چالشهای فراروی تقریب (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
==چالش های تقریب== | ==چالش های تقریب== | ||
اين چالشها که زیاد و سخت نیز میباشد، برخي از سوي دشمنان و برخي نيز از درون امت ایجاد شده است، که مهمترين آنها عبارت است از: | اين چالشها که زیاد و سخت نیز میباشد، برخي از سوي دشمنان و برخي نيز از درون امت ایجاد شده است، که مهمترين آنها عبارت است از: | ||
=== | ===عامل خارجی=== | ||
كاملاً روشن است كه دشمنان اين امت ، شرايطي را ايجاد ميكنند كه به پراكندگي و تفرقه امت منجر شود و در برابر هر آنچه به وحدت آن بینجامد، ميايستند. پيش از اين هم مشاهده شد كه استعمار غربي طي دورة اشغال جهان اسلام و به ويژه در زماني كه تقريباً همة جهان اسلام را به اشغال خود در آورده بود و در نيمة اول قرن بيستم ميلادي، آخرين دولت اسلامي قدرتمند [عثماني] را از پاي درآورد، سياستي با هدفهاي سه گانه زير را در پيش گرفت: | كاملاً روشن است كه دشمنان اين امت ، شرايطي را ايجاد ميكنند كه به پراكندگي و تفرقه امت منجر شود و در برابر هر آنچه به وحدت آن بینجامد، ميايستند. پيش از اين هم مشاهده شد كه استعمار غربي طي دورة اشغال جهان اسلام و به ويژه در زماني كه تقريباً همة جهان اسلام را به اشغال خود در آورده بود و در نيمة اول قرن بيستم ميلادي، آخرين دولت اسلامي قدرتمند [عثماني] را از پاي درآورد، سياستي با هدفهاي سه گانه زير را در پيش گرفت: | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
در اينجا ما شاهد ايفاي نقش دستهاي بيگانهاي هستيم كه درگيريهاي فرقهاي را در پاكستان، عراق، افغانستان، لبنان و ديگر كشورها و مناطقي كه پيروان مذاهب مختلف با يكديگر همزيستي دارند، تحريك ميكنند و چه بسا براي تحقق همين هدف بوده كه از همة رسانههاي گروهي و قلمها و زبانهاي مزدور، بهره گرفته و از نفوذ ايراني (و شيعي) و ترساندن توهمي و در نتیجه، پراكندن و تفرقه امت و به باد دادن نيروها و امكانات آن صحبت ميكنند تا امت اسلامي، وحدت خود را به فراموشي بسپارد و مسئله اصلي و دشمن واقعي خويش را از ياد ببرد و مسئله به صورت درگيريهاي عربي ـ فارسي يا عربي ـ كردي درآيد و وانمود شود كه مبارزهاي ميان خيزش اسلامي و استعمار و استكبار جهاني و دردانة آن صهيونيسم جهاني، مطرح نيست. | در اينجا ما شاهد ايفاي نقش دستهاي بيگانهاي هستيم كه درگيريهاي فرقهاي را در پاكستان، عراق، افغانستان، لبنان و ديگر كشورها و مناطقي كه پيروان مذاهب مختلف با يكديگر همزيستي دارند، تحريك ميكنند و چه بسا براي تحقق همين هدف بوده كه از همة رسانههاي گروهي و قلمها و زبانهاي مزدور، بهره گرفته و از نفوذ ايراني (و شيعي) و ترساندن توهمي و در نتیجه، پراكندن و تفرقه امت و به باد دادن نيروها و امكانات آن صحبت ميكنند تا امت اسلامي، وحدت خود را به فراموشي بسپارد و مسئله اصلي و دشمن واقعي خويش را از ياد ببرد و مسئله به صورت درگيريهاي عربي ـ فارسي يا عربي ـ كردي درآيد و وانمود شود كه مبارزهاي ميان خيزش اسلامي و استعمار و استكبار جهاني و دردانة آن صهيونيسم جهاني، مطرح نيست. | ||
=== | === منافع شخصي برخي زعما و حكّام=== | ||
این مسئلهاي است كه ما در دورانهاي سياه گذشته و امروز نيز شاهد آن هستیم، به گونهاي كه برخيها، از نفوذ خود براي تحريك عموم مردم و به ويژه برخي وابستگان به اهل علم در راستای درگيريهاي فرقهاي و طايفهاي، سوء استفاده ميكنند. يكي از مورخان در توصيف يك جنگ فرقهای با تحريك مقامات حاكمه ميگويد: «هيچ سالي بدون خشونت ميان آنچه كه به عنوان فرقههاي سني و فرقههاي شيعي در ساير سرزمينهاي مناطق عربي اسلامي توصيف ميشد، نميگذشت. تركها خود در سال 1249 هجري قمري عمليات سركوب فرقهاي عليه شيعه را بر عهده گرفتند و بيشتر قربانيان اين عمليات، از منطقة «الشاكريه» در بغداد بودند كه در پي آن، به زندان مركزي بغداد حمله شد و يكي از دو پل ارتباطي ميان دو طرف «كرخه» و «رصافه» به آتش كشيده شد...» | این مسئلهاي است كه ما در دورانهاي سياه گذشته و امروز نيز شاهد آن هستیم، به گونهاي كه برخيها، از نفوذ خود براي تحريك عموم مردم و به ويژه برخي وابستگان به اهل علم در راستای درگيريهاي فرقهاي و طايفهاي، سوء استفاده ميكنند. يكي از مورخان در توصيف يك جنگ فرقهای با تحريك مقامات حاكمه ميگويد: «هيچ سالي بدون خشونت ميان آنچه كه به عنوان فرقههاي سني و فرقههاي شيعي در ساير سرزمينهاي مناطق عربي اسلامي توصيف ميشد، نميگذشت. تركها خود در سال 1249 هجري قمري عمليات سركوب فرقهاي عليه شيعه را بر عهده گرفتند و بيشتر قربانيان اين عمليات، از منطقة «الشاكريه» در بغداد بودند كه در پي آن، به زندان مركزي بغداد حمله شد و يكي از دو پل ارتباطي ميان دو طرف «كرخه» و «رصافه» به آتش كشيده شد...» | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
در فصل سيزدهم كتاب، نويسنده از پيشنهادهاي ارايه شده از سوي «پيير دبوا» در نامة خود با عنوان «بازگرداندن سرزمين مقدس» براي جبران شكستهاي جنگهاي صليبي سخن به ميان آورده و ميگويد: | در فصل سيزدهم كتاب، نويسنده از پيشنهادهاي ارايه شده از سوي «پيير دبوا» در نامة خود با عنوان «بازگرداندن سرزمين مقدس» براي جبران شكستهاي جنگهاي صليبي سخن به ميان آورده و ميگويد: | ||
