۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
==د) نامهای بحرین== | ==د) نامهای بحرین== | ||
با توجه به پیشینۀ تاریخی سرزمین بحرین، نامهای مختلفی برای آن ثبت شده است. بحرین در داستانهای سومریها که به این جزیره رفت و آمد داشتند به نام «سرزمین زندگی» ـ به دلیل وجود آب و زراعت ـ معروف بوده است. | با توجه به پیشینۀ تاریخی سرزمین بحرین، نامهای مختلفی برای آن ثبت شده است. بحرین در داستانهای سومریها که به این جزیره رفت و آمد داشتند به نام «سرزمین زندگی» ـ به دلیل وجود آب و زراعت ـ معروف بوده است. | ||
همچنین اسامی مختلفی از جمله «عروس خلیج فارس»، «مروارید خلیج فارس» و «بارانداز خلیج فارس» بر این جزیره اطلاق میشده است و نیز این سرزمین نزد اقوام باستان به «دلمون باتیلوس و یاتیرس» موسوم بوده است. | همچنین اسامی مختلفی از جمله «عروس خلیج فارس»، «مروارید خلیج فارس» و «بارانداز خلیج فارس» بر این جزیره اطلاق میشده است و نیز این سرزمین نزد اقوام باستان به «دلمون باتیلوس و یاتیرس» موسوم بوده است. سیف افجهای، 1381، ص2. | ||
در وجه تسمیۀ بحرین، نظرات گوناگونی عنوان شده است؛ برخی وجه تسمیۀ آن را مربوط به واقع شدن این ناحیه در میانۀ دو رود «محلّم» و «عین الجریب» در شمال و جنوب دانستهاند که البته امروزه از آنها اثری نیست. بعضی دیگر وجه تسمیۀ بحرین را وضع طبیعی و بارندگی دانستهاند و معتقدند این سرزمین حد فاصل دریای شور خلیج فارس و آب شیرین بارانی است که در برخی نواحی این کشور جمع میشود. عدهای دیگر گفتهاند حدود جنوبی این سرزمین تا سواحل دریای عمان و حضرموت امتداد داشته و این زبانۀ خاکی که میان دو دریای خلیج فارس و دریای عمان قرار داشته، به دو دریا منسوب میباشد و از این رو، به بحران یا بحرین موسوم شده است. همچنین برخی دیگر از محققان گفتهاند «بحران» (اصل بحرین) مثنّای بحر نیست، بلکه اسم منسوب به بحر است؛ از این رو، «ان» پسوند نسبت است نه تثنیه که در زبانهای فارسی، عربی و سریانی رواج دارد. بنابراین، لفظ بحران به معنای بحری و دریایی است و وجود مناطقی به نام عبادان، قبان، داران و نظایر آن که در این ناحیه بوده و معنای نسبت را افاده میکنند، این استنباط را تأیید مینماید. | در وجه تسمیۀ بحرین، نظرات گوناگونی عنوان شده است؛ برخی وجه تسمیۀ آن را مربوط به واقع شدن این ناحیه در میانۀ دو رود «محلّم» و «عین الجریب» در شمال و جنوب دانستهاند که البته امروزه از آنها اثری نیست. بعضی دیگر وجه تسمیۀ بحرین را وضع طبیعی و بارندگی دانستهاند و معتقدند این سرزمین حد فاصل دریای شور خلیج فارس و آب شیرین بارانی است که در برخی نواحی این کشور جمع میشود. عدهای دیگر گفتهاند حدود جنوبی این سرزمین تا سواحل دریای عمان و حضرموت امتداد داشته و این زبانۀ خاکی که میان دو دریای خلیج فارس و دریای عمان قرار داشته، به دو دریا منسوب میباشد و از این رو، به بحران یا بحرین موسوم شده است. همچنین برخی دیگر از محققان گفتهاند «بحران» (اصل بحرین) مثنّای بحر نیست، بلکه اسم منسوب به بحر است؛ از این رو، «ان» پسوند نسبت است نه تثنیه که در زبانهای فارسی، عربی و سریانی رواج دارد. بنابراین، لفظ بحران به معنای بحری و دریایی است و وجود مناطقی به نام عبادان، قبان، داران و نظایر آن که در این ناحیه بوده و معنای نسبت را افاده میکنند، این استنباط را تأیید مینماید. بحرانی، 1381، ص20ـ21. | ||
==هـ) جغرافیای طبیعی== | ==هـ) جغرافیای طبیعی== | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
بخش جنوبی بحرین صحرایی شنی و ماسهای است و بقیه جزیرۀ اصلی بحرین را تا رأسالبر، یعنی تا انتهای جزیره، پوشانده است. در این بخش ارتفاعاتی به صورت تپههای شنی و سنگی وجود دارد. | بخش جنوبی بحرین صحرایی شنی و ماسهای است و بقیه جزیرۀ اصلی بحرین را تا رأسالبر، یعنی تا انتهای جزیره، پوشانده است. در این بخش ارتفاعاتی به صورت تپههای شنی و سنگی وجود دارد. | ||
