ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آنها در تحکیم همبستگی ملت‌ها (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكيم همبستگی ملت ها
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها
|-
|-
|زبان مقاله
|زبان مقاله
خط ۱۷: خط ۱۷:
|}
|}
</div>
</div>
'''ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكيم همبستگی ملت ها''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که  [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با ارزش های مشترک میان انسان هاو تبیین چگونگی تاثیر گذاری این ارزش ها بر همبستگی ملت ها و تحکیم این همبستگی به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به مواردی چون: ارزش‌هاي مشترك مطلق و نسبي، صلح جهانی، ابعاد گستردة گفتگوي اديان، گفتگوي تمدنها و نقش ارزش‌ها در آن و ... می پردازد که تامل در این معانی خود به نوعی زمینه تعمیق و نهادینه سازی فرهنگ گفت و گو و تعامل میان پیوان مذاهب اسلامی را در فضایی صمیمانه تر و در راستای [[وحدت امت اسلامی|وحدت و اتحاد امت اسلامی]] فراهم می آورد.  
'''ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که  [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با ارزش های مشترک میان انسان هاو تبیین چگونگی تاثیر گذاری این ارزش ها بر همبستگی ملت ها و تحکیم این همبستگی به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به مواردی چون: ارزش‌های مشترك مطلق و نسبی، صلح جهانی، ابعاد گستردة گفتگوی ادیان، گفتگوی تمدنها و نقش ارزش‌ها در آن و ... می پردازد که تامل در این معانی خود به نوعی زمینه تعمیق و نهادینه سازی فرهنگ گفت و گو و تعامل میان پیوان مذاهب اسلامی را در فضایی صمیمانه تر و در راستای [[وحدت امت اسلامی|وحدت و اتحاد امت اسلامی]] فراهم می آورد.  
=پيش‌درآمد=
=پیش‌درآمد=
هر تعريفي كه از ”تمدن“ داشته باشيم بايد بپذيريم كه در تعريف «انسانيت» مفهوم گرايش عمومي به سمت خدمت به انسان و تكامل توانايي‌ها و امكانات ذاتي و عرضي او، از جمله مهمترين بنيادها به شمار مي‌رود.  
هر تعریفی كه از ”تمدن“ داشته باشیم باید بپذیریم كه در تعریف «انسانیت» مفهوم گرایش عمومی به سمت خدمت به انسان و تكامل توانایی‌ها و امكانات ذاتی و عرضی او، از جمله مهمترین بنیادها به شمار می‌رود.  




هيچ مذهب، مكتب يا حتي رفتاري، جز با داشتن جنبة انساني نمي‌تواند بعد تمدني به خود گيرد. لازمة اين بعد انساني ـ بنابر ادراكات وجدان و بدون نياز به استدلال ـ باور به مجموعة ارزش‌هاي مطلق و مشترك است، چه نمي‌توان در هر چيز، هم قايل به نسبيّت بود و هم وجود ويژگي‌هاي انساني را مسلّم تلقي كرد. زيرا اين امر متضمّن نوعي تناقض و باصطلاح پارادوكس است بدين معنا كه لازمه‌اش از يك سو پذيرش هويت متفرّد و جزيي اگر نه كلي انسان و از سوي ديگر، نفي هرگونه وجه تمايز انساني يا ارزش ثابت در آن است.
هیچ مذهب، مكتب یا حتی رفتاری، جز با داشتن جنبة انسانی نمی‌تواند بعد تمدنی به خود گیرد. لازمة این بعد انسانی ـ بنابر ادراكات وجدان و بدون نیاز به استدلال ـ باور به مجموعة ارزش‌های مطلق و مشترك است، چه نمی‌توان در هر چیز، هم قایل به نسبیّت بود و هم وجود ویژگی‌های انسانی را مسلّم تلقی كرد. زیرا این امر متضمّن نوعی تناقض و باصطلاح پارادوكس است بدین معنا كه لازمه‌اش از یك سو پذیرش هویت متفرّد و جزیی اگر نه كلی انسان و از سوی دیگر، نفی هرگونه وجه تمایز انسانی یا ارزش ثابت در آن است.
اينك پرسش اين است كه اين ويژگي و ارزش ثابت، كدام است؟
اینك پرسش این است كه این ویژگی و ارزش ثابت، كدام است؟
پاسخ وجداني اين پرسش (با تأكيد بر وجداني بودن اين پاسخ به دليل بي‌نيازي از استدلال)، همانا فطرت انساني است.
پاسخ وجدانی این پرسش (با تأكید بر وجدانی بودن این پاسخ به دلیل بی‌نیازی از استدلال)، همانا فطرت انسانی است.




مراد از فطرت نيز آن است كه انسان آفريده‌اي است كه بنا بر حكمت و مشيّت الهي، در وجود و سرشت اصلي او، مجموعه داده‌هاي بديهي و توانايي‌هاي عقلي و اميال و غرايزي به  وديعه گذارده شده كه حركت طبيعي به سمت برنامة تكاملي در نظر گرفته شده براي او را تضمين مي‌كند.
مراد از فطرت نیز آن است كه انسان آفریده‌ای است كه بنا بر حكمت و مشیّت الهی، در وجود و سرشت اصلی او، مجموعه داده‌های بدیهی و توانایی‌های عقلی و امیال و غرایزی به  ودیعه گذارده شده كه حركت طبیعی به سمت برنامة تكاملی در نظر گرفته شده برای او را تضمین می‌كند.




همة تمدنها،  اديان و مذاهب، به تعبير مولاي متقيان علي (عليه‌السلام) آمده‌اند تا ارزش‌هاي والاي خرد را بنمايانند و فضاي مناسبي براي بروز توانايي‌هاي نهفته در انسان را به منصة ظهور رسانند و او را به راه و سمت و سويي رهنمون شوند كه با رفتار حيوانات زبان بسته‌اي كه فاقد توانايي‌ها و امكانات او هستند، تفاوت زمين تا آسماني داشته باشد.
همة تمدنها،  ادیان و مذاهب، به تعبیر مولای متقیان علی (علیه‌السلام) آمده‌اند تا ارزش‌های والای خرد را بنمایانند و فضای مناسبی برای بروز توانایی‌های نهفته در انسان را به منصة ظهور رسانند و او را به راه و سمت و سویی رهنمون شوند كه با رفتار حیوانات زبان بسته‌ای كه فاقد توانایی‌ها و امكانات او هستند، تفاوت زمین تا آسمانی داشته باشد.


==قضایای بدیهی و امیال فطری==
==قضایای بدیهی و امیال فطری==




قضاياي بديهي به او (يعني انسان) توان شناخت مي‌بخشند: شناخت خود، شناخت هستي و واقعيّت، فلسفة وجود و پيوندهاي موجود ميان اشيا. اين قضايا مواردي چون: ايمان به اصل عليّت، ايمان به عدم امكان اجتماع و ارتفاع نقيضين و برخي قضاياي ديگر را شامل مي شوند.
قضایای بدیهی به او (یعنی انسان) توان شناخت می‌بخشند: شناخت خود، شناخت هستی و واقعیّت، فلسفة وجود و پیوندهای موجود میان اشیا. این قضایا مواردی چون: ایمان به اصل علیّت، ایمان به عدم امكان اجتماع و ارتفاع نقیضین و برخی قضایای دیگر را شامل می شوند.
پذيرش اين نوع قضايا، نيازي به استدلال ندارد و در باورها و وجدان انساني، كاملاً پذيرفته شده و مسلّم تلقي مي‌شوند چرا كه در غير اينصورت با بن‌بست روبرو مي‌شويم زيرا استدلال‌ها خود به اين قضاياي بديهي متكي هستند و به كمك آنها قابليت اثبات مي‌يابند.
پذیرش این نوع قضایا، نیازی به استدلال ندارد و در باورها و وجدان انسانی، كاملاً پذیرفته شده و مسلّم تلقی می‌شوند چرا كه در غیر اینصورت با بن‌بست روبرو می‌شویم زیرا استدلال‌ها خود به این قضایای بدیهی متكی هستند و به كمك آنها قابلیت اثبات می‌یابند.




توانايي‌هاي عقلي نيز همان قدرت دروني انساني بر انديشه، تأمل، مجرّد‌سازي مسايل از حشو و زوائد، ارتقا از مرحلة جزئيات به مرحلة كليّات، مقايسة اشيا با يكديگر براي نيل به چشم‌اندازهاي تازه و برنامه‌ريزي‌هاي ذهني براي مراحلي است كه هنوز مصداق واقعي و عملي به خود نديده‌اند. اين توانايي ذهني، از جمله ويژگي‌هاي انسان و در واقع راز و رمز حركت، روند تكاملي، خلاقيّت، رشد و نموّ اوست، حال آنكه اميال غريزي، نيروي محركة وي به سمت كمال و سوق دهنده ي او در راستاي بهره‌گيري از پتانسيل‌هاي نهفته وي در اين زمينه است.
توانایی‌های عقلی نیز همان قدرت درونی انسانی بر اندیشه، تأمل، مجرّد‌سازی مسایل از حشو و زوائد، ارتقا از مرحلة جزئیات به مرحلة كلیّات، مقایسة اشیا با یكدیگر برای نیل به چشم‌اندازهای تازه و برنامه‌ریزی‌های ذهنی برای مراحلی است كه هنوز مصداق واقعی و عملی به خود ندیده‌اند. این توانایی ذهنی، از جمله ویژگی‌های انسان و در واقع راز و رمز حركت، روند تكاملی، خلاقیّت، رشد و نموّ اوست، حال آنكه امیال غریزی، نیروی محركة وی به سمت كمال و سوق دهنده ی او در راستای بهره‌گیری از پتانسیل‌های نهفته وی در این زمینه است.




از جمله اين اميال و غرايز مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: ميل به كمال، حركت به سمت كمال مطلق، كوشش در رفع كاستي‌هاي خويش، اذعان به اين قدرت، مطلق اداي حق و سپاس نعمت‌هاي ارزاني شده، تلاش در جهت اطاعت از او و ... است؛ اين گرايش‌ها و اميال و غرايز به رغم گوناگوني تجليّات و تعدد روش‌ها و عملكردهاي آنها، در سرشت انساني ريشه دوانيده اند هرچند ممكن است به دليل شبهات يا سوء تفاهم‌هايي، سركوب يا پنهان شده باشند. از جمله اين غرايز همچنين مي‌توان از غريزة حب به ذات و كوشش در جهت تحقق خواستها و آرزوهاي خويش نام برد كه به نوبة خود از جمله غرايز اصلي در انسان به شمار مي‌رود كه نمي‌توان آن را ناديده گرفت و سركوب كرد يا همچون ماركسيسم آن را پديده‌اي روبنايي تلقي كرد و تصور كرد كه مي‌توان از طريق الغاي مالكيت خصوصي، آن را از وجود انسان حذف نمود. ذوق هنري و شيفتگي نسبت به عنصر زيبايي كه جهان هستي، سرشار از آن است نيز در اين زمره قرار دارد.
از جمله این امیال و غرایز می‌توان به موارد زیر اشاره كرد: میل به كمال، حركت به سمت كمال مطلق، كوشش در رفع كاستی‌های خویش، اذعان به این قدرت، مطلق ادای حق و سپاس نعمت‌های ارزانی شده، تلاش در جهت اطاعت از او و ... است؛ این گرایش‌ها و امیال و غرایز به رغم گوناگونی تجلیّات و تعدد روش‌ها و عملكردهای آنها، در سرشت انسانی ریشه دوانیده اند هرچند ممكن است به دلیل شبهات یا سوء تفاهم‌هایی، سركوب یا پنهان شده باشند. از جمله این غرایز همچنین می‌توان از غریزة حب به ذات و كوشش در جهت تحقق خواستها و آرزوهای خویش نام برد كه به نوبة خود از جمله غرایز اصلی در انسان به شمار می‌رود كه نمی‌توان آن را نادیده گرفت و سركوب كرد یا همچون ماركسیسم آن را پدیده‌ای روبنایی تلقی كرد و تصور كرد كه می‌توان از طریق الغای مالكیت خصوصی، آن را از وجود انسان حذف نمود. ذوق هنری و شیفتگی نسبت به عنصر زیبایی كه جهان هستی، سرشار از آن است نیز در این زمره قرار دارد.




بدين ترتيب آنچه كاملاً روشن به نظر مي‌رسد اين است كه: مسئله باور به نظرية فطرت انساني، عرصه را براي سخن از مجموعه مفاهيمي چون ”حقوق“، ”تكاليف“، ”عدالت“، ”انسانيّت“، ”اخلاق“، ”ذوق هنري“، ”ارزش‌هاي مشترك“، ”تمدن“، ”گفتگو“، ”دين“، ”شناخت“، ”تصديق“، ”منطق“، و حتي ”برهان و استدلال“ و ”علم“ باز مي‌كند زيرا اين دو مفهوم  ]علم و استدلال[ نيز مبتني بر عنصر ثابتي هستند كه بدون آن مرزها و نشانه‌هايشان، قابل تبيين نيست.
بدین ترتیب آنچه كاملاً روشن به نظر می‌رسد این است كه: مسئله باور به نظریة فطرت انسانی، عرصه را برای سخن از مجموعه مفاهیمی چون ”حقوق“، ”تكالیف“، ”عدالت“، ”انسانیّت“، ”اخلاق“، ”ذوق هنری“، ”ارزش‌های مشترك“، ”تمدن“، ”گفتگو“، ”دین“، ”شناخت“، ”تصدیق“، ”منطق“، و حتی ”برهان و استدلال“ و ”علم“ باز می‌كند زیرا این دو مفهوم  ]علم و استدلال[ نیز مبتنی بر عنصر ثابتی هستند كه بدون آن مرزها و نشانه‌هایشان، قابل تبیین نیست.




