تفسیر علامه حلی از امر بین الامرین: تفاوت میان نسخهها
جز (تمیزکاری) |
جز (جایگزینی متن - ' بنا بر این' به ' بنابراین') |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== تفسیر علامه حلی از امر بینالامرین و نسبت آن با جبر و اختیار == | == تفسیر علامه حلی از امر بینالامرین و نسبت آن با جبر و اختیار == | ||
علامه حلی نیز چون سایر متکلمان امامیه در تفسیر جبر و اختیار، راه امر بینالامرین را پیش گرفته است. او در مقدمه کتاب نهایه المرام به روایتی از مناظره امام صادق سلام الله علیه اشاره میکند که حضرت به شخصی قدری که منکر امر بینالامرین است، پاسخ میدهد. البته پیش از بیان روایت، این نکته قابل ذکر است که در زمان حاکمیت عبدالملک بن مروان، اندیشه قدری مبنی بر این که تمام موجودات هنگام آفریده شدن به علت محدثه محتاج بوده اما در ادامه حیات به طور کامل وابسته به خود هستند، به طور گسترده رواج پیدا کرده بود. به همین جهت این گروه موقعیت مناسبی یافتند تا در مناظرات و مباحثی که با مسلمانان داشتند آنها را در پذیرش این تفکر مجاب کنند. | علامه حلی نیز چون سایر متکلمان امامیه در تفسیر جبر و اختیار، راه امر بینالامرین را پیش گرفته است. او در مقدمه کتاب نهایه المرام به روایتی از مناظره امام صادق سلام الله علیه اشاره میکند که حضرت به شخصی قدری که منکر امر بینالامرین است، پاسخ میدهد. البته پیش از بیان روایت، این نکته قابل ذکر است که در زمان حاکمیت عبدالملک بن مروان، اندیشه قدری مبنی بر این که تمام موجودات هنگام آفریده شدن به علت محدثه محتاج بوده اما در ادامه حیات به طور کامل وابسته به خود هستند، به طور گسترده رواج پیدا کرده بود. به همین جهت این گروه موقعیت مناسبی یافتند تا در مناظرات و مباحثی که با مسلمانان داشتند آنها را در پذیرش این تفکر مجاب کنند. بنابراین، روایتی که در پی میآید مرتبط با همین موضوع است. در حدیث آمده است، شخصی قدری مسلک که از بانیان این تفکر بود در مناظراتی که با مسلمانان داشت از روش خاص خود برای تبلیغ عقایدش سود میبرد و در مجالس مختلف بر رقبای خود چیره میشد. به همین جهت عبدالملک مروان از کارگزارش میخواهد تا از امام باقر علیهالسلام کمک بگیرد. حضرت فرزندش امام صادق علیهالسلام را به مجلسی که خود عبدالملک نیز در آن حضور داشت میفرستد. عبدالملک به امام خطاب میکند که کار این قَدَری ما را عاجز کرده است، امام فرمود خداوند ما را کفایت میکند. همین که مردم جمع شدند، شخص قدری رو به امام صادق سلام الله علیه کرد و گفت:«سل عمّا شئت؟ فقال علیهالسلام له اقرأ سورة الحمد، فقرأها، فلمّا بلغ قول اللّه تبارک و تعالی إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ فقال جعفر علیهالسلام قف! من تستعین؟ و ما حاجتک إلی المئونة أنّ الأمر إلیک، فبهت الرجل» <ref>علامه حلی، نهایه المرام، ص 9</ref>شخص قدری مذهب به امام عرض کرد هرچه میخواهی بپرس، امام فرمود سوره حمد را بخوان، او شروع کرد به خواندن سوره حمد و وقتی به جمله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» رسید، امام فرمود توقف کن و سپس از او پرسید از چه کسی استعانت(کمک) میجویی؟ اگر در کارهایت به خودت واگذار شدهای و بی نیازی پس چه احتیاجی به طلب کمک و یاری خدا داری؟ اینجا بود که مرد قدری مبهوت و ساکت ماند و مغلوب امام شد. این روایت در کتاب بحار الانوار نیز آمده است.<ref>علامه مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، ص 56 حدیث 98</ref> | ||
