بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۴: خط ۴۴:
==سر انجام==
==سر انجام==
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت [[تهران]] به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت [[تهران]] به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[میرزا آقاسى|میرزا آقاسى]] صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگیرى از پیشامدهاى احتمالى سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربایجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصر الدین میرزا ولیعهد، علماى آن شهر با او مناظره  و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[میرزا آقاسى|میرزا آقاسى]] صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگیرى از پیشامدهاى احتمالى سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربایجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصر الدین میرزا ولیعهد، علماى آن شهر با او مناظره  و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند. <br>
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصر الدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. میرزا تقى خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصر الدین شاه|ناصر الدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.
<br>
 
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصر الدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. <br>
<br>
میرزا تقى خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصر الدین شاه|ناصر الدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.<br>
<br>
 
چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند.  در باره جسد او اختلاف است. می گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولى بعضى گفته اند که جسد را  شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه ‏اى ربوده  آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند.  در باره جسد او اختلاف است. می گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولى بعضى گفته اند که جسد را  شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه ‏اى ربوده  آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
ازلى ‏ها می گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائیان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ما شاء الله نزدیک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن،  در خانه ‏هاى بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاء الله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
ازلى ‏ها می گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائیان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ما شاء الله نزدیک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن،  در خانه ‏هاى بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاء الله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.<br>
<br>
 
پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، جانشین باب را که [[میرزا یحیى نورى|میرزا یحیى نورى]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند  و میرزا حسین على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار، عراق و [[فلسطین|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین على را به عکا تبعید کرد.
پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، جانشین باب را که [[میرزا یحیى نورى|میرزا یحیى نورى]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند  و میرزا حسین على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار، عراق و [[فلسطین|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین على را به عکا تبعید کرد.
بابیان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند، ولى بهائیان به میرزا حسین على بهاء الله گرویدند و بهایى نام گرفتند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام، صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا می گویند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت مى ‏داد، از ارقام اسرار عجیبى توقع داشت. در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دلیل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.
بابیان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند، ولى بهائیان به میرزا حسین على بهاء الله گرویدند و بهایى نام گرفتند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام، صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا می گویند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت مى ‏داد، از ارقام اسرار عجیبى توقع داشت. در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دلیل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.