«ميدانيم كه زوال نظامهاي موجود تنها پس از گذشت مدت زمان دراز، به رسميت شناخته مي شود لذا مردم را بر آن ميدارد تا كوششهاي جديدي به كار گيرند و ريشههاي خشك شده را زندگي جديدي بخشند. مثال آن نيز «پير دبوا» (Pierre Dubois) در رسالة معروف خود با نام « بازگرداندن سرزمين مقدس » (Derecuperatione Sanctae Terrae) است كه آن را در سال 1307 ميلادي خطاب به «ادوارد اول» پادشاه انگلستان نگاشت و طي آن بر تشكيل مجمعي در اروپا براي تثبيت صلح و منع درگيريهايي كه همچون حوادث سال 1192 ميلادي منجر به ناكامي جنگهاي صليبي شد، پافشاري كرد؛ همزمان با اين دفاع جهاني (گروهي)، دفاع از تجربة كليسا و درآمدهاي آن و در نظر گرفتن شالودهاي براي تأمين مالي جنگهاي صليبي آينده، مطرح گرديد. در ميان اين پيشنهادها، مواردي بود كه از سوي كساني مطرح شد كه در شناخت و آشنايي با شرق شهره بودند و به لحاظ عملي نيز اين پيشنهادها اهميت فوقالعادهاي داشتند گو اينكه جنبة سياسي نداشتند. به عنوان مثال تشكيل ناوگان بينالمللي كه به محاصره دريايي مصر بپردازد و انجام ائتلافي با مغولها و اتحاد دو طايفة ديني بزرگ يعني «داويها» و «اسپارتها»، سه اساس بزرگ اين پيشنهادها را تشكيل ميداد.» (رساله التقريب، ش69، ص229ـ236). | «ميدانيم كه زوال نظامهاي موجود تنها پس از گذشت مدت زمان دراز، به رسميت شناخته مي شود لذا مردم را بر آن ميدارد تا كوششهاي جديدي به كار گيرند و ريشههاي خشك شده را زندگي جديدي بخشند. مثال آن نيز «پير دبوا» (Pierre Dubois) در رسالة معروف خود با نام « بازگرداندن سرزمين مقدس » (Derecuperatione Sanctae Terrae) است كه آن را در سال 1307 ميلادي خطاب به «ادوارد اول» پادشاه انگلستان نگاشت و طي آن بر تشكيل مجمعي در اروپا براي تثبيت صلح و منع درگيريهايي كه همچون حوادث سال 1192 ميلادي منجر به ناكامي جنگهاي صليبي شد، پافشاري كرد؛ همزمان با اين دفاع جهاني (گروهي)، دفاع از تجربة كليسا و درآمدهاي آن و در نظر گرفتن شالودهاي براي تأمين مالي جنگهاي صليبي آينده، مطرح گرديد. در ميان اين پيشنهادها، مواردي بود كه از سوي كساني مطرح شد كه در شناخت و آشنايي با شرق شهره بودند و به لحاظ عملي نيز اين پيشنهادها اهميت فوقالعادهاي داشتند گو اينكه جنبة سياسي نداشتند. به عنوان مثال تشكيل ناوگان بينالمللي كه به محاصره دريايي مصر بپردازد و انجام ائتلافي با مغولها و اتحاد دو طايفة ديني بزرگ يعني «داويها» و «اسپارتها»، سه اساس بزرگ اين پيشنهادها را تشكيل ميداد.» (رساله التقريب، ش69، ص229ـ236). | ||
=== | === تكفير=== | ||
تکفیر از جمله مهمترين موانع در برابر «تقريب» است و به رغم اينكه اسلام، حد و مرز ميان كفر و ايمان را با روشني تمام مشخص ساخته است، چنين حالت شگفتي با قدرت تمام مطرح شده است. | تکفیر از جمله مهمترين موانع در برابر «تقريب» است و به رغم اينكه اسلام، حد و مرز ميان كفر و ايمان را با روشني تمام مشخص ساخته است، چنين حالت شگفتي با قدرت تمام مطرح شده است. | ||
در حديثي به نقل از «عباده بن صامت» آمده است كه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» فرمود: «هر كس شهادت «لا اله الا الله وحده لا شريك له و محمداً عبده و رسوله و عيسي عبدالله و رسوله و كلمه القاها الي مريم و روح منه» دهد و اذعان كند كه بهشت حق است و آتش دوزخ حق است، با هر كاري كه كرده باشد خداوند او را وارد بهشت ميكند.» | در حديثي به نقل از «عباده بن صامت» آمده است كه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» فرمود: «هر كس شهادت «لا اله الا الله وحده لا شريك له و محمداً عبده و رسوله و عيسي عبدالله و رسوله و كلمه القاها الي مريم و روح منه» دهد و اذعان كند كه بهشت حق است و آتش دوزخ حق است، با هر كاري كه كرده باشد خداوند او را وارد بهشت ميكند.» | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
ولي امام«علیه السلام» اينگونه به آنها پاسخ داد: «اين، هرگز شك به خودم نبود ولي ميخواستم منصفانه سخن گويم، خداوند متعال نيز ميفرمايد: «و انا أو اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين» ]من يا شما بر راه هدايت يا در گمراهي آشكاري هستيم[ و اين هرگز شك نبود و خداوند ميدانست كه پيامبرش بر حق است.» (طبرسی، 1403ق، ج1، ص188). | ولي امام«علیه السلام» اينگونه به آنها پاسخ داد: «اين، هرگز شك به خودم نبود ولي ميخواستم منصفانه سخن گويم، خداوند متعال نيز ميفرمايد: «و انا أو اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين» ]من يا شما بر راه هدايت يا در گمراهي آشكاري هستيم[ و اين هرگز شك نبود و خداوند ميدانست كه پيامبرش بر حق است.» (طبرسی، 1403ق، ج1، ص188). | ||
پس از دورة پيشوايان مذاهب، اين حالت، گستردگي بيشتري يافت و در مورد «افزودن صفات بر ذات الهي» و «تحسين و تقييح عقلي» شاهد آن بوديم كه طرفين متنازع برآن بودند كه ديدگاههاي يك طرف، او را به كفر ميرساند. ما همچنين اين پديده را در مسايل فراواني از جمله در «توسل»، «شفاعت» و «بداء» و حتي در مواردي چون: «استحسان»، «قياس»، «مصالح مرسله» و غيره مييابيم. حال آنكه اگر همگان به گفتوگوي منطقي روي آورند خواهند ديد كه دستكم طرف ديگر، توجيهاتي براي ايمان به اين يا آن مسئله دارد و چهبسا در آن صورت متوجه شوند كه اين نزاعها لفظي است و حقيقتي ندارد. و چه بسا نزاع دربارة مسئلهاي فقهي، بدان انجامد كه مخالفان به گمراهي و بدعتگذاري متهم شوند؛ برای مثال، مثلاً مسلمانان اتفاق نظر دارند كه اسلام، از طلاق زن بالغ همبستر شده ولي غير حامله در صورتي كه پاك نباشد يا در حين پاكي با او نزديكي شده باشد، نهي كرده است ولي در تأثير آن بر افساد طلاق اختلاف نظر دارند، برخي معتقدند به مجرّد حصول گناه، طلاق تحقق مييابد و ديگران قايل به بطلان طلاق در اين حالت هستند، ولي برخيها اينان را به گمراهي و بدعتگذاري توصيف ميكنند. (مغنیه، 1402ق، ص411). | |||
