ارتداد به مثابه امری اجتماعی نه مقوله فکری (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'در این باره' به 'دراینباره') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
=شک و ارتداد= | =شک و ارتداد= | ||
همواره این پرسش و شبهه وجود دارد که اگر فردى بر اثر تحقیق و ایجاد شبهه در ضرور بودن حکمى، آن را انکار یا در آن تردید کند، مرتد خواهد بود یا نه یا اگر مسلمانى در بعضى از موضوعات که باید بدان معتقد باشد دچار تردید شد بدون این که آن را انکار کند، مرتد اطلاق مىشود یا نه. آیا اگر کسى بدون عناد و توطئه فقط با توجه به وضعیت جغرافیایى و فضاى خاص و القائات، داراى عقیدهاى دیگر شد، حکم مرتد را مىیابد؟ آیا کسانى که از سر استضعاف معنوى و مادى دینى دیگر را مىپذیرند، مرتدند و آیا احکام ارتداد در حق آنان جارى مىشود یا خیر؟<br> | همواره این پرسش و شبهه وجود دارد که اگر فردى بر اثر تحقیق و ایجاد شبهه در ضرور بودن حکمى، آن را انکار یا در آن تردید کند، مرتد خواهد بود یا نه یا اگر مسلمانى در بعضى از موضوعات که باید بدان معتقد باشد دچار تردید شد بدون این که آن را انکار کند، مرتد اطلاق مىشود یا نه. آیا اگر کسى بدون عناد و توطئه فقط با توجه به وضعیت جغرافیایى و فضاى خاص و القائات، داراى عقیدهاى دیگر شد، حکم مرتد را مىیابد؟ آیا کسانى که از سر استضعاف معنوى و مادى دینى دیگر را مىپذیرند، مرتدند و آیا احکام ارتداد در حق آنان جارى مىشود یا خیر؟<br> | ||
دراینباره دو نظریه وجود دارد.<br> | |||
'''نظریه اول:''' بعضى تردید را باعث ارتداد مىشمارند و معتقدند که تقابل اسلام و کفر تقابل «عدم و ملکه» است بدین بیان که معناى کفر، نبودن اسلام در هر جایى است که وجود اسلام ممکن است. کافر هر غیرمسلمانى است که قابلیت مسلمان بودن را دارد؛ ولى هماکنون به هر دلیلى به اسلام و آنچه لازمه مسلمانى است، معتقد نیست. طبق این مبنا شخصى که در اصول دین دچار تردید شده، در حقیقت به آنچه براى مسلمان بودن لازم است عقیده ندارد و گرچه به کفر نیز نگرویده باشد، اطلاق مرتد بر او درست است.<ref>محمد محمدىگیلانى، ص250.</ref><br> | '''نظریه اول:''' بعضى تردید را باعث ارتداد مىشمارند و معتقدند که تقابل اسلام و کفر تقابل «عدم و ملکه» است بدین بیان که معناى کفر، نبودن اسلام در هر جایى است که وجود اسلام ممکن است. کافر هر غیرمسلمانى است که قابلیت مسلمان بودن را دارد؛ ولى هماکنون به هر دلیلى به اسلام و آنچه لازمه مسلمانى است، معتقد نیست. طبق این مبنا شخصى که در اصول دین دچار تردید شده، در حقیقت به آنچه براى مسلمان بودن لازم است عقیده ندارد و گرچه به کفر نیز نگرویده باشد، اطلاق مرتد بر او درست است.<ref>محمد محمدىگیلانى، ص250.</ref><br> | ||
با وجود این نظر، انسانى که در مسائل اعتقادى، شبهه و تردید دارد، حکمش از نظر کیفرى قتل است.<br> | با وجود این نظر، انسانى که در مسائل اعتقادى، شبهه و تردید دارد، حکمش از نظر کیفرى قتل است.<br> | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
=شروط آگاهانه ارتداد= | =شروط آگاهانه ارتداد= | ||
در ارتداد، شرایطى از قبیل بلوغ، عقل، اختیار، قصد و شعور شرط شده است. همه این شروط از این حکایت دارد که ارتداد امرى آگاهانه است و اگر کسى بهوسیله شبهه وسوسه، عقل و اختیار و شعور او متزلزل شود، دیگر شروط ارتداد در او محقق نمىشود تا بتوان او را مرتد قلمداد و احکام او را بر او صادر کرد. به عبارت دیگر، ارتداد در مقام ثبوت به چه چیزهایى تحقق مىیابد. در این جهت، آیات و روایات و فتاوى عالمان و فقیهان شیعه و اهل سنت تحقیق شده است. آنچه در تحقق ارتداد اعتبار دارد، شروط عامه تکلیف (عقل، بلوغ قصد و اختیار و شعور) است. با در نظر گرفتن این شروط، ارتداد صبى، مجنون، مست، بیهوش، مُکرَه، غافل، نائم و انسان در حال غضب معتبر نیست.<br> | در ارتداد، شرایطى از قبیل بلوغ، عقل، اختیار، قصد و شعور شرط شده است. همه این شروط از این حکایت دارد که ارتداد امرى آگاهانه است و اگر کسى بهوسیله شبهه وسوسه، عقل و اختیار و شعور او متزلزل شود، دیگر شروط ارتداد در او محقق نمىشود تا بتوان او را مرتد قلمداد و احکام او را بر او صادر کرد. به عبارت دیگر، ارتداد در مقام ثبوت به چه چیزهایى تحقق مىیابد. در این جهت، آیات و روایات و فتاوى عالمان و فقیهان شیعه و اهل سنت تحقیق شده است. آنچه در تحقق ارتداد اعتبار دارد، شروط عامه تکلیف (عقل، بلوغ قصد و اختیار و شعور) است. با در نظر گرفتن این شروط، ارتداد صبى، مجنون، مست، بیهوش، مُکرَه، غافل، نائم و انسان در حال غضب معتبر نیست.<br> | ||
