مروان بن محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
|حمار•حمار الجزیره
|حمار•حمار الجزیره
|-
|-
|[[دین]]  
|[[دین]]
|[[اسلام]]
|[[اسلام]]
|-
|-
|}
|}
</div>
</div>
'''
'''مروان بن محمد بن مروان بن حکم اموی مکنّی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق الله چهاردهمین و آخرین [[خلیفه اموی]] می باشد. وی در [[الجزیره]] که پدرش والی آنجا بود متولد شد.'''
مروان بن محمد بن مروان بن حکم اموی'''، مکنّی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق الله چهاردهمین و آخرین [[خلیفه اموی]] می باشد. وی در [[الجزیره]] که پدرش والی آنجا بود، متولد شد.


هشام بن عبدالملک خلیفة اموی، او را به سمت والی [[آذربایجان]]، [[ارمنستان]] و الجزیره منصوب گرداند.
هشام بن عبدالملک خلیفة اموی او را به سمت والی [[آذربایجان]]، [[ارمنستان]] و الجزیره منصوب گرداند.


در ایام [[خلافت]] او، کار [[عباسیان]] که برای بدست گرفتن خلافت می کوشیدند، بالا گرفت سرانجام بین او و سپاه قحطبة بن شبیب طائی جنگی در گرفت که شکست خورد.
در ایام [[خلافت]] او کار [[عباسیان]] که برای بدست گرفتن خلافت می کوشیدند بالا گرفت سرانجام بین او و سپاه قحطبة بن شبیب طائی جنگی در گرفت که شکست خورد.


مروان پس از این شکست به بوحیر که در [[مصر]] قرار دارد گریخت، اما در سال 132 هجری قمری در آنجا به قتل رسید و سر او را برای [[سفاح عباسی]] بردند.
مروان پس از این شکست به بوحیر که در [[مصر]] قرار دارد گریخت، اما در سال 132 هجری قمری در آنجا به قتل رسید و سر او را برای [[سفاح عباسی]] بردند.
خط ۳۲: خط ۳۱:
=معرفی اجمالی مروان بن محمد=
=معرفی اجمالی مروان بن محمد=


مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین فرد از خلفای [[بنی امیه]] بود. چون مربی او [[جعد بن درهم]] بود، او را مروان جعدی می گفتند <ref>ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج 14، ص 55</ref> و چون در جنگ ها بسیار شجاع، جنگجو و شکیبا بود، به او حمار می گفتند <ref>محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ج 2، ص 184</ref> و به قولی برای آن که عرب هر صد سال را حمار می نامد و چون سلطنت بنی امیه نزدیک صد سال شد، مروان را حمار لقب دادند. <ref>یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، چاپ ششم، ج 2، ص 286</ref>
مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین فرد از خلفای [[بنی امیه]] بود. چون مربی او [[جعد بن درهم]] بود، او را مروان جعدی می گفتند <ref>ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج 14، ص 55</ref> و چون در جنگ ها بسیار شجاع، جنگجو و شکیبا بود به او حمار می گفتند <ref>محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ج 2، ص 184</ref> و به قولی برای آن که عرب هر صد سال را حمار می نامد و چون سلطنت بنی امیه نزدیک صد سال شد مروان را حمار لقب دادند. <ref>یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، چاپ ششم، ج 2، ص 286</ref>


مروان بن محمد کنیه اش ابوعبدالملک و ابوعبدالله و مادرش کنیزی به نام زبادة <ref>مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، چاپ دوم، ص 281</ref> بود. او مدت 5 سال و دو ماه خلافت کرد. <ref>مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، چاپ پنجم، ج 2، ص 238</ref> در شهر حرّان با او بیعت کردند و همه مردم [[شام]] به جز عده ای از بنی امیه با او بیعت کردند. <ref>مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، چاپ پنجم، ج 2،ص 236</ref>
مروان بن محمد کنیه اش ابوعبدالملک و ابوعبدالله و مادرش کنیزی به نام زباده <ref>مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، چاپ دوم، ص 281</ref> بود. او مدت 5 سال و دو ماه خلافت کرد. <ref>مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، چاپ پنجم، ج 2، ص 238</ref> در شهر حرّان با او بیعت کردند و همه مردم [[شام]] به جز عده ای از بنی امیه با او بیعت کردند. <ref>مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، چاپ پنجم، ج 2،ص 236</ref>


=چگونگی به خلافت رسیدن مروان بن محمد=
=چگونگی به خلافت رسیدن مروان بن محمد=


در دوران [[یزید بن ولید]] (یزید سوم) کار مروان بن محمد (که به دستور هشام بن عبدالملک) <ref>ابن اثیر، پیشین، ج 14، ص 77</ref> حاکم جزیره و آذربایجان و ارمنستان بود، بالا گرفت. او که به خلافت چشم دوخته بود، خلافت ابراهیم بن ولید را به رسمیت نشناخت و او را خلع کرد. <ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، چاپ پنجم، ج 10، ص 4438</ref>
در دوران [[یزید بن ولید]] (یزید سوم) کار مروان بن محمد (که به دستور هشام بن عبدالملک) <ref>ابن اثیر، پیشین، ج 14، ص 77</ref> حاکم جزیره و آذربایجان و ارمنستان بود بالا گرفت. او که به خلافت چشم دوخته بود، خلافت ابراهیم بن ولید را به رسمیت نشناخت و او را خلع کرد. <ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، چاپ پنجم، ج 10، ص 4438</ref>


