مرعشیان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:
مرعشیان برای این که مبادا امیرولی به تیمور بپیوندد، حکومت را به او برگرداندند.تیمور پیش از آنکه با مرعشیان ارتباطی بیابد، دو بار به استرآباد لشکر کشاند. اولین بار سال ۷۸۰ ه‍ق بود که وقتی امیرولی از یورش تیمور آگاه شد، برخی از نزدیکانش من‌جمله امیر حاجی را با انواع پیشکش‌ها به نزد پادشاه تیموری فرستاد. تیمور نیز او را بخشید و استرآباد را به او بخشید. پس از رفتن تیمور، امیرولی اقدامات محافظتی برای حفظ استرآباد انجام داد و دستور داد دور شهر را خندقی بزرگ بکنند و دیواری بلند بسازند و در بالای دیوار، سیخ‌هایی را قرار دهند. تیمور وقتی از اقدامات امیرولی مطلع شد، با لشکر بزرگی، متشکل از سی قشون در سال ۸۷۶ ه‍ق به طرف استرآباد حرکت کرد. لشکر امیرولی شکست خورده، رو به فرار آوردند. امیرولی به سوی ری گریخت و تیمور لشکری به سرداری «خدای‌داد بهادر»، «شیخ‌علی بهادر»، «عمر بهادر» و «ایناغ خماری» را در پس او روانه کرد. امیرولی پس از فرار به ری، از راه گیلان به خلخال رفت و در آنجا به قتل رسید. بعد از فتح استرآباد، تیمور «پیرک‌پادشاه پسر لقمان‌پادشاه» از نوادگان طغاتیمور را والی آنجا نمود.
مرعشیان برای این که مبادا امیرولی به تیمور بپیوندد، حکومت را به او برگرداندند.تیمور پیش از آنکه با مرعشیان ارتباطی بیابد، دو بار به استرآباد لشکر کشاند. اولین بار سال ۷۸۰ ه‍ق بود که وقتی امیرولی از یورش تیمور آگاه شد، برخی از نزدیکانش من‌جمله امیر حاجی را با انواع پیشکش‌ها به نزد پادشاه تیموری فرستاد. تیمور نیز او را بخشید و استرآباد را به او بخشید. پس از رفتن تیمور، امیرولی اقدامات محافظتی برای حفظ استرآباد انجام داد و دستور داد دور شهر را خندقی بزرگ بکنند و دیواری بلند بسازند و در بالای دیوار، سیخ‌هایی را قرار دهند. تیمور وقتی از اقدامات امیرولی مطلع شد، با لشکر بزرگی، متشکل از سی قشون در سال ۸۷۶ ه‍ق به طرف استرآباد حرکت کرد. لشکر امیرولی شکست خورده، رو به فرار آوردند. امیرولی به سوی ری گریخت و تیمور لشکری به سرداری «خدای‌داد بهادر»، «شیخ‌علی بهادر»، «عمر بهادر» و «ایناغ خماری» را در پس او روانه کرد. امیرولی پس از فرار به ری، از راه گیلان به خلخال رفت و در آنجا به قتل رسید. بعد از فتح استرآباد، تیمور «پیرک‌پادشاه پسر لقمان‌پادشاه» از نوادگان طغاتیمور را والی آنجا نمود.


