پیش‌نویس:طبائع‌ الاستبداد و مصارع‌ الاستعباد (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
خط ۶۵: خط ۶۵:
البته اين سخن كواكبى بازتاب فساد و استبداد خلافت عثمانى‏بوده كه دين وشريعت را پوششى براى ستم به ملت و غارت آنان‏مى‏ساخته است.
البته اين سخن كواكبى بازتاب فساد و استبداد خلافت عثمانى‏بوده كه دين وشريعت را پوششى براى ستم به ملت و غارت آنان‏مى‏ساخته است.


لذا مجددا به مبحث تفريق در ميان قدرتهاى سياسى و دينى وآموزشى مى‏پردازد و مى‏نويسد: «آيا جمع كردن درميان دو اقتدار يا سه‏اقتدار در يك نفر روا باشد؟ يا بايد هر وظيفه‏اى از سياست و دين وتعليم، مخصوص به يك نفر باشد؟ تا به‏خوبى بدان قيام نمايد؟ و نبايدهر سه در يك نفر جمع آيد، مبادا اقتدارش قوت گيرد». (21)
لذا مجددا به مبحث تفريق در ميان قدرتهاى سياسى و دينى وآموزشى مى‏پردازد و مى‏نويسد: «آيا جمع كردن درميان دو اقتدار يا سه‏اقتدار در يك نفر روا باشد؟ يا بايد هر وظيفه‏اى از سياست و دين وتعليم، مخصوص به يك نفر باشد؟ تا به‏خوبى بدان قيام نمايد؟ و نبايدهر سه در يك نفر جمع آيد، مبادا اقتدارش قوت گيرد».  
 
ديگر آنكه از ميان بردن استبداد و اصلاح حكومت را بايد ازدستگاه انتظار داشته باشند يا از خردمندان و بزرگان ملت. به‏عقيده اوملت تا امور ذيل را درنيابند مستحق آزادى نيستند:
ديگر آنكه از ميان بردن استبداد و اصلاح حكومت را بايد ازدستگاه انتظار داشته باشند يا از خردمندان و بزرگان ملت. به‏عقيده اوملت تا امور ذيل را درنيابند مستحق آزادى نيستند:



نسخهٔ ‏۱۵ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۴۹

طبائع‌ الاستبداد و مصارع‌ الاستعباد
نامطبائع‌ الاستبداد و مصارع‌ الاستعباد
پدیدآورانعبدالرحمن کواکبی
زبانعربی
زبان اصلیعربی
ترجمهفارسی

طبائع‌ الاستبداد و مصارع‌ الاستعباد عنوان کتابی است که عبد الرحمن کواکبی معروف به سید فراتی با موضوع سرشت استبداد و دیکتاتوری و با هدف روشن ساختن و شعور سیاسی دادن به مسلمانان عرب در مقابله با ظلم، جهل و خرافه‌پرستی که حاصل استبداد عثمانی و حاکمان مستبد آن بوده، نوشته شده است. از نظر ایشان استبداد به معنای تصرف یک فرد یا یک گروه در حقوق ملت بدون ترس از بازخواست شدن است که ریشه همه فسادها بوده و آثار شومی بر دین، علم، بزرگی، مال، اخلاق، تربیت، ترقی، دارد.

