کعبه و نقش اجتماعی آن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'مالكى' به 'مالکی')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
==كعبه و نقش اجتماعى آن‏==
==كعبه و نقش اجتماعى آن‏==


1. از آيات قرآن برمى‏آيد كه كعبه قديمى‏ترين معبد جهان است‏ : انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسير مفصل كه از جنبه تاريخى متعرض اين مطلب شده‏اند در سوره حج، آيه 29 و آيه 33 از كعبه به« بيت العتيق» ياد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قديمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روايتى از امام باقر روايت شده( تفسير صافى). .
1. از آیات قرآن برمى‏آید كه كعبه قدیمى‏ترین معبد جهان است‏ : انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل كه از جنبه تاریخى متعرض این مطلب شده‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از كعبه به« بیت العتیق» یاد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قدیمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا یَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روایتى از امام باقر روایت شده( تفسیر صافى). .
آقاى غفورى در سخنرانى كنگره حج مى‏گويد:
آقاى غفورى در سخنرانى كنگره حج مى‏گوید:
به طورى كه نوشته‏اند از زمانهاى قديم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چين و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ايران فعلى بوده‏اند و از همه قديمى‏تر همان كعبه است‏ . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمره‏اى.
به طورى كه نوشته‏اند از زمانهاى قدیم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ایران فعلى بوده‏اند و از همه قدیمى‏تر همان كعبه است‏ . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمره‏اى.




2. از آيات قرآن برمى‏آيد كه اين خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خيرات و بركاتى براى اهل توحيد و عدل يعنى مسلمين باشد، چنانكه در آيه پيش‏ ذكر شده است.
2. از آیات قرآن برمى‏آید كه این خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خیرات و بركاتى براى اهل توحید و عدل یعنى مسلمین باشد، چنانكه در آیه پیش‏ ذكر شده است.




3. از آيات قرآن باز برمى‏آيد كه اين خانه و حريم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حريم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صيد و هيچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنيت كامل و حريت بيان و عقيده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. اين جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مى‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غيره و يا در قديم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است.
3. از آیات قرآن باز برمى‏آید كه این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حریم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صید و هیچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنیت كامل و حریت بیان و عقیده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. این جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مى‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است.




به‏ هرحال از يك نظر حرم حكم بست را دارد حتى نسبت به حيوانات. البته بايد ديد از نظر مجرمين قانونى چه حكمى دارد خصوصاً كسانى كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص مى‏شوند.
به‏ هرحال از یك نظر حرم حكم بست را دارد حتى نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونى چه حكمى دارد خصوصاً كسانى كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص مى‏شوند.


در دعاى ابراهيم نيز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً يا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً  
در دعاى ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً  


و همچنين سوره بقره، آيه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ ... اين خصوصيت حرم مؤيد اين است كه حرم بايد متعلق به همه مسلمين باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد.
و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است كه حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد.


آقاى غفورى مى‏گويد:
آقاى غفورى مى‏گوید:
امروز بشر احساس كرده كه احتياج دارد به محلى كه محترم بوده و از نظر بين‏المللى محل دادرسى و كنفرانسهاى جهانى و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آيا اين نكته را نبايد مسلمين توجه داشته باشند كه چندين قرن قبل طرح صحيح يك مجمع دينى براى ايجاد وحدت در بين ايشان ريخته شده؟
امروز بشر احساس كرده كه احتیاج دارد به محلى كه محترم بوده و از نظر بین‏المللى محل دادرسى و كنفرانسهاى جهانى و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نكته را نباید مسلمین توجه داشته باشند كه چندین قرن قبل طرح صحیح یك مجمع دینى براى ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟




4. خانه كعبه و ماه ذى‏الحجه وسيله‏اى است براى قيام امر مسلمين: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...  
4. خانه كعبه و ماه ذى‏الحجه وسیله‏اى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...  


در اين آيه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذكر شده است، چنانكه در روايات نيز آمده است. كلمه «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر مى‏كند، يعنى داشتن چنين مكان محترمى نگهدارنده مسلمين است.
در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذكر شده است، چنانكه در روایات نیز آمده است. كلمه «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر مى‏كند، یعنى داشتن چنین مكان محترمى نگهدارنده مسلمین است.




5. اين خانه و بلكه حرم نبايد مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست يعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاين‏جهت دارد- نه از ساير جهات- لهذا در ذيل اين آيه: انَّ الَّذينَ كَفَروا وَ يَصُدّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏  سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ ،
5. این خانه و بلكه حرم نباید مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست یعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاین‏جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ كَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏  سَواءً الْعاكِفُ فیهِ وَ الْبادِ ،




در حديث وارد شده كه كسى حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اينكه اينجا شهر ما و وطن ما و مملكت ماست،  
در حدیث وارد شده كه كسى حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اینكه اینجا شهر ما و وطن ما و مملكت ماست،  


و اين آيه در وقتى نازل شد كه قريش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنين است آيه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا يُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِياءَهُ ...  
و این آیه در وقتى نازل شد كه قریش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِیاءَهُ ...  




على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحيد و عبادت خدا و بر ملت ابراهيم باشد .  
على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد .  


مثل اين است كه از طرف ابراهيم اين محل بر اهل توحيد و عبادت خداى يگانه وقف شده است ولى وقف نيست، نوعى ديگر از ملكيت است خاص خود كه همان ملكيت بين‏المللى اسلامى است.
مثل این است كه از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خداى یگانه وقف شده است ولى وقف نیست، نوعى دیگر از ملكیت است خاص خود كه همان ملكیت بین‏المللى اسلامى است.




در نهج البلاغه‏ مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مى‏نويسد:
در نهج البلاغه‏ مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مى‏نویسد:


امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏  وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّهِ‏  وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِىَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاكِرِ الْعالِمَ وَ لا يَكُنْ لَكَ الَى النّاسِ سَفيرٌ الّا لِسانُكَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُكَ ... وَ انْظُرْ الى‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الى‏ مَنْ قِبَلَكَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَكَّةَ انْ لا يَأْخُذوا مِنْ ساكِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ يَقولُ: «سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ» فَالْعاكِفُ: الْمُقيمُ بِهِ، وَ الْبادى:
امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏  وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏  وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِىَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاكِرِ الْعالِمَ وَ لا یَكُنْ لَكَ الَى النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُكَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُكَ ... وَ انْظُرْ الى‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الى‏ مَنْ قِبَلَكَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَكَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساكِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاكِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاكِفُ: الْمُقیمُ بِهِ، وَ الْبادى:
الَّذى يَحُجُّ الَيْهِ مِنْ غَيْرِ اهْلِهِ، وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ ايّاكُمْ لِمَحابِّهِ. (كتاب 67 نهج البلاغه)
الَّذى یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ، وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاكُمْ لِمَحابِّهِ. (كتاب 67 نهج البلاغه)




[اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ايام اللَّه (عبرتهاى تاريخ) را به يادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشين، به پرسش پرسش‏كننده پاسخ ده، و نادان را علم بياموز، و با عالم مذاكره كن، و نبايد ميان تو و مردم پيام‏رسانى جز زبانت و دربانى جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مى‏گردد بنگر و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانه‏هاشان سكونت مى‏كنند كرايه نگيرند، زيرا خداى سبحان مى‏فرمايد: «عاكف و بادى در اين سرزمين يكسانند». عاكف كسى است كه مقيم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نيست و به قصد حج آنجا مى‏آيد. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]  
[اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ایام اللَّه (عبرتهاى تاریخ) را به یادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشین، به پرسش پرسش‏كننده پاسخ ده، و نادان را علم بیاموز، و با عالم مذاكره كن، و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانى جز زبانت و دربانى جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مى‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانه‏هاشان سكونت مى‏كنند كرایه نگیرند، زیرا خداى سبحان مى‏فرماید: «عاكف و بادى در این سرزمین یكسانند». عاكف كسى است كه مقیم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نیست و به قصد حج آنجا مى‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]  


هرچند در آيه قرآن به مسجد الحرام تعبير شده ولى در قرآن كريم گاهى كلمه كعبه به خصوص بيت و گاهى شامل حريم بيت در تمام حرم مى‏شود، مثل كلمه‏ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ. و همچنين كلمه مسجد الحرام‏  گاهى شامل حريم آن يعنى تمام حرم مى‏شود و على هذا بعيد نيست كه مقصود امام خصوصِ خانه‏هاى مكه نباشد، تمام حرم اين حكم را دارد.
هرچند در آیه قرآن به مسجد الحرام تعبیر شده ولى در قرآن كریم گاهى كلمه كعبه به خصوص بیت و گاهى شامل حریم بیت در تمام حرم مى‏شود، مثل كلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْكَعْبَةِ. و همچنین كلمه مسجد الحرام‏  گاهى شامل حریم آن یعنى تمام حرم مى‏شود و على هذا بعید نیست كه مقصود امام خصوصِ خانه‏هاى مكه نباشد، تمام حرم این حكم را دارد.




در احاديث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه مصراعين قرار داد، معاويه بود:
در احادیث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه مصراعین قرار داد، معاویه بود:
وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى يَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَيْنِ مُعاوِيَةُ بْنُ ابى سُفْيانَ وَ لَيْسَ يَنْبَغى لِاحَدٍ انْ يَمْنَعَ الْحاجَّ شَيْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.
وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى یَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابى سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغى لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.




[و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مى‏آمدند، مسافر بر مقيم وارد مى‏شد تا حوايجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاوية بن ابى سفيان بود، و براى احدى از اهل مكه شايسته نيست كه حاجيان را از خانه‏ها و منازل آن باز دارد.]
[و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مى‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد مى‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابى سفیان بود، و براى احدى از اهل مكه شایسته نیست كه حاجیان را از خانه‏ها و منازل آن باز دارد.]




در صافى‏ از علل‏ نقل مى‏كند:
در صافى‏ از علل‏ نقل مى‏كند:
لَمْ يَكُنْ يَنْبَغى انْ يوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ يَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى يَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِيَةُ.
لَمْ یَكُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.




[سزاوار نبود كه براى خانه‏هاى مكه در قرار دهند، زيرا حاجيان حق دارند به حياط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پايان برند. و اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه در قرار داد معاويه بود.]
[سزاوار نبود كه براى خانه‏هاى مكه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه در قرار داد معاویه بود.]




معلوم مى‏شود سعوديهاى امروز كه خود را تابع قرآن معرفى مى‏كنند، تابع معاويه‏اند مثل ساير قسمتهاى استبدادى‏شان.
معلوم مى‏شود سعودیهاى امروز كه خود را تابع قرآن معرفى مى‏كنند، تابع معاویه‏اند مثل سایر قسمتهاى استبدادى‏شان.




معلوم مى‏شود نظر اسلام اين بوده كه حرم شريف متعلق به همه مسلمين باشد.
معلوم مى‏شود نظر اسلام این بوده كه حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.




در آيه كريمه سوره حج بعد از آيه بالا دارد:
در آیه كریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد:
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ.
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَكانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ.




ياد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهيم مشخص كرديم (و به او گفتيم) كه چيزى را شريك من مساز، و خانه مرا براى طواف‏كنندگان و برپا ايستادگان (در نماز) و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكيزه ساز.]
یاد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهیم مشخص كردیم (و به او گفتیم) كه چیزى را شریك من مساز، و خانه مرا براى طواف‏كنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكیزه ساز.]




صافى‏ از كافى‏ و تهذيب‏ نقل مى‏كند:
صافى‏ از كافى‏ و تهذیب‏ نقل مى‏كند:
فَيَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا يَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
[پس شايسته است كه بنده داخل مكه نشود مگر آنكه پاكيزه باشد، به طورى كه عرق و آلودگيهاى خود را شسته و خود را پاكيزه نموده باشد.]
[پس شایسته است كه بنده داخل مكه نشود مگر آنكه پاكیزه باشد، به طورى كه عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاكیزه نموده باشد.]




اين حديث منظور آقاى بازرگان را تأييد مى‏كند كه مى‏گفت مقدمتاً براى پاكيزه نگاه داشتن آن لازم است محيط حرم و همچنين خود اشخاص پاكيزه باشند.
این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید مى‏كند كه مى‏گفت مقدمتاً براى پاكیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاكیزه باشند.




در آيه بعد دارد:
در آیه بعد دارد:
وَ اذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ.
وَ اذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ.
[و در ميان مردم نداى حج در ده تا با پاى پياده و سوار بر شتران لاغر اندام كه از راههاى دور و دراز مى‏رسند نزد تو آيند.]
[و در میان مردم نداى حج در ده تا با پاى پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام كه از راههاى دور و دراز مى‏رسند نزد تو آیند.]




بعضى از اهل ذوق و عرفان گفته‏اند اينكه در آيه دارد «يَأْتوكَ» (نزد تو بيايند) براى اين است كه بايد متوجه مقام ولايت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فيض كرد.ولى ممكن است نظر به والى باشد كه بايد رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همان‏طور كه از صدر اسلام امارت حجاج يك سمت حكومتى بوده است.
بعضى از اهل ذوق و عرفان گفته‏اند اینكه در آیه دارد «یَأْتوكَ» (نزد تو بیایند) براى این است كه باید متوجه مقام ولایت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فیض كرد.ولى ممكن است نظر به والى باشد كه باید رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همان‏طور كه از صدر اسلام امارت حجاج یك سمت حكومتى بوده است.




در زمان ما كه اهل هر مملكتى يك نفر را به عنوان امير الحاج مى‏فرستند در حقيقت امير الحاج نيست، رئيس هيئت سرپرستى است. امير الحاج سرپرست همه حجاج است و وظيفه ارشاد و هدايت و موعظه و تبليغ دارد و از همه مناسب‏تر شايد شخص شايسته‏اى است كه امارت خود مكه را دارد.
در زمان ما كه اهل هر مملكتى یك نفر را به عنوان امیر الحاج مى‏فرستند در حقیقت امیر الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستى است. امیر الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏تر شاید شخص شایسته‏اى است كه امارت خود مكه را دارد.




بعد در آيه دارد: ليَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد كه از حضرت صادق سؤال شد:
بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد كه از حضرت صادق سؤال شد:
مَنافِعَ الدُّنْيا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْكُلّ.
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْكُلّ.
صافى‏ از عيون اخبار الرضا در همين موضوع، حديث مفصل و جامعى نقل مى‏كند.
صافى‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل مى‏كند.




صافى‏ بعد از دو سه آيه در ذيل‏ «وَ لْيَطَّوَّفوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ» دارد:
صافى‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد:
وَ عَنِ الباقِرِ عليه السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّى اللَّهُ الْبَيْتَ الْعَتيقَ؟ قال: هُوَ بَيْتٌ حُرٌّ عَتيقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ يَمْلِكْهُ أَحَدٌ.
وَ عَنِ الباقِرِ علیه السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّى اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِكْهُ أَحَدٌ.




[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه كعبه را عتيق ناميده است؟
[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه كعبه را عتیق نامیده است؟
فرمود: زيرا آن خانه‏اى است آزاد و رها از همه مردم، و هيچ كس مالك و صاحب آن نيست.]
فرمود: زیرا آن خانه‏اى است آزاد و رها از همه مردم، و هیچ كس مالك و صاحب آن نیست.]




تعبير به حريت و اينكه كسى مالك او نمى‏شود با توجه به اينكه حريم كعبه حكم كعبه را دارد، هم در امنيت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بديهى است كه تنها خود خانه مأمن نيست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن كه قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود كعبه قبله است ولى مسجد الحرام هم خارج از قبله نيست، از ميدان قبله خارج نيست.
تعبیر به حریت و اینكه كسى مالك او نمى‏شود با توجه به اینكه حریم كعبه حكم كعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهى است كه تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن كه قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود كعبه قبله است ولى مسجد الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.




و همچنين مبارك بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً) اين جهت نيز به تمام بلد بلكه به تمام حرم كشيده شده است. همچنين است موضوع حريت كعبه يعنى بين‏المللى اسلامى بودن آن.
و همچنین مبارك بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً) این جهت نیز به تمام بلد بلكه به تمام حرم كشیده شده است. همچنین است موضوع حریت كعبه یعنى بین‏المللى اسلامى بودن آن.
بهترين تعبير همان تعبير حضرت باقر است و ما بايد هميشه همان تعبير را به كار ببريم.
بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به كار ببریم.




6. آياتى كه در قرآن درباره كعبه و حج وارد شده:
6. آیاتى كه در قرآن درباره كعبه و حج وارد شده:
سوره بقره، آيه 125 و 126:
سوره بقره، آیه 125 و 126:
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى‏ ابْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...




ياد كنيد آنگاه كه اين خانه را مرجع و پايگاه مردم و مكان امن ساختيم؛ و (گفتيم كه) از جايگاه ابراهيم جايى براى نماز قرار دهيد (در آنجا نماز گزاريد) و به ابراهيم و اسماعيل سفارش نموديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه سازيد. و آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اينجا را سرزمينى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسين ايمان آورده از انواع ميوه‏ها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهره‏مند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جايگاهى است.]
یاد كنید آنگاه كه این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مكان امن ساختیم؛ و (گفتیم كه) از جایگاه ابراهیم جایى براى نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه سازید. و آنگاه كه ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‏ها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهره‏مند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جایگاهى است.]




ايضاً سوره بقره، آيه 142: سَيَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَيْها ... الى آخر آيات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گويند: چه انگيزه‏اى آنان را از قبله‏اى كه داشتند رويگردان ساخت (از بيت‏المقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو:
ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏اى آنان را از قبله‏اى كه داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو:


مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هركه را خواهد به راه راست هدايت مى‏كند.]
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هركه را خواهد به راه راست هدایت مى‏كند.]




ايضاً سوره بقره، آيه 196- 203:
ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203:
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ.
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ایّامٍ مَعْدوداتٍ.




[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پايان بريد، پس اگر محصور شديد هر قربانى كه ميسر باشد (بكشيد و از احرام درآييد) و سرهاى خود را نتراشيد تا آنكه قربانى به جايگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هريك از شما بيمار بود يا دردى در سر داشت (و نياز به تراشيدن سر در حال احرام پيدا نمود سر را بتراشد) پس كفّاره‏اى دهد روزه باشد يا صدقه يا قربانى، و اگر ايمن بوديد پس هركه با تقديم عمره به سوى حج تمتّع مى‏رود هر قربانى كه ميسر باشد (بكشد)
[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانى كه میسر باشد (بكشید و از احرام درآیید) و سرهاى خود را نتراشید تا آنكه قربانى به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریك از شما بیمار بود یا دردى در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس كفّاره‏اى دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانى، و اگر ایمن بودید پس هركه با تقدیم عمره به سوى حج تمتّع مى‏رود هر قربانى كه میسر باشد (بكشد)




و هركه قربانى نيابد (يا نتواند) پس سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتيد، اين ده روز كامل است. اين (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانواده‏اش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.  
و هركه قربانى نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتید، این ده روز كامل است. این (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانواده‏اش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنید و بدانید كه خدا سخت كیفر است.  




(وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در اين ماه‏ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آميزش و فسق (كارهاى ناشايست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نيست. و هر كار نيكى كنيد خدا آن را مى‏داند، و توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، و از من پروا كنيد اى خردمندان. بر شما گناهى نيست كه فضل و بهره‏اى از پروردگارتان بجوييد،
(وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در این ماه‏ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آمیزش و فسق (كارهاى ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر كار نیكى كنید خدا آن را مى‏داند، و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید اى خردمندان. بر شما گناهى نیست كه فضل و بهره‏اى از پروردگارتان بجویید،




پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمرهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه‏ شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.  
پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذكر خدا پردازید، و او را یاد كنید چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه‏ شوید، و از خدا آمرزش بخواهید، كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.  




پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آن‏چنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مى‏كنيد يا بيشتر از آن، كه برخى از مردم گويند:
پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد كنید كه از پدران خود یاد مى‏كنید یا بیشتر از آن، كه برخى از مردم گویند:




پروردگارا ما را در دنيا بهره ده، و در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت. و برخى از آنها گويند: پروردگارا ما را در دنيا نيكى و در آخرت نيكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (يا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‏اى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهايى چند به ذكر خدا پردازيد، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نيست، و هركه تأخير كند نيز گناهى بر او نيست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه به سوى او محشور مى‏شويد.]
پروردگارا ما را در دنیا بهره ده، و در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت. و برخى از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیكى و در آخرت نیكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‏اى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایى چند به ذكر خدا پردازید، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نیست، و هركه تأخیر كند نیز گناهى بر او نیست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنید و بدانید كه به سوى او محشور مى‏شوید.]




