کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
مصطفی الحسنی السباعی در سال ۱۹۴۱ رسماً شعبهی اخوان المسلمین را در شهر حمص تأسیس کرد و در پی وحدت گروههای مختلف شباب المسلمین، شباب محمد و… بر آمد. از همینرو در اجتماعی که با حضور همهی گروهها در سال ۱۹۴۴ در شهر حلب تشکیل داد، ادغام همهی گروهها را در جماعت اخوان المسلمین خواستار شد. دکتر سباعی از سال ۱۹۴۵ به بعد اخوان المسلمین سوریه را با همکاری اخوان المسلمین مصر رهبری کرد. در پی این امر، جمعیت در تمام شهرهای سوریه دارای شعبه شد و سباعی نیز از شهر حمص به شهر دمشق نقل نقل مکان داد. | مصطفی الحسنی السباعی در سال ۱۹۴۱ رسماً شعبهی اخوان المسلمین را در شهر حمص تأسیس کرد و در پی وحدت گروههای مختلف شباب المسلمین، شباب محمد و… بر آمد. از همینرو در اجتماعی که با حضور همهی گروهها در سال ۱۹۴۴ در شهر حلب تشکیل داد، ادغام همهی گروهها را در جماعت اخوان المسلمین خواستار شد. دکتر سباعی از سال ۱۹۴۵ به بعد اخوان المسلمین سوریه را با همکاری اخوان المسلمین مصر رهبری کرد. در پی این امر، جمعیت در تمام شهرهای سوریه دارای شعبه شد و سباعی نیز از شهر حمص به شهر دمشق نقل نقل مکان داد. | ||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۲۷
مصطفی السباعی | |
---|---|
نام کامل | مصطفی الحسنی السباعی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1915 م، ۱۲۹۳ ش، ۱۳۳۲ ق |
محل تولد | سوریه، حمص |
دین | اسلام، اهلسنت |
آثار |
|
مصطفی الحسنی السباعی، مجاهد، عالم و اندیشمند سیاسی سوری است که طی دهههای چهل تا شصت، جنبش اسلامی اخوانالمسلمین را در سوریه رهبری میکرد. اقدامات مسالمت آمیز وی در مقابل حکومت سوریه و ویژگی عملگرایی او و حضور در عرصهی فعالیتهای سیاسی دولتی (و به ویژه نمایندگی مجلس مؤسسان) در خور توجه است. اهمیت وی علاوه بر گسترش دعوت اسلامی و ارائهی تحلیلی از اسلام که سیاست و اجتماع نیز در بطن آن نهفته است، بیشتر به خاطر تبیین نظریهی سوسیالیسم از منظر اسلامی میباشد. او که آگاهانه عنوان سوسیالیسم اسلامی را برای یکی از آثار خود برگزیده است، تلاش دارد تا اصول سوسیالیسم را در متن آیات و روایات اسلامی دنبال کند. از نظر سباعی نه تنها میان این اصول و اسلام تعارضی وجود ندارد، بلکه اسلام و مسلمانان شایسته ترین مصادیق برای تحقق سوسیالیسم هستند.
زندگینامه
مصطفی الحسنی السباعی در در شهر حمص سوریه به دنیا آمد. پدرش، شیخ الحسنی، فردی عالم و مجاهد بود که در مسجد جامع شهر حمص خطبه میخواند. سباعی میگوید: «پدرم از سنین کودکی مرا به حلقههای درس و مباحث دینی میبرد و پیوسته به تحصیل علوم دینی تشویق میکرد. او در جریان اعتصاب عمومی سوریه علیه اشغال فرانسویان، کمیتهی جمعآوری کمکها را در شهر حمص بر پا کرد و با جمع آوری اعانات به کارگران متضرر کمک میکرد. پدرم دارای روحی بزرگ بود، چون از زندانی شدن من در مصر و انتقالم به پادگان صرفند در فلسطین (اوایل جنگ جهانی دوم) آگاه شد، گفته بود: زندان برای مردان عار نیست...».
سباعی با کمک پدرش در سن کودکی قرآن را حفظ کرد. وی دوران ابتدایی را در مدرسه سعودیه گذراند و در سال ۱۹۳۰ از تحصیل در دورهی متوسطه فراغت یافت. او برخی مواقع به جای پدرش در مسجد جامع شهر به موعظه میپرداخت و خطر مدارس تبشیری و برنامههای استعماری را در سوریه گوشزد میکرد.
