فلسفه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
=مقدمه= | =مقدمه= | ||
گرچه تعبیر علوم اسلامی در موارد مختلف مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی میكند، ولی هدف ما از علوم اسلامی دانشهای است كه به نوعی با اسلام و معارف اسلامی در ارتباط است و یا در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقة طولانی دارد و مسلمانان در ابداع یا شكوفای آن نقش مؤثری داشته اند.<ref>مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 134، نشر صدرا.</ref> از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده میشود: | گرچه تعبیر علوم [[اسلام|اسلامی]] در موارد مختلف مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی میكند، ولی هدف ما از علوم اسلامی دانشهای است كه به نوعی با اسلام و معارف اسلامی در ارتباط است و یا در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقة طولانی دارد و مسلمانان در ابداع یا شكوفای آن نقش مؤثری داشته اند.<ref>مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 134، نشر صدرا.</ref> از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده میشود: | ||
اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در كلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بیكران درباره الهیات بیان شده كه عمیقترین تفكرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایه های اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین میكند.<ref>علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 59، نشر شركت انتشار، تهران، 1348 ش.</ref> | اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در كلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بیكران درباره الهیات بیان شده كه عمیقترین تفكرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایه های اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین میكند.<ref>علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 59، نشر شركت انتشار، تهران، 1348 ش.</ref> | ||
ثانیاً: فلسفه به عنوان یك رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شكوفایی خود رسیده و دهها مسئله جدید فلسفی توسط حكمای بزرگ مسلمان طرح و تثبیت شده است.<ref>مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 132، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ 3، 1379 ش.</ref> | ثانیاً: فلسفه به عنوان یك رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شكوفایی خود رسیده و دهها مسئله جدید فلسفی توسط حكمای بزرگ [[مسلمان]] طرح و تثبیت شده است.<ref>مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 132، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ 3، 1379 ش.</ref> | ||
بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب میشودكه در این جا به طور اجمال درباره برخی مباحث مربوط به آن بحث می شود: | بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب میشودكه در این جا به طور اجمال درباره برخی مباحث مربوط به آن بحث می شود: |
نسخهٔ ۲۲ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۸
مقدمه
گرچه تعبیر علوم اسلامی در موارد مختلف مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی میكند، ولی هدف ما از علوم اسلامی دانشهای است كه به نوعی با اسلام و معارف اسلامی در ارتباط است و یا در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقة طولانی دارد و مسلمانان در ابداع یا شكوفای آن نقش مؤثری داشته اند.[۱] از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده میشود:
اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در كلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بیكران درباره الهیات بیان شده كه عمیقترین تفكرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایه های اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین میكند.[۲]
ثانیاً: فلسفه به عنوان یك رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شكوفایی خود رسیده و دهها مسئله جدید فلسفی توسط حكمای بزرگ مسلمان طرح و تثبیت شده است.[۳]
بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب میشودكه در این جا به طور اجمال درباره برخی مباحث مربوط به آن بحث می شود:
تعریف
گرچه درباره تعریف فلسفه مباحث فراوان مطرح است، اما به طور كلی برای فلسفه دو اصطلاح رایج است یك اصطلاح قدما كه اصطلاح شایع است برابر این اصطلاح چون فلسفه یك لفظ عام است تعریف خاصی برای آن وجود ندارد و مطلق دانش عقلی را میتوان فلسفه نامید.
اما اصطلاح دیگری نیز برای فلسفه وجود دارد كه برابر این اصطلاح فلسفه تعریف خاصی میتواند داشته باشد لذا براساس این اصطلاح در تعریف فلسفه گفتهاند: فلسفه عبارت از علم و شناخت موجود از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه تعین خاصی دارد مثلاً جسم است، انسان یا گیاه است و مانند آن، بنابراین به طور خلاصه فلسفه به آن دانشی گفته میشود كه درباره هستی با قطع نظر از مصادق آن بحث می كند.
