ماتریدیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
'''دیدگاه دوم''' | '''دیدگاه دوم''' | ||
این دیدگاه مربوط به احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ اعـتزال در مـکتب اشعری آشکارتر است و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»<ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.</ref> | این دیدگاه مربوط به احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ اعـتزال در مـکتب اشعری آشکارتر است و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»<ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.</ref> | ||
وی سپس برای اثبات ادعای خود بیان میکند که اشعری قائل به وجـوب عـقلی شـناخت خداوند است، اما ماتریدی این امر را نمیپذیرد. ref> | وی سپس برای اثبات ادعای خود بیان میکند که اشعری قائل به وجـوب عـقلی شـناخت خداوند است، اما ماتریدی این امر را نمیپذیرد. ا<ref>حمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91</ref> در پاسخ به سخنان احمد امین باید گفت که استشهاد وی باید متوجه ابومنصور ماتریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خداوند قائل است در حالی که ابوالحسن اشعری به وجوب نقلی معرفت خداوند قائل است و علاوه، اصل ادعای احمد امین که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد؛ ناصحیح است. بله اشعری مدت طولانیای را در مکتب اعتزال سپری کرده است، ولی این موضوع دلیل نمیشود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد. | ||
'''دیدگاه سـوم''' | '''دیدگاه سـوم''' |
نسخهٔ ۲۷ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۷
ماتریدیه یکی از مکاتب مشهور در حوزه علم کلام است که به پیروی از افکار و عقاید ابومنصور محمدبن محمود ماتریدی شکل گرفته است. این مکتب، یکی از چهار مکتب کلامی اهل سنت است که از نظر اعتقادی با مکتب اشاعره همسو و تقریبا همعصر بوده است.
معرفی اجمالی ابومنصور ماتریدی
تاریخ دقیق ولادت ابومنصور ما تریدی (موسس مکتب ماتریدیه) معلوم نیست. با اینحال وی در روستای ماترید یا ماتریت از توابع سمرقند متولد شد و در سال 333 هجری قمری (که مورد اتفاق نظر است)، از دنیا رفت.[۱] ابومنصور پس از وفات در شهر سمرقند به خاک سپرده شد. درباره او نوشتهاند: وی از متکلمان بزرگ زمان خویش بوده و در فنّ تفسیر، قرآن و علم کلام تبحر داشته است.[۲] جایگاه ماتریدی در میان اهلسنت در حدی است که او را در کنار ابوالحسن اشعری، یکی از دو شخصیت برتر در حوزه کلام قرار میدهند. همچنین طوایف بسیاری از اهلسنت، در عقاید کلامی از وی پیروی میکنند.[۳]
تاریخچه
در قـرن دوم و سوم هجری قمری، زمینه مجادلات مذاهب کلامی خصوصا معتزله و اهل حدیث فراهم بود. این مجادلات موجب شد تا فضای فکری جامعه اسلامی آن روز تیره و تار شود. یک سوی این منازعات معتزلیان بودند که توجه خاصی به فهم عقلی داشتند که البته حاکمان وقت در ایجاد آن نقش داشتند و در طرف دیگر اهلحدیث بودند که بر ظواهر نصوص آیات و روایات و عمل به آن تعصب ویژهای داشتند. نتیجه این مناقشهها، جامعه اسلامی را با دو خطر بزرگ مواجه کرد.1: ادامه این وضع موجب درگیریها و حتی کشتار میان طرفداران این دو مذهب شد و نتیجه آن به شکست اتحاد مسلمانان انجامید. 2: ترویج هر یک از این دو تفکر افراطی و تفریطی، به شکست بنیان عقیدتی مردم منجر شد، زیرا نتیجه گرایش اهلحدیث و جمود آنها بر ظواهر نصوص، مسائلی چون تجسیم، تشبیه و نیز جعلیات را وارد عرصه اندیشه دینی کرد و نتیجه تفکر اعتزالی که پایه آن اعتماد کامل به فهم عقل بود، تالی فاسدهای خود را داشت. به همین جهت، ضرورت شکلگیری نهضتی اصلاحی در بستر اندیشه اهلسنت و جماعت احساس شد. در همین راستا سه نفر از متفکران اهل سنت و جماعت به نامهای 1.ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری متوفای 324 قمری 2. ابومنصور ماتریدی متوفای 333 قمری 3. ابوجعفر طحاوی برای رسیدن به این هدف تلاش خود را آغاز کردند تا به نوعی شکاف میان تفکر معتزلی و نصگرایی متعصبانه اهلحدیث را ترمیم کنند. البته باید گفت که نقش طحاوی بیشتر معطوف به تبیین آرای کلامی ابوحنیفه بود، در حالیکه ابوالحسن اشعری و ابومنصور ماتریدی، هر کدام به تنهایی موسس مکتب کلامی جدیدی شدند که امروزه به نام مکاتب اشاعره و ماتریدیه شناخته میشود.
