سید روح‌الله موسوی خمینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - '[[امام جعفر صادق' به '[[جعفر بن محمد (صادق‌)')
جز (جایگزینی متن - '[[امام علی' به '[[علی بن ابی طالب')
خط ۱۸: خط ۱۸:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}
}}
'''سید روح‌الله موسوی خمینی''' (1281-1368ش)، معروف به '''امام خمینی (ره)''' بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بیستم جمادی الآخره و در روز ولادت دخت گرامی [[حضرت محمد|نبی مکرم اسلام]] حضرت فاطمه زهرا (س) در سال 1320ق، مطابق با اول مهر 1281ش و 24 سپتامپر 1902م می‌باشد. جد اعلای او، «سید حیدر موسوی اردبیلی»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید علی همدانی» برای تبلیغ دین اسلام و آئین تشیع، در قرن هشتم هجری از ایران به کشمیر هجرت کرد.<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی]](ره)، ص78</ref> پدربزرگ او «سید احمد» که برای کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالی خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید.<ref>همان، ص79 و 9</ref> پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفی» از علما و چهره‌های درخشان منطقه خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینی را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگی به خواسته‌های مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخی خوانین ستمگر می‌پرداخت. وی سرانجام در زمستان 1281ش12/ ذی‌القعده 1320ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلی به شهادت رسید.<ref>همان، ص88، 90 و 122</ref>بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر [[امام علی(ع)|امیرمؤمنان علی (ع)]] آرام گرفت. روح‌الله کوچک (حضرت امام) که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگی‌اش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجرای پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که در بزرگ‌سالی برای خود نام خانوادگی «مصطفوی» را برگزید<ref>همان، ص105</ref>و در جوانی بعضی نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام می‌کرد.<ref>خاطرات آیت‌اللّه پسندیده (گفته‌ها و نوشته‌ها) - یادها، 9</ref>
'''سید روح‌الله موسوی خمینی''' (1281-1368ش)، معروف به '''امام خمینی (ره)''' بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بیستم جمادی الآخره و در روز ولادت دخت گرامی [[حضرت محمد|نبی مکرم اسلام]] حضرت فاطمه زهرا (س) در سال 1320ق، مطابق با اول مهر 1281ش و 24 سپتامپر 1902م می‌باشد. جد اعلای او، «سید حیدر موسوی اردبیلی»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید علی همدانی» برای تبلیغ دین اسلام و آئین تشیع، در قرن هشتم هجری از ایران به کشمیر هجرت کرد.<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی]](ره)، ص78</ref> پدربزرگ او «سید احمد» که برای کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالی خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید.<ref>همان، ص79 و 9</ref> پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفی» از علما و چهره‌های درخشان منطقه خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینی را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگی به خواسته‌های مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخی خوانین ستمگر می‌پرداخت. وی سرانجام در زمستان 1281ش12/ ذی‌القعده 1320ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلی به شهادت رسید.<ref>همان، ص88، 90 و 122</ref>بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر [[علی بن ابی طالب(ع)|امیرمؤمنان علی (ع)]] آرام گرفت. روح‌الله کوچک (حضرت امام) که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگی‌اش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجرای پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که در بزرگ‌سالی برای خود نام خانوادگی «مصطفوی» را برگزید<ref>همان، ص105</ref>و در جوانی بعضی نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام می‌کرد.<ref>خاطرات آیت‌اللّه پسندیده (گفته‌ها و نوشته‌ها) - یادها، 9</ref>


== دوره نخست (از 1281-1300ش) ==
== دوره نخست (از 1281-1300ش) ==

نسخهٔ ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۷

روح‌الله موسوی خمینی
NUR00350.jpg
نام کاملسید روح‌الله موسوی خمینی
نام‌های دیگرامام خمینی
اطلاعات شخصی
سال تولد1320 ق، ۱۲۸۱ ش‌، ۱۹۰۳ م
محل تولدخمین
سال درگذشت1409 ق، ۱۳۶۷ ش‌، ۱۹۸۹ م
استادان
  • آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی
  • آیت‌الله محمد علی شاه آبادی
  • آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی
آثار
  • اسرار الصلاة
  • چهل حدیث
  • تحریر الوسیلة

سید روح‌الله موسوی خمینی (1281-1368ش)، معروف به امام خمینی (ره) بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بیستم جمادی الآخره و در روز ولادت دخت گرامی نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) در سال 1320ق، مطابق با اول مهر 1281ش و 24 سپتامپر 1902م می‌باشد. جد اعلای او، «سید حیدر موسوی اردبیلی»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید علی همدانی» برای تبلیغ دین اسلام و آئین تشیع، در قرن هشتم هجری از ایران به کشمیر هجرت کرد.[۱] پدربزرگ او «سید احمد» که برای کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالی خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید.[۲] پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفی» از علما و چهره‌های درخشان منطقه خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینی را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگی به خواسته‌های مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخی خوانین ستمگر می‌پرداخت. وی سرانجام در زمستان 1281ش12/ ذی‌القعده 1320ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلی به شهادت رسید.[۳]بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر امیرمؤمنان علی (ع) آرام گرفت. روح‌الله کوچک (حضرت امام) که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگی‌اش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجرای پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که در بزرگ‌سالی برای خود نام خانوادگی «مصطفوی» را برگزید[۴]و در جوانی بعضی نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام می‌کرد.[۵]