ايضاً سوره آل عمران، آيه 96- 97:
ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97:
انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ ابْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ...
انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...




[همانا نخستين خانه‏اى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مايه هدايت جهانيان است. در آن نشانه‏هاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهيم، و هركه به آن درآيد در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زيارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانيان بى‏نياز است.]
[همانا نخستین خانه‏اى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏هاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهیم، و هركه به آن درآید در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانیان بى‏نیاز است.]




ايضاً مائده، آيه 94- 97:
ایضاً مائده، آیه 94- 97:
يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ ايْديكُمْ ... يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّيْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ ...
یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیكُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...


[اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، محققاً خداوند شما را به چيزى از صيد (صيد حيوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تيررس شما هستند مى‏آزمايد تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مى‏ترسد.
[اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزى از صید (صید حیوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تیررس شما هستند مى‏آزماید تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مى‏ترسد.




پس هركس بعد از اين (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در حال احرام صيد نكشيد، و هركه از روى عمد صيد بكشد كيفرش آن است كه معادل آن حيوانى كه كشته از جنس چهارپايان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانى‏اى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح يا نحر شود) يا كفّاره‏اى كه اطعام به چند مسكين است يا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صيد كردن) باز گردد (ديگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مى‏كشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.
پس هركس بعد از این (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ایمان آورده‏اید در حال احرام صید نكشید، و هركه از روى عمد صید بكشد كیفرش آن است كه معادل آن حیوانى كه كشته از جنس چهارپایان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانى‏اى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا كفّاره‏اى كه اطعام به چند مسكین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صید كردن) باز گردد (دیگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مى‏كشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.




صيد دريايى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقيمان) و كاروانيان (در سفر) را توشه‏اى باشد، و تا در احرام هستيد صيد خشكى بر شما حرام است، و از خدايى كه به سوى او محشور مى‏شويد پروا كنيد. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنين ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانى نشان‏دار را مايه برپايى و اداره امور مردم قرار داد؛ اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مى‏داند و خدا به همه چيز داناست (پس هرچه به شما دستور مى‏دهد به مصلحت شماست).]
صید دریایى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقیمان) و كاروانیان (در سفر) را توشه‏اى باشد، و تا در احرام هستید صید خشكى بر شما حرام است، و از خدایى كه به سوى او محشور مى‏شوید پروا كنید. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانى نشان‏دار را مایه برپایى و اداره امور مردم قرار داد؛ این براى آن است كه بدانید خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مى‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور مى‏دهد به مصلحت شماست).]




ايضاً انفال، آيه 34- 35:
ایضاً انفال، آیه 34- 35:
وَ ما لَهُمْ الّا يُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏  وَ ما كانوا اوْلِياءَهُ‏ انْ اوْلِياؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمونَ. وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ الّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً ...
وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏  وَ ما كانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُكاءً وَ تَصْدِیَةً ...


[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چيست كه خداوند عذابشان نكند با آنكه (مسلمانان را) از مسجد الحرام باز مى‏دارند در حالى كه متولّيان آن نيستند؟! متولّيان آن جز پرواپيشگان نيستند، ولى بيشتر آنها نمى‏دانند. و نماز و عبادتشان در نزد خانه كعبه جز سوت كشيدن و كف زدن نيست! پس بچشيد عذاب را به كيفر آنكه كفر مى‏ورزيديد.]
[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست كه خداوند عذابشان نكند با آنكه (مسلمانان را) از مسجد الحرام باز مى‏دارند در حالى كه متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند، ولى بیشتر آنها نمى‏دانند. و نماز و عبادتشان در نزد خانه كعبه جز سوت كشیدن و كف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به كیفر آنكه كفر مى‏ورزیدید.]




ايضاً سوره قصص، آيه 57- 59:
ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59:
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ...
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ...
وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتّى يَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ...
وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتّى یَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ...




[و گفتند: اگر با تو پيرو هدايت شويم از سرزمين خود برچيده گرديم. آيا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكرديم كه ميوه‏هاى هر چيز به عنوان روزى‏اى از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده مى‏شود؟! (از اين پس نيز مى‏توانيم امنيت آنان را حفظ كنيم) ولى بيشترشان نمى‏دانند.
[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكردیم كه میوه‏هاى هر چیز به عنوان روزى‏اى از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده مى‏شود؟! (از این پس نیز مى‏توانیم امنیت آنان را حفظ كنیم) ولى بیشترشان نمى‏دانند.




و بسا شهرهايى را نابود كرديم كه مردمش در زندگانى خويش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و اين خانه‏هاى (ويران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مى‏اندازند)، و ما خود وارث (آنها) شده‏ايم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبوديم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.]
و بسا شهرهایى را نابود كردیم كه مردمش در زندگانى خویش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و این خانه‏هاى (ویران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مى‏اندازند)، و ما خود وارث (آنها) شده‏ایم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پیامبرى برانگیزد كه آیات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبودیم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.]




ايضاً سوره ابراهيم، آيه 35- 40:
ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40:
وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقيمَ الصَّلاةِ ...
وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقیمَ الصَّلاةِ ...




[و (ياد آر) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اين شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسيارى از مردم شده‏اند، پس هركه مرا پيروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسيار آمرزنده و مهربانى.
[و (یاد آر) هنگامى كه ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسیارى از مردم شده‏اند، پس هركه مرا پیروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانى.
پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعيل و اولاد آينده او) را در دره‏اى خشك و بى‏گياه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گرايد، و از ميوه‏ها (ى گوناگون ساير سرزمينها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند.
پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏اى خشك و بى‏گیاه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گراید، و از میوه‏ها (ى گوناگون سایر سرزمینها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند.




پروردگارا همانا تو مى‏دانى آنچه را كه ما پنهان مى‏داريم و آنچه را كه آشكار مى‏كنيم، و هيچ چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست. سپاس و ستايش خدايى را كه به من در سر پيرى اسماعيل و اسحاق را بخشيد، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نيز، و پروردگارا دعاى مرا بپذير.]
پروردگارا همانا تو مى‏دانى آنچه را كه ما پنهان مى‏داریم و آنچه را كه آشكار مى‏كنیم، و هیچ چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایى را كه به من در سر پیرى اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز، و پروردگارا دعاى مرا بپذیر.]




7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حديث 15:
7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15:
فِى‏ العلل‏ وَ عيون الاخبار بِاسانيدَ تَأْتى عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا عليه السلام فى حَديثٍ طَويلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّيادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضى‏ مُسْتأْنِفاً لِما يَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فيهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِى الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلى ذلِكَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِكانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فى ذلِكَ لِجَميعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَميعِ مَنْ فى شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ يَحُجُ وَ مِمِّنْ لا يَحُجُّ مِنْ بَيْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ كاسِبٍ وَ مِسْكينٍ وَ مُكارٍ وَ فَقيرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِى الْمَواضِعِ الْمُمْكِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فيهِ مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِيَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.
فِى‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتى عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه السلام فى حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضى‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِى الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلى ذلِكَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِكانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فى ذلِكَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فى شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ كاسِبٍ وَ مِسْكینٍ وَ مُكارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِى الْمَواضِعِ الْمُمْكِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.


[و در كتاب‏ علل الشرايع‏ و عيون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا عليه السلام در حديثى طولانى روايت كرده كه فرمود:
[و در كتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه السلام در حدیثى طولانى روایت كرده كه فرمود:




مردم به گزاردن حج فرمان يافته‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بيرون آيد، و از گذشته خود توبه كند، و در آينده عمل را از سر گيرد. علاوه بر آن در حج هزينه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محروميت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مى‏برد، و اين حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پيشگاه خداست. گذشته از اين، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمين و خشكى و دريا نهفته است، چه آنان كه حج مى‏گزارند و چه آنان كه به حج نمى‏روند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خريدار و كاسب گرفته تا تهيدست و چاروادار و فقير.
مردم به گزاردن حج فرمان یافته‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بیرون آید، و از گذشته خود توبه كند، و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مى‏برد، و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشكى و دریا نهفته است، چه آنان كه حج مى‏گزارند و چه آنان كه به حج نمى‏روند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خریدار و كاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.




و نيز در حج، حوايج مردم سرزمينهاى مختلف در جاهايى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مى‏شود. و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خويش باشند.]
و نیز در حج، حوایج مردم سرزمینهاى مختلف در جاهایى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مى‏شود. و دیگر آنكه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذیر است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خویش باشند.]




ايضاً صفحه 137، حديث 17:
ایضاً صفحه 137، حدیث 17:
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما يَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْياهُمْ فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ وَ لِيَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمونَ‏ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فيها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِيَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ يَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ.
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْكَرَ وَ لا یُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَكَلَّمونَ‏ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ.






[هشام بن الحكم گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: علت چيست كه بندگان‏ خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏اند؟ فرمود: خداوند خلايق را آفريد ... و آنان را به كارى كه طاعت در دين و مصلحت امر دنياى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر ديگر برد، و بدين وسيله چارواداران و شتربانان سود برند،
[هشام بن الحكم گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: علت چیست كه بندگان‏ خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به كارى كه طاعت در دین و مصلحت امر دنیاى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر دیگر برد، و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،




و نيز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمين خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گويند (اتكا كنند) همه از بين مى‏روند و شهرها ويران مى‏گردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمى‏گيرد و خبرها پوشيده مى‏ماند و به هيچ يك از اين منافع دست نمى‏يابند. اين است علت حج.]
و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتكا كنند) همه از بین مى‏روند و شهرها ویران مى‏گردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمى‏گیرد و خبرها پوشیده مى‏ماند و به هیچ یك از این منافع دست نمى‏یابند. این است علت حج.]




ايضاً صفحه 137، باب 4، حديث 2:
ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2:
كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقولُ لِوُلْدِهِ: يا بَنِىَّ، انْظُروا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا.
كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِىَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّكُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا.
[على عليه السلام به فرزندان خود مى‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشيد و هرگز اجازه ندهيد از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمى‏شويد.]
[على علیه السلام به فرزندان خود مى‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمى‏شوید.]




ايضاً حديث 5:
ایضاً حدیث 5:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ .
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ .


[امام صادق عليه السلام فرمود: اين دين پيوسته برپاست تا كعبه برپاست.]
[امام صادق علیه السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا كعبه برپاست.]




ايضاً حديث 8:
ایضاً حدیث 8:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه عليه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ يَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَيْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَيْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَيْتَ قِياماً لِلنّاس.
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.




[عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: گروهى از اين داستان‏سرايان گويند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و ديگر همين كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و ديگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مى‏گويند، اگر مردم چنين كنند اين خانه تعطيل مى‏شود، در صورتى كه خداوند اين خانه را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است.]
[عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: گروهى از این داستان‏سرایان گویند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مى‏گویند، اگر مردم چنین كنند این خانه تعطیل مى‏شود، در صورتى كه خداوند این خانه را سبب برپایى و اداره امور مردم قرار داده است.]




وسائل‏، صفحه 138 بابى دارد تحت اين عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِى النّاسَ عَلَى الْحَجِّ وَ زِيارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَيْنِ كِفايَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْتِ الْمالِ انْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مالٌ.
وسائل‏، صفحه 138 بابى دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِى النّاسَ عَلَى الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ كِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ مالٌ.




از جمله اين حديث را نقل مى‏كند:
از جمله این حدیث را نقل مى‏كند:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَكوا زِيارَةَ النَّبِىِّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ.
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَكوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.




[امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردم حج را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به رفتن حج و ماندن در كنار كعبه اجبار كند، و نيز اگر زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به زيارت آن حضرت و ماندن در كنار قبر حضرتش وادار نمايد، و اگر پول ندارند از بيت‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]
[امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردم حج را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به رفتن حج و ماندن در كنار كعبه اجبار كند، و نیز اگر زیارت پیامبر صلى الله علیه و آله را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در كنار قبر حضرتش وادار نماید، و اگر پول ندارند از بیت‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]




ايضاً صفحه 139 حديث محاجه امير عليه السلام با خوارج در مورد امام و مقايسه امام با كعبه و نقل امير حديث‏ «الْكَعْبَةُ تُؤْتى وَ لا تَأْتى» را.
ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با كعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْكَعْبَةُ تُؤْتى وَ لا تَأْتى» را.




ايضاً صفحه 142، باب 22، حديث 8:
ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:


عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه عليه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدينِهِمْ وَ مَعايِشِهِمْ.
عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.




[ابان بن تَغْلِب گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: معنى اين آيه چيست:
[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنى این آیه چیست:
خداوند، كعبه، اين خانه شكوهمند را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دين و معيشت آنان قرار داده است.]
خداوند، كعبه، این خانه شكوهمند را سبب برپایى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]




8. عطف به نمره 5،
8. عطف به نمره 5،


نقل شده از تواريخ و يا روايات كه منصور دوانيقى‏ مى‏خواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمى‏شدند. از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد. ايشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسيد آيا شما اول بوديد و بعد در اينجا كعبه و مسجد آمد (مانند ساير مساجد و معابد) و يا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شديد (قريب به اين مضمون)؟ اين استدلال عجيبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زيرا ابراهيم در يك وادى غير ذى زرعى خانه‏اى براى عبادت بنا كرد و از روايات برمى‏آيد كه آنجا را براى همه جهانيان از اهل توحيد قرار داد و اين مطلب به اين صورت بيان شده كه ابراهيم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و اين ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسيد .
نقل شده از تواریخ و یا روایات كه منصور دوانیقى‏ مى‏خواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمى‏شدند. از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سؤال شد. ایشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا كعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یك وادى غیر ذى زرعى خانه‏اى براى عبادت بنا كرد و از روایات برمى‏آید كه آنجا را براى همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده كه ابراهیم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسید .




به هر حال اينها همه قرينه است براى اينكه كعبه و حريم آن جنبه بين‏المللى اسلامى داشته باشد و براى آنجا كسى نبايد ويزا و اجازه بگيرد، بايد به منزله محل سازمان ملل اسلامى باشد.لزومى ندارد كه ما منتظر دولت واحد اسلامى باشيم. قبل از آن هم مى‏شود از اين خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامى نظير آنچه بلوكهاى مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا كرده‏اند، داشته باشيم. اين سازمان بايد قسمتهاى مختلف از قبيل شوراى امنيت، سازمان فرهنگى، سازمان بهداشتى و غيره داشته باشد.
به هر حال اینها همه قرینه است براى اینكه كعبه و حریم آن جنبه بین‏المللى اسلامى داشته باشد و براى آنجا كسى نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامى باشد.لزومى ندارد كه ما منتظر دولت واحد اسلامى باشیم. قبل از آن هم مى‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامى نظیر آنچه بلوكهاى مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا كرده‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمتهاى مختلف از قبیل شوراى امنیت، سازمان فرهنگى، سازمان بهداشتى و غیره داشته باشد.




9. لقطه در حرم با ساير لقطه‏ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.
9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.




10. همان‏طورى كه در ضمن نامه حضرت امير عليه السلام به قثم بن عباس ذكر شد،
10. همان‏طورى كه در ضمن نامه حضرت امیر علیه السلام به قثم بن عباس ذكر شد،




لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودى، آخر جلد دوم، نام اميرالحاج‏ها را از زمان رسالت تا سال تأليف كتاب ذكر كرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبيين‏ كه پدر سيد مرتضى و بعضى ديگر داشته‏اند شامل اين قسمت هم بوده است.
لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودى، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏ها را از زمان رسالت تا سال تألیف كتاب ذكر كرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏ كه پدر سید مرتضى و بعضى دیگر داشته‏اند شامل این قسمت هم بوده است.




11. يكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهايى برود مثلًا به عرفات براى دعا و يا با يك ميليون جمعيت باشد. در روح بشر خاصيت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبير مى‏كنند. اسلام از جنبه روانى به محيطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگيخته شدن احساسات مكتوم است، اهميت مى‏دهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فيزيكى دارد، نوعى عكس‏العمل است در طبيعت،
11. یكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهایى برود مثلًا به عرفات براى دعا و یا با یك میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبیر مى‏كنند. اسلام از جنبه روانى به محیطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگیخته شدن احساسات مكتوم است، اهمیت مى‏دهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فیزیكى دارد، نوعى عكس‏العمل است در طبیعت،




اما بايد به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتياج دارد به بيدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت اين عكس‏العمل صدها برابر اصل عمل مى‏شود: يَكادُ زَيْتُها يُضى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.
اما باید به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتیاج دارد به بیدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت این عكس‏العمل صدها برابر اصل عمل مى‏شود: یَكادُ زَیْتُها یُضى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.




12. اثر حج در استقلال ممالك اسلامى و خلاصى از چنگال استعمار، همان‏طور كه در ورقه‏هاى مستقل راجع به اندونزى گفتيم.
12. اثر حج در استقلال ممالك اسلامى و خلاصى از چنگال استعمار، همان‏طور كه در ورقه‏هاى مستقل راجع به اندونزى گفتیم.




13. فقط سه چيز است كه مى‏تواند مسلمين را به هم مربوط كند و ملاك وحدت آنهاست: قرآن، رسول اكرم و سيرت و تاريخ آن حضرت، كعبه و حج. از اينجا مى‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پى برد كه معروف است گفته است:
13. فقط سه چیز است كه مى‏تواند مسلمین را به هم مربوط كند و ملاك وحدت آنهاست: قرآن، رسول اكرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، كعبه و حج. از اینجا مى‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پى برد كه معروف است گفته است:
ما دامَ الْقُرْآنُ يُتْلى‏ وَ مُحَمَّدٌ يُذْكَرُ وَ الْكَعْبَةُ يُحَجُّ فَالنَّصْرانِيَّةُ عَلى خَطَرٍ عَظيمٍ.
ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلى‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْكَرُ وَ الْكَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلى خَطَرٍ عَظیمٍ.
[تا قرآن خوانده مى‏شود و نام محمّد بر سر زبانهاست و حج كعبه گزارده مى‏شود، نصرانيت در خطر بزرگى قرار دارد.]
[تا قرآن خوانده مى‏شود و نام محمّد بر سر زبانهاست و حج كعبه گزارده مى‏شود، نصرانیت در خطر بزرگى قرار دارد.]




14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نيست، به اصطلاح فقهى واجب كفايى است و مشروط به استطاعت افراد نيست و شايد بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نيست. بلى، از نظر افراد واجب عينى است و شرطش استطاعت است. پس در حقيقت واجب كفايى يا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفايت مستطيع شدند بر آنها واجب عينى مى‏شود.
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب كفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب كفایى یا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مى‏شود.


اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مى‏كند بر اين عمل. از قبيل نماز و روزه نيست كه از وظايف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطيعى پيدا نشدند، حاكم بايد از بيت‏المال بودجه اين كار را تأمين كند. صاحب‏ وسائل‏ تعبير خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبير به واجب كفايى كرده بود.
اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مى‏كند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست كه از وظایف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعى پیدا نشدند، حاكم باید از بیت‏المال بودجه این كار را تأمین كند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبیر به واجب كفایى كرده بود.




خط ۳۰۳: خط ۳۰۳:




15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خيالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به اين فكر است كه ببين آيا غير از كلاه نشان ديگرى از مردى در تو هست؟
15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خیالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به این فكر است كه ببین آیا غیر از كلاه نشان دیگرى از مردى در تو هست؟




به قول سعدى در طيبات، صفحه 675:
به قول سعدى در طیبات، صفحه 675:
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى‏
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر این كلاه دارى‏
به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى‏
به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است كه مال و جاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعيف همت‏ كه نماند اين تقرب كه به پادشاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعیف همت‏ كه نماند این تقرب كه به پادشاه دارى‏
حج، رمز ريختن و شكستن تعينات و غلافها و حصارهاى خيالى و اعتبارى است. همه دور يك خانه طواف كردن، رمز هدف واحد و فكر و ايده واحد است.
حج، رمز ریختن و شكستن تعینات و غلافها و حصارهاى خیالى و اعتبارى است. همه دور یك خانه طواف كردن، رمز هدف واحد و فكر و ایده واحد است.