مؤلف

سید عبدالرحمن بن احمد بن مسعود کواکبی، مشهور به سید فراتی به دلیل انتسابش به ناحیه فرات (سرزمین پدرانشان)، از رجال اصلاح طلب اسلامی است که در سال 1266 ق در حلب متولد شد و در مدرسه کواکبیه آن شهر، علومی مانند ادبیات عرب، فقه، تاریخ و دانش‌های جدید را فرا گرفت و به زبان عربی و ترکی نیز تسلط داشت. اگرچه وی علت عقب ماندگی کشورهای مسلمان را در ابتدا نابسامانی اقتصادی می‌دانست و بر اساس این اندیشه در شهر حلب و اطراف آن به کارهای عمرانی، زراعی و تأسیس بنادر همت گذاشت و در این کار موفق نیز بود، اما به زودی دریافت که محیط زندگی وی بیش از مشکلات اقتصادی، از فقر فرهنگی و ناآگاهی در رنج است و لذا برای بیداری اسلامی با قلم و اندیشه خود مقالاتی را در نشریه «الفرات» منتشر کرد و سپس نخست مجله « الشهباء» و بعد نشریه «الاعتدال» را منتشر کرد که هر دو توسط دولت وقت، سلطان عبدالحمید عثمانی، تعطیل شد. اقدامات اصلاح گریانه کواکبی موجب شد که برای مدتی زندانی شود و حتی اموالش نیز توقیف گردد. اين پيشامدها و دسيسه‏‌ها، روز به‏ روز بر محبوبيتش افزود تا آنجا که پس از مدتی شهردار حلب شد. و سپس ‏مناصبی مانند: رياست اتاق بازرگانى، سرمنشي‌گرى محكمه شرع، رييس هيأت فروش‏ اراضى دولتى و حتی منصب نقيب‏ السادات را نيز برعهده داشت و در همه اين مناصب با زورگويى تركان و فساد دولت‌مردان سورى مبارزه كرد و چون در اين مبارزات توفیق چندانی نیافت، سوريه را ترك‏ كرد و عازم مصر گشت. در قاهره خديو عباس حلمى كه مثل سلطان عثمانى داعيه‏ خلافت داشت‏ سعى كرد از وجود او براى جلب حمايت‏ بعضى شيوخ‏ عرب استفاده كند. از اين‌رو، كواكبى تا حدى به تشويق و اصرار خديو در اين سال‌هاى آخر عمر از مصر به كشورهاى اسلامى و عربى، زنگبار، بلاد هند و حتی كراچى سفر کرد و در ضمن اين مسافرت‌ها به تحقيق‏ احوال مسلمانان پرداخت. در بازگشت‏ به مصر قصد سفر به مغرب را داشت كه مرگ به سراغش آمد و در سال 1320 ق، فوت کرد.

ساختار کتاب

این کتاب شامل دو مقدمه، مقدمه اول شرح حال مختصری از زبان مؤلف درباره حضورش در مصر و نگارش مقالاتی در باب استبداد در نشریات و جرائد آن و سپس جمع آوری این مقالات در قالب کتابی با عنوان «طبایع الاستبدا و مصارع الاستعباد» و مقدمه دوّم، مقدمه اصلی کتاب، است. سپس نویسنده به تعریف استبداد و بررسی ارتباط و تاثیر آن بر مفاهیمی مانند علم، دین، بزرگی، مال، اخلاق، تربیت و پیشرفت و همچنین نحوه رهایی از استبداد با بیان عناوینی همچون: الاستبداد و العلم، الاستبداد و الدین، الاستبداد و المجد، الاستبداد و المال، الاستبداد و الاخلاق، الاستبداد و التربیه، الاستبداد و الترقی و الاستبداد و التخلص منه، می پردازد.