دوره نخست (از 1281-1300ش)

کودکی و نوجوانی

روح‌الله با فراق پدر، در آغوش مادری مهربان (بانو هاجر) و سرپرستی عمه‌ای دلسوز (صاحب خانم) و دایه‌ای پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکی و نوجوانی روح‌الله هم‌زمان با بحران‌های سیاسی و اجتماعی ایران سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا می‌شد و تأثر خود را با ترسیم خطوطی به‌صورت نقاشی بروز می‌داد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته می‌گردید و آموزش‌های اولیه سوارکاری، تفنگ‌داری و تیراندازی را می‌گذراند و در کوران حوادث به مجاهدی تمام‌عیار تبدیل می‌گشت.[۶]برخی از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمب‌باران مجلس، در نقاشی‌ها[۷]و مشق‌های خوشنویسی[۸]دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده و در دسترس است.[۹]که نمونه آن، قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (9-10 سالگی) با عنوان «غیرت اسلام کو جنبش ملی کجاست»، خطاب به ملت ایران.[۱۰]

می‌توان از آن نوشته، به‌عنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد کرد و دغدغه ذهنی او را راجع به مسائل مملکتی فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی بود که در نهضت جنگل، پا از حد بیان و سرودن شعر در وصف میرزا، فراتر نهاده، می‌خواست به نهضت جنگل بپیوندد و چون برای او میسر نشد، به درخواست او، مقداری آذوقه به نام خود و برادرانش راهی جنگل شد.[۱۱]یک زمان نیز، مجالی پیدا کرده در راه بازگشت از مشهد به جنگل سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند.[۱۲]

تحصیلات روح‌الله

سید روح‌الله از همان کودکی تحصیلات خود را آغاز نمود. در آغاز، معلمانی به نام‌های «میرزا محمود» و «میرزا محمدمهدی» به خانه آمده و او را درس می‌دادند. پس از آن نزد معلم دیگری به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدی» را فراگرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جدید نیز بهره‌مند گردد. مدتی نیز نزد برادر بزرگش «آقامرتضی» به فراگیری «خوشنویسی» و علوم مقدماتی (سیوطی، منطق و مطوّل) پرداخت.[۱۳]

آغاز جوانی و هجرت

در سال 1300ش (1339ق)، در 19 سالگی به اراک رفت تا از حوزه علمیّه «سپهدار» که زیر نظر حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی اداره می‌شد، بهره‌مند گردد. علومی چون «منطق» (در محضر آقا شیخ محمد گلپایگانی)، «مطول» (در محضر آقا میرزا محمدعلی بروجردی)[۱۴]و «شرح لمعه» (در محضر آقا عباس اراکی)[۱۵]را در آنجا آموخت.

اولین خطابه رسمی روح‌الله

روح‌الله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیت‌الله سید محمد طباطبائی، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیه‌ای سیاسی بود که به جهت قدردانی از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزه علمیه اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت می‌شد. از قول وی نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر می‌کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول‌الله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عده‌ای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم، از احسنت‌گویی‌ها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم».[۱۶]

دوره دوم زندگی روح‌الله (از 1300ش-1320)

این دوره از زندگی روح‌الله با هجرت او به قم آغاز شد و با سیاست‌های دین‌زدایی دوره رضاخانی (1304-1320ش) هم‌زمانی داشت. این زمان، روح‌الله مشغول تحصیل، تدریس، تألیف کتاب و آشنایی با علمای برجسته مبارزی، همچون: «حاج آقا نورالله اصفهانی»[۱۷]، «مدرّس»[۱۸]و برخی دیگر بود. هدف عُلما در این دوره اختناق رضاخانی، حفظ حوزه علمیه قم بود که ثمره آن در راهبری مردم و تأسیس حکومت اسلامی به سال 57 نمایان شد. بااین‌همه، نقش بی‌بدیل آیت‌الله سید حسن مدرس در تکوین شخصیت سیاسی و دمیدن روح مقاومت در روح‌الله جوان شایان توجه است. آقا سید روح‌الله در سال 1301ش (1340ق)، در سن 20 سالگی همراه استادش «حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی»، مؤسّس حوزه علمیّه قم به این شهر هجرت کرد. دروس سطح را نزد «آیت‌الله سید علی یثربی کاشانی» به پایان رساند و پس از آن در درس خارج حضرت آیت‌الله حائری شرکت کرده تا به درجه اجتهاد نائل آمد.

ازدواج

آقا روح‌الله در سال 1308ش، در27 سالگی، «خدیجه ثقفی»، دختر «میرزا محمد ثقفی تهرانی» را به همسری برگزید. ثمره این پیوند، فرزندانی به نام‌های «سید مصطفی» (1309ش)، «سید احمد» (1324ش)، «سیده فریده»، «سیده زهرا» و «سیده صدیقه» بود.

شخصیت علمی

آقا سید روح‌الله با بهره‌وری از استعداد فوق‌العاده، رشته‌های مختلف علوم را به‌سرعت طی کرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نیز در عالی‌ترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان (آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی) در قم فراگرفت و در مدت 6 سال، جهش فوق‌العاده‌ای در این علوم داشت. در سال 1315ش (1355ق) که حضرت آیت‌الله حائری درگذشت، حاج آقا روح‌الله از چهره‌های سرشناس علمی حوزه علمیّه قم بشمار می‌آمد.