به طور کلی از لحاظ طبیعی میتوان گفت: 2% کل این سرزمین، حاصلخیز، 2% دارای محصولات دائمی، 6% علفزار و مرتع و 90% مابقی آن را خاک تشکیل میدهد. مساحت کشت آبی بحرین، ده کیلومتر مربع میباشد. | به طور کلی از لحاظ طبیعی میتوان گفت: 2% کل این سرزمین، حاصلخیز، 2% دارای محصولات دائمی، 6% علفزار و مرتع و 90% مابقی آن را خاک تشکیل میدهد. مساحت کشت آبی بحرین، ده کیلومتر مربع میباشد. | ||
=جزایر مهم= | =جزایر مهم= | ||
مهمترین جزایر بحرین عبارت است از: محرق، ستره، بنیصالح، جده، امنعسان، حوار، و امسوبان. در شمال شرقی جزیرۀ اصلی بحرین، جزیرۀ محرق واقع شده که توسط پلی به طول 5/1 مایل به هم متصل میباشد. طول این جزیره چهار مایل و پهنای آن یک مایل است و دومین جزیره از لحاظ امنیت محسوب میشود. همچنین جزیره بحرین با پل دیگری به جزیرۀ ستره مرتبط است. این جزیره به طول سه مایل و عرض یک مایل میباشد و در شرق جزیرۀ بحرین واقع شده و مرکز نخلستانهای این کشور است. بنیصالح نیز در شرق بحرین میباشد و به وسیله راهی فرعی به پل ارتباط منامه ـ ستره متصل است و مرکز صادرات نفت آن محسوب میشود. مساحت این جزیره 74/0 کیلومتر مربع برآورده شده است. جزیره جده با طول یک و پهنای نیم مایل خالی از سکنه بوده و جزیره امنعسان با طول سه و پهنای دو مایل، هر دو در غرب بحرین قرار دارد. ام نعسان از نظر وسعت دومین جزیره پس از جزیره بحرین محسوب میشود. | مهمترین جزایر بحرین عبارت است از: محرق، ستره، بنیصالح، جده، امنعسان، حوار، و امسوبان. در شمال شرقی جزیرۀ اصلی بحرین، جزیرۀ محرق واقع شده که توسط پلی به طول 5/1 مایل به هم متصل میباشد. طول این جزیره چهار مایل و پهنای آن یک مایل است و دومین جزیره از لحاظ امنیت محسوب میشود. همچنین جزیره بحرین با پل دیگری به جزیرۀ ستره مرتبط است. این جزیره به طول سه مایل و عرض یک مایل میباشد و در شرق جزیرۀ بحرین واقع شده و مرکز نخلستانهای این کشور است. بنیصالح نیز در شرق بحرین میباشد و به وسیله راهی فرعی به پل ارتباط منامه ـ ستره متصل است و مرکز صادرات نفت آن محسوب میشود. مساحت این جزیره 74/0 کیلومتر مربع برآورده شده است. جزیره جده با طول یک و پهنای نیم مایل خالی از سکنه بوده و جزیره امنعسان با طول سه و پهنای دو مایل، هر دو در غرب بحرین قرار دارد. ام نعسان از نظر وسعت دومین جزیره پس از جزیره بحرین محسوب میشود. | ||
حوار، خود مجمعالجزایری است متشکل از شانزده جزیره بزرگ و کوچک که در جنوب شرقی و نزدیک به کرانههای غربی قطر قرار دارد. بزرگترین این جزایر حوار میباشد که نزدیک قطر واقع شده و دو جزیره کوچک آن به نامهای دیبال و جراده معروف بوده و برخی از جزایر آن نیز غیرمسکونی است. سطح جزیره از سنگهای مرجانی پوشیده شده و مساحت این مجمعالجزایر 29/19 مایل مربع است. فاصله این جزایر از آبهای بحرین حدود بیست مایل و از آبهای قطر فقط یک مایل است. دورترین این جزایر از سواحل قطر سه مایل فاصله دارد. به نظر کارشناسان نفتی، در این جزایر منابع نفت موجود است که نوع آن جزء مرغوبترین نفت جهان محسوب میشود. برخی از جزایر شانزدهگانه حوار، فقط هنگام جزر آب کاملاً نمایان است و بسیاری از آنها به هنگام مد کاملاً در آب غوطهور میشوند. | حوار، خود مجمعالجزایری است متشکل از شانزده جزیره بزرگ و کوچک که در جنوب شرقی و نزدیک به کرانههای غربی قطر قرار دارد. بزرگترین این جزایر حوار میباشد که نزدیک قطر واقع شده و دو جزیره کوچک آن به نامهای دیبال و جراده معروف بوده و برخی از جزایر آن نیز غیرمسکونی است. سطح جزیره از سنگهای مرجانی پوشیده شده و مساحت این مجمعالجزایر 29/19 مایل مربع است. فاصله این جزایر از آبهای بحرین حدود بیست مایل و از آبهای قطر فقط یک مایل است. دورترین این جزایر از سواحل قطر سه مایل فاصله دارد. به نظر کارشناسان نفتی، در این جزایر منابع نفت موجود است که نوع آن جزء مرغوبترین نفت جهان محسوب میشود. برخی از جزایر شانزدهگانه حوار، فقط هنگام جزر آب کاملاً نمایان است و بسیاری از آنها به هنگام مد کاملاً در آب غوطهور میشوند. سیفافجهای، پیشین، ص6ـ7. | ||