محتوای کتاب

سیاست و استبداد

کواکبی در مقدمه نخست از سیاست به عنوان علمی بسیار گسترده که مباحث دقیق و زیادی دارد، یاد کرده و سپس به آثار دیگر دانشمندان که قبل از وی در عصرهای مختلف در این حوزه تألیف شده، اشاره کرده و وجه تمایز کتابش را با این کتاب‌ها، استقلال در بیان مباحث سیاسی دانسته است. به باور ایشان، مؤلفان گذشته، از پیشنیان تا قبل از عصر حاضر، به جز نویسندگان کتاب‌هایی با عنوان جمهوری در یونان، این مباحث را در قالب کتاب‌های تاریخی، اخلاقی، ادبی و حقوقی، بیان کرده‌اند. مانند: کلیه و دمنه، نوشته‌های غریغوریوس یونانی، نهج البلاغه و آثار دانشمندانی نظیر رازی، طوسی، غزالی، علائی، ابن بطوطه و ابن خلدون. در اندیشه ایشان، دانشمندان اروپایی معاصر، علم سیاست را گسترش داده و با تألیف آثار مختلفی این علم را به ابواب مختلفی در اصول و فروع مانند: سیاست عمومی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست اداری، سیاست حقوی، سیاست اقتصادی و... تقسیم کرده‌اند. همچنین نویسندگان معاصر ترک مانند: احد جودت پاشا، کمال بیک، سلیمان پاشا، حسن فهمی، و اندیشمندان معاصر عرب زبان نظیر رفاعه بک، خیر الدین پاشا تونسی، احمد فارس، سلیم بستانی و مبعوث مدنی، تلاشی‌هایی را در این خصوص انجام داده‌اند. کواکبی بعد از بیان این پیشینه درباره علم سیاست، سیاست را به کارهای مشترک به مقتضای حکمت و نقطه مقابل آن استبداد را به کارهای مشترک به مقتضای هوی نفس، تعریف کرده و مهمترین درد مشرق زمین را حاکمیت استبداد دانسته است. ایشان استبداد را در لغت به بسنده کردن به رأی خود در کاری که شایسته مشورت است، و در اصطلاح به تصرف یک فرد یا یک گروه در حقوق ملت بدون ترس از بازخواست شدن، معنا کرده و آن را از عواملی دانسته که بر علم، دین، بزرگی، مال، اخلاق، تربیت، ترقی، تأثیر دارد.

تأثیر استبداد بر دین

در اندیشه کواکبی به دلیل اینکه قول و فعل اربابان کلیسا با حقیقت آموزه‌های حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) متفاوت بوده، نوعی از استبداد دینی بر آنان حاکم بوده که در برخی موارد مولد استبداد سیاسی نیز شده و این دو استبداد در کنار هم مردم را به سمتی سوق داده‌اند که حاکم ستمگر و جبار را همچون خداوند به عنوان معبود، تعظیم و عبادت کنند و صاحبان این فکر همانند مسیحیان با ترویج عقاید نادرست و بدعت‌آمیزی همچون پدر، پسر و روح اقدس، خواسته‌های خود را بر مردم تحمیل کرده و منجر به تحریف ادیان شده تا از این طریق استبداد دینی مقدمه‌ای بر استبداد سیاسی شود. ایشان اگرچه قرآن را از تحریفی که در کتاب‌های آسمانی پیشین مانند تورات و انجیل، رخ داده، مبرا و منزه دانسته است، با این‌حال برخی تفسیرها و برداشت‌های نادرست از آیات قرآن در مباحثی نظیر قضا و قدر را موجب انحراف از توحید و وسیله‌ای برای منحرف شدن جامعه دانسته است. در حالی‌که توحید اساس تمام ادیان الهی بوده و از دیدگاه قرآن نیز کلمه «لا اله الا الله» به عنوان شعار اصلی توحید، اصلاح کننده همه امور فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان بوده که مرحله نفیی آن رد حاکمیت خدایان ساختگی، و مرحله اثباتی آن پذیرش خداوند بی‌همتا به عنوان خالق، مالک، حاکم، مدیر و مدبر همه هستی است. از دیدگاه کواکبی، اصل توحید اگر درست فهميده شود و مردم مفهوم حقيقى كلمه توحيد يعنى «لا اله الا الله» را درك كنند به‏ استوارترين سنگرهاى ضداستبدادى دست مى‏‌بابند، زيرا بر اساس این اصل هيچ كس و هيچ چيز جزو خداوند، معبود به حساب نمی‌آید و در برابر غير خدا، هرگز نباید كرنش کرد و اگر در هر ملّتی اصل توحيد انتشار یابد، قفل و زنجير اسيرى در آن ملت شکسته می‌شود. از این‌رو دین اسلام نخست‏ با حكمت و عزم، بنای شرك را به‏ كلى منهدم ساخته و سپس قواعد آزادى سياسى كه معتدل کننده قانون‏ دموكراسى (آزادی مشروع) و آريستوكراسى (حکومت دانایان) بوده را استوار ساخته و اساس آن را بر توحيد بنا نهاده است از‌ این‌رو دین اسلام خواستار برچیده شدن استبداد و برپا داشتن دموکراسی و آریستوکراسی است. ایشان اشاره قرآن به داستان‌های پیامبران پیشین از جمله داستان حضرت موسی (ع) و بلقیس ملکه قوم سبأ،که در خصوص پذیرش شریعت موسی و یا جنگ با قومش مشورت می‌کند، و همچنین داستان فرعون، زمانی که بزرگان قومش فرعون را ملزم ساختند که، در مقابل موسی که با سحر و جادو می‌خواست آنها را از سرزمین اجدادیشان بیرون کند، برای مقابله با معجزه موسی، تمام ساحران و جادوگران را از نقاط مختلف مصر برای مبارزه با وی فراخواند، را بیانگر اهمیت دادن قرآن به اصل دموکراسی یعنی همگانی بودن و شورای آریستوکراسی یعنی هیأت بزرگان در اداره امور کشور می‌داند. از این‌رو ایشان اسلام شریعت آسان‌گیر است که احکام‌‌، دستورات آن مطابق با فطرت بوده و آموزه‌های قرآنی نظیر عدالت و مساوات با استبداد ناسازگار است و اسلام براساس اصول دموکراسی یعنی همگانی بودن و شورای آریستوکراسی یعنی هیأت بزرگان بنا نهاده شده است و آنچه از اسلام در برخی از جوامع با عنوان استبداد حضوردارد با روح و فطرت بشری ناسازگار بوده و مخالف با پویایی و اصلاح جامعه که از منظر قرآن از آن به امر به معروف و نهی از منکر تعبیر می‌شود، است. از این‌رو اگر برخی از عالمان بی‌تقوا، با پیروی از راهبان و کاردینال‌های مسیحی برخی از انسان‌های غافل و ناآگاه را به پرستش و ستایش خود مجبور کرده و یا همانند کاهنان کاتولیک باب اخذ مسائل از تورات را مسدود ساخته و خرافات و بدعت‌ها را در بین مردم گستراندند، مانع شناخت و آشکار شدن جوهر دین و حقیقت قرآن بر مردم شده‌اند.