حملات متقابل به سطح بسيار عجيبي رسيده است، مثلاً مرحوم «تقي الدين سبكي» در كتاب خود «طبقات الشافعيه الكبري» در حق استاد خويش «الذهبي» كه عالم معروفي است، ميگويد: اين استاد ما «الذهبي» از اين قبيل است: علم و ديانت دارد و در مورد اهل سنت (يعني اشاعره) تحمل مفرطي دارد و بنابراين جايز نيست به وي اعتماد شود... و به چنان حدي از تعصب افراطي رسيده كه باعث تمسخر شده است.» (سبکی، بیتا، ج2، ص13ـ15). | حملات متقابل به سطح بسيار عجيبي رسيده است، مثلاً مرحوم «تقي الدين سبكي» در كتاب خود «طبقات الشافعيه الكبري» در حق استاد خويش «الذهبي» كه عالم معروفي است، ميگويد: اين استاد ما «الذهبي» از اين قبيل است: علم و ديانت دارد و در مورد اهل سنت (يعني اشاعره) تحمل مفرطي دارد و بنابراين جايز نيست به وي اعتماد شود... و به چنان حدي از تعصب افراطي رسيده كه باعث تمسخر شده است.» (سبکی، بیتا، ج2، ص13ـ15). | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
و در بارة «ابن حزم» ميگويد: «كتابش «الملل و النحل» از بدترين كتابهاست.» (پیشین، ج1، ص90). | و در بارة «ابن حزم» ميگويد: «كتابش «الملل و النحل» از بدترين كتابهاست.» (پیشین، ج1، ص90). | ||
جهل و تعصّب نيز كار را بدتر كرده است، زیرا كساني وارد عرصه فتوا شدهاند كه هرگز شايستگي و اهليّت آن را ندارند و به جز آنچه خداوند نازل فرموده، فتوا ميدهند و اين چيزي است كه در جنبشهاي تكفيري دوران ما شاهد آن هستیم و به طور گسترده منجر به ريخته شدن خونهاي بيگناه به نام دفاع از دين و امت شده است، حال آنكه دين و امّت از آن، بري هستند. | جهل و تعصّب نيز كار را بدتر كرده است، زیرا كساني وارد عرصه فتوا شدهاند كه هرگز شايستگي و اهليّت آن را ندارند و به جز آنچه خداوند نازل فرموده، فتوا ميدهند و اين چيزي است كه در جنبشهاي تكفيري دوران ما شاهد آن هستیم و به طور گسترده منجر به ريخته شدن خونهاي بيگناه به نام دفاع از دين و امت شده است، حال آنكه دين و امّت از آن، بري هستند. | ||
=== ترديد در نيّت شركتكنندگان در گفتوگو=== | |||
اين كار به ايجاد فضاي آرام و مطلوب ياري نميرساند و به نوعي گريز يا تعلل و بهانهگيري و ممانعت از تحقق نتايج مطلوب ميانجامد. ما اين وضع را در روند گفتوگوي پيروان اديان با يكديگر مشاهده نمودیم، چه هر طرف در پي تحميل رسوبات ذهني خويش بر طرف ديگر است و مثلاً طرف مسيحي، تمام كينههاي صليبي و الهامات خاورشناسان دربارة «بدعت اسلامي» و نگرانيهاي خود از خيزش اسلامي را ـ كه رقيبي براي طرحهاي توسعه و سلطهطلبانه غرب به شمار ميرود ـ با خود حمل ميكند و طرف اسلامي نيز تمامي سوابق ذهني سترگ خود از خدمت تبشير مسيحي به استعمار طي قرنهاي متمادي را با خود به همراه دارد. | |||
ولي كار و تلاش جدي و توجه به آموزههاي هدايتگرانه و فراخوان اسلام به خوشگماني نسبت به برادر مسلمان، مانع از آن ميشود كه اين عامل نقش خود را در منع «تقريب»، به ويژه اگر در سطح علما باشد، ايفا نمايد. | |||
=== جنجال و حمله عليه مقدسات و بي احترامي به يكديگر=== | |||
هر كدام از موارد بالا ميتواند در حدّ خود مانعي در جهت تحقق گفتوگوي مطلوب و در نتیجه، رسيدن به «تقريب» باشد. متون اسلامي زیادی بر منع اين موارد، تأكيد دارد: آيه كريمه: « قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ؛ بگو: تنها شما را به سخن يگانهاي اندرز ميدهم و آن اينكه: دو تن دو تن و تك تك براي خداوند قيام كنيد، سپس بينديشيد در همنشين شما ديوانگي نيست...» (سبأ/46) منعکنندة گفتوگو در فضاي انفعالي و ساختگي است. | |||
و آية شريفة: «قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو: نه آنچه ما گناه كردهايم از شما ميپرسند و نه آنچه شما ميكنيد، از ما پرسيده ميشود» (سبأ/ 25). مانع از درگير ماندن با گذشته ميشود و احترام به ديگري را تحميل ميكند. اين امر در آيهاي كه از دشنام گفتن حتي به خدايان مشركان نهي ميكند نيز كاملاً مشهود و روشن است. | |||
===عوامل دیگر=== | |||
علاوه بر آنچه گفته شد، اختلاف در شيوههاي استدلال و راههاي استنباط، مانع «تقريب» و نزديكي در نتايج به دست آمده است، از این رو بايد سعي كرد موارد زير رعايت گردد: | |||
1ـ تهي گشتن از فرضيههاي قبلي و پيش فرضها، پيش از آغاز روند گفتوگو؛ | |||
2ـ توافق بر شيوهای واحد براي استنباط؛ | |||
3ـ تعريف دقيق موضوع گفتوگو، تا هر طرف به مسئله و مفهومي مغاير با ديدگاه طرفديگر ننگرد. | |||
موانع ديگري بر سر راه «تقريب» وجود دارد که عبارت است از: | |||
1ـ در نظر گرفتن رأي و نظر نامأنوس در يك مذهب به عنوان نشان و باور اصلي آن مذهب. كه البته امري غير منطقي است؛ برای مثال، يكي از محدثين سخني را ميگويد كه محدثان ديگر همان مذهب در طول تاريخ آن را ردّ كردهاند ولي مخالفانشان اصرار دارند كه همين سخن را بر كل مذهب تعميم و به آن نسبت دهند. | |||
2ـ اطلاع یافتن از ديدگاههاي مذهب از زبان دشمنان آن مذهب. | |||
كه اين نيز به دور از منطق است، زيرا دشمنان گاه ميكوشند براي محق جلوه دادن مذهب خود، اوهامي را به مذهب مورد نظر نسبت دهند. | |||
3ـ ورود نااهلان به روند گفتوگو. | |||
قرآن و منطق این عمل را ردّ ميكند؛ خداوند متعال در خطاب به اهل كتاب كه ادعايي دارند كه نسبت به آن بیاطلاع هستند، ميفرمايد: «هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ؛ هان! شما همان كساني هستيد كه در آنچه بدان دانشي داشتيد، چون و چرا كرديد، ديگر چرا در آنچه بدان دانشي نداريد چون و چرا ميكنيد؟ و خداوند ميداند و شما نميدانيد» (آلعمران/66). | |||
4ـ پيروي از شيوههاي پيچ در پيچ براي چيره شدن بر طرف ديگر. | |||
كاري كه گفتوگو را به بازي بينتيجه تبديل ميكند. |
نسخهٔ ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۰۲
چالشهای فراروی تقریب عنوان مقاله ای است از مرحوم آیت الله تسخیری که در شماره 19 نشریه اندیشه تقریب به چاپ رسیده است و به بیان و بررسی برخی از موانع و مشکلات فراروی تقریب بین مذاهب اسلامی می پردازد.