به عبارت دیگر فلسفه آن علمی است كه درباره كلیترین مسایل هستی كه مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست و به همه موضوعات هم مربوط است بحث میكند و همه هستی را به عنوان یك موضوع در نظر گرفته و درباره آن بحث میكند.[۴]
موضوع
موجود به عنوان خودش و فارغ از هر گونه قید و شرط موضوع فلسفه است، اما باید توجه داشت كه موجود كه به عنوان موضوع فلسفه مطرح میشود مراد مفهوم آن نیست بلكه مصداق خارجی آن مراد است، پس موضوع فلسفه در حقیقت همان واقعیت است كه از آن به موجود یاد میشود، فیلسوف بعد از آن كه به واقع پرداخت، از دو حال بیرون نیست یا مصداق و آنچه مفهوم وجود بر آن صادق است به عنوان مصداق واقعیت میشناسد و مییابد. و یا افراد ماهیت را مصداق واقعیت میپندارد. در صورت اول موضوع فلسفه او وجود است و در صورت دوم موضوع فلسفه او ماهیة محققه و موجوده است نه ماهیة من حیث هی.[۵]
فائده
كاربرد فلسفه شناخت موجودات است یعنی انسان به وسیله دانش فلسفه میتواند موجود حقیقی را از موجودات خیالی و توهمی تمیز دهد مثلاً میتواند بفهمد چیزی به نام بخت، غول، اتفاق و مانند آن وجود واقعی ندارد و وجود آنان توهمی و خیالی است. از سوی دیگر انسان به روشنی میبیند كه خودش وجود دارد، حقایق و پدیدههای در خارج از ذات او نیز وجود دارند و او میتواند به آنها دست پیدا كند و آنها را بشناسد، سلسله نظام هستی، مبدأ هستی، اسماء و صفات او را كاملاً بشناسد.[۶] و براین اساس است كه گفتهاند: «غایت فلسفة نظری آن است كه مشابه نظام علّی جهان خارج، به صورت نظام علمی در نفس آدمی منتقش گردد. حصول تشابه موجود بین دو نظام هستی ـ عینی و علمی ـ در خصوص مادی بودن آنها نیست بلكه در صورت و هئت اشیاء است و منظور از شباهت نیز شبح و امثال آن نیست بلكه صورت و حقیقت خود هستی در روح انسان نقش علمی پیدا میكند.[۷] بدین جهت است كه برخی از حكما چنین خوش سرودهاند:
كسی كو ز حكمت برد توشه ای جهانیست بنشسته در گوشه ای
تاریخچه
از نظر سیر تاریخی پیشینه فلسفه به طور كلی به دو بخش تقسیم میشود:
الف: بیتردید از آغاز تفكر بشر همزمان با آفرینش او بوده است، و هرگاه انسان میزیسته، فكر و اندیشه را به عنوان یك ویژگی جدایی ناپذیر با خود داشته، و هر جا انسانی گام نهاده تعقل و تفكر را با خود برده است. طبیعی است كه اندیشههای آغازین، از نظم و تربیت لازم برخوردار نبوده و مسایل مورد پژوهش و تحقیق دسته بندی دقیقی نداشته است چه رسد به این كه هر دسته از مسایل، نام و عنوان خاصی و روش ویژهای داشته باشد، گر چه سهم برخی از انسانها در خلق اندیشهها بخصوص اندیشههای فلسفی مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن بیشتر از سایر هم نوعانشان بوده و موفقیتهای فراوانی را درباره اندیشههای فلسفی داشته و از خود به یادگار گذاشتهاند كه از آن میان از فلاسفه یونان افرادی مثل افلاطون و ارسطو جزء استوانههای فلسفه محسوب میشود و اندیشههای فلسفی متعدد و متینی از آنها به یادگار مانده است.[۸]
ب: گرچه همان طور كه اشاره شد اندیشه فلسفی قبل از اسلام در میان جوامع بشری بسیار مطرح بوده، اما در جهان اسلام این اندیشه رونق و شكوفای خاصی پیدا كرد، بدین لحاظ سیر فلسفه در اسلامی جزئی از سیر علوم در اسلام شمرده میشود، زیرا محققان و نویسندگان تاریخ علوم، به این نكته اذعان دارند كه بسیاری از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سیر تكامل خاصی را پیموده است، نسبت به بعضی مسایل تقریر روشنتر از گذشتگان اراء شده، و نسبت به برخی دیگر تغییرات بنیادین اراء شده و اصلاح گردید، و بسیاری از مسایل عمده فلسفی جدیداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول رهآورد اندیشه و فكر تعقل آنان است.[۹]
بنیان گذاران
این مسأله نیز همانند مسأله قبل در دو بخش قابل طرح است:
الف: مورخین فلسفه معتقدند كه كهنترین مجموعههای كه صرفاً جنبه فلسفی داشته یا جنبه فلسفی آنها غالب بوده مربوط به حكمای یونان است كه در حدود شش قرن قبل میلاد میزیستهاند. گرچه در عین حال به این نكته نیز باید توجه داشت همان حكمای یونانی از عقاید مذهبی و فرهنگ شرقی بسیار متأثر بودهاند.[۱۰]
ب: در حوزه جهان اسلام، برخی از بزرگان با اشاره به این نكته كه حیات تعقل مسلمین مقارن با ظهور اسلام و تشكیل جامعه اسلامی است میگوید: آنچه دو قرن بعد از ظهور اسلام و بعثت پیامبر اكرم در جامعه اسلامی پدید آمد، نوعی خاصی از حیات تعقلی است كه از آن به حیات فلسفی باید نام برد كه ترجمه آثار یونانی آغاز شد گرچه در آن محدود و محصور نگردید بلكه گذشته از شكوفا كردن مسایل قبل، دهها مسأله جدید را كه هرگز سابقه نداشت طرح و تبیین گردید، اولین فیلسوف مسلمان كه آثار و تألیفات فراوانی دارد و در فهرست ابن ندیم از آن نام برده شده، یعقوب بن اسحاق كِندی متوفای 260 هجری است.[۱۱]
و همچنین در جهان اسلام فلاسفه بزرگی ظهور كرده كه از آن جمله، ابن رشد، فارابی، بوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، شیخ اشراق، خواجه نصیر طوسی، صدرالمتأهلین است كه هر كدام مؤسس یك روش فلسفی خاص بودهاند و در رأس یك مكتب فلسفی قرار دارند، وگرنه تعدادی كسانی كه به عنوان پیروان آن مكاتب فلسفی هستند بسیار بیشتر از اینهاست.