این شخصیت در دیگر آثار خود ضمن استناد مستقیم فعل به فاعل انسانی که مورد اتفاق معتزله نیز هست، تاکید میکند که پذیرش این مبنا کاملا فطری است و به هیچ استدلالی نیاز ندارد. وی با عنوان «فی أنا فاعلون» مینویسد:«اتفقت الإمامیة و المعتزلة علی أنا فاعلون و ادعوا الضرورة فی ذلک فإن کل عاقل لا یشک فی الفرق بین الحرکات الاختیاریة و الاضطراریة و أن هذا الحکم مرکوز فی عقل کل عاقل بل فی قلوب الأطفال و المجانین فإن الطفل لو ضربه غیره بآجرة تؤلمه فإنه یذم الرامی دون تلک الآجرة و لولا علمه الضروری بکون الرامی فاعلا دون الآجرة لما استحسن ذم الرامی دون الآجرة بل هو حاصل فی البهائم. ...و خالفت الأشاعرة فی ذلک و ذهبوا إلی أنه لا مؤثر فی الوجود إلا الله تعالی». <ref>علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، ص 101</ref>یعنی امامیه و معتزله در این موضوع که ما فاعل واقعی افعال خویش هستیم؛ متفق اند، زیرا این فهم این موضوع بدیهی است و علاوه هر عاقلی فرق میان حرکات اختیاری و اضطراری را میفهمد و در تفاوت آن تردید نمیکند. درک این مسئله طوری است که حتی اطفال و مجانین نیز متوجه میشوند مثلا اگر کسی با آجر به آنها آسیب بزند، ضارب آجر را مذمت میکنند نه آجر را! و اگر نباشد علم ضروری به این که زننده آجر، ضارب اصلی است، پس مذمت ضارب معنایی ندارد و با او مثل حیوانات که مسئول رفتار خود نیستند، برخورد میشود حال آن که چنین نیست و به طور حتم ضارب مذمت میشود. علامه در ادامه به اشاعره اشاره میکند که آنها در این موضوع مخالفت میکنند و معتقدند در عالم وجود، جز خدا موثر دیگری وجود ندارد و ادامه میدهد که این تفکر موجب جبرگرایی و انکار ضروریاتی چون حسن مدح نیکوکار و قبح ذم وی و حسن ذم بدکار و ذم مدح وی منجر میشود، زیرا هر عاقلی حکم میکند که کسی اگر بر طاعات و عبادات مداومت و مراقبت داشته باشد و نیز از گناهان پرهیز کند، مستحق مدح است. وی با عنوان یلزم الجبریة إنکار الأحکام الضروریة مینویسد: «و منها إنکار الحکم الضروری من حسن مدح المحسن و قبح ذمه و حسن ذم المسیء و قبح مدحه، فإن کل عاقل یحکم بحسن مدح من یفعل الطاعات دائما و لا یفعل شیئا من المعاصی» <ref>همان، ص 102</ref> | این شخصیت در دیگر آثار خود ضمن استناد مستقیم فعل به فاعل انسانی که مورد اتفاق معتزله نیز هست، تاکید میکند که پذیرش این مبنا کاملا فطری است و به هیچ استدلالی نیاز ندارد. وی با عنوان «فی أنا فاعلون» مینویسد:«اتفقت الإمامیة و المعتزلة علی أنا فاعلون و ادعوا الضرورة فی ذلک فإن کل عاقل لا یشک فی الفرق بین الحرکات الاختیاریة و الاضطراریة و أن هذا الحکم مرکوز فی عقل کل عاقل بل فی قلوب الأطفال و المجانین فإن الطفل لو ضربه غیره بآجرة تؤلمه فإنه یذم الرامی دون تلک الآجرة و لولا علمه الضروری بکون الرامی فاعلا دون الآجرة لما استحسن ذم الرامی دون الآجرة بل هو حاصل فی البهائم. ...