همه با هم در يك صحرا وقوف كردن و يك نوع عمل كردن و با هم حركت كردن، رمز حركت در مسير واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه بايد اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حركت كند.
همه با هم در یك صحرا وقوف كردن و یك نوع عمل كردن و با هم حركت كردن، رمز حركت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حركت كند.


جامعه آنگاه در مسير واحد حركت مى‏كند كه هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را يك جور تشخيص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و ديگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم ميان افراد است.
جامعه آنگاه در مسیر واحد حركت مى‏كند كه هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یك جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.


در قرآن مى‏فرمايد: ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ. در اين آيه اولًا تعبير به فيضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دريا موج مى‏زنند. و بعد به قريش و اهل حُمْس مى‏گويد: شما موقف خود را جدا نكنيد. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در مزدلفه كه ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏كردند.)
در قرآن مى‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مى‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مى‏گوید: شما موقف خود را جدا نكنید. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در مزدلفه كه ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏كردند.)


==طواف==  
==طواف==  


16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمايل به اين طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گريه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شيعه به نحو خاصى بايد شانه چپ هميشه متوجه كعبه باشد. حتى پيرمردترين افراد بايد مقيد به اين انضباط باشد.
16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصى باید شانه چپ همیشه متوجه كعبه باشد. حتى پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.


==هروله==  
==هروله==  


17. هروله بين صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سريع و دويدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمين با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هيچ خودپسند نازنده را دوست نمى‏دارد.]
17. هروله بین صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمى‏دارد.]




18. در فقه شيعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نيست و اين منتهاى احترام به كعبه را مى‏رساند.
18. در فقه شیعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نیست و این منتهاى احترام به كعبه را مى‏رساند.


==حج با مال حلال==  
==حج با مال حلال==  


19. به صورت حديث نقل شده:
19. به صورت حدیث نقل شده:
اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْبَعيرُ.
اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ.
[هرگاه با پولى به حج روى كه اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‏اى بلكه شترت به حج رفته است.]
[هرگاه با پولى به حج روى كه اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‏اى بلكه شترت به حج رفته است.]




حالا بايد گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّيّارَةُ وَ السَّيّارَةُ.
حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ.
[ترجمه: تو به حج نرفته‏اى بلكه موتور و هواپيما و ماشين به حج رفته است.]
[ترجمه: تو به حج نرفته‏اى بلكه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]


سعدى در باب هفتم‏ گلستان‏، حكايت 11 نظر به آيه‏ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ‏ دارد، مى‏گويد:
سعدى در باب هفتم‏ گلستان‏، حكایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ‏ دارد، مى‏گوید:




سالى نزاعى در پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده، انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم.  
سالى نزاعى در پیادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روى هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.  


كجاوه‏نشينى را شنيدم كه با عديل خود مى‏گفت: يا للعجب، پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر مى‏برد فرزين مى‏شود يعنى به از آن مى‏گردد كه بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند.
كجاوه‏نشینى را شنیدم كه با عدیل خود مى‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر مى‏برد فرزین مى‏شود یعنى به از آن مى‏گردد كه بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.


از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستين خلق به آزار مى‏درد
از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستین خلق به آزار مى‏درد
حاجى تو نيستى، شتر است از براى آنك‏ بيچاره خار مى‏خورد و بار مى‏برد
حاجى تو نیستى، شتر است از براى آنك‏ بیچاره خار مى‏خورد و بار مى‏برد


حالا بايد گفت: حاجى تو نيستى، موتور است از براى آنك بيچاره بنزين مى‏خورد و بار مى‏برد.شاعرى هزل‏‌گو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برايش حكاكى شده بود، قاعدتاً مى‏بايست چه باشد؟  
حالا باید گفت: حاجى تو نیستى، موتور است از براى آنك بیچاره بنزین مى‏خورد و بار مى‏برد.شاعرى هزل‏‌گو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برایش حكاكى شده بود، قاعدتاً مى‏بایست چه باشد؟  


در قديم معمول بود كه مردم مى‏رفتند پيش حكاكها برايشان مهر ثبت حك مى‏كردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مى‏كردند.  
در قدیم معمول بود كه مردم مى‏رفتند پیش حكاكها برایشان مهر ثبت حك مى‏كردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مى‏كردند.  


علما معمولًا آيه يا ذكرى در سجع مهر خود مى‏آوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ يا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَريبٌ.گاهى اين سجع مهرها چيزهاى خوشمزه‏اى از كار درمى‏آمد. گويند شخصى اسم خودش نور الدين و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست.
علما معمولًا آیه یا ذكرى در سجع مهر خود مى‏آوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ.گاهى این سجع مهرها چیزهاى خوشمزه‏اى از كار درمى‏آمد. گویند شخصى اسم خودش نور الدین و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست.


حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏ام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور.
حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏ام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور.
ديگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش مير مبارك بود.
دیگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش میر مبارك بود.


حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد مير مبارك.
حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد میر مبارك.


به هر حال شاعر هزل‏گو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش اين است:
به هر حال شاعر هزل‏گو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش این است:
گاه بارم خار باشد گاه دُر يار حاجى عبده الراجى شتر
گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجى عبده الراجى شتر
اما اكنون يار حاجى شتر نيست، موتور است. سجع مهر او اين خواهد بود:
اما اكنون یار حاجى شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود:
گاه بارم بمب باشد گاه دُر يار حاجى عبده الراجى موتور
گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجى عبده الراجى موتور
20. از جمله حضرت امير خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّه‏ يعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاريخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مى‏شود در اين سفر، در اين وقوفات اين استفاده‏ها بايد بشود  
20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاریخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مى‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏ها باید بشود  


همان‏طورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرين حج و از نظرى اولين حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نيز بود همين طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امير الحاج را داشتند. خطابه‏هاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ايام حج ايراد كرده. در آنجا يك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مى‏داد.رجوع شود به جزوه آقاى كمره‏اى در مورد اين خطبه‏‌ها.
همان‏طورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرین حج و از نظرى اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نیز بود همین طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امیر الحاج را داشتند. خطابه‏هاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ایام حج ایراد كرده. در آنجا یك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مى‏داد.رجوع شود به جزوه آقاى كمره‏اى در مورد این خطبه‏‌ها.


21. اولين امير الحاج عتّاب بن اسيد و سال بعد حضرت امير بود. كار مهمى كه در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاريخ براى تعيين كارهايى كه به وسيله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت.به هر حال بهترين موقع خطابه ايام حج است، آنهم به وسيله سازمان رهبرى حجاج. بهترين نشريه‌‏ها نيز بايد در همين مكان و زمان منتشر شود.
21. اولین امیر الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. كار مهمى كه در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ براى تعیین كارهایى كه به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت.به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبرى حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مكان و زمان منتشر شود.


==رمی جمرات==  
==رمی جمرات==  


22. رمى جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنين است كه در داستان فيل با دشمنان تبانى كرده و به دوستان خيانت كردند.چه مانعى دارد كه اين اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‏ترى اجرا شود و خائنين روز، مجسمه يا تمثالشان نصب شود و مسلمين تمثال آنها را سنگباران كنند؟البته اين عمل وقتى خوب است كه حكومت واحد اسلامى تشكيل شود و يك خائن مسلّم كه به تصويب شوراى رهبرى اسلامى رسيده باشد انتخاب گردد.
22. رمى جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است كه در داستان فیل با دشمنان تبانى كرده و به دوستان خیانت كردند.چه مانعى دارد كه این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‏ترى اجرا شود و خائنین روز، مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران كنند؟البته این عمل وقتى خوب است كه حكومت واحد اسلامى تشكیل شود و یك خائن مسلّم كه به تصویب شوراى رهبرى اسلامى رسیده باشد انتخاب گردد.




23. صافى‏، ذيل آيه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): القمى‏ عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: لَمّا بَنى‏ ابْراهيمُ عليه السلام الْبَيْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكينَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَيْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً يَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ يَتَخَلَّلونَ.
23. صافى‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): القمى‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنى‏ ابْراهیمُ علیه السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكینَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَیْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.


وَ فِى‏ العلل‏ وَ العياشى‏ عَنْهُ عليه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ يَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَيْنَ الْبَيْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى يَقولُ: «طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَيَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا يَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
وَ فِى‏ العلل‏ وَ العیاشى‏ عَنْهُ علیه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.


[در تفسير قمى‏ از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه: چون ابراهيم عليه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكايت كرد، خداوند به آن وحى فرمود:كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگيخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مى‏كنند (و ديگر دهان و نَفَسشان بو نمى‏دهد).
[در تفسیر قمى‏ از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه: چون ابراهیم علیه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكایت كرد، خداوند به آن وحى فرمود:كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگیخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مى‏كنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمى‏دهد).




و در علل الشرايع و تفسير عياشى‏ روايت است كه از آن حضرت پرسيدند:
و در علل الشرایع و تفسیر عیاشى‏ روایت است كه از آن حضرت پرسیدند:
آيا زنانى كه براى طواف كعبه مى‏آيند بايد غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مى‏فرمايد: خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكيزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكيزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.]
آیا زنانى كه براى طواف كعبه مى‏آیند باید غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مى‏فرماید: خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكیزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكیزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.]


==قربانی==  
==قربانی==  


24. آيا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مى‏فرمايد: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ يا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، يا رمز كشتن نفس حيوانى است، يا چيز ديگر؟
24. آیا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مى‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز كشتن نفس حیوانى است، یا چیز دیگر؟


25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابى العوجاء و عده ديگر از زنادقه كه عمل طواف مسلمانان را به مسخره مى‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَيْدَرَ ؟
25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابى العوجاء و عده دیگر از زنادقه كه عمل طواف مسلمانان را به مسخره مى‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ ؟


26. رجوع شود به ورقه‏هاى‏ حج.
26. رجوع شود به ورقه‏هاى‏ حج.
خط ۴۰۱: خط ۴۰۱:




وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، يَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ يَأْلَهونَ الَيْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِيائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ‏ بِعَرْشِهِ، يُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ يَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذينَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ.
وَ فَرَضَ عَلَیْكُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطیفینَ‏ بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَیْكُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمینَ.




زيارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجيان مانند شتران تشنه به آب رسيده به آن در مى‏آيند، و چون كبوتران مشتاق آشيانه به آن روى مى‏آورند.  
زیارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در مى‏آیند، و چون كبوتران مشتاق آشیانه به آن روى مى‏آورند.  


و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندى‏اش قرار داد، و از ميان آفريدگانش شنوندگانى را برگزيد كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصديق نمودند،
و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندى‏اش قرار داد، و از میان آفریدگانش شنوندگانى را برگزید كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،


و در جاهايى كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مى‏گردند پيدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مى‏جويند و به وعده‏گاه آمرزش او شتابان روى مى‏آورند.خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زيارتش را واجب، رعايت حقش را لازم و رفتن به سويش را بر شما حتم گردانيد،
و در جاهایى كه پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مى‏گردند پیدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مى‏جویند و به وعده‏گاه آمرزش او شتابان روى مى‏آورند.خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،


و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه زيارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است.]
و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانایى رفتن دارند كه زیارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانیان بى‏نیاز است.]




28. نهج البلاغه‏، حكمت 252:
28. نهج البلاغه‏، حكمت 252:
فَرَضَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً  لِلدّينِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْريفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظيماً لِلْامامَةِ.
فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً  لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.


[خداوند ايمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پيراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بينوايان)، و روزه را براى آزمايش اخلاص بندگان، و حج را براى تقويت دين، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثير شمار خويشان، و قصاص را براى پيشگيرى از خونريزى،
[خداوند ایمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پیراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بینوایان)، و روزه را براى آزمایش اخلاص بندگان، و حج را براى تقویت دین، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثیر شمار خویشان، و قصاص را براى پیشگیرى از خونریزى،




و اجراى حدود را براى بزرگنمايى حرامهاى الهى، و ترك شراب‏خوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعايت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهيها را براى پشتيبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشيدن به راستگويى، و سلام را براى ايمنى بخشيدن از امور هراس‏انگيز، و امانت را براى نظام يافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.]
و اجراى حدود را براى بزرگنمایى حرامهاى الهى، و ترك شراب‏خوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعایت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهیها را براى پشتیبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشیدن به راستگویى، و سلام را براى ایمنى بخشیدن از امور هراس‏انگیز، و امانت را براى نظام یافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.]


29. نهج البلاغه‏، باب كتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِيَّتِهِ لَهُ عليه السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):
29. نهج البلاغه‏، باب كتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):


... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ لا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دينِكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فى بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقيتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَروا .
... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فى بَیْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَروا .




[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا ديگران بر عمل به آن بر شما پيش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز كه آن ستون دين شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستيد آن را خالى نگذاريد، كه اگر متروك گذاشته شود ديگر مهلت نيابيد (و عزت و شوكت خويش را از دست مى‏دهيد).]
[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز كه آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالى نگذارید، كه اگر متروك گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوكت خویش را از دست مى‏دهید).]




30. نهج البلاغه‏، خطبه 190:
30. نهج البلاغه‏، خطبه 190:
أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ الَى الآخِرينَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَيْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِياماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْيَقِ بُطونِ الْاوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لا يَزْكو بها خُفٌّ ...
أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَى الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْكو بها خُفٌّ ...




[آيا نمى‏بينيد كه خداى سبحان همه پيشينيان را از زمان آدم- صلوات اللَّه عليه- تا واپسين امت در اين جهان، به سنگهايى (روى هم چيده) كه نه سود و زيانى مى‏رسانند و نه مى‏بينند و مى‏شنوند آزمايش نمود؟! و آن را حرمتكده و خانه محترم و شكوهمند خويش ساخت «خانه‏اى كه آن را مايه برپايى و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‏ترين سرزمينها و كم‏آبادى‏ترين منطقه‏ها و تنگ‏ترين دره‏ها، در ميان كوههاى سخت و شنزارهاى نرم و چشمه‏هاى كم‏آب و روستاهاى جدا از هم قرار داد، سرزمينى كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش مى‏يابد.
[آیا نمى‏بینید كه خداى سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگهایى (روى هم چیده) كه نه سود و زیانى مى‏رسانند و نه مى‏بینند و مى‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمتكده و خانه محترم و شكوهمند خویش ساخت «خانه‏اى كه آن را مایه برپایى و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‏ترین سرزمینها و كم‏آبادى‏ترین منطقه‏ها و تنگ‏ترین دره‏ها، در میان كوههاى سخت و شنزارهاى نرم و چشمه‏هاى كم‏آب و روستاهاى جدا از هم قرار داد، سرزمینى كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش مى‏یابد.


سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد كه شانه‏هاى خود را به سوى آن گردانند و به سوى آن روى آورند. آنگاه اين خانه محل سودآورى سفرها و بارانداز بارهاى آنان شد، كه صاحبدلان از فلاتهاى خشك و دور و دره‏هاى پست و عميق و جزيره‏هاى جداجداى درياها به سوى آن مى‏شتابند، شانه‏هاى خود را با خوارى و فروتنى در گرد آن مى‏جنبانند، و لااله‏گويان گرد آن مى‏چرخند، و ژوليده مو و غبارآلود به سوى آن هروله مى‏كنند، در حالى كه جامه‏هاى تن را دور افكنده و با رها ساختن و آرايش نكردن موها زيباييهاى خود را زشت و بدنما ساخته‏اند. اينها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمايش آشكار و پاكسازى بليغى است كه خداوند آن را سبب رحمت و وسيله رسيدن به بهشتش قرار داده است.
سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد كه شانه‏هاى خود را به سوى آن گردانند و به سوى آن روى آورند. آنگاه این خانه محل سودآورى سفرها و بارانداز بارهاى آنان شد، كه صاحبدلان از فلاتهاى خشك و دور و دره‏هاى پست و عمیق و جزیره‏هاى جداجداى دریاها به سوى آن مى‏شتابند، شانه‏هاى خود را با خوارى و فروتنى در گرد آن مى‏جنبانند، و لااله‏گویان گرد آن مى‏چرخند، و ژولیده مو و غبارآلود به سوى آن هروله مى‏كنند، در حالى كه جامه‏هاى تن را دور افكنده و با رها ساختن و آرایش نكردن موها زیباییهاى خود را زشت و بدنما ساخته‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشكار و پاكسازى بلیغى است كه خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.


و اگر خداى سبحان مى‏خواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در ميان بوستانهاى پر جويبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با ميوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پيوسته و در ميان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمينهاى حاصلخيز حلقه‏وار و زمينهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مى‏شد.
و اگر خداى سبحان مى‏خواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقه‏وار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مى‏شد.


و اگر پى‏‌هايى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهايى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكيل مى‏يافت، بى‏شك از فشار و حمله شك در سينه‏ها مى‏كاست و وسوسه‏هاى سخت‏كوشانه ابليس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مى‏آزمايد و به انواع كوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشاينديها امتحان مى‏كند تا تكبر را از دلشان بيرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اينها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستيابى به عفوش قرار دهد.]
و اگر پى‏‌هایى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكیل مى‏یافت، بى‏شك از فشار و حمله شك در سینه‏ها مى‏كاست و وسوسه‏هاى سخت‏كوشانه ابلیس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شك و تردید را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مى‏آزماید و به انواع كوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان مى‏كند تا تكبر را از دلشان بیرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اینها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستیابى به عفوش قرار دهد.]


31. در نمره 28 از على عليه السلام نقل كرديم: وَ الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدّينِ. پس لااقل يكى از فلسفه‏هاى حج تقويت اسلام است. اكنون به چند مطلب بايد اشاره كنيم:
31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل كردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یكى از فلسفه‏هاى حج تقویت اسلام است. اكنون به چند مطلب باید اشاره كنیم:
مطلب اول اينكه بحث ما در درسهايى است كه از حج و براى حج بايد ياد بگيريم. اينكه مى‏گوييم درس است مقصود اين است كه غير از اعمال ظاهر و مناسك معروف، يك سلسله درسهاى ديگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج بايد ياد بگيريم، زيرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام‏  در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است.
مطلب اول اینكه بحث ما در درسهایى است كه از حج و براى حج باید یاد بگیریم. اینكه مى‏گوییم درس است مقصود این است كه غیر از اعمال ظاهر و مناسك معروف، یك سلسله درسهاى دیگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام‏  در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است.
==درسهائی از حج==  
==درسهائی از حج==  


ما يك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج يعنى براى رسيدن به منظورهاى اسلام از حج بايد ياد بگيريم و يك سلسله درسهاست كه از حج بايد بياموزيم، حج بايد معلم و ما بايد متعلم باشيم. آن درسهايى كه ما بايد براى حج بياموزيم مقدماتى است براى رسيدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظيم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏ايم، فقط بايد مراقبت كنيم كه اين منظورها واقعاً تأمين شود.
ما یك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج یعنى براى رسیدن به منظورهاى اسلام از حج باید یاد بگیریم و یك سلسله درسهاست كه از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درسهایى كه ما باید براى حج بیاموزیم مقدماتى است براى رسیدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏ایم، فقط باید مراقبت كنیم كه این منظورها واقعاً تأمین شود.