=بنادر مهم= | =بنادر مهم= | ||
بنادر مهم بحرین عبارت است از: منامه، محرق، ستره، مصفا و سلمان. برای بارگیری محصولات نفتی، خطوط لولههای نفتی از ستره به اسکلهای در فاصلۀ سه مایلی جزیره، مرتبط میشود. از این رو بندر ستره مرکز صادرات نفت بحرین محسوب میشود. مهمترین و مجهزترین بندر بحرین، بندر سلمان است که ساخت آن در سال 1962 پایان یافت. بندر سلمان دارای تأسیسات و باراندازهای بسیار جدید و مجهز است و برای لنگر گرفتن انواع کشتیها آمادگی دارد. از آنجا که صدور مجدد کالا برای بازرگانی و اقتصاد بحرین اهمیت زیادی دارد، در بندر سلمان انبارهای بزرگ و وسیعی ایجاد کردهاند که از هر نظر برای نگهداری کالاهای ترانزیتی مناسب و آماده است. (پیشین، | بنادر مهم بحرین عبارت است از: منامه، محرق، ستره، مصفا و سلمان. برای بارگیری محصولات نفتی، خطوط لولههای نفتی از ستره به اسکلهای در فاصلۀ سه مایلی جزیره، مرتبط میشود. از این رو بندر ستره مرکز صادرات نفت بحرین محسوب میشود. مهمترین و مجهزترین بندر بحرین، بندر سلمان است که ساخت آن در سال 1962 پایان یافت. بندر سلمان دارای تأسیسات و باراندازهای بسیار جدید و مجهز است و برای لنگر گرفتن انواع کشتیها آمادگی دارد. از آنجا که صدور مجدد کالا برای بازرگانی و اقتصاد بحرین اهمیت زیادی دارد، در بندر سلمان انبارهای بزرگ و وسیعی ایجاد کردهاند که از هر نظر برای نگهداری کالاهای ترانزیتی مناسب و آماده است. پیشین، ص7ـ8. | ||
=شهرهای مهم= | |||
غیر از منامه (پایتخت) و محرق که از مهمترین شهرهای بحرین محسوب میشود، سایر شهرهای مهم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1) شهرهای دارای مرز ساحلی، که عبارت است از: ستره، جو، المالکیه، الزلاق، البدیع؛ 2) شهرهای درونمرزی، که عبارت است از: عیسی، الریف، العوالی، العمر، الرمینا، حمد. | |||
بر اساس آخرین تقسیمات کشوری، بحرین به دوازده منطقه تقسیم میشود: الحد، المنامه، المنطقهالغربیه، المنطقهالوسطی، المنطقهالشمالیه، المحرق، الرفاع، المنطقهالجنوبیه، جد حفص، مدینه حمد، مدینه عیسی، منطقه جزایر حوار و ستره. | |||
مهمترین شهرهای بحرین عبارت است از: | |||
1. منامه | |||
منامه بزرگترین شهر بحرین و پایتخت آن است. این شهر با داشتن 5/1 مایل خط ساحلی، یکی از شهرهای بینالمللی محسوب میشود، زیرا به طرز عجیبی تحت تأثیر تکنولوژی غرب قرار دارد. این شهر به علاوه حومه آن تقریباً 5% کل مساحت مجمعالجزایر بحرین را تشکیل میدهد. چاههای نفت و پالایشگاه و قسمتی از سرزمینهای حاصلخیز کشاورزی در این شهر قرار دارد. در مرکز منامه، توسعه شهری به روشنی دیده میشود که شامل بانکها، هتلها، دفاتر کار و بزرگراههاست. منامه مانند هر پایتخت دیگری، درگیر مسائلی مانند ازدیاد ترافیک و افزایش وسعت شهری است و محل سکنای خارجیان و جایگاه اکثر بازرگانان میباشد. ایرانیان و بحرینیهای شیعه در این شهر بسیارند. منامه توسط پلی به محرق متصل است. | |||
در جنوب منامه، جزیرهای لمیزرع همراه با وزش بادهای سرد وجود دارد و زیبایی منطقهای عاری از زندگی در بلندیهای مشرف به دریا به چشم میخورد. در فصل بهار و در پی بارندگی در زمستان، پوششی سبزرنگ در این بیابان ظاهر میشود که سپس جای خود را به تابستانی خشک و سخت میدهد. | |||
2. محرق | |||
شهر محرق واقع در جزیره محرق، دومین شهر معروف بحرین است و بیشتر سکنه آن اعراب سنی مذهب میباشند که خصوصیات عربی خود را کاملاً حفظ کردهاند. یکی از مدرنترین فرودگاههای بینالمللی در خاورمیانه و همچنین ترمینال توقف کشتیهای بزرگ به نام «الحوض الجاف» در این شهر قرار دارد. | |||
3. جده | |||
جده، سومین شهر مهم بحرین است که در جنوب شرقی جزیره محرق واقع شده است. | |||
4. سایر شهرها | |||