تأثیر استبداد بر علوم جدید

کواکبی معتقد است که اگرچه علم در قرن‌های اخیر، حقايقی را كشف کرده كه آن به كاشفان و مخترعان اروپايى و آمريكائى نسبت داده شده است، ولى اگر در آیات قرآن تدبر شود بیشتر این حقایق با صراحت و يا با اشارت ذكر شده است. از اين‌رو، ایشان آیه «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» را دلیلی برای بیان مباحث علمی در قرآن می‌داند و در بعضی موارد، به فرضيات و كشفيات علمى آیات قران اشاره می‌کند. از جمله: آتش بودن ماده اصلی هستی و اشاره قرآن به آن در آیه «ثم استوی الی السماء و هی دخان»، حرکت مستمر کائنات و اشاره قرآن به آن در آیات «و آیه لهم الارض میته فاحییناها» و «کل فی فلک یسبحون»، جدا شدن زمین از منظومه شمسی و اشاره به آن در آیه «إن السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما»، منشق شدن کره ماه از زمین و اشاره به آن در آیه «أفلا یرون أنا نأتی الارض ننقصها من أطرافها»، قائم بودن حیات جمادات به آب و اشاره به آن در آیه « وجعلنا من الماء کل شیء حی»، آفریده شدن هفت آسمان به شکل طبقاتی که یکی بر روی دیگری قرار دارد و همچنین زمین مانند آن در آیه «خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن»، ترقی نمودن اعضای عالم و از آن جمله آدم از جمادی و اشاره به آن در آیه «لقد خلقنا اانسان من سلاله من طین»، و...