اسلام، ما را يعنى ملل مختلف غير مرتبط به يكديگر را كه نه يك نژاد دارند و نه يك زبان و نه يك رنگ و نه يك حكومت و نه يك مليت، در يك سرزمين با آمادگى روحى فوق‏العاده‏اى جمع كرده است.اجتماع قطعاً بى‏نظيرى است، اجتماعى كه از لحاظ كميت كم‏نظير و شايد بى‏نظير است و حدود 320000 از خارج و يك ميليون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند.
اسلام، ما را یعنى ملل مختلف غیر مرتبط به یكدیگر را كه نه یك نژاد دارند و نه یك زبان و نه یك رنگ و نه یك حكومت و نه یك ملیت، در یك سرزمین با آمادگى روحى فوق‏العاده‏اى جمع كرده است.اجتماع قطعاً بى‏نظیرى است، اجتماعى كه از لحاظ كمیت كم‏نظیر و شاید بى‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یك میلیون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند.
و اما از لحاظ كيفيت قطعاً بى‏نظير است زيرا اولًا طبيعىِ طبيعى است، هيچ زورى پشت سر آن نيست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نيست بلكه مطامع را پشت سر گذاشته‏اند، اجتماعى كه در آن انگيزه جنسى يا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر اين است كه اخيراً از رنج آن كاسته‏اند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منيّتها كنار گذاشته شده، همه با يك نوع فكر و يك نوع ذكر و يك نوع لباس و يك نوع عمل و در يك راه قدم برمى‏دارند. تا اينجا اسلام انجام داده، از آن به بعد يعنى استفاده از اين اجتماع عظيم خالص با ماست.
و اما از لحاظ كیفیت قطعاً بى‏نظیر است زیرا اولًا طبیعىِ طبیعى است، هیچ زورى پشت سر آن نیست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نیست بلكه مطامع را پشت سر گذاشته‏اند، اجتماعى كه در آن انگیزه جنسى یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر این است كه اخیراً از رنج آن كاسته‏اند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منیّتها كنار گذاشته شده، همه با یك نوع فكر و یك نوع ذكر و یك نوع لباس و یك نوع عمل و در یك راه قدم برمى‏دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنى استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست.
خوب على فرمود: تَقْوِيَةً لِلدّينِ. بدون شك خود همين اجتماع كه فقط افراد يكديگر را مى‏بينند در تقويت دين مؤثر است ولى كافى نيست.
خوب على فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شك خود همین اجتماع كه فقط افراد یكدیگر را مى‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولى كافى نیست.


==حج تقویت دین==  
==حج تقویت دین==  


تقويت اسلام يعنى چه؟ اسلام نيرو بگيرد يعنى چه؟ نيرو گرفتن اسلام به اين است كه بر ايمان پيروان اسلام افزوده شود و عمل پيروان اسلام با اسلام انطباق پيدا كند و بر عدد پيروان اسلام افزوده شود.  
تقویت اسلام یعنى چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنى چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است كه بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا كند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.  


تقويت اسلام، ديگر به اين است كه مسلمانان قوى‏تر باشند و قوى‏تر بودن آنها به اين است كه پيوند اتحاد آنها محكم‏تر باشد.
تقویت اسلام، دیگر به این است كه مسلمانان قوى‏تر باشند و قوى‏تر بودن آنها به این است كه پیوند اتحاد آنها محكم‏تر باشد.
پس برنامه تقويت اسلام در دو قسمت بايد اجرا شود. قسمت اول در اين است كه برنامه‏ها و نشريه‏ها و تعليمات در ايام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقايق اسلامى پرداخته شود، از راه مواعظ روحيه مردم براى عمل به اسلام آماده شود كه مردمى كه برمى‏گردند با آمادگى بهترى برگردند .البته اين‏گونه كارها حتماً بايد با همكارى دولت حجاز صورت گيرد. اصلاحاتى كه از لحاظ امور مربوط به حج بايد صورت بگيرد جزء اين قسمت است.
پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است كه برنامه‏ها و نشریه‏ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامى پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم براى عمل به اسلام آماده شود كه مردمى كه برمى‏گردند با آمادگى بهترى برگردند .البته این‏گونه كارها حتماً باید با همكارى دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتى كه از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است.
قسمت دوم مربوط است به تقويت پيوند مسلمانان و نزديك كردن روابط آنها با يكديگر كه: يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ.
قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیك كردن روابط آنها با یكدیگر كه: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ.
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. اين محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهليت) قرار داده كه در اينجا بايد اسلحه را به زمين بگذارند، حس اذيت و آزار را كنار گذارند، صيد حرم نكنند، گياه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اينكه خون انسانى را در حرم بريزند.
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهلیت) قرار داده كه در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را كنار گذارند، صید حرم نكنند، گیاه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اینكه خون انسانى را در حرم بریزند.
اسلام خواسته به اين وسيله محيط صلح و امنيت و صفا به وجود بياورد.
اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.
==اتحاد مسملمانان==
==اتحاد مسملمانان==


اتحاد مسلمانان در دو ناحيه است. يكى در نواحى سياسى است كه وظيفه دولتهاست و به ملتها مربوط نيست، حرف او را هم نمى‏توان زد زيرا جايى است كه جبرئيل را پر بسوزد. منافع خارجى در اين است كه كنگره سياسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكيل نشود.
اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یكى در نواحى سیاسى است كه وظیفه دولتهاست و به ملتها مربوط نیست، حرف او را هم نمى‏توان زد زیرا جایى است كه جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجى در این است كه كنگره سیاسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكیل نشود.
اما ازآن‏جهت كه مربوط به ملتهاست، بايد ديوارهاى سوء تفاهم‏ها را خراب كرد. اين مهم‏ترين وظيفه‏اى است كه در اين راه يعنى راه تقويت دين به واسطه محكم كردن پيوند اتحاد مسلمانان بايد انجام داد.
اما ازآن‏جهت كه مربوط به ملتهاست، باید دیوارهاى سوء تفاهم‏ها را خراب كرد. این مهم‏ترین وظیفه‏اى است كه در این راه یعنى راه تقویت دین به واسطه محكم كردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد.
متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبى زياد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبى، سوءتفاهم‏هايى است كه در اين زمينه وجود دارد. در اينجا دو مطلب است.
متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبى زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبى، سوءتفاهم‏هایى است كه در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است.
يك مطلب اينكه آيا ممكن است اقدامى بشود كه يك وحدت مذهبى به وجود بيايد؟
یك مطلب اینكه آیا ممكن است اقدامى بشود كه یك وحدت مذهبى به وجود بیاید؟


اين عملى نيست، لااقل به اين زوديها عملى نيست. ما خودمان كه شيعه هستيم هنوز نتوانسته‏ايم در امر تقليد، وحدت به وجود بياوريم و كارى بكنيم كه مجتهدين شوراى فتوايى تشكيل دهند و در هر زمانى مردم يك رساله عملى بيشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داريم كه حنفى و شافعى و مالکی و حنبلى و وهابى و زيدى همه بيايند شيعه اثناعشرى بشوند؟ولى مطلب ديگر اين است كه آيا اين اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟
این عملى نیست، لااقل به این زودیها عملى نیست. ما خودمان كه شیعه هستیم هنوز نتوانسته‏ایم در امر تقلید، وحدت به وجود بیاوریم و كارى بكنیم كه مجتهدین شوراى فتوایى تشكیل دهند و در هر زمانى مردم یك رساله عملى بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم كه حنفى و شافعى و مالکی و حنبلى و وهابى و زیدى همه بیایند شیعه اثناعشرى بشوند؟ولى مطلب دیگر این است كه آیا این اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟


آيا مانع اين است كه همه مسلمانها با يكديگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان يكى است، پيغمبرشان يكى است، احاديث پيغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احاديث اهل بيت را اهل تسنن هم بايد قبول كنند.  
آیا مانع این است كه همه مسلمانها با یكدیگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان یكى است، پیغمبرشان یكى است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول كنند.  
==توافق آيت‏اللَّه بروجردى و شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر==
==توافق آیت‏اللَّه بروجردى و شیخ عبد المجید سلیم، مفتى اعظم مصر==




مرحوم آيت‏اللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند و البته از قديم مى‏پذيرفته‏اند، فقط در كتب حديثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حديث‏ انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى‏ احاديث اهل بيت را بپذيرند. و همينها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.
مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى و مرحوم شیخ عبد المجید سلیم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر این اساس كه اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم مى‏پذیرفته‏اند، فقط در كتب حدیثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّى تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همینها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزديك شدن مسلمانان به يكديگر است نه خود مذاهب.
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیك شدن مسلمانان به یكدیگر است نه خود مذاهب.
خوشبختانه ما شيعيان نماز با آنها را صحيح مى‏دانيم و تبعيت را در نماز و در حج جايز و لازم و كافى مى‏دانيم. اعمال بعضى شيعه بسيار مايه تأسف است.
خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح مى‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و كافى مى‏دانیم. اعمال بعضى شیعه بسیار مایه تأسف است.
اگر شيعه‏اى به حج مى‏رود كه از نزديك به جاى زيارت پيغمبر خلفا را لعن كند، بايد به حج نرود.
اگر شیعه‏اى به حج مى‏رود كه از نزدیك به جاى زیارت پیغمبر خلفا را لعن كند، باید به حج نرود.


يكى از كارهايى كه بايد كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن اين مباحثه‏ها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ.  
یكى از كارهایى كه باید كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‏ها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ.  


بعضى خوششان مى‏آيد كه بروند آنجا مباحثه كنند. بيچاره‏ها نمى‏دانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پيش نمى‏برد.
بعضى خوششان مى‏آید كه بروند آنجا مباحثه كنند. بیچاره‏ها نمى‏دانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پیش نمى‏برد.


از الغدير كارى در ميان آنها ساخته نيست، ولى از اصل الشيعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحيفه سجاديه‏ و خلاف‏ شيخ طوسى، تذكره‏ علامه، تفسير مجمع البيان‏ و اخيراً تفسير الميزان‏ در ميان آنها كار ساخته است،همچنين است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاريخى تحقيقى، كتابهايى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
از الغدیر كارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسى، تذكره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها كار ساخته است،همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاریخى تحقیقى، كتابهایى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
ما اين را بايد بدانيم كه در اين عصر از هر عصر ديگر، مسلمانان بيشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتياج دارند. ما شيعيان اين افتخار را داريم كه على عليه السلام بزرگترين گذشتها و فداكاريها را در زمينه خلافت انجام داد، در نهايت خلوص نيت با رقباى خود همكارى و همگامى كرد، يعنى مصلحت اسلام را بالاترين مصلحتها دانست.
ما این را باید بدانیم كه در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم كه على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداكاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همكارى و همگامى كرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم ديدم. شيخ عطيه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدينه، از شيعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشيعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏كرد كه شيعه كار خلافى نمى‏كند.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏كرد كه شیعه كار خلافى نمى‏كند.


==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج==  
==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج==  
   
   
به عقيده من از جمله درسهايى كه براى حج بايد آموخت و از جمله كارهايى كه قبلًا براى حج بايد انجام داد اين است كه هر حاجى آقا و حاجيه خانمى كه مى‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل يك ماه يك كلاس تهيه ببيند، يعنى بايد يك‏ كلاس تهيه حج قبلًا تشكيل بشود تا حاجى از روى بصيرت برود.
به عقیده من از جمله درسهایى كه براى حج باید آموخت و از جمله كارهایى كه قبلًا براى حج باید انجام داد این است كه هر حاجى آقا و حاجیه خانمى كه مى‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یك ماه یك كلاس تهیه ببیند، یعنى باید یك‏ كلاس تهیه حج قبلًا تشكیل بشود تا حاجى از روى بصیرت برود.
از جمله كارهايى كه از نظر حج بالخصوص بايد آموخت و انجام داد، ترويج زبانهاى اسلامى است. اين براى اتحاد مسلمانان فوق‏العاده ضرورت دارد.ما مى‏گوييم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از يك نظر زبان مخصوص ندارد، يعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر ديگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با اين زبان كم و بيش آشنا باشد.  
از جمله كارهایى كه از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبانهاى اسلامى است. این براى اتحاد مسلمانان فوق‏العاده ضرورت دارد.ما مى‏گوییم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از یك نظر زبان مخصوص ندارد، یعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با این زبان كم و بیش آشنا باشد.  


از نظر ديگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مى‏دانيم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نيز بالخصوص زبان فارسى يك زبان اسلامى است.
از نظر دیگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مى‏دانیم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نیز بالخصوص زبان فارسى یك زبان اسلامى است.
مثنوى‏، سعدى، حافظ، نظامى، كيمياى سعادت‏، جامى و غيره اينها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بيش از آنكه به ايران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.
مثنوى‏، سعدى، حافظ، نظامى، كیمیاى سعادت‏، جامى و غیره اینها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بیش از آنكه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.
موضوع بوسيدن ضريح و حجرالاسود و ممانعت وهابيها را به شكلى بايد حل كرد. نه اينها بايد آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسيدن و نه آنها بايد اين‏قدر امتناع كنند. كفر است، شرك است يعنى چه؟
موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابیها را به شكلى باید حل كرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع كنند. كفر است، شرك است یعنى چه؟
اما قسمت اول- كه بيان آن به تأخير افتاد- يعنى تقويت دين از طريق به كار بردن تدابير و اقداماتى براى ترويج خود دين، براى تبليغ دين، براى هماهنگ كردن تبليغات دينى؛ اينجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اكرم را در حجةالوداع ذكر كنيم.
اما قسمت اول- كه بیان آن به تأخیر افتاد- یعنى تقویت دین از طریق به كار بردن تدابیر و اقداماتى براى ترویج خود دین، براى تبلیغ دین، براى هماهنگ كردن تبلیغات دینى؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اكرم را در حجةالوداع ذكر كنیم.
از اين نظر اين سفر بايد اولًا سفر تفقه باشد، يعنى سفر فهم عميق دين. اين در وقتى است كه برنامه‏هاى تعليماتى عميق و وسيعى در نماز جمعه‏ها، در غير نماز جمعه، در مسجد النبى و مسجد الحرام و عرفات و منى اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملى كه سعوديها مى‏كنند. قبلًا حديث حضرت رضا را چنين نقل كرديم:
از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنى سفر فهم عمیق دین. این در وقتى است كه برنامه‏هاى تعلیماتى عمیق و وسیعى در نماز جمعه‏ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبى و مسجد الحرام و عرفات و منى اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملى كه سعودیها مى‏كنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل كردیم:
... مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا فِى الدّينِ وَ لِيُنْذِروا قَوْمَهُمْ ....
... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ ....
[...
[...


و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...]
و دیگر آنكه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذیر است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...]
اگر توجه به اين نكته روانى داشته باشيم كه مسافر خصوصاً چنين مسافرى حالت آمادگى عجيبى براى الهام‏گيرى دارد، جزئيات به خاطرش مى‏ماند و به ذهنش ثبت مى‏شود، اهميت مطلب را درك مى‏كنيم.
اگر توجه به این نكته روانى داشته باشیم كه مسافر خصوصاً چنین مسافرى حالت آمادگى عجیبى براى الهام‏گیرى دارد، جزئیات به خاطرش مى‏ماند و به ذهنش ثبت مى‏شود، اهمیت مطلب را درك مى‏كنیم.
على عليه السلام به قثم فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّهِ‏ عبرتها و نكات آموزنده تاريخ را به مردم تعليم كن. اين خود تفقه در دين است. ما در ورقه‏هاى‏ تفقه در دين‏ گفته‏ايم يكى از مراتب تفقه در دين شناختن هدفهاى اسلامى است.
على علیه السلام به قثم فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرتها و نكات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم كن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏هاى‏ تفقه در دین‏ گفته‏ایم یكى از مراتب تفقه در دین شناختن هدفهاى اسلامى است.
زيارت پيغمبر از لواحق لا ينفك حج است، حتى واجب كفايى است كه مردم به زيارت پيغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم بايد تاريخ اسلام را به نحو آموزنده‏اى به مردم تعليم كرد،همان‏طور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود:
زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفك حج است، حتى واجب كفایى است كه مردم به زیارت پیغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‏اى به مردم تعلیم كرد،همان‏طور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود:


فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى ...
فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْكَرَ وَ لا یُنْسى ...




[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر ديگر برد ... و نيز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود ...]
[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود ...]
على هذا برنامه‏هاى حساب شده‏اى (و شايد وسيله فيلمها و راهنماها) بايد براى احد و بدر و كوه حرا و غار ثور و غيره ترتيب داد.
على هذا برنامه‏هاى حساب شده‏اى (و شاید وسیله فیلمها و راهنماها) باید براى احد و بدر و كوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد.
اين نكته بايد گفته شود كه ايرانيها در گذشته توانسته‏اند شايستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نيز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پيش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكم‏تر كنند، صد درصد به نفع ايران است زيرا زمينه بسيار خوب است.از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاريخ اسلام را مملو از نام ايران و ايرانى مى‏بينند- احترامى از ايران و ايرانى در دل آنها ايجاد كرده است كه فوق‏العاده است، و از طرف ديگر در حال حاضر نيز مانند گذشته مفكرين اسلامى ايران عميق‏تر از ساير مفكرين فكر مى‏كنند.
این نكته باید گفته شود كه ایرانیها در گذشته توانسته‏اند شایستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نیز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكم‏تر كنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است.از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانى مى‏بینند- احترامى از ایران و ایرانى در دل آنها ایجاد كرده است كه فوق‏العاده است، و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفكرین اسلامى ایران عمیق‏تر از سایر مفكرین فكر مى‏كنند.
==درسهای عملی از حج==  
==درسهای عملی از حج==  


اما درسهايى كه از حج بايد ياد بگيريم يك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت ديگر يك برنامه تربيتى اسلامى است.
اما درسهایى كه از حج باید یاد بگیریم یك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت دیگر یك برنامه تربیتى اسلامى است.




اين نكته را بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد.  
این نكته را باید متوجه باشیم كه تربیت اسلامى تفاوتش با سایر تربیتها یكى در این است كه اساس همه تربیتها را توحید قرار داده و كار را از نیت و اخلاص شروع كرده است و همین جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.  


تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.
تمرین و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.


عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏  يعنى چه و براى چه است؟
عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏  یعنى چه و براى چه است؟
در نهايه‏ ابن اثير، ماده حرم، حديثى نقل مى‏كند به اين مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گويد:
در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل مى‏كند به این مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گوید:


يُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ يُحْرُمُ أذاكَ عَلَيْه. وَ يُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ يُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً يوقِعُ بِهِ، يُريدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَديثُ عُمَرَ: الصِّيامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما يَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ يُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى:
یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ یُحْرُمُ أذاكَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى:
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَليفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا
... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ يُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخيطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْياءِ الَّتى مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها كَالطّيبِ وَ النِّكاحِ وَ الصَّيْدِ وَ غَيْرِ ذلِكَ. وَ الأَصْلُ فيهِ الْمَنْعُ فَكَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْياءِ.
... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتى مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها كَالطّیبِ وَ النِّكاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِكَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَكَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.




[گويند «او مُحرم از توست» يعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گويند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چيزى از خود را حلال نكرده تا سبب‏ هتك او شود. منظور اين است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى كه پيدا مى‏كند از آزار ديگران و اينكه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همين معنى است حديث عمر: «روزه احرام است» زيرا روزه‏دار از چيزى كه در روزه‏اش رخنه ايجاد كند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گويند.
[گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چیزى از خود را حلال نكرده تا سبب‏ هتك او شود. منظور این است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى كه پیدا مى‏كند از آزار دیگران و اینكه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همین معنى است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزى كه در روزه‏اش رخنه ایجاد كند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند.
و از همين معنى است قول راعى:
و از همین معنى است قول راعى:
عثمان بن عَفّان خليفه را كشتند در حالى كه چيزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و ديگران را به يارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بى‏ياور نديدم.
عثمان بن عَفّان خلیفه را كشتند در حالى كه چیزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بى‏یاور ندیدم.




... و احرام مصدر احرم الرجل يحرم احراماً است و آن وقتى است كه حاجى صدا را به تلبيه براى حج يا عمره بلند كند و به اسباب و شروط آنها عمل كند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهيز از چيزهايى كه شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صيد و ديگر چيزها. و اصل احرام به معنى منع است. گويا محرم خود را از اين چيزها باز مى‏دارد.]
... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است كه حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند كند و به اسباب و شروط آنها عمل كند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى كه شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مى‏دارد.]
در احرام چند نكته است: يكى اينكه انسان در مدت معينى يك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مى‏كند؛ ازاين‏جهت مثل روزه است، تمرين تقواست.
در احرام چند نكته است: یكى اینكه انسان در مدت معینى یك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مى‏كند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست.
انسان چاره‏اى ندارد از اينكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.
انسان چاره‏اى ندارد از اینكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.


تحمل بعضى محروميتها براى رسيدن به سعادت لازم است. هر رژيم تربيتى را كه شما در دنيا پيدا كنيد بر اساس لاقيدى مطلق و بى‏باكى و بى‏ارادگى نيست، بالاخره يك سلسله چيزها را تحريم مى‏كند.
تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را كه شما در دنیا پیدا كنید بر اساس لاقیدى مطلق و بى‏باكى و بى‏ارادگى نیست، بالاخره یك سلسله چیزها را تحریم مى‏كند.