و خالفت الأشاعرة فی ذلک و ذهبوا إلی أنه لا مؤثر فی الوجود إلا الله تعالی». <ref>علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، ص 101</ref>یعنی امامیه و معتزله در این موضوع که ما فاعل واقعی افعال خویش هستیم؛ متفق اند، زیرا این فهم این موضوع بدیهی است و علاوه هر عاقلی فرق میان حرکات اختیاری و اضطراری را میفهمد و در تفاوت آن تردید نمیکند. درک این مسئله طوری است که حتی اطفال و مجانین نیز متوجه میشوند مثلا اگر کسی با آجر به آنها آسیب بزند، ضارب آجر را مذمت میکنند نه آجر را! و اگر نباشد علم ضروری به این که زننده آجر، ضارب اصلی است، پس مذمت ضارب معنایی ندارد و با او مثل حیوانات که مسئول رفتار خود نیستند، برخورد میشود حال آن که چنین نیست و به طور حتم ضارب مذمت میشود. علامه در ادامه به اشاعره اشاره میکند که آنها در این موضوع مخالفت میکنند و معتقدند در عالم وجود، جز خدا موثر دیگری وجود ندارد و ادامه میدهد که این تفکر موجب جبرگرایی و انکار ضروریاتی چون حسن مدح نیکوکار و قبح ذم وی و حسن ذم بدکار و ذم مدح وی منجر میشود، زیرا هر عاقلی حکم میکند که کسی اگر بر طاعات و عبادات مداومت و مراقبت داشته باشد و نیز از گناهان پرهیز کند، مستحق مدح است. وی با عنوان یلزم الجبریة إنکار الأحکام الضروریة مینویسد: «و منها إنکار الحکم الضروری من حسن مدح المحسن و قبح ذمه و حسن ذم المسیء و قبح مدحه، فإن کل عاقل یحکم بحسن مدح من یفعل الطاعات دائما و لا یفعل شیئا من المعاصی» <ref>همان، ص 102</ref> | ||
از لوازم جبر، انکار حکم ضروری حسن مدح نیکوکار و قبح ذم گناهکار و نیز حسن ذم گناهکار و قبح مدح وی است. | از لوازم جبر، انکار حکم ضروری حسن مدح نیکوکار و قبح ذم گناهکار و نیز حسن ذم گناهکار و قبح مدح وی است. بنابراین، از نگاه عاقلان، مطیعان مستحق مدح و عاصیان مستحق سرزنش هستند. | ||
علامه حلی با این نوع بیانات در پی اثبات امر بینالامرین و نیز رد کسانی است که انسان را مسئول افعال خود نمیدانند به همین دلیل با اشاعره مخاصمه جدیای دارد. البته به عقیده نگارنده، طرح موضوع کسب و دفاع از آن توسط مذاهب اشاعره و ماتریدیه، با تمام تفاسیری که بزرگان دو مذهب از آن ارایه دادهاند، نمیتواند صرفا یک بحث علمی یا بازی با کلمات باشد، بلکه ایدهای قابل دفاع است و هدف اصلی از طرح آن به دو مسئله مهم گره میخورد.1. نظریه کسب در تقویت مقام توحید در خالقیت است به این معنا که فاعل همه افعال هستی و مصدر آن فقط خداوند است و اگر برای دیگر موجودات خصوصا انسانها فاعلیتی در نظر بگیریم، مرتکب شرک شده ایم. 2. نظریه کسب برای برون رفت از مخصمه جبر که در نتیجه باورمندی به توحید افعالی ایجاد است تا میان خلق فعل و کسب آن تفاوت قایل شویم و خلق افعال را بر عهده خالق و کسب آن را بر عهده انسان قرار دهیم تا مسایل جزای اعمال و بهشت و جهنم، مورد شبهه قرار نگیرد. | علامه حلی با این نوع بیانات در پی اثبات امر