الرفاع چهارمین شهر میباشد که از دو قسمت شرقی و غربی تشکیل شده است که قسمت غربی آن محل سکنا و زندگی شیوخ و خاندان حکومتی است. بزرگترین پالایشگاه نفت بحرین، مخازن نفت و همچنین کارخانههای تولید برق و دستگاههای آب شیرینکن در شهر ستره واقع شده است که به وسیله پلی به کرانههای شرقی جزیره بحرین مرتبط میشود. این بندر مرکز بارگیری محصولات نفتی است و سراسر آن پوشیده از نخلستان است. بنیصالح مرکز صادرات نفت بحرین است و العوالی مرکز عملیات شرکت نفت میباشد. پیشین، ص8ـ9. | |||
=پیشینۀ تاریخی تشکیل جمعیت= | |||
حفاریهای باستانشناسان و آثار کشف شده، معرف وجود تمدنی بسیار قدیمی در خلیج فارس به خصوص در برخی از جزایر آن، از جمله بحرین است که قدمت آن به سه هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. <ref>علیخان سدیدالسلطنه، 1370، ص481.</ref> | |||
میتوان چنین استنباط کرد که بحرین در فراز و نشیب تاریخی خلیج فارس بدان اندازه اهمیت داشته که توجه و علاقۀ کلیۀ قدرتهای دریایی قدیم را که زمانی نسبت به این دریا سیادت نسبی و یا مطلق داشتهاند، جلب کرده است. | |||
خلیج فارس تا قبل از ظهور دولت آریایی هخامنشی در حقیقت جولانگاه کشتیهای فینیقی، ایلامی، کلدانی و سومری بوده و از آثار پراکندهای که به جای مانده، مشخص میشود که کشتیهای این اقوام به بحرین مسافرت میکردند و گاهی نیز از آن به عنوان پایگاه دریایی استفاده مینمودند. سیف افجهای، پیشین، ص16. | |||
از سال 538 قبل از میلاد که سربازان کوروش کبیر، یمن و عمان را به امپراطوری هخامنشی منضم ساختند، اقتدار ایران بر سراسر خلیج فارس و جزایر و سواحل شمالی، جنوبی نیز تثبیت شد و بین خاک ایران و خلیج فارس ارتباط به وجود آمد. در دورۀ سلوکیان، بحرین محل زد و خورد سلوکیان و رومیان و در دورۀ اشکانیان، بارانداز و شاهراه بازرگانی اشکانی بوده و در دورۀ ساسانیان، منطقۀ اصلی بحرین زیرنظر دربار ساسانی اداره میشده است. در زمان اشکانیان، عربها همه در حجاز و بادیه و مکه و یمن بودند. با کم شدن آذوقه، آنان که در حجاز و بادیه بودند، چون از ترس اشکانیان نمیتوانستند به عراق بروند، راهی بحرین شدند که در آن زمان جزء قلمرو ایران بود. بعضی از خاندانهای عرب وقتی به ناحیۀ «هجر» در بحرین رسیدند، با ممانعت مردم روبهرو شدند، از این رو جنگی در گرفت و در نتیجه، اعراب غالب شدند و در بحرین ماندند. <ref>علیخان سدیدالسلطنه، پیشین، ص452.</ref> کلیه این اعراب که در ناحیۀ «هجر» سکونت گزیدند از اتباع ایران به شمار میآمدند. | |||
در سال 1209 هجری (مطابق با 1792 میلادی)، طایفهای از اعراب بنیعتبه بیش از چهار هزار خانوار، از عربستان به بحرین آمدند. اکنون، اکثریت جمعیت بحرین را اعراب و پس از آن، ایرانیان تشکیل میدهند. | |||
دربارۀ ایرانیهای مقیم بحرین یادآوری این نکته لازم است که آمار حاصل از سرشماریهای متعدد فقط شامل آن دسته میشود که هویت ایرانی خود را حفظ کردهاند، وگرنه شمار مردم ایرانیالاصل بحرین بیش از اینهاست. <ref>سیف افجهای، پیشین، ص16ـ17. </ref> | |||
به عبارت دیگر، از نظر جامعهشناسی، جمعیت کنونی بحرین در هفت دسته جای میگیرد: 1ـ خانوادۀ حاکم (آل خلیفه)؛ 2ـ سنیهایی که اصلیت آفریقایی دارند و طی فرایند بردهفروشی و خرید برده در قرنهای هجدهم و نوزدهم وارد بحرین شدند؛ 3ـ سنیهایی که اصلیت عربی دارند و ریشۀ آنان به قبایل جزایر اطراف بحرین میرسد؛ 4ـ سنیهای معروف به «هوله» که اصلیت عرب داشته و از اهالی جزایر اطراف بحریناند و در دورههای مختلف، به سواحل شمالی خلیج فارس (ایران) مهاجرت کرده و سپس بار دیگر به سواحل جنوبی خلیج فارس (بحرین کنونی) بازگشتهاند؛ 6ـ طبقهای معروف به «عجم» که شیعیانی هستند که از ایران به بحرین مهاجرت کردهاند و به مرور زمان، جزئی از جمعیت بحرین شدهاند؛ 7ـ دستههای کوچک و پراکندهای از ادیان مختلف مسیحیت، یهودیت و هندویسم که از قرنها پیش در بحرین سکنا گزیدهاند. بحرانی، پیشین، ص19ـ20. | |||
=اقوام و نژادها و روابط آنها= | |||