نكته دوم امورى است كه تحريم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقويت شده از قبيل صيد، مباشرت زن، اذيت و آزار حيوانها بلكه تحمل اذيت آنها، بوى خوش، نگاه در آيينه، پوشيدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زينت كردن، پوشيدن سر براى مرد و پوشيدن صورت براى زن.
نكته دوم امورى است كه تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوانها بلكه تحمل اذیت آنها، بوى خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زینت كردن، پوشیدن سر براى مرد و پوشیدن صورت براى زن.
در [تحريم‏] صيد حس شكارچى‏گرى را از انسان مى‏خواهد بگيرد، حس آزار را از انسان مى‏گيرد، قدرت تحمل اذيت و قدرت حلم به انسان مى‏دهد، مقاومت در مقابل ميل جنسى مى‏دهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگى مى‏دهد.
در [تحریم‏] صید حس شكارچى‏گرى را از انسان مى‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان مى‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان مى‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسى مى‏دهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگى مى‏دهد.
نكته سوم درباره لباس است: لباسى در منتهاى سادگى و بى‏رنگى و بى‏نشانى‏ ، محو رنگها و شكلهاى لباسها، براى يك مدت موقت هم كه شده همه مردم از درجه‏دار و غير درجه‏دار، نشان‏دار و غير نشان‏دار، نوپوش و كهنه‏پوش، آن كه اقلًا دويست تومان داده يك كت و شلوار برايش دوخته‏اند و آن كه بيست تومان داده و قبايى برايش دوخته‏اند، همه را در يك لباس ساده جمع كرده.
نكته سوم درباره لباس است: لباسى در منتهاى سادگى و بى‏رنگى و بى‏نشانى‏ ، محو رنگها و شكلهاى لباسها، براى یك مدت موقت هم كه شده همه مردم از درجه‏دار و غیر درجه‏دار، نشان‏دار و غیر نشان‏دار، نوپوش و كهنه‏پوش، آن كه اقلًا دویست تومان داده یك كت و شلوار برایش دوخته‏اند و آن كه بیست تومان داده و قبایى برایش دوخته‏اند، همه را در یك لباس ساده جمع كرده.




گاهى اتفاق مى‏افتد كه افرادى را در يك مجمع واحد دعوت مى‏كنند و مى‏خواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بيچاره براى شركت در يك مجلس بايد پانصد تومان خرج كند.  
گاهى اتفاق مى‏افتد كه افرادى را در یك مجمع واحد دعوت مى‏كنند و مى‏خواهند همه را در یك لباس حاضر كنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شركت در یك مجلس باید پانصد تومان خرج كند.  


خدا مردم را دعوت كرده با يك لباس رسمى به حضور بيايند، آن ساده‏ترين و بى‏رنگ‏وشكل‏ترين آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مى‏كند دل پايين‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مى‏كند، اما آنچه خدا مى‏كند دل بالاتر را به جاى دل پايين‏تر مى‏برد و در او ايجاد تواضع مى‏كند.
خدا مردم را دعوت كرده با یك لباس رسمى به حضور بیایند، آن ساده‏ترین و بى‏رنگ‏وشكل‏ترین آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مى‏كند دل پایین‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مى‏كند، اما آنچه خدا مى‏كند دل بالاتر را به جاى دل پایین‏تر مى‏برد و در او ایجاد تواضع مى‏كند.


اسلام با اين وسيله و شكل، يكرنگى و وحدت ايجاد مى‏كند.يك مطلب و يك سؤال هست: آيا لباس در روحيه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشيده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر يا پايين‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پايين داشتن مجلس در روحيه مؤثر است،لهذا پيغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشينند. مساوات در لباس، مساوات در روح ايجاد مى‏كند به شرط آنكه به صورت الغاء تشريفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحيد مسلمانان
اسلام با این وسیله و شكل، یكرنگى و وحدت ایجاد مى‏كند.یك مطلب و یك سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشیده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است،لهذا پیغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد مى‏كند به شرط آنكه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحید مسلمانان
==سخن مشهور كاشف الغطاء==
==سخن مشهور كاشف الغطاء==


و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَيْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحيدِ وَ تَوْحيدُ الْكَلِمَةِ. ولى اين لباس واحد را به صورت يك تشريفات خاص به‏وجود نياورده، به صورت الغاء تشريفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‏ترين شكل.
و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَیْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْكَلِمَةِ. ولى این لباس واحد را به صورت یك تشریفات خاص به‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‏ترین شكل.




واى از تشريفات، چقدر فاصله‏ها را همين تشريفات لباسى و نشانه‏ها به وجود آورده است.
واى از تشریفات، چقدر فاصله‏ها را همین تشریفات لباسى و نشانه‏ها به وجود آورده است.
احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدى:
احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدى:


ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى‏
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر این كلاه دارى‏
به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى‏
به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است كه مال و جاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعيف همت‏ كه نماند اين تقرب كه به پادشاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعیف همت‏ كه نماند این تقرب كه به پادشاه دارى‏


چقدر كار غلطى است اين تشريفاتى كه اخيراً بعضى كاروانها به صورت تبعيض به وجود آورده‏اند، دو برابر پول مى‏دهند كه در آنجا كاخ اختصاصى و ماشين اختصاصى داشته باشند.
چقدر كار غلطى است این تشریفاتى كه اخیراً بعضى كاروانها به صورت تبعیض به وجود آورده‏اند، دو برابر پول مى‏دهند كه در آنجا كاخ اختصاصى و ماشین اختصاصى داشته باشند.




آيه قرآنى مربوط به احرام اين آيه است:
آیه قرآنى مربوط به احرام این آیه است:
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقونِ يا اولِى الألْبابِ.
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقونِ یا اولِى الألْبابِ.
[ (وقت) حج ماههاى معلومى است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هركه در اين ماه‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند كه) بد زبانى و آميزش جنسى و فسق (كارهاى ناشايست و دروغ) و بگومگو در حج روا نيست. و هركه كار نيكى كند خدا آن را مى‏داند. و توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، و از من پروا كنيد اى خردمندان.]
[ (وقت) حج ماههاى معلومى است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هركه در این ماه‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند كه) بد زبانى و آمیزش جنسى و فسق (كارهاى ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هركه كار نیكى كند خدا آن را مى‏داند. و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید اى خردمندان.]
از اين آيه به خوبى مى‏توان فهميد كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.
از این آیه به خوبى مى‏توان فهمید كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.
==سعی صفا و مروه==  
==سعی صفا و مروه==  


فقيه‏، جلد 2، صفحه 127:
فقیه‏، جلد 2، صفحه 127:
عَنْ سُلَيْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْىُ بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّيْطانَ تَراءَى لِابْراهيمَ عليه السلام فِى الْوادى فَسَعى وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّياطينِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعى‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ يَذِلُّ فيهِ كُلُّ جَبّارٍ ...
عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْىُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَى لِابْراهیمَ علیه السلام فِى الْوادى فَسَعى وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعى‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ كُلُّ جَبّارٍ ...




[سليمان بن جعفر گويد: از امام رضا عليه السلام درباره فلسفه احكام حج پرسيدم.
[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه السلام درباره فلسفه احكام حج پرسیدم.
فرمود: ... سعى ميان صفا و مروه به اين جهت قرار داده شده كه شيطان در وادى حج در نظر ابراهيم عليه السلام آشكار شد. پس ابراهيم در آن جا كه منازل شياطين است سعى نمود. و محل سعى ازآن‏جهت محبوب‏ترين سرزمينها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذليل و سركوب مى‏شود.]
فرمود: ... سعى میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده كه شیطان در وادى حج در نظر ابراهیم علیه السلام آشكار شد. پس ابراهیم در آن جا كه منازل شیاطین است سعى نمود. و محل سعى ازآن‏جهت محبوب‏ترین سرزمینها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذلیل و سركوب مى‏شود.]
==مشعر==  
==مشعر==  


صفحه 128 :
صفحه 128 :
وَ انَّما صُيِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ  وَ لَمْ يُصَيَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ  بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ يَتَضَرَّعونَ حَتّى اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانى وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الى‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْريبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتى كانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّيارَةِ عَلى طَهارَةٍ. وَ انَّما كُرِهَ الصِّيامُ فى ايّامِ التَّشْريقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فى ضِيافَتِهِ وَ لا يَنْبَغى لِضَيْفٍ انْ يَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...
وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ  وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْكَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ  بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّى اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانى وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الى‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتى كانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلى طَهارَةٍ. وَ انَّما كُرِهَ الصِّیامُ فى ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فى ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغى لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...




بدين جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زايران خدا به حج مى‏آيند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مى‏دارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول يابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مى‏دارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مى‏دهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمى‏رسد بلكه تقواى شما به او مى‏رسد) و چون قربانى كردند و آلودگيهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از ديدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زيارت با طهارت مى‏نمايد.و روزه در ايام تشريق ازاين‏رو ناخوشايند است كه حاجيان زايران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مى‏برند، و سزاوار نيست كه مهمان در خانه ميزبان روزه بدارد.]
بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج مى‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مى‏دارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مى‏دارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مى‏دهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمى‏رسد بلكه تقواى شما به او مى‏رسد) و چون قربانى كردند و آلودگیهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زیارت با طهارت مى‏نماید.و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است كه حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مى‏برند، و سزاوار نیست كه مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]
==قربانی==  
==قربانی==  


صفحه 129:
صفحه 129:
وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ.
وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.]
[و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نیازمندان شما شكمى سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنید.]




صفحه 295:
صفحه 295:
وَ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: كُنّا نَنْهَى النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِىِّ مِنْ مِنى بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ كَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْيَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ.
وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: كُنّا نَنْهَى النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِىِّ مِنْ مِنى بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ كَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ.
[و امام صادق عليه السلام فرمود: ما مردم را از بيرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مى‏كرديم زيرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بيرون بردن آن مانعى ندارد.]
[و امام صادق علیه السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مى‏كردیم زیرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بیرون بردن آن مانعى ندارد.]
==مذاکرات علمی امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج==   
==مذاکرات علمی امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج==   


صفحه 162:
صفحه 162:
كانَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحيدِ فَقيلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقيقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ يَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَيْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ يَحُجُّ وَ كانَ يَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ايّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَميرِهِ.
كانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ یَحُجُّ وَ كانَ یَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ.
فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَجَلَسَ الَيْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ يَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟
فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟
فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَيْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَيْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعيرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَيْرُ حَكيمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.
فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَكیمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.




فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّيْطانُ وَلِيَّهُ يورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا يُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْيانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِيائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّى الى‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطيعَ فيما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ .
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّى الى‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ .
فَقالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ يا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ.
فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ.
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَيْلَكَ وَ كَيْفَ يَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَيْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ يَرى‏ اشْخاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا يَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَيْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فيهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيّانُ فَانَّهُ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا يَكونُ الى‏ مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى‏ مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآياتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهينِ الْواضِحَةِ وَ ايَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْليغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ.
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَكَ وَ كَیْفَ یَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ یَرى‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا یَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا یَكونُ الى‏ مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى‏ مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ.


فَقامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَيْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقيراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.
فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.




[ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحيد دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفيقت را رها كردى و در چيزى كه اصل و حقيقتى ندارد درآمدى! گفت: رفيق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختيار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر يك مذهب نمى‏بينم.
[ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها كردى و در چیزى كه اصل و حقیقتى ندارد درآمدى! گفت: رفیق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختیار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر یك مذهب نمى‏بینم.
راوى گفت: ابن ابى العوجاء از روى سركشى و انكار بر كسانى كه حج مى‏گزارند داخل مكه شد و عالمان دينى از گفتگو و همنشينى با او كراهت داشتند زيرا بسيار بد زبان و بدطينت بود.
راوى گفت: ابن ابى العوجاء از روى سركشى و انكار بر كسانى كه حج مى‏گزارند داخل مكه شد و عالمان دینى از گفتگو و همنشینى با او كراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.


پس نزد امام صادق عليه السلام آمد و در ميان گروهى از همفكران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت:
پس نزد امام صادق علیه السلام آمد و در میان گروهى از همفكران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت:
مجالس امانت است (سخنان بايد در همين جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است بايد سرفه كند، آيا اجازه مى‏دهى سخن گويم؟ فرمود: بگو.
مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است باید سرفه كند، آیا اجازه مى‏دهى سخن گویم؟ فرمود: بگو.
گفت: تا كى اين خرمنگاه را مى‏كوبيد و به اين سنگ التجا مى‏آوريد و اين خانه‏اى را كه از آجر و سنگ و گل بالا رفته مى‏پرستيد و چون شتران رميده دور آن هروله مى‏كنيد؟! در صورتى كه هركه دراين‏باره بينديشد و فكر خود را به كار برد پى مى‏برد كه اين كارى است كه يك غير حكيم و بى‏فكر آن را بنياد نهاده است. اكنون پاسخ ده، زيرا تو رأس و قله اين دين هستى و پدرت اساس و نظام آن بوده است.
گفت: تا كى این خرمنگاه را مى‏كوبید و به این سنگ التجا مى‏آورید و این خانه‏اى را كه از آجر و سنگ و گل بالا رفته مى‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله مى‏كنید؟! در صورتى كه هركه دراین‏باره بیندیشد و فكر خود را به كار برد پى مى‏برد كه این كارى است كه یك غیر حكیم و بى‏فكر آن را بنیاد نهاده است. اكنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستى و پدرت اساس و نظام آن بوده است.
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را كور كرده است حق را ثقيل مى‏يابد و حق به كامش شيرين نمى‏آيد، و شيطان اختياردار او مى‏شود و وى را در آبشخوارهاى هلاكت درآورده و بيرون نخواهد آورد. اين خانه‏اى است كه خداوند خلق خويش را به واسطه آن به بندگى خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوى آن بيازمايد، ازاين‏رو آنان را به تعظيم و زيارت اين خانه واداشته و آن را محل پيامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدين جهت اين خانه شاخه‏اى از خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست، و بر هيئت كمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند اين خانه را دو هزار سال پيش از گسترده شدن زمين آفريد، و شايسته‏ترين كس به اين كه در اوامر و نواهى خود اطاعت شود خداوندى است كه پديدآرنده ارواح و صورتهاست.
امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را كور كرده است حق را ثقیل مى‏یابد و حق به كامش شیرین نمى‏آید، و شیطان اختیاردار او مى‏شود و وى را در آبشخوارهاى هلاكت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‏اى است كه خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگى خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوى آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‏اى از خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست، و بر هیئت كمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید، و شایسته‏ترین كس به این كه در اوامر و نواهى خود اطاعت شود خداوندى است كه پدیدآرنده ارواح و صورتهاست.


ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چيز غايب و ناديده حواله كردى.
ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چیز غایب و نادیده حواله كردى.




امام صادق عليه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غايب است كسى كه شاهد خلق خويش است و به آنان از رگ گردن نزديكتر است، سخنشان را مى‏شنود، خودشان را مى‏بيند و اسرارشان را مى‏داند؟! اين مخلوق است كه هرگاه از جايى انتقال يابد يك جا از او پر مى‏شود و جاى ديگر از او خالى مى‏ماند، و در جايى كه تازه رفته از جايى كه قبلًا در آن بوده بى‏خبر است. اما خداى عظيم‏الشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هيچ جايى از او خالى نيست و هيچ جايى هم از او پر نيست، و هيچ جايى از جايى ديگر به او نزديكتر نيست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانه‏هاى محكم و براهين روشن برانگيخت و او را به يارى خود تأييد نمود و براى پيام‏گزارى خويش برگزيد، ما سخن او را دراين‏باره تصديق مى‏كنيم كه پروردگارش او را برانگيخته و با او سخن گفته است.
امام صادق علیه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غایب است كسى كه شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیكتر است، سخنشان را مى‏شنود، خودشان را مى‏بیند و اسرارشان را مى‏داند؟! این مخلوق است كه هرگاه از جایى انتقال یابد یك جا از او پر مى‏شود و جاى دیگر از او خالى مى‏ماند، و در جایى كه تازه رفته از جایى كه قبلًا در آن بوده بى‏خبر است. اما خداى عظیم‏الشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هیچ جایى از او خالى نیست و هیچ جایى هم از او پر نیست، و هیچ جایى از جایى دیگر به او نزدیكتر نیست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانه‏هاى محكم و براهین روشن برانگیخت و او را به یارى خود تأیید نمود و براى پیام‏گزارى خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق مى‏كنیم كه پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.


ابن ابى العوجاء برخاست و به يارانش گفت: چه كسى مرا در درياى اين مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برايم شرابى سرخوش كننده فراهم آوريد و شما مرا در شعله آتش افكنديد!  
ابن ابى العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه كسى مرا در دریاى این مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برایم شرابى سرخوش كننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افكندید!  


گفتند: راستى كه در مجلس او بسيار حقير مى‏نمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى اين كسانى را كه مى‏بينيد تراشيده است! (يعنى آن‏قدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشيدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشيده‏اند.)]خلاصه حديث بالا و همچنين بيان‏ نهج البلاغه‏ كه قبلًا نقل كرديم اين است كه خداوند به اين وسيله مى‏خواهد تسليم و تعبد بنده را ظاهر كند.
گفتند: راستى كه در مجلس او بسیار حقیر مى‏نمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى این كسانى را كه مى‏بینید تراشیده است! (یعنى آن‏قدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج البلاغه‏ كه قبلًا نقل كردیم این است كه خداوند به این وسیله مى‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر كند.




اين مسئله را بايد طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احياناً در مى‏يابد، ولى آيا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسليم بجا آورد اقرب به عبوديت است يا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسليم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسليم است.
این مسئله را باید طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احیاناً در مى‏یابد، ولى آیا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسلیم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.
==تعبد در حج==  
==تعبد در حج==  


اساساً يكى از رموز حج تسليم تعبدى است و داستان ابراهيم و ذبح اسماعيل (ابراهيم پدر حج است) خود نشانه‏اى از اين تسليم مطلق است.
اساساً یكى از رموز حج تسلیم تعبدى است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏اى از این تسلیم مطلق است.




فقيه‏، جلد 2، صفحه 179:
فقیه‏، جلد 2، صفحه 179:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: كانَ ابى يَقولُ: ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتَ اذا لَمْ يَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ يُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏  وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: كانَ ابى یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَكُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏  وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.


[امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم مى‏فرمود: كسى كه به زيارت اين خانه مى‏آيد اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهميتى نزد خدا ندارد:  
[امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم مى‏فرمود: كسى كه به زیارت این خانه مى‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتى نزد خدا ندارد:  


اخلاق خوشى كه با آن با همنشينانش معاشرت كند، و بردبارى‏اى كه با آن خشم خود را كنترل نمايد، و پرهيزكارى‏اى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.]
اخلاق خوشى كه با آن با همنشینانش معاشرت كند، و بردبارى‏اى كه با آن خشم خود را كنترل نماید، و پرهیزكارى‏اى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.]




