زید بن حارثه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۱: خط ۸۱:
پیامبر همیشه با ام ایمن مهربان بود و به وی احترام می گذاشت. وقتی که حضرت رسول(ص) با [[خدیجه ی کبری(ع)]] ازدواج کرد، او را آزاد ساخت و پس از مدتی وی را به همسری «عبیده» درآورد. خداوند به آن دو، پسری عنایت کرد که نامش را «ایمن» گذاشتند. از این روی او را ام ایمن می خواندند. ولی طول نکشید که عبیده درگذشت و ام ایمن بیوه شد. رسول خدا(ص) که همواره در فکر مادر خوانده اش بود. او را به همسری زیدبن حارثه درآورد. حاصل این پیوند، «اسامه بن زید» بود. او پنج سال پس از بعثت، در سرزمین مکه و در خانواده ای پاک، دیده به جهان گشود. اسامه نیز مانند پدرش، کانون علاقه و توجه ویژه ی پیامبر(ص) بود. روزی آن حضرت از [[جنگ بدر]] باز می گشت. در یکی از کوچه های مدینه اسامه را با گروهی از کودکان سرگرم بازی دید. پیامبر او را در آغوش کشید و بوسید. آن گاه فرمود: «آفرین بر دوستم و فرزند دوستم».
پیامبر همیشه با ام ایمن مهربان بود و به وی احترام می گذاشت. وقتی که حضرت رسول(ص) با [[خدیجه ی کبری(ع)]] ازدواج کرد، او را آزاد ساخت و پس از مدتی وی را به همسری «عبیده» درآورد. خداوند به آن دو، پسری عنایت کرد که نامش را «ایمن» گذاشتند. از این روی او را ام ایمن می خواندند. ولی طول نکشید که عبیده درگذشت و ام ایمن بیوه شد. رسول خدا(ص) که همواره در فکر مادر خوانده اش بود. او را به همسری زیدبن حارثه درآورد. حاصل این پیوند، «اسامه بن زید» بود. او پنج سال پس از بعثت، در سرزمین مکه و در خانواده ای پاک، دیده به جهان گشود. اسامه نیز مانند پدرش، کانون علاقه و توجه ویژه ی پیامبر(ص) بود. روزی آن حضرت از [[جنگ بدر]] باز می گشت. در یکی از کوچه های مدینه اسامه را با گروهی از کودکان سرگرم بازی دید. پیامبر او را در آغوش کشید و بوسید. آن گاه فرمود: «آفرین بر دوستم و فرزند دوستم».
این ابراز علاقه ی پیامبر(ص) به اسامه، زبانزد مسلمانان بود و چندین بار، در موارد گوناگون تکرار شد؛ به گونه ای که در مدینه به عنوان «دوست و زاده ی دوست پیامبر» شهرت یافت<ref>سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص 440؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص 641؛ یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالکی، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج1، ص34.</ref>.
این ابراز علاقه ی پیامبر(ص) به اسامه، زبانزد مسلمانان بود و چندین بار، در موارد گوناگون تکرار شد؛ به گونه ای که در مدینه به عنوان «دوست و زاده ی دوست پیامبر» شهرت یافت<ref>سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص 440؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص 641؛ یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالکی، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج1، ص34.</ref>.
=جنگ موته=
[[جنگ موته]] در [[جمادى‌الاولى]] سال هشتم [[هجرت]] به وقوع پيوست. در اين نبرد فرماندهى لشكر اسلام به سه نفر به ترتيب «زيد بن حارثه»، [[جعفر بن ابی‏طالب]] و «عبد الله بن رواحه» داده شد كه در صورت [[شهادت]] هر كدام، فرماندهى به ديگرى منتقل شود؛ محققان [[شيعه]] معتقدند كه حضرت جعفر فرمانده كل بود و زيد و عبد الله معاونان او بودند.
هنگامى كه رزمندگان اسلام به وادى «معان» رسيدند، با خبر شدند كه «هرقل فرمانده ارتش روم» به همراهى صد هزار نفر از روميان و صد هزار نفر از اعراب آماده جنگ با لشكر اسلام شده‌‏اند، سپاه اسلام كه نيروهاى رزمنده‏اش از سه هزار نفر تجاور نمی‌كرد، مدت دو شب در «معان» ماندند تا تصميم بگيرند به پيشروى ادامه دهند و با روميان بجنگندند و يا از پيامبر(ص) دستور مجددى دريافت كنند. در اين موقعيت «عبد الله رواحه» اين افسر فداكار و با فضيلت از جاى برخاست و با سخنان آتشين تمام نيروهاى تحت فرماندهى را آماده مبارزه كرد.
پس از سخنان عبد الله رواحه سپاه اسلام به حركت خود ادامه داد. هر دو سپاه در نقطه‏‌اى به نام «شارف» با هم روبرو شدند، ولى بنا به مصالح نظامى سپاه اسلام مقدارى عقب نشينى كرد و در سرزمين موته فرود آمد.
جعفر بن ابیطالب ( كه به نظر برخى از محققان شيعه فرمانده لشكر بود ) سپاهيان را تقسيم نمود و براى هر كدام فرماندهى قرار داد و بعد حملات تن به تن آغاز گشت، جعفر بايد پرچم را به دست گيرد و حملات رزمندگان را هدايت كند و درعين حال به جنگ و دفاع نيز بپردازد.
جعفر بن ابى طالب حملات شجاعانه‏‌اى كرد و در حالی‏كه رجز میخواند، به قلب دشمن حمله میبرد؛ تا آن كه نيروهاى [[روم]] اطراف او را محاصره كردند. ابتدادست راست او قطع گرديد، او براى اين كه پرچم سپاه به زمين نيفتد پرچم را به دست چپ گرفت. وقتى دست چپ او را قطع كردند با بازوان خود پرچم را به سينه چسبانيد. سرانجام در حالى كه بيش از هشتاد زخم بر بدن و سر صورتش وارد شده بود، روى زمين افتاد و به درجه عظماى شهادت نائل گرديد .
پس از وى « زيد بن حارثه » پرچم فرماندهى را به دست گرفت و با شهامت بسيار جنگيد و سپاه را فرماندهی نمود تا اینکه به شهادت رسيد<ref>اسدالغایه فى معرفه الصحابه، ج 2، ص 227.</ref>. سپس نوبت « عبد الله بن رواحه» شد، پرچم را برافراشت. او هم جوانمردانه جنگيد تا به درجه شهادت نايل آمد . پس از شهادت این سه ، سپاهیان [[خالد بن ولید]] که فردی شجاع و جنگ آور بود را به فرماندهی انتخاب کردند . اما [[مسلمانان]] که از عده کمتری نسبت به دشمن برخوردار بودند مجبور به عقب نشینی و فرار از مهلکه شدند . مردم مدینه که از جریان جنگ آگاه شده بودند در استقبال از سپاه مغموم ، آنان را « فراریان خائن » خوانده و بر سرشان خاک ریختند .


=پانویس=
=پانویس=