حق بازگشت از منظر حقوق بین‌الملل و نظام حقوقی اسلام (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:




از جمله مباحث برجسته  و گرانسنگ در نظامات حقوقي- قطع نظر از مذهب و مرام خاص - مساله حقوق طبيعي انسانهاست  . ادميان بدليل برخورداري از  نعمت وجود و نيز استعدادهاي گوناگوني كه افريدگار جهان در انها به وديعت نهاده است طبعا از سلسله حقوقي كه مقتضاي طبيعي امكانات مذكوراست  برخوردارخواهند بود .  
از جمله مباحث برجسته  و گرانسنگ در نظامات حقوقي- قطع نظر از مذهب و مرام خاص - مساله حقوق طبيعي انسانهاست  . ادميان بدليل برخورداري از  نعمت وجود و نيز استعدادهاي گوناگوني كه افريدگار جهان در انها به وديعت نهاده است طبعا از سلسله حقوقي كه مقتضاي طبيعي امكانات مذكوراست  برخوردار<ref>خواهند بود .</ref>
بديهي است اين حقوق  با  حقوق  قانوني و قراردادي كه توسط حاكمان در راستاي نظم اجتماعي تشريع مي گردد متفاوت خواهد بود چون اولا منشا پيدايش حقوق طبيعي  اصل خلقت ادميان و استعدادهاي تعبيه شده در وجود انان بوده در حالي كه منشا پيدايش حقوق قانوني، اعتبار و جعل حاكمان و سياستمداران جوامع  مي باشد .  
بديهي است اين حقوق  با  حقوق  قانوني و قراردادي كه توسط حاكمان در راستاي نظم اجتماعي تشريع مي گردد متفاوت خواهد بود چون اولا منشا پيدايش حقوق طبيعي  اصل خلقت ادميان و استعدادهاي تعبيه شده در وجود انان بوده در حالي كه منشا پيدايش حقوق قانوني، اعتبار و جعل حاكمان و سياستمداران <ref>جوامع  مي باشد .</ref>
ثانيا حقوق طبيعي انسانها اموري جهاني بوده و اداب و رسوم خاص جوامع بشري در اثبات ، اصلاح  يا نفي ان دخالت ندارد در حالي كه حقوق قانوني و اعتباري بوسيله سيستمهاي خاص اجتماعي و سياسي به افراد جامعه اعطا شده و قابليت اصلاح يا سلب را داراست.  نكته اساسي در مساله حقوق طبيعي ان است كه برغم اتفاق  همه مكاتب و مذاهب – ديني و غيرديني – در پذيرش اصل اين حقوق ، نسبت به برخي از موارد و مصاديقش  بين انان اختلافاتي  ديده مي شود كه از جمله انها حق بازگشت مي باشد . در اين مقاله به تبيين  دو ديدگاه  حقوقي "اسلام  و حقوق بين الملل "در زمينه حق بازگشت  بعنوان يكي از مصاديق حقوق طبيعي انسانها خواهيم پرداخت  . اما قبل از ورود  به مبحث اصلي لازم است  به تبيين  مفهوم  و جايگاه حقوق بين الملل پرداخته شود :‌
ثانيا حقوق طبيعي انسانها اموري جهاني بوده و اداب و رسوم خاص جوامع بشري در اثبات ، اصلاح  يا نفي ان دخالت ندارد در حالي كه حقوق قانوني و اعتباري بوسيله سيستمهاي خاص اجتماعي و سياسي به افراد جامعه اعطا شده و قابليت اصلاح يا سلب را داراست.  نكته اساسي در مساله حقوق طبيعي ان است كه برغم اتفاق  همه مكاتب و مذاهب – ديني و غيرديني – در پذيرش اصل اين حقوق ، نسبت به برخي از موارد و مصاديقش  بين انان اختلافاتي  ديده مي شود كه از جمله انها حق بازگشت مي باشد . در اين مقاله به تبيين  دو ديدگاه  حقوقي "اسلام  و حقوق بين الملل "در زمينه حق بازگشت  بعنوان يكي از مصاديق حقوق طبيعي انسانها خواهيم پرداخت  . اما قبل از ورود  به مبحث اصلي لازم است  به تبيين  مفهوم  و جايگاه حقوق بين الملل پرداخته شود :‌