او در شهر حعمص منتسب به جمعیت الرابطه الدینیه بود. این جمعیت را علمای دینی از جمله شیخ محمود جُنید تاسیس کرده بودند. پس از آن با جمعیت شباب محمد همکاری میکرد که هدف این جمعیت مبارزه با استعمار و به ویژه برنامههای استعماری آنها در مدارس تبشیری بود. وی در جنبش آزادی سوریه علیه فرانسه هم شرکت جست و در سال ۱۹۳۱ به اتهام توزیع اعلامی علیه فرانسه، بازداشت شد.
تأثیر عمیق شخصیت دینی و فکری حسن البناء، بذر رهبری را در وجود وی بر جا نهاد. جهتگیری ایدئولوژیک او به حسن البناء بسیار نزدیک بود و ریشههای روشنفکرانهی مصری سباعی به دانشگاه الازهر و دوستیش با حسن البناء باز میگشت. او دربارهی حسن البناء گفته است: «سوگند به خدا که انسانی فداکارتر، صادقتر، سخاوتمندتر و تأثیر گذارتر از البناء ندیدم» همچنین امام بنا از وی خواسته بود در مصر بماند و جانشین او در اخوانالمسلملین باشد.
دیدگاهها
اصلاحات سیاسی اجتماعی
سباعی اصلاح وضع جوامع اسلامی در همهی زمینهها را رسالت خود و به طور کلی دعوت و جنبش اسلامی میدانست. از همین رو اخوان المسلمین را حزبی سیاسی - به معنای مصطلح حزب - نمیدانست، بلکه: «اخوان المسلمین، دعوت به سوی اسلام است. رسالتی است که هدف آن آزادی مردم، نیروبخشیدن به آنها و اعتلای تمدن اسلام است. از این حیث سیاست با حرکت سیاسی جزئی از ابزار آنها است... از نظر اخوان، اسلام دین و سیاست، عبادت و قیادت است، و کتاب و شمشیر است، نظامی کامل است که تمام جوانب حیات را در مدنظر دارد...[۱]». سباعی نیز همچون حسن البنا، اهداف اساسی اخوان را در موارد سه گانهی زیر خلاصه میکرد:
- تربیت نسلی که نمایندهی اخلاق و عقیدهی اسلامی و در پی تحقق نظام اسلامی باشد؛
- دفاع از اسلام به عنوان دین و دولت و دفع دشمنیها و حملات علیه وطن اسلامی؛
- بالا بردن سطح کیفی و کمی عقیده، تربیت، فرهنگ و معیشت مردم تا به کرامت انسانی و سعادت دست یابند.
این اهداف سه گانه با اصلاح فرد، خانواده و جامعه ممکن است و در کنار آن، مبارزه با استعمار و تلاش برای وحدت امت اسلامی نیز ضروری است[۲]. سباعی در اصلاح فرد و خانواده، به زن نقش اساسی میدهد و معتقد است زن باید به گونهای تربیت شود که برای رسالت خود در سالم نگه داشتن جامعه و ایجاد فضایی مناسب برای شوهر و فرزندان آماده باشد. محافظت از بنیان خانواده و تقویت روابط میان زن، شوهر و فرزندان از دیگر لوازم اصلاح است. اصول اسلامی در اصلاح جامعه و تقویت بنیان آن از دیدگاه سباعی به قرار زیر است:
- رهایی از جهل، ترس، رذایل، سستی، گرسنگی و امراض (که سباعی این را همان اشتراکیت اصیل اسلامی میداند که از سایر اشتراکیتها متمایز است)؛
- تأسیس نظام اجتماعی بر اساس شورا و ایجاد توازن قوا از سوی حکومت میان قدرت و رحمت، عدالت و تسامح و رعایت حقوق فردی و جمعی (اگر میان این دو حق تعارض پیش آمد، مصلحت و حق جمعی بر فردی اولویت دارد)؛
- وجود نیروی مادی برای حفاظت از وحدت و امنیت جامعه و دفاع در برابر نیروی خارجی متجاوز[۳].