چنانکه پیش از این اشاره شد، اقوام مختلفی در بحرین سکونت داشتند. در دورانهای قبل از تاریخ میلادی، قبایل عربی که از نژاد سامی بودند در جزایر بحرین سکونت یافتند. این جزایر در قرن سوم قبل از میلاد به نام «اوال» که وجه تسمیۀ آن به «بت اوال»، بت مورد پرستش قبیلۀ بنی وائل، بازمیگردد، معروف بوده است. قبل از فتوحات اسلامی، بیشتر ساکنان مناطق بحرین از قبایل عدنان، قحطان، ربیع، وائل و عبدقیس بودند که حاکمیت این کشور را به عهده داشتند. از طرفی، برخی از تاریخنویسان، فینقیها را نخستین ساکنان جزایر بحرین میدانند. سیف افجهای، پیشین، ص17. | |||
از آنجا که بحرین در گذشته جزء خاک ایران بوده، هر دو نژاد ایرانی و عرب در این سرزمین، زندگی میکردند و هر دو نژاد مسلمان میباشند. ریشه سایر نژادهایی که در این کشور به سر میبرند مربوط به آسیای جنوبی، از جمله پاکستانی، هندی و عمانی، مربوط میشود. | |||
=زبان و خط= | |||
زبان رسمی کشور بحرین عربی است و در کلیۀ مکاتبات رسمی کشور از خط عربی استفاده میشود. پس از زبان عربی، زبان انگلیسی درجۀ اول اهمیت را دارد و در تجارت از آن استفاده میشود، سپس زبان فارسی در درجۀ دوم اهمیت است و در مکالمات روزمره به کار برده میشود. البته در این کشور، به زبانهای اردو و هندی نیز، به دلیل وجود مهاجران، تکلم میشود. | |||
=بحرین از پذیرش اسلام تا استقلال= | |||
پس از مرور اجمالی پیشینۀ تاریخی تشکیل جمعیت در بحرین، اینک وضعیت حکومت و فراز و نشیبهای آن در اداره جمعیت، از زمان ظهور اسلام تا زمان استقلال این کشور، به اختصار گزارش میشود تا در مباحث پیشرو ویژگیهای استراتژیک کشور بحرین و چگونگی سلطهطلبیهای حاکمان و استعمارگران نسبت به این منطقه و نیز موقعیت کنونی آن بیشتر تبیین گردد و از این رهگذر ریشهها و جریانهای به وجود آمده در انقلاب مردمی و دخالت بیگانگان در سرکوبی مخالفان رژیم آل خلیفه به خوبی آشکار گردید. گزارش نویسنده محترم کتاب «جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی بحرین» این مقصود را کفایت خواهد کرد. | |||
در این کتاب آمده است: | |||
ظهور اسلام وضعیتی جدید برای این سرزمین ایجاد کرد. با پیدایش خلافت امویان و عباسیان، بحرین کمکم به مرکز توجه جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی مخالف چیرگی خلافت بر ملتهای گوناگون منطقه تبدیل شد. خوارج نخستین شورشیانی بودند که از امیران دیلمی (معزالدوله و عضدالدولۀ دیلمی) شکست خوردند و بحرین مجدداً مدتی ضمیمۀ قلمرو دیلمیان شد. زنگیان و قرمطیان، دیگر شورشیان سرزمین بحرین بودند. | |||
طی دورهای که قرمطیان بر سرزمین بحرین مسلط شدند، حکمرانی خود را تا حجاز گسترش دادند. به دنبال افول ستارۀ اقبال قرمطیان، «عیونیان» بر بحرین چیره شدند. عبدالله عیونی، قدرتی به هم زد و افرادی را به گرد خود جمع کرد و به کمک پادشاهان سلجوقی بر قرمطیان چیره شد و نخستین دولت محلی بحرین را در سال 467 هجری قمری (1074م) برپا کرد. دولت عیونیان تا سال 636 هجری قمری (1238م) دوام یافت و در آن سال، جای خود را به حکومت محلی دیگری داد که به دست بنیعقیل بن عامر تشکیل شده و «عصافیر» (آل عصفور) نام گرفته بود. حکومت بنیعصفور 150 سال طول کشید و دایرۀ اقتدارش از بحرین دریایی و کرانهای گذشت و تا نجد را در بر گرفت. پس از آن، بحرین تحت حکومت هرمزان قرار گرفت و تا سال 1521 میلادی به دست حاکمان محلی جبور اداره میشد. در آن سال، نیروهای کشور پرتغال آن حکومت را سرنگون کردند. حملۀ پرتغالیها به بحرین، نخستین حمله و سلطۀ اروپاییها بر سرزمینهای شرق اسلامی محسوب میشود. از این زمان به بعد، نیروهای اروپایی به بهانههای مختلف، از جمله مبارزه با دزدان دریایی، تجارت، مبارزه با بردهفروشی و . به سرزمینهای اسلامی مجاور خلیج فارس هجوم آوردند. سال 1602 میلادی، نیروهای ایرانی در دورۀ صفویه (شاه عباس اول)، پرتغالیها را در بنادر و جزایر تنگۀ هرمز شکست دادند و آنان را از بحرین بیرون راندند. (حسن عبدالله، «البحرین و الاحتلال البرتغالی». در این مدت، بحرین را شیوخ قبایل بنیحواله ـ واقع در شمال باختری شبه جزیرۀ قطر ـ که تابع ایران بودند، اداره میکردند. <ref>مجتهدزاده، ص15. </ref> | |||