خط ۴۶: خط ۴۶:
== تحليل شهيد مطهري از ناكارامدي اعلاميه حقوق بشر ==   
== تحليل شهيد مطهري از ناكارامدي اعلاميه حقوق بشر ==   
در اينكه چرا اعلاميه مذكور به رغم پشتوانه هاي عريض و طويلش  هنوز نتوانسته است در سطح جهان خوشبختي را براي بشريت معاصر به ارمغان اورده و نگراني ها  را بزدايد بلكه اينده جهان را بشدت درمعرض تهديد قرار داده است دلائل مهمي مطرح گرديده است كه مهمترين ان تناقضي است كه بين حقوق مطرح شده دراعلاميه مذكور و مباني فكري تدوين كنندگان – دولتهاي غربي - ان در زمينه انسان شناسي است . شهيد مطهري در تبيين  اين تناقض  مي نويسد :‌   
در اينكه چرا اعلاميه مذكور به رغم پشتوانه هاي عريض و طويلش  هنوز نتوانسته است در سطح جهان خوشبختي را براي بشريت معاصر به ارمغان اورده و نگراني ها  را بزدايد بلكه اينده جهان را بشدت درمعرض تهديد قرار داده است دلائل مهمي مطرح گرديده است كه مهمترين ان تناقضي است كه بين حقوق مطرح شده دراعلاميه مذكور و مباني فكري تدوين كنندگان – دولتهاي غربي - ان در زمينه انسان شناسي است . شهيد مطهري در تبيين  اين تناقض  مي نويسد :‌   
  تكيه گاه اين اعلاميه «مقام ذاتى انسان» است ، شرافت و حيثيت ذاتى انسان است.از نظر اين اعلاميه انسان به واسطه يك نوع كرامت و شرافت مخصوص به خود داراى يك سلسله حقوق و آزاديها شده است كه ساير جانداران به واسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتى، از آن حقوق و آزاديها بى‏بهره‏اند. ... بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتى انسانى كه منشأ حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست؟ و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك طرف و ارزيابى انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر نمايان مى‏گردد.
  تكيه گاه اين اعلاميه «مقام ذاتى انسان» است ، شرافت و حيثيت ذاتى انسان است.از نظر اين اعلاميه انسان به واسطه يك نوع كرامت و شرافت مخصوص به خود داراى يك سلسله حقوق و آزاديها شده است كه ساير جانداران به واسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتى، از آن حقوق و آزاديها بى‏بهره‏اند. ... بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتى انسانى كه منشأ حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست؟ و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك طرف و ارزيابى انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر <ref>نمايان مى‏گردد.</ref>
ايشان ادامه مي دهد :‌
ايشان ادامه مي دهد :‌
در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. ...انسان از نظر غربى تا حدود يك ماشين تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غايى و هدف داشتن طبيعت يك عقيده ارتجاعى تلقى مى‏گردد....از نظر برخى فلسفه‏هاى نيرومند غربى انسان ماشينى است كه محرك او جز منافع اقتصادى نيست. دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو بناهايى هستند كه زيربناى آنها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است؛ همه اينها جلوه‏ها و مظاهر جنبه‏هاى اقتصادى زندگى انسان است. ... اگر بناست نيك و بد به‏طور كلى مفاهيم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن ياوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و ميلهاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسليم خم نكند، ....چگونه مى‏توانيم از حيثيت و شرافت انسانى و حقوق غير قابل سلب و شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليتهاى خود قرار دهيم؟!
در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. ...انسان از نظر غربى تا حدود يك ماشين تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غايى و هدف داشتن طبيعت يك عقيده ارتجاعى تلقى مى‏گردد....از نظر برخى فلسفه‏هاى نيرومند غربى انسان ماشينى است كه محرك او جز منافع اقتصادى نيست. دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو بناهايى هستند كه زيربناى آنها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است؛ همه اينها جلوه‏ها و مظاهر جنبه‏هاى اقتصادى زندگى انسان است. ... اگر بناست نيك و بد به‏طور كلى مفاهيم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن ياوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و ميلهاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسليم خم نكند، ....چگونه مى‏توانيم از حيثيت و شرافت انسانى و حقوق غير قابل سلب و شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليتهاى خود قرار دهيم؟!
۱۳۵

ویرایش