تحقق اصول سه گانهی فوق، از نظر سباعی، تنها از راه دعوت و اصلاح ممکن است و انقلاب و کودتا چیزی را اصلاح نمیکند. وی برای رسیدن به شرایط یک جامعهی مطلوب، اصلاحات را در سه زمینهی فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی لازم میداند و عقیده دارد در میدان فرهنگ و اندیشه، اصلاح عقیدهی اسلامی مردم و زدودن خرافات و جهالتها از جامعه لازم است: «حقیقت اسلام، حسن همکاری، راستی گفتار، تلاش برای پیشبرد جامعه، شمولیت نظام دین و اصلاح فرد، خانواده، مردم و حکومت است[۴]». در کنار این، باید آموزش از سلطهی استعمار خارج شود تا هدف آن تربیت نسلی باشد که مؤمن، مجاهد، عالم و متخلق به اسلام است. وی در حوزهی اجتماع، اقدامات زیر را ضروری میداند:
- رسیدن به وضع کارگران و کارمندان جامعه و تعلیم آنها و رفع بی سوادی کامل و آشنا کردن آنها به حقوق و وظایف خود و برآوردن مطالبات آنها بر اساس عدالت؛
- رسیدگی به امور روستاها و بالابردن سطح کشاورزی؛
- اجرای احکام مالی و اقتصادی اسلام و رسیدگی به طبقات مظلوم؛
- تأسیس نظام تعاونی در امور خیر و کمیتههای خیریه برای کمک به سالمندان، مریضان و درماندگان و بالا بردن سطح معیشت مردم؛
- پرداختن به وضع تفریحی مردم و تأسیس باشگاههای ورزشی و تقویت روح جوانمردی در مردم[۵].
سباعی در حوزهی سیاست؛ اصلاحات خاصی را مطرح میکند و مهم ترین اقدام در این زمینه را دعوت برای برپایی یک حکومت صالح میداند که با انحرافات مبارزه کند. حکومت صالح از نظر سباعی میتواند یک نظام جمهوری باشد، وی تأکید میکند که دعوت برای حکومت، صرفاً جنبهی اصلاحی و تدریجی دارد و رسیدن به حکومت از طریق کودتا و ابزارهای نظامی و خشن را نه تنها توصیه نمیکند بلکه از اخوان میخواهد که در مقابل کسانی که دست به کودتا و توطئه میزنند، ایستادگی کنند. این مسئله، دیدگاه سباعی را در خصوص وفاداری او به آزادی، دموکراسی و نظام پارلمانی نشان میدهد[۶]. سباعی که خود شاهد کودتای شیشکلی علیه دولت بود، از این عمل بسیار به ستوه آمد. او در عین حال تأکید میکند که در رویارویی با دشمن خارجی و مبارزه با استعمار، استفاده از سلاح و نیروی زور لازم است و اگر طرفداران و یاران استعمار، به واسطهی ظلم و استبداد، حامی استعمار شدند مبارزه با آنها نیز لازم و ضروری است.
مساله زن
دکتر سباعی در اصلاح فرد و خانواده به زن نقش اساسی میدهد و معتقد است زن باید به گونهای تربیت شود که برای رسالت خود در سالم نگه داشتن جامعه و ایجاد فضایی مناسب برای شوهر و فرزندان آماده باشد. محافظت از بنیان خانواده و تقویت روابط میان زن، شوهر و فرزندان از لوازم دیگر اصلاح است.
کتاب دکتر مصطفی السباعی، با عنوان «المرأة بین الفقه و القانون» منتشره در 1962 در دمشق است. وی در فصلی کوتاه، به بیان اوضاع زن در جوامع و فرهنگهای پیش از اسلام میپردازد، سپس وضع زن در اسلام را، با ذکر «اصول اصلاحی اسلامی» بیان میکند. این اصول دوازدهگانه عبارتند از: برابری زن و مرد در انسانیت؛ در ایمان؛ مولود پسر بر دختر برتری ندارد، در اشاره به ناخشنودی اعراب از نوزادی که دختر بود؛ استقلال مالی؛ جواز کلی کار و فعالیت؛ حق طلاق؛ ارث بَری زنان؛ تربیت فرزند؛ تفاوت با مردان در شهادت و گواهی؛ در ارث؛ در دیه و ریاست دولت.
