ناسیونالیسم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'سیاستها' به 'سیاستها') |
جز (جایگزینی متن - 'تصمیمها' به 'تصمیمها') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
هر جا که احساس ملیت کمابیش بشدت موجود باشد، میتوان فرض را بر [لزوم] وحدت جمیع افراد آن ملیت تحت یک حکومت و [تأسیس] حکومتی جدا و مخصوص به ایشان قرار داد. معنای این سخن جز این نیست که بگوییم مردم تحت حکومت شایسته است خود مسأله حکومت را فیصله دهند. اگر هر بخشی از نوع بشر در تعیین این امر آزاد نباشد که میخواهد به کدام جمع از آدمیان بپیوندد، دیگر معلوم نیست مخیر به چه کاری خواهد بود. | هر جا که احساس ملیت کمابیش بشدت موجود باشد، میتوان فرض را بر [لزوم] وحدت جمیع افراد آن ملیت تحت یک حکومت و [تأسیس] حکومتی جدا و مخصوص به ایشان قرار داد. معنای این سخن جز این نیست که بگوییم مردم تحت حکومت شایسته است خود مسأله حکومت را فیصله دهند. اگر هر بخشی از نوع بشر در تعیین این امر آزاد نباشد که میخواهد به کدام جمع از آدمیان بپیوندد، دیگر معلوم نیست مخیر به چه کاری خواهد بود. | ||
با اینهمه، مفهوم حق تعیین سرنوشت فردی یا جمعی متضمن بسیاری مشکلات بزرگ است. تصور دولت به عنوان تشکیلاتی مسلط بر همه افراد در درون مرزهای کشور، با تصور محقق دانستن هر کس به اینکه مخیر در وفادار ماندن به آن است، منافات دارد. البته هر کس حق دارد در این امر منشأ اثر باشد که میخواهد چه کسی و چگونه بر او حکومت کند. ولی این به معنای حق مشارکت در جریان اخذ پارهای | با اینهمه، مفهوم حق تعیین سرنوشت فردی یا جمعی متضمن بسیاری مشکلات بزرگ است. تصور دولت به عنوان تشکیلاتی مسلط بر همه افراد در درون مرزهای کشور، با تصور محقق دانستن هر کس به اینکه مخیر در وفادار ماندن به آن است، منافات دارد. البته هر کس حق دارد در این امر منشأ اثر باشد که میخواهد چه کسی و چگونه بر او حکومت کند. ولی این به معنای حق مشارکت در جریان اخذ پارهای تصمیمهای قانونی است که در آن وجود چارچوب سیاسی مسلم گرفته میشود، نه به معنای اینکه هر کس به دلخواه میتواند هر گونه که خواست رفتار کند. مشکل حق جمعی نیز کمتر از این نیست. در عمل، هیچ حدی از تجزیه و جدایی ممکن نیست هر کسی را در منطقهای مانند بالکان در کشور دلخواه او قرار دهد. | ||
اما مسأله ی اساسی تر، فیصله دادن به این نکته است که، از جهت حق تعیین سرنوشت، گروه ملی عبارت از چیست. همانگونه که دیروز کنگوییها حق تعیین سرنوشت را از کاتانگا سلب کردند، امروز باز به نام وحدت ملی، ناسیونالیستهای غنا این حق را از آشانتیها سلب میکنند. اگر آلمانیها ادعا کنند که همه مردم آلمانی زبان افراد ملت آلمانند و، بنابراین، باید جزء آلمان باشند، آیا، بر مبنای حق تعیین سرنوشت ملی، برای افراد باصطلاح آلمانی در خارج، اختیاری در این زمینه باقی میماند؟ و اگر اعتراض کنند، به عنوان افراد آلمانی معترض شدهاند یا غیرآلمانی؟ اگر آلمانی، آیا این امر با حق تعیین سرنوشت جمیع مردم آلمان منافات نخواهد داشت؟ پیداست که اگر بنا باشد برحسب ملاکهای عینی، مانند زبان، درباره ملیت داوری شود، اصل حق تعیین سرنوشت ملی، صرف نظر از تمایلات خرده گروه<ref>subgroup.</ref> ذی ربط، مؤید سیاستهای گسترشی ادغام طلبانه خواهد بود، زیرا فرض بر این است که برای ابراز خواست و اراده، بخش بزرگتر مبنای محکمتری از بخش کوچکتر است. ولی اگر قرار باشد ملیت بر پایه ی ملاکهای ذهنی، مانند اراده زیستن تحت یک حکومت، مورد قضاوت واقع شود، اینکه خرده گروه مزبور امتناع ورزیده بظاهر خود دلیلی کافی بر این خواهد بود که بگوییم بخشی از آن ملت نبوده است. به همین سان، باز ممکن است اقلیتی مخالف در درون آن خرده گروه مدعی هویت ملی جداگانهای شود و هکذا الی آخر. اگر کسی ملاکهای ذهنی برای حق تعیین سرنوشت گروه را بپذیرد، دیگر دلیلی برای خودداری از تعمیم آنها برای حق تعیین سرنوشت فردی وجود نخواهد داشت. | اما مسأله ی اساسی تر، فیصله دادن به این نکته است که، از جهت حق تعیین سرنوشت، گروه ملی عبارت از چیست. همانگونه که دیروز کنگوییها حق تعیین سرنوشت را از کاتانگا سلب کردند، امروز باز به نام وحدت ملی، ناسیونالیستهای غنا این حق را از آشانتیها سلب میکنند. اگر آلمانیها ادعا کنند که همه مردم آلمانی زبان افراد ملت آلمانند و، بنابراین، باید جزء آلمان باشند، آیا، بر مبنای حق تعیین سرنوشت ملی، برای افراد باصطلاح آلمانی در خارج، اختیاری در این زمینه باقی میماند؟ و اگر اعتراض کنند، به عنوان افراد آلمانی معترض شدهاند یا غیرآلمانی؟ اگر آلمانی، آیا این امر با حق تعیین سرنوشت جمیع مردم آلمان منافات نخواهد داشت؟ پیداست که اگر بنا باشد برحسب ملاکهای عینی، مانند زبان، درباره ملیت داوری شود، اصل حق تعیین سرنوشت ملی، صرف نظر از تمایلات خرده گروه<ref>subgroup.</ref> ذی ربط، مؤید سیاستهای گسترشی ادغام طلبانه خواهد بود، زیرا فرض بر این است که برای ابراز خواست و اراده، بخش بزرگتر مبنای محکمتری از بخش کوچکتر است. ولی اگر قرار باشد ملیت بر پایه ی ملاکهای ذهنی، مانند اراده زیستن تحت یک حکومت، مورد قضاوت واقع شود، اینکه خرده گروه مزبور امتناع ورزیده بظاهر خود دلیلی کافی بر این خواهد بود که بگوییم بخشی از آن ملت نبوده است. به همین سان، باز ممکن است اقلیتی مخالف در درون آن خرده گروه مدعی هویت ملی جداگانهای شود و هکذا الی آخر. اگر کسی ملاکهای ذهنی برای حق تعیین سرنوشت گروه را بپذیرد، دیگر دلیلی برای خودداری از تعمیم آنها برای حق تعیین سرنوشت فردی وجود نخواهد داشت. |