مقایسه روش کلامی ماتریدی و اشعری
ماتریدیه به طور کلی در مبانی اعتقادیشان راجع به اشاعره، توجه بیشتری به عقل دارند هر چند نظام فکریشان را بر دو پایه عقل و نقل استوار میکنند. آنها تفاسیر کلامی خود را بر مبنای اصلاح منازعات میان اهلحدیث و معتزله قرار دادهاند و کوشیدهاند تا میان دو مکتب یاد شده، راه درستی را برگزینند. پیروان این مکتب اگرچه درباره صفات خدا قایل به تنزیه هستند و از تشبیه و تجسیم خالق پرهیز میکنند، با اینحال با معتزلیان که معتقد به نفی صفاتاند، در یک صف قرار نمیگیرند. در کتابالتوحید ماتریدی شواهد فراوانی از منازعات این چنینی مشاهده میشود. ابومنصور در این کتاب گاهی مدافع اهلحدیث و گاهی موافق معتزله میشود و گاهی نیز از فهم و تفسیر خود پیروی میکند.
دیدگاهها در تفاوت روش ماتریدیه با اشاعره
محققینی که در باره ماتریدیه و اشاعره پژوهش کردهاند، به سه دیدگاه رسیدهاند.
دیدگاه اول برخی معتقدند که میان اشعری و ماتریدی تفاوت عمدهای وجود ندارد و آن دو در اصول کلی عـلم کـلام اتـفاق نظر دارند. دکتر فتحالله خلیف و شمسالدین سلفی از طرفداران این نظریهاند. دکتر فتح اله خلیف مینویسد: «دو شیخ اهلسنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام که مورد اختلاف فرقههای کلامی است، مـتفق هستند.»[۴]. در پاسخ وی باید گفت که این ادعا دقیق نیست، زیرا با مطالعه و بررسی آثار این دو مکتب، به تفاوتهای بسیاری میان فهم ابوالحسن اشعری و ابومنصور ماتریدی در تبیین اصول کلامی دست مییابیم. مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل نمیشود، بلکه تمام توجهش را به طرف نصوص و متون دینی معطوف میکند. مثلا وی در صفات خبری معتقد است که مطابق با ظواهر آیات قرآن، خداوند دارای صورت و دست میباشد.[۵] اما برای ماتریدی، فهم عقلی جایگاه ویژهای دارد.
دیدگاه دوم این دیدگاه مربوط به احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ اعـتزال در مـکتب اشعری آشکارتر است و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»[۶] وی سپس برای اثبات ادعای خود بیان میکند که اشعری قائل به وجـوب عـقلی شـناخت خداوند است، اما ماتریدی این امر را نمیپذیرد. ا[۷] در پاسخ به سخنان احمد امین باید گفت که استشهاد وی باید متوجه ابومنصور ماتریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خداوند قائل است در حالی که ابوالحسن اشعری به وجوب نقلی معرفت خداوند قائل است و علاوه، اصل ادعای احمد امین که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد؛ ناصحیح است. بله اشعری مدت طولانیای را در مکتب اعتزال سپری کرده است، ولی این موضوع دلیل نمیشود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد.