دکتر سباعی کوشید با دلایلی که چندان تفاوتی با دلایل رشید رضا ندارد، اصول و فرق میان زن و مرد را تجزیه و تحلیل کند. وی پذیرفت در زمینه احوال شخصیه و حقوق سیاسی و اجتماعی، نیاز به اصلاح هست[۷]. سباعی به قانون لبنان ایراد میگیرد که چرا میگوید زن استقلال مالی نداشته، باید از شوهر اجازه بگیرد! حال آنکه اسلام چهارده قرن پیش مالکیت زن را پذیرفته است[۸]. مسأله معناداری که در عقیده سباعی در مورد چندهمسری هست و قانون 1953 سوریه شرط کرده، توان مرد بر دادن نفقه به همسر دوم است. سخن دیگر شیخ در موارد ضروری تعدد زوجات است که میان شریعتهای مختلف مقایسه کرده و برای تأیید نظر خود، داستانهای رشید رضا و دیگران را آورده و از نظریات شیخ محمد ابوزهره کمک گرفته است. وی قانون کشور تونس، که چندهمسری را تحریم کرده، نیز قانون پاکستان را که در آن وقت، شروط بسیاری برای این کار وضع کرده بود، تقبیح میکند.
سباعی به دلایلی که رشید رضا آورده، یعنی برتری و توان جنسی مرد تصریح نمیکند، بلکه نص قرآن و عُرف مسلمانان را دلیل چندهمسری میداند. وی شخصا بر تک همسری تأکید دارد، گو اینکه شریعت و وضع اجتماع چندهمسری را روا میداند[۹]. در مورد حقوق سیاسی زن، شیخ سباعی فعالیت سیاسی زن را نمیپسندد، ولی مانعی در راه حق وی برای انتخاب و رأی نمیبیند، و عضویت پارلمان و منصب ریاست دولت را حق زن نمیداند[۱۰]. سباعی خوش ندارد زن، کاری جز شوهرداری و وظیفه مادری داشته باشد[۱۱]. وی سخن خود را درباره کار کردن زن با آیه پنجاه مائده که مورد استدلال بیشتر اسلامگرایان در دهه شصت و هفتاد بود، به پایان میبرد: «أفحُکْم الجاهلیة یبغون و مَن أحسنُ مِن اللّه حُکما؛ آیا خواهان حکم جاهلیت اند؟! و داوری چه کسی از خدا بهتر است؟». شیخ سباعی معتقد است: از آن رو که میان حکم جاهلیت و اسلام، یکی را باید برگزید، لازمه حکم اسلام عدم اختلاط مرد و زن است، مگر برای فراگیری دانش و نماز جماعت و بسیج عمومی. جز این موارد، گمراهی به اسم آزادی است و پس از آنکه اسلام، به زن آزادی داده، چیزی در کشورهای اسلامی به نام آزاد کردن زنان وجود ندارد، بلکه این مشکل غربیان است[۱۲].
سوالی که مطرح است اینکه چرا السباعی اصرار دارد نظریه عدالتخواهانه خود را در چارچوب «سوسیالیسم» توضیح دهد؟ اگر اسلام یک دین کامل است که هر آنچه السباعی میخواهد در آن هست، پس چه نیازی به الصاق آن به مکاتب دیگر وجود دارد؟ این سوالی است که هیچگاه پاسخ قانعکنندهای از جانب السباعی دریافت نکرده است.
البته باید به این نکته اشاره کرد که نظریه السباعی در دهههای میانی قرن بیستم در شرایطی مطرح شد که نه تنها در جهان اسلام و نه حتی در جهان سوم، که حتی در غرب نیز رویکردهای سوسیالیستی سیطرهای همهجانبه بر مجامع دانشگاهی و روشنفکری داشتند. لذا متفکران آن دوره حتی اگر اسمی از سوسیالیسم نمیآوردند، نمیتوانستند از سیطره بیچونوچرای آن خلاصی یابند. همانطور که امروزه بسیاری از متفکران مسلمان نمیتوانند از سیطره رویکردهای لیبرالیستی حاکم بر دنیا رها شوند و سعی میکنند تفسیری از اسلام ارائه دهند که با فضای فکری لیبرالی جهان کمترین تضاد را داشته باشد[۱۳].
به این نکته نیز باید اشاره کرد که گرایش السباعی به سوسیالیسم هیچگاه باعث نشد که او از دایره اسلامگرایان خارج شود. حتی میتوان گفت که هویت اسلامگرایانه او به هویت سوسیالیستیاش میچربید. او به تعارض ماهوی اسلام با تجدد – که سوسیالیسم هم مصداقی از مصادیق آن بود – آگاه نبوده و جذب شعارهای ظاهرالصلاح و عدالتخواهانه سوسیالیسم شد، بی آنکه به مبانی فلسفی آن توجه کافی داشته باشد. او سادهانگارانه گمان میکرد که میشود اسلام را با سوسیالیسم جمع کرد.