مروان در راس نیروهایش از حران به [[دمشق]] حمله کرد و هنگام حمله بر قنسرین و حمص استیلا یافت و با سپاه خلیفه در محلی - میان [[بلبعک]] و دمشق- درگیر شدند و بر آن ها چیره شد. ابراهیم هنگامی که نتیجه جنگ را دریافت، از دمشق فرار کرد. مروان در سال 127 پیروزمندانه وارد دمشق شد و مردم با او برای خلافت بیعت کردند. <ref>یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج 2، ص 337</ref>
مروان در راس نیروهایش از حران به [[دمشق]] حمله کرد و هنگام حمله بر قنسرین و حمص استیلا یافت و با سپاه خلیفه در محلی - میان [[بلبعک]] و دمشق- درگیر شدند و بر آن ها چیره شد. ابراهیم هنگامی که نتیجه جنگ را دریافت، از دمشق فرار کرد. مروان در سال 127 پیروزمندانه وارد دمشق شد و مردم با او برای خلافت بیعت کردند. <ref>یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج 2، ص 337</ref>
خط ۹۲: خط ۹۱:
=عاقبت مروان بن محمد=
=عاقبت مروان بن محمد=


مشغول شدن مروان دوم به سرکوب شورش و آشوب ها، او را از آن چه در شرق، به ویژه در [[خراسان]] مرکز دعوت عباسیان، می گذشت، باز داشت. این دعوت در آن منطقه گسترش یافت و کار بنی عباس بالا گرفت و به قانع شدن داعیان عباسی، مبنی بر فرا رسیدن وقت دعوت علنی منجر شد. این داعیان موافقت ابراهیم کسی که در آن نزدیکی به انتظار دعوت علنی شورش بر [[امویان]] می زیست را به دست آوردند. [[ابومسلم خراسانی]] که رئیس دعوت در خراسان بود با شعار <big>الرضا من آل محمد</big> بیعت با شخصیت پسندیده از خاندان [[محمد (ص)]]، از مردم بیعت می گرفت. <ref>طقوش، محمد سهیل؛ پیشین،ج 7، ص 353</ref>
مشغول شدن مروان دوم به سرکوب شورش و آشوب ها، او را از آن چه در شرق به ویژه در [[خراسان]] مرکز دعوت عباسیان می گذشت باز داشت. این دعوت در آن منطقه گسترش یافت و کار بنی عباس بالا گرفت و به قانع شدن داعیان عباسی، مبنی بر فرا رسیدن وقت دعوت علنی منجر شد. این داعیان موافقت ابراهیم کسی که در آن نزدیکی به انتظار دعوت علنی شورش بر [[امویان]] می زیست را به دست آوردند. [[ابومسلم خراسانی]] که رئیس دعوت در خراسان بود با شعار <big>الرضا من آل محمد</big> بیعت با شخصیت پسندیده از خاندان [[محمد (ص)]]، از مردم بیعت می گرفت. <ref>طقوش، محمد سهیل؛ پیشین،ج 7، ص 353</ref>


نصر بن سیار، کارگزار مروان دوم در خراسان، خطر [[ابومسلم]] را برای حکومت اموی دریافت. نامه ای فوری به دمشق فرستاد و از مروان کمک خواست. <ref>مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 240-239</ref> به نظر می رسد که مروان در آن هنگام از پاسخ به درخواست این استاندار عاجز بود و جز وعده دادن و نصیحت کردن نتوانست کاری انجام دهد و این باعث شده ابومسلم بر همه خراسان چیره شود و نصر نتوانست در برابر او پایداری نماید و همراه یارانش از خراسان به [[نیشابور]] رفت. <ref>ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 311-عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371310</ref> نصر بن سیار زمستان سال 131(ه. ق)، در فضای تیره شکست، در [[ری]] درگذشت. <ref>ابن اثیر،-عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ج 4، ص 320-321 </ref>
نصر بن سیار، کارگزار مروان دوم در خراسان، خطر [[ابومسلم]] را برای حکومت اموی دریافت. نامه ای فوری به دمشق فرستاد و از مروان کمک خواست. <ref>مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 240-239</ref> به نظر می رسد که مروان در آن هنگام از پاسخ به درخواست این استاندار عاجز بود و جز وعده دادن و نصیحت کردن نتوانست کاری انجام دهد و این باعث شده ابومسلم بر همه خراسان چیره شود و نصر نتوانست در برابر او پایداری نماید و همراه یارانش از خراسان به [[نیشابور]] رفت. <ref>ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 311-عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371310</ref> نصر بن سیار زمستان سال 131(ه. ق)، در فضای تیره شکست، در [[ری]] درگذشت. <ref>ابن اثیر،-عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ج 4، ص 320-321 </ref>
خط ۱۰۳: خط ۱۰۲:


عبدالله بن علی بعد از خروج از شام برادرش صالح را به تعقیب مروان فرستاد. مروان به [[مصر]] رسید و در روستای کوچکی به نام بوصیر در منطقه الفیوم- توقف کرد که ناگهان نیروهای نظامی وارد شدند. مروان دوم مقاومت کرد تا این که کشته شد و با مرگ او خلافت اموی پایان یافت و این در سال 132(ه. ق) بود. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۴۲-۴۳۷. </ref>
عبدالله بن علی بعد از خروج از شام برادرش صالح را به تعقیب مروان فرستاد. مروان به [[مصر]] رسید و در روستای کوچکی به نام بوصیر در منطقه الفیوم- توقف کرد که ناگهان نیروهای نظامی وارد شدند. مروان دوم مقاومت کرد تا این که کشته شد و با مرگ او خلافت اموی پایان یافت و این در سال 132(ه. ق) بود. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۴۲-۴۳۷. </ref>


=پانویس=
=پانویس=