مقدمه
كوششهاي علما و انديشمندان و مصلحان، گرايشي عمومي به سمت و سوي «تقريب مذاهب اسلامي» و چيرگي زبان گفتوگوي منطقي و ترجيح آن بر هر زبان ديگري را در راستاي همسويي با گرايشهاي اصيل اسلامي و هماهنگ با گرايشهاي جهاني به اين شيوه و گفتوگوي تمدنها و فرهنگ و اديان، ایجاد نموده است. واقعيت اين است كه همة متون اسلامي و مفاهيم و احكام شرعي و اظهارات و سخنان پيشوايان و علما و نيز رفتار آنان در جهت به كارگيري اين شيوه و ايجاد زمينهاي براي تحقق چنين نتايجي است.
ما ضمن به فال نيك گرفتن اين مسئله، به لزوم تعميق و ژرفا بخشيدن آن در اذهان و جانها معتقد هستيم، زيرا آنرا در عين حال گرايشي علمي، رواني و اخلاقي تلقّي ميكنيم كه در پي فراتر رفتن انسان مسلمان از اختلاف نظرهاي خود با ديگران و چشمپوشي از پيامدهاي اين اختلافها و مقتضيات تنوّع در رفتار و دستیابی به مواضعی يگانه در برابر چالشهاي بزرگ فراروي امت و نيز در برابر مسايل داخلي است كه خود از لوازم و ابزارهاي شخصيت يگانه آن است.
اين روند ژرفابخشي، مستلزم كارهايي است كه ميتواند گرايش و تمايل به نزديكي و از آنجا تفاهم و همدلي را به ملكه و اخلاق اجتماعي اصيل و عام تبديل سازد كه با وجود آن هر آن صداي ضد تقريبي و دور ساز را حالتي غير عادي و خروج از جمع و حركتي نامأنوس و مشمئز كننده جلوهگر سازد. اين هدف زماني محقق ميشود كه علما و انديشمندان، اولاً اين ايده را كاملاً درك كنند و با آن خو بگيرند؛ ثانياً تاريخ و پيامدهاي آن را بر روند حركت تاريخي و تمدني امت بررسي و مطالعه نمایند و ثالثاً تودههاي مردم را نسبت به آن و آثاري كه در پي دارد، آگاه سازند و ايده را به اقدام عملي ملموس و روزانهاي تبديل نمايند تا آن ملكه را تحقق بخشد و اخلاق مطلوب را فراگير سازد. و چه بسا اين مسئله نيازمند اجراي طرحهاي اجتماعي مشتركي در عرصههاي مطالعاتي، اجتماعي و غيره باشد. در اين ميان باید دو نكته مهم را در نظر داشت:
الف ـ به كارگيري و بهرهبرداري از انگيزههاي ديني و اجتماعي و حتي سياسي به عنوان مقتضيات حركت به سوي «تقريب» در انديشه و وحدت در عمل و بازيابي حالتهايي كه در آن همكاري و نزديكي ميان علما در مشتركات ـ كه گسترة وسيعي هم دارند ـ صورت گرفته است، چنانكه برخيها را بر آن داشت كه از اختلاف داشتن در مسايل با ديگران، عذرخواهي كنند؛
ب ـ شناخت موانع و دشواريهايي كه فرا روی اين امر قرار ميگيرد. نكته نخست به رغم اهميتي كه دارد چندان مورد توجه ما نيست و البته ميتوان از شيوههاي متنوع قرآني در دستیابی به وحدت با ياري گرفتن از فراخوان مستقيم و تأکید بر برخوردهاي عقلاني و گفتوگوي منطقي با ديگران و يادآوري وحدت دشمنان ـ به رغم تناقضها و تضادهايي كه با هم دارند ـ در جبهة رويارويي با امت اسلامي و نيز نتايج مثبت وحدت و پيامدهاي منفي تفرقه و پراكندگي و امثال آن ياري گرفت. ولي آنچه مورد توجه ماست، نكته دوم، يعني شناخت موانع و مشكلات موجود بر سر راه اين تقريب و همسويي است، هرچند در اینجا نمیتوان به طور مفصل و گسترده به اين موضوع پرداخت.