بینالامرین و نیز رد کسانی است که انسان را مسئول افعال خود نمیدانند به همین دلیل با اشاعره مخاصمه جدیای دارد. البته به عقیده نگارنده، طرح موضوع کسب و دفاع از آن توسط مذاهب اشاعره و ماتریدیه، با تمام تفاسیری که بزرگان دو مذهب از آن ارایه دادهاند، نمیتواند صرفا یک بحث علمی یا بازی با کلمات باشد، بلکه ایدهای قابل دفاع است و هدف اصلی از طرح آن به دو مسئله مهم گره میخورد.1. نظریه کسب در تقویت مقام توحید در خالقیت است به این معنا که فاعل همه افعال هستی و مصدر آن فقط خداوند است و اگر برای دیگر موجودات خصوصا انسانها فاعلیتی در نظر بگیریم، مرتکب شرک شده ایم. 2. نظریه کسب برای برون رفت از مخصمه جبر که در نتیجه باورمندی به توحید افعالی ایجاد است تا میان خلق فعل و کسب آن تفاوت قایل شویم و خلق افعال را بر عهده خالق و کسب آن را بر عهده انسان قرار دهیم تا مسایل جزای اعمال و بهشت و جهنم، مورد شبهه قرار نگیرد. بنابراین، قابل باور نیست که بگوییم بانیان و مدافعان نظریه کسب برای انسان هیچ مسئولیتی قایل نیستند، چون این ادعا مخالف عقل، فطرت و ارتکاز آدمی است و هیچ عاقلی آن را نمی پذیرد، بلکه آنها کسب را عامل جهت دهی به عمل و فعل میدانند که خدای متعال آن را خلق کرده است و انسانِ مختار فعل آفریده شده را ابزار کسب خود قرار میدهد. پس این ادعا که پیروان کسب منکر هر گونه فاعلیت برای انسان هستند، به نظر ناشی از عدم توجه کافی به مبانی این نظریه و معنا شناسی آن است. بنابراین، هدف اصلی اشاعره از طرح نظریه کسب پاسخی برای شبهات مربوطه است در نتیجه از منظر اینان، اعتقاد به توحید افعالی، به جبر گرایی منجر نخواهد شد. | ||
== تعابیر مسامحی در استفاده از خلق و ایجاد == | == تعابیر مسامحی در استفاده از خلق و ایجاد == | ||
بیان این نکته لازم است که به دلیل عدم دسترسی به واژههای جایگزین است که میبینیم در آیات و روایات و حتی محاورات عرفی، انسان به عنوان خالق و موجد معرفی میشود. انسان به طور فطری و ارتکازی اعتراف میکند که خالق و آفریننده اصلی هستی خدای متعال است. اوست که همه موجودات را میآفریند. | بیان این نکته لازم است که به دلیل عدم دسترسی به واژههای جایگزین است که میبینیم در آیات و روایات و حتی محاورات عرفی، انسان به عنوان خالق و موجد معرفی میشود. انسان به طور فطری و ارتکازی اعتراف میکند که خالق و آفریننده اصلی هستی خدای متعال است. اوست که همه موجودات را میآفریند. بنابراین، معلوم میشود که مجادلاتی از این دست، بر اساس اختلاف فهمها و برداشتهایی است که از ظواهر متون و نصوص ناشی میشود و گرنه حتی متکلمان امامیه نیز نمی پذیرند که انسان مبدع و مخترع افعال باشد به این معنا که موجودی را بیافریند که سابقه عدم داشته است. | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۵۸
«علامه حلی»، یکی از مشاهیر علمای امامیه در قرن هشتم هجری قمری و صاحب آثار مهمی در فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، رجال و غیره است. علامه از شخصیت معنوی والایی بر خوردار بوده همچنین ریاست و مرجعیت شیعه در قرن هفتم هجری به او منتهی شد.