دیدگاه سـوم این دیدگاه که مختار بسیاری از محققان است، در پی اثبات این مطلب است که آرای ابومنصور ماتریدی در بسیاری از مسایل کلامی با آرای ابوالحسن اشعری اختلاف دارد. نقطه عطف این اختلاف در پُررنگ بودن حضور عقل در آرای ماتریدیه است و از این حیث ماتریدیان به معتزله بیشتر نزدیک میشوند تا اشاعره. پس میتوانیم ادعا کنیم که مکتب ماتریدی در واقع تلفیقی از مکتب اشاعره و معتزله است. ابوزهره مینویسد: «در روش مـاتریدی، عـقل سـلطه عظیمیدارد، اما اشاعره به روش نقلی مـقیّدند و آن را بـا عقل تأیید میکنند به نحوی که برای انسان روشن میشود که اشـاعره در بین اعتزال و فقه و حدیث، و ماتریدیان در میان اشـاعره و مـعتزله قرار دارند.»[۸] از جمله کسانی که دیدگاه سـوم را پذیـرفتهاند، میتوان به آرای جعفر سبحانی،[۹] علی ربانی گلپایگانی [۱۰] و محمد زاهد کوثری اشاره کـرد. با این تفاوت که نفر سوم، اختلاف میان اشـاعره و مـاتریدیه را در عـقاید چندان جدی تـلقّی نمیکند.
خلاصه عقاید ماتریدیه
ماتریدیان همچون دیگر متکلمان اهلسنت و جماعت، درباره توحید تعصب خاصی دارند و از این نظر غیر از خداوند هیچ خالق و فاعلی را نمیشناسند و برای انسان هیچ شأنی جز کسب که به معنای نوعی انتساب فعل به فاعل است، قایل نیستند. با اینحال نمیتوان از وجود تفاوت میان آرای اشاعره و ماتریدیه و حتی میان آرای اشاعره متقدم و اشاعره متاخر غافل شد. مثلا ابوالحسن اشعری نظریهکسب را بهگونهای تفسیر میکند که جز انتساب اعتباری فعل به فاعل، چیز دیگری را ثابت نمیکند و در فرض اثبات قدرت برای انسان، به شرطی آن را میپذیرد که آن قدرت هیچ تاثیری نه در خلق فعل داشته باشد و نه در عنوان آن. اما اشاعره پس از او خصوصا ماتریدیه برای انسان در باره افعالش، انتسابیحقیقی قایلاند.
اثبات خدا
ماتریدیه برای اثبات خدا و مباحث توحید، عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره کردند، تکیه میکنند که میتوان به برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم اشاره کرد. یکی از براهین جالب توجهی که ماتریدی آن را به چالش میکشد، برهان شرّ است. او از این برهان که بهطور معمول برای انکار خداوند به کار میرود برای اثبات وجود صانع بهره میجوید: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده باشد، میبایستی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدید میآورد و در این صورت شرور و زشتیها وجود نمیداشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه موجودی غیر از خودش آن را به وجود آورده است»[۱۱]
افعال اختیاری
ماتریدیان در باب افعال اختیاری به امر بینالامرین گرایش دارند. از دیدگاه این مکتب انسان فاعل واقعی افعال خویش است، چون با اراده و قدرتی که خدا به او میدهد فعل را با مباشرت مستقیم ایجاد میکند که البته این ایجاد به معنای خلق نیست. آنها معتقدند که فعل انسان غیر از فعل خداوند است. فعل خدا جنبه خلقی و فعل انسان جنبه کسبی و توصیفی دارد. مثلا نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما اصل آن را خدا خلق میکند. پس ذات نشستن و برخاستن که ناشی از حرکت است، آفریده خداوند است، ولی نشستن و برخاستن که ناشی از اراده و اختیار انسان است، ناشی از فعل انسان. در یک جمله کوتاه میتوان گفت که اصل عمل را خدا میآفریند و عنوان عمل را انسان با نیتش آماده و با قدرت اعطایی از جانب خداوند ایجاد میکند. پس ایجاد هر فعلی از سوی خداوند، منوط به نیت انسان است. با این حساب، در نگاه ماتریدیه معیار جزا(ثواب و عقاب) نیت فعل و انجام آن است. زیرا «اِنّما الاعمالُ بالنیّات».