چالش های تقریب
اين چالشها که زیاد و سخت نیز میباشد، برخي از سوي دشمنان و برخي نيز از درون امت ایجاد شده است، که مهمترين آنها عبارت است از:
عامل خارجی
كاملاً روشن است كه دشمنان اين امت ، شرايطي را ايجاد ميكنند كه به پراكندگي و تفرقه امت منجر شود و در برابر هر آنچه به وحدت آن بینجامد، ميايستند. پيش از اين هم مشاهده شد كه استعمار غربي طي دورة اشغال جهان اسلام و به ويژه در زماني كه تقريباً همة جهان اسلام را به اشغال خود در آورده بود و در نيمة اول قرن بيستم ميلادي، آخرين دولت اسلامي قدرتمند [عثماني] را از پاي درآورد، سياستي با هدفهاي سه گانه زير را در پيش گرفت:
1ـ باقي نگاه داشتن امت بر عقبماندگيهاي علمي، اقتصادي، فرهنگي، آموزشي و غيره؛
2ـ اشاعه لائيسم غربي و چيره ساختن آن بر روح اسلامي حاكم بر جهان اسلام و تحريك گرايشهاي ملي و نژادي كه البته اين طرح خيلي زود شكست خورد و يكي از نويسندگان معاصر از آن به عنوان: «پيروزي بسيار بيدوام لائيسم (1970-1920)» ياد نمود؛
3ـچند پاره كردن جهان اسلام و تقسيم آنها به كشورها و ملل پراكنده و برانگيختن احساسات مذهبي، جغرافيايي، ملي، نژادي و حتي تاريخي، به طوريكه هر بخش از آن را تشويق كرد تا بر تاريخ پيش از اسلام يا تاريخ پس از اسلام ويژة خويش، تأکید کند و حتي مشاهده گردید كه برخي ملتهای آسياي ميانه را تشويق كرد تا طاغوتهايي چون «تيمور لنگ» را به عنوان قهرمان ملي مورد ستايش و بزرگداشت قرار دهند و جنايات وحشيانه او را عليه ملل امت اسلامي به فراموشي بسپارند و اينها همه بر اثر هراس از وحدت اسلامي بود كه مرتباً از سوي رهبران و انديشمندان و نويسندگان غربي از آن سخن گفته میشد و براي مبارزه و نبرد دائمي با جهان اسلام تئوريپردازي ميگردید و بر اين اساس است كه نويسنده غربي خانم «شيرين هانتر» در پيشگفتار كتاب خود «آينده اسلام و غرب» چنين ميگويد:
«رماني را كه «جان بوشان»ـ كه در سال 1916م سرگرد اطلاعات در ارتش بريتانيا بودـ تأليف كرد مبتني بر فرضية تحقق يك انقلاب اسلامي بود كه ميتوانست در صورت بروز، مسير جنگ جهاني اول را به زيان نيروهاي متفق، دگرگون سازد.
«بوشان» در اين رمان با عنوان «عباي سبز» (The Green Mantle) نوشت: «اسلام، اعتقادي مبارزه جويانه و جنگي است، چه هنوز هم شيخ يا رهبر ديني آن در محراب ميايستد و در يك دست قرآن و در دست ديگر شمشير مشهور را حمل ميكند؛ حال اگر فرض كنيم كه اميدي به نجات باشد كه به كشاورزان مناطق عقبافتاده دهد و رؤياهاي آنان در مورد بهشت را وسوسه كند، ميداني چه اتفاقي خواهد افتاد دوست من؟ به زودي درهاي جهنم در اين جهان باز خواهد شد؛ گزارشهايي از علما از همه جا به دستم رسيده است؛ از بازرگانان كوچك در جنوب روسيه، بازرگانان اسب در افغانستان، تجار تركمن، حجاج در سر راه به مكه و «اشراف» (سادات) شمال آفريقا و پوستين پوشان مغولي و فقراي هند و تجّار يوناني در خليج و نيز كنسولهاي محترمي كه از كد استفاده ميكنند، همه و همه در رواياتي كه براي ما ارسال ميكنند، بر همين نكته اتفاق نظر دارند كه شرق در انتظار اشارهاي الهي است.»
پس از حدود سه چهارم قرن، «چارلز كراوثمر» مفسر سياسي آمريكايي، از بيمها و نگرانيهاي مشابهي سخن گفت و يادآور شد كه «ايالات متحدة آمريكا»، با دو خطر ژئوپوليتيك احتمالي روبهروست كه يكي از آنها از همان منطقهاي سرچشمه ميگيرد كه «جان بوشان» در رمان خود (عباي سبز) ياد كرده و به صورت «جهان اسلام متحدي زير پرچم بنيادگرايي به شكل ايراني آن در ميآيد كه عليه غرب كافر به جنگ مرگ و زندگي ميپردازد.» (هانتر، ص111).
در اينجا ما شاهد ايفاي نقش دستهاي بيگانهاي هستيم كه درگيريهاي فرقهاي را در پاكستان، عراق، افغانستان، لبنان و ديگر كشورها و مناطقي كه پيروان مذاهب مختلف با يكديگر همزيستي دارند، تحريك ميكنند و چه بسا براي تحقق همين هدف بوده كه از همة رسانههاي گروهي و قلمها و زبانهاي مزدور، بهره گرفته و از نفوذ ايراني (و شيعي) و ترساندن توهمي و در نتیجه، پراكندن و تفرقه امت و به باد دادن نيروها و امكانات آن صحبت ميكنند تا امت اسلامي، وحدت خود را به فراموشي بسپارد و مسئله اصلي و دشمن واقعي خويش را از ياد ببرد و مسئله به صورت درگيريهاي عربي ـ فارسي يا عربي ـ كردي درآيد و وانمود شود كه مبارزهاي ميان خيزش اسلامي و استعمار و استكبار جهاني و دردانة آن صهيونيسم جهاني، مطرح نيست.
منافع شخصي برخي زعما و حكّام
این مسئلهاي است كه ما در دورانهاي سياه گذشته و امروز نيز شاهد آن هستیم، به گونهاي كه برخيها، از نفوذ خود براي تحريك عموم مردم و به ويژه برخي وابستگان به اهل علم در راستای درگيريهاي فرقهاي و طايفهاي، سوء استفاده ميكنند. يكي از مورخان در توصيف يك جنگ فرقهای با تحريك مقامات حاكمه ميگويد: «هيچ سالي بدون خشونت ميان آنچه كه به عنوان فرقههاي سني و فرقههاي شيعي در ساير سرزمينهاي مناطق عربي اسلامي توصيف ميشد، نميگذشت. تركها خود در سال 1249 هجري قمري عمليات سركوب فرقهاي عليه شيعه را بر عهده گرفتند و بيشتر قربانيان اين عمليات، از منطقة «الشاكريه» در بغداد بودند كه در پي آن، به زندان مركزي بغداد حمله شد و يكي از دو پل ارتباطي ميان دو طرف «كرخه» و «رصافه» به آتش كشيده شد...»
او همچنین دربارة نقش حكومتهاي فرقهاي و طايفهاي در فتنهانگيزي در مصر و نیز درگيريهاي فرقهاي پس از شكلگيري جنبش سياهان در جنوب عراق و كشيده شدن درگيريها به «مدينه منوره» و «طبرستان» و شمال آفريقا سخن میگوید. (انصاری، ص233).
كافي است نقش درگيريهاي عثماني ـ صفوي را، كه چهار صد سال ادامه داشت ـ در ايجاد فتنههاي فرقهاي داخلي و تضعيف امت اسلامي و از دست رفتن شوكت و عزت و قدرت امت اسلام در برابر چالشهاي گوناگون، خاطرنشان سازيم.