دراینباره عالمان و فقیهان شیعه تقریباً متفقالقول هستند. شهید اول و شهید ثانى و علامه حلى مىگویند: کسى که در حال غضب چیزى بگوید یا افعالى را انجام بدهد که اقتضاى ارتداد دارد، حکم مرتد بر او جارى نمىشود و اگر ادعاى عدم قصد کند، از او پذیرفته مىشود و همچنین دلیل قبول ادعاى مرتد را به شبهه، مانع جارى شدن حد مىدانند.<br> | |||
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) على بن عطیه مىگوید:<br> | در روایتى از امام صادق(علیه السلام) على بن عطیه مىگوید:<br> | ||
من نزد امام صادق نشسته بودم که مردى از حضرت پرسید: شخصى با غضب کارى را انجام مىدهد آیا خداوند او را مؤاخذه مىکند؟ حضرت فرمود: خداوند کسى را که از خودش اختیار ندارد مىبخشد.<ref>نجفى، محمدحسن، ج 41، ص 610.</ref><br> | من نزد امام صادق نشسته بودم که مردى از حضرت پرسید: شخصى با غضب کارى را انجام مىدهد آیا خداوند او را مؤاخذه مىکند؟ حضرت فرمود: خداوند کسى را که از خودش اختیار ندارد مىبخشد.<ref>نجفى، محمدحسن، ج 41، ص 610.</ref><br> | ||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
اگر ]شخص[ مرتد شد. بعد توبه کرد؛ سپس مرتد شد و پس از آن توبه کرد، در مرتبه اوّل تعزیر مىشود. در مرتبه دوم و سوم و چهارم نیز جایز است تعزیر شود اگر به اسلام برگردد و دراینباره نصّى نمىشناسم؛ ولى نزد من جایز است. فرق بین مرتبه اوّل و غیر مرتبه اوّل این است که امکان دارد در بار اوّل شبههاى بر او عارض شده باشد و مرتد شود و بعد به سبب از بین رفتن شبهه ]به اسلام[ برگردد؛ پس اگر بعد از حلّ شبهه به ارتداد برگردد سپس توبه کند زده مىشود ]= تعزیر مىشود[؛ زیرا براى او شبههاى باقى نمانده بود و از تعزیر بیشتر نمىشود و زندانى و کشته نخواهد شد.<ref>مواهب الجلیل، ج6، ص282.</ref> <br> | اگر ]شخص[ مرتد شد. بعد توبه کرد؛ سپس مرتد شد و پس از آن توبه کرد، در مرتبه اوّل تعزیر مىشود. در مرتبه دوم و سوم و چهارم نیز جایز است تعزیر شود اگر به اسلام برگردد و دراینباره نصّى نمىشناسم؛ ولى نزد من جایز است. فرق بین مرتبه اوّل و غیر مرتبه اوّل این است که امکان دارد در بار اوّل شبههاى بر او عارض شده باشد و مرتد شود و بعد به سبب از بین رفتن شبهه ]به اسلام[ برگردد؛ پس اگر بعد از حلّ شبهه به ارتداد برگردد سپس توبه کند زده مىشود ]= تعزیر مىشود[؛ زیرا براى او شبههاى باقى نمانده بود و از تعزیر بیشتر نمىشود و زندانى و کشته نخواهد شد.<ref>مواهب الجلیل، ج6، ص282.</ref> <br> | ||
===شافعىها=== | ===شافعىها=== | ||
شربینى | شربینى دراینباره مىنویسد: اگر مرتد، از بین بردن شبهه را بخواهد، ابتدا باید اسلام (ملتزم به قرارداد دین) بیاورد و پس از اسلام، رفع شبهه شود؛ زیرا شبهه محدود نیست و این فتوایى است که غزالى آن را درست دانسته؛ همان طور که در نسخه رافعى وجود دارد و این درست است... .<br> | ||
اصح نزد غزالى مهلت دادن در مرتبه اوّل است؛ در حالى که آن چه از نص حکایت شده، عدم وجوب مهلت دادن در مرتبه اوّل است و اگر قبل از مهلت دادن از گرسنگى شکایت کند، به او قبل از مناظره ]= مهلت دادن[ غذا مىدهند؛ سپس مهلت داده مىشود.<ref>شربینى خطیب، ج4، ص140.</ref><br> | اصح نزد غزالى مهلت دادن در مرتبه اوّل است؛ در حالى که آن چه از نص حکایت شده، عدم وجوب مهلت دادن در مرتبه اوّل است و اگر قبل از مهلت دادن از گرسنگى شکایت کند، به او قبل از مناظره ]= مهلت دادن[ غذا مىدهند؛ سپس مهلت داده مىشود.<ref>شربینى خطیب، ج4، ص140.</ref><br> | ||
نووى مىگوید: اگر مرتد بگوید: به من مهلت دهید و براى من دلیل بیاورید، آیا مهلت داده مىشود؟<br> | نووى مىگوید: اگر مرتد بگوید: به من مهلت دهید و براى من دلیل بیاورید، آیا مهلت داده مىشود؟<br> |