بدون باور به اين نظريه انسان، زنداني خويش خواهد ماند و به تعبير جرج باركلي، جز با تصاوير ذهني خود، ارتباطي پيدا نمي‌كند، و حتي مي‌توان گفت او با كنار گذاردن اين نظريه، نمي‌تواند به خودش نيز ايمان داشته باشد و اين اوج پوچي و هيچ‌انگاري است.
بدون باور به این نظریه انسان، زندانی خویش خواهد ماند و به تعبیر جرج باركلی، جز با تصاویر ذهنی خود، ارتباطی پیدا نمی‌كند، و حتی می‌توان گفت او با كنار گذاردن این نظریه، نمی‌تواند به خودش نیز ایمان داشته باشد و این اوج پوچی و هیچ‌انگاری است.
بدون اين نظريه [نظرية فطرت] به اعتقاد ما هر آنچه گفته شد، فاقد معنا مي‌گردد. و اين حقيقت بزرگي است كه گرايش‌هاي مادي به شدت با آن مواجه مي‌شوند؛ هم از اينروست كه  متون اسلامي بر ”فطرت“ و اينكه دين در حقيقت همسو و هماهنگ با ”فطرت“ است تأكيد دارد چرا كه فطرت واقعيتي اصيل و دين نيز برنامه‌اي واقعي براي اصلاح انسان و بهبود شرايط زندگي اوست. خداوند متعال مي‌فرمايد: فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرت الله التي فطر‌الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم <ref>روم /30.</ref>
بدون این نظریه [نظریة فطرت] به اعتقاد ما هر آنچه گفته شد، فاقد معنا می‌گردد. و این حقیقت بزرگی است كه گرایش‌های مادی به شدت با آن مواجه می‌شوند؛ هم از اینروست كه  متون اسلامی بر ”فطرت“ و اینكه دین در حقیقت همسو و هماهنگ با ”فطرت“ است تأكید دارد چرا كه فطرت واقعیتی اصیل و دین نیز برنامه‌ای واقعی برای اصلاح انسان و بهبود شرایط زندگی اوست. خداوند متعال می‌فرماید: فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر‌الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم <ref>روم /30.</ref>
بنابراين با درستي آيين، روي (دل) را براي اين دين راست بدار! بر همان سرشتي كه خداوند مردم را بر آن آفريده است، هيچ دگرگوني در آفرينش خداوند راه ندارد؛ اين است دين استوار اما بيشتر مردم نمي‌دانند.
بنابراین با درستی آیین، روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی كه خداوند مردم را بر آن آفریده است، هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند.




اين آية كريمه همچنانكه آيه‌ا... شهيد محمدباقر صدر (قدس‌سره) در كتاب خود اقتصادنا يادآور شده بر موارد زير انگشت مي‌گذارد:
این آیة كریمه همچنانكه آیه‌ا... شهید محمدباقر صدر (قدس‌سره) در كتاب خود اقتصادنا یادآور شده بر موارد زیر انگشت می‌گذارد:




يكم: دين (با تمامي حقوق و تكاليف و هدفهاي عدالت جويانه‌اي كه دربردارد) خود از موارد فطري است كه خداوندگار جهان، تمامي مردمان را بدان سرشته و در اين آفريده به لحاظ چنين سرشتي، تغييري پديد نخواهد آمد.
یكم: دین (با تمامی حقوق و تكالیف و هدفهای عدالت جویانه‌ای كه دربردارد) خود از موارد فطری است كه خداوندگار جهان، تمامی مردمان را بدان سرشته و در این آفریده به لحاظ چنین سرشتی، تغییری پدید نخواهد آمد.




دوم: اين دين كه فطرت انساني بدان سرشته شده همان دين راست و خالص و ناب است؛ حال آنكه اديان شرك‌آميز و خدايان و همي و نسبي، توان حل مشكلات بشري را ندارند.
دوم: این دین كه فطرت انسانی بدان سرشته شده همان دین راست و خالص و ناب است؛ حال آنكه ادیان شرك‌آمیز و خدایان و همی و نسبی، توان حل مشكلات بشری را ندارند.
حضرت يوسف (عليه‌السلام)به همبندان خود در زندان مي‌گويد: ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آباؤكم ما انزل بها من سلطان  <ref>يوسف/ 40.</ref>
حضرت یوسف (علیه‌السلام)به همبندان خود در زندان می‌گوید: ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤكم ما انزل بها من سلطان  <ref>يوسف/ 40.</ref>
شما به جاي او، جز نام‌هايي كه خود و پدرانتان آنها را ناميده‌ايد، نمي‌پرستيد؛ كه خداوند بر آنها هيچ حجّتي نفرستاده‌ است.
شما به جای او، جز نام‌هایی كه خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید، نمی‌پرستید؛ كه خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده‌ است.




و سوم: اين دين حنيفي كه فطرت انساني بر آن سرشته شده زندگي را سامان مي‌بخشد و قادر به كنترل و شكل‌دهي به آن در چارچوب كلي انسانيت است. چرا كه مسئلة اجتماعي مهم در تاريخ بشري، همانا تضاد برآمده ميان ”منافع فردي“ (كه منجر بدان مي‌گردد كه انسان براي خود حقوقي قايل باشد كه به اقتضاي حب به ذات ، خواهان تحقق آنها مي‌شود) و ”منافع اجتماعي“ يعني آن منافعي است كه نظام اجتماعي، مطرح مي‌سازد و وظايفي را به نام ”عدالت“ بر وي تكليف مي‌كند. علم نمي‌تواند اين تناقض يا تضاد ميان منافع فردي و اجتماعي را حل كند چرا كه علم انسان در برابر منافع شخصي اش، هرگز مقاومتي نشان نمي‌دهد.
و سوم: این دین حنیفی كه فطرت انسانی بر آن سرشته شده زندگی را سامان می‌بخشد و قادر به كنترل و شكل‌دهی به آن در چارچوب كلی انسانیت است. چرا كه مسئلة اجتماعی مهم در تاریخ بشری، همانا تضاد برآمده میان ”منافع فردی“ (كه منجر بدان می‌گردد كه انسان برای خود حقوقی قایل باشد كه به اقتضای حب به ذات ، خواهان تحقق آنها می‌شود) و ”منافع اجتماعی“ یعنی آن منافعی است كه نظام اجتماعی، مطرح می‌سازد و وظایفی را به نام ”عدالت“ بر وی تكلیف می‌كند. علم نمی‌تواند این تناقض یا تضاد میان منافع فردی و اجتماعی را حل كند چرا كه علم انسان در برابر منافع شخصی اش، هرگز مقاومتی نشان نمی‌دهد.




ماترياليسم تاريخي از طريق قوانين تاريخي خود نمي‌تواند راه‌حلي در اين باره ارايه دهد، بنابراين راه‌حل نهايي اين تعارض و تضاد و تحقق عدالت، تنها در اختيار دين قرار مي گيرد كه از راه پيوند ميان منافع فردي و عمل صالح موضوع را فيصله مي‌بخشد؛ قرآن كريم مي فرمايد: من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب.<ref>غافر/40 .</ref>
ماتریالیسم تاریخی از طریق قوانین تاریخی خود نمی‌تواند راه‌حلی در این باره ارایه دهد، بنابراین راه‌حل نهایی این تعارض و تضاد و تحقق عدالت، تنها در اختیار دین قرار می گیرد كه از راه پیوند میان منافع فردی و عمل صالح موضوع را فیصله می‌بخشد؛ قرآن كریم می فرماید: من عمل صالحاً من ذكر و انثی و هو مؤمن فأولئك یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب.<ref>غافر/40 .</ref>
كساني كه كاري شايسته بجاي آورند و مؤمن باشند ـ چه مرد و چه زن ـ به بهشت درمي‌آيند و در آن بي‌حساب و شمار روزي داده مي‌شوند.
كسانی كه كاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند ـ چه مرد و چه زن ـ به بهشت درمی‌آیند و در آن بی‌حساب و شمار روزی داده می‌شوند.
و نيز مي‌فرمايد: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعليها. <ref>فصلت /46.</ref>
و نیز می‌فرماید: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها. <ref>فصلت /46.</ref>
هر كس كار نيك انجام دهد به سود خويش و هر كه بد كند به زيان خويش كرده است.
هر كس كار نیك انجام دهد به سود خویش و هر كه بد كند به زیان خویش كرده است.
بدينگونه است كه منافع فردي و اجتماعي و حقوق و تكاليف پيوستگي پرشكوهي با يكديگر پيدا مي‌كنند و تضاد آنها با يكديگر، حل مي‌شود.
بدینگونه است كه منافع فردی و اجتماعی و حقوق و تكالیف پیوستگی پرشكوهی با یكدیگر پیدا می‌كنند و تضاد آنها با یكدیگر، حل می‌شود.




مرحوم شهيد محمدباقر صدر (قدس‌سره) نيز در تأييد و تأكيد اين مطلب مي‌گويد:
مرحوم شهید محمدباقر صدر (قدس‌سره) نیز در تأیید و تأكید این مطلب می‌گوید:
«فطرت انساني داراي دو جنبه است: از يك سو به وي انگيزه‌هاي فردي زايندة مشكلات بزرگ اجتماعي در زندگي انسان را مي‌بخشد (مشكل تضاد ميان آن انگيزه‌ها و منافع حقيقي جامعة بشري) و از سوي ديگر امكان حل اين مشكل از طريق گرايش طبيعي به تديّن را فراروي انسان قرار مي‌دهد» <ref>اقتصادنا، چاپ مشهد، صفحات 310 تا 312.</ref>
«فطرت انسانی دارای دو جنبه است: از یك سو به وی انگیزه‌های فردی زایندة مشكلات بزرگ اجتماعی در زندگی انسان را می‌بخشد (مشكل تضاد میان آن انگیزه‌ها و منافع حقیقی جامعة بشری) و از سوی دیگر امكان حل این مشكل از طریق گرایش طبیعی به تدیّن را فراروی انسان قرار می‌دهد» <ref>اقتصادنا، چاپ مشهد، صفحات 310 تا 312.</ref>


اين را نيز اضافه كنيم كه انسان بنا به فطرت خويش، ميل به دگرگوني و تغيير به مفهوم ايجاد تنوع در شرايط عيني زندگي خود در راستاي بهتر شدن مداوم دارد؛ اين يك گرايش فطري و دروني است كه ممكن است گاهي به خاموشي گرايد ولي از ميان رفتني نيست. انسان با چنين سرشتي، داراي امكانات چيرگي بر واقعيت، رهايي از فشارهاي آن، تصوّر اجمالي يا حتّي تفصيلي شرايط بهتر و از آنجا كوشش در راه تغيير وضعيت به سمت تصوير مورد نظر است؛ اين وضع را هيچ آفريدة ديگري (حيوانات ديگر) ندارد؛ از اينجاست كه روند تغيير و شكل‌گيري تمدني زندگي تنها براي انسانها ـ و نه ديگران ـ مطرح مي‌گردد.
این را نیز اضافه كنیم كه انسان بنا به فطرت خویش، میل به دگرگونی و تغییر به مفهوم ایجاد تنوع در شرایط عینی زندگی خود در راستای بهتر شدن مداوم دارد؛ این یك گرایش فطری و درونی است كه ممكن است گاهی به خاموشی گراید ولی از میان رفتنی نیست. انسان با چنین سرشتی، دارای امكانات چیرگی بر واقعیت، رهایی از فشارهای آن، تصوّر اجمالی یا حتّی تفصیلی شرایط بهتر و از آنجا كوشش در راه تغییر وضعیت به سمت تصویر مورد نظر است؛ این وضع را هیچ آفریدة دیگری (حیوانات دیگر) ندارد؛ از اینجاست كه روند تغییر و شكل‌گیری تمدنی زندگی تنها برای انسانها ـ و نه دیگران ـ مطرح می‌گردد.
بدين ترتيب مي‌توان نتيجه گرفت كه روند شكل‌گيري تمدنها، در همة مراحل زير نيازمند باور به ارزش‌هاي ثابتي است:
بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت كه روند شكل‌گیری تمدنها، در همة مراحل زیر نیازمند باور به ارزش‌های ثابتی است:
يك: در مرحله ايمان انسان به خويشتن.
یك: در مرحله ایمان انسان به خویشتن.




دو: در مرحلة عبور از خويشتن.
دو: در مرحلة عبور از خویشتن.




سه: در مرحلة شكل‌دهي به انديشه و اراية تصويري از حال و آينده براي دستيابي به وضع برتر.
سه: در مرحلة شكل‌دهی به اندیشه و ارایة تصویری از حال و آینده برای دستیابی به وضع برتر.




چهار: در مرحلة انتقال ايده‌ها و انديشه‌ها به ديگران و دريافت انديشه و ديدگاههاي آنان.
چهار: در مرحلة انتقال ایده‌ها و اندیشه‌ها به دیگران و دریافت اندیشه و دیدگاههای آنان.




پنج: در مرحلة ارزيابي، تأمل، بحث، بررسي و كنكاش.
پنج: در مرحلة ارزیابی، تأمل، بحث، بررسی و كنكاش.




شش: در مرحلة نتيجه‌گيري و پذيرش ديدگاهها.
شش: در مرحلة نتیجه‌گیری و پذیرش دیدگاهها.




هفت: در مرحلة برنامه‌ريزي براي دگرگوني.
هفت: در مرحلة برنامه‌ریزی برای دگرگونی.




و سرانجام: در مرحلة اجراي دگرگوني و تحقق آن.
و سرانجام: در مرحلة اجرای دگرگونی و تحقق آن.




و خلاصه اينكه ميان روند تمدن دگرگونساز بشري از يك سو و روند گفتگو و ايمان به ارزش‌هاي مشترك و مطلق، پيوندي تام و كامل وجود دارد.
و خلاصه اینكه میان روند تمدن دگرگونساز بشری از یك سو و روند گفتگو و ایمان به ارزش‌های مشترك و مطلق، پیوندی تام و كامل وجود دارد.
=ارزش‌های مشترک مطلق و نسبی=
=ارزش‌های مشترک مطلق و نسبی=
ما با تحليل رواني ـ وجداني كه در اين مبحث در پيش گرفتيم متوجه وجود دو مجموعه ارزش شده‌ايم كه يكي داراي تأثيري مطلق و بدون اثرپذيري از شرايط زماني يا مكاني است و ديگري ارزش‌هاي عادي (يا ارزش‌هاي بنيادي) است كه در صورت قرار گرفتن در شرايطي متغير تبديل به عكس خود مي‌شوند يا تأثير مطلوب خود را از دست مي‌دهند.
ما با تحلیل روانی ـ وجدانی كه در این مبحث در پیش گرفتیم متوجه وجود دو مجموعه ارزش شده‌ایم كه یكی دارای تأثیری مطلق و بدون اثرپذیری از شرایط زمانی یا مكانی است و دیگری ارزش‌های عادی (یا ارزش‌های بنیادی) است كه در صورت قرار گرفتن در شرایطی متغیر تبدیل به عكس خود می‌شوند یا تأثیر مطلوب خود را از دست می‌دهند.




مثال مجموعه نخست:
مثال مجموعه نخست:
ارزش ”عدالت“ در همه شرايط، زمان ها و مكان ها، مطلوب است.
ارزش ”عدالت“ در همه شرایط، زمان ها و مكان ها، مطلوب است.
همچنين شكرگزاري و سپاس از كسي كه نعمتي را به ما ارزاني داشته است.
همچنین شكرگزاری و سپاس از كسی كه نعمتی را به ما ارزانی داشته است.
و مثال مجموعة دوم ارزشها: ”صيانت نفس“، ”حفظ كرامت انساني“، همكاري و همياري، دفاع از مستضعفان، صلح و امنيّت، بهبود شرايط زندگي، مهر و محبت، ايثار و فداكاري، امانت داري و... است.
و مثال مجموعة دوم ارزشها: ”صیانت نفس“، ”حفظ كرامت انسانی“، همكاری و همیاری، دفاع از مستضعفان، صلح و امنیّت، بهبود شرایط زندگی، مهر و محبت، ایثار و فداكاری، امانت داری و... است.