آثار
سباعی علاوه بر مقالاتی که در نشریات مختلف نوشته، دارای حدود پانزده اثر است.
- کتاب «السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی»:این کتاب پایاننامهی دکتری او در الازهر است و نقش سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در قانون گذاری اسلامی بیان میکند.
- کتاب «اشتراکیه الاسلام»: این کتاب نه تنها به خاطر عنوانش سوسیالیسم اسلامی، بلکه به خاطر نظریاتی که در آن دربارهی مسائل اقتصادی و اجتماعی ارائه داده است، جنجال برانگیزترین اثر او محسوب میشود.
- کتاب «دعوه الاسلام واقعیه لاخیال»: این کتاب به ردّ افکار و اتهاماتی پرداخته است که تحقق عملی دعوت اسلام را غیر ممکن میپندارند.
- کتاب «أخلاقنا الاجتماعیه»:سباعی در این کتاب به مجموعهای از احادیث اشاره دارد که اخلاق اجتماعی و علل و عوامل ضعف و قوّت جامعه را بیان میکند.
- کتاب «عظماؤنا فی التاریخ» : سباعی در این کتاب به نقش بزرگان و قهرمانان اسلامی در پیشبرد دین و تمدن اسلامی اشاره میکند.
- کتاب «المرأه بین الفقه و القانون»:وی در این کتاب با بررسی وضعیت زنان در جوامع غربی، به دفاع از وضعیت زن در فرهنگ اسلامی در مقابل اتهامات و حملات مستشرقان متعصّب پرداخته است. سباعی مسئلهی زن را معطوف به جامعه میداند و معتقد است که زن به دلایل مختلف در جوامع متعدد مشکلات زیادی داشته است؛ بنابراین لازم است اندیشمندان به این مسئلهی به عنوان یک مسئلهی اجتماعی بنگرند و در پی رهایی زن از قیودی باشند که بر دست و پای او بسته شده است. از نظر سباعی دین اسلام جایگاه زن را در سه حوزهی انسانی، اجتماعی و حقوقی به نحو شایستهای تعالی بخشیده است. وی عقیده دارد ظلم و ستمی که در برخی از جوامع اسلامی بر زنان میرود ناشی از عادات و عرف غیر اسلامی آن جوامع در طی تاریخ است. سباعی زنان را به طور کامل دارای حقوق سیاسی و اجتماعی (حق انتخاب و نمایندگی، آموزش، کار و ...) میداند. البته برای بعضی از این حقوق، قیود وشرایطی را نیز ذکر میکند و معتقد است این قیود، تضییع حقوق زن نیست، بلکه نشاندن زن در جایگاه صحیح خود در جامعه متناسب با فطرت وی و رعایت اخلاق اسلامی است.
مجموعهی نامههای سباعی که دربارهی اندیشهی اسلامی مدرن است تحت عنوان هذا هو الاسلام منتشر شده است.
- هذا هو الاسلام
- السیرة النبویة
- هکذا علمتنی الحیاة
- احکام الصیام و فلسفته
فعالیتها
سباعی که قبل از ورود به مصر با مجلهی الفتح آشنا شده بود، با ورود به مصر به دفتر این مجله رفت و نوشتن را در آنجا آغاز کرد. او میگوید: « با آشنایی با نشریه ، الفتح گویا به چیزی ارزشمند دست یافتم» دکتر مصطفی سباعی نسبت به قانونِ « احوال شخصیه طوائف» که از سوی دولت فرانسه تنظیم و در سوریه اجرا شد، شدیداً اعتراض کرد.
وی همچنین نسبت به اقدامات آتاتورک در محو دین اسلام و قومیت عرب و مهمتر از آن به مرثیهها و بزرگداشتهای و از سوی مجلات و نشریات سوری و مصری شدیداً انتقاد کرد. مصطفی سباعی در سال ۱۹۳۴ به دنبال مبارزه علیه استعمار بریتانیا در مصر به زندان افتاد ولی با وساطت علمای اظهر به ویژه شیخ محمد مصطفی المراغی آزاد شد. البته پس از این دکتر سباعی با وساطت شیخ مراغی از پادگان صرفند در فلسطین آزاد شد، انگلیسیها او را به نیروهای فرانسوی در شام تحویل دادند و نیروهای فرانسوی به جای آنکه او را آزاد کنند، او را به مدت دو سال و نیم در بازداشت نگه داشتند.