اواخر دورۀ صفویه، حکام بحرینی گرایشهای خودمختاری داشتند که نادرشاه افشار در سال 1737 میلادی به شدت آنان را سرکوب کرد. | |||
نختسین گروه از کسانی که بعداً آلخلیفه، آلصباح و آلجلاهمه نام گرفتند، در سال 1710 میلادی از بیابانهای نجد مهاجرت کردند و در کویت کنونی فرود آمدند. آلخلیفه در سال 1765 به یاری آلجلاهمه، وارد شهر زباره در نزدیکی بحرین شدند و دیری نگذشت که با استفاده از ثروت و قدرتی که داشتند، به فکر فرمانروایی افتادند. از این رو، طی جنگی که با حاکم محلی بحرین «شیخ نصرخان» کردند، بر بحرین سلطه یافتند. بدین ترتیب، بحرین در سال 1783 میلادی، هنگام اقتدار کریمخان زند در فارس به دست آلخلیفه افتاد و حکومت مستقیم ایران بر این جزایر، یک بار دیگر متوقف شد. نخستین حاکم بحرین از آلخلیفه، احمد بن خلیفه بود که شهر زباره را مرکز فرمانروایی خود قرار داد. پس از احمد بن خلیفه، پسرش سلمان فرمانروایی را به کمک برادرش عبدالله به عهده گرفت (1796. از این زمان بود که حکومتی با دو مرکزیت در بحرین فراهم آمد و نزاع و درگیریهای درونی میان خانوادۀ حاکم شروع شد که تاکنون نیز ادامه داشته است. حسن عبدالله، «آل خلیفه و الصراع علی السلطه». | |||
البته مردم بحرین به دلیل ستم فراوان آلخلیفه و عدم سنخیت آنان با این مردم (ایرانی و شیعه بودن اکثریت مردم بحرین) هیچ وقت نسبت به آلخلیفه ـ که به بومیان و ساکنان اولیۀ این جزایر، پیوسته صدمه میزدند ـ اخلاص و محبت نداشتهاند و هر وقت مجال پیدا کردهاند، در صدد اخراج ایشان برآمدهاند. از وقتی که این طایفه خود را به انگلیسیها وابسته کردند و برای حفظ مقام خود به آنان توسل جستند، این کینه شدت گرفت. علیخان سدید السلطنه، پیشین، ص480. | |||
از اوایل قرن نوزدهم، انگلیس به خلیج فارس ـ و از جمله بحرین ـ به عنوان پلی ارتباطی میان خود و اقمارش در آسیای جنوب شرقی چشم طمع دوخت. هیچ دریایی به اندازۀ خلیج فارس، توجه اقوام و ملل مختلف را جلب نکرده است. این دریا توجه بزرگان جهان ـ چه باستانشناس، جغرافیدان، زمینشناس و چه کشورگشا و سیاستمدار و نویسنده ـ را به خود جلب نموده است. از نکات شگفتآور، این است که هر یک از اقوام و ملل جهان که به قدرت و عظمت رسیدهاند، نقشۀ تسلط بر خلیج فارس را طراحی کردهاند و شگفتآورتر اینکه هیچ یک توفیق تسلط دائمی بر آن را نیافتهاند. اگر از رقابتها و کشمکشهای قدیمی صرفنظر کنیم، میبینیم که سختترین منازعات و رقابتها بر سر تصرف خلیج فارس، از قرن شانزدهم میلادی آغاز شده است. ابتدا پرتغالیها، پس از آن هلندیها و سپس انگلیسیها و فرانسویها و حتی آلمانیها بر سر تسلط آن، با یکدیگر به منازعه و رقابتهای بسیار سخت برخاستهاند. حتی پطر کبیر، تزار مشهور روسیه، نیز آرزوی تسلط بر خلیج فارس را در دل جای داده بود. بینا، 1369، ص30. | |||
انگلیسیها نخستینبار به منظور بسط و گسترش حوزۀ نفوذ خود در خاورمیانه و مقابله و رقابت با پرتغالیها، وارد خلیج فارس شدند. دیگر هدف عمدۀ آنان، تسلط بر هندوستان بود. دوستی ایران و انگلیس از سال 1581 به بعد، روز به روز بیشتر میشد، زیرا هدف هر دو، بیرون راندن پرتغالیها از خلیج فارس و تنگۀ هرمز بود. پس از بیرون رفتن پرتغالیها، انگلیسیها توانستند با وجود رقابت هلندیها، فعالیت خود را گسترش دهند. حملۀ افغانها به ایران در سال 1722 و تصرف اصفهان، باعث کسادی کار و فعالیت انگلیسیها در ایران شد. آنان در سال 1763 در بندر بوشهر، یک دارالتجاره تأسیس کردند و بر خلاف دیگر اروپاییان، از کلیۀ عوارض گمرکی معاف شدند. | |||
