حکمت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
'''حکمت''' به معنای علمِ با ارزشی است که همراه با عمل باشد. حکمت در فرهنگهای گوناگون به کار میرود و در [[قرآن]]، [[حدیث]]، [[فلسفه]]، [[تصوف]] و [[عرفان اسلامی]] درباره آن بحث شده است. معادل فارسی حکمت، فرزانگی است و به شخص حکیم، فرزانه میگویند. | '''حکمت''' به معنای علمِ با ارزشی است که همراه با عمل باشد. حکمت در فرهنگهای گوناگون به کار میرود و در [[قرآن]]، [[حدیث]]، [[فلسفه]]، [[تصوف]] و [[عرفان اسلامی]] درباره آن بحث شده است. معادل فارسی حکمت، فرزانگی است و به شخص حکیم، فرزانه میگویند. | ||
=آیا حکمت با علم فرق دارد= | =آیا حکمت با علم فرق دارد= | ||
«حکمت» از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است، و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از [[ظلم]] میشود. «حکمت» رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. <ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «حکم»</ref> از ویژگیهاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز میدارد. <ref> ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ماده «حکم»، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق</ref> اما «علم» به معناى دانستن، دانش، <ref>قرشى، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 32، ماده «حکم»</ref> درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزى است. <ref>مفردات راغب، ماده «حکم»</ref> که بر آثارى دلالت مینماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده میشود. <ref>معجم مقاییس اللغة، ماده «علم»</ref> | «حکمت» از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است، و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از [[ظلم]] میشود. «حکمت» رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. <ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «حکم»</ref> از ویژگیهاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز میدارد. <ref> ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ماده «حکم»، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق</ref> اما «علم» به معناى دانستن، دانش، <ref>قرشى، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 32، ماده «حکم»</ref> درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزى است. <ref>مفردات راغب، ماده «حکم»</ref> که بر آثارى دلالت مینماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده میشود. <ref>معجم مقاییس اللغة، ماده «علم»</ref> | ||
=حکمت و علم در قرآن= | |||
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، [[مفسران]] وجوهى را مطرح نمودهاند که مهمترین آنها عبارتاند از: | |||
1. مراد از حکمت، [[نبوت]] است. <ref>مجمع البیان، ج 2، ص 151، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1415ق</ref> چنانکه در آیه شریفه آمده: «و [[داود]]، [[جالوت]] را کشت و [[خدا]] به او فرمانروایى و حکمت(نبوت) داد». | |||
2. مقصود، شرایع(علم [[حلال]] و [[حرام]]<ref>ر.ک:مقاله حرام</ref>) است. <ref>همان، ص 298</ref> و در آیه شریفه نیز آمده است: «و او را کتاب و حکمت(علم حلال و حرام) و [[تورات]] میآموزد». <ref>بقره، 251</ref> | |||
3. منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهى از [[ناسخ]] و [[منسوخ]]، [[محکم]] و [[متشابه]]، مقدّم و مؤخر و... است. <ref>مجمع البیان، ص 194</ref> و در آیه شریفه آمده است: «حکمت(علم قرآن) را به هر که خواهد میدهد و هر که را حکمت دهد، به راستى او را نیکیهایى فراوان دادهاند». <ref> آل عمران، 48</ref> | |||
4. منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدانهاى گفتار و عمل است. <ref> بقره، 269</ref> | |||
5. مقصود، دانش گسترده دین است. <ref> مجمع البیان، ص 194</ref> | |||
6. مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است. | |||
7. «حکمت»، دانشى است که سود و بهره آن سرشار و انسانساز است. | |||
8. حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمى. <ref>طباطبایى، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، ج 2، ص 351، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363ش</ref> که به نظر میرسد این معنا میتواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصادیقی از این معنا هستند؛ چون کلمه «محکمه»، «حکمت» و مانند آن، نشانگر معناى استوارى، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است. <ref>جوادى آملى، عبدالله، قرآن در قرآن، ج 1، ص 297، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ش</ref> | |||
خداى متعال که قرآن را [[کتاب حکیم]] مینامد، براى آن است که قرآن به موقع سخن میگوید، خوب سخن میگوید و در کنارش برهان و دلیل میآورد. سخنى که برهان ندارد محکم نیست. از [[پیامبر اسلام(ص)]] نقل شده است: «خداوند نعمت گرانبهاى قرآن را به من ارزانى داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانهاى که در آن بهرهاى از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانى و بى خبرى بمیرید». <ref> طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 659، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش</ref> | |||
اما کلمه «علم» 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معناى دانستن آمده است: «قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم». <ref> بقره، 6</ref> گاهى به معناى اظهار و روشن کردن است: «ثم بعثنا هُم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امداً». <ref>کهف، 12</ref> برخی از مفسران ذیل «لنعلم اى الحزبین» میگویند: مراد علم فعلى است و آن ظهور شیء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و «علم» به این معنا، در قرآن زیاد به کار رفته است. و گاهى به معناى دلیل و حجت است. <ref> کهف، 4 - 5</ref> | |||
در مجموع، وقتى به بررسى آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش میپردازیم، چنین ظاهر میشود که تمامى موجودات داراى علم هستند. چنانکه در تفسیر آیه: «و ان من شىء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم»، گفتهاند جمله: «ولى تسبیح آنها را نمیفهمید»؛ بهترین دلیل است بر اینکه منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشى از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمیفهمید. <ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 609</ref> و آیات دیگرى بر این معنا دلالت مینمایند؛ مانند: «در این روز کره زمین اخبار خود را در میان میگذارد، چون پروردگار تو به او وحى کرده است».[23] از این قبیل است آیاتى که دلالت میکند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات بارى تعالى. البته باید توجه نمود که علم داراى مراتب است. | |||
=پانویس= | =پانویس= |
نسخهٔ ۱ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۳۱
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۰۷:۳۱، ۱ اوت ۲۰۲۱ (ساعت هماهنگ جهانی) (۳ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با در دست ساخت جایگزین میکنید. |
حکمت به معنای علمِ با ارزشی است که همراه با عمل باشد. حکمت در فرهنگهای گوناگون به کار میرود و در قرآن، حدیث، فلسفه، تصوف و عرفان اسلامی درباره آن بحث شده است. معادل فارسی حکمت، فرزانگی است و به شخص حکیم، فرزانه میگویند.