تفسیر علامه حلی از امر بینالامرین و نسبت آن با جبر و اختیار
علامه حلی نیز چون سایر متکلمان امامیه در تفسیر جبر و اختیار، راه امر بینالامرین را پیش گرفته است. او در مقدمه کتاب نهایه المرام به روایتی از مناظره امام صادق سلام الله علیه اشاره میکند که حضرت به شخصی قدری که منکر امر بینالامرین است، پاسخ میدهد. البته پیش از بیان روایت، این نکته قابل ذکر است که در زمان حاکمیت عبدالملک بن مروان، اندیشه قدری مبنی بر این که تمام موجودات هنگام آفریده شدن به علت محدثه محتاج بوده اما در ادامه حیات به طور کامل وابسته به خود هستند، به طور گسترده رواج پیدا کرده بود. به همین جهت این گروه موقعیت مناسبی یافتند تا در مناظرات و مباحثی که با مسلمانان داشتند آنها را در پذیرش این تفکر مجاب کنند. بنابراین، روایتی که در پی میآید مرتبط با همین موضوع است. در حدیث آمده است، شخصی قدری مسلک که از بانیان این تفکر بود در مناظراتی که با مسلمانان داشت از روش خاص خود برای تبلیغ عقایدش سود میبرد و در مجالس مختلف بر رقبای خود چیره میشد. به همین جهت عبدالملک مروان از کارگزارش میخواهد تا از امام باقر علیهالسلام کمک بگیرد. حضرت فرزندش امام صادق علیهالسلام را به مجلسی که خود عبدالملک نیز در آن حضور داشت میفرستد. عبدالملک به امام خطاب میکند که کار این قَدَری ما را عاجز کرده است، امام فرمود خداوند ما را کفایت میکند. همین که مردم جمع شدند، شخص قدری رو به امام صادق سلام الله علیه کرد و گفت:«سل عمّا شئت؟ فقال علیهالسلام له اقرأ سورة الحمد، فقرأها، فلمّا بلغ قول اللّه تبارک و تعالی إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ فقال جعفر علیهالسلام قف! من تستعین؟ و ما حاجتک إلی المئونة أنّ الأمر إلیک، فبهت الرجل» [۱]شخص قدری مذهب به امام عرض کرد هرچه میخواهی بپرس، امام فرمود سوره حمد را بخوان، او شروع کرد به خواندن سوره حمد و وقتی به جمله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» رسید، امام فرمود توقف کن و سپس از او پرسید از چه کسی استعانت(کمک) میجویی؟ اگر در کارهایت به خودت واگذار شدهای و بی نیازی پس چه احتیاجی به طلب کمک و یاری خدا داری؟ اینجا بود که مرد قدری مبهوت و ساکت ماند و مغلوب امام شد. این روایت در کتاب بحار الانوار نیز آمده است.[۲]
این شخصیت در دیگر آثار خود ضمن استناد مستقیم فعل به فاعل انسانی که مورد اتفاق معتزله نیز هست، تاکید میکند که پذیرش این مبنا کاملا فطری است و به هیچ استدلالی نیاز ندارد. وی با عنوان «فی أنا فاعلون» مینویسد:«اتفقت الإمامیة و المعتزلة علی أنا فاعلون و ادعوا الضرورة فی ذلک فإن کل عاقل لا یشک فی الفرق بین الحرکات الاختیاریة و الاضطراریة و أن هذا الحکم مرکوز فی عقل کل عاقل بل فی قلوب الأطفال و المجانین فإن الطفل لو ضربه غیره بآجرة تؤلمه فإنه یذم الرامی دون تلک الآجرة و لولا علمه الضروری بکون الرامی فاعلا دون الآجرة لما استحسن ذم الرامی دون الآجرة بل هو حاصل فی البهائم. ...و خالفت الأشاعرة فی ذلک و ذهبوا إلی أنه لا مؤثر فی الوجود إلا الله تعالی». [۳]یعنی امامیه و معتزله در این موضوع که ما فاعل واقعی افعال خویش هستیم؛ متفق اند، زیرا این فهم این موضوع بدیهی است و علاوه هر عاقلی فرق میان حرکات اختیاری و اضطراری را میفهمد و در تفاوت آن تردید نمیکند. درک این مسئله طوری است که حتی اطفال و مجانین نیز متوجه میشوند مثلا اگر کسی با آجر به آنها آسیب بزند، ضارب آجر را مذمت میکنند نه آجر را! و اگر نباشد علم ضروری به این که زننده آجر، ضارب اصلی است، پس مذمت ضارب معنایی ندارد و با او مثل حیوانات که مسئول رفتار خود نیستند، برخورد میشود حال آن که چنین نیست و به طور حتم ضارب مذمت میشود. علامه در ادامه به اشاعره اشاره میکند که آنها در این موضوع مخالفت میکنند و معتقدند در عالم وجود، جز خدا موثر دیگری وجود ندارد و ادامه میدهد که این تفکر موجب جبرگرایی و انکار ضروریاتی چون حسن مدح نیکوکار و قبح ذم وی و حسن ذم بدکار و ذم مدح وی منجر میشود، زیرا هر عاقلی حکم میکند که کسی اگر بر طاعات و عبادات مداومت و مراقبت داشته باشد و نیز از گناهان پرهیز کند، مستحق مدح است. وی با عنوان یلزم الجبریة إنکار الأحکام الضروریة مینویسد: «و منها إنکار الحکم الضروری من حسن مدح المحسن و قبح ذمه و حسن ذم المسیء و قبح مدحه، فإن کل عاقل یحکم بحسن مدح من یفعل الطاعات دائما و لا یفعل شیئا من المعاصی» [۴] از لوازم جبر، انکار حکم ضروری حسن مدح نیکوکار و قبح ذم گناهکار و نیز حسن ذم گناهکار و قبح مدح وی است. بنابراین، از نگاه عاقلان، مطیعان مستحق مدح و عاصیان مستحق سرزنش هستند.