ممكن است گاه راستي و صداقت به دليل پيامدهايش ستمگري باشد نه عدالت. همچنانكه صلح نيز گاهي چه بسا منجر به جرأت متجاوزان در دست‌اندازي به حرمتهاي انساني گردد؛ اگر عدالت يك ارزش مطلق و هميشگي است، صلح ارزشي نسبي است كه تنها زماني در راه تحقق آن گام برمي‌داريم كه به مثابة يكي از ابعاد عدالت، جلوه كند و آنگاه كه به ستم بينجامد آن را رد مي‌كنيم. ولي به هرحال پرسش اصلي اين است: معيارهاي عدالت كدامند؟ و چگونه مي‌توان نسبت به تحقق آنها، مطمئن گشت؟
ممكن است گاه راستی و صداقت به دلیل پیامدهایش ستمگری باشد نه عدالت. همچنانكه صلح نیز گاهی چه بسا منجر به جرأت متجاوزان در دست‌اندازی به حرمتهای انسانی گردد؛ اگر عدالت یك ارزش مطلق و همیشگی است، صلح ارزشی نسبی است كه تنها زمانی در راه تحقق آن گام برمی‌داریم كه به مثابة یكی از ابعاد عدالت، جلوه كند و آنگاه كه به ستم بینجامد آن را رد می‌كنیم. ولی به هرحال پرسش اصلی این است: معیارهای عدالت كدامند؟ و چگونه می‌توان نسبت به تحقق آنها، مطمئن گشت؟
=دو معیار در ادیان آسمانی=
=دو معیار در ادیان آسمانی=
اديان آسماني همگي بر دو معيار، تكيه و تأكيد دارند:
ادیان آسمانی همگی بر دو معیار، تكیه و تأكید دارند:
معيار نخست: معياري تعبّدي است كه براي رسيدن به آن از علم عالم مطلق يعني خداوند متعال بهره مي‌گيريم يعني همان آموزه‌هاي ثابت دين كه مطمئن هستيم از سوي خداوند متعال، صادر شده‌اند. زيرا پيش از آن در جريان علم كامل و شامل خداوند و لطف و رحمت و مهر او نسبت به آفريدة خود، انسان و عدالت و بهره‌مندي او از همة صفات كمال، قرار گرفته‌ايم؛ او ـ يعني خداوند متعال ـ جز خير و نيكي براي انسان نمي‌خواهد و نه تنها در پي فريب انسان نيست كه همة درهاي واقعيت را به روي او مي‌گشايد و جز خير و صلاحش را نمي‌خواهد.
معیار نخست: معیاری تعبّدی است كه برای رسیدن به آن از علم عالم مطلق یعنی خداوند متعال بهره می‌گیریم یعنی همان آموزه‌های ثابت دین كه مطمئن هستیم از سوی خداوند متعال، صادر شده‌اند. زیرا پیش از آن در جریان علم كامل و شامل خداوند و لطف و رحمت و مهر او نسبت به آفریدة خود، انسان و عدالت و بهره‌مندی او از همة صفات كمال، قرار گرفته‌ایم؛ او ـ یعنی خداوند متعال ـ جز خیر و نیكی برای انسان نمی‌خواهد و نه تنها در پی فریب انسان نیست كه همة درهای واقعیت را به روی او می‌گشاید و جز خیر و صلاحش را نمی‌خواهد.




معيار دوم: معياري وجداني است كه تنها با درنگ و تأمل در باورهاي دروني و به عبارت ديگر تنها با مراجعه به فطرت انساني، قابل دستيابي است.
معیار دوم: معیاری وجدانی است كه تنها با درنگ و تأمل در باورهای درونی و به عبارت دیگر تنها با مراجعه به فطرت انسانی، قابل دستیابی است.
آنچه ما را در كشف عمق فطري بودن اين معيار ياري مي‌رساند آن است كه اين باور ـ هر باوري كه باشد ـ از جمله لازمه‌هاي طبيعت انساني است و به همين دليل نزد همة افراد بشر در هر شرايطي باشند و از هر  موقعيّت فردي و اجتماعي كه برخوردار باشند و در هر زمان و مكاني زندگي كنند، يافت مي‌شود.
آنچه ما را در كشف عمق فطری بودن این معیار یاری می‌رساند آن است كه این باور ـ هر باوری كه باشد ـ از جمله لازمه‌های طبیعت انسانی است و به همین دلیل نزد همة افراد بشر در هر شرایطی باشند و از هر  موقعیّت فردی و اجتماعی كه برخوردار باشند و در هر زمان و مكانی زندگی كنند، یافت می‌شود.




براي اطمينان از اين امر نيز مي‌توان اين پرسش را در برابر هر كسي قرار داد: آيا فلان رفتار  را رفتاري انساني قلمداد مي‌كني يا حيواني؟ و به عنوان مثال مي‌توان روي كشتار يتيمان سالخوردگان و مستضعفان با انگيزة سرگرمي و تفنن، انگشت گذاشت؛ مسلماً و بدون هيچ ترديدي، چنين رفتاري از سوي هر كسي كه صورت گيرد، رفتاري وحشيانه است. قرآن كريم نيز وقتي مي فرمايد: «احل لكم الطيبات» <ref>مائده : 5.</ref>(چيزهاي پاكيزه بر شما حلال است) بدنبال سوق دادن انسان به تأملات وجداني و باورهاي فطري خويش است و تعيين مصداق طيبات (چيزهاي پاكيزه) را به خودش وامي‌گذارد و نيز وقتي مي فرمايد: «انما حرّم ربي الفواحش»<ref>اعراف:33 .</ref>  پروردگارم زشتكاري‌هاي ناروا را حرام كرده است) يا آنجا كه خروج از حالت انساني را فسق و انحراف از طبيعت، تلقي مي‌كند و مي‌گويد: «نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون» <ref>حشر:19.</ref> (خداوند را فراموش كردند پس خداوند نيز آنان را از ياد خودشان برد آنان نافرمانند.)
برای اطمینان از این امر نیز می‌توان این پرسش را در برابر هر كسی قرار داد: آیا فلان رفتار  را رفتاری انسانی قلمداد می‌كنی یا حیوانی؟ و به عنوان مثال می‌توان روی كشتار یتیمان سالخوردگان و مستضعفان با انگیزة سرگرمی و تفنن، انگشت گذاشت؛ مسلماً و بدون هیچ تردیدی، چنین رفتاری از سوی هر كسی كه صورت گیرد، رفتاری وحشیانه است. قرآن كریم نیز وقتی می فرماید: «احل لكم الطیبات» <ref>مائده : 5.</ref>(چیزهای پاكیزه بر شما حلال است) بدنبال سوق دادن انسان به تأملات وجدانی و باورهای فطری خویش است و تعیین مصداق طیبات (چیزهای پاكیزه) را به خودش وامی‌گذارد و نیز وقتی می فرماید: «انما حرّم ربی الفواحش»<ref>اعراف:33 .</ref>  پروردگارم زشتكاری‌های ناروا را حرام كرده است) یا آنجا كه خروج از حالت انسانی را فسق و انحراف از طبیعت، تلقی می‌كند و می‌گوید: «نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون» <ref>حشر:19.</ref> (خداوند را فراموش كردند پس خداوند نیز آنان را از یاد خودشان برد آنان نافرمانند.)
و بدين ترتيب به اين حقيقت مي‌رسيم كه اديان، به فطرت انساني ايمان دارند اين فطرت خود مقرر مي‌دارد كه عدالت، بطور مطلق، ارزش مطلوبي است و صلح، در صورتي خواستني و مطلوب است كه از مصداقهاي عدالت و تجلي آن باشد؛ تأكيد بر ”صلح عادلانه“ نيز تأكيدي انساني و درست است.
و بدین ترتیب به این حقیقت می‌رسیم كه ادیان، به فطرت انسانی ایمان دارند این فطرت خود مقرر می‌دارد كه عدالت، بطور مطلق، ارزش مطلوبی است و صلح، در صورتی خواستنی و مطلوب است كه از مصداقهای عدالت و تجلی آن باشد؛ تأكید بر ”صلح عادلانه“ نیز تأكیدی انسانی و درست است.




==صلحی جهانی==  
==صلحی جهانی==  


گفتيم كه بدون ترديد امنيت، خواسته‌ اي فطري و انساني است كه ريشه در مهمترين غريزه نهفته در فطرت انسان يعني غريزة ”حب به ذات“ دارد. اين غريزه همراه با ديگر غرايز كاركرد هماهنگ و همسويي به منظور تحقق حركت متعادل انساني به سمت اهداف تكاملي و عالي دارد. وجود انگيزه‌هاي غريزه ي براي تأمين حركت متعادل، كافي نيست، بايد فضايي طبيعي براي خويشتن فردي و نوعي فراهم باشد تا آن انگيزه‌ها به سوي هدفهاي مورد نظر، سوق داده شوند.
گفتیم كه بدون تردید امنیت، خواسته‌ ای فطری و انسانی است كه ریشه در مهمترین غریزه نهفته در فطرت انسان یعنی غریزة ”حب به ذات“ دارد. این غریزه همراه با دیگر غرایز كاركرد هماهنگ و همسویی به منظور تحقق حركت متعادل انسانی به سمت اهداف تكاملی و عالی دارد. وجود انگیزه‌های غریزه ی برای تأمین حركت متعادل، كافی نیست، باید فضایی طبیعی برای خویشتن فردی و نوعی فراهم باشد تا آن انگیزه‌ها به سوی هدفهای مورد نظر، سوق داده شوند.




و بنابر تاكيدي كه خود فطرت بر ايجاد فضاي امن دارد مي‌بينيم كه عنايت الهي بذر بديهيات عقلي، گرايش به عدالت و نفرت از ستم و تجاوز را در سرشت انسان كاشته و از آن همه مهمتر توان تعيين بسياري از مصداقهاي عدالت و ستم را نيز به وي عطا كرده و راه او را براي ارتباط با آفريدگار بزرگ و عرض ارادت به درگاه او، هموار ساخته است؛ در اينجا است كه چشم‌اندازهاي وحي بر وي گشوده مي‌شود و رهنمودهاي مهرآميز الهي كه بيانگر برنامه‌هاي جامع حركت انسان و تضمين‌بخش نيل به اهداف والاي اوست، بر وي عيان مي‌گردد.
و بنابر تاكیدی كه خود فطرت بر ایجاد فضای امن دارد می‌بینیم كه عنایت الهی بذر بدیهیات عقلی، گرایش به عدالت و نفرت از ستم و تجاوز را در سرشت انسان كاشته و از آن همه مهمتر توان تعیین بسیاری از مصداقهای عدالت و ستم را نیز به وی عطا كرده و راه او را برای ارتباط با آفریدگار بزرگ و عرض ارادت به درگاه او، هموار ساخته است؛ در اینجا است كه چشم‌اندازهای وحی بر وی گشوده می‌شود و رهنمودهای مهرآمیز الهی كه بیانگر برنامه‌های جامع حركت انسان و تضمین‌بخش نیل به اهداف والای اوست، بر وی عیان می‌گردد.




بنابراين امنيت، نيازي انساني و هميشگي (مطلق) است كه با تغيير شرايط، دگرگون‌پذير نيست؛ امنيّت پديده‌اي گذرا نيست كه گفته شود معلول وضع اجتماعي معيّني است كه در صورت تغيير اين وضع، نياز به آن نيز، منتفي يا دگرگون ‌شود به همين دليل است كه مي‌توان نياز به نظامي جامع كه ضامن حمايت از امنيت فردي و اجتماعي در مسير طولاني بشريت باشد را در نظر گرفت.
بنابراین امنیت، نیازی انسانی و همیشگی (مطلق) است كه با تغییر شرایط، دگرگون‌پذیر نیست؛ امنیّت پدیده‌ای گذرا نیست كه گفته شود معلول وضع اجتماعی معیّنی است كه در صورت تغییر این وضع، نیاز به آن نیز، منتفی یا دگرگون ‌شود به همین دلیل است كه می‌توان نیاز به نظامی جامع كه ضامن حمایت از امنیت فردی و اجتماعی در مسیر طولانی بشریت باشد را در نظر گرفت.




ما با توجه به اينكه فطرت معيار اجمالي تمامي حقوق انساني است و حمايت از امنيت او  را در جهت تحقق اهداف بزرگش، ديكته مي‌كند، جز در چارچوب خود مسئلة تكامل بشري، نمي‌توانيم حد و مرزي براي حمايت از صلح و امنيت، در نظر گيريم. و در اين صورت نيز امنيّت جز به هنگامي كه از وظيفه حياتي خود خارج شود و تبديل به عنصري ضد امنيّت گردد محدوديتي نمي‌شناسد. وگرنه چگونه مي‌توان فطرتي را به تصور آورد كه ضمن اعلام نياز به امنيّت، به كسي اجازه دهد كه به امنيّت خود يا ديگران و بالاتر از آن امنيّت حركت بشري، بي‌هيچ رادع و مانعي تجاوز كند؟
ما با توجه به اینكه فطرت معیار اجمالی تمامی حقوق انسانی است و حمایت از امنیت او  را در جهت تحقق اهداف بزرگش، دیكته می‌كند، جز در چارچوب خود مسئلة تكامل بشری، نمی‌توانیم حد و مرزی برای حمایت از صلح و امنیت، در نظر گیریم. و در این صورت نیز امنیّت جز به هنگامی كه از وظیفه حیاتی خود خارج شود و تبدیل به عنصری ضد امنیّت گردد محدودیتی نمی‌شناسد. وگرنه چگونه می‌توان فطرتی را به تصور آورد كه ضمن اعلام نیاز به امنیّت، به كسی اجازه دهد كه به امنیّت خود یا دیگران و بالاتر از آن امنیّت حركت بشری، بی‌هیچ رادع و مانعی تجاوز كند؟




=ابعاد و گستره گفتگوی اديان=
=ابعاد و گستره گفتگوی ادیان=
با توجه به آنچه گفته شد مي‌توان آشكارا امكان گفتگوي اديان در ابعاد گسترده را به دلايل زير در نظر گرفت:
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان آشكارا امكان گفتگوی ادیان در ابعاد گسترده را به دلایل زیر در نظر گرفت:




1- تمامي اديان به نظرية فطرت انساني و نتايج آن ايمان دارند.
1- تمامی ادیان به نظریة فطرت انسانی و نتایج آن ایمان دارند.