تأثیر استبداد بر علم

از دیدگاه کواکبی، استبداد و علم از اسماء اضداد بوده و هر يك در مقام غلبه بر ديگرى است و همواره ميان آگاهان و استبدادگران درگيرى و مبارزه وجود دارد و چون استبداد نمی‌تواند بر مردمی که دچار گمراهی جهل و حیرت نشده‌اند، حاکم شود، از این‌رو، مستبد با علومی مانند: حکمت نظری، فلسفه عقلی، حقوق امم، سیاست مدنی، تاریخ تحلیلی و خطابه ادبی که به مردم درس زندگی می‌دهد و عقل و آگاهی آنان را افزایش دهد مخالف است. در حالی‌که از ناآگاهى مردم خوشحال است زيرا با بهره‏‌گيرى از نادانى و غفلت آنها مال ايشان را به غارت برده و آنان نیازمند شده و براى ادامه زندگى خود، مجبور به ستایش حاکم مستبد هستند و در این شرایط او با اختلاف درميان مردمان، آنان را به جان هم انداخته تا با تامين امنيت و ايجاد نظم دروغین، به تدبير و سياست خود افتخار كند. چنین مردمی با آنکه امیال و آرزوهای خود را از دست داده‌اند، اما با این حال حاکم مستبد خود را به عنوان یک انسان عادل و مهربان می‌ستایند و حتی اگر او یکی از آنان را بکشد مردم اعتنایی نمی‌کنند و اگر افرادی بخواهند با ظلم و ستم وی مقابله کنند، توسط همين مردم ناآگاه آنان با متهم کردن به شورش حذف می‌کند.

تأثیر استبداد بر بزرگی

کواکبی بزرگی را به احراز مقام حب و احترام در دل مردم تعریف کرده که از فطرت آدمی سرچشمه می‌گیرد. و آن را به: مجد كرم‏، بخشيدن مال در راه مصلحت عامه که ضعيف‏ترين قسم آن است، مجد فضیله، نشر دانش‌هاى سودمند در ميان مردم، مجد نباله (اشرافیت)، بذل جان در راه يارى‏ رسانيدن به حق که برترين مرتبه مجد است، تقسیم می‌کند. از نظر ایشان، استبداد با مجد و بزرگی ‏حقيقى سازگارى ندارد و مستبد می‌کوشد تا آن را فاسد ساخته و مجد و عظمت دروغين را به جاى آن جلوه دهد و گاهی نیز در برابر مجد، تمجدد يا بزرگى كاذب، یعنی انسان مستبد كوچك تحت حمايت مستبد بزرگ، قرار مى‏‌دهد. و مستبدان کوچک افرادى ضعيف‏ و فرومايه‌‏ای هستند كه توسط مستبد بزرگتر به‌كار گمارده شده‏‌اند. آنان دشمنان عدالت و ياران ستمگراند که به اندك‏ منصب و مرتبه‌‏اى فريفته شده و برای رضایت مستبد بزرگ هر جنایتی را انجام می‌دهند. و از آنجا كه حكومت مستبده، استبداد را در همه فروع حكومت‏ آشكار مى‏‌کند، استبداد از مستبد بزرگتر به پاسبانان و از پاسبانان به ‏فراشان و از آنان به كناسان كوچه و خيابان مى‏‌رسد و هر طبقه از اينان در جلب رضايت طبقه مافوق خود كوشش مى‏‌نمايد و از جلب محبت‏ مردمان سرباز مى‏‌زند. زيرا بزرگ‏نمايى در گرو خدمت و رضايت‏ مستبد بزرگتر است نه انجام كارهاى نيك و كسب ارزش‌هاى دينى و انسانى. کواکبی حرص بر مجد و بزرگی را بر حرص بر زندگی دنیوی و مادیات ترجیح داده و آن را لذت عبادی و روحانی می‌شمارد که برتر از علم حکمیان، مال امیران و ثروت برای فقیران است. ایشان در نقد دیدگاه ابن خلدون، که در مقدمه تاریخ خود آزمندى در دنيا را بر حرص در شرافتمندى‏ و بزرگوارى ترجيح داده و از امام حسين(ع) و مانند وى،كه مرگ شرافتمندانه را از زندگى ذلت‏‌بار برتر دانسته و انتقاد مى‏‌كند، می‌نویسد: «ائمه اهل‏بيت عليهم السلام معذور بودند که جان‌ خويش را به‏ مهلكه بیندازند، ايشان آزادگان و نيكوكارانی بودند که مرگ با عزت را بر زندگى رياكارانه و با ذلت ترجيح مى‏‌دادند. همان‏ زندگى پستی كه ابن‏ خلدون گرفتار آن بود و اقدام تهدید کننده شکوه و جلال مادی انسان را اشتباه می دانست. در حالی‌که مرغان شكارى و وحشيان غيور از بچه آوردن درقفس اسارت ابا دارند، بلكه طبيعتى در ايشان وجود دارد كه انتحار را اختيار نمايند، تا از قيد ذلت رهايى يابند».