وسائل‏، جلد 2، صفحه 139:
وسائل‏، جلد 2، صفحه 139:
احتجاج‏ طَبَرْسى عَنْ أَميرِ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام فِى احْتِجاجِهِ عَلَى الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُكُمْ انّى كُنْتُ وَصِيّاً فَضَيَّعْتُ الْوَصِيَّةَ فَانْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَىَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّى وَ لَيْسَ عَلَى الْاوْصِياءِ الدُّعاءُ الى‏ انْفُسِهِمْ، انَّما يَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِياءَ عليهم السلام فَيَدْعونَ الى‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِىُّ فَمَدْلولٌ عَلَيْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الى‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا. وَ لَوْ تَرَكَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ يَكُنِ الْبَيْتُ لِيُكْفَرَ [بِتَرْكِهِمْ ايّاهُ‏] وَ لكِنْ كانوا يَكْفُرونَ بِتَرْكِهِمْ ايّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ عَلَماً وَ كَذلِكَ نَصَبَنى عَلَماً حَيْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِىُّ، انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتى وَ لا تَأْتى.
احتجاج‏ طَبَرْسى عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام فِى احْتِجاجِهِ عَلَى الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُكُمْ انّى كُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَىَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّى وَ لَیْسَ عَلَى الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الى‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم السلام فَیَدْعونَ الى‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِىُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الى‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَكَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَكُنِ الْبَیْتُ لِیُكْفَرَ [بِتَرْكِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لكِنْ كانوا یَكْفُرونَ بِتَرْكِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ عَلَماً وَ كَذلِكَ نَصَبَنى عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: یا عَلِىُّ، انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتى وَ لا تَأْتى.
[در كتاب‏ احتجاج‏ طبرسى در ضمن احتجاج امير مؤمنان عليه السلام با خوارج آمده است كه فرمود:اما اينكه گفتيد من وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و (با سكوت و خانه‏نشينى خود) وصيت را تباه كردم؛ بدانيد اين شما بوديد كه كافر شديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد و كار را از دست من بيرون برديد؛ و بر اوصيا لازم نيست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم بايد خود طبق وصيت پيامبرشان نزد اوصيا بروند)؛ خداوند پيامبران عليهم السلام را برمى‏انگيزد و آنان را به سوى خود دعوت مى‏كنند. اما وصى معرفى شده است و بى‏نياز است از اين كه به سوى خود دعوت نمايد،
[در كتاب‏ احتجاج‏ طبرسى در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه السلام با خوارج آمده است كه فرمود:اما اینكه گفتید من وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم و (با سكوت و خانه‏نشینى خود) وصیت را تباه كردم؛ بدانید این شما بودید كه كافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و كار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم السلام را برمى‏انگیزد و آنان را به سوى خود دعوت مى‏كنند. اما وصى معرفى شده است و بى‏نیاز است از این كه به سوى خود دعوت نماید،


چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه خانه خدا را زيارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند اين خانه خدا نيست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شده‏اند، زيرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است.همچنين خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه بايد به زيارت آن رفت نه آنكه كعبه به زيارت كسى رود.]
چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانایى رفتن دارند كه خانه خدا را زیارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند این خانه خدا نیست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شده‏اند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه باید به زیارت آن رفت نه آنكه كعبه به زیارت كسى رود.]
اين خود تعبيرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است‏  ولى از سنگ نه از پارچه، مثل يك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل يك پرچم در ميدان جنگ همه بايد گرد او جمع شوند، مثل يك پرچم تا او برپاست لشكر ايستاده و مقاومت مى‏كند و اگر خوابيد پشت سپاه و اردو مى‏شكند: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ.
این خود تعبیرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است‏  ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یك پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یك پرچم تا او برپاست لشكر ایستاده و مقاومت مى‏كند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو مى‏شكند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ.


مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى
مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى
يكى از درسهايى كه از حج بايد بياموزيم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...
یكى از درسهایى كه از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...




در قرآن كريم، سوره بقره، آيه 198- 200 اين طور مى‏فرمايد:
در قرآن كریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور مى‏فرماید:
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ. ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيمٌ. فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً.
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً.
[پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمراهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آن‏چنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مى‏كنيد يا بيشتر از آن.]
[پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذكر خدا پردازید، و او را یاد كنید چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه شوید، و از خدا آمرزش بخواهید، كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد كنید كه از پدران خود یاد مى‏كنید یا بیشتر از آن.]
در كافى‏، جلد 4، صفحه 516:
در كافى‏، جلد 4، صفحه 516:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ايّامُ التَّشْريقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى يَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ایّامُ التَّشْریقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى یَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...
[امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «و خدا را در روزهايى چند ياد كنيد» فرمود: منظور ايام تشريق است، در جاهليت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با يكديگر مى‏پرداختند و يكى مى‏گفت:
[امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایى چند یاد كنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با یكدیگر مى‏پرداختند و یكى مى‏گفت:
پدرم چنين و چنان مى‏كرد (و ديگرى نيز همين طور). ازاين‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازير شديد و به منى آمديد خدا را در آنجا ياد كنيد مثل يادى كه از پدرانتان مى‏كنيد بلكه بيشتر از آن ...]
پدرم چنین و چنان مى‏كرد (و دیگرى نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منى آمدید خدا را در آنجا یاد كنید مثل یادى كه از پدرانتان مى‏كنید بلكه بیشتر از آن ...]
در پاورقى‏ كافى‏ مى‏گويد:
در پاورقى‏ كافى‏ مى‏گوید:
رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ عليه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ يَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ يَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ يَذْكُرونَ ايّامَهُمُ الْقَديمَةَ وَ ايادِيَهُمُ الْجَسيمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ يَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ.
رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْكُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ.
[از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مى‏شدند در آن مكان جمع مى‏شدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مى‏پرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را ياد مى‏كردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را ياد كنند.]
[از امام باقر علیه السلام روایت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مى‏شدند در آن مكان جمع مى‏شدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مى‏پرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را یاد مى‏كردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را یاد كنند.]
اين مطلب امروز بسيار مورد اهميت است. در جاهليت قرن بيستم تحت نفوذ استعمار، قوميتها و مليتها تا حد زيادى تحريك مى‏شود و اين سبب تفرقه مسلمانان است. فرقى كه هست اعراب با مقياس قبيله و امروز با مقياس نژاد و ملت، تفاخر جاهلى مى‏كنند. ما در مقاله «ايران و اسلام» دراين‏باره بحث كرديم.
این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیتها و ملیتها تا حد زیادى تحریك مى‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقى كه هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلى مى‏كنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث كردیم.
در كشاف‏ مى‏گويد: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ايام حج تشكيل مى‏شد.
در كشاف‏ مى‏گوید: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ایام حج تشكیل مى‏شد.
==رفع دو شبهه مهم در مساله حج==  
==رفع دو شبهه مهم در مساله حج==  


در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مى‏شود: قربانى، تعظيم سنگ و غيره.
در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مى‏شود: قربانى، تعظیم سنگ و غیره.
از نظر اول، اين عمل يك ظلم و آزار است و نمى‏تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن داده‏اند. آيا مى‏توان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟
از نظر اول، این عمل یك ظلم و آزار است و نمى‏تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن داده‏اند. آیا مى‏توان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟
ميازار مورى كه دانه‏كش است‏ كه جان دارد و جان شيرين خوش است‏
میازار مورى كه دانه‏كش است‏ كه جان دارد و جان شیرین خوش است‏


قطع نظر از آزار و اذيت، چه رابطه‏اى ميان رضاى خدا و ريختن خون يك حيوان است؟ مگر خداوند- العياذ باللَّه- خونخوار است و از اينكه ببيند خون حيوانى ريخته مى‏شود مسرور و خوشحال مى‏شود؟ بعلاوه، چنانكه گفتيم ظلم و آزار و تعذيب است و مبعّد است.
قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‏اى میان رضاى خدا و ریختن خون یك حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینكه ببیند خون حیوانى ریخته مى‏شود مسرور و خوشحال مى‏شود؟ بعلاوه، چنانكه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است.
ايراد ديگر به قربانى اين است كه يادگار توحش است. در قديم در اديان وثنى و بت‏پرستى مذبحهايى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏كرده‏اند و خيال مى‏كرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏كنند و ظاهراً گوشتهاى آن حيوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را كه براى خودشان خوراكى بوده به سر و صورت بتها مى‏ماليده‏اند.
ایراد دیگر به قربانى این است كه یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بت‏پرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏كرده‏اند و خیال مى‏كرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏كنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را كه براى خودشان خوراكى بوده به سر و صورت بتها مى‏مالیده‏اند.
اما جواب: راجع به اين قسمت كه چه فايده‏اى بر ريختن خون مترتب مى‏شود، اين در صورتى صحيح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند يا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ريختن خون باشد. دليلى ندارد كه صرف ريختن خون مقرّب باشد، زيرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در اين است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد.
اما جواب: راجع به این قسمت كه چه فایده‏اى بر ریختن خون مترتب مى‏شود، این در صورتى صحیح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد كه صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد.
صرف ريختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مى‏كند و نه به كمال اجتماعى او.
صرف ریختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مى‏كند و نه به كمال اجتماعى او.


ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى كه در ساير كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، يعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اينكه هر انسانى يك حيوانى را بكشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقير واقع شود) آن ايراد وارد نيست.  
ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى كه در سایر كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اینكه هر انسانى یك حیوانى را بكشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.  


و البته يك نكته هست و آن اينكه منافات ندارد كه ضمناً اين عمل دسته‏جمعى، احياء و زنده كردن خاطره‏اى از قهرمان توحيد حضرت ابراهيم باشد. به او امر شد عزيز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نمايد و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسليم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. اين گوسفند فدا كردن تجديد آن خاطره است و تعظيم آن قهرمان است.
و البته یك نكته هست و آن اینكه منافات ندارد كه ضمناً این عمل دسته‏جمعى، احیاء و زنده كردن خاطره‏اى از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. این گوسفند فدا كردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.




ولى همان‏طورى كه در حديث نبوى نقل كرديم، فرمود:
ولى همان‏طورى كه در حدیث نبوى نقل كردیم، فرمود:
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ.
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.]
[و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نیازمندان شما شكمى سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنید.]
و سرّ اينكه روز عيد قربان عيد است، اين است كه در اين روز رسم فرزندكشى منسوخ شد.
و سرّ اینكه روز عید قربان عید است، این است كه در این روز رسم فرزندكشى منسوخ شد.


داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاريخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد يكى را قربانى كند الى آخره.
داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد یكى را قربانى كند الى آخره.


قرآن رسمهايى از بت‏پرستان درباره حيوانات نقل مى‏كند، آنجا كه مى‏گويد:
قرآن رسمهایى از بت‏پرستان درباره حیوانات نقل مى‏كند، آنجا كه مى‏گوید:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ.
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ.
رجوع شود به تفسير المنار.
رجوع شود به تفسیر المنار.
اما از نظر دوم يعنى تعظيم و تكريم احجار و بيت و غيره، مى‏گويند طواف گرد يك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقايايى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحيد خالص بياورد و الّا مى‏بايست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقاياى شرك است كه در اسلام باقى مانده است.
اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تكریم احجار و بیت و غیره، مى‏گویند طواف گرد یك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقایایى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مى‏بایست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقایاى شرك است كه در اسلام باقى مانده است.
اتفاقاً قضيه برعكس است. قرآن حج را يادگار ابراهيم و ابراهيم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهيم نيز بت‏شكن بود: تَاللَّهِ‏ لَاكيدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبيراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعاير الهى ياد مى‏كند و اين آيه: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آيات حج وارد شده است.
اتفاقاً قضیه برعكس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شكن بود: تَاللَّهِ‏ لَاكیدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد مى‏كند و این آیه: ذلِكَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است.
ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحيد در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحيد گفته‏ايم كه فرق است ميان تعظيم و پرستش.
ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحید گفته‏ایم كه فرق است میان تعظیم و پرستش.


اسلام تعظيم و تواضع را جايز مى‏داند و پرستش را منع مى‏كند. فرق ميان پرستش و تعظيم اين است كه پرستش نوعى تقديس و تنزيه و تسبيح و تحميد است، و گفتيم تسبيح و تحميد و تنزيه از جميع نقايص و همچنين تكبير مختص خداست، زيرا كاملِ منزه از همه نقايص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبيح و تكبير.لهذا در سجود مى‏گوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مى‏گوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوييم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قيام مى‏گوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» و يا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر».
اسلام تعظیم و تواضع را جایز مى‏داند و پرستش را منع مى‏كند. فرق میان پرستش و تعظیم این است كه پرستش نوعى تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تكبیر مختص خداست، زیرا كاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبیح و تكبیر.لهذا در سجود مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوییم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قیام مى‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر».
تقديس منحصراً بايد براى خدا باشد و يا به خاطر امر خدا. اگر چيزى را به خاطر يك شعار و عنوان يك شعار تقديس كرديم (نه تسبيح كه براى غير خدا جايز نيست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نيست، احترام به آن فكر و عقيده‏اى است كه اين پرچم نماينده اوست. اين است كه جنبه شعاريت پيدا مى‏كند.
تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یك شعار و عنوان یك شعار تقدیس كردیم (نه تسبیح كه براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فكر و عقیده‏اى است كه این پرچم نماینده اوست. این است كه جنبه شعاریت پیدا مى‏كند.
پس در اينجا دو مطلب گفته شد: يكى اينكه ملاك پرستش، تسبيح و تكبير و تحميد است كه جز درباره كمال مطلق جايز نيست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غير او تسبيح و تكبير و تحميد شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست و هيچ عملى عبادت ذاتى نيست.
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یكى اینكه ملاك پرستش، تسبیح و تكبیر و تحمید است كه جز درباره كمال مطلق جایز نیست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تكبیر و تحمید شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست.


مطلب ديگر اينكه در ميان همه ملل معمول است كه شعايرى را تقديس و تعظيم مى‏كنند و از اين كار هدفى دارند. اسلام هم شعايرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعاير است. در صفحات پيش گفتيم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.
مطلب دیگر اینكه در میان همه ملل معمول است كه شعایرى را تقدیس و تعظیم مى‏كنند و از این كار هدفى دارند. اسلام هم شعایرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.




خط ۷۰۶: خط ۷۰۶:


==منبع==  
==منبع==  
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی
[[رده: وحدت اسلامی، حج  ]]
[[رده: وحدت اسلامی، حج  ]]

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۳

عنوان کعبه و نقش اجتماعی آن مجموعه ای است از یادداشتهای شهید مطهری که در زمینه حج و مسائل مرتبط با ان از منظر قران و روایات تدوین شده است . در این نوشتار مباحث مختلفی از قبیل فلسفه تشریع حج ،فلسفه برخی از مناسک و نیز آثار اجتماعی و سیاسی حج تبیین گردیده و در قسمت پایانی آن برخی از شبهات مطرح شده در مساله حج پاسخ داده شده است .

كعبه و نقش اجتماعى آن‏

1. از آیات قرآن برمى‏آید كه كعبه قدیمى‏ترین معبد جهان است‏ : انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل كه از جنبه تاریخى متعرض این مطلب شده‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از كعبه به« بیت العتیق» یاد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قدیمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا یَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روایتى از امام باقر روایت شده( تفسیر صافى). . آقاى غفورى در سخنرانى كنگره حج مى‏گوید: به طورى كه نوشته‏اند از زمانهاى قدیم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ایران فعلى بوده‏اند و از همه قدیمى‏تر همان كعبه است‏ . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمره‏اى.


2. از آیات قرآن برمى‏آید كه این خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خیرات و بركاتى براى اهل توحید و عدل یعنى مسلمین باشد، چنانكه در آیه پیش‏ ذكر شده است.


3. از آیات قرآن باز برمى‏آید كه این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حریم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صید و هیچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنیت كامل و حریت بیان و عقیده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. این جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مى‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است.


به‏ هرحال از یك نظر حرم حكم بست را دارد حتى نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونى چه حكمى دارد خصوصاً كسانى كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص مى‏شوند.

در دعاى ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً

و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است كه حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد.

آقاى غفورى مى‏گوید: امروز بشر احساس كرده كه احتیاج دارد به محلى كه محترم بوده و از نظر بین‏المللى محل دادرسى و كنفرانسهاى جهانى و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نكته را نباید مسلمین توجه داشته باشند كه چندین قرن قبل طرح صحیح یك مجمع دینى براى ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟


4. خانه كعبه و ماه ذى‏الحجه وسیله‏اى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...

در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذكر شده است، چنانكه در روایات نیز آمده است. كلمه «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر مى‏كند، یعنى داشتن چنین مكان محترمى نگهدارنده مسلمین است.


5. این خانه و بلكه حرم نباید مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست یعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاین‏جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ كَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏ سَواءً الْعاكِفُ فیهِ وَ الْبادِ ،


در حدیث وارد شده كه كسى حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اینكه اینجا شهر ما و وطن ما و مملكت ماست،

و این آیه در وقتى نازل شد كه قریش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِیاءَهُ ...


على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد .

مثل این است كه از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خداى یگانه وقف شده است ولى وقف نیست، نوعى دیگر از ملكیت است خاص خود كه همان ملكیت بین‏المللى اسلامى است.


در نهج البلاغه‏ مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مى‏نویسد:

امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏ وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِىَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاكِرِ الْعالِمَ وَ لا یَكُنْ لَكَ الَى النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُكَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُكَ ... وَ انْظُرْ الى‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الى‏ مَنْ قِبَلَكَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَكَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساكِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاكِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاكِفُ: الْمُقیمُ بِهِ، وَ الْبادى: الَّذى یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ، وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاكُمْ لِمَحابِّهِ. (كتاب 67 نهج البلاغه)


[اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ایام اللَّه (عبرتهاى تاریخ) را به یادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشین، به پرسش پرسش‏كننده پاسخ ده، و نادان را علم بیاموز، و با عالم مذاكره كن، و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانى جز زبانت و دربانى جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مى‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانه‏هاشان سكونت مى‏كنند كرایه نگیرند، زیرا خداى سبحان مى‏فرماید: «عاكف و بادى در این سرزمین یكسانند». عاكف كسى است كه مقیم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نیست و به قصد حج آنجا مى‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]

هرچند در آیه قرآن به مسجد الحرام تعبیر شده ولى در قرآن كریم گاهى كلمه كعبه به خصوص بیت و گاهى شامل حریم بیت در تمام حرم مى‏شود، مثل كلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْكَعْبَةِ. و همچنین كلمه مسجد الحرام‏ گاهى شامل حریم آن یعنى تمام حرم مى‏شود و على هذا بعید نیست كه مقصود امام خصوصِ خانه‏هاى مكه نباشد، تمام حرم این حكم را دارد.


در احادیث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه مصراعین قرار داد، معاویه بود: وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى یَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابى سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغى لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.


[و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مى‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد مى‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابى سفیان بود، و براى احدى از اهل مكه شایسته نیست كه حاجیان را از خانه‏ها و منازل آن باز دارد.]


در صافى‏ از علل‏ نقل مى‏كند: لَمْ یَكُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.


[سزاوار نبود كه براى خانه‏هاى مكه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه در قرار داد معاویه بود.]


معلوم مى‏شود سعودیهاى امروز كه خود را تابع قرآن معرفى مى‏كنند، تابع معاویه‏اند مثل سایر قسمتهاى استبدادى‏شان.


معلوم مى‏شود نظر اسلام این بوده كه حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.


در آیه كریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد: وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَكانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ.


[و یاد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهیم مشخص كردیم (و به او گفتیم) كه چیزى را شریك من مساز، و خانه مرا براى طواف‏كنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكیزه ساز.]


صافى‏ از كافى‏ و تهذیب‏ نقل مى‏كند: فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ. [پس شایسته است كه بنده داخل مكه نشود مگر آنكه پاكیزه باشد، به طورى كه عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاكیزه نموده باشد.]


این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید مى‏كند كه مى‏گفت مقدمتاً براى پاكیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاكیزه باشند.


در آیه بعد دارد: وَ اذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ. [و در میان مردم نداى حج در ده تا با پاى پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام كه از راههاى دور و دراز مى‏رسند نزد تو آیند.]


بعضى از اهل ذوق و عرفان گفته‏اند اینكه در آیه دارد «یَأْتوكَ» (نزد تو بیایند) براى این است كه باید متوجه مقام ولایت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فیض كرد.ولى ممكن است نظر به والى باشد كه باید رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همان‏طور كه از صدر اسلام امارت حجاج یك سمت حكومتى بوده است.


در زمان ما كه اهل هر مملكتى یك نفر را به عنوان امیر الحاج مى‏فرستند در حقیقت امیر الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستى است. امیر الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏تر شاید شخص شایسته‏اى است كه امارت خود مكه را دارد.


بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد كه از حضرت صادق سؤال شد: مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْكُلّ. صافى‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل مى‏كند.


صافى‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد: وَ عَنِ الباقِرِ علیه السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّى اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِكْهُ أَحَدٌ.


[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه كعبه را عتیق نامیده است؟ فرمود: زیرا آن خانه‏اى است آزاد و رها از همه مردم، و هیچ كس مالك و صاحب آن نیست.]


تعبیر به حریت و اینكه كسى مالك او نمى‏شود با توجه به اینكه حریم كعبه حكم كعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهى است كه تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن كه قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود كعبه قبله است ولى مسجد الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.


و همچنین مبارك بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً) این جهت نیز به تمام بلد بلكه به تمام حرم كشیده شده است. همچنین است موضوع حریت كعبه یعنى بین‏المللى اسلامى بودن آن. بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به كار ببریم.