2- همة اديان به ارزش‌هاي مشترك فراواني باور دارند بطوري كه مطابقت كاملي در اصول و بنيادهاي آنها مشاهده مي شود. در همين راستاست كه برخي علماي اسلامي گذشته، ضمن برشماري كليات آموزه‌هاي حضرت مسيح‌ (عليه‌السلام)، آنها را آموزه‌هايي اسلامي، برشمرده‌اند.  <ref>به عنوان مثال توجه شود به آنچه كه ”شيخ ابن شعبة حراني“ (از علماي قرن چهارم هجري) در كتاب مشهور خود ”تحف‌العقول“ يادآور شده و بسياري از پندها و حكمت‌هاي زندگي را از قول حضرت عيسي مسيح (عليه‌السلام) نقل كرده است.
2- همة ادیان به ارزش‌های مشترك فراوانی باور دارند بطوری كه مطابقت كاملی در اصول و بنیادهای آنها مشاهده می شود. در همین راستاست كه برخی علمای اسلامی گذشته، ضمن برشماری كلیات آموزه‌های حضرت مسیح‌ (علیه‌السلام)، آنها را آموزه‌هایی اسلامی، برشمرده‌اند.  <ref>به عنوان مثال توجه شود به آنچه كه ”شيخ ابن شعبة حراني“ (از علماي قرن چهارم هجري) در كتاب مشهور خود ”تحف‌العقول“ يادآور شده و بسياري از پندها و حكمت‌هاي زندگي را از قول حضرت عيسي مسيح (عليه‌السلام) نقل كرده است.
</ref>
</ref>


دو محقّق برجستة مسيحي نيز، پژوهش بسيار جالبي دربارة ارزش‌ها و قواعد مشترك احكام حقوقي بعمل آورده و به نتايج خيلي خوبي هم رسيده‌اند.  
دو محقّق برجستة مسیحی نیز، پژوهش بسیار جالبی دربارة ارزش‌ها و قواعد مشترك احكام حقوقی بعمل آورده و به نتایج خیلی خوبی هم رسیده‌اند.  


آنها در اين باره مي‌گويند: «كافي است در جهت ايجاد پلهايي ميان سؤال هاي زنان و مرداني كه مي‌خواهند به اقتضاي ايمان خود زندگي كنند، تلاش كنيم «مشيت خداوند چيست؟ و من چه بايد بكنم؟» به نظر خواهد رسيد كه اديان ابراهيمي سه گانه [يهوديت، مسيحيّت و اسلام] در پاسخ به اين پرسش ها، گرايش يگانه‌اي دارند». <ref>استاد ”عادل خوري“ و استاد ”فانوني“. آنچنانكه در گزارش سيمينار مشترك ايراني ـ اتريشي منعقد شده در وين (1999 ميلادي، صفحه 260) آمده است.</ref>
آنها در این باره می‌گویند: «كافی است در جهت ایجاد پلهایی میان سؤال های زنان و مردانی كه می‌خواهند به اقتضای ایمان خود زندگی كنند، تلاش كنیم «مشیت خداوند چیست؟ و من چه باید بكنم؟» به نظر خواهد رسید كه ادیان ابراهیمی سه گانه [یهودیت، مسیحیّت و اسلام] در پاسخ به این پرسش ها، گرایش یگانه‌ای دارند». <ref>استاد ”عادل خوري“ و استاد ”فانوني“. آنچنانكه در گزارش سيمينار مشترك ايراني ـ اتريشي منعقد شده در وين (1999 ميلادي، صفحه 260) آمده است.</ref>




- اديان، جملگي به گفتگوي منطقي فرامي‌خوانند و از آنجا كه اديان روح تمدنها را تشكيل مي‌دهند، گفتگوي آنها با يكديگر، زمينه را براي گفتگوي اصيل تمدنها در عرصه‌هاي مختلف زندگي، هموار مي‌سازد و آن را به سمت هرچه انساني‌تر شدن سوق مي دهد.
- ادیان، جملگی به گفتگوی منطقی فرامی‌خوانند و از آنجا كه ادیان روح تمدنها را تشكیل می‌دهند، گفتگوی آنها با یكدیگر، زمینه را برای گفتگوی اصیل تمدنها در عرصه‌های مختلف زندگی، هموار می‌سازد و آن را به سمت هرچه انسانی‌تر شدن سوق می دهد.
=گفتگوی تمدن ها و نقش ارزش‌ها در آن=
=گفتگوی تمدن ها و نقش ارزش‌ها در آن=
با توجه به آنچه گفته شد مي‌توان نتيجه گرفت مسير طبيعي حركت بشريت مستلزم آن است كه منطق گفتگوي تمدنها بر آن سايه‌افكن شود زيرا تمدنها چه به لحاظ فلسفي فطرت را بپذيرند يا نپذيرند، <ref>در توضيح اين مطلب ديده مي‌شود كه فلسفه‌هاي مبتني بر شكاكيت در حقايق مطلق انديشه ي و رفتار از جمله ماركسيسم، فرويديسم، دوركيسم، كانتيسم و فلسفه باركلي و جز آنها همگي مسلماً نوعي جزم و قطع [و مطلقيّت] را در خود دارند وگرنه نسبت به خودشان نيز شك مي‌كردند كه البته چنين نكرده‌اند.</ref>ـ  نشانه هاي فطرت را به طور آشكار در خود دارند و در نتيجه از جنبه‌هاي مشتركي برخوردارند كه خود لاجرم عرصة گفتگو را باز مي‌كند.
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت مسیر طبیعی حركت بشریت مستلزم آن است كه منطق گفتگوی تمدنها بر آن سایه‌افكن شود زیرا تمدنها چه به لحاظ فلسفی فطرت را بپذیرند یا نپذیرند، <ref>در توضيح اين مطلب ديده مي‌شود كه فلسفه‌هاي مبتني بر شكاكيت در حقايق مطلق انديشه ي و رفتار از جمله ماركسيسم، فرويديسم، دوركيسم، كانتيسم و فلسفه باركلي و جز آنها همگي مسلماً نوعي جزم و قطع [و مطلقيّت] را در خود دارند وگرنه نسبت به خودشان نيز شك مي‌كردند كه البته چنين نكرده‌اند.</ref>ـ  نشانه های فطرت را به طور آشكار در خود دارند و در نتیجه از جنبه‌های مشتركی برخوردارند كه خود لاجرم عرصة گفتگو را باز می‌كند.




همچنانكه پيش از اين نيز گفتيم اديان، جوهر و روح تمدنها را ـ حتي اگر خود تمدنها منكر آن باشند ـ تشكيل مي‌دهند و از آنجا، تأثيرهاي ديني جنبة كاملاً آشكاري خواهند داشت و سرانجام در مي يابيم كه عرصه‌هاي مشترك ميان اديان، راه گ فتگوهاي مشترك ميان تمدنها را بيش از بيش، هموار مي‌سازد.
همچنانكه پیش از این نیز گفتیم ادیان، جوهر و روح تمدنها را ـ حتی اگر خود تمدنها منكر آن باشند ـ تشكیل می‌دهند و از آنجا، تأثیرهای دینی جنبة كاملاً آشكاری خواهند داشت و سرانجام در می یابیم كه عرصه‌های مشترك میان ادیان، راه گ فتگوهای مشترك میان تمدنها را بیش از بیش، هموار می‌سازد.




اين حقيقت را كه همواره با بشريّت جاري است و مرتباً جايگاه راسختري نيز مي‌يابد يعني هم‌پيوندي سودمند آباداني زمين و ساكنان آن در همة سطوح را نيز بايد افزود. اين هم پيوندي بيانگر آرزوها و اهداف اديان جهاني و فاتحان بزرگ تاريخ از دورترين زمانها تاكنون است. تا آنجا كه جهان را به دهكدة كوچكي تشبيه مي‌كنيم. در حاليكه جهان در واقع كوچك نشده ولي هم پيوندي‌هاي آن و همجوشي ميان اجزاي گوناگونش چنان تشديد يافته كه ما را به چنان نتيجه‌اي رهنمون شده است.
این حقیقت را كه همواره با بشریّت جاری است و مرتباً جایگاه راسختری نیز می‌یابد یعنی هم‌پیوندی سودمند آبادانی زمین و ساكنان آن در همة سطوح را نیز باید افزود. این هم پیوندی بیانگر آرزوها و اهداف ادیان جهانی و فاتحان بزرگ تاریخ از دورترین زمانها تاكنون است. تا آنجا كه جهان را به دهكدة كوچكی تشبیه می‌كنیم. در حالیكه جهان در واقع كوچك نشده ولی هم پیوندی‌های آن و همجوشی میان اجزای گوناگونش چنان تشدید یافته كه ما را به چنان نتیجه‌ای رهنمون شده است.
اينك هيچ كشور يا دولتي نمي‌تواند به تنهايي و بر كنار از آنچه كه در جهان اتفاق مي‌افتد براي محيط زيست، انرژي، قوانين دريايي و هوايي، حمل و نقل، مخابرات و حتي آموزش و پرورش، فرهنگ،  اقتصاد، نهضت و دفاع خود، برنامه‌ريزي كند.
اینك هیچ كشور یا دولتی نمی‌تواند به تنهایی و بر كنار از آنچه كه در جهان اتفاق می‌افتد برای محیط زیست، انرژی، قوانین دریایی و هوایی، حمل و نقل، مخابرات و حتی آموزش و پرورش، فرهنگ،  اقتصاد، نهضت و دفاع خود، برنامه‌ریزی كند.






از اينجاست كه سمت‌گيري به سوي جهاني شدن را سمت‌گيريي طبيعي‌ مي‌دانيم كه مقاومت در برابر آن، معنايي ندارد بلكه چنين جهاني شدني را بايد تشويق و حمايت هم كرد. وقتي در برابر جهاني‌سازي موضع مي‌گيريم و آنرا چالش خطرناكي تلقي مي‌كنيم به اين دليل است كه آن را تفسير يا برداشت ويژه‌اي از اين جريان مي‌دانيم كه تنها تأمين كننده منافع يك ابرقدرت و به عبارت ديگر به مفهوم بسط سلطه و كنترل اين حركت و جهت‌دهي آن به سود يك ملت به هر بهايي و آمريكايي كردن روابط سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و غيره با  استفاده از وسايل مختلف و راههاي گوناگون سركوب است، لذاست كه به جهاني سازي وحشيانه و ديوانه وار توصيف شده و شعار آن نيز (يا بخور يا خورده مي‌شوي) و امثال آن است.
از اینجاست كه سمت‌گیری به سوی جهانی شدن را سمت‌گیریی طبیعی‌ می‌دانیم كه مقاومت در برابر آن، معنایی ندارد بلكه چنین جهانی شدنی را باید تشویق و حمایت هم كرد. وقتی در برابر جهانی‌سازی موضع می‌گیریم و آنرا چالش خطرناكی تلقی می‌كنیم به این دلیل است كه آن را تفسیر یا برداشت ویژه‌ای از این جریان می‌دانیم كه تنها تأمین كننده منافع یك ابرقدرت و به عبارت دیگر به مفهوم بسط سلطه و كنترل این حركت و جهت‌دهی آن به سود یك ملت به هر بهایی و آمریكایی كردن روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره با  استفاده از وسایل مختلف و راههای گوناگون سركوب است، لذاست كه به جهانی سازی وحشیانه و دیوانه وار توصیف شده و شعار آن نیز (یا بخور یا خورده می‌شوی) و امثال آن است.




به هرحال، «گفتگو» اقتضاي هم‌پيوندي و وحدت سرنوشت بشريت، است و مسلماً گريزي از آن نيست؛ و راه ديگري جز درگيري و برخورد ـ كه حكايت از قانون جنگل مي كند و نه قانون انسان ـ در برابر آن وجود ندارد. بنابراين مي‌توان با ترسيخ ارزش‌هاي انساني در آن بر انسانيت گفتگو و تعميق آن انگشت گذارد. ذيلاً تنها به عنوان نمونه به برخي از اين ارزش‌ها مي‌پردازيم با يادآوري اين نكته كه بحث جامع دربارة آنها، مسلماً مستلزم فرصت بسيار گسترده‌تري است.
به هرحال، «گفتگو» اقتضای هم‌پیوندی و وحدت سرنوشت بشریت، است و مسلماً گریزی از آن نیست؛ و راه دیگری جز درگیری و برخورد ـ كه حكایت از قانون جنگل می كند و نه قانون انسان ـ در برابر آن وجود ندارد. بنابراین می‌توان با ترسیخ ارزش‌های انسانی در آن بر انسانیت گفتگو و تعمیق آن انگشت گذارد. ذیلاً تنها به عنوان نمونه به برخی از این ارزش‌ها می‌پردازیم با یادآوری این نكته كه بحث جامع دربارة آنها، مسلماً مستلزم فرصت بسیار گسترده‌تری است.


=نمونه‌هایی از ارزش‌های مشتركی كه بايد حكمفرما شوند=
=نمونه‌هایی از ارزش‌های مشتركی كه باید حكمفرما شوند=
==فضای منطقی==
==فضای منطقی==
كه خود، ارزش‌هاي انساني ثابتي هستند كه با دگرگوني شرايط، دچار تغيير نمي‌شوند. گفتگو بايد براساس فرضيه‌هاي مورد توافق طرفين صورت گيرد در غير اين صورت، ثمربخش نخواهد بود. در گفتگوها، طرفين بايد با انگيزه و روحية حقيقت‌طلبي وارد شوند؛ هم‌تراز و همسنگ با موضوع مورد بحث باشند، محور گفتگوها نيز كاملاً روشن و آشكار باشد و جنبة عملي ـ نه خيالپردازانه ـ داشته باشد. در جريان گفتگو، آنچه بايد حاكم باشد و فضاي آن را تشكيل دهد، احترام به طرف مقابل و رهايي از پيشداوري‌هاي گذشته است.  
كه خود، ارزش‌های انسانی ثابتی هستند كه با دگرگونی شرایط، دچار تغییر نمی‌شوند. گفتگو باید براساس فرضیه‌های مورد توافق طرفین صورت گیرد در غیر این صورت، ثمربخش نخواهد بود. در گفتگوها، طرفین باید با انگیزه و روحیة حقیقت‌طلبی وارد شوند؛ هم‌تراز و همسنگ با موضوع مورد بحث باشند، محور گفتگوها نیز كاملاً روشن و آشكار باشد و جنبة عملی ـ نه خیالپردازانه ـ داشته باشد. در جریان گفتگو، آنچه باید حاكم باشد و فضای آن را تشكیل دهد، احترام به طرف مقابل و رهایی از پیشداوری‌های گذشته است.  