آقاي «الباز العريني» مترجم كتاب «الحروب الصليبيه» نوشتة نويسندة غربي «ارنست باركر» ميگويد: «علت اصلي در موفقيت صليبيها [مسيحيان] تنها به فراواني شمار ايشان و كمكهاي دريافتي ايشان از دولت بيزانس باز نميگردد بلكه اساساً مبتني بر تفرقه مسلمانان و عدم وحدت سياسي و ديني آنها بود؛ و در همان زمان كه نيروهاي صليبي راه شرق را در پيش گرفتند، درگيري ميان برادران «دقاق» و «رضوان» ـ از امراي سلاجقه ـ براي دستيابي به حكومت سوريه، تشديد يافت و در حالي كه صليبيها در حال نزديك شدن به شام بودند ميان آن دو جنگ در گرفت. اختلافهاي ديني و سياسي حاصل ميان خلافت عباسي در بغداد و خلافت فاطمي در قاهره نيز از ديد صليبيها، پنهان نبود و هنگامي كه امراي سني در شام كوشيدند با خليفة فاطمي تماس بگيرند و از او براي متوقف ساختن پيشرفت صليبيها ياري جويند، خليفة فاطمي را آماده تحقق اين هدف نيافتند.
در حالي كه موفقيت صليبيها ناشي از اختلافهاي سياسي و ديني در جهان اسلام بود، امرا و سران مسلمانان كوشيدند بر عوامل اين تفرقه چيره شوند، بنابراين جنبش جهاد ديني را اعلام كردند و پيروزيهايي به دست آوردند كه به وحدت مصر و شام و شمال الجزيره (شبه جزيره العرب) انجاميد و بدين ترتيب، صليبيها در سواحل دريا مورد محاصره قرار گرفتند؛ پس از آن خلافت فاطمي از ميان برداشته شد و ديار مصر به مذهب سنّي فراخوانده گرديد و وحدت معنوي نيز تحقق يافت و «صلاح الدين الايوبي» توانست صليبيها را شكست دهد و بخش اعظم سرزمينهايي را كه برآن چيره شده بودند باز پس گيرد و اين سياست، همچون قاعده و شالودهاي شد كه «ايوبيها» و «مماليك» بدان عمل كردند و در سال 1391 ميلادي، پاي صليبيها به طور كامل، بريده شد و علاوه بر آن سرزمينهاي اسلامي و در پي شكستهاي پي در پي مغولها، از خطر اين قوم نيز به دور ماند.
اين كتابي كه به زبان عربي برگرداندهام، تصويري از همگامي جنبش صليبي با هدفهاي استعماري، ارايه ميدهد و عوامل مختلفي را كه در سمت و سو دهي به جنگهاي صليبي دخيل بودند روشن ميسازد و نشان ميدهد كه دشمني ميان غرب و شرق ريشه در قرنهاي متمادي گذشته دارد و غرب با ياري گرفتن از شيوههاي استعماري سعي كرده آرزوها و اهداف استعماري خود را در شرق تحقق بخشد. در پيوستي كه به اين كتاب افزودهام به توضيح هوشياري جهان عرب در آن زمان و درك اينكه جز با اتحاد و شكيبايي در جهاد با دشمن نميتوان نيروهاي دشمن را از پاي در آورد، پرداختهام گو اينكه شايسته است اين نكته را نيز يادآور شويم جهاد ديني كه رهبران و سران مسلمانان آن را سر دادند از سوي همة مردم در سرتاسر جهان عرب مورد پذيرش و پاسخ مثبت قرار گرفت.»
مؤلف كتاب در فصل سوم آن و در بررسی درگيريهاي مسلمانان ـ كه زمينه را براي موفقيّت حملة صليبي فراهم آورد ـ ميگويد:
«وضع آسياي صغير [تركية كنوني] و سوريه در سال 1097 ميلادي، از نقطه نظرهاي متعددي، متناسب با موفقيّت صليبيها بود، چه سلجوقيان فقط به اشغال نظامي فتوحات خود اقدام ميكردند. نيروهاي سلجوقي در برخي شهرها از جمله «نيقيه» و «انطاكيه» مستقر شدند و آمادة رويارويي با صليبيها و مقاومت جانانه در برابر آنها گشتند؛ همچنين در سرتاسر سرزمينهاي اسلامي، لشكريان سلجوقي چه به صورت حضور پايدار در جاهاي معيّن يا به شكل گذرايي و انتقالي، مستقر گشتند ولي مردم آن ديار و ساكنين آنجا، همواره دشمن اردوگاههاي نظامي سلجوقي بودند همچنان كه در مناطق بسيار گستردهاي اصولاً هيچ نيروي نظامياي حضور نداشت. در اين ميان، فاطميها ترديدي در بهرهگيري از اين درگيريها و تضادها به خود راه نميدادند، چه شكاف ديني بزرگي، خليفة فاطمي در قاهره و رهبر مذهب شيعي را از خليفة عباسي در بغداد و رهبر مذهب سني، جدا ميساخت؛ اين اختلاف را ميتوان با اختلاف و نزاعي كه ميان دو كليساي يوناني و لاتيني وجود داشت، مقايسه كرد و حتي به دليل وجود جنبههاي سياسي در اين اختلافها، بر آن برتري هم داشت. و به هر حال اين اختلافها و درگيريها منجر به فلج شدن حركت مسلمانان گرديد همچنان كه حسادتها و كينهتوزيهاي ميان «الكسيوس» و «لاتين»، به فلجي حركت در جنگهاي صليبي منجر شد.
امراي صليبي به طور كامل متوجه شكاف و رخنهاي كه ميان خليفة قاهره و امراي سني مذهب در سوريه وجود داشت شدند و از طريق فرستادگان خود كوشيدند تماسهايي با خليفة قاهره برقرار سازند به اين اميد كه به ياري كمكهاي وي، بر «بيت المقدس» كه در آن زمان «سقمان» فرزند امير «ارتق» به نيابت از تركها بر آن حكمراني ميكرد، دست يابند.
ولي خليفة (فاطمي) بر آن شد تا خود به تنهايي عمل كند و از جنگ و ستيز موجود ميان امراي سوريه و بيم و هراسي كه پيشروي صليبيها ايجاد كرده بود، سوءاستفاده كرد و در اوت سال1098 بر «بيت المقدس» چيره شد و اين به رغم عدم بهرهگيري رهبران حمله صليبي از درگيريهاي موجود ميان مسلمانان و استفاده از آن در موفقيتهاي خود و رسيدن به خواستهايي كه در نظر داشتند، بود. در واقع موفقيتهاي به دست آمده آنها عمدتاً ناشي از همين درگيريها بود. تفرقة پديد آمده ميان امراي شام و شكافي كه ميان عباسيها به وقوع پيوست، زمينة چيرگي بر «بيت المقدس» و تشكيل مملكت «بيت المقدس» را براي صليبيها فراهم ساخت. ولي سرنوشت مسيحيت لاتيني در شرق زماني رقم خورد كه در حدود سال 1130 ميلادي نيروي جديدي پا به عرصه گذاشت كه توانست شام را متحد گرداند و پس از اتحاد به سوريه بپيوندند و آنها يك جا در اختيار «صلاح الدين ايوبي» قرار گرفتند.»