[۱۲] ماتریدیه برخلاف اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق یعنی تکلیف انجام کار بر کسی که از طاقتش خارج است، خلاف عدالت و حکمت الهی است. در حالی که اشاعره معتقدند که خداوند میتواند بندگانش را مجبور به تکالیفی بکند که از قدرتشان خارج است..[۱۳]
صفات خدا
همه متکلمان اسلامی بر مبنای قرآن و روایات، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که خداوند دارای اوصافی چون علم، قدرت و حیات است. معتزله و امامیه معتقدند که صفات ذات خداوند، عین ذات اوست، اما اشاعره این صفات را زاید بر ذات میدانند و معتقدند صفات مربوط به ذات، قدیم و صفات مربوط به فعل، حادث است. در حالی که ماتریدیه به عینیت ذات و صفات اعتقاد دارند و صفات فعل را قدیم میدانند و در این موضوع با امامیه و معتزله موافقاند.[۱۴]
حسن و قبح عقلی
اشاعره به حسن و قبح عقلی اعتقادی ندارند بلکه آن را شرعی و مطابق با تشخیص شارع میدانند و بر این مبنا میگویند که از جهت عقلی امکان دارد که خداوند مطیعان و مومنان را به جهنم و عاصیان و کافران را به بهشت ببرد، ولی چون خداوند وعده داده است که انسانها نسبت به عملی که انجام میدهند، مسئولاند، از این جهت مسحتق پاداش یا عذاب خواهند شد. ولی ماتریدیه همراه با امامیه و معتزله به حسن وقبح عقلی اعتقاد دارند و درباره استحقاق مدح و ثواب یا استحقاق نکوهش و عقاب معتقدند که از طریق حکم عقل میتوان حکم الهی را نیز کشف کرد، زیرا عقل خود کاشف حقیقت است. پس مطابق با حکم عقل، خداوند عادل است و به هر کسی آن را میدهد که سزایش باشد.[۱۵] بنابراین، کیفر بندگان مطیع از نظر شرعی و عقلی امکان ندارد.
متکلمان شاخص ماتریدیه
مکتب ماتریدی چون سایر مکاتب اسلامی از متکلمان مشهوری برخوردار است. آنان بعد از ابومنصور ماتریدی، ادامه دهنده عقاید این مکتب و مروج این مذهب کلامی شدند. اکنون به نام برخی از چهرههای مشهور این مکتب از قرن چهارم تا قرن چهاردهم اشاره میشود.
ابولیث نصربن محمد سمرقندی ابولیث نصربن محمد سمرقندی (م 375 هـ. ق) مـعروف به «امام الهدی» متکلم مشهور قرن چهارم هجری قمری است.
ابوالیسر بزدوی ابوالیسر محمدبن محمد بزدوی (494 قـ) متکلم ماتریدی مشهور قرن پنجم هجری قمری و صـاحب کتاب اصولالدین است. وی از مهمترین شخصیتهای ماتریدیه بوده و کـتاب او از منابع اصلی و مهم کلامی ماتریدیه به حساب میآید.
1.ابومعین نسفی 2. نـجمالدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی در قرن ششم دو متکلم ماتریدی مشهور حضور داشتند. متکلم اول امام ابـومعین مـیمون بن محمد النسفی (508 ق) از مهمترین شخصیتهای ماتریدیه و صاحب کتاب تبصرة الادله است که در تـبیین اندیشه ماتریدیان سهم بزرگی داشـته اسـت. کتاب وی دومـین مـنبع مـکتب ماتریدیه پس از کتاب التوحید ابومنصور ماتریدی اسـت کـه به روش کتاب التوحید نوشته شده و البته از آن کاملتر و خوش فهمتر است. متکلم دوم نـجمالدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی (م 537 ق) صاحب العـقائدالنسفیه است. وی متکلّم بزرگی در ماتریدیه به حساب میآید. بر کتاب لبّاللباب او شرحهای بسیاری نوشته شده است که از جمله آن شرح تفتازانی میباشد.