گرچه مسایل فلسفی كه در جهان اسلام و توسط فلاسفه اسلامی ابداع و ابتكار شد و در واقع رهآورد فكر فلاسفه اسلامی است فراوان است و در آثار مربوطه به تفصیل بیان شده كه برخی از آنها قرار ذیل است:
1. اصالت وجود
2. اثبات اتحاد عاقل و معقول
3. اثبات تجرد قوه خیال
4. مسأله وجود ذهنی
5. حدوث دهری
6. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن نفس
7. حركت جوهری
8. امكان فقری
9. وجود رابطی و رابطه
10. بسیط الحقیقه
جایگاه فلسفه در متون دینی
برخی از بزرگان حكمت درباره جایگاه فلسفه در متون دینی گفتهاند: عامل اصلی و مؤثر در پدید آمدن تفكر فلسفی و عقلی و بقاء آن ذخایر علمی است كه در كلمات پیشوایان دین وجود دارد، برای روشن شدن این مسأله كافی است كه ذخایر علمی اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را با كتب فلسفی كه مرور زمان نوشته شده مقایسه گردد، آنگاه معلوم خواهد شد كه روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نام برده نزدیك شده تا در قرن یازده هجری تقریباً به همدیگر منطبق گشته و فاصلهای جز اختلاف تعبیر در میان باقی نمانده است.[۱۲]
با دقت در این كلام كه توسط یكی از كارشناسان بزرگ فلسفه و متون دینی (قرآن و روایات) اظهار شده جایگاه فلسفه و اندیشه عقل در متون دینی به روشنی معلوم خواهد شد.
بی تردید ظرافت، دقت و موشكافیهای كه در فلسفه اسلامی وجود دارد بخصوص در الهیات بالمعنی الاخص، هرگز در فلسفههای غیر اسلامی نمیتوان یافت، و هر كسی كه رهآورد فكری و فلسفه حكمای بزرگ مسلمان بخصوص حكمت متعالیه را با اندیشههای فلسفی و فلسفه غیر اسلامی مقایسه نماید بدین حقیقت اذعان خواهند نمود.
منبع
پانویس
- ↑ مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 134، نشر صدرا.
- ↑ علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 59، نشر شركت انتشار، تهران، 1348 ش.
- ↑ مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 132، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ 3، 1379 ش.
- ↑ مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 13، نشر صدرا؛ صدر المتأهلین، اسفار، ج 1، ص 28، با تصحیح و تعلیقه حسن زاده آملی، نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1414 ق؛ علامه طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحكمة، ص 6، نشر مؤسسه الاسلامی، قم، سال 1364 ش؛ جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یكم از اول اسفار)، ص 120، نشر مركز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یكم از اول اسفار)، ص 172، نشر مركز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش؛ صدر المتأهلین، المسایل القدسیه، مقاله اول، فصل 1، ص 128، (سه رساله فلسفی) نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1378 ش؛ بو علی سینا، الهیات شفا، مقاله اول، فصل 2، ص 10، نشر مكتبه مرعشی نجفی، 1404 ق.
- ↑ علامه طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحكمة، ص 7، نشر مؤسسه الاسلامی، قم؛ بو علی سینا، الهیات شفا، مقاله اول، فصل 3، ص 17، نشر مكتبه مرعشی نجفی، 1404 ق؛ مصباح، محمد تقی، تعلقة علی نهایة الحكمة، ص 5، نشر موسسه فی طریق الحق، چ اول، سال 1405 ق.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یكم از جلد اول اسفار)، ص 124، نشر پیشین.
- ↑ مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24و 28، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1379 ش؛ شریف، محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 122، انتشارات مركز نشر دانشگاهی، تهران، 1362 ش.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 5، ص 22و 31، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش.
- ↑ مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1379 ش.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 5، ص 21، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش؛ شریف محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 596، انتشارات نشر دانشگاهی، تهران، 1362.
- ↑ علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 60، نشر شركت انتشار، تهران، 1348 ش.