6. آیاتى كه در قرآن درباره كعبه و حج وارد شده: سوره بقره، آیه 125 و 126: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...


[و یاد كنید آنگاه كه این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مكان امن ساختیم؛ و (گفتیم كه) از جایگاه ابراهیم جایى براى نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه سازید. و آنگاه كه ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‏ها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهره‏مند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جایگاهى است.]


ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏اى آنان را از قبله‏اى كه داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو:

مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هركه را خواهد به راه راست هدایت مى‏كند.]


ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203: وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ایّامٍ مَعْدوداتٍ.


[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانى كه میسر باشد (بكشید و از احرام درآیید) و سرهاى خود را نتراشید تا آنكه قربانى به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریك از شما بیمار بود یا دردى در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس كفّاره‏اى دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانى، و اگر ایمن بودید پس هركه با تقدیم عمره به سوى حج تمتّع مى‏رود هر قربانى كه میسر باشد (بكشد)


و هركه قربانى نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتید، این ده روز كامل است. این (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانواده‏اش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنید و بدانید كه خدا سخت كیفر است.


(وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در این ماه‏ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آمیزش و فسق (كارهاى ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر كار نیكى كنید خدا آن را مى‏داند، و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید اى خردمندان. بر شما گناهى نیست كه فضل و بهره‏اى از پروردگارتان بجویید،


پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذكر خدا پردازید، و او را یاد كنید چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه‏ شوید، و از خدا آمرزش بخواهید، كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.


پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد كنید كه از پدران خود یاد مى‏كنید یا بیشتر از آن، كه برخى از مردم گویند:


پروردگارا ما را در دنیا بهره ده، و در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت. و برخى از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیكى و در آخرت نیكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‏اى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایى چند به ذكر خدا پردازید، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نیست، و هركه تأخیر كند نیز گناهى بر او نیست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنید و بدانید كه به سوى او محشور مى‏شوید.]


ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...


[همانا نخستین خانه‏اى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏هاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهیم، و هركه به آن درآید در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانیان بى‏نیاز است.]


ایضاً مائده، آیه 94- 97: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیكُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...

[اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزى از صید (صید حیوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تیررس شما هستند مى‏آزماید تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مى‏ترسد.


پس هركس بعد از این (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ایمان آورده‏اید در حال احرام صید نكشید، و هركه از روى عمد صید بكشد كیفرش آن است كه معادل آن حیوانى كه كشته از جنس چهارپایان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانى‏اى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا كفّاره‏اى كه اطعام به چند مسكین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صید كردن) باز گردد (دیگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مى‏كشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.


صید دریایى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقیمان) و كاروانیان (در سفر) را توشه‏اى باشد، و تا در احرام هستید صید خشكى بر شما حرام است، و از خدایى كه به سوى او محشور مى‏شوید پروا كنید. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانى نشان‏دار را مایه برپایى و اداره امور مردم قرار داد؛ این براى آن است كه بدانید خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مى‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور مى‏دهد به مصلحت شماست).]


ایضاً انفال، آیه 34- 35: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ وَ ما كانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُكاءً وَ تَصْدِیَةً ...

[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست كه خداوند عذابشان نكند با آنكه (مسلمانان را) از مسجد الحرام باز مى‏دارند در حالى كه متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند، ولى بیشتر آنها نمى‏دانند. و نماز و عبادتشان در نزد خانه كعبه جز سوت كشیدن و كف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به كیفر آنكه كفر مى‏ورزیدید.]


ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59: وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتّى یَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ...


[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكردیم كه میوه‏هاى هر چیز به عنوان روزى‏اى از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده مى‏شود؟! (از این پس نیز مى‏توانیم امنیت آنان را حفظ كنیم) ولى بیشترشان نمى‏دانند.


و بسا شهرهایى را نابود كردیم كه مردمش در زندگانى خویش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و این خانه‏هاى (ویران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مى‏اندازند)، و ما خود وارث (آنها) شده‏ایم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پیامبرى برانگیزد كه آیات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبودیم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.]


ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40: وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقیمَ الصَّلاةِ ...


[و (یاد آر) هنگامى كه ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسیارى از مردم شده‏اند، پس هركه مرا پیروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانى. پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏اى خشك و بى‏گیاه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گراید، و از میوه‏ها (ى گوناگون سایر سرزمینها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند.


پروردگارا همانا تو مى‏دانى آنچه را كه ما پنهان مى‏داریم و آنچه را كه آشكار مى‏كنیم، و هیچ چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایى را كه به من در سر پیرى اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز، و پروردگارا دعاى مرا بپذیر.]


7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15: فِى‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتى عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه السلام فى حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضى‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِى الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلى ذلِكَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِكانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فى ذلِكَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فى شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ كاسِبٍ وَ مِسْكینٍ وَ مُكارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِى الْمَواضِعِ الْمُمْكِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.

[و در كتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه السلام در حدیثى طولانى روایت كرده كه فرمود:


مردم به گزاردن حج فرمان یافته‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بیرون آید، و از گذشته خود توبه كند، و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مى‏برد، و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشكى و دریا نهفته است، چه آنان كه حج مى‏گزارند و چه آنان كه به حج نمى‏روند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خریدار و كاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.


و نیز در حج، حوایج مردم سرزمینهاى مختلف در جاهایى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مى‏شود. و دیگر آنكه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذیر است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خویش باشند.]


ایضاً صفحه 137، حدیث 17: عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْكَرَ وَ لا یُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَكَلَّمونَ‏ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ.


[هشام بن الحكم گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: علت چیست كه بندگان‏ خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به كارى كه طاعت در دین و مصلحت امر دنیاى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر دیگر برد، و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،


و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتكا كنند) همه از بین مى‏روند و شهرها ویران مى‏گردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمى‏گیرد و خبرها پوشیده مى‏ماند و به هیچ یك از این منافع دست نمى‏یابند. این است علت حج.]


ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2: كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِىَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّكُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا. [على علیه السلام به فرزندان خود مى‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمى‏شوید.]


ایضاً حدیث 5: عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ .

[امام صادق علیه السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا كعبه برپاست.]


ایضاً حدیث 8: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.


[عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: گروهى از این داستان‏سرایان گویند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مى‏گویند، اگر مردم چنین كنند این خانه تعطیل مى‏شود، در صورتى كه خداوند این خانه را سبب برپایى و اداره امور مردم قرار داده است.]


وسائل‏، صفحه 138 بابى دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِى النّاسَ عَلَى الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ كِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ مالٌ.


از جمله این حدیث را نقل مى‏كند: عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَكوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.


[امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردم حج را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به رفتن حج و ماندن در كنار كعبه اجبار كند، و نیز اگر زیارت پیامبر صلى الله علیه و آله را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در كنار قبر حضرتش وادار نماید، و اگر پول ندارند از بیت‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]


ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با كعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْكَعْبَةُ تُؤْتى وَ لا تَأْتى» را.


ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:

عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.


[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنى این آیه چیست: خداوند، كعبه، این خانه شكوهمند را سبب برپایى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]


8. عطف به نمره 5،

نقل شده از تواریخ و یا روایات كه منصور دوانیقى‏ مى‏خواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمى‏شدند. از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سؤال شد. ایشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا كعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یك وادى غیر ذى زرعى خانه‏اى براى عبادت بنا كرد و از روایات برمى‏آید كه آنجا را براى همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده كه ابراهیم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسید .


به هر حال اینها همه قرینه است براى اینكه كعبه و حریم آن جنبه بین‏المللى اسلامى داشته باشد و براى آنجا كسى نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامى باشد.لزومى ندارد كه ما منتظر دولت واحد اسلامى باشیم. قبل از آن هم مى‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامى نظیر آنچه بلوكهاى مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا كرده‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمتهاى مختلف از قبیل شوراى امنیت، سازمان فرهنگى، سازمان بهداشتى و غیره داشته باشد.


9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.


10. همان‏طورى كه در ضمن نامه حضرت امیر علیه السلام به قثم بن عباس ذكر شد،


لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودى، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏ها را از زمان رسالت تا سال تألیف كتاب ذكر كرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏ كه پدر سید مرتضى و بعضى دیگر داشته‏اند شامل این قسمت هم بوده است.


11. یكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهایى برود مثلًا به عرفات براى دعا و یا با یك میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبیر مى‏كنند. اسلام از جنبه روانى به محیطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگیخته شدن احساسات مكتوم است، اهمیت مى‏دهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فیزیكى دارد، نوعى عكس‏العمل است در طبیعت،


اما باید به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتیاج دارد به بیدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت این عكس‏العمل صدها برابر اصل عمل مى‏شود: یَكادُ زَیْتُها یُضى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.


12. اثر حج در استقلال ممالك اسلامى و خلاصى از چنگال استعمار، همان‏طور كه در ورقه‏هاى مستقل راجع به اندونزى گفتیم.


13. فقط سه چیز است كه مى‏تواند مسلمین را به هم مربوط كند و ملاك وحدت آنهاست: قرآن، رسول اكرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، كعبه و حج. از اینجا مى‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پى برد كه معروف است گفته است: ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلى‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْكَرُ وَ الْكَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلى خَطَرٍ عَظیمٍ. [تا قرآن خوانده مى‏شود و نام محمّد بر سر زبانهاست و حج كعبه گزارده مى‏شود، نصرانیت در خطر بزرگى قرار دارد.]


14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب كفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب كفایى یا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مى‏شود.

اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مى‏كند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست كه از وظایف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعى پیدا نشدند، حاكم باید از بیت‏المال بودجه این كار را تأمین كند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبیر به واجب كفایى كرده بود.


احرام

15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خیالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به این فكر است كه ببین آیا غیر از كلاه نشان دیگرى از مردى در تو هست؟


به قول سعدى در طیبات، صفحه 675: ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر این كلاه دارى‏ به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است كه مال و جاه دارى‏ به در خداى قربى طلب اى ضعیف همت‏ كه نماند این تقرب كه به پادشاه دارى‏

حج، رمز ریختن و شكستن تعینات و غلافها و حصارهاى خیالى و اعتبارى است. همه دور یك خانه طواف كردن، رمز هدف واحد و فكر و ایده واحد است.


همه با هم در یك صحرا وقوف كردن و یك نوع عمل كردن و با هم حركت كردن، رمز حركت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حركت كند.

جامعه آنگاه در مسیر واحد حركت مى‏كند كه هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یك جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.

در قرآن مى‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مى‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مى‏گوید: شما موقف خود را جدا نكنید. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در مزدلفه كه ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏كردند.)

طواف

16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصى باید شانه چپ همیشه متوجه كعبه باشد. حتى پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.

هروله

17. هروله بین صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمى‏دارد.]


18. در فقه شیعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نیست و این منتهاى احترام به كعبه را مى‏رساند.

حج با مال حلال

19. به صورت حدیث نقل شده: اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ. [هرگاه با پولى به حج روى كه اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‏اى بلكه شترت به حج رفته است.]


حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ. [ترجمه: تو به حج نرفته‏اى بلكه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]

سعدى در باب هفتم‏ گلستان‏، حكایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ‏ دارد، مى‏گوید:


سالى نزاعى در پیادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روى هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.

كجاوه‏نشینى را شنیدم كه با عدیل خود مى‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر مى‏برد فرزین مى‏شود یعنى به از آن مى‏گردد كه بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.

از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستین خلق به آزار مى‏درد حاجى تو نیستى، شتر است از براى آنك‏ بیچاره خار مى‏خورد و بار مى‏برد


حالا باید گفت: حاجى تو نیستى، موتور است از براى آنك بیچاره بنزین مى‏خورد و بار مى‏برد.شاعرى هزل‏‌گو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برایش حكاكى شده بود، قاعدتاً مى‏بایست چه باشد؟

در قدیم معمول بود كه مردم مى‏رفتند پیش حكاكها برایشان مهر ثبت حك مى‏كردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مى‏كردند.

علما معمولًا آیه یا ذكرى در سجع مهر خود مى‏آوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ.گاهى این سجع مهرها چیزهاى خوشمزه‏اى از كار درمى‏آمد. گویند شخصى اسم خودش نور الدین و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست.

حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏ام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور. دیگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش میر مبارك بود.

حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد میر مبارك.

به هر حال شاعر هزل‏گو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش این است: گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجى عبده الراجى شتر

اما اكنون یار حاجى شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود: گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجى عبده الراجى موتور

20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاریخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مى‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏ها باید بشود

همان‏طورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرین حج و از نظرى اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نیز بود همین طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امیر الحاج را داشتند. خطابه‏هاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ایام حج ایراد كرده. در آنجا یك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مى‏داد.رجوع شود به جزوه آقاى كمره‏اى در مورد این خطبه‏‌ها.

21. اولین امیر الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. كار مهمى كه در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ براى تعیین كارهایى كه به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت.به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبرى حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مكان و زمان منتشر شود.

رمی جمرات

22. رمى جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است كه در داستان فیل با دشمنان تبانى كرده و به دوستان خیانت كردند.چه مانعى دارد كه این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‏ترى اجرا شود و خائنین روز، مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران كنند؟البته این عمل وقتى خوب است كه حكومت واحد اسلامى تشكیل شود و یك خائن مسلّم كه به تصویب شوراى رهبرى اسلامى رسیده باشد انتخاب گردد.


23. صافى‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): القمى‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنى‏ ابْراهیمُ علیه السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكینَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَیْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.

وَ فِى‏ العلل‏ وَ العیاشى‏ عَنْهُ علیه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.

[در تفسیر قمى‏ از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه: چون ابراهیم علیه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكایت كرد، خداوند به آن وحى فرمود:كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگیخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مى‏كنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمى‏دهد).


و در علل الشرایع و تفسیر عیاشى‏ روایت است كه از آن حضرت پرسیدند: آیا زنانى كه براى طواف كعبه مى‏آیند باید غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مى‏فرماید: خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكیزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكیزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.]

قربانی

24. آیا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مى‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز كشتن نفس حیوانى است، یا چیز دیگر؟

25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابى العوجاء و عده دیگر از زنادقه كه عمل طواف مسلمانان را به مسخره مى‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ ؟

26. رجوع شود به ورقه‏هاى‏ حج.

27. نهج البلاغه‏، خطبه 1:


وَ فَرَضَ عَلَیْكُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطیفینَ‏ بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَیْكُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمینَ.


[و زیارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در مى‏آیند، و چون كبوتران مشتاق آشیانه به آن روى مى‏آورند.

و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندى‏اش قرار داد، و از میان آفریدگانش شنوندگانى را برگزید كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،

و در جاهایى كه پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مى‏گردند پیدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مى‏جویند و به وعده‏گاه آمرزش او شتابان روى مى‏آورند.خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،

و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانایى رفتن دارند كه زیارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانیان بى‏نیاز است.]


28. نهج البلاغه‏، حكمت 252: فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.

[خداوند ایمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پیراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بینوایان)، و روزه را براى آزمایش اخلاص بندگان، و حج را براى تقویت دین، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثیر شمار خویشان، و قصاص را براى پیشگیرى از خونریزى،


و اجراى حدود را براى بزرگنمایى حرامهاى الهى، و ترك شراب‏خوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعایت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهیها را براى پشتیبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشیدن به راستگویى، و سلام را براى ایمنى بخشیدن از امور هراس‏انگیز، و امانت را براى نظام یافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.]

29. نهج البلاغه‏، باب كتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):

... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فى بَیْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَروا .


[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز كه آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالى نگذارید، كه اگر متروك گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوكت خویش را از دست مى‏دهید).]


30. نهج البلاغه‏، خطبه 190: أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَى الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْكو بها خُفٌّ ...


[آیا نمى‏بینید كه خداى سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگهایى (روى هم چیده) كه نه سود و زیانى مى‏رسانند و نه مى‏بینند و مى‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمتكده و خانه محترم و شكوهمند خویش ساخت «خانه‏اى كه آن را مایه برپایى و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‏ترین سرزمینها و كم‏آبادى‏ترین منطقه‏ها و تنگ‏ترین دره‏ها، در میان كوههاى سخت و شنزارهاى نرم و چشمه‏هاى كم‏آب و روستاهاى جدا از هم قرار داد، سرزمینى كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش مى‏یابد.

سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد كه شانه‏هاى خود را به سوى آن گردانند و به سوى آن روى آورند. آنگاه این خانه محل سودآورى سفرها و بارانداز بارهاى آنان شد، كه صاحبدلان از فلاتهاى خشك و دور و دره‏هاى پست و عمیق و جزیره‏هاى جداجداى دریاها به سوى آن مى‏شتابند، شانه‏هاى خود را با خوارى و فروتنى در گرد آن مى‏جنبانند، و لااله‏گویان گرد آن مى‏چرخند، و ژولیده مو و غبارآلود به سوى آن هروله مى‏كنند، در حالى كه جامه‏هاى تن را دور افكنده و با رها ساختن و آرایش نكردن موها زیباییهاى خود را زشت و بدنما ساخته‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشكار و پاكسازى بلیغى است كه خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.

و اگر خداى سبحان مى‏خواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقه‏وار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مى‏شد.

و اگر پى‏‌هایى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكیل مى‏یافت، بى‏شك از فشار و حمله شك در سینه‏ها مى‏كاست و وسوسه‏هاى سخت‏كوشانه ابلیس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شك و تردید را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مى‏آزماید و به انواع كوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان مى‏كند تا تكبر را از دلشان بیرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اینها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستیابى به عفوش قرار دهد.]

31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل كردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یكى از فلسفه‏هاى حج تقویت اسلام است. اكنون به چند مطلب باید اشاره كنیم: مطلب اول اینكه بحث ما در درسهایى است كه از حج و براى حج باید یاد بگیریم. اینكه مى‏گوییم درس است مقصود این است كه غیر از اعمال ظاهر و مناسك معروف، یك سلسله درسهاى دیگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام‏ در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است.

درسهائی از حج

ما یك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج یعنى براى رسیدن به منظورهاى اسلام از حج باید یاد بگیریم و یك سلسله درسهاست كه از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درسهایى كه ما باید براى حج بیاموزیم مقدماتى است براى رسیدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏ایم، فقط باید مراقبت كنیم كه این منظورها واقعاً تأمین شود.


اسلام، ما را یعنى ملل مختلف غیر مرتبط به یكدیگر را كه نه یك نژاد دارند و نه یك زبان و نه یك رنگ و نه یك حكومت و نه یك ملیت، در یك سرزمین با آمادگى روحى فوق‏العاده‏اى جمع كرده است.اجتماع قطعاً بى‏نظیرى است، اجتماعى كه از لحاظ كمیت كم‏نظیر و شاید بى‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یك میلیون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند. و اما از لحاظ كیفیت قطعاً بى‏نظیر است زیرا اولًا طبیعىِ طبیعى است، هیچ زورى پشت سر آن نیست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نیست بلكه مطامع را پشت سر گذاشته‏اند، اجتماعى كه در آن انگیزه جنسى یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر این است كه اخیراً از رنج آن كاسته‏اند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منیّتها كنار گذاشته شده، همه با یك نوع فكر و یك نوع ذكر و یك نوع لباس و یك نوع عمل و در یك راه قدم برمى‏دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنى استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست. خوب على فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شك خود همین اجتماع كه فقط افراد یكدیگر را مى‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولى كافى نیست.

حج تقویت دین

تقویت اسلام یعنى چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنى چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است كه بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا كند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.

تقویت اسلام، دیگر به این است كه مسلمانان قوى‏تر باشند و قوى‏تر بودن آنها به این است كه پیوند اتحاد آنها محكم‏تر باشد. پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است كه برنامه‏ها و نشریه‏ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامى پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم براى عمل به اسلام آماده شود كه مردمى كه برمى‏گردند با آمادگى بهترى برگردند .البته این‏گونه كارها حتماً باید با همكارى دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتى كه از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است. قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیك كردن روابط آنها با یكدیگر كه: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ. قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهلیت) قرار داده كه در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را كنار گذارند، صید حرم نكنند، گیاه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اینكه خون انسانى را در حرم بریزند. اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.