شمسالدین ابوعمر محمدبن ابیبکر رازی متکلم ماتریدی مشهور قرن هفتم شـمسالدین ابـوعمر محمدبن ابیبکر رازی (666 قـ) صـاحب مختارالصحاح است.
حافظالدین ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی متکلم ماتریدی مشهور قرن هشتم شخصی به نام حـافظالدین ابـوالبرکات عبدالله بن احمد نـسفی (710 قـ) صاحب المدارک و عمدة عقائد اهل السنه است.
نورالدین عبدالرحمن بن احمد معروف به جامی متکلم ماتریدی مشهور قرن نهم نورالدین عبدالرحمن بن احمد جـامی (898 قـ) کتابهای نقد النـصوص فـی شـرح نقش الفصوص ابن عـربی، شرح عقیدة الحمریة، فوائدالضیائیة، الدرة الفاخرة از آثار اوست.
مصلحالدین مصطفی بن محمد قسطلانی متکلم ماتریدی مشهور قرن دهم مصلحالدین مصطفی بن محمد قسطلانی معروف بـه «کـستلی» (م 901 ه. ق) است. حاشیه وی بر شرح تفتازانی بر عقائدالنسفیة از مهمترین منابع ماتریدیه به حساب میآید.
کمالالدین احمد ... بیاضی متکلم ماتریدی مشهور قـرن یـازدهم عـلامه کمالالدین احمدبن حسن بن سنانالدین رومی بیاضی مـعروف بـه «بـیاضیزاده» (1097قـ) است. از وی کـتابهای اصول المنیفة ابوحنیفة و اشارات المرام منتشر شده است. کتاب اشارات المرام وی از مهمترین کتب ماتریدیه متأخر است که با مقدمه شیخ محمد زاهد کوثری به چاپ رسـیده است.
محمد بن ابیبکر مرعشی متکلم ماتریدی مشهور قرن دوازدهم، محمد بن ابیبکر مرعشی معروف به «ساجقلیزاده» (1150ق) صاحب نشرالطوالع است.
شاه ولی الله دهلوی متکلم ماتریدی مشهور قرن سیزدهم محدث و فقیه شاه ولیالله دهلوی ملقب به «سراج الهند» (1239ق) صاحب میزان العقائد میباشد.
شیخ محمد عبده و محمد زاهد کوثری در قرن چهاردهم دو متکلم ماتریدی مشهور حضور داشتند 1: شیخ محمد عبده مصری(1323ق) صاحب کتاب رساله التوحید است که البته در اینکه وی واقعا ماتریدی است یا اشعری محل اختلاف شدید است و بسیاری وی را از متلکمان اشعری میدانند.2. محمد زاهد کوثری.
پانویس
- ↑ حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الهدایة، بی تا، ج۷، ص۴۵۶.
- ↑ تمیمی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، سال ۱۴۱۲ هجری قمری، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.
- ↑ ماتریدی ابومنصور، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتحالله خـلیف، دارالجامعات المصریه، ص 18 مقدمه
- ↑ ر ک، دائرة المعارف بزرگ اسلامی (مدخل اشعری با ویرایش و اصلاح جملات).
- ↑ احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.
- ↑ حمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91
- ↑ ابوزهره محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر العربی، قاهره، ص 167.
- ↑ سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 3، ص 26.
- ↑ ربانی گلپایگانی علی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسـلامی، قـم، سال 1377، ص 221.
- ↑ .ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتحالله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بیتا.
- ↑ با اقتباس از دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۷، ص ۶۴۲۶.
- ↑ با استفاده از دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.
- ↑ رک، صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران، انتشارات سمت، جلد ۱، چاپ دوم، ۱۳۸۴، ص ۲۹۹.
- ↑ با اقتباس از فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، نوشته جعفر سبحانی، ج 4