مهمترین دغدغهی دکتر سباعی اشغال فلسطین و حضور استعمار در سرزمینهای اسلامی بود، از نظر او امروزه اسرائیل نه تنها از طریق نظامی بلکه، از طریق فکری به مبارزه با امت اسلامی برخاسته است. او فلسطین را مسئلهی اول وطنی، قومی و عربی میدانست.
مصطفی الحسنی السباعی در سال ۱۹۴۱ رسماً شعبهی اخوان المسلمین را در شهر حمص تأسیس کرد و در پی وحدت گروههای مختلف شباب المسلمین، شباب محمد و… بر آمد. از همینرو در اجتماعی که با حضور همهی گروهها در سال ۱۹۴۴ در شهر حلب تشکیل داد، ادغام همهی گروهها را در جماعت اخوان المسلمین خواستار شد. دکتر سباعی از سال ۱۹۴۵ به بعد اخوان المسلمین سوریه را با همکاری اخوان المسلمین مصر رهبری کرد. در پی این امر، جمعیت در تمام شهرهای سوریه دارای شعبه شد و سباعی نیز از شهر حمص به شهر دمشق نقل نقل مکان داد.
پانویس
- ↑ عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 164
- ↑ مصطفی السباعی، «قوه الحق و حق القوه»، الفتح، العدد 456، 2 جمادی الاولی 1354 ق، به نقل از: عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 165.
- ↑ مصطفی السباعی، «قوه الحق و حق القوه»، الفتح، العدد 456، 2 جمادی الاولی 1354 ق، به نقل از: عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 168.
- ↑ همان، صص 172- 170.
- ↑ محمد المجذوب، پیشین، ص 286.
- ↑ مصطفی السباعی، هکذا علمتنی الحیاه (خواطر و افکار؛ القسم الثانی: السیاسی) ، دمشق: دار الدعوه، ط1، 1383ق/ 1962م، فقرات، 20، 19، 18، 17، 13 و 12.
- ↑ المرأة بین الفقه و القانون، ص9 ـ 57
- ↑ المرأة فی التشریع اللبنانی، سعاد مقبل، مجله مواقف، ش 73 ـ 74، 1993 ـ 1994، ص248 ـ 259.
- ↑ المرأة بین الفقه و القانون، ص71 ـ 121
- ↑ المرأة بین الفقه و القانون، ص151 ـ 163
- ↑ المرأة بین الفقه و القانون، ص170 ـ 184.
- ↑ المرأة بین الفقه و القانون، ص199
- ↑ «نگاهی به آرای مصطفی السباعی؛ ندای سوسیالیسم اسلامی»، وبسایت شعوبا
منابع
استان سیستان و بلوچستان
استان سیستان و بلوچستان در شرق جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت، بیش از ۱۱ درصد وسعت این کشور را دربرمیگیرد. سیستان شامل زابل و شهرهای اطرافش است و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از زاهدان تا چابهار میباشد.
سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.
مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای بلوچ و سیستانی میباشد که بلوچ ها به زبان بلوچی با لهجه های متفاوت و اغلب با مذهب تسنن و سیستانی ها به گویش پارسی سیستانی صحبت می کنند و عموماً پیرو مذهب تشیع اند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژهای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم میخورد.
زاهدان مرکز این استان است که از طریق راهآهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راهآهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راهآهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.
استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوههای استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبههای فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوقالعادهای برای توسعه و آبادانی برخوردار است
دلیل نامگذاری
سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و بلوچستان نیز محل سکونت قوم بلوچ است.
پیش از اسلام
سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شدهاست. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی میباشد. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت دادهاند. نام سیستان از نام اقوام آریایی «سکا» اخذ شدهاست. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافتهاند.
«نیمروز» نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطورهای ایران چون زال، سام و رستم نسبت دادهاند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار میآمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال ۲۳ هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.
اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، «یعقوب لیث» صفاری بود. همچنین یعقوب لیث صفاری پس از شکست اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک، مدتی در این سرزمین فرمان راندهاند.