تأثیر استبداد بر مال

كواكبى نابرابري‌هاى اجتماعى نظیر تبعیض میان زنان و مردان شهرنشین با سوق دادن زنان به کارهای سهل و مردان به کارهای سخت و تقسیم حاصل دست‌رنج آنان به شکل ظالمانه بین زنان و همچنین صرف كردن ثروت ‏زحمتكشان در ميان رجال سياسى، صاحبان صنايع تجملى، بازرگانان ‏حريص، محتكران را از آثار استبداد دانسته، و معتقد است که مال و ثروت زمانی می‌تواند خوب و سودمند باشد که با عدالت‏ بدست بیاید و در راه درست مصرف شود. ایشان اسلام را بنيانگذار عدالت اجتماعى دانسته که با بنا نهادن حومت دموکراسی عادلانه در کمتر از دو قرن از ظهورش توانست در حوزه فرمانروايى ‏مسلمانان فقر و تنگدستی را که ملت‌های متمدن جهان از جمله اروپائیان در آرزوی حذف آن بودند را ریشه‌کن کند. ایشان تدابیری مانند گرفتن زكات از ثروتمندان و تقسيم آن ميان نيازمندان، مالكيت‏ عمومى اراضى موات، وضع خراج بر زمينهايى كه ملك عامه مسلمانان‏ است را نشانگر مقررات اسلام در جهت پيشگيرى از انباشته كردن ثروت وضع شده دانسته و بر این باور است که جمع شدن ثروت مفرط در دست‏ يک فرد، توليد استبداد مى‏‌کند. کواکبی ثروت اندوزى از روى حرص را قبيح شمرده شده وگردآوردن مال تنها به سه شرط: مشروع و حلال بودن، موجب تنگدستی دیگران نشدن، تجاوز نکردن از اندازه نیاز، جائز مى داند و آراى برخى از اقتصاددانان درباره ربا را نقل کرده و اذعان مى‏‌نمايد كه اگرچه آن نظريات از حيث ترقى ثروت درست ‏است ولى با ارزشهاى اخلاقى ناسازگارى دارد، زيرا موجب استوارى‏ استبداد داخلى و خارجى شده و سبب بهره‏‌كشى از ناتوانان و ظلم ‏بر آنان مى‏‌شود. کواکبی بر اين باور است كه ثروت برخى از افراد در جکومت عدل ‏بسىار زيان‌آورتر از حکومت مستبد است. زيرا ثروت‌اندوزان در حکومت عدل، امكانات مادى خويش را در فاسد كردن اخلاق مردمان و از ميان‏ بردن عدالت و ايجاد استبداد صرف مى‏‌كنند، در حالی‌که ثروت‌اندوزان حکومت مستبد، ثروت خويش را در نشان دادن شكوه و جلال و ترسانيدن‏ مردم و بزرگ‏نمايى و عيش و عشرت به‌كار مى‏‌گيرند.