گفتگوها بايد در جوي بدور از فشار، خشونت، هرج و مرج،  غوغا سالاري و شانتاژ صورت پذيرد. گفتگوي سالم و صحيح، شرايط و اقتضاآت ديگري نيز دارد. اينجانب با اطمينان كامل مي‌گويم كه در قرآن كريم به تمامي اين ارزش‌ها اشاره شده است.
گفتگوها باید در جوی بدور از فشار، خشونت، هرج و مرج،  غوغا سالاری و شانتاژ صورت پذیرد. گفتگوی سالم و صحیح، شرایط و اقتضاآت دیگری نیز دارد. اینجانب با اطمینان كامل می‌گویم كه در قرآن كریم به تمامی این ارزش‌ها اشاره شده است.
==عدالت، معيارها و گستره اش==
==عدالت، معیارها و گستره اش==
به رغم اختلاف‌نظرها و تنوع ديدگاهها و مكتب‌ها، گستره‌هايي وجود دارد كه همگان در مورد آنها، اتفاق نظر دارند. آيا در خصوص ضرورت اعطاي حق به حقدار، ستمگرانه بودن تجاوز به حقوق ملتها، سلب حق آنها در تعيين سرنوشت خود، يا اينكه رشد و توسعه و بهره‌برداري درست از منابع كار نيكويي است و ... كسي ترديدي دارد؟
به رغم اختلاف‌نظرها و تنوع دیدگاهها و مكتب‌ها، گستره‌هایی وجود دارد كه همگان در مورد آنها، اتفاق نظر دارند. آیا در خصوص ضرورت اعطای حق به حقدار، ستمگرانه بودن تجاوز به حقوق ملتها، سلب حق آنها در تعیین سرنوشت خود، یا اینكه رشد و توسعه و بهره‌برداری درست از منابع كار نیكویی است و ... كسی تردیدی دارد؟
بنابراين بايد اين گستره‌ها را كشف كرد و در جهت تعميم و پاي‌بندي نسبت به آنها، كوشش نمود.
بنابراین باید این گستره‌ها را كشف كرد و در جهت تعمیم و پای‌بندی نسبت به آنها، كوشش نمود.




3ـ توافق بر سر حقوق انسان و تلاش در راه گسترش حيطة اين توافق، تا حقوق جزيي ديگر را نيز دربرگيرد؛ تحقق اين امر، چندان دشوار نيست مشروط بر اينكه حسن نيّت باشد زيرا موضوع، مربوط به عمق وجدان انسان و متعلق به ارزشهايي است كه با فطرت پاك، كاملاً قابل درك هستند.
3ـ توافق بر سر حقوق انسان و تلاش در راه گسترش حیطة این توافق، تا حقوق جزیی دیگر را نیز دربرگیرد؛ تحقق این امر، چندان دشوار نیست مشروط بر اینكه حسن نیّت باشد زیرا موضوع، مربوط به عمق وجدان انسان و متعلق به ارزشهایی است كه با فطرت پاك، كاملاً قابل درك هستند.




4 ـ توافق بر سر حدود آزادي‌هاي انساني و كوشش در راستاي عملياتي ساختن آنها.
4 ـ توافق بر سر حدود آزادی‌های انسانی و كوشش در راستای عملیاتی ساختن آنها.




5 ـ حركت از خاستگاه ارزش‌هاي انساني براي معرفي ايدئولوژي‌هاي ويرانگري چون: تروريسم، نژادپرستي، استبداد، تبعيض نژادي، استعمار و جز آن.
5 ـ حركت از خاستگاه ارزش‌های انسانی برای معرفی ایدئولوژی‌های ویرانگری چون: تروریسم، نژادپرستی، استبداد، تبعیض نژادی، استعمار و جز آن.




6 ـ در نظر داشتن اصول سلامت محيط و تعميم آن.
6 ـ در نظر داشتن اصول سلامت محیط و تعمیم آن.




7ـ توافق بر ارزشهاي والاي هنر متعالي در خدمت به انسان و شكوفا ساختن توانمندي هاي نهاني او.
7ـ توافق بر ارزشهای والای هنر متعالی در خدمت به انسان و شكوفا ساختن توانمندی های نهانی او.
8 ـ توافق بر سر ارزش‌هاي اجتماعي و بنياد جامعة سالم و عاري از انحراف و بي بندوباري.
8 ـ توافق بر سر ارزش‌های اجتماعی و بنیاد جامعة سالم و عاری از انحراف و بی بندوباری.




9 ـ توافق بر نوع برنامه‌ريزي براي مقابله با چالش‌هاي پيش‌رو از جمله: بيماري‌، فقر، جهل و بيسوادي و نيز برنامه‌ريزي براي كاستن از پيامدها و آثار حوادث طبيعي همچون زلزله‌، سيل، آتش‌سوزي‌ و ... .
9 ـ توافق بر نوع برنامه‌ریزی برای مقابله با چالش‌های پیش‌رو از جمله: بیماری‌، فقر، جهل و بیسوادی و نیز برنامه‌ریزی برای كاستن از پیامدها و آثار حوادث طبیعی همچون زلزله‌، سیل، آتش‌سوزی‌ و ... .




10ـ تدوين حقوق بين‌الملل مشترك در عرصه‌هاي كشتي‌راني، حمل‌ونقل، اطلاعات و ....
10ـ تدوین حقوق بین‌الملل مشترك در عرصه‌های كشتی‌رانی، حمل‌ونقل، اطلاعات و ....




11 ـ تأسيس نهادهاي بين‌المللي كه با معيارهاي واحد و بدور از هرگونه دوگانگي و تبعيض فعاليت كنند.
11 ـ تأسیس نهادهای بین‌المللی كه با معیارهای واحد و بدور از هرگونه دوگانگی و تبعیض فعالیت كنند.




12 ـ نيل به راهكارهاي عملي مشخص به منظور تحكيم همبستگي و تعميم مسؤوليت‌هاي انساني نسبت به روند صلح و گسترش عدالت.
12 ـ نیل به راهكارهای عملی مشخص به منظور تحكیم همبستگی و تعمیم مسؤولیت‌های انسانی نسبت به روند صلح و گسترش عدالت.




==تلاش برای تعميم منطق گفتگو==
==تلاش برای تعمیم منطق گفتگو==
در پايان اين بحث فشرده و با توجه به باور عميق به اينكه گفتگو، اقتضاي حكمت، فطرت و عقل سليم در رويارويي با احساسات لجام گسيخته و تعصب‌هاي نفرت‌انگيز و زنداني شدن در چارچوبهاي گذشته است، همگان را جداً به درپيش گرفتن و تعميم منطق گفتگو، فرامي‌خوانيم و در اين راستا تشكيل مجموعه‌اي از انديشمندان دست‌اندركار در عرصه‌هاي واقعي زندگي از هر گروه را پيشنهاد مي‌كنيم تا براي فراهم آوردن شرايط چنين كاري و تعميم اين امر مهم، عمل كرده برنامه‌ريزي‌هاي لازم را انجام دهند. بنظر من مي‌توان اين مجموعه را ـ با توجه به آنچه كه ما نمونه آن در جامعه اسلامي را ”اعتدال اسلامي“ ياد مي‌كنيم ـ ”اعتدال جهاني“ نامگذاري كرد. ”اعتدال اسلامي“ برخاسته از باور به مفهوم عام و فراگير «توازن» در كل هستي و موضع متوازن انسان نسبت به آن از يك سو و تصوري است كه ما از تاريخ و عوامل مؤثر در آن داريم و علاوه بر آن چنين تعبيري گوياي طبيعت اسلام و ديدگاههاي ما نسبت به آن  است.
در پایان این بحث فشرده و با توجه به باور عمیق به اینكه گفتگو، اقتضای حكمت، فطرت و عقل سلیم در رویارویی با احساسات لجام گسیخته و تعصب‌های نفرت‌انگیز و زندانی شدن در چارچوبهای گذشته است، همگان را جداً به درپیش گرفتن و تعمیم منطق گفتگو، فرامی‌خوانیم و در این راستا تشكیل مجموعه‌ای از اندیشمندان دست‌اندركار در عرصه‌های واقعی زندگی از هر گروه را پیشنهاد می‌كنیم تا برای فراهم آوردن شرایط چنین كاری و تعمیم این امر مهم، عمل كرده برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام دهند. بنظر من می‌توان این مجموعه را ـ با توجه به آنچه كه ما نمونه آن در جامعه اسلامی را ”اعتدال اسلامی“ یاد می‌كنیم ـ ”اعتدال جهانی“ نامگذاری كرد. ”اعتدال اسلامی“ برخاسته از باور به مفهوم عام و فراگیر «توازن» در كل هستی و موضع متوازن انسان نسبت به آن از یك سو و تصوری است كه ما از تاریخ و عوامل مؤثر در آن داریم و علاوه بر آن چنین تعبیری گویای طبیعت اسلام و دیدگاههای ما نسبت به آن  است.
=نتیجه=
=نتیجه=
از اين خاستگاه ”اعتدالي“، برآنيم كه برنامة جهاني مي‌تواند فراخوانهاي زير را ملاك عمل خود قرار دهد:
از این خاستگاه ”اعتدالی“، برآنیم كه برنامة جهانی می‌تواند فراخوانهای زیر را ملاك عمل خود قرار دهد:




1ـ فراخوان به جداسازي ميان دوگانه‌هايي كه به حكم عقل قطعي، متناقض يا متضادند از جمله ”دوگانه وجود و عدم“، ”توحيد و شرك “، ”مطلق و نسبي“ و غيره و دوگانه‌هاي غيرقطعي و خودساخته‌اي چون: ”من حق هستم و ديگري باطل“، ”من خير هستم و ديگري شر“، ”يا با تروريسم مي‌جنگيد يا همراه آن هستيد“ يا ”بايد ماركسيست باشي يا هيچ چيز از ماركسيسم نمي‌داني“، ”من توحيدم و ديگران شرك“ ”من متمدنم و ديگران وحشي“ ”اصول من كاملاً تاريخي و درست و اصول ديگران محكوم به فنا است“ و از اين قبيل.
1ـ فراخوان به جداسازی میان دوگانه‌هایی كه به حكم عقل قطعی، متناقض یا متضادند از جمله ”دوگانه وجود و عدم“، ”توحید و شرك “، ”مطلق و نسبی“ و غیره و دوگانه‌های غیرقطعی و خودساخته‌ای چون: ”من حق هستم و دیگری باطل“، ”من خیر هستم و دیگری شر“، ”یا با تروریسم می‌جنگید یا همراه آن هستید“ یا ”باید ماركسیست باشی یا هیچ چیز از ماركسیسم نمی‌دانی“، ”من توحیدم و دیگران شرك“ ”من متمدنم و دیگران وحشی“ ”اصول من كاملاً تاریخی و درست و اصول دیگران محكوم به فنا است“ و از این قبیل.
نوع دوّم دوگانه‌ها درواقع همچون بت‌هاي فكري هستند كه طي روندي ذهني، رواني، تاريخي يا تعصب‌آميز، شكل مي‌گيرند و از حالت نسبي فراتر رفته و جنبة مطلق پيدا مي‌كنند و در نتيجه همة كاركردهاي انديشه را تحت تأثير قرار داده مانع از هر گونه احتمال پيشرفتي مي‌گردند. ما مي‌گوئيم بايد به ارزش‌هاي مشترك انساني ـ كه بدانها اشاره كرديم و وجدان نيز رهنمون به آنهاست ـ اذعان كرد و آنها را پذيرفت.
نوع دوّم دوگانه‌ها درواقع همچون بت‌های فكری هستند كه طی روندی ذهنی، روانی، تاریخی یا تعصب‌آمیز، شكل می‌گیرند و از حالت نسبی فراتر رفته و جنبة مطلق پیدا می‌كنند و در نتیجه همة كاركردهای اندیشه را تحت تأثیر قرار داده مانع از هر گونه احتمال پیشرفتی می‌گردند. ما می‌گوئیم باید به ارزش‌های مشترك انسانی ـ كه بدانها اشاره كردیم و وجدان نیز رهنمون به آنهاست ـ اذعان كرد و آنها را پذیرفت.




2ـ كوشش در جهت گسترش سعة صدر آگاهانه نسبت به حال و پرهيز از باقي ماندن كوركورانه در گذشته يا پاي‌بندي جزم‌انديشانه به نظريات پذيرفته شده‌اي كه احتمال وجود نارسايي‌ها يا اشكالاتي نيز در آنها مي‌رود.
2ـ كوشش در جهت گسترش سعة صدر آگاهانه نسبت به حال و پرهیز از باقی ماندن كوركورانه در گذشته یا پای‌بندی جزم‌اندیشانه به نظریات پذیرفته شده‌ای كه احتمال وجود نارسایی‌ها یا اشكالاتی نیز در آنها می‌رود.




3 ـ كوشش در راه تعميم آنچه درخصوص تمدنها بدان اشاره كرديم: «تمدنها بسياري از ارزش‌ها و بنيادهاي خود را از فطرت آدمي گرفته يا لااقل احتمال چنين برداشتي همواره وارد است».  اين امر خود عرصة گفتگو ـ ميان تمدنها ـ را در برابر ما گشوده نگاه مي‌دارد.
3 ـ كوشش در راه تعمیم آنچه درخصوص تمدنها بدان اشاره كردیم: «تمدنها بسیاری از ارزش‌ها و بنیادهای خود را از فطرت آدمی گرفته یا لااقل احتمال چنین برداشتی همواره وارد است».  این امر خود عرصة گفتگو ـ میان تمدنها ـ را در برابر ما گشوده نگاه می‌دارد.




سمت‌گيري در جهت ژرفا بخشيدن به مفهوم پيشرفت فكري و خلاقيت جديد و عدم تأثيرپذيري از مفهوم ”بهتر از اين امكان ندارد“ و زنده و پويا نگاهداشتن روح خلاقيّت و كشف حقيقت.
سمت‌گیری در جهت ژرفا بخشیدن به مفهوم پیشرفت فكری و خلاقیت جدید و عدم تأثیرپذیری از مفهوم ”بهتر از این امكان ندارد“ و زنده و پویا نگاهداشتن روح خلاقیّت و كشف حقیقت.




5 ـ كوشش در راه تعميم احساس مشترك انساني نسبت به خطراتي كه تمامي بشريت را تهديد مي‌كند واختصاص به تمدن، ملت و منطقه اي ندارد. مثل: بيماري، جهل، افت معنويات، آلودگي محيط زيست، ازهم‌پاشيدگي خانواده‌ها، حاكميت منطق زور مداري، تجاوز و جز اينها.
5 ـ كوشش در راه تعمیم احساس مشترك انسانی نسبت به خطراتی كه تمامی بشریت را تهدید می‌كند واختصاص به تمدن، ملت و منطقه ای ندارد. مثل: بیماری، جهل، افت معنویات، آلودگی محیط زیست، ازهم‌پاشیدگی خانواده‌ها، حاكمیت منطق زور مداری، تجاوز و جز اینها.




فراخواني به چيرگي عقل بر افراط‌گرايي كه صرف نظر از ايدئولوژي‌ها، ديده ها را كور مي‌سازد و مانع از انديشه آرام و تأمل منطقي مي‌گردد.
فراخوانی به چیرگی عقل بر افراط‌گرایی كه صرف نظر از ایدئولوژی‌ها، دیده ها را كور می‌سازد و مانع از اندیشه آرام و تأمل منطقی می‌گردد.