سر زمین سیستان دارای مکانهای باستانی ودیدنی فراوانیست مانند کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا) است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور میکند. کوه خواجه از سه سلسله زمانی در خود آثاری بجا دارد از سه سلسله اشکانیان ساسانیان و حکومتهای اسلامی بعد از آن.
سرزمینی که اکنون بلوچستان نام دارد، به اسم مکا «مکه» مشهور بوده که یونانیها آن را «گدروزیا» نامیده اند. در زمان قدیم در سرزمین بلوچستان باتلاق بسیار وجود داشت و «اراینا» یا «ایرینا» در زبان سانسکریت به معنی باتلاق است و برخی معتقدند از ترکیب این کلمه با کلمه «مکا» کلمهای پدید آمد که به مرور زمان به مکران تبدیل شد. کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچها در آن سکونت کردند.
در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نمودهاند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپههای بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد میرساند.
آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد. فردوسی در شاهنامه، ازگردان بلوچ سخن گفته است یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگهای روان، بیابانهای خشک و بیآب و سرسختی مردمان این سرزمین، اکثر قوای خویش را از دست داد .
در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین به وسیله عربها فتح و یکی از سرداران عرب به عنوان حاکم آن منصوب شد، ولی در اثر مخالفتها و جنگهای مردم بلوچستان با وی، سرانجام این سرزمین را ترک کرد در سال سیصد و چهار هجری قمری، سرزمین بلوچستان به وسیله دیلمیان فتح گردید.
در زمان حکومت سلجوقیان در کرمان، منطقه بلوچستان نیز توسط آنها اشغال و تابع کرمان شد بعد از حکومت نادر، بلوچستان اسماً جزو ایران بود، اما حکومت مرکزی تسلط کاملی بر آن نداشت.
پس از اسلام
از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب میشد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالتها و ولایتهای کشور حکومت خانی داشت تا در سال ۱۳۰۷ ه. ش. پس از شکست دوستمحمدخان بارکزایی قدرت حکومت مرکزی در این بخش کشور تثبیت شد.
جغرافیای استان
استان سیستان و بلوچستان با وسعتی حدود ۱۸۷٬۵۰۲ کیلومتر مربع، پهناورترین استان ایران میباشد،که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خطاستوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصفالنهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکمترین استانهای کشور است.
استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلوچستان تشکیل میشود و از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان، از جنوب بهدریای عمان و از مغرب به استانهای کرمان و هرمزگان محدود میشود.
شمال استان، برآمده از آبرفتهای رودخانه هیرمند، که بزرگترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای دادهاست. کوه خواجه تنها پشتهٔ بلندی میباشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت میکند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر میرسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش مییابد، خشکسالیهای مخرب توسعه پیدا میکند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظهای را نشان میدهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان میوزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.
جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زدهاست. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی میباشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهرهگیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصههای اساسی اقلیم منطقهاست. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانهای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آبهای زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار میآیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آوردهاست. با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، میباشد.
شهرهای استان
آثار باستانی معروف
اقوام در سیستان و بلوچستان
لباس محلی
لباس محلی در بلوچستان بر میگردد به اقلیم و آب و هوای بلوچستان که حالت گرم و خشک دارد لباسشان هم را از قدیمالایام بیشتر برهمین اساس انتخاب کردهاند. پوشاک و لباس بلوچی نیز میتواند برای بررسی قدمت تاریخی این قوم و مطالعات فرهنگی و تبار شناسی مورد توجه قرار گیرد. لباس بلوچی، لباسی است که در یک منطقه بزرگ جغرافیایی از قدیم مورد استفاده مردم بوده است. مناطقی چون ناحیه سیستان و بلوچستان ایران، بخشهایی از خراسان (به خصوص جنوب آن)، بخشهایی از استان کرمان و هرمزگان، کشورهایی چون پاکستان، هندوستان، افغانستان و... از جمله نواحی هستند که مردمان ملبس به این لباس را در آنها مشاهده میکنیم. شباهت لباس برخی دیگر از اقوام ایرانی با لباس بلوچ به دلیل ریشههای مشترک مردمی، قومی، تبارشناسی، فرهنگی و تاریخی مردم ایران است.
گویش سیستانی
گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد.
این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری وتاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد.
سابقه تاریخی
فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کردهاند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقیمانده است.