تدریس فلسفه

درس فلسفه او پیش از 28 سالگی، در سال 1308ش (1348ق) شروع شده بود. وی در آن زمان در مدرسه «دارالشفا» سکونت داشت و از اساتید بزرگ فلسفه و حکمت الهی بشمار می‌آمد. شاگردان او از چهره‌های فاضل و اندیشمند حوزه علمیّه قم بودند. حاج آقا روح‌الله خود، آنان را انتخاب می‌کرد و مرتّب به‌گونه کتبی و شفاهی، ایشان را می‌آزمود.

تدریس عرفان

یکی دیگر از مجالس درس حضرت امام، درس عرفان بود. این درس، ویژه شاگردان خاص و مورد اعتمادش بود. عرفان برای او جزو علایق اصلی بود؛ به‌گونه‌ای که در سال 1307ش، کتاب شرح دعای سحر را - که تفسیر جامعی بود بر دعایی که امام محمد باقردر ماه رمضان می‌خواند - نوشت. او دو سال بعد، «مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة» را نوشت. اثر دیگر وی در آن سال‌ها، مجموعه‌ای از تفسیرها پیرامون «تفسیر فصوص قیصری» بود. عرفان، تأثیر زیادی در شخصیت فکری، روحی و نیز فعالیت‌های سیاسی آتی او داشت.

درس اخلاق

نخستین درسی که آقا روح‌الله پس از رحلت آیت‌الله‌ حائری آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود. او در این درس، به‌مناسبت‌های مختلف، اشاراتی گویا و گاه کنایه‌آمیز، به وضعیت حکومت و اسلام‌زدایی پهلوی اول، مطرح می‌کرد که برخورد حکومت رضاخانی را با وی در پی داشت. مأموران شهربانی حکومت تازه تأسیس پهلوی در قم، از ادامه این درس در فیضیه جلوگیری کردند. آقا روح‌الله نیز درس خود را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل نمود. کتاب «اربعین حدیث» از نتایج این درس اخلاقی - عرفانی است.[۱۹]

دوره سوم (از 1320-1340)

این دوره از زندگی آیت‌الله حاج آقا روح‌الله با چهل سالگی آغاز می‌شود. احاطه گسترده ایشان در علوم عقلی و تحقیقات فلسفی، وی را در زمره اساتید اول فلسفه در حوزه علمیّه قم قرار می‌داد. او به شبهات عقلی و ایراداتی که به مکتب اسلام می‌شد، پاسخ‌گو بود؛ چنان‌که کتاب «کشف الأسرار» را در پاسخ به کتاب «اسرار هزارساله» تألیف فرمود.

حوزه علمیه قم با رحلت آیت‌الله‌ حائری (1315ش) و فشار روزافزون حکومت پهلوی، روزهای سختی را می‌گذراند. با آغاز دهه 20 و سقوط رضاخان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت‌الله‌ بروجردی شخصیت علمی برجسته‌ای بود که می‌توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت‌الله حائری و از جمله حاج آقا روح‌الله به‌سرعت تعقیب شد. حاج آقا روح‌الله در دعوت از آیت‌الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه بسیار تلاش کرد. او در تعقیب هدف‌های ارزشمند خویش در سال 1328ش، طرح «اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه» را با همکاری آیت‌الله مرتضی حائری تهیه کرد؛ هرچند با موانعی روبه‌رو شد.

تدریس خارج فقه و اصول

آیت‌الله حاج آقا روح‌الله درس خارج فقه و اصول خود را در سن 44 سالگی (در سال 1364ق)، که مصادف با ورود حضرت آیت‌الله‌ بروجردی به شهر قم بود، آغاز کرد. پاره‌ای از ویژگی‌ها و امتیازات درس خارج وی، طرح اشکالات هر مسئله و شرح و بسط کامل مباحث آن، مخلوط نکردن مباحث اصولی با مباحث فلسفی، طرح نظریات نو و ابتکاری و تقلید نکردن از علمای پیشین بود.

در اینجا شایسته است «اساتید»، «مشایخ روایی» و «تألیفات» ایشان را (بیرون از زمان‌بندی دوره‌ها) برشمریم.

استادان

حضرت امام در رشته‌های مختلف علوم، همچون ادبیات فارسی و عربی، فقه و اصول، منطق، فلسفه غرب و شرق، عرفان، کلام، هیئت و... محضر اساتید متعددی را درک نمودند. برخی از اساتید ایشان با توجه به پاره‌ای منابع[۲۰]بدین شرح‌اند:

  1. آقا میرزا محمود افتخار العلماء؛
  2. میرزا رضا نجفی خمینی؛
  3. آیت‌الله پسندیده؛
  4. حاج شیخ محمد گلپایگانی؛
  5. آقا میرزا محمدعلی بروجردی؛
  6. آقا عباس اراکی؛
  7. میرزا محمدعلی ادیب تهرانی؛
  8. آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری؛
  9. آقا شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی؛
  10. آیت‌الله سید علی یثربی کاشانی؛
  11. آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی؛
  12. آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری؛
  13. آیت‌الله محمدحسین بروجردی؛
  14. آیت‌الله حاج میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی؛
  15. آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی؛
  16. آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی.