7ـ كوشش در جهت نيل به راه‌حل متعادلي ميان سمت‌گيري جهاني از يك سو و حفظ ويژگي‌هاي فرهنگي و غيرفرهنگي ملتها از سوي ديگر. اين خط ميانه، هماني است كه پيروزي سمت‌گيري جهاني را از اين جهت كه با موانع جدي روبرو نگردد، تضمين مي‌كند و در عين حال از ثروتهاي متنوع ملتها و خلقها در سطوح مختلف پاسداري مي‌كند. بدين ترتيب اصل فلسفي ”كثرت در عين وحدت“ را در روند ”جهانگرايي“، تحقق خواهيم بخشيد.
7ـ كوشش در جهت نیل به راه‌حل متعادلی میان سمت‌گیری جهانی از یك سو و حفظ ویژگی‌های فرهنگی و غیرفرهنگی ملتها از سوی دیگر. این خط میانه، همانی است كه پیروزی سمت‌گیری جهانی را از این جهت كه با موانع جدی روبرو نگردد، تضمین می‌كند و در عین حال از ثروتهای متنوع ملتها و خلقها در سطوح مختلف پاسداری می‌كند. بدین ترتیب اصل فلسفی ”كثرت در عین وحدت“ را در روند ”جهانگرایی“، تحقق خواهیم بخشید.




8 ـ  ضرورت اعطاي اين آگاهي و بسط اين فرهنگ به همگان كه: «منافع ملتها، بخشي از آن چيزي است كه ارزش‌هاي آنها بر آن انگشت مي‌گذارند.» در اين صورت ديگر تناقضي ميان ارزش‌ها و منافع وجود نخواهد داشت و فرصت گسترده‌اي براي گفتگو، فراهم مي‌گردد.
8 ـ  ضرورت اعطای این آگاهی و بسط این فرهنگ به همگان كه: «منافع ملتها، بخشی از آن چیزی است كه ارزش‌های آنها بر آن انگشت می‌گذارند.» در این صورت دیگر تناقضی میان ارزش‌ها و منافع وجود نخواهد داشت و فرصت گسترده‌ای برای گفتگو، فراهم می‌گردد.




9 ـ ژرفا بخشيدن به منطق‌پذيري انساني به منظور از ميان بردن برتري‌جويي‌هاي نژادي و نيز عدم تأكيد بر ارزش‌هاي يك تمدن خاص و تلقي آن به مثابة اوج دستاوردهاي بشري و عقب مانده جلوه دادن ارزش‌هاي ساير تمدنها. و به عبارت ديگر ايمان آوردن به ارزش‌هاي مشترك انساني.
9 ـ ژرفا بخشیدن به منطق‌پذیری انسانی به منظور از میان بردن برتری‌جویی‌های نژادی و نیز عدم تأكید بر ارزش‌های یك تمدن خاص و تلقی آن به مثابة اوج دستاوردهای بشری و عقب مانده جلوه دادن ارزش‌های سایر تمدنها. و به عبارت دیگر ایمان آوردن به ارزش‌های مشترك انسانی.




پيش از پايان بخشيدن به اين بحث، يادآور مي‌شويم كه نشانه‌هاي اميد نسبت به آيندة روشن  از نظر ما فراوانند از جمله:
پیش از پایان بخشیدن به این بحث، یادآور می‌شویم كه نشانه‌های امید نسبت به آیندة روشن  از نظر ما فراوانند از جمله:




پذيرش جهاني گفتگوي تمدنها در صحنة سازمان ملل متحد، نشست‌ها و گردهمايي‌هاي پياپي از دهه سوم قرن گذشته تاكنون در سطوح مختلف، استقبال و پذيرش گسترده از اصل گفتگو از سوي نهادهاي مرجع در ميان اديان و تمدنهاي مختلف، گرايش وسيع به ارزش‌هاي معنوي، انقلاب اطلاعات و پيشرفتهاي رسانه‌اي كه حقايق را در برابر ديدگان همگان قرار مي‌دهند، همه و همه به رغم چالش‌هايي كه جهاني سازي منفعت طلبانه، نظريات برتري‌جويانه، و ستم‌ آشكار عليه ملتها،  اشغال، ترور فردي و رسمي، برخوردهاي دوگانه و ... فرارويمان قرار داده، نويدبخش آيندة روشن و ايده‌آلي است. چرا كه باور داريم و شاهد آنيم كه سرانجام و بنابر سنّت‌هاي الهي زندگي، نيروهاي خير، بر نيروهاي شر، پيروز خواهند شد.
پذیرش جهانی گفتگوی تمدنها در صحنة سازمان ملل متحد، نشست‌ها و گردهمایی‌های پیاپی از دهه سوم قرن گذشته تاكنون در سطوح مختلف، استقبال و پذیرش گسترده از اصل گفتگو از سوی نهادهای مرجع در میان ادیان و تمدنهای مختلف، گرایش وسیع به ارزش‌های معنوی، انقلاب اطلاعات و پیشرفتهای رسانه‌ای كه حقایق را در برابر دیدگان همگان قرار می‌دهند، همه و همه به رغم چالش‌هایی كه جهانی سازی منفعت طلبانه، نظریات برتری‌جویانه، و ستم‌ آشكار علیه ملتها،  اشغال، ترور فردی و رسمی، برخوردهای دوگانه و ... فرارویمان قرار داده، نویدبخش آیندة روشن و ایده‌آلی است. چرا كه باور داریم و شاهد آنیم كه سرانجام و بنابر سنّت‌های الهی زندگی، نیروهای خیر، بر نیروهای شر، پیروز خواهند شد.
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}


[[رده: مقاله]]
[[رده: مقاله]]

نسخهٔ ‏۷ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۰۶

شهریاری، حمید
آیت الله تسخیری
عنوان مقاله ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران
نویسنده آیت الله محمد علی تسخیری

ارزش‌های انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که آیه الله محمد علی تسخیری در رابطه با ارزش های مشترک میان انسان هاو تبیین چگونگی تاثیر گذاری این ارزش ها بر همبستگی ملت ها و تحکیم این همبستگی به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به مواردی چون: ارزش‌های مشترك مطلق و نسبی، صلح جهانی، ابعاد گستردة گفتگوی ادیان، گفتگوی تمدنها و نقش ارزش‌ها در آن و ... می پردازد که تامل در این معانی خود به نوعی زمینه تعمیق و نهادینه سازی فرهنگ گفت و گو و تعامل میان پیوان مذاهب اسلامی را در فضایی صمیمانه تر و در راستای وحدت و اتحاد امت اسلامی فراهم می آورد.

پیش‌درآمد

هر تعریفی كه از ”تمدن“ داشته باشیم باید بپذیریم كه در تعریف «انسانیت» مفهوم گرایش عمومی به سمت خدمت به انسان و تكامل توانایی‌ها و امكانات ذاتی و عرضی او، از جمله مهمترین بنیادها به شمار می‌رود.


هیچ مذهب، مكتب یا حتی رفتاری، جز با داشتن جنبة انسانی نمی‌تواند بعد تمدنی به خود گیرد. لازمة این بعد انسانی ـ بنابر ادراكات وجدان و بدون نیاز به استدلال ـ باور به مجموعة ارزش‌های مطلق و مشترك است، چه نمی‌توان در هر چیز، هم قایل به نسبیّت بود و هم وجود ویژگی‌های انسانی را مسلّم تلقی كرد. زیرا این امر متضمّن نوعی تناقض و باصطلاح پارادوكس است بدین معنا كه لازمه‌اش از یك سو پذیرش هویت متفرّد و جزیی اگر نه كلی انسان و از سوی دیگر، نفی هرگونه وجه تمایز انسانی یا ارزش ثابت در آن است. اینك پرسش این است كه این ویژگی و ارزش ثابت، كدام است؟ پاسخ وجدانی این پرسش (با تأكید بر وجدانی بودن این پاسخ به دلیل بی‌نیازی از استدلال)، همانا فطرت انسانی است.


مراد از فطرت نیز آن است كه انسان آفریده‌ای است كه بنا بر حكمت و مشیّت الهی، در وجود و سرشت اصلی او، مجموعه داده‌های بدیهی و توانایی‌های عقلی و امیال و غرایزی به ودیعه گذارده شده كه حركت طبیعی به سمت برنامة تكاملی در نظر گرفته شده برای او را تضمین می‌كند.


همة تمدنها، ادیان و مذاهب، به تعبیر مولای متقیان علی (علیه‌السلام) آمده‌اند تا ارزش‌های والای خرد را بنمایانند و فضای مناسبی برای بروز توانایی‌های نهفته در انسان را به منصة ظهور رسانند و او را به راه و سمت و سویی رهنمون شوند كه با رفتار حیوانات زبان بسته‌ای كه فاقد توانایی‌ها و امكانات او هستند، تفاوت زمین تا آسمانی داشته باشد.

قضایای بدیهی و امیال فطری

قضایای بدیهی به او (یعنی انسان) توان شناخت می‌بخشند: شناخت خود، شناخت هستی و واقعیّت، فلسفة وجود و پیوندهای موجود میان اشیا. این قضایا مواردی چون: ایمان به اصل علیّت، ایمان به عدم امكان اجتماع و ارتفاع نقیضین و برخی قضایای دیگر را شامل می شوند. پذیرش این نوع قضایا، نیازی به استدلال ندارد و در باورها و وجدان انسانی، كاملاً پذیرفته شده و مسلّم تلقی می‌شوند چرا كه در غیر اینصورت با بن‌بست روبرو می‌شویم زیرا استدلال‌ها خود به این قضایای بدیهی متكی هستند و به كمك آنها قابلیت اثبات می‌یابند.


توانایی‌های عقلی نیز همان قدرت درونی انسانی بر اندیشه، تأمل، مجرّد‌سازی مسایل از حشو و زوائد، ارتقا از مرحلة جزئیات به مرحلة كلیّات، مقایسة اشیا با یكدیگر برای نیل به چشم‌اندازهای تازه و برنامه‌ریزی‌های ذهنی برای مراحلی است كه هنوز مصداق واقعی و عملی به خود ندیده‌اند. این توانایی ذهنی، از جمله ویژگی‌های انسان و در واقع راز و رمز حركت، روند تكاملی، خلاقیّت، رشد و نموّ اوست، حال آنكه امیال غریزی، نیروی محركة وی به سمت كمال و سوق دهنده ی او در راستای بهره‌گیری از پتانسیل‌های نهفته وی در این زمینه است.


از جمله این امیال و غرایز می‌توان به موارد زیر اشاره كرد: میل به كمال، حركت به سمت كمال مطلق، كوشش در رفع كاستی‌های خویش، اذعان به این قدرت، مطلق ادای حق و سپاس نعمت‌های ارزانی شده، تلاش در جهت اطاعت از او و ... است؛ این گرایش‌ها و امیال و غرایز به رغم گوناگونی تجلیّات و تعدد روش‌ها و عملكردهای آنها، در سرشت انسانی ریشه دوانیده اند هرچند ممكن است به دلیل شبهات یا سوء تفاهم‌هایی، سركوب یا پنهان شده باشند. از جمله این غرایز همچنین می‌توان از غریزة حب به ذات و كوشش در جهت تحقق خواستها و آرزوهای خویش نام برد كه به نوبة خود از جمله غرایز اصلی در انسان به شمار می‌رود كه نمی‌توان آن را نادیده گرفت و سركوب كرد یا همچون ماركسیسم آن را پدیده‌ای روبنایی تلقی كرد و تصور كرد كه می‌توان از طریق الغای مالكیت خصوصی، آن را از وجود انسان حذف نمود. ذوق هنری و شیفتگی نسبت به عنصر زیبایی كه جهان هستی، سرشار از آن است نیز در این زمره قرار دارد.


بدین ترتیب آنچه كاملاً روشن به نظر می‌رسد این است كه: مسئله باور به نظریة فطرت انسانی، عرصه را برای سخن از مجموعه مفاهیمی چون ”حقوق“، ”تكالیف“، ”عدالت“، ”انسانیّت“، ”اخلاق“، ”ذوق هنری“، ”ارزش‌های مشترك“، ”تمدن“، ”گفتگو“، ”دین“، ”شناخت“، ”تصدیق“، ”منطق“، و حتی ”برهان و استدلال“ و ”علم“ باز می‌كند زیرا این دو مفهوم ]علم و استدلال[ نیز مبتنی بر عنصر ثابتی هستند كه بدون آن مرزها و نشانه‌هایشان، قابل تبیین نیست.


بدون باور به این نظریه انسان، زندانی خویش خواهد ماند و به تعبیر جرج باركلی، جز با تصاویر ذهنی خود، ارتباطی پیدا نمی‌كند، و حتی می‌توان گفت او با كنار گذاردن این نظریه، نمی‌تواند به خودش نیز ایمان داشته باشد و این اوج پوچی و هیچ‌انگاری است. بدون این نظریه [نظریة فطرت] به اعتقاد ما هر آنچه گفته شد، فاقد معنا می‌گردد. و این حقیقت بزرگی است كه گرایش‌های مادی به شدت با آن مواجه می‌شوند؛ هم از اینروست كه متون اسلامی بر ”فطرت“ و اینكه دین در حقیقت همسو و هماهنگ با ”فطرت“ است تأكید دارد چرا كه فطرت واقعیتی اصیل و دین نیز برنامه‌ای واقعی برای اصلاح انسان و بهبود شرایط زندگی اوست. خداوند متعال می‌فرماید: فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر‌الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم [۱] بنابراین با درستی آیین، روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی كه خداوند مردم را بر آن آفریده است، هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند.


این آیة كریمه همچنانكه آیه‌ا... شهید محمدباقر صدر (قدس‌سره) در كتاب خود اقتصادنا یادآور شده بر موارد زیر انگشت می‌گذارد:


یكم: دین (با تمامی حقوق و تكالیف و هدفهای عدالت جویانه‌ای كه دربردارد) خود از موارد فطری است كه خداوندگار جهان، تمامی مردمان را بدان سرشته و در این آفریده به لحاظ چنین سرشتی، تغییری پدید نخواهد آمد.


دوم: این دین كه فطرت انسانی بدان سرشته شده همان دین راست و خالص و ناب است؛ حال آنكه ادیان شرك‌آمیز و خدایان و همی و نسبی، توان حل مشكلات بشری را ندارند. حضرت یوسف (علیه‌السلام)به همبندان خود در زندان می‌گوید: ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤكم ما انزل بها من سلطان [۲] شما به جای او، جز نام‌هایی كه خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید، نمی‌پرستید؛ كه خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده‌ است.


و سوم: این دین حنیفی كه فطرت انسانی بر آن سرشته شده زندگی را سامان می‌بخشد و قادر به كنترل و شكل‌دهی به آن در چارچوب كلی انسانیت است. چرا كه مسئلة اجتماعی مهم در تاریخ بشری، همانا تضاد برآمده میان ”منافع فردی“ (كه منجر بدان می‌گردد كه انسان برای خود حقوقی قایل باشد كه به اقتضای حب به ذات ، خواهان تحقق آنها می‌شود) و ”منافع اجتماعی“ یعنی آن منافعی است كه نظام اجتماعی، مطرح می‌سازد و وظایفی را به نام ”عدالت“ بر وی تكلیف می‌كند. علم نمی‌تواند این تناقض یا تضاد میان منافع فردی و اجتماعی را حل كند چرا كه علم انسان در برابر منافع شخصی اش، هرگز مقاومتی نشان نمی‌دهد.