علامه حلی با این نوع بیانات در پی اثبات امر بینالامرین و نیز رد کسانی است که انسان را مسئول افعال خود نمیدانند به همین دلیل با اشاعره مخاصمه جدیای دارد. البته به عقیده نگارنده، طرح موضوع کسب و دفاع از آن توسط مذاهب اشاعره و ماتریدیه، با تمام تفاسیری که بزرگان دو مذهب از آن ارایه دادهاند، نمیتواند صرفا یک بحث علمی یا بازی با کلمات باشد، بلکه ایدهای قابل دفاع است و هدف اصلی از طرح آن به دو مسئله مهم گره میخورد.1. نظریه کسب در تقویت مقام توحید در خالقیت است به این معنا که فاعل همه افعال هستی و مصدر آن فقط خداوند است و اگر برای دیگر موجودات خصوصا انسانها فاعلیتی در نظر بگیریم، مرتکب شرک شده ایم. 2. نظریه کسب برای برون رفت از مخصمه جبر که در نتیجه باورمندی به توحید افعالی ایجاد است تا میان خلق فعل و کسب آن تفاوت قایل شویم و خلق افعال را بر عهده خالق و کسب آن را بر عهده انسان قرار دهیم تا مسایل جزای اعمال و بهشت و جهنم، مورد شبهه قرار نگیرد. بنابراین، قابل باور نیست که بگوییم بانیان و مدافعان نظریه کسب برای انسان هیچ مسئولیتی قایل نیستند، چون این ادعا مخالف عقل، فطرت و ارتکاز آدمی است و هیچ عاقلی آن را نمی پذیرد، بلکه آنها کسب را عامل جهت دهی به عمل و فعل میدانند که خدای متعال آن را خلق کرده است و انسانِ مختار فعل آفریده شده را ابزار کسب خود قرار میدهد. پس این ادعا که پیروان کسب منکر هر گونه فاعلیت برای انسان هستند، به نظر ناشی از عدم توجه کافی به مبانی این نظریه و معنا شناسی آن است. بنابراین، هدف اصلی اشاعره از طرح نظریه کسب پاسخی برای شبهات مربوطه است در نتیجه از منظر اینان، اعتقاد به توحید افعالی، به جبر گرایی منجر نخواهد شد.
تعابیر مسامحی در استفاده از خلق و ایجاد
بیان این نکته لازم است که به دلیل عدم دسترسی به واژههای جایگزین است که میبینیم در آیات و روایات و حتی محاورات عرفی، انسان به عنوان خالق و موجد معرفی میشود. انسان به طور فطری و ارتکازی اعتراف میکند که خالق و آفریننده اصلی هستی خدای متعال است. اوست که همه موجودات را میآفریند. بنابراین، معلوم میشود که مجادلاتی از این دست، بر اساس اختلاف فهمها و برداشتهایی است که از ظواهر متون و نصوص ناشی میشود و گرنه حتی متکلمان امامیه نیز نمی پذیرند که انسان مبدع و مخترع افعال باشد به این معنا که موجودی را بیافریند که سابقه عدم داشته است.