مشایخ روایی

  1. شیخ محمدرضا اصفهانی نجفی، آل شیخ محمدتقی اصفهانی، از محدث نوری، از شیخ انصاری؛
  2. سید محسن امین، از سید محمدهاشم موسوی رضوی هندی، از شیخ انصاری؛
  3. شیخ عباس قمی، از محدث نوری، از شیخ انصاری؛
  4. سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی، از میرزا محمدهاشم اصفهانی، از شیخ انصاری.

تألیفات

  1. مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة؛
  2. شرح دعای سحر؛
  3. شرح اربعین حدیث؛
  4. حاشیه بر فصوص الحکم قیصری و مصباح الأنس؛
  5. حاشیه بر مفتاح الغیب؛
  6. أسرار الصلوة یا معراج السالکین؛
  7. رساله‌ای در طلب و اراده؛
  8. حاشیه بر رساله شرح حدیث رأس الجالوت، قاضی سعید و شرح مستقلی بر حدیث؛
  9. کشف الأسرار؛
  10. شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
  11. آداب الصلاة؛
  12. الرسائل؛
  13. کتاب البیع؛
  14. کتاب الطهارة؛
  15. أنوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة؛
  16. مناهج الوصول إلی علم الأصول؛
  17. رسالة فی الاجتهاد و التقلید؛
  18. زبدة الأحکام؛
  19. المکاسب المحرمة؛
  20. تحریر الوسیلة؛
  21. جهاد النفس یا جهاد اکبر؛
  22. حکومت اسلامی یا ولایت فقیه؛
  23. تفسیر سوره حمد؛
  24. مناسک حج؛
  25. لمحات الأصول؛
  26. دیوان اشعار.

شاگردان

  1. آیت‌الله سید جلال‌الدین آشتیانی
  2. آیت‌الله حسین تقوی اشتهاردی
  3. آیت‌الله عبدالله جوادی آملی
  4. آیت‌الله مرتضی حائری یزدی
  5. آیت‌الله مهدی حائری یزدی
  6. آیت‌الله سید علی خامنه‌ای
  7. آیت‌الله سید مصطفی خمینی
  8. آیت‌الله جعفر سبحانی
  9. آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی
  10. آیت‌الله یوسف صانعی
  11. آیت‌الله حسن طاهری خرم‌آبادی
  12. آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی
  13. آیت‌الله محمدعلی گرامی
  14. آیت‌الله عباس محفوظی گیلانی
  15. آیت‌الله محمد محمدی گیلانی
  16. آیت‌الله حسین مظاهری
  17. آیت‌الله محمدهادی معرفت
  18. آیت‌الله حسینعلی منتظری
  19. آیت‌الله سید عبدالغنی موسوی اردبیلی
  20. آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
  21. آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی
  22. آیت‌الله حسین نوری همدانی .

توجه

گفتنی است افراد مزبور، کسانی هستند که برخی از آنان دروس امام را تقریر نموده و برخی به درجه مرجعیت نائل آمده‌اند وگرنه از آن حضرت، شاگردان فاضل و دانشمند دیگری نیز بهره جسته و در روند مبارزه، پیروزی و تثبیت و تداوم انقلاب اسلامی نقش داشته‌اند، همچون: آیات و حجج اسلام بهشتی، ربانی شیرازی، سعیدی، صدر (موسی)، غفاری، قدوسی، مطهری، مفتح، هاشمی رفسنجانی و...

دوره سوم زندگی او مصادف است با دو حادثه مهم: یکی، بروز جنگ جهانی دوم و دیگری، اشغال ایران، خروج رضاخان از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد حاج آقا روح‌الله، این زمان، فرصت مناسبی برای قیام اصلاحی بود. با همه امیدهای روح‌الله، قیام مورد نظر صورت نگرفت. او در این دوره عالمی است کامل و جامع الشرایط، مُصلحی است هوشیار با پشتوانه دانش و بینش سیاسی، با کوله‌باری از تجربه دوران 20 ساله رضاخانی، که شناخت کاملی از اوضاع ایران و جهان دارد؛ لذا با صدور بیانیه‌ای در 1323/3/13ش (11 جمادی‌الثانی 1363ق)، زمان مناسب تحول بنیادین را یادآوری می‌کند: «امروز، روزی است که نسیم روحانی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه‌گرد و شهوت‌ران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».

دوره چهارم زندگی امام (از 1340-1368)

مرجعیت

این دوره، هم‌زمان با رحلت آیت‌الله بروجردی (10 فروردین 1340) است. در این هنگام، جمع فراوانی از علما و فضلای حوزه به آیت‌الله حاج آقا روح‌الله اصرار نمودند که رساله عملیّه ایشان چاپ شود، اما او نپذیرفت؛ ازاین‌رو، فتاوای وی را از حاشیه‌اش بر کتاب «وسیلة النجاة» سید ابوالحسن اصفهانی و نیز حاشیه بر «العروة الوثقی» به دست می‌آوردند؛ تااینکه با وفات حضرت آیت‌الله‌ حکیم(1349ش)، بخش معتنابهی از مردم، مقلد «حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله موسوی خمینی» شدند.

قیام پانزده خرداد 1342

این دوره، آغازی برای رفع موانع برای دشمنان ایران و اسلام بود. هم‌زمان با تسلط آمریکا بر امور مملکت، فشار بر رژیم برای اجرای اصلاحات آمریکایی افزایش یافت و در قالب اصلاحات ارضی و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی با چشم‌اندازی ظاهراً مردم‌فریب رخ نمود؛ ولی در باطن از اتحاد شومی خبر می‌داد و تسلط آمریکا، اسرائیل و عوامل آنها را بر کلیه شئون مملکت فراهم می‌کرد. در این زمان، حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله خمینی در برابر اصلاحات آمریکایی به‌شدت ایستاد و رژیم شاه به تلافی آن، در دوم فروردین 1342 که مصادف بود با شهادت امام جعفر صادق (ع)، به مدرسه فیضیه یورش برد. در این حادثه، تعدادی شهید و مجروح شدند. حاج آقا روح‌الله در پی این حادثه، خطاب به مردم و علمای نجف و قم فرمود: «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است» و در اعلامیه معروف خود تحت عنوان «شاه‌دوستی؛ یعنی غارتگری»، جهت‌گیری مبارزه را مشخص ساخت. راز تأثیر شگفت پیام و کلام او را در روان مردم که تا مرز جانبازی پیش می‌رفت، باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأی و صداقت بی‌شائبه‌اش با آنان جستجو کرد.

آیت‌الله‌ خمینی در پیامی به‌مناسبت چهلم فاجعه فیضیه دست به افشاگری زد: «من مصمم هستم که از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم». ایشان نطق تاریخی خود را در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه ایراد نموده، خطاب به شاه گفت: «آقا من به شما نصیحت می‌کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا اغفال می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند». شاه فرمان خاموش کردن فریادش را صادر کرد. در شامگاه 14 خرداد آیت‌الله‌ خمینی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. صبح روز پانزدهم خبر بازداشت ایشان، به تهران و سایر شهرها رسید. مردم به خیابان‌ها ریخته، با شعار «یا مرگ یا خمینی» به‌سوی کاخ شاه به حرکت درآمدند. قیام، با شدت سرکوب شد و به خون نشست. حکومت تصمیم داشت او را پس از محاکمه اعدام کند؛ تااینکه اعلامیه‌ای به امضای علما و مراجع منتشر شد که در آن به‌صراحت، مرجعیت وی را تأیید کرده، خواهان آزادی او شدند. سرانجام حاج آقا روح‌الله پس از اعتراضات زیاد، صبح روز 19 فروردین 1343، پس از ده ماه زندان و مراقبت، به قم برگردانده شد. قیام 15 خرداد 1342 علی‌الظاهر از جوشش و جنبش افتاد؛ اما افشاگری او علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی کارمندان آمریکایی)، ایران را در آبان سال 43 در آستانه قیامی دوباره قرار داد. حاج آقا روح‌الله در روز 4 آبان 1343 بیانیه‌ای انقلابی صادر کرد و در آن نوشت: «دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماًو از آمریکا خصوصا متنفر است... آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می‌کند...». سحرگاه 13 آبان 1343 او را بازداشت کرده و با یک فروند هواپیمای نظامی به ترکیه انتقال دادند و بار دیگر پس از یک سال او را به عراق (نجف) تبعید کردند. انتقال او به نجف به این منظور بود که شخصیت وی تحت‌الشعاع دیگر علمای حوزه بزرگ نجف قرار گیرد؛ اما ایشان ستاره‌ای درخشان در آسمان فقاهت آن حوزه هزار ساله شد و مورد احترام علمای آن شهر قرار گرفت.

اقامت در نجف

ایشان در نجف، درس خارج فقه خود را از سال 1344 در مسجد شیخ انصاری شروع کردند که از پربارترین درس‌های آن حوزه بشمار می‌آمد. کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه ایشان نیز متن یکی از درس‌های خارج فقه آن دوران است. ایشان همواره رخدادهای ایران را پیگیری کرده و در برابر رژیم شاه موضع انقلابی داشتند. همچنین با تدریس نظریه «ولایت فقیه»، طرح بزرگشان را برای ایجاد حکومت اسلامی ارائه دادند. حاج آقا روح‌الله در مدت سیزده سال تبعید خود در نجف، شاگردان فراوانی تربیت کرده که استوانه‌های محکمی برای انقلاب اسلامی ایران شدند. ایشان از بدو ورود به نجف با ارسال نامه‌ها و پیک‌هایی به ایران، ارتباط خویش را با مبارزان حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام فرامی‌خواندند. واکنش تند ایشان در برابر برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی رژیم، همچون: «جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی»، «جشن هنر شیراز»، «دیکتاتوری حزبی رستاخیز»، «تغییر تاریخ رسمی کشور از مبدأ هجرت پیامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشی»، «تخریب معیشت فرودستان و گسترش حلبی‌آبادها»، «خرید بی‌رویه تسلیحات نظامی از غرب»، «حرکت ایران همسو با اهداف آمریکا در خاور میانه» و «سرکوب مبارزان سیاسی» تنور مبارزه را گرم نگاه می‌داشت.

اوج‌گیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم

هرچند رژیم شاه در سال 1355ش، در اوج اقتدار خود به سر می‌برد، اما با بحران مشروعیت روبه‌رو شده بود. سرکوبی مخالفان کار را بدانجا رساند که آن رژیم از بیرون مرزها، به نقض حقوق بشر متهم شد. شاه برای رفع این اتهام و به خیال اینکه خطری برای تداوم و ثبات رژیمش ندارد، سیاست «فضای باز سیاسی» را آغاز کرد. «حضرت آیت‌الله‌ خمینی» با رصد رخدادها و وضعیت ایران، در مرداد 1356 طی پیامی اعلام کردند: «اکنون به‌واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی، فرصتی است که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطن‌خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن‌های اسلامی در هر جا بی‌درنگ از آن استفاده کنند و بی‌پرده به‌پا خیزند». گروه‌های مبارز و مردمی که شخص شاه را عامل استبداد و وابستگی می‌دانستند، به استقبال پیام ایشان برآمده و منتظر فرصت برای اعتراضات اجتماعی بودند. درگذشت مشکوک آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی، در اول آبان 1356 و مراسم پرشکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بر خیزش دوباره روحانیت و قیام جامعه مذهبی ایران بود. ایشان این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیدند. رژیم شاه با درج مقاله‌ای توهین‌آمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات، انتقام گرفت. اعتراض مردمی به این مقاله، به قیام 19 دی‌ماه 1356 قم و ادامه اعتراضات در سال 57 منجر شد. رژیم، به کارهای مردم‌فریب، مانند بستن مراکز فساد و آزادی مطبوعات دست زد؛ اما اراده مردم، با فرمان مقاومت از سوی امام، تغییر نیافت. سرکوب راهپیمایی 17 شهریور، نقطه عطفی در اوج‌گیری مبارزه بود. امام مبارزان میانه‌رو را از شعار «الزام شاه برای عمل به قانون اساسی با حفظ سلطنت مشروطه» برحذر داشتند که پیامد آن، تلاش رژیم برای فشار وارد آوردن به امام و اخراج ایشان از عراق بود. رفتن امام به‌سوی کویت و ممانعت از پذیرش ایشان، پرواز به فرانسه و اقامت در «نوفل لوشاتو» را برای رهبر انقلاب رقم زد. ایشان توانست صدای انقلاب را رساتر به مردم ایران و جهان برسانند. بازتاب سرکوب دانشجوها و اقشار دیگر مردم در روز 13 آبان و راهپیمایی روز عاشورا در 20 آذر، کار را بر شاه و حامیان غربی او سخت‌تر کرد. تغییر پی‌درپی کابینه‌ها و حکومت نظامی هم بر اراده امام و مردم بی‌تأثیر بود. سران چهار کشور غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا) در نشست «گوادلوپ» به این نتیجه رسیدند که امیدی به بقای نظام سلطنتی در ایران نیست و خروج شاه و روی کار آمدن یک دولت غیر نظامی می‌تواند از شدت بحران بکاهد. امام با رفتن شاه، دستور تشکیل «شورای انقلاب» را صادر کرده و با استقبال بی‌نظیر مردم در روز 12 بهمن به وطن بازگشتند. انقلاب مردم با سخنرانی تاریخی در بهشت زهرای تهران و سپس تعیین دولت از سوی ایشان به سرانجام خوش پیروزی نزدیک شد. یوم الله 22 بهمن 1357ش، تنفس صبحی دوباره در جان ملت، روز پیروزی انقلاب و نقطه آغاز تحولات بزرگ تاریخی برای سرزمین ایران، آئین تشیع و جهان اسلام بود.[۲۱]

درایت، هوشمندی و اقتدار رهبری حضرت امام خمینی، به‌ویژه در سال‌های نخست پس از پیروزی، بسیار درخشان و ممتاز است.

رهبر و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران

دوره رهبری ده سال و چهار ماه ایشان رسما از 22 بهمن 1357ش، تا 14 خرداد 1368ش، ادامه داشت. حضرت امام خمینی ابتدا به تثبیت نظام سیاسی جدید پرداخت و «جمهوری اسلامی» را با توجه به مبانی «اسلام سیاسی شیعی» و مقتضیات دنیای جدید طراحی کردند. بلافاصله پس از پیروزی، با فراخوانی مردم به رفراندم برای تعیین نظام سیاسی و تشکیل مجلس خبرگان و همه‌پرسی قانون اساسی، الگوی جدیدی از حکومت اسلامی را به جهان نشان دادند. با فروپاشی استبداد پهلوی و رواج گسترده آزادی‌های اجتماعی، گروه‌های مختلف توانستند با برگزاری نشست‌ها و انتشار اندیشه‌های خود به رقابت بپردازند؛ اما به دلیل نبود تجربه زندگی در فضای باز سیاسی و نبود نکات مورد اتفاق همه نیروهای اجتماعی، این فضا به‌زودی به منازعه‌ای دامن‌گیر تبدیل شد. آرایش نیروهای اجتماعی، به‌ویژه برخی گروه‌ها و احزاب سیاسی که متأثر از مکاتب سیاسی غرب و شرق (لیبرالیسم و کمونیسم) بودند و صف‌بندی آنها در برابر «مکتب انقلاب اسلامی» که برگرفته از اندیشه سیاسی حضرت امام و خواسته مردم ولایت‌مدار بود، رخدادهای تلخ بی‌شماری را در تاریخ انقلاب رقم زد. این رخدادها همگام با رویکرد خصمانه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و حمایت غرب و شرق از گروه‌های معارض داخلی در کنار تهاجم نظامی رژیم بعثی عراق به نمایندگی از حاکمان مرتجع جهان عرب، شرایطی را رقم زد که می‌توان گفت هرکدام از آنها می‌توانست مسیر انقلاب را تغییر داده، به شکست بکشاند؛ اما دست خداوند، هوشمندی و رهبری مقتدرانه امام، جان‌فشانی، وفاداری و آگاهی مردم ایران، راه انقلاب را هموار کرد. حضرت امام خمینی در بهمن‌ماه 1358، پس از عارضه قلبی، به تهران آمدند و با اقامت در آنجا سکان کشتی انقلاب را به دست گرفتند. بحران‌هایی چون تغییر دولت‌ها، اختلاف‌های قوای سه‌گانه، شهادت جمع بسیاری از کارگزاران نظام، مشکلات ناشی از جنگ تحمیلی و... با دست باکفایت ایشان فرومی‌نشست. درایت ایشان در ارائه نظریه «ولایت مطلقه فقیه» و تشکیل نهادهایی همچون «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، راه برون‌رفت از بحران‌ها را فراروی انقلاب نهاد. ملت ایران نیز پاسدار میراث بزرگ امام خویش بود و ایشان را در رواق چشمانش می‌نشاند. علاقه مردم ولایت‌مدار به امام به‌گونه‌ای بود که در سال 1368، در حالی با پیکر پاک ایشان پس از سال‌ها تحمل سختی‌ها و مشکلات، وداع می‌کرد که حضور جمعیت، چندین برابر بیشتر از لحظه ورود وی به خاک وطن بود و عشق و پایداری آنان عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب، جدی‌تر و نظامشان علی‌رغم همه توطئه‌ها و حوادث، پرثبات‌تر از هر زمان دیگر شد. «جمهوری اسلامی»، بارزترین ثمره عمر حضرت امام است. ایشان این نظام سیاسی را به‌گونه‌ای طراحی کردند که به هیچ فردی تکیه نداشته و در وصیت‌نامه خودشان به ملت چنین سفارش می‌کنند که: «با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمت‌گزار، در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد؛ که خدمت‌گزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللَّه نگهدار این ملت و مظلومان جهان است».

دیدگاه‌های تقریبی

اتحاد امت اسلام

آنچه که ملت‌ها را به هم نزدیک می‏کند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ اسلام است.

اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محله‏های یک شهر به هم نزدیک‏اند. و همه روی قواعد اسلامی موظف‏اند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحدالکلمه با کسانی که برخلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.

دو مشکل اساسی ممالک اسلامی

به نظر من، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومت‌ها و ملت است که حکومت‌ها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومتْ خودش را از ملت می‏‌داند، نه ملتْ خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومت‌هاست، اگر چنانچه حکومت‌ها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملت‌ها حاضرند برای همکاری. مشکل دوم که باز از مشکلهای اساسی است برای دولت‌ها و ملت‌های اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولت‌هاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین رااِخْوَه [2]می‏‌داند، در عین حال می‏بینیم که بین دولت‌های اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت ـ که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیدۀ اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است ـ چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولت‌های اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، ولو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همۀ قدرت‌ها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همۀ تجهیزات بالاتر است.

………….. یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دسته‏ای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دسته‏ای حنبلی و دسته‏ای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعه‏ای که همه می‏خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دستۀ دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها می‏خواهند نه این باشد نه آن، راه را اینطور می‏دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همۀ ما مسلمان هستیم و همۀ ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم. …………………………………………. حضرات آقایان! همۀ ما مسئول هستیم. روحانیون در درجۀ اولِ مسئولیت هستند. روحانیون باید بروند در بلاد و در جاهایی که دوردست است [2]لازم است که بروند در دهات و قصبات و اعلام کنند مسائلی را که ما می‏گوییم. در جاهای دورافتاده ممکن است که یک اغفالهایی باشد، یک تبلیغات سوئی باشد. اینها در مراکزِ مثل تهران یا سایر بلاد عظیم نمی‏توانند تبلیغات خلاف بکنند، لکن در قرا و قصبات دورافتاده، یک حرف‌های غیرظاهر می‏زنند، غیر صحیح می‏زنند؛ مثلاً می‏گویند که اقلیت‌های مذهبی در حکومت اسلام باید از بین بروند! این خلاف اسلام است. اسلام اقلیت‌های مذهبی را احترام گذاشته است؛ اسلام اقلیت‌های مذهبی را در مملکت ما محترم می‏شمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنی ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنی نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسی که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرف‌ها گوش بکنند.

……………………………. مسئلۀ اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشه‏اش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست می‌‏کردند و[به اختلاف]دامن می‏زدند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس [1]پیدا شد؛ وگرنه نه عوام اهل سنت به سنت رسول‏اللّه‏ عمل کرده و می‏کنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمۀ اطهار کرده‏اند. ائمۀ اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازه‏های آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری می‏خواهند بکنند. قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق[اجرا]شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهای آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و همۀ جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهره‏گیری کنند: مادی، می‏بینید که بهره‏گیری کردند؛ بهره‏گیری روحانی هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند. اینکه می‏بینید یک کلمه وقتی از یک آدمی در اینجا صادر می‏شود، آن را عَلَم می‏کنند و چند هزار، چند صد هزار چاپ می‏کنند، نه اینکه یک آدم معمولی این کار را بکند، این دولت‌ها و این خارجیها هستند که به آن دامن می‏زنند و آنطور منتشر می‏کنند….

یگانگی و برادری سنی و شیعه

ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا مذهب است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام[اختلاف کنیم]. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطۀ اختلاف مسلکی از اسلام مثلاً چه بکنیم. ما که می‏بینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همۀ ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دست‌هایی را که مثل سابق[می‏خواهند]ما را از هم جدا کنند قطع کنیم. …. من خدمتگزار همۀ شما هستم. ما آمده‏ایم که اسلام را از این وضع نجات بدهیم، مسلمین را از این تفرقه‏ها نجات بدهیم. … ……………………… بحمداللّه‏ شما توجه پیدا کردید که آنهایی که می‏خواهند بین اهل سنت و اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند نه شیعه. اینها اصلاً به اسلام کار ندارند. و الاّ کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با وحدت همۀ مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم ان‏شاءاللّه‏، این نمی‏آید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشاره‏ای از خارج هست. و قدرت‌های بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همۀ گروه‌های اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند. …………………. یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترک‏ها، با بلوچ‏ها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم. الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند . آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سُنّی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی مابین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنُّن هست، [1]چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم. … شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئه‏هایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالف‏اند. نه با کُرد مخالف‏اند و نه با فارس مخالف‏اند؛ آنها با اساس مخالف‏اند؛ با اسلام مخالف‏اند. و همۀ مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.

…………….. …باید بین قشر دانشگاهی ومحصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم. وبین برادران اهل سنت وشیعه که اینها هم باهم باشند. همان‏طوری که اهل سنت چهار مذهب دارند که در کنار هم‏اند، مذاهب نمی‏ریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که می‏نشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همه مان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دین مان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هرکدام برای خودمان عملی داریم وبرای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا می‏شود دعوایی است که آنها ایجاد می‏کنند در بین ما.

رحلت

حضرت امام خمینی به دنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 اردیبهشت 1368، از روز دوم خرداد تحت عمل پزشکی قرار گرفتند. به دنبال مشکل اساسی که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بیماری ایشان به وجود آمده بود، در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقیقه 13 خرداد سال 1368 خورشیدی (3 ژوئن 1989م) برابر با 24 شوال 1409ق، در 87 سالگی، روحشان از این دنیا رحلت کرده، به ملکوت اعلا پیوست.

آنچه پس از ایشان از متاع مادی به‌جا ماند، به گزارش دیوان عالی کشور - که مطابق اصل 142 قانون اساسی موظف بود دارایی رهبر و مسئولان رده‌بالای نظام را قبل و بعد از مسئولیت، رسیدگی و بررسی کند و حضرت امام نخستین کسی بود که صورت دارایی خود را در تاریخ 24 دی‌ماه 1359 برای دیوان عالی ارسال نمود - بدین شرح است: «نه‌تنها به اموال امام چیزی اضافه نشده، بلکه قطعه زمین ارث‌رسیده به امام در خمین نیز پس از انقلاب، در زمان حیات ایشان بین مستمندان محل، تقسیم شده است. تنها ملک غیر منقول امام، منزل قدیمی ایشان در قم بود که از زمان تبعید در سال 1343، عملاً در اختیار اهداف نهضت و محل تجمع مردم بوده است. مختصر وسایل اولیه زندگی در منزل، متعلق به همسرشان بوده و دو قطعه قالی مستعمل موجود، ملک کسی نیست و باید به سادات نیازمند داده شود. از آن حضرت هیچ وجه نقدی باقی نمانده و هرچه هست، وجوهات است که ورثه، حقی در آن ندارند». بدین ترتیب، دارایی برجامانده از مردی که قریب به نود سال عمر کرد و بر قلوب مردم حکومت داشت، عینک، ناخن‌گیر، شانه، تسبیح، قرآن، سجاده نماز، عمامه، لباس روحانی او و کتب دینی بود.

مراسم تشییع در روز 16 خرداد با حضور میلیون‌ها نفر برگزار شد و پیکر ایشان همان روز در بهشت زهرای تهران، در جایی که اکنون «حرم امام خمینی» است، به خاک سپرده شد. او با «دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا»، به دیدار معبود شتافت.

پانویس

  1. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص78
  2. همان، ص79 و 9
  3. همان، ص88، 90 و 122
  4. همان، ص105
  5. خاطرات آیت‌اللّه پسندیده (گفته‌ها و نوشته‌ها) - یادها، 9
  6. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،، ص131
  7. همان، ص150
  8. همان، ص193
  9. همان، ص153
  10. کوثر(مجموعه سخنرانی‌های حضرت امام...)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام... ، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615
  11. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص232.
  12. همان، ص237.
  13. همان، ص192 و 193
  14. همان، ص 246
  15. همان، ص259
  16. همان
  17. آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله مظاهری، خبرنامه نخستین همایش حاج آقا نورالله اصفهانی، شماره اول، ص16-17 و شماره دوم، ص13-12
  18. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص376 و صحیفه نور، جلد 1، ص255 تا 266
  19. برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه‌نت، مجله: حضور - شماره 38، زمستان 1380، «دیدگاه‌های مقام معظم رهبری»، نویسنده: نامشخص، ص3، برگرفته در تاریخ 2 خردادماه 1394،
  20. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص143، 180، 190، 192، 246، 259، 384، 385، 388 و 393؛ زمزم نور: زندگی‌نامه، آثار و... امام خمینی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، چاپ نهم، ص9 و 10؛ رضا بابایی، کارنامه نور (زندگی‌نامه امام خمینی)
  21. انقلاب اسلامی ایران، جمعی از نویسندگان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، 1384، ص94 تا 111.