انگلیسیها پس از ورود به خلیج فارس، برای استمرار حضور خود در نیمۀ اول قرن نوزدهم، دلایل و بهانههای زیادی را مطرح کردند که از جملۀ آنها مبارزه با راهزنی دریایی، مبارزه با بردهفروشی و تجارت برده، استقرار خطوط تلگراف و حفظ آنها، تجارت اسلحه و کنترل آن بود. انگلستان با امضای قراردادهای تحتالحمایگی با شیوخ خلیج فارس، یعنی رأسالخیمه، شارجه، فجیره، امالقوین، کویت، عمان و بحرین و استقرار پایگاههای نظامی در این مناطق، حضور خود را در این منطقه تثبیت کرد. شیوخ یاد شده، با امضای این قراردادها متعهد میشدند به هیچ وجه بدون اجازۀ دولت انگلیس با هیچ دولت خارجی رابطه برقرار نکنند و نیز هیچ قسمت از سرزمینهای خود را به عنوان اجاره، رهن، فروش، بخشش یا به هر عنوان دیگر، به هیچ دولت خارجی واگذار نکنند، مگر آنکه این کار با اجازۀ دولت انگلیس صورت گیرد. | |||
با این اقدامات، خیال انگلستان از خلیج فارس و نواحی جنوبی آن آسوده شد و فقط از ایران هراس داشت که مبادا در مورد خلیج فارس با روسیه معامله کند. از این رو، برای جلوگیری از تحقق چنین احتمالی، دیپلماسی قوی و بسیار شدیدی بر ضد ایران در منطقه به راه انداخت که به نام «استراتژی ایرانزدایی» در خلیج فارس مشهور شد و مهمترین جلوههای آن عبارت بود از جلوگیری از ایجاد نیروی دریایی ایران در خلیج فارس؛ جلوگیری از ایجاد رابطۀ مؤثر میان ایران و شیوخ خلیج فارس، از جمله عمان و مسقط؛ جلوگیری از اعمال حاکمیت مؤثر ایران بر جزایر و بنادر ایرانی خلیج فارس؛ طرح ادعای مالکیت شیوخ خلیج فارس بر جزایر ایرانی؛ جدایی بحرین از ایران و جلوگیری از بازگشت حاکمیت ایران بر بحرین. | |||
پس از مرگ کریمخان زند، در سال 1781 میلادی اعراب عتوبی به بحرین حمله کردند و آنجا را به اشغال خود درآوردند. این اقدام با درگیریهای داخلی بین جانشینان کریم خان مصادف بود، از این رو، برای سرکوبی عتوبیان، عملی صورت نگرفت. البته اعراب برای دفع دشمنان خارجی، همواره خود را به ایران منتسب میکردند؛ چنانکه در سال 1860 که انگلیسیها میکوشیدند بر بحرین چیره شوند، حکومت آلخلیفه همین ادعا را کرد. شیخ محمد بن خلیفه در این تاریخ، نامهای به ناصرالدین شاه قاجار نوشت و خود، برادر خود و همۀ آلخلیفه و نیز همۀ مردم بحرین را تابع دولت ایران معرفی کرد. بعدها که فشار سرهنگ «لوئیس پلی» بر آلخلیفه فزونی یافت، شیخ محمد از ایران تقاضای کمک نظامی کرد، ولی دولت ایران توان آن را نداشت که از بحرین در برابر انگلیسیها حمایت کند. حکومت انگلستان، سرانجام بر بحرین چیره شد و سرهنگ پلی در ماه مه 1861 قراردادی با شیخ محمد و سپس با برادر وی شیخ علی امضا کرد که به موجب آن، بحرین زیر نظر انگلیسیها قرار گرفت. نمایندگان بریتانیا در سال 1868 قراردادی با حکام آلخلیفه در بحرین امضا کردند که به موجب آن، بحرین به جمع کشورهای تحتالحمایۀ بریتانیا در خلیج فارس پیوست. تحتالحمایگی بحرین با امضای قراردادهای دیگری در سالهای 1880 و 1892 کامل شد. به این ترتیب، بحرین که در سال 1783 در عمل از ایران جدا شده بود ولی در ظاهر، در تابعیت ایران اقرار داشت، بین سالهای 1868 و 1880 به صورت عملی، اسمی و رسمی از ایران جدا شد. مجتهدزاده، ص17. | |||
شیخ عیسی بن علی آلخلیفه، شیخ بحرین، در سال 1880 در عهدنامۀ تحتالحمایگی خود نوشت: «من عیسی بن علی آلخلیفه، شیخ بحرین، بدین وسیله خود و جانشینانم در دولت بحرین را در برابر دولت بریتانیا متعهد میسازم که از مذاکره یا انعقاد هر نوع پیمان با هر کشور یا دولتی غیر از بریتانیا، بدون موافقت دولت نامبرده خودداری کنم و به هیچ وجه به دولتی جز بریتانیا اجازۀ تأسیس نمایندگی سیاسی یا کنسولی را بدون موافقت دولت بریتانیا ندهم.». شوادران، 1354، ص348. | |||