ماتریالیسم تاریخی از طریق قوانین تاریخی خود نمی‌تواند راه‌حلی در این باره ارایه دهد، بنابراین راه‌حل نهایی این تعارض و تضاد و تحقق عدالت، تنها در اختیار دین قرار می گیرد كه از راه پیوند میان منافع فردی و عمل صالح موضوع را فیصله می‌بخشد؛ قرآن كریم می فرماید: من عمل صالحاً من ذكر و انثی و هو مؤمن فأولئك یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب.[۳] كسانی كه كاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند ـ چه مرد و چه زن ـ به بهشت درمی‌آیند و در آن بی‌حساب و شمار روزی داده می‌شوند. و نیز می‌فرماید: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها. [۴] هر كس كار نیك انجام دهد به سود خویش و هر كه بد كند به زیان خویش كرده است. بدینگونه است كه منافع فردی و اجتماعی و حقوق و تكالیف پیوستگی پرشكوهی با یكدیگر پیدا می‌كنند و تضاد آنها با یكدیگر، حل می‌شود.


مرحوم شهید محمدباقر صدر (قدس‌سره) نیز در تأیید و تأكید این مطلب می‌گوید: «فطرت انسانی دارای دو جنبه است: از یك سو به وی انگیزه‌های فردی زایندة مشكلات بزرگ اجتماعی در زندگی انسان را می‌بخشد (مشكل تضاد میان آن انگیزه‌ها و منافع حقیقی جامعة بشری) و از سوی دیگر امكان حل این مشكل از طریق گرایش طبیعی به تدیّن را فراروی انسان قرار می‌دهد» [۵]

این را نیز اضافه كنیم كه انسان بنا به فطرت خویش، میل به دگرگونی و تغییر به مفهوم ایجاد تنوع در شرایط عینی زندگی خود در راستای بهتر شدن مداوم دارد؛ این یك گرایش فطری و درونی است كه ممكن است گاهی به خاموشی گراید ولی از میان رفتنی نیست. انسان با چنین سرشتی، دارای امكانات چیرگی بر واقعیت، رهایی از فشارهای آن، تصوّر اجمالی یا حتّی تفصیلی شرایط بهتر و از آنجا كوشش در راه تغییر وضعیت به سمت تصویر مورد نظر است؛ این وضع را هیچ آفریدة دیگری (حیوانات دیگر) ندارد؛ از اینجاست كه روند تغییر و شكل‌گیری تمدنی زندگی تنها برای انسانها ـ و نه دیگران ـ مطرح می‌گردد. بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت كه روند شكل‌گیری تمدنها، در همة مراحل زیر نیازمند باور به ارزش‌های ثابتی است: یك: در مرحله ایمان انسان به خویشتن.


دو: در مرحلة عبور از خویشتن.


سه: در مرحلة شكل‌دهی به اندیشه و ارایة تصویری از حال و آینده برای دستیابی به وضع برتر.


چهار: در مرحلة انتقال ایده‌ها و اندیشه‌ها به دیگران و دریافت اندیشه و دیدگاههای آنان.


پنج: در مرحلة ارزیابی، تأمل، بحث، بررسی و كنكاش.


شش: در مرحلة نتیجه‌گیری و پذیرش دیدگاهها.


هفت: در مرحلة برنامه‌ریزی برای دگرگونی.


و سرانجام: در مرحلة اجرای دگرگونی و تحقق آن.


و خلاصه اینكه میان روند تمدن دگرگونساز بشری از یك سو و روند گفتگو و ایمان به ارزش‌های مشترك و مطلق، پیوندی تام و كامل وجود دارد.

ارزش‌های مشترک مطلق و نسبی

ما با تحلیل روانی ـ وجدانی كه در این مبحث در پیش گرفتیم متوجه وجود دو مجموعه ارزش شده‌ایم كه یكی دارای تأثیری مطلق و بدون اثرپذیری از شرایط زمانی یا مكانی است و دیگری ارزش‌های عادی (یا ارزش‌های بنیادی) است كه در صورت قرار گرفتن در شرایطی متغیر تبدیل به عكس خود می‌شوند یا تأثیر مطلوب خود را از دست می‌دهند.


مثال مجموعه نخست: ارزش ”عدالت“ در همه شرایط، زمان ها و مكان ها، مطلوب است. همچنین شكرگزاری و سپاس از كسی كه نعمتی را به ما ارزانی داشته است. و مثال مجموعة دوم ارزشها: ”صیانت نفس“، ”حفظ كرامت انسانی“، همكاری و همیاری، دفاع از مستضعفان، صلح و امنیّت، بهبود شرایط زندگی، مهر و محبت، ایثار و فداكاری، امانت داری و... است.


ممكن است گاه راستی و صداقت به دلیل پیامدهایش ستمگری باشد نه عدالت. همچنانكه صلح نیز گاهی چه بسا منجر به جرأت متجاوزان در دست‌اندازی به حرمتهای انسانی گردد؛ اگر عدالت یك ارزش مطلق و همیشگی است، صلح ارزشی نسبی است كه تنها زمانی در راه تحقق آن گام برمی‌داریم كه به مثابة یكی از ابعاد عدالت، جلوه كند و آنگاه كه به ستم بینجامد آن را رد می‌كنیم. ولی به هرحال پرسش اصلی این است: معیارهای عدالت كدامند؟ و چگونه می‌توان نسبت به تحقق آنها، مطمئن گشت؟

دو معیار در ادیان آسمانی

ادیان آسمانی همگی بر دو معیار، تكیه و تأكید دارند: معیار نخست: معیاری تعبّدی است كه برای رسیدن به آن از علم عالم مطلق یعنی خداوند متعال بهره می‌گیریم یعنی همان آموزه‌های ثابت دین كه مطمئن هستیم از سوی خداوند متعال، صادر شده‌اند. زیرا پیش از آن در جریان علم كامل و شامل خداوند و لطف و رحمت و مهر او نسبت به آفریدة خود، انسان و عدالت و بهره‌مندی او از همة صفات كمال، قرار گرفته‌ایم؛ او ـ یعنی خداوند متعال ـ جز خیر و نیكی برای انسان نمی‌خواهد و نه تنها در پی فریب انسان نیست كه همة درهای واقعیت را به روی او می‌گشاید و جز خیر و صلاحش را نمی‌خواهد.


معیار دوم: معیاری وجدانی است كه تنها با درنگ و تأمل در باورهای درونی و به عبارت دیگر تنها با مراجعه به فطرت انسانی، قابل دستیابی است. آنچه ما را در كشف عمق فطری بودن این معیار یاری می‌رساند آن است كه این باور ـ هر باوری كه باشد ـ از جمله لازمه‌های طبیعت انسانی است و به همین دلیل نزد همة افراد بشر در هر شرایطی باشند و از هر موقعیّت فردی و اجتماعی كه برخوردار باشند و در هر زمان و مكانی زندگی كنند، یافت می‌شود.


برای اطمینان از این امر نیز می‌توان این پرسش را در برابر هر كسی قرار داد: آیا فلان رفتار را رفتاری انسانی قلمداد می‌كنی یا حیوانی؟ و به عنوان مثال می‌توان روی كشتار یتیمان سالخوردگان و مستضعفان با انگیزة سرگرمی و تفنن، انگشت گذاشت؛ مسلماً و بدون هیچ تردیدی، چنین رفتاری از سوی هر كسی كه صورت گیرد، رفتاری وحشیانه است. قرآن كریم نیز وقتی می فرماید: «احل لكم الطیبات» [۶](چیزهای پاكیزه بر شما حلال است) بدنبال سوق دادن انسان به تأملات وجدانی و باورهای فطری خویش است و تعیین مصداق طیبات (چیزهای پاكیزه) را به خودش وامی‌گذارد و نیز وقتی می فرماید: «انما حرّم ربی الفواحش»[۷] پروردگارم زشتكاری‌های ناروا را حرام كرده است) یا آنجا كه خروج از حالت انسانی را فسق و انحراف از طبیعت، تلقی می‌كند و می‌گوید: «نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون» [۸] (خداوند را فراموش كردند پس خداوند نیز آنان را از یاد خودشان برد آنان نافرمانند.) و بدین ترتیب به این حقیقت می‌رسیم كه ادیان، به فطرت انسانی ایمان دارند این فطرت خود مقرر می‌دارد كه عدالت، بطور مطلق، ارزش مطلوبی است و صلح، در صورتی خواستنی و مطلوب است كه از مصداقهای عدالت و تجلی آن باشد؛ تأكید بر ”صلح عادلانه“ نیز تأكیدی انسانی و درست است.


صلحی جهانی

گفتیم كه بدون تردید امنیت، خواسته‌ ای فطری و انسانی است كه ریشه در مهمترین غریزه نهفته در فطرت انسان یعنی غریزة ”حب به ذات“ دارد. این غریزه همراه با دیگر غرایز كاركرد هماهنگ و همسویی به منظور تحقق حركت متعادل انسانی به سمت اهداف تكاملی و عالی دارد. وجود انگیزه‌های غریزه ی برای تأمین حركت متعادل، كافی نیست، باید فضایی طبیعی برای خویشتن فردی و نوعی فراهم باشد تا آن انگیزه‌ها به سوی هدفهای مورد نظر، سوق داده شوند.


و بنابر تاكیدی كه خود فطرت بر ایجاد فضای امن دارد می‌بینیم كه عنایت الهی بذر بدیهیات عقلی، گرایش به عدالت و نفرت از ستم و تجاوز را در سرشت انسان كاشته و از آن همه مهمتر توان تعیین بسیاری از مصداقهای عدالت و ستم را نیز به وی عطا كرده و راه او را برای ارتباط با آفریدگار بزرگ و عرض ارادت به درگاه او، هموار ساخته است؛ در اینجا است كه چشم‌اندازهای وحی بر وی گشوده می‌شود و رهنمودهای مهرآمیز الهی كه بیانگر برنامه‌های جامع حركت انسان و تضمین‌بخش نیل به اهداف والای اوست، بر وی عیان می‌گردد.


بنابراین امنیت، نیازی انسانی و همیشگی (مطلق) است كه با تغییر شرایط، دگرگون‌پذیر نیست؛ امنیّت پدیده‌ای گذرا نیست كه گفته شود معلول وضع اجتماعی معیّنی است كه در صورت تغییر این وضع، نیاز به آن نیز، منتفی یا دگرگون ‌شود به همین دلیل است كه می‌توان نیاز به نظامی جامع كه ضامن حمایت از امنیت فردی و اجتماعی در مسیر طولانی بشریت باشد را در نظر گرفت.


ما با توجه به اینكه فطرت معیار اجمالی تمامی حقوق انسانی است و حمایت از امنیت او را در جهت تحقق اهداف بزرگش، دیكته می‌كند، جز در چارچوب خود مسئلة تكامل بشری، نمی‌توانیم حد و مرزی برای حمایت از صلح و امنیت، در نظر گیریم. و در این صورت نیز امنیّت جز به هنگامی كه از وظیفه حیاتی خود خارج شود و تبدیل به عنصری ضد امنیّت گردد محدودیتی نمی‌شناسد. وگرنه چگونه می‌توان فطرتی را به تصور آورد كه ضمن اعلام نیاز به امنیّت، به كسی اجازه دهد كه به امنیّت خود یا دیگران و بالاتر از آن امنیّت حركت بشری، بی‌هیچ رادع و مانعی تجاوز كند؟


ابعاد و گستره گفتگوی ادیان

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان آشكارا امكان گفتگوی ادیان در ابعاد گسترده را به دلایل زیر در نظر گرفت:


1- تمامی ادیان به نظریة فطرت انسانی و نتایج آن ایمان دارند.

2- همة ادیان به ارزش‌های مشترك فراوانی باور دارند بطوری كه مطابقت كاملی در اصول و بنیادهای آنها مشاهده می شود. در همین راستاست كه برخی علمای اسلامی گذشته، ضمن برشماری كلیات آموزه‌های حضرت مسیح‌ (علیه‌السلام)، آنها را آموزه‌هایی اسلامی، برشمرده‌اند. [۹]

دو محقّق برجستة مسیحی نیز، پژوهش بسیار جالبی دربارة ارزش‌ها و قواعد مشترك احكام حقوقی بعمل آورده و به نتایج خیلی خوبی هم رسیده‌اند.

آنها در این باره می‌گویند: «كافی است در جهت ایجاد پلهایی میان سؤال های زنان و مردانی كه می‌خواهند به اقتضای ایمان خود زندگی كنند، تلاش كنیم «مشیت خداوند چیست؟ و من چه باید بكنم؟» به نظر خواهد رسید كه ادیان ابراهیمی سه گانه [یهودیت، مسیحیّت و اسلام] در پاسخ به این پرسش ها، گرایش یگانه‌ای دارند». [۱۰]


- ادیان، جملگی به گفتگوی منطقی فرامی‌خوانند و از آنجا كه ادیان روح تمدنها را تشكیل می‌دهند، گفتگوی آنها با یكدیگر، زمینه را برای گفتگوی اصیل تمدنها در عرصه‌های مختلف زندگی، هموار می‌سازد و آن را به سمت هرچه انسانی‌تر شدن سوق می دهد.

گفتگوی تمدن ها و نقش ارزش‌ها در آن

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت مسیر طبیعی حركت بشریت مستلزم آن است كه منطق گفتگوی تمدنها بر آن سایه‌افكن شود زیرا تمدنها چه به لحاظ فلسفی فطرت را بپذیرند یا نپذیرند، [۱۱]ـ نشانه های فطرت را به طور آشكار در خود دارند و در نتیجه از جنبه‌های مشتركی برخوردارند كه خود لاجرم عرصة گفتگو را باز می‌كند.


همچنانكه پیش از این نیز گفتیم ادیان، جوهر و روح تمدنها را ـ حتی اگر خود تمدنها منكر آن باشند ـ تشكیل می‌دهند و از آنجا، تأثیرهای دینی جنبة كاملاً آشكاری خواهند داشت و سرانجام در می یابیم كه عرصه‌های مشترك میان ادیان، راه گ فتگوهای مشترك میان تمدنها را بیش از بیش، هموار می‌سازد.


