زهیر بن قین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید.  
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید.  


=ویژگیهاى زهیر بن قین=
=ویژگیهای زهیر بن قین=


# شجاعت و پایمردى زهیر وى را بر آن داشت در کنار مدافعان‏ اسلام قرار گیرد. او در برخى فتوحات اسلامى شرکت جست وافتخاراتى بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوى]] در این باره‏ مینویسد: «له فى المغازى مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>‏» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودى داشته است.
# شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان‏ اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست وافتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] در این باره‏ مینویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>‏» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است.
# از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر است‏که خاطره‏اى نیز از آن باز گفته است. و در آینده به آن خواهیم‏ پرداخت.
# از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر است‏که خاطره‏ای نیز از آن باز گفته است. و در آینده به آن خواهیم‏ پرداخت.
# نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوى تواناى امام شمرده ‏میشد. رشادت و دلاورى او چنان بود که [[امام حسین(ع)]] در [[روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، وی‌را بر میمنه گمارد; [[حبیب‌‌ابن مظاهر]] را در میسره جاى داد، خود در قلب ‏سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>.
# نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده ‏میشد. رشادت و دلاوری او چنان بود که [[امام حسین(ع)]] در [[روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، وی‌را بر میمنه گمارد; [[حبیب‌‌ابن مظاهر]] را در میسره جای داد، خود در قلب ‏سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>.
#  
#  
# از دیگر ویژگیهاى زهیر سخنورى اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین(ع) سخن‏ بگوید.
# از دیگر ویژگیهای زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین(ع) سخن‏ بگوید.
#  
#  
# سومین ویژگى زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگى اوست، عشق‏ به امام زمانش [[حسین بن على(ع)]] است.
# سومین ویژگی زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگی اوست، عشق‏ به امام زمانش [[حسین بن علی(ع)]] است.
# زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این‏ ویژگى را بخوبى به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش ‏در روز عاشورا بهترین گواه بر درستى این سخن است.
# زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این‏ ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش ‏در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است.


او در شب عاشورا، هنگامى که امام حسین(ع) اجازه رفتن به ویداد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسول‏الله(ص) اسیرا فى ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانى الله ذلک‏الیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیافرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات‏ دهم؟! خداى آن روز را به من نشان ندهد.
او در شب عاشورا، هنگامی که امام حسین(ع) اجازه رفتن به ویداد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسول‏الله(ص) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلک‏الیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیافرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات‏ دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد.
زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]]، هنگامى از خدمت امام حسین(ع) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت:
زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]]، هنگامی از خدمت امام حسین(ع) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت:
من تصمیم گرفته‏‌ام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>.
من تصمیم گرفته‏‌ام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>.


=پیوستن به [[امام حسین(ع)]]=
=پیوستن به [[امام حسین(ع)]]=


زهیر بن قین در سال شصت هجرى به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر وگروهى از یارانش، کوفه را ترک کرد.
زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر وگروهی از یارانش، کوفه را ترک کرد.
او، پس از انجام فریضه حج، [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد.
او، پس از انجام فریضه حج، [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد.
زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که قدرى دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(ع) فرود آیند.
زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که قدری دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(ع) فرود آیند.
امام و یارانش در محلى به نام زرود<ref> منزلى است‏بین ثعلبیه و خزیمیه براى کسى که به طرف کوفه‏میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهاى امام جایى مناسب نیافت، چادرهاى خود را در همان‏حوالى برپا ساخت. [[شیخ عباس قمى]] مینویسد: گروهى از قبیله فزاره‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه، با زهیر بن‏قین بجلى همراه بودیم. در منازل، که به حضرت امام حسین(ع)میرسیدیم، از او دورى میکردیم; زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمیداشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت میکرد، زهیر میماند وهرگاه آن حضرت توقف میکرد، زهیر به راه میافتاد. در یکى ازمنازل، آن حضرت در طرفى منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامى که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولى ازطرف امام حسین(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهیر گفت:
امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی است‏بین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفه‏میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همان‏حوالی برپا ساخت. [[شیخ عباس قمی]] مینویسد: گروهی از قبیله فزاره‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه، با زهیر بن‏قین بجلی همراه بودیم. در منازل، که به حضرت امام حسین(ع)میرسیدیم، از او دوری میکردیم; زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمیداشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت میکرد، زهیر میماند وهرگاه آن حضرت توقف میکرد، زهیر به راه میافتاد. در یکی ازمنازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهیر گفت:
[[ابا عبد الله(ع)]] تو را میخواند.
[[ابا عبد الله(ع)]] تو را میخواند.
ما از نهایت‏ حیرت لقمه ‏هایى که در دست داشتیم، افکندیم ولحظه‌‏اى ساکت و بی‌حرکت ماندیم، گویا پرنده‏اى بر سر ما نشسته ‏است.
ما از نهایت‏ حیرت لقمه ‏هایی که در دست داشتیم، افکندیم ولحظه‌‏ای ساکت و بی‌حرکت ماندیم، گویا پرنده‏ای بر سر ما نشسته ‏است.
همسر زهیر، که [[دلهم]] نامیده میشد، به زهیر گفت: سبحان الله،فرزند [[پیامبر(ص)]] تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ میکنى... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه میفرماید.
همسر زهیر، که [[دلهم]] نامیده میشد، به زهیر گفت: سبحان الله،فرزند [[پیامبر(ص)]] تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ میکنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه میفرماید.
زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانى نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر افروخته، نزد همسر و یارانش باز گشت. بیدرنگ دستور داد خیمه‏ اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏ هاى آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایى، به اهل‏ خود بپیوند; زیرا نمیخواهم که از سوى من زیانى به تو رسد<ref>منتهى الآمال، ج 1، ص 325.</ref>.
زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر افروخته، نزد همسر و یارانش باز گشت. بیدرنگ دستور داد خیمه‏ اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏ های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل‏ خود بپیوند; زیرا نمیخواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>.