تأثیر استبداد بر تربیت

كواكبى، استبداد را موجب فاسد شدن اخلاق، تغییر اميال طبيعى و اخلاق فاضله، سلب اراده و اعتماد به نفس، کشتن عاطفه انسان، زنده شدن ريا و نفاق و بدگمانى درجامعه و غالب شدن ترس در بین مردم و سبب خوداری مردم از شهادت به حق، آشکار ساختن عیب‌ها، امر به معروف و نهى از منكر است. از این‌رو،ملت‌هاى آزاد برای رهایی از قيد استبداد، آزادى خطابه و قلم به دور از تهمت و نسبت‌هاى زشت را جاری می‌کنند. ایشان روش انبیاء برای نجات بشر را همین راه دانسته که آن گشایش در عقل مردم را به ارمغان می‌آورد و موجب می‌شود که مردم كسى به‌جز ذات خداوند را تعظيم نكنند و جز فرمان او به فرمانى گردن‏ ننهند و سپس عقل‌ها به مبادى حكمت نورانى‏ کنند و به مردم بفهمانند كه چگونه اراده و آزادى فكر و عمل را كسب كنند و از این طریق قلعه‌هاى استبداد را ويران ساخته و سرچشمه فساد را مسدود نمایند. از دیدگاه کواکبی، حكماى سياسى قديم از راه و روش پیامبران پيروى كردند. اما برخى از متاخرين غربى، ملت را از چهارچوبه دين ‏بيرون برده و با این تصور که نظم پذیری برای بشر امری فطری است، آنان را به وادى تربيت طبيعى كشاندند و دين و استبداد را با هم مساوى پنداشتند. در حالى كه اينگونه ‏نيست،‏ به خصوص درباره اسلام، كه علم را آزاد و عمومى ساخت و به همه ‏جا صادر كرد و آن را از طريق اعراب مسلمان به اروپا منتقل گرديد و آنان را به شاهراه ترقى هدايت كرد. ایشان، روحيات شرقيان و غربيان را از هم متمايز مى‏ داند و اروپائيان را مردمى مادى، انتقام‌جو، خودخواه، حريص، سخت‌گیر در معامله ‏ و بى‏ بهره از آموزه‏هاى مسيحيت، اما اهل مشرق را اهل ادب، رأفت قلب، عاشق، پايبند به وجدان و ‌رحمت، متصف به سهل‏‌گيرى و قناعت معرفى مى‏‌كند و به مستشرقان توصیه می‌کند که به آينده ‏نگرى و قاطعيت توجه کنند.

تأثیر استبداد بر اخلاق

كواكبى معتقد است که خداوند استعداد صلاح و فساد را در وجود انسان آفريده است و او به حسب نوع تربيت مى‏‌تواند برتر از فرشتگان‏ و يا پست‌‏تر از شياطين شود. و در آغاز، تربيت پدر و مادر سبب‏ بكارگيرى استعداد وى در راه صلاح و فساد مى‏‌گردد و پس از آن، مربيان‏ و آموزه‏‌هاى دينى است كه در تربيت آدمى نقش اساسی دارد. و همچنین همسر، محيط، نظام ‏اجتماعى و سياسى می‌تواند كه جسم و روح او را تحت ‏تأثير قرار دهد. از این‌رو حکومت موفق، حکومتی است که در خصوص تربیت انسان، به نیازهای قبل از تولد انسان، با وضع قوانین سالم در امر ازدواج، و به بعد از تولد انسان، با استخدام قابله‌ها و آبله ‏كوبان و پزشكانی برای مراقبت وی، تأسیس پرورشگاه براى كودكان سرراهى تاسيس، ساختن مكتب، مدرسه، تماشاخانه‌ها، انجمن‌ها، كتابخانه‏‌ها و موزه‌ها، توجه کند و با وضع مقرراتی آداب و حقوق را حفظ و سنت‌هاى قومى و احساسات ملى را تقويت کند. از نظر ایشان حكومت‌هاى استبدادى نه تنها هيچ گونه مراقبتى در تربيت و رشد انسان ندارند، بلكه در فساد جسم و روح وی نیز می‌کوشند. از این‌رو، استبداد، اخلاق و دین را فاسد و اخلاص را ازبندگان و خلوص را از مذهب سلب می‌کند. در این صورت اثربخشی نماز، در نهی از منکر، و روزه، در بازداری از هوای نفس، از بین رفته و حکمت و سر عبادت زایل می‌شود و همچنين برخى‏ آموزه‏‌هاى مذهبى از محتواى حقيقى تهى و دست‌‏آويزى براى‌‏تسليت و آرامش و بى‏‌تفاوتى مسلمانان شود و افرادى كه در نظام استبدادى بسر مى ‏برند،تحت‏ تاثير روحيات حكام و خواسته‏ هاى آنان، به لذت هاى زودگذر مادى همچون پر كردن شكم و تهى كردن شهوت بسنده مى‏ كنند و از لذت هاى روحانى مانند: لذت دانش آموزى، بخشش مال، رفع حاجت هاى‏ مؤمنان، تسخير قلوب مردمان، محروم می شوند. در نگاه کواکبی، انسان اسير استبداد، ناگزير: ترسو، ظالم، حسود وبخيل بار مى‏آيد، در برابر قدرت مافوق خود، متواضع و چاپلوس ورياكار، درمقابل زيردست‏خود، سختگير و ستمكار و نسبت ‏به‏ هم‏رديف خويش حسود و مكار مى‏ گردد