این حقیقت را كه همواره با بشریّت جاری است و مرتباً جایگاه راسختری نیز می‌یابد یعنی هم‌پیوندی سودمند آبادانی زمین و ساكنان آن در همة سطوح را نیز باید افزود. این هم پیوندی بیانگر آرزوها و اهداف ادیان جهانی و فاتحان بزرگ تاریخ از دورترین زمانها تاكنون است. تا آنجا كه جهان را به دهكدة كوچكی تشبیه می‌كنیم. در حالیكه جهان در واقع كوچك نشده ولی هم پیوندی‌های آن و همجوشی میان اجزای گوناگونش چنان تشدید یافته كه ما را به چنان نتیجه‌ای رهنمون شده است. اینك هیچ كشور یا دولتی نمی‌تواند به تنهایی و بر كنار از آنچه كه در جهان اتفاق می‌افتد برای محیط زیست، انرژی، قوانین دریایی و هوایی، حمل و نقل، مخابرات و حتی آموزش و پرورش، فرهنگ، اقتصاد، نهضت و دفاع خود، برنامه‌ریزی كند.


از اینجاست كه سمت‌گیری به سوی جهانی شدن را سمت‌گیریی طبیعی‌ می‌دانیم كه مقاومت در برابر آن، معنایی ندارد بلكه چنین جهانی شدنی را باید تشویق و حمایت هم كرد. وقتی در برابر جهانی‌سازی موضع می‌گیریم و آنرا چالش خطرناكی تلقی می‌كنیم به این دلیل است كه آن را تفسیر یا برداشت ویژه‌ای از این جریان می‌دانیم كه تنها تأمین كننده منافع یك ابرقدرت و به عبارت دیگر به مفهوم بسط سلطه و كنترل این حركت و جهت‌دهی آن به سود یك ملت به هر بهایی و آمریكایی كردن روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره با استفاده از وسایل مختلف و راههای گوناگون سركوب است، لذاست كه به جهانی سازی وحشیانه و دیوانه وار توصیف شده و شعار آن نیز (یا بخور یا خورده می‌شوی) و امثال آن است.


به هرحال، «گفتگو» اقتضای هم‌پیوندی و وحدت سرنوشت بشریت، است و مسلماً گریزی از آن نیست؛ و راه دیگری جز درگیری و برخورد ـ كه حكایت از قانون جنگل می كند و نه قانون انسان ـ در برابر آن وجود ندارد. بنابراین می‌توان با ترسیخ ارزش‌های انسانی در آن بر انسانیت گفتگو و تعمیق آن انگشت گذارد. ذیلاً تنها به عنوان نمونه به برخی از این ارزش‌ها می‌پردازیم با یادآوری این نكته كه بحث جامع دربارة آنها، مسلماً مستلزم فرصت بسیار گسترده‌تری است.

نمونه‌هایی از ارزش‌های مشتركی كه باید حكمفرما شوند

فضای منطقی

كه خود، ارزش‌های انسانی ثابتی هستند كه با دگرگونی شرایط، دچار تغییر نمی‌شوند. گفتگو باید براساس فرضیه‌های مورد توافق طرفین صورت گیرد در غیر این صورت، ثمربخش نخواهد بود. در گفتگوها، طرفین باید با انگیزه و روحیة حقیقت‌طلبی وارد شوند؛ هم‌تراز و همسنگ با موضوع مورد بحث باشند، محور گفتگوها نیز كاملاً روشن و آشكار باشد و جنبة عملی ـ نه خیالپردازانه ـ داشته باشد. در جریان گفتگو، آنچه باید حاكم باشد و فضای آن را تشكیل دهد، احترام به طرف مقابل و رهایی از پیشداوری‌های گذشته است.

گفتگوها باید در جوی بدور از فشار، خشونت، هرج و مرج، غوغا سالاری و شانتاژ صورت پذیرد. گفتگوی سالم و صحیح، شرایط و اقتضاآت دیگری نیز دارد. اینجانب با اطمینان كامل می‌گویم كه در قرآن كریم به تمامی این ارزش‌ها اشاره شده است.

عدالت، معیارها و گستره اش

به رغم اختلاف‌نظرها و تنوع دیدگاهها و مكتب‌ها، گستره‌هایی وجود دارد كه همگان در مورد آنها، اتفاق نظر دارند. آیا در خصوص ضرورت اعطای حق به حقدار، ستمگرانه بودن تجاوز به حقوق ملتها، سلب حق آنها در تعیین سرنوشت خود، یا اینكه رشد و توسعه و بهره‌برداری درست از منابع كار نیكویی است و ... كسی تردیدی دارد؟ بنابراین باید این گستره‌ها را كشف كرد و در جهت تعمیم و پای‌بندی نسبت به آنها، كوشش نمود.


3ـ توافق بر سر حقوق انسان و تلاش در راه گسترش حیطة این توافق، تا حقوق جزیی دیگر را نیز دربرگیرد؛ تحقق این امر، چندان دشوار نیست مشروط بر اینكه حسن نیّت باشد زیرا موضوع، مربوط به عمق وجدان انسان و متعلق به ارزشهایی است كه با فطرت پاك، كاملاً قابل درك هستند.


4 ـ توافق بر سر حدود آزادی‌های انسانی و كوشش در راستای عملیاتی ساختن آنها.


5 ـ حركت از خاستگاه ارزش‌های انسانی برای معرفی ایدئولوژی‌های ویرانگری چون: تروریسم، نژادپرستی، استبداد، تبعیض نژادی، استعمار و جز آن.


6 ـ در نظر داشتن اصول سلامت محیط و تعمیم آن.


7ـ توافق بر ارزشهای والای هنر متعالی در خدمت به انسان و شكوفا ساختن توانمندی های نهانی او. 8 ـ توافق بر سر ارزش‌های اجتماعی و بنیاد جامعة سالم و عاری از انحراف و بی بندوباری.


9 ـ توافق بر نوع برنامه‌ریزی برای مقابله با چالش‌های پیش‌رو از جمله: بیماری‌، فقر، جهل و بیسوادی و نیز برنامه‌ریزی برای كاستن از پیامدها و آثار حوادث طبیعی همچون زلزله‌، سیل، آتش‌سوزی‌ و ... .


10ـ تدوین حقوق بین‌الملل مشترك در عرصه‌های كشتی‌رانی، حمل‌ونقل، اطلاعات و ....


11 ـ تأسیس نهادهای بین‌المللی كه با معیارهای واحد و بدور از هرگونه دوگانگی و تبعیض فعالیت كنند.


12 ـ نیل به راهكارهای عملی مشخص به منظور تحكیم همبستگی و تعمیم مسؤولیت‌های انسانی نسبت به روند صلح و گسترش عدالت.


تلاش برای تعمیم منطق گفتگو

در پایان این بحث فشرده و با توجه به باور عمیق به اینكه گفتگو، اقتضای حكمت، فطرت و عقل سلیم در رویارویی با احساسات لجام گسیخته و تعصب‌های نفرت‌انگیز و زندانی شدن در چارچوبهای گذشته است، همگان را جداً به درپیش گرفتن و تعمیم منطق گفتگو، فرامی‌خوانیم و در این راستا تشكیل مجموعه‌ای از اندیشمندان دست‌اندركار در عرصه‌های واقعی زندگی از هر گروه را پیشنهاد می‌كنیم تا برای فراهم آوردن شرایط چنین كاری و تعمیم این امر مهم، عمل كرده برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام دهند. بنظر من می‌توان این مجموعه را ـ با توجه به آنچه كه ما نمونه آن در جامعه اسلامی را ”اعتدال اسلامی“ یاد می‌كنیم ـ ”اعتدال جهانی“ نامگذاری كرد. ”اعتدال اسلامی“ برخاسته از باور به مفهوم عام و فراگیر «توازن» در كل هستی و موضع متوازن انسان نسبت به آن از یك سو و تصوری است كه ما از تاریخ و عوامل مؤثر در آن داریم و علاوه بر آن چنین تعبیری گویای طبیعت اسلام و دیدگاههای ما نسبت به آن است.

نتیجه

از این خاستگاه ”اعتدالی“، برآنیم كه برنامة جهانی می‌تواند فراخوانهای زیر را ملاك عمل خود قرار دهد:


1ـ فراخوان به جداسازی میان دوگانه‌هایی كه به حكم عقل قطعی، متناقض یا متضادند از جمله ”دوگانه وجود و عدم“، ”توحید و شرك “، ”مطلق و نسبی“ و غیره و دوگانه‌های غیرقطعی و خودساخته‌ای چون: ”من حق هستم و دیگری باطل“، ”من خیر هستم و دیگری شر“، ”یا با تروریسم می‌جنگید یا همراه آن هستید“ یا ”باید ماركسیست باشی یا هیچ چیز از ماركسیسم نمی‌دانی“، ”من توحیدم و دیگران شرك“ ”من متمدنم و دیگران وحشی“ ”اصول من كاملاً تاریخی و درست و اصول دیگران محكوم به فنا است“ و از این قبیل. نوع دوّم دوگانه‌ها درواقع همچون بت‌های فكری هستند كه طی روندی ذهنی، روانی، تاریخی یا تعصب‌آمیز، شكل می‌گیرند و از حالت نسبی فراتر رفته و جنبة مطلق پیدا می‌كنند و در نتیجه همة كاركردهای اندیشه را تحت تأثیر قرار داده مانع از هر گونه احتمال پیشرفتی می‌گردند. ما می‌گوئیم باید به ارزش‌های مشترك انسانی ـ كه بدانها اشاره كردیم و وجدان نیز رهنمون به آنهاست ـ اذعان كرد و آنها را پذیرفت.


2ـ كوشش در جهت گسترش سعة صدر آگاهانه نسبت به حال و پرهیز از باقی ماندن كوركورانه در گذشته یا پای‌بندی جزم‌اندیشانه به نظریات پذیرفته شده‌ای كه احتمال وجود نارسایی‌ها یا اشكالاتی نیز در آنها می‌رود.


3 ـ كوشش در راه تعمیم آنچه درخصوص تمدنها بدان اشاره كردیم: «تمدنها بسیاری از ارزش‌ها و بنیادهای خود را از فطرت آدمی گرفته یا لااقل احتمال چنین برداشتی همواره وارد است». این امر خود عرصة گفتگو ـ میان تمدنها ـ را در برابر ما گشوده نگاه می‌دارد.


4ـ سمت‌گیری در جهت ژرفا بخشیدن به مفهوم پیشرفت فكری و خلاقیت جدید و عدم تأثیرپذیری از مفهوم ”بهتر از این امكان ندارد“ و زنده و پویا نگاهداشتن روح خلاقیّت و كشف حقیقت.


5 ـ كوشش در راه تعمیم احساس مشترك انسانی نسبت به خطراتی كه تمامی بشریت را تهدید می‌كند واختصاص به تمدن، ملت و منطقه ای ندارد. مثل: بیماری، جهل، افت معنویات، آلودگی محیط زیست، ازهم‌پاشیدگی خانواده‌ها، حاكمیت منطق زور مداری، تجاوز و جز اینها.


6ـ فراخوانی به چیرگی عقل بر افراط‌گرایی كه صرف نظر از ایدئولوژی‌ها، دیده ها را كور می‌سازد و مانع از اندیشه آرام و تأمل منطقی می‌گردد.


7ـ كوشش در جهت نیل به راه‌حل متعادلی میان سمت‌گیری جهانی از یك سو و حفظ ویژگی‌های فرهنگی و غیرفرهنگی ملتها از سوی دیگر. این خط میانه، همانی است كه پیروزی سمت‌گیری جهانی را از این جهت كه با موانع جدی روبرو نگردد، تضمین می‌كند و در عین حال از ثروتهای متنوع ملتها و خلقها در سطوح مختلف پاسداری می‌كند. بدین ترتیب اصل فلسفی ”كثرت در عین وحدت“ را در روند ”جهانگرایی“، تحقق خواهیم بخشید.


8 ـ ضرورت اعطای این آگاهی و بسط این فرهنگ به همگان كه: «منافع ملتها، بخشی از آن چیزی است كه ارزش‌های آنها بر آن انگشت می‌گذارند.» در این صورت دیگر تناقضی میان ارزش‌ها و منافع وجود نخواهد داشت و فرصت گسترده‌ای برای گفتگو، فراهم می‌گردد.


9 ـ ژرفا بخشیدن به منطق‌پذیری انسانی به منظور از میان بردن برتری‌جویی‌های نژادی و نیز عدم تأكید بر ارزش‌های یك تمدن خاص و تلقی آن به مثابة اوج دستاوردهای بشری و عقب مانده جلوه دادن ارزش‌های سایر تمدنها. و به عبارت دیگر ایمان آوردن به ارزش‌های مشترك انسانی.


پیش از پایان بخشیدن به این بحث، یادآور می‌شویم كه نشانه‌های امید نسبت به آیندة روشن از نظر ما فراوانند از جمله:


پذیرش جهانی گفتگوی تمدنها در صحنة سازمان ملل متحد، نشست‌ها و گردهمایی‌های پیاپی از دهه سوم قرن گذشته تاكنون در سطوح مختلف، استقبال و پذیرش گسترده از اصل گفتگو از سوی نهادهای مرجع در میان ادیان و تمدنهای مختلف، گرایش وسیع به ارزش‌های معنوی، انقلاب اطلاعات و پیشرفتهای رسانه‌ای كه حقایق را در برابر دیدگان همگان قرار می‌دهند، همه و همه به رغم چالش‌هایی كه جهانی سازی منفعت طلبانه، نظریات برتری‌جویانه، و ستم‌ آشكار علیه ملتها، اشغال، ترور فردی و رسمی، برخوردهای دوگانه و ... فرارویمان قرار داده، نویدبخش آیندة روشن و ایده‌آلی است. چرا كه باور داریم و شاهد آنیم كه سرانجام و بنابر سنّت‌های الهی زندگی، نیروهای خیر، بر نیروهای شر، پیروز خواهند شد.

پانویس

  1. روم /30.
  2. يوسف/ 40.
  3. غافر/40 .
  4. فصلت /46.
  5. اقتصادنا، چاپ مشهد، صفحات 310 تا 312.
  6. مائده : 5.
  7. اعراف:33 .
  8. حشر:19.
  9. به عنوان مثال توجه شود به آنچه كه ”شيخ ابن شعبة حراني“ (از علماي قرن چهارم هجري) در كتاب مشهور خود ”تحف‌العقول“ يادآور شده و بسياري از پندها و حكمت‌هاي زندگي را از قول حضرت عيسي مسيح (عليه‌السلام) نقل كرده است.
  10. استاد ”عادل خوري“ و استاد ”فانوني“. آنچنانكه در گزارش سيمينار مشترك ايراني ـ اتريشي منعقد شده در وين (1999 ميلادي، صفحه 260) آمده است.
  11. در توضيح اين مطلب ديده مي‌شود كه فلسفه‌هاي مبتني بر شكاكيت در حقايق مطلق انديشه ي و رفتار از جمله ماركسيسم، فرويديسم، دوركيسم، كانتيسم و فلسفه باركلي و جز آنها همگي مسلماً نوعي جزم و قطع [و مطلقيّت] را در خود دارند وگرنه نسبت به خودشان نيز شك مي‌كردند كه البته چنين نكرده‌اند.