در فصل سيزدهم كتاب، نويسنده از پيشنهادهاي ارايه شده از سوي «پيير دبوا» در نامة خود با عنوان «بازگرداندن سرزمين مقدس» براي جبران شكستهاي جنگهاي صليبي سخن به ميان آورده و ميگويد: «ميدانيم كه زوال نظامهاي موجود تنها پس از گذشت مدت زمان دراز، به رسميت شناخته مي شود لذا مردم را بر آن ميدارد تا كوششهاي جديدي به كار گيرند و ريشههاي خشك شده را زندگي جديدي بخشند. مثال آن نيز «پير دبوا» (Pierre Dubois) در رسالة معروف خود با نام « بازگرداندن سرزمين مقدس » (Derecuperatione Sanctae Terrae) است كه آن را در سال 1307 ميلادي خطاب به «ادوارد اول» پادشاه انگلستان نگاشت و طي آن بر تشكيل مجمعي در اروپا براي تثبيت صلح و منع درگيريهايي كه همچون حوادث سال 1192 ميلادي منجر به ناكامي جنگهاي صليبي شد، پافشاري كرد؛ همزمان با اين دفاع جهاني (گروهي)، دفاع از تجربة كليسا و درآمدهاي آن و در نظر گرفتن شالودهاي براي تأمين مالي جنگهاي صليبي آينده، مطرح گرديد. در ميان اين پيشنهادها، مواردي بود كه از سوي كساني مطرح شد كه در شناخت و آشنايي با شرق شهره بودند و به لحاظ عملي نيز اين پيشنهادها اهميت فوقالعادهاي داشتند گو اينكه جنبة سياسي نداشتند. به عنوان مثال تشكيل ناوگان بينالمللي كه به محاصره دريايي مصر بپردازد و انجام ائتلافي با مغولها و اتحاد دو طايفة ديني بزرگ يعني «داويها» و «اسپارتها»، سه اساس بزرگ اين پيشنهادها را تشكيل ميداد.» (رساله التقريب، ش69، ص229ـ236).
تكفير
تکفیر از جمله مهمترين موانع در برابر «تقريب» است و به رغم اينكه اسلام، حد و مرز ميان كفر و ايمان را با روشني تمام مشخص ساخته است، چنين حالت شگفتي با قدرت تمام مطرح شده است. در حديثي به نقل از «عباده بن صامت» آمده است كه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» فرمود: «هر كس شهادت «لا اله الا الله وحده لا شريك له و محمداً عبده و رسوله و عيسي عبدالله و رسوله و كلمه القاها الي مريم و روح منه» دهد و اذعان كند كه بهشت حق است و آتش دوزخ حق است، با هر كاري كه كرده باشد خداوند او را وارد بهشت ميكند.»
و در روايتي دیگر آمده است که: خداوند او را از درهاي هشتگانه بهشت ـ هر كدام را بخواهد ـ وارد بهشت ميسازد و «ترمذي» روايت كرده است: «هر كس شهادت «لا اله الّا الله و محمداً رسول الله» گويد، خداوند آتش دوزخ را بر وي حرام ميسازد».
و از امام صادق«علیه السلام» شنيده شده كه فرمود: «اسلام شهادت «لا اله الّا الله و تصديق پيامبري خداست و با آن از ريختن خونها پيشگيري شده و نكاحها و ارثها، جاري شده است و بر ظاهر آن، جماعت مردم شكل گرفته است.» (کلینی، 1388ق، ج2، ص25).
قرآن كريم و پيامبر خدا«صلی الله علیه و آله» نيز مسلمانان را به برخورد عقلاني، گفتوگوي منطقي و پذيرش تعدّد اجتهادي در صورت پيريزي بر پايههاي منضبط شرعي، فراخواندهاند، ولي با اين حال اين پديده در پرتو شرايط تعصبآميزي، ابتدا در مسئله خوارج رخ نمود و به رغم اينكه امت، اين حالت را سپري كرد و در دوران پيشوايان مذاهب، اوضاع به روال منطقي خود بازگشت و اين پيشوايان با شكوهترين چهرة منطقي را ارايه و پيروان خود را بر اساس آن پرورش دادند، عوامل فراواني باعث بازگشت مجدّد اين نغمة شوم شد.
به نظر میرسد مهمترين چيزي كه ما را با اين پديده روبهرو ساخت نكوهش ديگران نسبت به پيامدهاي سخن ايشان به رغم عدم باور مطلق آنان به چنين پيامد يا ملازمتي است.
مثلاً در گذشته، خوارج «حضرت علي» علیه السلام را تكفير كردند چون معتقد بودند لازمة موضعگیری وي در برابر داوري ـ العياذ بالله ـ كفر آن حضرت است. آنها يادآور شدند كه وقتي آن حضرت به هر دو داور گفت: «ببينيد اگر معاويه بر حق بود او را تثبيت كنيد و چنانچه من به حق بودم، مرا تثبيت كنيد» به خود شك كرد؛ «و بنابر اين او به خودش شك كرد چون نميدانست كه او يا معاويه بر حق است و ما نسبت به او شك و ترديد جديتري داريم.»
ولي امام«علیه السلام» اينگونه به آنها پاسخ داد: «اين، هرگز شك به خودم نبود ولي ميخواستم منصفانه سخن گويم، خداوند متعال نيز ميفرمايد: «و انا أو اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين» ]من يا شما بر راه هدايت يا در گمراهي آشكاري هستيم[ و اين هرگز شك نبود و خداوند ميدانست كه پيامبرش بر حق است.» (طبرسی، 1403ق، ج1، ص188).