رهایی از استبداد

كواكبى رهايى از استبداد را در گرو آگاهى مردم از حقوق اساسى ودانش سياسى مى‏داند. همچنين آشنايى با حقوق متقابل مردم وحكومت، مساوات، عدالت، آزادى، شيوه سلطنت و اداره مملكت،وظايف دولت، حفظ امنيت عموم و قدرت قانون، چگونگى عدالت درقضاوت، نگاهبانى از دين و نژاد و لغت، عادات و آداب و سنن ملى ازروى حكمت، تقسيم كار و برقرارى ماليات، شكل وضع قوانين وتفكيك قواى مملكت، گسترش علوم و معارف، زراعت و صنعت وتجارت، عمران و آبادى مملكت را ضرورى مى‏شمارد.

كواكبى اين مباحث را بگونه‏اى پرسشى مطرح مى‏سازد وبگونه‏اى تلويحى گاه بدان پاسخ مى‏گويد، اما در برخى از موضوعات‏جوابى روشن ارائه نمى‏كند. از جمله با آنكه معتقد است‏به آميختگى‏دين و سياست، ولى در پايان گويا تحت‏تاثير واقعيتهاى موجود،موضعى ديگر اختيار مى‏كند و از اين كه حكومت در امور دينى دخالت‏كند واهمه دارد. او حفظ دين را وظيفه سلطنت مى‏شمارد، اما دخالت‏سلطنت را در امر دين به صواب نمى‏بيند زيرا كه مى‏ترسد با نام مذهب‏به زجر و قهر متوسل شوند و حرمت دين دريده شود.

البته اين سخن كواكبى بازتاب فساد و استبداد خلافت عثمانى‏بوده كه دين وشريعت را پوششى براى ستم به ملت و غارت آنان‏مى‏ساخته است.

لذا مجددا به مبحث تفريق در ميان قدرتهاى سياسى و دينى وآموزشى مى‏پردازد و مى‏نويسد: «آيا جمع كردن درميان دو اقتدار يا سه‏اقتدار در يك نفر روا باشد؟ يا بايد هر وظيفه‏اى از سياست و دين وتعليم، مخصوص به يك نفر باشد؟ تا به‏خوبى بدان قيام نمايد؟ و نبايدهر سه در يك نفر جمع آيد، مبادا اقتدارش قوت گيرد». ديگر آنكه از ميان بردن استبداد و اصلاح حكومت را بايد ازدستگاه انتظار داشته باشند يا از خردمندان و بزرگان ملت. به‏عقيده اوملت تا امور ذيل را درنيابند مستحق آزادى نيستند:

اول - ملتى كه تمامى آنها يا اكثر ايشان دردهاى استبداد را احساس‏نكنند مستحق آزادى نيند.

دوم - در برابر استبداد به سختى مقاومت نكنند بلكه با آن باملايمت و به‏تدريج مبارزه نمايند.

سوم - واجب است پيش از مقاومت استبداد، تامل نمايند تااستبداد را بر چه چيز بدل كنند كه امور مختل نشود