احمد سرهندی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'بدعت ها' به 'بدعتها') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
مقالات او تحت تأثیر فلاسفه بود و از اصل «وحدت شهود» استفاده میکرد<ref>الحدائق الوردیة فی حقائق أجلاء النقشبندیة، عبدالمجید بن محمد بن محمد الخانی، ص(180)</ref>. | مقالات او تحت تأثیر فلاسفه بود و از اصل «وحدت شهود» استفاده میکرد<ref>الحدائق الوردیة فی حقائق أجلاء النقشبندیة، عبدالمجید بن محمد بن محمد الخانی، ص(180)</ref>. | ||
آنان را که [[بدعت]] را به خوب و بد تقسیم میکنند، نکوهش میکرد و تمام | آنان را که [[بدعت]] را به خوب و بد تقسیم میکنند، نکوهش میکرد و تمام بدعتها را بد میدانست و سنت را مهم میدانست و مواردی را که از بدعتها تهیه شده بود را ذکر میکرد «از قبیل صلاة الرغائب والصلاة الغوثیة والعرس والمیلاد والعاشوراء و آنچه در آن است» تا اینکه میفرماید: «و احکام قبور و فاتحه مروج و اذان بعد از دفن همه را بدعت است». | ||
ذبح بر قبور را انکار کرده و آن را شرک میدانست، لذا میگوید: «بسیاری از جاهلان حیوانات را به بزرگان و صالحان و اولیای خود برحذر میداشتند و به قبر میبردند و ذبح میکردند، از جمله قربانیهایی که مشرکان برای جنیان به امید رضایت و از ترس خشم آنان قربانی میکردند»<ref>مکتوبات السرهندی، (41/35)</ref>. | ذبح بر قبور را انکار کرده و آن را شرک میدانست، لذا میگوید: «بسیاری از جاهلان حیوانات را به بزرگان و صالحان و اولیای خود برحذر میداشتند و به قبر میبردند و ذبح میکردند، از جمله قربانیهایی که مشرکان برای جنیان به امید رضایت و از ترس خشم آنان قربانی میکردند»<ref>مکتوبات السرهندی، (41/35)</ref>. | ||
وی در پاسخ به کسانی که ادعا میکردند عقل به تنهایی قادر به درک واقعیات حال و غایب و جدا از [[پیامبران]] و [[وحی|وحی]] است، میگوید: عقل حجت است، اما حجت جامع و کاملی نیست. | وی در پاسخ به کسانی که ادعا میکردند عقل به تنهایی قادر به درک واقعیات حال و غایب و جدا از [[پیامبران]] و [[وحی|وحی]] است، میگوید: عقل حجت است، اما حجت جامع و کاملی نیست. |
نسخهٔ ۱۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۱
أحمد السرهندی الفاروقی در سال 971 هجری قمری در شهر سرهند هند متولد شد. صاحب کتاب سبحه المرجان میگوید: در هند مانند دو این دو فاروق نیامد یکی در علم تصوف که احمد سرهندی است و دیگری در علم حکمت و ادبیات که ملا محمود نام داشت[۱].
تولد و تربیت
او در دامان پدر بزرگ شد از این رو اصول کتب عربی را از او گرفت. در کودکی قرآن کریم را حفظ کرد و متون متعددی را در انواع علوم فراگرفت. سپس به سیالکوت رفت و در آنجا از کمالالدین کشمیری که استاد عبدالحکیم السیالکوتی است چند کتب معقول را آموخت. وی در علم حدیث از یعقوب کشمیری صرفی و نیز از ابن حجر مکی و عبدالرحمن بن فهد مکی، حدیث در حرمین شریفین گرفته و در علم حدیث، تفسیر و اصول صاحب اجازه شد.
قدیریه و طریقه جشتیه را نزد پدر آموخت. از این رو او در هر دو طریق صاحب اجازه شد. وی در زمان حیات پدرش علوم ظاهری را تدریس و علوم باطنی را میآموخت و در آن دوران رسالات متعددی نوشت که عبارتند از: رسالة التهلیلیة، رسالة رد الروافض و رسالة إثبات النبوة.
چون پدرش درگذشت، برای انجام مناسک حج عازم شد و چون وارد شهر دهلی شد نزد محمد بقیعالله رفت و پس از گذشت دو روز از ملاقات با او بیعت کرد و از او طریقه نقشبندی را آموخت. پس از گذشت یک ماه و چند روز، محمد بقیع بالله او را در نقشبندی تأیید کرد و به وطن بازگشت و به تدریس این طریقه پرداخت.
آراء
مقالات او تحت تأثیر فلاسفه بود و از اصل «وحدت شهود» استفاده میکرد[۲]. آنان را که بدعت را به خوب و بد تقسیم میکنند، نکوهش میکرد و تمام بدعتها را بد میدانست و سنت را مهم میدانست و مواردی را که از بدعتها تهیه شده بود را ذکر میکرد «از قبیل صلاة الرغائب والصلاة الغوثیة والعرس والمیلاد والعاشوراء و آنچه در آن است» تا اینکه میفرماید: «و احکام قبور و فاتحه مروج و اذان بعد از دفن همه را بدعت است». ذبح بر قبور را انکار کرده و آن را شرک میدانست، لذا میگوید: «بسیاری از جاهلان حیوانات را به بزرگان و صالحان و اولیای خود برحذر میداشتند و به قبر میبردند و ذبح میکردند، از جمله قربانیهایی که مشرکان برای جنیان به امید رضایت و از ترس خشم آنان قربانی میکردند»[۳]. وی در پاسخ به کسانی که ادعا میکردند عقل به تنهایی قادر به درک واقعیات حال و غایب و جدا از پیامبران و وحی است، میگوید: عقل حجت است، اما حجت جامع و کاملی نیست.
تالیفات
المکتوبات الربانیة، در سه جلد.
آداب المرید
أثبات النبوة
أثبات الواجب
تعلیقات العوارض
المبدأوالمعاد
المعارف اللدنیة
المکاشفات الغیبیة[۴]
در نگاه دیگران
خواجه محمد بقی بالله درباره او میگوید: «هزاران ستاره مانند ما محو میشوند و شعاع نورهای خورشید او باقی است. اگر جز این شهادت از استادش نبود کافی بر فضیلت والای او بود».
عبدالحکیم سیالکوتی او را به شیوایی تمجید میکرد و با شدیدترین مضمون به منکرانش تاخت و او را تجدید کننده هزاره دوم اعلام میکرد و گفته میشد که او اولین کسی بود که او را اینگونه وصف کرد.
مریدان
آدم البنوری
میر محمد نعمان البدخشی
شیخ تاجالدین الهندی صاحب الرساله التاجیة[۵]