در سال 1911 انگلیس قرارداد دیگری با این کشور امضا کرد، مبنی بر اینکه بحرین حق واگذاری کشف و استخراج نفت خود را به هیچ کشوری به جز بریتانیا ندارد. در پی شدت گرفتن فعالیتها و اقدامات انگلیس در بحرین، دولت ایران از این کشور به جامعۀ ملل شکایت کرد. انگلیس در واکنش به شکایت ایران، با صدور بیانیهای، مالکیت و حاکمیت ایران را بر بحرین به رسمیت نشناخت. در سال 1957 (آبان 1336) دولت ایران در جلسۀ هیئت دولت، لایحۀ جدید تقسیمات کشوری را تصویب کرد و بحرین را جزئی از ایران دانست. در این لایحه، بحرین استان چهاردهم ایران اعلام گردیده و دو کرسی خالی برای نمایندگان آن در مجلس ایران در نظر گرفته شد. بریتانیا، عراق، عربستان و مصر در برابر این اقدام، واکنش شدید نشان دادند. عربستان، بحرین را ادامۀ جغرافیای طبیعی ـ سیاسی عربستان دانست. در سال 1965 دولت انگلیس برای بحرین پولی خاص رواج داد. | |||
دولت ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ادعای حاکمیت بر بحرین را مطرح کرد. در زمان حکومت رضاشاه، این ادعا شدت بیشتری گرفت. پس از اینکه مباحثات و فعالیتهای سیاسی فراوان دولتهای ایران و بریتانیا و بحرین راه به جایی نبرد، مسئله در سازمان ملل مطرح شد و دبیرکل سازمان ملل پیشنهاد کرد تا این وظیفه را بر عهده بگیرد. ایران سخت میکوشید تا سرنوشت بحرین از راه یک همهپرسی واقعی مشخص شود، اما بریتانیا با این نظریه به شدت مخالف بود. حکومت بحرین نیز به هیچ وجه حاضر نبود چنین رفراندومی را بپذیرد. دلیل این مخالفت، آن بود که حکومت آلخلیفه، مفهوم حقوقی برگزاری چنین رفراندومی را با نفی سلطۀ یکصد و پنجاه سالۀ خود بر بحرین برابر میدید. | |||
سرانجام، ایران و بریتانیا توافق کردند که به جای رفراندوم، از سازمان ملل متحد خواسته شود که از راه یک نظرخواهی عمومی در بحرین، سرنوشت سیاسی آن سرزمین را تعیین کند. «اوتانت»، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، در پاسخ به نامههای ایران و انگلیس، در ماه مارس 1970 آمادگی خود را برای اجرای این مأموریت اعلام کرد و «گیچاردی»، مدیر دفتر سازمان ملل متحد در ژنو را مأمور این کار کرد. وی کار نظرخواهی را از روز 30 مارس 1970 آغاز کرد. این مأموریت بیش از دو هفته ادامه یپافت و در این مدت، گیچاردی با سران گروهها و طبقات گوناگون مردم بحرین به گفتوگو نشست. نظرخواهی عمومی با سه پیشنهاد صورت گرفت: استقلال، انضمام به ایران و تحتالحمایگی بریتانیا. سرانجام گیچاردی گزارش شمارۀ 9772 را تسلیم دبیرکل سازمان ملل متحد کرد. بند 57 این گزارش بیان میدارد که: «نتیجۀ بررسیها مرا قانع کرده است که اکثریت قاطع مردم بحرین، خواهان آناند که سرزمین آنان رسماً به عنوان کشوری مستقل با حاکمیتی کامل و با آزادی تعیین روابط با ملل دیگر شناخته شود». مجتهدزاده، ص17. | |||
این اقدام، هم در جهان و هم در داخل ایران و بحرین، با مخالفتهای زیادی روبهرو شد. قطع فرایند حاکمیت و مالکیت ایران بر بحرین، برای مردم و بهخصوص ملیگرایان ایران سخت بود. در بحرین نیز چون از همۀ مردم و همۀ طبقات و اصناف نظرخواهی عمومی نشده بود، مردم از این اقدام ناراحت و با نتیجۀ آن مخالف بودند. از سوی دیگر، تصمیم و اقدام «اوتانت» برای نظرخواهی و فرستادن گیچاردی به این مأموریت، در چارچوب قواعد و قوانین سازمان ملل و با آگاهی دیگر اعضای این سازمان صورت نگرفته بود. کشورهای روسیه و فرانسه، این اقدام را محکوم کردند. اما پس از زد و بندهای پشت پرده و تصمیم قاطع سازمان ملل، بریتانیا و ایران برای خاتمۀ قضیۀ بحرین، مخالفتهای جزئی برخی از کشورها نیز پایان پذیرفت و قرار شد گزارش گیچاردی به شورای امنیت سازمان ملل متحد، مطرح شود. از این رو، در جلسۀ روز 11 ماه مه 1970 شورا این گزارش ارائه گردید. به دنبال تصویب این گزارش، شورای امنیت قطعنامۀ 278 مورخ 11 ماه مه 1970 را که خواستۀ مردم بحرین را تأیید میکرد، صادر کرد. قطعنامۀ شورای امنیت، به دولتهای ایران و بریتانیا ابلاغ شد و دولت ایران نتیجۀ این کار و قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل متحد را به مجلسین سنا و شورا گزارش داد. گزارش دولت در روز 14 ماه مه به تصویب مجلس شورا و در روز 18 ماه مه به تصویب مجلس سنا رسید و پیامهای تبریک از گوشه و کنار جهان، به تهران سرازیر شد!. بحرانی، پیشین، ص22ـ29. | |||
ویرایش