[[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست.
[[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست.
سپس گفت: شما را از حقیقتى آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتى در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبرى ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.
سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتی در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.
بلنجر شهرى در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهى سلمان بن‏ربیعه باهلى فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزى را نصیب ما گردانید وغنمایمى به دست آوردیم. [[سلمان فارسى]]، همراه ما بود، هنگامى که‏ دید همگان از این پیش آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزى که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت هایى که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آرى.
بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهی سلمان بن‏ربیعه باهلی فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید وغنمایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که‏ دید همگان از این پیش آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت هایی که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری.
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یارى اوخوشحال‏تر باشید از آنچه که امروز بر آن دست‏یافتید. و اکنون‏ من با شما خدا حافظى میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آرى او با اهل و یارانش خداخافظى کرد تا به دنبال گمشده‏اى که سالها در پیاش بود، برود.
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری اوخوشحال‏تر باشید از آنچه که امروز بر آن دست‏یافتید. و اکنون‏ من با شما خدا حافظی میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشده‏ای که سالها در پیاش بود، برود.
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینى شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وى کند.  
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند.  


=نقش زهیر در حادثه [[کربلا]]=
=نقش زهیر در حادثه [[کربلا]]=


زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه‏ حسینى پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایى امام حسین(ع)جاى گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون، از جاى برمیخاست‏و به تایید سخنان امام می‌پرداخت. بخشى از مواردى که زهیرارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است:
زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه‏ حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین(ع)جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون، از جای برمیخاست‏و به تایید سخنان امام می‌پرداخت. بخشی از مواردی که زهیرارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است:


'''حمایت از امام در ذو حسم'''
'''حمایت از امام در ذو حسم'''


پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در محلى به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهى است.</ref> امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جاى برخاسته،به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟
پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref> امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته،به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟
گفتند: آرى، تو سخن بگوى.
گفتند: آری، تو سخن بگوی.
زهیر، پس از به جاى آوردن حمد وثناى خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: اى فرزند رسول‏ خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا براى ماباقى بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایى از این دنیا به ‏معناى یارى تو بود; باز همراهى شما را برمیگزیدیم. امام(ع)،ضمن ستودن روحیه بالاى او، برایش دعاى خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>.
زهیر، پس از به جای آوردن حمد وثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول‏ خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به ‏معنای یاری تو بود; باز همراهی شما را برمیگزیدیم. امام(ع)،ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>.


'''پیشنهاد جنگ در بین راه'''
'''پیشنهاد جنگ در بین راه'''


کاروان حسینى به موازات سپاهیان حر حرکت میکرد که ناگه از دورسوارى نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامه‏اى از سوى وی براى حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن ‏این نامه بر حسین بن على فشار بیاور و او را در بیابانى بی آب‏ و علف فرود آر.
کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت میکرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامه‏ای از سوی وی برای حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن ‏این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب‏ و علف فرود آر.
حر متن نامه را براى امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت‏ خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.
حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت‏ خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.


حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم; زیرا من ‏دیگر در تصمیم ‏گیرى آزاد نیستم و همین نامه ‏رسان جاسوس ابن‏ زیاد است...
حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم; زیرا من ‏دیگر در تصمیم ‏گیری آزاد نیستم و همین نامه ‏رسان جاسوس ابن‏ زیاد است...
در این هنگام، زهیر بن قین گفت: براى ما جنگیدن با این گروه ‏اندک از نبرد با افراد بسیارى که پشت‏سر آنهاست آسان‏تر است.
در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه ‏اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت‏سر آنهاست آسان‏تر است.
به خدا سوگند، طولى نخواهد کشید که لشکریان بسیارى براى حمایت ‏از اینان میرسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم‏ داشت.
به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت ‏از اینان میرسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم‏ داشت.
امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم‏بالقتال.» من هرگز شروع‏ کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن على، ص‏117.</ref>.  
امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم‏بالقتال.» من هرگز شروع‏ کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن علی، ص‏117.</ref>.  


'''دفاع از امام حسین در حین ماموریت'''
'''دفاع از امام حسین در حین ماموریت'''


در عصر [[تاسوعا]]، هنگامى که [[عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن على نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس ‏فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس براى چه آمده‏ اند؟
در عصر [[تاسوعا]]، هنگامی که [[عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس ‏فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده‏ اند؟
عباس با بیست‏ سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه‏ میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یابجنگیم.
عباس با بیست‏ سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه‏ میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یابجنگیم.
گفتند: درنگ کنید تا آنچه میگویید به ابى عبد الله(ع) برسانیم.
گفتند: درنگ کنید تا آنچه میگویید به ابی عبد الله(ع) برسانیم.
یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور.
یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور.
عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلى، با این‏ قوم سخن بگو و اگر میخواهى، من سخن بگویم.
عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این‏ قوم سخن بگو و اگر میخواهی، من سخن بگویم.
زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادى و خود نیز بدین امر بپرداز.
زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز.
حبیب به آنها گفت: به خدا، فرداى قیامت پیش خدا بد مردمیاند،کسانى که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت‏ کنندگان‏ این شهر را که [[نماز شب]] میگزارند، کشته باشند... .
حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد مردمیاند،کسانی که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت‏ کنندگان‏ این شهر را که [[نماز شب]] میگزارند، کشته باشند... .
عزره گفت: هر چه توانى خود ستایى کن.
عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن.
زهیر گفت: اى عزره، خدا او را ستوده و رهبرى کرده، اى عزره،از خدا پرهیز کن من برایت‏ خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایى که گمراهى را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... .
زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره،از خدا پرهیز کن من برایت‏ خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... .
عزره پاسخ داد: اى زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این خانواده‏نبودى، تو [[عثمان‏]] خواه بودى.
عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این خانواده‏نبودی، تو [[عثمان‏]] خواه بودی.
زهیر گفت: از موقعیتى که اکنون دارم، درنمی‌یابى که ازشیعیانم. به خدا نه من نامه‏اى به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وى افتادم و دانستم که به‏سوى دشمن میآید... .
زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمی‌یابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامه‏ای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به‏سوی دشمن میآید... .
پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش‏سازم; براى آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص‏99.</ref>.
پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش‏سازم; برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص‏99.</ref>.


'''یادآورى به قمر بنى هاشم'''
'''یادآوری به قمر بنی هاشم'''


پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صداى [[شمربن ذى الجوشن]] به گوش رسید که با صداى بلند میگفت:
پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صدای [[شمربن ذی الجوشن]] به گوش رسید که با صدای بلند میگفت:
کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟
کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟
امام حسین(ع) فرمود: جوابش دهید، گر چه فاسق باشد.
امام حسین(ع) فرمود: جوابش دهید، گر چه فاسق باشد.
[[قمر بنى هاشم]] به دستور ابى عبد الله(ع) سمت او رفت تا سخنش رابشنود. اما بیدرنگ، در حالى که بر او و امانى که داده بودلعنت میفرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جاى برخاسته، قمربنى هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثى که قبلا آن‏را شنیده‏ام، آگاه سازم؟!
[[قمر بنی هاشم]] به دستور ابی عبد الله(ع) سمت او رفت تا سخنش رابشنود. اما بیدرنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بودلعنت میفرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنی هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آن‏را شنیده‏ام، آگاه سازم؟!
عباس فرمود: آرى، حدیث را بیان کن.
عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن.
زهیر گفت: وقتى پدرت خواست ازدواج کند از برادرش [[عقیل]]، که‏ انساب عرب را میشناخت، خواست همسرى برایش برگزیند که دلیران‏او را به دنیا آورده باشند تا فرزندى به دنیا آورد که فرزندنش‏ حسین را در کربلا یارى کند. آگاه باش! پدرت تو را براى چنین ‏روزى ذخیره کرده; پس هرگز در یارى برادرت و حمایت از خواهرانت ‏کوتاهى مکن.
زهیر گفت: وقتی پدرت خواست ازدواج کند از برادرش [[عقیل]]، که‏ انساب عرب را میشناخت، خواست همسری برایش برگزیند که دلیران‏او را به دنیا آورده باشند تا فرزندی به دنیا آورد که فرزندنش‏ حسین را در کربلا یاری کند. آگاه باش! پدرت تو را برای چنین ‏روزی ذخیره کرده; پس هرگز در یاری برادرت و حمایت از خواهرانت ‏کوتاهی مکن.
قمر بنى هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزى مرا به حمایت‏ تشویق میکنى; به خدا سوگند امروز صحنه‏ اى به تو نشان دهم که ‏مانند آن را ندیده باشى<ref> مقتل الحسین(ع)، ص‏209.</ref>.  
قمر بنی هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزی مرا به حمایت‏ تشویق میکنی; به خدا سوگند امروز صحنه‏ ای به تو نشان دهم که ‏مانند آن را ندیده باشی<ref> مقتل الحسین(ع)، ص‏209.</ref>.  


'''زهیر و مراتب عشق به رهبرى'''
'''زهیر و مراتب عشق به رهبری'''


در شب عاشورا هنگامى که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکى از کسانى که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفادارى کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفادارى مسلم بن عوسجه، از جاى برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خداى عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد<ref>رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.</ref>.  
در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری مسلم بن عوسجه، از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد<ref>رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.</ref>.  


'''سخنان زهیر در روز عاشورا'''
'''سخنان زهیر در روز عاشورا'''


کثیر بن عبد الله شعبى گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن ‏قین سوار بر اسب دم ‏بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم میدهم; بر مسلمان ‏لازم است‏ برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایى نیفکنده هم‏ کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته‏ برادرى میگسلد; ما امتى باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[محمد(ص)]] آزمود تا بنگرد چه کاره‌‏ایم.
کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن ‏قین سوار بر اسب دم ‏بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم میدهم; بر مسلمان ‏لازم است‏ برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم‏ کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته‏ برادری میگسلد; ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[محمد(ص)]] آزمود تا بنگرد چه کاره‌‏ایم.
ما شما را به یارى او و کناره‏گیرى از سرکش فرزند سرکش [[عبید الله بن زیاد]] میخوانیم، زیرا جز بدى از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل میکشند، دست و پاى شما را میبرند،شما را بر دار می آویزند، گوش و بینى میبرند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدى]] و اصحابش و [[هانى بن عروه]] ومانند وى را میکشند.
ما شما را به یاری او و کناره‏گیری از سرکش فرزند سرکش [[عبید الله بن زیاد]] میخوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل میکشند، دست و پای شما را میبرند،شما را بر دار می آویزند، گوش و بینی میبرند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدی]] و اصحابش و [[هانی بن عروه]] ومانند وی را میکشند.
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به‏ خدا بازنمی‌گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم.
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به‏ خدا بازنمی‌گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم.
زهیر گفت: اى بندگان خدا; پسر [[فاطمه]] به دوستى و نصرت از زاده ‏سمیه شایسته‏ تر است. اگر یاریاش نمیکنید، به خدا پناهتان باد;
زهیر گفت: ای بندگان خدا; پسر [[فاطمه]] به دوستی و نصرت از زاده ‏سمیه شایسته‏ تر است. اگر یاریاش نمیکنید، به خدا پناهتان باد;
ولى او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت ‏شما راضى است.
ولی او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت ‏شما راضی است.
شمر تیرى سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویى خسته کردى.
شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی.
زهیر گفت: اى بدوی‌زاده، با تو سخن نمیگویم; همانا تو از چهارپایانى.
زهیر گفت: ای بدوی‌زاده، با تو سخن نمیگویم; همانا تو از چهارپایانی.
به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست‏ بدانى.
به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست‏ بدانی.
مژده ‏ات باد به رسوایى و عذاب دردناک قیامت.
مژده ‏ات باد به رسوایی و عذاب دردناک قیامت.
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت.
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت.
زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] میترسانى؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من ‏بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم.
زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] میترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من ‏بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم.
سپس خطاب به مردم گفت: اى بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، [[شفاعت]] محمد(ص) به‏ مردمى که خون فرزندان و خاندان او را میریزند و کسانى که آنهارا در این ستم یارى میکنند و مدافعان آنان را میکشند، نمیرسد.
سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، [[شفاعت]] محمد(ص) به‏ مردمی که خون فرزندان و خاندان او را میریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری میکنند و مدافعان آنان را میکشند، نمیرسد.
مردى او را ندا داد که، ابى عبد الله میگوید: بیا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادى و دعوت را بدانها ابلاغ‏ کردى<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>.  
مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله میگوید: بیا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدانها ابلاغ‏ کردی<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>.  