پس از دورة پيشوايان مذاهب، اين حالت، گستردگي بيشتري يافت و در مورد «افزودن صفات بر ذات الهي» و «تحسين و تقييح عقلي» شاهد آن بوديم كه طرفين متنازع برآن بودند كه ديدگاههاي يك طرف، او را به كفر ميرساند. ما همچنين اين پديده را در مسايل فراواني از جمله در «توسل»، «شفاعت» و «بداء» و حتي در مواردي چون: «استحسان»، «قياس»، «مصالح مرسله» و غيره مييابيم. حال آنكه اگر همگان به گفتوگوي منطقي روي آورند خواهند ديد كه دستكم طرف ديگر، توجيهاتي براي ايمان به اين يا آن مسئله دارد و چهبسا در آن صورت متوجه شوند كه اين نزاعها لفظي است و حقيقتي ندارد. و چه بسا نزاع دربارة مسئلهاي فقهي، بدان انجامد كه مخالفان به گمراهي و بدعتگذاري متهم شوند؛ برای مثال، مثلاً مسلمانان اتفاق نظر دارند كه اسلام، از طلاق زن بالغ همبستر شده ولي غير حامله در صورتي كه پاك نباشد يا در حين پاكي با او نزديكي شده باشد، نهي كرده است ولي در تأثير آن بر افساد طلاق اختلاف نظر دارند، برخي معتقدند به مجرّد حصول گناه، طلاق تحقق مييابد و ديگران قايل به بطلان طلاق در اين حالت هستند، ولي برخيها اينان را به گمراهي و بدعتگذاري توصيف ميكنند. (مغنیه، 1402ق، ص411).
حملات متقابل به سطح بسيار عجيبي رسيده است، مثلاً مرحوم «تقي الدين سبكي» در كتاب خود «طبقات الشافعيه الكبري» در حق استاد خويش «الذهبي» كه عالم معروفي است، ميگويد: اين استاد ما «الذهبي» از اين قبيل است: علم و ديانت دارد و در مورد اهل سنت (يعني اشاعره) تحمل مفرطي دارد و بنابراين جايز نيست به وي اعتماد شود... و به چنان حدي از تعصب افراطي رسيده كه باعث تمسخر شده است.» (سبکی، بیتا، ج2، ص13ـ15).
و در بارة «ابن حزم» ميگويد: «كتابش «الملل و النحل» از بدترين كتابهاست.» (پیشین، ج1، ص90). جهل و تعصّب نيز كار را بدتر كرده است، زیرا كساني وارد عرصه فتوا شدهاند كه هرگز شايستگي و اهليّت آن را ندارند و به جز آنچه خداوند نازل فرموده، فتوا ميدهند و اين چيزي است كه در جنبشهاي تكفيري دوران ما شاهد آن هستیم و به طور گسترده منجر به ريخته شدن خونهاي بيگناه به نام دفاع از دين و امت شده است، حال آنكه دين و امّت از آن، بري هستند.
ترديد در نيّت شركتكنندگان در گفتوگو
اين كار به ايجاد فضاي آرام و مطلوب ياري نميرساند و به نوعي گريز يا تعلل و بهانهگيري و ممانعت از تحقق نتايج مطلوب ميانجامد. ما اين وضع را در روند گفتوگوي پيروان اديان با يكديگر مشاهده نمودیم، چه هر طرف در پي تحميل رسوبات ذهني خويش بر طرف ديگر است و مثلاً طرف مسيحي، تمام كينههاي صليبي و الهامات خاورشناسان دربارة «بدعت اسلامي» و نگرانيهاي خود از خيزش اسلامي را ـ كه رقيبي براي طرحهاي توسعه و سلطهطلبانه غرب به شمار ميرود ـ با خود حمل ميكند و طرف اسلامي نيز تمامي سوابق ذهني سترگ خود از خدمت تبشير مسيحي به استعمار طي قرنهاي متمادي را با خود به همراه دارد.
ولي كار و تلاش جدي و توجه به آموزههاي هدايتگرانه و فراخوان اسلام به خوشگماني نسبت به برادر مسلمان، مانع از آن ميشود كه اين عامل نقش خود را در منع «تقريب»، به ويژه اگر در سطح علما باشد، ايفا نمايد.
جنجال و حمله عليه مقدسات و بي احترامي به يكديگر
هر كدام از موارد بالا ميتواند در حدّ خود مانعي در جهت تحقق گفتوگوي مطلوب و در نتیجه، رسيدن به «تقريب» باشد. متون اسلامي زیادی بر منع اين موارد، تأكيد دارد: آيه كريمه: « قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ؛ بگو: تنها شما را به سخن يگانهاي اندرز ميدهم و آن اينكه: دو تن دو تن و تك تك براي خداوند قيام كنيد، سپس بينديشيد در همنشين شما ديوانگي نيست...» (سبأ/46) منعکنندة گفتوگو در فضاي انفعالي و ساختگي است.
و آية شريفة: «قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو: نه آنچه ما گناه كردهايم از شما ميپرسند و نه آنچه شما ميكنيد، از ما پرسيده ميشود» (سبأ/ 25). مانع از درگير ماندن با گذشته ميشود و احترام به ديگري را تحميل ميكند. اين امر در آيهاي كه از دشنام گفتن حتي به خدايان مشركان نهي ميكند نيز كاملاً مشهود و روشن است.
عوامل دیگر
علاوه بر آنچه گفته شد، اختلاف در شيوههاي استدلال و راههاي استنباط، مانع «تقريب» و نزديكي در نتايج به دست آمده است، از این رو بايد سعي كرد موارد زير رعايت گردد:
1ـ تهي گشتن از فرضيههاي قبلي و پيش فرضها، پيش از آغاز روند گفتوگو؛
2ـ توافق بر شيوهای واحد براي استنباط؛
3ـ تعريف دقيق موضوع گفتوگو، تا هر طرف به مسئله و مفهومي مغاير با ديدگاه طرفديگر ننگرد. موانع ديگري بر سر راه «تقريب» وجود دارد که عبارت است از:
1ـ در نظر گرفتن رأي و نظر نامأنوس در يك مذهب به عنوان نشان و باور اصلي آن مذهب. كه البته امري غير منطقي است؛ برای مثال، يكي از محدثين سخني را ميگويد كه محدثان ديگر همان مذهب در طول تاريخ آن را ردّ كردهاند ولي مخالفانشان اصرار دارند كه همين سخن را بر كل مذهب تعميم و به آن نسبت دهند. 2ـ اطلاع یافتن از ديدگاههاي مذهب از زبان دشمنان آن مذهب. كه اين نيز به دور از منطق است، زيرا دشمنان گاه ميكوشند براي محق جلوه دادن مذهب خود، اوهامي را به مذهب مورد نظر نسبت دهند. 3ـ ورود نااهلان به روند گفتوگو. قرآن و منطق این عمل را ردّ ميكند؛ خداوند متعال در خطاب به اهل كتاب كه ادعايي دارند كه نسبت به آن بیاطلاع هستند، ميفرمايد: «هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ؛ هان! شما همان كساني هستيد كه در آنچه بدان دانشي داشتيد، چون و چرا كرديد، ديگر چرا در آنچه بدان دانشي نداريد چون و چرا ميكنيد؟ و خداوند ميداند و شما نميدانيد» (آلعمران/66). 4ـ پيروي از شيوههاي پيچ در پيچ براي چيره شدن بر طرف ديگر. كاري كه گفتوگو را به بازي بينتيجه تبديل ميكند.