یک سرود دینی به گویش سیستانی باقیمانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است.
خاستگاه
گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبانهای ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند.
دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است.
نوشتار
گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است.
گونه های زبانی
چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.
زرگری
در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.
ادبی
گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.
سیدی
در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.
عربی
گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.
زبان بلوچی
اولین محققی که لهجههای بلوچی را بیشتر بطور سیستماتیک مورد مطالعه قرارداد ویلهلم گیگر Wilhelm Geiger بود. او بلوچی را به دو لهجه اصلی تقسیم کرده و بلوچی شمالی (سرحدی) و بلوچی جنوبی (مکرانی) نامید. وی همچنین بلوچی جنوبی را به گروههای شرقی و غربی و بلوچی شمالی را به گروههای شمالی و جنوبی که بترتیب توسط طوایف لغاری Leghلri و مری Mari نمایندگی میشدند تقسیم کرد. گیگر برای نشان دادن تفاوت لغوی لهجهها به این واقعیت اشاره میکند که بلوچی جنوبی به میزان بالایی از زبانهای هندی همسایه لغت اقتباس میکند در حالیکه بلوچی شمالی بیشتر دارای لغات اقتباس شده با ریشه فارسی میباشد.(ترجمه و نقل از جهانی (۸۹)) یکی دیگر از محققین لهجههای بلوچی “سر جرج گریرسون” Sir George Grierson میباشد. او لهجههای بلوچی را به شرقی و غربی تقسیم کرد. وی معتقد بود که بلوچی غربی در محدوده حکومتی بریتانیا دارای سه لهجه میباشد و آنهارا بر اساس منطقه عمدهای که در آن صحبت میشوند، لهجه کراچی karلči، کیچی kیči و پنجگوری panjguri نامید.
محقق برجسته دیگری که بصورت سیستماتیک لهجههای بلوچی را مطالعه کرده است پروفسور جوزف الفنبین Josef Elfenbein میباشد، او در کتاب “زبان بلوچی، لهجه شناسی بامتن” برای نشان دادن تفاوت بین لهجههای مختلف، لیستی شامل آواشناسی، دستور (صرف و نحو) و لغت تهیه کرده و آنرا بعنوان معیار مقایسه شباهتها و تمایز لهجهها بکار برده است.
مدارس دینی
این استان، یکی از استانهایی است که بیشترین مدارس علوم دینی اهلسنت را در خود جای داده است استان سیستان و بلوچستان است. در دوران پیش از انقلاب تعداد مدارس علمیه در استان سیستان و بلوچستان محدود بوده و حداکثر از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد و علاقمندان به تحصیل علوم دینی برای فراگیری این علوم اغلب به کشورهای هندوستان و پاکستان مهاجرت میکردند. کیفیت مدارس دینی نیز به دلیل محدودیتهای مختلف و کمبود علمای برجسته در حد پایینی بود. پیش از انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان 3 مدرسه دینی وجود داشت و اکنون 130 مدرسه دینی مخصوص برادران و 450 مدرسه دینی خواهران در استان در حال فعالیت هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و رشد روزافزون مدارس دینی در استان باعث شد طالبان علوم دینی از مهاجرت به کشورهای خارجی برای فراگیری علوم دینی بینیاز گشته و مدارس متعددی در شهرهای مختلف استان راهاندازی گردید. هم اکنون تعداد مدارس دینی (مکاتب) و حوزههای علمیه در استان به بیش از 100واحد میرسد. رشد کیفی حوزههای علمیه باعث شده بسیاری از هموطنان اهلسنت از نقاط مختلف کشور و حتی کشور افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان برای تحصیل علوم دینی به مراکزدینی بلوچستان مراجعه کنند. تعداد محصلین علوم دینی در این استان 7000 نفر تخمین زده میشود، این در حالی است که رقم محصلین علوم دینی قبل از انقلاب در این استان از 300 نفر تجاوز نمیکرده است. هم اکنون عالیترین سطوح دینی در حوزههای علمیه اهلسنت سیستان و بلوچستان تدریس میشود. در کنار مدارس علوم دینی اهلسنت در استان سیستان و بلوچستان موسسات و کانونهای فرهنگی نیز فعال هستند. کتابخانههای مجهز سالنهای مطالعه خذمات بینظیری را به اهلسنت ارائه میدهد.