'''دفع هجوم وحشیانه'''
'''دفع هجوم وحشیانه'''


در روز عاشورا شمر بن ذى الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[‏اهل بیت(ع)]] هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم.
در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[‏اهل بیت(ع)]] هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم.
زنان در حالى که فریادمیزدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(ع) فریاد کشید:
زنان در حالی که فریادمیزدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(ع) فریاد کشید:
اى فرزند ذى الجوشن آتش میطلبى که خانه را بر اهل بیت من به ‏آتش بکشى، خدا تو را به آتش بسوزاند.
ای فرزند ذی الجوشن آتش میطلبی که خانه را بر اهل بیت من به ‏آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند.
در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله‏ آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینى دورساخت. و در این درگیرى، ابا عزه ضبابى، که همراه شمر حمله کرده‏ بود، به دست زهیر بن قین کشته شد<ref>ابصار العین، ص‏166; تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏326.</ref>.
در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله‏ آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینی دورساخت. و در این درگیری، ابا عزه ضبابی، که همراه شمر حمله کرده‏ بود، به دست زهیر بن قین کشته شد<ref>ابصار العین، ص‏166; تاریخ طبری، ج‏3، ص‏326.</ref>.


'''پیکار سخت'''
'''پیکار سخت'''


زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه‏ اى کوتاهى نورزید. ابو محنف مینویسد: پس از شهادت ‏حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر واردمیدان شد. آن دو نبردى سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکى را میگرفت، دیگرى به یاریاش می شتافت و نجاتش میداد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که [[نماز خوف]] به امامت ابى عبد الله(ع)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردى سخت آغاز کرد;
زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه‏ ای کوتاهی نورزید. ابو محنف مینویسد: پس از شهادت ‏حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر واردمیدان شد. آن دو نبردی سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکی را میگرفت، دیگری به یاریاش می شتافت و نجاتش میداد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که [[نماز خوف]] به امامت ابی عبد الله(ع)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردی سخت آغاز کرد;
نبردى که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله میکرد، چنین رجز میخواند:
نبردی که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله میکرد، چنین رجز میخواند:


«انا زهیر و انا ابن القین‏» «اذودکم بالسیف عن حسین‏»
«انا زهیر و انا ابن القین‏» «اذودکم بالسیف عن حسین‏»
من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور میسازم.
من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور میسازم.
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین‏ گفت:
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین‏ گفت:
فدتک نفسى هادیا مهدیا الیوم القى جدک النبیا و حسنا و المرتضى علیا و ذا الجناحین الشهید حیا
فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا
جانم فدایت ‏باد که هدایت ‏یافت و هدایت گردید. امروز جدت ‏پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[على مرتضى]] وآن شهید زنده ‏اى را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم‏ کرد.
جانم فدایت ‏باد که هدایت ‏یافت و هدایت گردید. امروز جدت ‏پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[علی مرتضی]] وآن شهید زنده ‏ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم‏ کرد.
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن ‏عبد الله شعبى و مهاجر بن اوس بر وى حمله بردند و او را به‏ شهادت رساندند<ref> تاریخ طبرى، ج‏3، ص 328.</ref>.  
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن ‏عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به‏ شهادت رساندند<ref> تاریخ طبری، ج‏3، ص 328.</ref>.
 
=حضور امام بر بالین زهیر=
 
[[ابن شهرآشوب]] می‏نویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین(ع) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن الله‏قاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند; شبیه آن لعنتی‏ که مسخ ‏شدگان به شکل بوزینه‏گان و خوکان را فرا گرفت<ref>مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص‏103.</ref>.  


=پانویس=
=پانویس=