پس از تصرف استرآباد به دست تیمور، سادات مرعشی برای جلوگیری از برخورد با تیمور، درصدد فرستادن نماینده‌ای به خدمتش برآمدند. به همین‌دلیل کمال‌الدین فرزندش غیاث‌الدین را به همراه هدایایی به اردوی تیمور فرستاد. سید غیاث‌الدین توسط «سید برکه» که از صوفیان مورد احترام تیمور بود به حضورش رسید. تیمور انتظار داشت که خود سید کمال‌الدین شخصاً به خدمتش برسد و لذا به سید غیاث‌الدین توجهی نکرد، اما او را خلعت پوشانید و نصیحتی چند کرد و خود به سوی عراق رفت<ref>ظهیرالدین، ۲۲۴</ref><ref>خواندمیر، ۳۴۴</ref>. سید کمال‌الدین برای بار دوم همان فرزند خود را با تعدادی از سپاهیانش به خدمت امیر تیمور فرستاد و با اینکه وی تا عراق ملازم تیمور بود، ولی نتوانست در دل او رأفت و مهر ایجاد کند. تیمور پس از چندی در سال ۷۹۲ هجری لشکر خود را متوجه خراسان کرد و از آنجا برای تصرف مازندران عزمش را جزم نمود.
پس از تصرف استرآباد به دست تیمور، سادات مرعشی برای جلوگیری از برخورد با تیمور، درصدد فرستادن نماینده‌ای به خدمتش برآمدند. به همین‌دلیل کمال‌الدین فرزندش غیاث‌الدین را به همراه هدایایی به اردوی تیمور فرستاد. سید غیاث‌الدین توسط «سید برکه» که از صوفیان مورد احترام تیمور بود به حضورش رسید. تیمور انتظار داشت که خود سید کمال‌الدین شخصاً به خدمتش برسد و لذا به سید غیاث‌الدین توجهی نکرد، اما او را خلعت پوشانید و نصیحتی چند کرد و خود به سوی [[عراق]] رفت<ref>ظهیرالدین، ۲۲۴</ref><ref>خواندمیر، ۳۴۴</ref>. سید کمال‌الدین برای بار دوم همان فرزند خود را با تعدادی از سپاهیانش به خدمت امیر تیمور فرستاد و با اینکه وی تا عراق ملازم تیمور بود، ولی نتوانست در دل او رأفت و مهر ایجاد کند. تیمور پس از چندی در سال ۷۹۲ هجری لشکر خود را متوجه خراسان کرد و از آنجا برای تصرف مازندران عزمش را جزم نمود.


سید کمال‌الدین برای بار سوم پسرش، غیاث‌الدین، را با هدایایی پیش تیمور فرستاد و عذرخواهی نمود و در پیامی گفت:
سید کمال‌الدین برای بار سوم پسرش، غیاث‌الدین، را با هدایایی پیش تیمور فرستاد و عذرخواهی نمود و در پیامی گفت:
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
===تبعید سادات مرعشی===
===تبعید سادات مرعشی===


تیمور پس از آنکه سادات را به اسارت گرفت، در فکر توجیه اعمال خلاف ادعاهای خویش در احترام گذاردن به اهل‌بیت پیامبر اسلام بود، چنانچه نقشهٔ جدیدی طراحی کرد:<ref>مجد، ۱۴۶</ref>
تیمور پس از آنکه سادات را به اسارت گرفت، در فکر توجیه اعمال خلاف ادعاهای خویش در احترام گذاردن به [[اهل‌بیت]] [[پیامبر اسلام]] بود، چنانچه نقشهٔ جدیدی طراحی کرد:<ref>مجد، ۱۴۶</ref>


پس از آنکه اهالی قلعه از سنگرشان بیرون آمده و صف کشیدند و نزد تیمور زانو زدند، اسکندر چلاوی نزد تیمور رفته و گفت:«این‌ها خونی من‌اند، پادشاه به من بسپارند تا قصاص بکنم.» تیمور نیز در پاسخ به وی گفت:«این‌ها تنها خونی تو نیستند، ملک رویان را نیز اینان کشته‌اند. ملک طوس را نیز حاضر گردانید تا خونی او با او سپرده شود، تا قصاص بکند.»
پس از آنکه اهالی قلعه از سنگرشان بیرون آمده و صف کشیدند و نزد تیمور زانو زدند، اسکندر چلاوی نزد تیمور رفته و گفت:«این‌ها خونی من‌اند، پادشاه به من بسپارند تا قصاص بکنم.» تیمور نیز در پاسخ به وی گفت:«این‌ها تنها خونی تو نیستند، ملک رویان را نیز اینان کشته‌اند. ملک طوس را نیز حاضر گردانید تا خونی او با او سپرده شود، تا قصاص بکند.»