آیا حکمت با علم فرق دارد
«حکمت» از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است، و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از ظلم میشود. «حکمت» رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. [۱] از ویژگیهاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز میدارد. [۲] اما «علم» به معناى دانستن، دانش، [۳] درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزى است. [۴] که بر آثارى دلالت مینماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده میشود. [۵]
حکمت و علم در قرآن
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، مفسران وجوهى را مطرح نمودهاند که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. مراد از حکمت، نبوت است. [۶] چنانکه در آیه شریفه آمده: «و داود، جالوت را کشت و خدا به او فرمانروایى و حکمت(نبوت) داد».
2. مقصود، شرایع(علم حلال و حرام[۷]) است. [۸] و در آیه شریفه نیز آمده است: «و او را کتاب و حکمت(علم حلال و حرام) و تورات میآموزد». [۹]
3. منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهى از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر و... است. [۱۰] و در آیه شریفه آمده است: «حکمت(علم قرآن) را به هر که خواهد میدهد و هر که را حکمت دهد، به راستى او را نیکیهایى فراوان دادهاند». [۱۱]
4. منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدانهاى گفتار و عمل است. [۱۲]
5. مقصود، دانش گسترده دین است. [۱۳]
6. مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است.
7. «حکمت»، دانشى است که سود و بهره آن سرشار و انسانساز است.
8. حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمى. [۱۴] که به نظر میرسد این معنا میتواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصادیقی از این معنا هستند؛ چون کلمه «محکمه»، «حکمت» و مانند آن، نشانگر معناى استوارى، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است. [۱۵]
خداى متعال که قرآن را کتاب حکیم مینامد، براى آن است که قرآن به موقع سخن میگوید، خوب سخن میگوید و در کنارش برهان و دلیل میآورد. سخنى که برهان ندارد محکم نیست. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «خداوند نعمت گرانبهاى قرآن را به من ارزانى داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانهاى که در آن بهرهاى از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانى و بى خبرى بمیرید». [۱۶]
اما کلمه «علم» 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معناى دانستن آمده است: «قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم». [۱۷] گاهى به معناى اظهار و روشن کردن است: «ثم بعثنا هُم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امداً». [۱۸] برخی از مفسران ذیل «لنعلم اى الحزبین» میگویند: مراد علم فعلى است و آن ظهور شیء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و «علم» به این معنا، در قرآن زیاد به کار رفته است. و گاهى به معناى دلیل و حجت است. [۱۹]
در مجموع، وقتى به بررسى آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش میپردازیم، چنین ظاهر میشود که تمامى موجودات داراى علم هستند. چنانکه در تفسیر آیه: «و ان من شىء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم»، گفتهاند جمله: «ولى تسبیح آنها را نمیفهمید»؛ بهترین دلیل است بر اینکه منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشى از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمیفهمید. [۲۰] و آیات دیگرى بر این معنا دلالت مینمایند؛ مانند: «در این روز کره زمین اخبار خود را در میان میگذارد، چون پروردگار تو به او وحى کرده است».[23] از این قبیل است آیاتى که دلالت میکند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات بارى تعالى. البته باید توجه نمود که علم داراى مراتب است.
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «حکم»
- ↑ ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ماده «حکم»، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق
- ↑ قرشى، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 32، ماده «حکم»
- ↑ مفردات راغب، ماده «حکم»
- ↑ معجم مقاییس اللغة، ماده «علم»
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 151، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1415ق
- ↑ ر.ک:مقاله حرام
- ↑ همان، ص 298
- ↑ بقره، 251
- ↑ مجمع البیان، ص 194
- ↑ آل عمران، 48
- ↑ بقره، 269
- ↑ مجمع البیان، ص 194
- ↑ طباطبایى، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، ج 2، ص 351، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363ش
- ↑ جوادى آملى، عبدالله، قرآن در قرآن، ج 1، ص 297، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ش
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 659، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش
- ↑ بقره، 6
- ↑ کهف، 12
- ↑ کهف، 4 - 5
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 609