اتحاد مسملمانان

اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یكى در نواحى سیاسى است كه وظیفه دولتهاست و به ملتها مربوط نیست، حرف او را هم نمى‏توان زد زیرا جایى است كه جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجى در این است كه كنگره سیاسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكیل نشود. اما ازآن‏جهت كه مربوط به ملتهاست، باید دیوارهاى سوء تفاهم‏ها را خراب كرد. این مهم‏ترین وظیفه‏اى است كه در این راه یعنى راه تقویت دین به واسطه محكم كردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد. متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبى زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبى، سوءتفاهم‏هایى است كه در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است. یك مطلب اینكه آیا ممكن است اقدامى بشود كه یك وحدت مذهبى به وجود بیاید؟

این عملى نیست، لااقل به این زودیها عملى نیست. ما خودمان كه شیعه هستیم هنوز نتوانسته‏ایم در امر تقلید، وحدت به وجود بیاوریم و كارى بكنیم كه مجتهدین شوراى فتوایى تشكیل دهند و در هر زمانى مردم یك رساله عملى بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم كه حنفى و شافعى و مالکی و حنبلى و وهابى و زیدى همه بیایند شیعه اثناعشرى بشوند؟ولى مطلب دیگر این است كه آیا این اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟

آیا مانع این است كه همه مسلمانها با یكدیگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان یكى است، پیغمبرشان یكى است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول كنند.

توافق آیت‏اللَّه بروجردى و شیخ عبد المجید سلیم، مفتى اعظم مصر

مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى و مرحوم شیخ عبد المجید سلیم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر این اساس كه اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم مى‏پذیرفته‏اند، فقط در كتب حدیثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّى تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همینها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیك شدن مسلمانان به یكدیگر است نه خود مذاهب. خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح مى‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و كافى مى‏دانیم. اعمال بعضى شیعه بسیار مایه تأسف است. اگر شیعه‏اى به حج مى‏رود كه از نزدیك به جاى زیارت پیغمبر خلفا را لعن كند، باید به حج نرود.

یكى از كارهایى كه باید كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‏ها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ.

بعضى خوششان مى‏آید كه بروند آنجا مباحثه كنند. بیچاره‏ها نمى‏دانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پیش نمى‏برد.

از الغدیر كارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسى، تذكره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها كار ساخته است،همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاریخى تحقیقى، كتابهایى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. ما این را باید بدانیم كه در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم كه على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداكاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همكارى و همگامى كرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست. من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏كرد كه شیعه كار خلافى نمى‏كند.

پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج

به عقیده من از جمله درسهایى كه براى حج باید آموخت و از جمله كارهایى كه قبلًا براى حج باید انجام داد این است كه هر حاجى آقا و حاجیه خانمى كه مى‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یك ماه یك كلاس تهیه ببیند، یعنى باید یك‏ كلاس تهیه حج قبلًا تشكیل بشود تا حاجى از روى بصیرت برود. از جمله كارهایى كه از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبانهاى اسلامى است. این براى اتحاد مسلمانان فوق‏العاده ضرورت دارد.ما مى‏گوییم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از یك نظر زبان مخصوص ندارد، یعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با این زبان كم و بیش آشنا باشد.

از نظر دیگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مى‏دانیم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نیز بالخصوص زبان فارسى یك زبان اسلامى است. مثنوى‏، سعدى، حافظ، نظامى، كیمیاى سعادت‏، جامى و غیره اینها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بیش از آنكه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد. موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابیها را به شكلى باید حل كرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع كنند. كفر است، شرك است یعنى چه؟ اما قسمت اول- كه بیان آن به تأخیر افتاد- یعنى تقویت دین از طریق به كار بردن تدابیر و اقداماتى براى ترویج خود دین، براى تبلیغ دین، براى هماهنگ كردن تبلیغات دینى؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اكرم را در حجةالوداع ذكر كنیم. از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنى سفر فهم عمیق دین. این در وقتى است كه برنامه‏هاى تعلیماتى عمیق و وسیعى در نماز جمعه‏ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبى و مسجد الحرام و عرفات و منى اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملى كه سعودیها مى‏كنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل كردیم: ... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ .... [...

و دیگر آنكه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذیر است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...] اگر توجه به این نكته روانى داشته باشیم كه مسافر خصوصاً چنین مسافرى حالت آمادگى عجیبى براى الهام‏گیرى دارد، جزئیات به خاطرش مى‏ماند و به ذهنش ثبت مى‏شود، اهمیت مطلب را درك مى‏كنیم. على علیه السلام به قثم فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرتها و نكات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم كن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏هاى‏ تفقه در دین‏ گفته‏ایم یكى از مراتب تفقه در دین شناختن هدفهاى اسلامى است. زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفك حج است، حتى واجب كفایى است كه مردم به زیارت پیغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‏اى به مردم تعلیم كرد،همان‏طور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود:

فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْكَرَ وَ لا یُنْسى ...


[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود ...] على هذا برنامه‏هاى حساب شده‏اى (و شاید وسیله فیلمها و راهنماها) باید براى احد و بدر و كوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد. این نكته باید گفته شود كه ایرانیها در گذشته توانسته‏اند شایستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نیز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكم‏تر كنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است.از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانى مى‏بینند- احترامى از ایران و ایرانى در دل آنها ایجاد كرده است كه فوق‏العاده است، و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفكرین اسلامى ایران عمیق‏تر از سایر مفكرین فكر مى‏كنند.

درسهای عملی از حج

اما درسهایى كه از حج باید یاد بگیریم یك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت دیگر یك برنامه تربیتى اسلامى است.


این نكته را باید متوجه باشیم كه تربیت اسلامى تفاوتش با سایر تربیتها یكى در این است كه اساس همه تربیتها را توحید قرار داده و كار را از نیت و اخلاص شروع كرده است و همین جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.

تمرین و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.

عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏ یعنى چه و براى چه است؟ در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل مى‏كند به این مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گوید:

یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ یُحْرُمُ أذاكَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى: قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا ... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتى مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها كَالطّیبِ وَ النِّكاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِكَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَكَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.


[گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چیزى از خود را حلال نكرده تا سبب‏ هتك او شود. منظور این است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى كه پیدا مى‏كند از آزار دیگران و اینكه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همین معنى است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزى كه در روزه‏اش رخنه ایجاد كند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند. و از همین معنى است قول راعى: عثمان بن عَفّان خلیفه را كشتند در حالى كه چیزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بى‏یاور ندیدم.


... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است كه حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند كند و به اسباب و شروط آنها عمل كند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى كه شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مى‏دارد.] در احرام چند نكته است: یكى اینكه انسان در مدت معینى یك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مى‏كند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست. انسان چاره‏اى ندارد از اینكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.

تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را كه شما در دنیا پیدا كنید بر اساس لاقیدى مطلق و بى‏باكى و بى‏ارادگى نیست، بالاخره یك سلسله چیزها را تحریم مى‏كند.


نكته دوم امورى است كه تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوانها بلكه تحمل اذیت آنها، بوى خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زینت كردن، پوشیدن سر براى مرد و پوشیدن صورت براى زن. در [تحریم‏] صید حس شكارچى‏گرى را از انسان مى‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان مى‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان مى‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسى مى‏دهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگى مى‏دهد. نكته سوم درباره لباس است: لباسى در منتهاى سادگى و بى‏رنگى و بى‏نشانى‏ ، محو رنگها و شكلهاى لباسها، براى یك مدت موقت هم كه شده همه مردم از درجه‏دار و غیر درجه‏دار، نشان‏دار و غیر نشان‏دار، نوپوش و كهنه‏پوش، آن كه اقلًا دویست تومان داده یك كت و شلوار برایش دوخته‏اند و آن كه بیست تومان داده و قبایى برایش دوخته‏اند، همه را در یك لباس ساده جمع كرده.


گاهى اتفاق مى‏افتد كه افرادى را در یك مجمع واحد دعوت مى‏كنند و مى‏خواهند همه را در یك لباس حاضر كنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شركت در یك مجلس باید پانصد تومان خرج كند.

خدا مردم را دعوت كرده با یك لباس رسمى به حضور بیایند، آن ساده‏ترین و بى‏رنگ‏وشكل‏ترین آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مى‏كند دل پایین‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مى‏كند، اما آنچه خدا مى‏كند دل بالاتر را به جاى دل پایین‏تر مى‏برد و در او ایجاد تواضع مى‏كند.

اسلام با این وسیله و شكل، یكرنگى و وحدت ایجاد مى‏كند.یك مطلب و یك سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشیده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است،لهذا پیغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد مى‏كند به شرط آنكه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحید مسلمانان

سخن مشهور كاشف الغطاء

و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَیْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْكَلِمَةِ. ولى این لباس واحد را به صورت یك تشریفات خاص به‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‏ترین شكل.


واى از تشریفات، چقدر فاصله‏ها را همین تشریفات لباسى و نشانه‏ها به وجود آورده است. احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدى:

ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر این كلاه دارى‏ به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است كه مال و جاه دارى‏ به در خداى قربى طلب اى ضعیف همت‏ كه نماند این تقرب كه به پادشاه دارى‏

چقدر كار غلطى است این تشریفاتى كه اخیراً بعضى كاروانها به صورت تبعیض به وجود آورده‏اند، دو برابر پول مى‏دهند كه در آنجا كاخ اختصاصى و ماشین اختصاصى داشته باشند.


آیه قرآنى مربوط به احرام این آیه است: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقونِ یا اولِى الألْبابِ. [ (وقت) حج ماههاى معلومى است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هركه در این ماه‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند كه) بد زبانى و آمیزش جنسى و فسق (كارهاى ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هركه كار نیكى كند خدا آن را مى‏داند. و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید اى خردمندان.] از این آیه به خوبى مى‏توان فهمید كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.

سعی صفا و مروه

فقیه‏، جلد 2، صفحه 127: عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْىُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَى لِابْراهیمَ علیه السلام فِى الْوادى فَسَعى وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعى‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ كُلُّ جَبّارٍ ...


[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه السلام درباره فلسفه احكام حج پرسیدم. فرمود: ... سعى میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده كه شیطان در وادى حج در نظر ابراهیم علیه السلام آشكار شد. پس ابراهیم در آن جا كه منازل شیاطین است سعى نمود. و محل سعى ازآن‏جهت محبوب‏ترین سرزمینها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذلیل و سركوب مى‏شود.]

مشعر

صفحه 128 : وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْكَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّى اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانى وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الى‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتى كانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلى طَهارَةٍ. وَ انَّما كُرِهَ الصِّیامُ فى ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فى ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغى لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...


[و بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج مى‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مى‏دارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مى‏دارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مى‏دهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمى‏رسد بلكه تقواى شما به او مى‏رسد) و چون قربانى كردند و آلودگیهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زیارت با طهارت مى‏نماید.و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است كه حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مى‏برند، و سزاوار نیست كه مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]

قربانی

صفحه 129: وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ. [و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نیازمندان شما شكمى سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنید.]


صفحه 295: وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: كُنّا نَنْهَى النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِىِّ مِنْ مِنى بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ كَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ. [و امام صادق علیه السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مى‏كردیم زیرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بیرون بردن آن مانعى ندارد.]

مذاکرات علمی امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج

صفحه 162: كانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ یَحُجُّ وَ كانَ یَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ. فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟ فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَكیمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.


فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّى الى‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ . فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ. فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَكَ وَ كَیْفَ یَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ یَرى‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا یَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا یَكونُ الى‏ مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى‏ مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ.

فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.


[ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها كردى و در چیزى كه اصل و حقیقتى ندارد درآمدى! گفت: رفیق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختیار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر یك مذهب نمى‏بینم. راوى گفت: ابن ابى العوجاء از روى سركشى و انكار بر كسانى كه حج مى‏گزارند داخل مكه شد و عالمان دینى از گفتگو و همنشینى با او كراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.

پس نزد امام صادق علیه السلام آمد و در میان گروهى از همفكران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت: مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است باید سرفه كند، آیا اجازه مى‏دهى سخن گویم؟ فرمود: بگو. گفت: تا كى این خرمنگاه را مى‏كوبید و به این سنگ التجا مى‏آورید و این خانه‏اى را كه از آجر و سنگ و گل بالا رفته مى‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله مى‏كنید؟! در صورتى كه هركه دراین‏باره بیندیشد و فكر خود را به كار برد پى مى‏برد كه این كارى است كه یك غیر حكیم و بى‏فكر آن را بنیاد نهاده است. اكنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستى و پدرت اساس و نظام آن بوده است. امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را كور كرده است حق را ثقیل مى‏یابد و حق به كامش شیرین نمى‏آید، و شیطان اختیاردار او مى‏شود و وى را در آبشخوارهاى هلاكت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‏اى است كه خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگى خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوى آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‏اى از خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست، و بر هیئت كمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید، و شایسته‏ترین كس به این كه در اوامر و نواهى خود اطاعت شود خداوندى است كه پدیدآرنده ارواح و صورتهاست.

ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چیز غایب و نادیده حواله كردى.


امام صادق علیه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غایب است كسى كه شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیكتر است، سخنشان را مى‏شنود، خودشان را مى‏بیند و اسرارشان را مى‏داند؟! این مخلوق است كه هرگاه از جایى انتقال یابد یك جا از او پر مى‏شود و جاى دیگر از او خالى مى‏ماند، و در جایى كه تازه رفته از جایى كه قبلًا در آن بوده بى‏خبر است. اما خداى عظیم‏الشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هیچ جایى از او خالى نیست و هیچ جایى هم از او پر نیست، و هیچ جایى از جایى دیگر به او نزدیكتر نیست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانه‏هاى محكم و براهین روشن برانگیخت و او را به یارى خود تأیید نمود و براى پیام‏گزارى خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق مى‏كنیم كه پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.

ابن ابى العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه كسى مرا در دریاى این مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برایم شرابى سرخوش كننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افكندید!

گفتند: راستى كه در مجلس او بسیار حقیر مى‏نمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى این كسانى را كه مى‏بینید تراشیده است! (یعنى آن‏قدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج البلاغه‏ كه قبلًا نقل كردیم این است كه خداوند به این وسیله مى‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر كند.


این مسئله را باید طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احیاناً در مى‏یابد، ولى آیا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسلیم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.

تعبد در حج

اساساً یكى از رموز حج تسلیم تعبدى است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏اى از این تسلیم مطلق است.


فقیه‏، جلد 2، صفحه 179: عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: كانَ ابى یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَكُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.

[امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم مى‏فرمود: كسى كه به زیارت این خانه مى‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتى نزد خدا ندارد:

اخلاق خوشى كه با آن با همنشینانش معاشرت كند، و بردبارى‏اى كه با آن خشم خود را كنترل نماید، و پرهیزكارى‏اى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.]


وسائل‏، جلد 2، صفحه 139: احتجاج‏ طَبَرْسى عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام فِى احْتِجاجِهِ عَلَى الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُكُمْ انّى كُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَىَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّى وَ لَیْسَ عَلَى الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الى‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم السلام فَیَدْعونَ الى‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِىُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الى‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَكَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَكُنِ الْبَیْتُ لِیُكْفَرَ [بِتَرْكِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لكِنْ كانوا یَكْفُرونَ بِتَرْكِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ عَلَماً وَ كَذلِكَ نَصَبَنى عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: یا عَلِىُّ، انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتى وَ لا تَأْتى. [در كتاب‏ احتجاج‏ طبرسى در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه السلام با خوارج آمده است كه فرمود:اما اینكه گفتید من وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم و (با سكوت و خانه‏نشینى خود) وصیت را تباه كردم؛ بدانید این شما بودید كه كافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و كار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم السلام را برمى‏انگیزد و آنان را به سوى خود دعوت مى‏كنند. اما وصى معرفى شده است و بى‏نیاز است از این كه به سوى خود دعوت نماید،

چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانایى رفتن دارند كه خانه خدا را زیارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند این خانه خدا نیست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شده‏اند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه باید به زیارت آن رفت نه آنكه كعبه به زیارت كسى رود.] این خود تعبیرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است‏ ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یك پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یك پرچم تا او برپاست لشكر ایستاده و مقاومت مى‏كند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو مى‏شكند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ.

مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى یكى از درسهایى كه از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...


در قرآن كریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور مى‏فرماید: ... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً. [پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذكر خدا پردازید، و او را یاد كنید چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه شوید، و از خدا آمرزش بخواهید، كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد كنید كه از پدران خود یاد مى‏كنید یا بیشتر از آن.] در كافى‏، جلد 4، صفحه 516: عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ایّامُ التَّشْریقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى یَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ... [امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایى چند یاد كنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با یكدیگر مى‏پرداختند و یكى مى‏گفت: پدرم چنین و چنان مى‏كرد (و دیگرى نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منى آمدید خدا را در آنجا یاد كنید مثل یادى كه از پدرانتان مى‏كنید بلكه بیشتر از آن ...] در پاورقى‏ كافى‏ مى‏گوید: رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْكُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ. [از امام باقر علیه السلام روایت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مى‏شدند در آن مكان جمع مى‏شدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مى‏پرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را یاد مى‏كردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را یاد كنند.] این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیتها و ملیتها تا حد زیادى تحریك مى‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقى كه هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلى مى‏كنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث كردیم. در كشاف‏ مى‏گوید: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ایام حج تشكیل مى‏شد.

رفع دو شبهه مهم در مساله حج

در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مى‏شود: قربانى، تعظیم سنگ و غیره. از نظر اول، این عمل یك ظلم و آزار است و نمى‏تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن داده‏اند. آیا مى‏توان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟ میازار مورى كه دانه‏كش است‏ كه جان دارد و جان شیرین خوش است‏

قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‏اى میان رضاى خدا و ریختن خون یك حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینكه ببیند خون حیوانى ریخته مى‏شود مسرور و خوشحال مى‏شود؟ بعلاوه، چنانكه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است. ایراد دیگر به قربانى این است كه یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بت‏پرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏كرده‏اند و خیال مى‏كرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏كنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را كه براى خودشان خوراكى بوده به سر و صورت بتها مى‏مالیده‏اند. اما جواب: راجع به این قسمت كه چه فایده‏اى بر ریختن خون مترتب مى‏شود، این در صورتى صحیح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد كه صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد. صرف ریختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مى‏كند و نه به كمال اجتماعى او.

ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى كه در سایر كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اینكه هر انسانى یك حیوانى را بكشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.

و البته یك نكته هست و آن اینكه منافات ندارد كه ضمناً این عمل دسته‏جمعى، احیاء و زنده كردن خاطره‏اى از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. این گوسفند فدا كردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.


ولى همان‏طورى كه در حدیث نبوى نقل كردیم، فرمود: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ. [و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نیازمندان شما شكمى سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنید.] و سرّ اینكه روز عید قربان عید است، این است كه در این روز رسم فرزندكشى منسوخ شد.

داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد یكى را قربانى كند الى آخره.

قرآن رسمهایى از بت‏پرستان درباره حیوانات نقل مى‏كند، آنجا كه مى‏گوید: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ. رجوع شود به تفسیر المنار. اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تكریم احجار و بیت و غیره، مى‏گویند طواف گرد یك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقایایى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مى‏بایست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقایاى شرك است كه در اسلام باقى مانده است. اتفاقاً قضیه برعكس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شكن بود: تَاللَّهِ‏ لَاكیدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد مى‏كند و این آیه: ذلِكَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است. ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحید گفته‏ایم كه فرق است میان تعظیم و پرستش.

اسلام تعظیم و تواضع را جایز مى‏داند و پرستش را منع مى‏كند. فرق میان پرستش و تعظیم این است كه پرستش نوعى تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تكبیر مختص خداست، زیرا كاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبیح و تكبیر.لهذا در سجود مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوییم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قیام مى‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر». تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یك شعار و عنوان یك شعار تقدیس كردیم (نه تسبیح كه براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فكر و عقیده‏اى است كه این پرچم نماینده اوست. این است كه جنبه شعاریت پیدا مى‏كند. پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یكى اینكه ملاك پرستش، تسبیح و تكبیر و تحمید است كه جز درباره كمال مطلق جایز نیست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تكبیر و تحمید شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست.

مطلب دیگر اینكه در میان همه ملل معمول است كه شعایرى را تقدیس و تعظیم مى‏كنند و از این كار هدفى دارند. اسلام هم شعایرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.


پانویس


منبع

مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی