اهل کتاب: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک') |
جز (جایگزینی متن - 'می مانند' به 'میمانند') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اهل کتاب''' به پیروان ادیانی گفته میشود که پیامبر آنان دارای کتابی الهی برای هدایت انسانها بوده است. [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] از مصادیق مسلم این اصطلاح در فرهنگ اسلامی بودهاند. پیروان دین [[زرتشت]] و [[صابئین]] نیز نزد گروهی از عالمان اسلامی، از اهل کتاب دانسته شدهاند. | '''اهل کتاب''' به پیروان ادیانی گفته میشود که پیامبر آنان دارای کتابی الهی برای هدایت انسانها بوده است. [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] از مصادیق مسلم این اصطلاح در فرهنگ اسلامی بودهاند. پیروان دین [[زرتشت]] و [[صابئین]] نیز نزد گروهی از عالمان اسلامی، از اهل کتاب دانسته شدهاند. | ||
در بسیاری از بابهای [[فقه]] | در بسیاری از بابهای [[فقه]] اسلامیمانند [[طهارت]]، [[نماز]]، [[جهاد]]، [[ازدواج]] و [[صید]] و [[ذباحه]]، از زوایای مختلف درباره احکام اهل کتاب بحث شده است.اهل کتاب از سوی حاکم اسلامی بین پذیرش [[اسلام]] و التزام به شرایط ذمّه، آزاد گذاشته میشوند و در صورت عدم پذیرش این دو امر، جهاد با آنان واجب است. | ||
=اهل کتاب در لغت= | =اهل کتاب در لغت= |
نسخهٔ ۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۰
اهل کتاب به پیروان ادیانی گفته میشود که پیامبر آنان دارای کتابی الهی برای هدایت انسانها بوده است. یهودیان و مسیحیان از مصادیق مسلم این اصطلاح در فرهنگ اسلامی بودهاند. پیروان دین زرتشت و صابئین نیز نزد گروهی از عالمان اسلامی، از اهل کتاب دانسته شدهاند.
در بسیاری از بابهای فقه اسلامیمانند طهارت، نماز، جهاد، ازدواج و صید و ذباحه، از زوایای مختلف درباره احکام اهل کتاب بحث شده است.اهل کتاب از سوی حاکم اسلامی بین پذیرش اسلام و التزام به شرایط ذمّه، آزاد گذاشته میشوند و در صورت عدم پذیرش این دو امر، جهاد با آنان واجب است.
اهل کتاب در لغت
اهل به معناى سزاوار و شایسته، خاندان، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چیزى است.[۱] از این رو با اضافه شدن به کتاب معناى «وابستگان به کتاب» مىدهد. چون مقصود از کتاب در اینجا کتاب آسمانى است، «اهل کتاب» به معناى صاحبان کتاب آسمانى و پیروان ادیان الهى است. البته این تعبیر در قرآن و فرهنگ اسلامى براى مسلمانان بکار نمىرود. گزینش این اصطلاح که گویا نخستین بار در قرآن آمده،[۲] بدین جهت است که وجود کتاب هاى آسمانى وجه مشترک همه ادیانالهى است و راه را براى مدعیان ادیان بر ساخته مىبندد.
اهل کتاب در اصطلاح
اصطلاح اهل کتاب 31 بار در 31 آیه از 9 سوره قرآن و بیش از همه در سوره آل عمران (12 بار) بکار رفته است. این موارد عبارتند از: (سوره بقره/2، 105، 109؛ سوره آل عمران/3، 64 ـ 65، 69 ـ 72، 75، 98 ـ 99، 110، 113، 119؛ سوره نساء/4، 123، 153، 159، 171؛ سوره مائده/5، 15، 19، 59، 65، 68، 77؛ سوره عنکبوت/29، 46؛ سوره احزاب/33، 26؛ سوره حدید/57، 29؛ سوره حشر/59، 2، 11؛ سوره بینة /98، 1، 6)
قرآن کریم از اهل کتاب با تعبیرهاى دیگرى نظیر: «الَّذینَ اوتواالکِتبَ»[۳]، «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتب»[۴]، «الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتب»[۵] نیز یاد کرده و با اختصاص بخش قابل توجهى از آیات و خطاب هاى خود، صف آنان را از صف بتپرستان جدا ساخته است.[۶] در آیات مربوط به اهل کتاب، روى سخن با یهود و نصارا و گاه یکى از آن دو است. در برخى آیات بر اثر انکار رسالت پیامبر گرامى اسلام یا نفوذ شرک در عقاید اهلکتاب به آنان «کافر» نیز گفته شده است.[۷]
کاربرد اصطلاح اهل کتاب در برابر «اُمّى»ها و دعوت هر دو گروه به توحید، نشان مىدهد که ساکنان شبه جزیره عرب در آستانه بعثت پیامبر اسلام به این دو گروه عمده تقسیم مىشدهاند: «...وقُل لِلَّذینَ اوتواالکِتبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ...».[۸] اقلیت پراکنده اهل کتاب که یهودیان و مسیحیان بودهاند، با برخوردارى از کتاب آسمانى، تعالیم دینى مکتوب و نیز عالمانى آشنا به خواندن و نوشتن از برترى فرهنگى نسبت به «امى»ها برخوردار بودهاند. امّیها که دین رایج آنان بتپرستى بوده است فاقد کتاب دینى و ادبیات نوشتارى در حوزه دینى و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برترى فرهنگى اهل کتاب را پذیرفته بودند. مراجعه آنان به اهل کتاب درباره صحت و سقم ادعاى پیامبر اسلام مؤید این معناست.
مصادیق اهل کتاب
بررسى آیات مربوط و شأن نزول آنها نشان مىدهد که یهود و نصارا، مصداق روشن اهل کتاب از منظر قرآناند و تورات و انجیل کتاب آسمانى آنان است. قرآن با استناد به نزول تورات و انجیل در زمان بعد از حضرت ابراهیم علیه السلام، احتجاج اهل کتاب بر سر یهودى یا نصرانى بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفى مىکند: «یاَهلَ الکِتـبِ لِمَ تُحاجّونَ فى اِبرهیمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجیلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون».[۹] نفى ارزش و بىپایه و اساس خواندن دین و آیین اهل کتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجیل نیز به روشنى نشان مىدهد که مصداق مورد اشاره آن، پیروان این دو کتاباند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ لَستُم عَلى شَىء حَتّى تُقیموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزِلَ اِلَیکُم مِن رَبِّکُم...».[۱۰]
اگر اهل کتاب، مصداق دیگرى داشت باید از کتاب آسمانى سومى نیز در کنار تورات و انجیل یاد مىشد. مورد خطاب بودن یهود و نصارا یا یکى از آن دو در همه کاربردهاى اهل کتاب نیز مدعاى یاد شده را تأیید مىکند.[۱۱]؛ اما اهل کتاب بودن صابئیان و مجوسیان هیچ مستند قرآنى ندارد و فقط یاد کرد آنان در کنار یهود و نصاراست که چنین پندارى را پدید آورده است: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّبِینَ والنَّصرى والمَجوسَ والَّذینَ اَشرَکوا اِنَّ اللّهَ یَفصِلُ بَینَهُم یَومَ القِیمَةِ...».[۱۲]
برخورد اهل کتاب با اسلام و مسلمانان
در عصر نزول قرآن اهل کتاب در مناطقى از شبه جزیره عرب از جمله در شهر یثرب زندگى مىکردند. آنان ضمن مباهات به داشتن کتاب آسمانى و پیروى از پیامبران بزرگى چون حضرت موسى و حضرت عیسى علیهماالسلام خود را برتر از اعراب بتپرست، مشرک و فاقد کتاب آسمانى مىدانستند، بر همین اساس رعایت نکردن امانت درباره اموال آنان و تصرف در آن را جایز شمرده، آن را به حکم خداوند نسبت مىدادند: «و مِن اَهلِ الکِتبِ... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایُؤَدِّهِ اِلَیکَ اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمـًا ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیِّینَ سَبیلٌ...»[۱۳]. [۱۴].
آنان گرچه دچار اختلاف شده (سوره آل عمران/3،19)، گاه دست به تحریف کتاب آسمانى خود مىزدند (سوره بقره/2،79)، با این حال همه با توجه به بشارت هاى ظهور و نیز اوصافى که از پیامبر آخرالزمان در کتاب هاى خود دیده بودند او را بسان فرزندان خود مىشناختند (سوره بقره/2،146) و آمدن چنین پیامبرى را انتظار کشیده، آمدن او را به دیگران بشارت مىدادند با این گمان که از میان آنان برانگیخته خواهد شد؛ اما چون پیامبر موعود از میان اعراب (امى) ظهور کرد، تنها از اینرو که از میان آنها برگزیده نشده، نه تنها رسالت او را انکار کردند (سوره بقره/2،89 ـ 90) بلکه دست به تحریف زدند و همه نشانهها و بشارت هاى او را در کتاب هاى آسمانى خود تغییر دادند. (سوره مائده/5،13)[۱۵]
دستهاى از آنان (یهود) چنان به دشمنى خود ادامه دادند که به سرسختترین دشمنان پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان تبدیل شدند. (سوره مائده/5،82) آنان (یهودیان مدینه) براى نابودى اسلام توطئهها چیدند و با منافقان و مشرکان همداستان شده (سوره آل عمران/3،111؛ سوره مائده/5،41)، سرانجام به جنگ تمام عیار با مسلمانان برخاستند که به شکست و کوچاندن آنان از مدینه انجامید.[۱۶] (سوره حشر/59،2)
اهداف اهل کتاب در برخورد با اسلام
1- دفاع از حقانیت آیین خود و منسوخ نشدن آن
2- نابودى اسلام از رهگذر تشکیک در عقاید مسلمانان و ایجاد تفرقه در میان آنان و برانگیختن دشمنان اسلام بر ضد مسلمانان.
روش های مخالفت اهل کتاب با اسلام
انکار رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله
اهل کتاب بر اساس نام و خصوصیات ذکر شده در تورات و انجیل پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را همانند فرزندان خود دقیق و روشن مىشناختند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ یَعرِفونَهُ کَما یَعرِفونَ اَبناءَهُم» (سوره بقره/2،146؛ سوره انعام/6،20)[۱۷]؛ اما هنگامى که آن حضرت برانگیخته شد، گروهى از آنان او را انکار کرده به رغم آگاهى از حقانیت اسلام و قرآن، آموزههاى آن را نادیده گرفته، تجاهل کردند: «...نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ کِتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کَاَنَّهُم لایَعلَمون». (سوره بقره/2،101)
لجاجت در درخواست هاى باطل
اسلام با اهل کتاب از در مدارا وارد شد؛ اما آنان به این مدارا و مسالمت تن درنداده با لجاجت نه تنها به پیامبر ایمان نیاوردند، بلکه بر پیروى آن حضرت و مسلمانان از آیین آنان اصرار داشتند.(سوره بقره/2،120) گروهى (یهود)[۱۸] از پیامبر، فرود آوردن کتابى مستقل را به صورت معجزه از آسمان درخواست مىکردند: «یَسـَلُکَ اَهلُ الکِتبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَیهِم کِتبـًا مِنَ السَّماءِ فَقَد سَاَلوا موسى اَکبَرَ مِن ذلِکَ...». (سوره نساء/4،153)
لجاجت معاندانشان -[۱۹] بر کفرورزى چنان بود که به تصریح قرآن اگر هر آیه و معجزه الهى برایشان آورده مىشد تن به ایمان نمىدادند: «ولـَئِن اَتَیتَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ بِکُلِّ ءایَة ما تَبِعوا قِبلَتَکَ». (سوره بقره/2،145)
کتمان حق
کافران اهل کتاب در گفتگو یا مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهى و اذعان به حقانیت امورى چون بعثت پیامبر اسلام و تغییر قبله[۲۰] آن را پنهان مىساختند: «و اِنَّ فَریقـًا مِنهُم لَیَکتُمونَ الحَقَّ وهُم یَعلَمون». (سوره بقره/2،146)
تلاش براى منحرف ساختن مسلمانان
گروهى از اهل کتاب چنان در آتش حسادت هدایت یابى مسلمانان و نعمت هاى خداداد آنان مىسوختند که از هیچ کوششى براى تضعیف عقیده و ایمان آنان و بازگشت از اسلام فروگذار نمىکردند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتبِ لَویُضِلّونَکُم» (سوره آل عمران/3،69)، از این رو خداوند مؤمنان را از پیروى آنها برحذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به کفر بازگردانند: «اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُواالکِتبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمنِکُم کفِرین».[۲۱](سوره آل عمران/3،100)
تلاش آنان براى گمراه کردن مسلمانان به درجهاى رسید که در توطئهاى خطرناک تصمیم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپیوندند؛ اما شبانگاهان ارتداد خود را اعلام کنند[۲۲] تا مسلمانان بپندارند که آنان با اسلام مخالفتى ندارند؛ اما چون پس از تحقیق، بطلان آن را فهمیدند از آن دست کشیدهاند.
این توطئه چنان خطرناک بود که مىتوانست تهدیدى جدى براى نو مسلمانان سست ایمان باشد؛ اما قرآن خطر آن را به پیامبر صلى الله علیه و آله گوشزد کرد و مانع این توطئه شد: «و قالَت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتبِ ءامِنوا بِالَّذى اُنزِلَ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعون».[۲۳] (سوره آل عمران/3،72)
برخى آیه را در شأن 12 نفر از احبار یهود خیبر نازل دانستهاند. آنان با یکدیگر قرار گذاشتند پس از اجراى تصمیم یاد شده، بگویند که ما پس از بررسى تورات و مشورت باعالمان خویش دریافتیم که محمد صلى الله علیه و آله ویژگی هاى پیامبر موعود را ندارد و ادعاى باطلى مىکند.[۲۴]
ایجاد تفرقه میان مسلمانان
اهل کتاب به ویژه یهود همواره در پى انتقام از مسلمانان بودند و یکى از راههاى انتقام ایجاد تفرقه میان آنان بوده است و چون اهل کتاب از دیرباز در مدینه و پیرامون آن سکونت داشتند و از اختلافات دیرینه میان اوس و خزرج و ریشه این منازعات باخبر بودند با استفاده از هر فرصت مناسبى این منازعات را به یاد آنان انداخته، آتش فتنه را شعله ور مىساختند. شمارى از مفسران،[۲۵] آیات 99 ـ 100 سوره آل عمران/3، را اشاره به این تفرقهافکنى از سوى یهود دانستهاند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجـًا...».
گاهى نیز کار اختلاف برانگیزى چنان مؤثر مىافتاد که دو طرف دست به سلاح مىبردند. در این گونه موارد آتش فتنه با تماس هاى مکرر پیامبر صلى الله علیه و آله با اوس و خزرج و پند و نصیحت آنها خاموش مىشد.[۲۶]
فشار اقتصادى
یهود با عدم پرداخت دیون خود به مسلمانان درصدد فشار اقتصادى به آنان برآمدند. این اقدام زمانى صورت گرفت که وضعیت مالى مسلمانان در مدینه بسیار دشوار بود و آنان از پرداخت پول مسلمانان در ازاى خرید کالا به این دلیل که این معامله در دوران جاهلیت و پیش از اسلام انجام گرفته، سرباز زدند.
به گفته برخى مفسران آیه 75 سوره آل عمران/ 3 به این نکته اشاره دارد[۲۷]؛ همچنین هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله ابوبکر را براى دریافت کمک مالى نزد رهبر قبیله بنىقینقاع فرستاد، آنان به طعنه گفتند که خداى شما دست نیاز به سوى ما گشوده و او تهیدست و ما توانگریم. (سوره آل عمران/3،181) -[۲۸]
آزار پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان
برخى آیات نشان مىدهد که افرادى از اهل کتاب همانند مشرکان با شیوههاى گوناگون، از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذیت مىکردند: «ولَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اُوتواالکِتبَ مِن قَبلِکُم ومِنَ الَّذینَ اَشرَکوا اَذىً کَثیرًا...». (سوره آل عمران/3،186) برخى آیه را در شأن کعب بن اشرفِ شاعر از یهودیان مدینه نازل دانستهاند که در اشعار خویش به تحریک مشرکان و هجو پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان پرداخته و نام و زیبایی هاى زنان مسلمان را موضوع غزلهاى عاشقانه خود قرار مىداد.[۲۹]
برخى نیز آن را اشاره به سخن یکى از یهودیان دانستهاند که با شنیدن آیه «مَن ذَاالَّذى یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا...». (سوره بقره/2،245) در تمسخر آن، خدا را تهیدست و خود را توانگر خوانده بود.[۳۰]
مسخره کردن اسلام
گروهى از اهل کتاب، دین و آیات الهى را به بازى و تمسخر مىگرفتند، براى همین خداوند مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر مىداشت: «...لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکُم هُزُوًا ولَعِبـًا مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ مِن قَبلِکُم والکُفّارَ اَولِیاءَ...».(سوره مائده/5،57) مفسران آیه را اشاره به برخورد افرادى از اهل کتاب دانستهاند که نزد مسلمانان اظهار اسلام کرده ولى در واقع بر کفر خود مانده بودند. آنان با این کار اسلام را بازیچه خود قرار مىدادند.[۳۱]
آنان همچنین با شنیدن صداى اذان و دعوت مردم به سوى نماز، آن را به مسخره گرفته، مىخندیدند -[۳۲] «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعقِلون». (سوره مائده/5،58) قرآن ریشه چنین برخوردى را نابخردى و فقدان فهم درست معارف و معانى نهفته در این اعمال عبادى مىخواند -[۳۳] که دلیل دیگرى جز ایمان مسلمانان به خداوند، قرآن، کتب آسمانى پیشین و فاسق بودن اغلب اهل کتاب نداشت: «قُل یاَهلَ الکِتبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَکثَرَکُم فسِقون». (سوره مائده/5،59)
تحریف و کتمان بشارت بعثت پیامبر اسلام
بر اساس برخى آیات، اهل کتاب بر پایه بشارت هاى آمده در تورات و انجیل، خیلى دقیق و روشن، پیامبر اسلام را مىشناختهاند (سوره بقره/2، 146؛ سوره آل عمران/3، 20)؛ اما به رغم این بشارت ها، دست به تحریف و کتمان آنها زده، از تصدیق حقانیت قرآن و پیامبر اسلام خوددارى مىکردند.
تغییر کلماتى همچون «فارقلیطا» که معادل کلمه «احمد» صلى الله علیه و آله است به «پارکلى طوس» نمونهاى از این تحریف ها است،[۳۴] از این رو، قرآن اهل کتاب را بدان جهت که در کتاب هاى آسمانى دست برده و آن را به صورت ناقص ارائه دادهاند سرزنش مىکند: «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ تُبدونَها و تُخفونَ کَثیرًا» (سوره انعام/6،91) و چون تحریف و تصرف آنها در کتاب خدا، موجب شد بخش هاى فراوانى از کتاب الهى از بین برود آنان را از کسانى مىشمارد که تنها از بخشى از کتاب آسمانى بهرهبردهاند: «الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتبِ».[۳۵] (سوره نساء/4، 51)
برخورد قرآن با اهل کتاب
قرآن به رغم همه دشمنی هاى اهل کتاب با اسلام و مسلمانان ضمن رعایت احترام و جداکردن صف آنان از بتپرستان، اصل دین و کتاب آسمانى آنان را تأیید (سوره آل عمران/3، 3، 65) و با جداکردن صف حقجویان از گمراهان اهل کتاب، ایمان و صفات نیک دستهاى را مىستاید و کفر و عناد و صفات زشت گروهى دیگر را نکوهش مىکند: «مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَکثَرُهُمُ الفسِقون... و باءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَیهِمُ المَسکَنَةُ ذلِکَ بِاَنَّهُم کانوا یَکفُرونَ بِایتِ اللّه... × لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکِتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون × یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ و یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُسرِعونَ فِى الخَیرتِ و اُولئِکَ مِنَ الصّلِحین». (سوره آل عمران/3،110 ـ 114)
از آیات قرآن و نیز سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آله برمىآید که نخستین گام در برخورد با اهل کتاب دعوت آنان به پذیرش اسلام است: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتواالکِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکُم» (سوره نساء/4، 47)، بدین ترتیب قرآن در نخستین مرحله دین آنان را منسوخ و پایان یافته اعلام و براى دعوت آنان به پذیرش اسلام از شیوه استدلال و برهان استفاده و اعلام کرد: در صورتى که این راه مجابشان نسازد تا سر حد مباهله و ملاعنه نیز پیش مىرود، (سوره آل عمران/ 3، 61) تا جایى که خداوند به آنان هشدار مىدهد که اگر به قرآن و اسلام ایمان نیاورند آنان را مسخ یا لعن خواهد کرد: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتواالکِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَونَلعَنَهُم...». (سوره نساء/4، 47)
از این رو رسول اکرم صلى الله علیه و آله به محض ورود به مدینه اهل کتاب را به اسلام فراخواند و چون سرباز زدند با آنان پیمانى را که مشتمل بر اصول همزیستى مسالمتآمیز بود، امضا کرد[۳۶]؛ اما هرگز آنان را به پذیرش اسلام وادار نساخت.
همچنین اسلام با پیشبینى جزیه، جان، مال، عرض و مراکز دینى آنان را در پناه حکومت اسلامى محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل کتاب از دوست گرفتن آنان و اعتماد به آنها برحذر شدند: «لاتَتَّخِذوا الیَهودَ والنَّصرَى اَولِیاءَ». (سوره مائده/5،51)
قرآن همچنین اهل کتاب را مخاطب ساخته و کوشیده است بخشى از عقاید باطل و غلوآمیز آنان در حوزه فرهنگ دینى را اصلاح کند. نفى الوهیت مسیح و مریم علیهماالسلام و بنده خدا خواندن آنان، نفى پسر خدا بودن عُزَیر و عیسى و اعتقاد به تثلیث (سوره نساء/4،171؛ سوره مائده/5، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ سوره توبه/9، 30 ـ 31) همچنین تکذیب قتل و مصلوب شدن مسیح (سوره نساء/4،157) بدین منظور انجام گرفته است.
قرآن در فراخوانى از اهل کتاب و با تأکید بر مشترکات فرهنگ دینى، از آنان مىخواهد با رها ساختن برخى از عقاید باطل همچون شرک و دوگانه پرستى بر محور عقاید مشترک با مسلمانان گرد آیند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلى کَلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیــًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...» (سوره آل عمران/3،64) و پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل کتاب غیر معاند به اسلام از روش نیکو در بحث و استدلال بهره گرفته، بر عقاید مشترک تأکید کنند: «ولاتُجدِلوا اَهلَ الکِتبِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بِالَّذى اُنزِلَ اِلَینا واُنزِلَ اِلَیکُم واِلهُنا واِلهُکُم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون» (سوره عنکبوت/ 29، 46) و در این راه هرگز با آنان از در ستیز و جدال وارد نشوند: «و قُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ». (سوره آل عمران/ 3، 20)
قرآن با وعده پاک شدن گناهان پیشین و ورود به بهشت، اهل کتاب را به پذیرش اسلام ترغیب مىکرد: «ولَو اَنَّ اَهلَ الکِتبِ ءامَنوا واتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّاتِهِم ولاََدخَلنهُم جَنّتِ النَّعیم» (سوره مائده/5،65) و در ادامه و براى ترغیب بیشتر، پایبندى به تورات و انجیل را زمینه ساز برخوردارى از برکات آسمان و زمین مىخواند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم». (سوره مائده/5،66)
با توجه به این که عمل واقعى به این دو کتاب آسمانى و همه آموزههاى آن مستلزم پذیرش اسلام است، مقصود قرآن آن است که عمل به این دو کتاب به پذیرش اسلام انجامیده، چنین برکاتى را براى آنان به همراه خواهد داشت، از اینرو در کنار عمل به تورات و انجیل از عمل به آنچه براى ایشان فرو فرستاده شده (قرآن) یاد کرده است.[۳۷] قرآن، مسلمان شدن اهل کتاب را به خیر و صلاح خود آنان مىخواند: «...ولَو ءامَنَ اَهلُ الکِتبِ لَکانَ خَیرًالَهُم...». (سوره آل عمران/3،110)
ستایش و نکوهش اهل کتاب در قرآن
از ویژگی هاى قرآن مراعات انصاف در توصیف ها و دستهبندی هاست. به رغم آن که اهل کتاب بر اثر لجاجت، رخدادهایى تلخ از خود در تاریخ اسلام به یادگار گذاشتند قرآن همه آنان را یکسان و همسان نمىشمارد: «لَیسوا سَواءً» (سوره آل عمران/3،113) بلکه دستهاى از ایشان را مؤمن خوانده، مىستاید و بیشتر آنان را فاسق دانسته، نکوهش مىکند: «قُل یاَهلَ الکِتبِ... و اَنَّ اَکثَرَکُم فسِقون». (سوره مائده/5،59 و نیز سوره آل عمران/3،110) صالحان اهل کتاب به سبب برخوردارى از پارهاى صفات نیک مورد ستایش قرار گرفتهاند؛ از جمله:
رسوخ در علم
برخى از اهل کتاب، راسخ در علم و مؤمن خوانده شدهاند که با پرهیز از کژاندیشى و کژروى افزون بر کتب آسمانى پیشین، به قرآن نیز ایمان داشتند؛ همچنین به روز قیامت اعتقاد داشته، به اقامه نماز و دادن زکات مىپرداختند: «لکِنِ الرّسِخونَ فِى العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِکَ...». (سوره نساء/4،162)
وجود دین باوران حقیقى در میان آنان
قرآن از مؤمنان حقیقى در میان اهل کتاب خبر داده است (سوره نساء/ 4، 162؛ سوره قصص/ 28، 52 ـ 53)؛ ایمانى که آنان را به تلاوت آیات الهى، عبادت شبانه، امر به معروف و نهى از منکر و شتاب در کارهاى خیر وامىدارد: «یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون × یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ و یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُسرِعونَ فِى الخَیرتِ واُولئِکَ مِنَ الصّلِحین» (سوره آل عمران/3،113 ـ 114) و هنگامى که آیات الهى بر آنان خوانده مىشود از دیدگانشان اشک مىبارد: «و اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَالدَّمع». (سوره مائده/5،83) برخى از مفسران مصداق این آیه و دو آیه پس از آن را نجاشى و اطرافیان او دانستهاند که با تلاوت آیات قرآن از سوى جعفر بن ابىطالب و تمجید از عیسى و مریم علیهماالسلام به حقانیت این آیات پى برده، ایمان آوردند.[۳۸]
امانتدارى
برخى از اهل کتاب چنان امانتدار توصیف شدهاند که اگر دینارهاى فراوانى به امانت به آنان داده شود به صاحبانش بازمىگردانند: «و مِن اَهلِ الکِتبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار یُؤَدِّهِ اِلَیکَ». (سوره آل عمران/3،75) قنطار را به معناى مالى فراوان و نامشخص، پوست گاو پر از طلا، 4000 دینار و... دانستهاند.[۳۹]
برخوردارى از مکارم اخلاقى
پاسخ بدى را به خوبى دادن از رهنمودهاى مؤکد قرآن و تنها از عهده کسانى ساخته است که از صفات انسانى و ایمانى بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهى از اهل کتاب به سبب برخوردارى از همین صفت پسندیده ستایش شدهاند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ... × ویَدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَة». (سوره قصص/28،52، 54)
انفاق
رسیدگى به مستمندان از جمله صفات اخلاقى است که برخى از اهل کتاب به سبب آن ستایش شدهاند: «و مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون». (سوره قصص/28،54) از مجموع آیاتى که برخى از اهل کتاب را ستایش کرده برمىآید که مقصود از این گروه کسانى از اهل کتاباند که از عناد و استکبار به دور بوده و پس از شناخت حقانیت اسلام، به آن ایمان آوردهاند.
قرآن کریم در برابر ستایش اقلیت، اکثریت اهل کتاب را نکوهیده است. برخى از نکوهش هاى قرآن عام بوده، برخى دیگر ویژه یهود است. سبب نکوهش قرآن، وجود پارهاى از صفات زشت و نکوهیده در آنان است؛ از جمله:
خود برتربینى
اهل کتاب به سبب داشتن کتاب آسمانى و در برابر مشرکان بتپرست خود را برگزیده و دوستان خدا مىدانستند. (سوره مائده/5،18) آنان بر اساس همین باور، بر این پندار باطل بودند که کسى جز آنان وارد بهشت نخواهد شد: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصرى تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین». (سوره بقره/2،111)
حسادت
حسادت اهل کتاب به ویژه یهود نسبت به مسلمانان بر اثر برگزیده شدن پیامبر آخرالزمان صلى الله علیه و آله از میان غیر آنان، سبب مخالفت شدید آنها شده است. آنان چنان به نعمت هایى که به مسلمانان مىرسید حسادت مىورزیدند که در آتش خشم خود مىسوختند:[۴۰] «بَغیـًا اَن یُنَزِّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلى مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ فَباء و بِغَضَب عَلى غَضَب». (سوره بقره/2،90) آنان همچنین به سبب حسادت، مشرکان بتپرست را هدایت یافتهتر از پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان مىخواندند. قرآن با توجه به این نکته که خداوند بر اساس مصالح و حکمت ها نعمت هایش را به برخى از بندگان داده و از برخى دیگر دریغ مىکند، آنها را به سبب چنین رشکى سخت نکوهش کرده است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتبِ یُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّغوتِ و یَقولونَ لِلَّذینَ کَفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا × اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلى ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه». (سوره نساء/4،51، 54 و نیز ر.ک: سوره بقره/2، 109)
این آیات در شأن شمارى از عالمان یهود نازل شده که هنگام پرسش مشرکان از آنها درباره مقایسه اسلام و آیین بتپرستى، مشرکان را هدایت یافتهتر مىخواندند.[۴۱]
بدخواهى
اهل کتاب هماره به جاى خیرخواهى، بدخواه مسلمانان بودند به گونهاى که اگر مسلمانان به موفقیتى چون همبستگى، پیروزى در جنگ، گسترش اسلام و... مىرسیدند ناراحت و اگر شرّى به آنان مىرسید خوشحال مىشدند: «اِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحوا بِها». (سوره آل عمران/3،120)[۴۲]
آنان هماره در دلشان طالب آن بودند که مسلمانان با ترک اسلام این نعمت را از کف داده، گمراه شوند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتبِ لَو یُضِلّونَکُم» (سوره آل عمران/3،69) و این مخالفت و برخورد به آنجا رسید که با پیامبر از در جنگ وارد شدند و با پیروزى مسلمانان دستهاى از آنان کشته و دستهاى اسیر و دستهاى از دیارشان اخراج شدند. (سوره احزاب/33، 26؛ سوره حشر/ 59،2)
خیانت در امانت و پیمان شکنى
گروهى از اهل کتاب چنان در امانت خیانتکارند که اگر دینارى به امانت به آنان سپرده شود به آن خیانت کرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نیستند، مگر آن که در برابر آنان اقامه دعوا شود: «...و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایُؤَدِّهِ اِلَیکَ اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمـًا». (سوره آل عمران/3،75)
گروهى از آنان (یهود) به شکستن پیمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهایى که با مسلمانان مىبستند نیز وفادار نبودند: «اَو کُلَّما عهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنهُم» (سوره بقره/2، 100)؛ مانند پیمان ترک تخاصم با مسلمانان که با یارى مشرکان از سوى یهود بنى قریظه و بنى نضیر در جنگ خندق شکسته شد.[۴۳]
فسق
قرآن اکثر اهل کتاب را به سبب ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و اقرار نکردن به وجود بشارتِ آمدن وى در کتاب هایشان، فاسق دانسته است:[۴۴] «...مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسِقون». (سوره آل عمران/3،110 و نیز ر.ک: سوره مائده/5، 59)
قرآن همچنین از ارتکاب گناه همانند تمسخر آیات خدا زیر پا گذاشتن حدود الهى، حرامخوارى از جمله رشوه و رباگرفتن به وسیله اکثر یهود از اهل کتاب خبر مىدهد:[۴۵] «و تَرى کَثیرًا مِنهُم یُسرِعونَ فِى الاِثمِ والعُدونِ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یَعمَلون». (سوره مائده/5،62)
پیروى بىچون و چرا از راهبان و احبار
پیروى اهل کتاب از راهبان و احبارشان به حدى رسید که در مسائل دینى همانند خداوند از آنان فرمانبردار بودند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ». (سوره توبه/9،31)
در روایتى از امام صادق علیه السلام این آیه به اطاعت بىقید و شرط اهلکتاب از احبار و رهبان تفسیر شده است. آنان هرچه را حلال و حرام مىکردند، از سوى عامه مردم پذیرفته مىشد،[۴۶] از اینرو قرآن از اهل کتاب مىخواهد که جز خداوند ربوبیت تشریعى هیچ کسى را نپذیرند: «ولایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّه». (سوره آل عمران/3،64) آنان با آن که مىدیدند دانشمندانشان با جعل و تحریف از مردم رشوه مىگیرند از آنان فاصله نگرفتند.
ناهمدل بودن
اهل کتاب به ویژه یهودیان بیشتر از در مکر و نیرنگ با مسلمانان درمىآمدند و از روبرو شدن با آنان در صفوف کارزار اجتناب کرده، اگر هم تن به جنگ مىدادند از درون قلعهها و بالاى برج و باروهاى مستحکم با پرتاب سنگ و تیراندازى به نبرد مىپرداختند. آنان برخلاف ظاهر که متحد و یکپارچه به نظر مىآمدند به سبب اختلاف در انگیزه و هدف، با یکدیگر همدل و همراه نبودند: «لایُقتِلونَکُم جَمیعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّى...». (سوره حشر/59،14)
ادعاهاى اهل کتاب
اهل کتاب براى خود، مدعى فضایل و درجاتى بودند که ریشه در برترىجویى آنان داشت. قرآن چنین ادعاهایى را صرفاً آرزوهایى بىپایه و اساس دانسته است: «...تِلکَ اَمانِیُّهُم». (سوره بقره/ 2، 111) برخى از آن ادعاها عبارت است از:
انحصارطلبى در هدایت یابى
آنان همه را گمراه و هدایت را تنها در گرو آیین خود مىدانستند: «وَقَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا». (سوره بقره/2،135) البته حقانیت یکدیگر را نیز قبول نداشته، هر یک آیین دیگرى را بىپایه و اساس و فقط آیین خود را بر حق مىخواند:[۴۷] «و قالَتِ النَّصرى لَیسَتِ الیَهودُ عَلى شَىء...». (سوره بقره/2،113)
پیروى ابراهیم علیه السلام از آیین آنها
با توجه به جایگاه بلند حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان پدر ادیان توحیدى و آن که خاستگاه اصلى دو دین یهود و نصارا از طریق موسى و پیامبران الهى بوده است، هر یک از دو گروه اهل کتاب مىکوشیدند آن حضرت و نیز دیگر پیامبران برخاسته از نسل او را پیرو آیین خود معرفى کنند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَ» (سوره بقره/2،140) و براى اثبات ادعاى خود به محاجه با یکدیگر مىپرداختند. (سوره آل عمران/3،65)
قرآن با توجه به این که دین یهود و نصارا پس از ابراهیم علیه السلام پیدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنین ادعا و ستیزى، اعلام کرد که ابراهیم علیه السلام بر دین یهود یا نصارا نبوده بلکه تابع دین حنیف بوده است: «ماکانَ اِبرهیمُ یَهودِیـًّا ولانَصرانِیـًّا ولکِن کانَ حَنِیفـًا مُسلِمـًا». (سوره آل عمران/3،67)
برگزیده خدا بودن
اهل کتاب خود را نسبت به دیگر ساکنان شبه جزیره عرب که اغلب بتپرست و فاقد آیین و کتاب آسمانى بودند، به ویژه مشرکان مکه برتر مىدانستند (سوره بقره/2،135) و بدین جهت خود را در برابر آنان مسئول نیز نمىدانستند: «قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیِّینَ سَبیل». (سوره آل عمران/3،75)
آنان پا را فراتر گذاشته، مدعى بودند که فرزندان و دوستان خدایند. گرچه ادعاى برگزیدگى بیشتر در میان یهود رواج داشت؛ اما نصارا نیز به تدریج این ادعا را مطرح کردند: «وقالَتِ الیَهودُ والنَّصرى نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ». (سوره مائده/5،18)
قرآن در پاسخ آنان آمرزش گناه را تابع اراده حکیمانه خداوند و نه در گرو یهودى یا نصرانى بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دلیل بطلان ادعاى آنان مىآورد: اگر راست مىگویید چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان کیفر مىکند: «قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ و یُعَذِّبُ مَن یَشاءُ»؛ (سوره مائده/5،18) همچنین مىگوید: اگر به راستى اولیاى خدا هستید چرا مشتاق مرگ و دیدار خداوند نیستید؛ (سوره جمعه/62،6) گویا اهل کتاب بر اثر برخى جرم ها و گناهانى که به ارتکاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق کیفر دوزخ مىدانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزیده خداوند مىشمردند، معتقد بودند تنها چند روزى محدود در آتش دوزخ خواهند ماند.[۴۸]
«قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیّامـًا مَعدودت». (سوره آل عمران/3،24) این ادعا از سوى یهود مطرح مىشد و آنان مدعى بودند که فقط به مدت 40 روز که بنىاسرائیل در غیاب حضرت موسى علیه السلام به گوسالهپرستى پرداختند، عذاب خواهند شد؛[۴۹] اما قرآن ادعاى آنان را مردود دانسته، ضمن بیان این نکته که مورد لعن خداوند هستند (سوره مائده/5،60) از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ والمُشرِکینَ فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها».(سوره بینة/98،6)
انحصارى دانستن بهشت براى خود
اهل کتاب بر اساس امتیازات و فضایل پندارى، تنها خود را شایسته ورود به بهشت و پیروان سایر ادیان آسمانى را از آن محروم مىدانستند: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصرى تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین». (سوره بقره/2،111) «لن» به انحصار ابدى بهشت براى آنان اشاره دارد و حرف «أو» بیانگر این است که یهود و نصارا هر دو این ادعا را داشتند.[۵۰]
قرآن از یک سو چنین ادعایى را صرفاً آمال و آرزوى آنان و بىدلیل مىخواند و از سوى دیگر ورود به بهشت را فقط بر اساس ایمان و عمل صالح امکانپذیر مىشمارد و این که به دلخواه اهل کتاب و حتى مسلمانان نیز نیست: «والَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحتِ سَنُدخِلُهُم جَنّت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ... × لَیسَ بِاَمانِیِّکُم ولا اَمانِىِّ اَهلِ الکِتبِ مَن یَعمَل سوءًا یُجزَ بِهِ...». (سوره نساء/4،122 ـ 123)
احکام فقهى و حقوقى اهل کتاب
وجوب پذیرش اسلام
چون اسلام آخرین شریعت الهى است خداوند متعالى در آیات فراوانى همه انسانها و پیروان شرایع آسمانى را به پذیرش آن و ترک عقاید و احکام شرکآلود و منسوخ خود فراخوانده است: «قُل یاَیُّهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَیکُم جَمیعـًا... فَامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبىِّ الاُمّىِّ». (سوره اعراف/7،158؛ سوره فرقان/25،1 و...)
در برخى آیات، اهل کتاب به طور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذیرش اسلام فرمان داده شدهاند: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتواالکِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکُم». (سوره نساء/4،47 و نیز سوره بقره/2،41؛ سوره نساء/4، 170 ـ 171) از این آیات برمىآید که پذیرش اسلام از سوى اهل کتاب نه فقط فرمان قرآن بلکه فرمان کتب آسمانىِ اهل کتاب نیز بوده است، از این رو قرآن در آیاتى دیگر آن دسته از اهل کتاب را که از پذیرش اسلام سرباز زدهاند، به عذاب دردناک تهدید کرده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتـبِ... فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها». (سوره بینة/98،6)
اما در این که اهل کتاب و دیگر کافران همانگونه که به پذیرش اسلام و اصول آن موظفاند، در صورت نپذیرفتن اسلام آیا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند یا نه میان فقیهان دو دیدگاه است: برخى با استناد به آیاتى (سوره بقره/2، 21؛ سوره آل عمران/3،97) که در آن همه انسان ها مخاطب برخى تکالیفاند معتقدند که کافران همانند اصول، به فروع نیز مکلفاند؛[۵۱] اما برخى برآناند که کافران تنها در صورت پذیرش اصول، مکلف به فروع احکام اسلاماند.[۵۲]
نجاست یا طهارت اهل کتاب
قرآن در آیاتى گروهى از اهل کتاب را (یهود بنى قریظه و...) که به تکذیب پیامبر اسلام و نبرد با وى پرداختند کافر مىخواند: (سوره حشر/59،2)؛ همچنین در آیاتى دیگر از عقاید شرکآمیز آنان سخن به میان آورده است. (سوره نساء/4،171؛ سوره مائده/5،17، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ سوره توبه/9، 30 ـ 31) از سوى دیگر قرآن، مشرکان را نجس شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به مسجدالحرام جلوگیرى کنند.
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجدَالحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا». (سوره توبه/9،28) برخى فقیهان امامیه با استناد به این آیه و برخى روایات، همه اهل کتاب[۵۳] یا گروهى از آنان را که عقاید شرکآمیز دارند[۵۴] نجس و آن را دیدگاه مشهور امامیه دانستهاند؛[۵۵] اما دستهاى با این استدلال که واژه شرک در قرآن بیشتر به بتپرستان انصراف دارد و نیز تفکیک مشرکان از اهل کتاب در آیات متعدد دیگر (سوره بقره/2،105؛ سوره آل عمران/3،186؛ سوره مائده/5،82؛ سوره حج/22،17)، «المُشرِکوُن» در آیه فوق را به بتپرستان منحصر دانستهاند.
این گروه، روایاتى را که بر نجاست اهل کتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضى آنان حمل کردهاند؛ نه نجاست ذاتى.[۵۶] برخى از فقیهان نیز با استناد به آیه 125 سوره انعام/6 که غیر مؤمنان را پلید (رجس) شمرده، به نجاست اهل کتاب حکم کردهاند.[۵۷]
اما عدهاى دیگر با رد آن گفتهاند: «رجس» در لغت و آیات به معناى امر مکروه، ناپسند، زشت، گناه، کفر و پلیدى آمده است، از اینرو نجاست فقهى مراد نیست.[۵۸] دستهاى نیز با اصل پذیرش نجاست اهل کتاب برآناند که این حکم سیاسى است؛ نه فقهى و حکمت آن این است که مسلمانان با اهلکتاب معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذیرند.[۵۹] اهل سنت نیز جز افرادى اندک به طهارت ذاتى اهل کتاب فتوا دادهاند.[۶۰]
حلیت طعام اهل کتاب و مسلمانان بر یکدیگر
در آیه 5 سوره مائده/5 طعام اهل کتاب و مسلمانان براى یکدیگر حلال شمرده شده است: «و طَعامُ الَّذینَ اوتواالکِتبَ حِلٌّ لَکُم وطَعامُکُم حِلٌّ لَهُم». در این که مقصود از طعام اهل کتاب چیست آراى گوناگونى بین مفسران و فقیهان اسلامى مطرح است؛ بیشتر مفسران و فقهاى اهل سنت[۶۱] و برخى امامیه[۶۲] مقصود از آن را ذبیحه اهل کتاب و برخى مراد از آن را مطلق طعام اهل کتاب، اعم از ذبیحه یا غیرذبیحه دانستهاند[۶۳] ولى عدهاى برآناند که مقصود از آن حبوبات همچون گندم، برنج، عدس و غذاهایى است که احتیاج به تزکیه ندارد.[۶۴] در بیشتر روایات اهلبیت علیهم السلام نیز که در اینباره نقل شده طعام همین گونه تفسیر شدهاست.[۶۵]
ازدواج با اهل کتاب
در آیاتى، ازدواج مسلمان با زنان و مردان کافر و مشرک به طور مطلق حرام دانسته شده: «وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ...» (سوره بقره/2،221 و نیز ممتحنه /60،10)؛ اما در آیه 5 سوره مائده/ 5 ازدواج مردان مسلمان با زنان عفیف اهل کتاب جایز شمرده شده است: «الیَومَ اُحِلَّ لَکُمُ... والمُحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ مِن قَبلِکُم اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ».
برخى از مفسران با توجه به عموم نهى از ازدواج با کافران در آیات قبل، برآناند که مقصود از زنان اهل کتاب در این آیه کسانىاند که پس از کفر به اسلام گرویدهاند و علت بیان این حکم از سوى خداوند این بود که برخى از مسلمانان از ازدواج با چنین زنانى به جهت کفر پیشین اکراه داشتند؛ اما آیه فوق ازدواج با چنین زنانى را مباح شمرد.[۶۶]
برخى نیز گفتهاند: مقصود ازدواج موقت با زنان اهلکتاب است[۶۷] و این را رأى مشهور فقیهان امامیه دانستهاند[۶۸]؛ اما برخى قائل به نسخ آیه فوق به وسیله آیات 221 سوره بقره/ 2 و 10 سوره ممتحنه/60 شده و ازدواج با اهل کتاب را به هر شکلى ممنوع مىدانند[۶۹]؛ ولى به نظر بیشتر علماى اهل سنت[۷۰] و برخى مفسران و فقیهان امامیه[۷۱] ازدواج دائم با زنان اهل کتاب جایز است.
داورى میان اهل کتاب
در صورتى که اهلکتاب در اختلافات خود به حاکم اسلامى مراجعه کنند حاکم اسلامى مىتواند میان آنان داورى کرده، یا آن را نپذیرد:[۷۲] «فَاِن جاءوکَ فَاحکُم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم». (سوره مائده/5،42) این تخییر در صورتى است که اهل کتاب اهل ذمه نباشند؛ اما در صورتى که از اهل ذمه باشند داورى میان آنان بر حاکم اسلامى واجب است[۷۳]، در هر حال در صورت قضاوت باید بر اساس قوانین اسلام و قرآن در میان آنان حکم شود؛ نه بر اساس خواستههاى باطل اهل کتاب:[۷۴] «و اَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتبِ و مُهَیمِنـًا عَلَیهِ فاحکُم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَکَ مِنَ الحَقِّ». (سوره مائده/5،48 و نیز49)
گواهى اهل کتاب
در صورت امکان و دسترسى به مسلمان، پذیرش شهادت غیرمسلمان جایز نیست[۷۵]، بر همین اساس قرآن، ابتدا شهادت دو نفر عادل مسلمان را در وصیت توصیه کرده است: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ حینَ الوَصِیَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکُم». (سوره مائده/5،106) مخاطب «مِنکُم» در آیه مذکور مسلمانان هستند؛[۷۶] اما اگر ضرورت اقتضا کند و فرد مسلمانى براى گواه شدن نباشد شهادت غیرمسلمان نیز پذیرفته است: «اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرضِ فَاَصبَتکُم مُصیبَةُ المَوت». (سوره مائده/5،106) به نظر برخى مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم» شاهدان از غیر اهل و عشیره هستند و برخى مراد از آن را اهل ذمه دانستهاند؛ لیکن به نظر بیشتر مفسران مقصود مطلق اهل کتاباند که در صورت نبود شاهد مسلمان، شهادت آنان پذیرفته است.[۷۷]
در روایتى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام این معنا تأیید شده است.[۷۸] شأن نزول آیه فوق که در مورد وصیت یکى از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصیت و اموال خود بدست دو نفر از اهل کتاب است نیز این معنا را تأیید مىکند.[۷۹]
دریافت جزیه
در دوران اقتدار حکومت اسلامى چنانچه اهل کتاب از پذیرش اسلام خوددارى کنند حاکم اسلامى آنان را میان جنگ، کوچیدن از سرزمین اسلامى یا پرداخت جزیه به عنوان مالیاتى ویژه در ازاى مصونیت جان و مال آنان در سایه حکومت اسلامى مخیر مىسازد.[۸۰] (سوره توبه/ 9، 29)
جنگ با اهل کتاب
در مواردى که قدرت از آنِ مسلمانان و حکومت در دست پیامبر یا امام معصوم باشد و اهل کتاب از کوچیدن از سرزمین اسلامى یا پرداخت جزیه امتناع کنند و نیز در مواردى که پیمانشان با مسلمانان را بشکنند، جنگیدن به عنوان آخرین گام برخورد با آنان پیشبینى شده است: «قتِلُوا الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِالیَومِ الأخِرِ ولایُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ ولایَدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ». (سوره توبه/9، 29)
فرجام اهل کتاب
از ظاهر برخى آیات (سوره بقره/2،62؛ سوره مائده/5،69) برمىآید که صالحان اهل کتاب سرانجام اهل نجات بوده، به عذاب الهى گرفتار نخواهند شد؛ اما از صریح آیاتى دیگر کیفر اخروى کفرپیشگان آنان بدست مىآید: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ والمُشرِکینَ فى نارِجَهَنَّمَ خلِدینَ فیها». (سوره بینة/ 98، 6)
برخى آیات از ایجاد دشمنى و کینه میان نصارا تا روز قیامت خبر داده است: «فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلى یَومِ القِیمَةِ». (سوره مائده/5، 14)
و از پارهاى دیگر بدست مىآید که همه اهل کتاب پیش از مرگ عیسى علیه السلام به او ایمان مىآورند: «واِن مِن اَهلِ الکِتبِ اِلاّ لَیُؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ...» (سوره نساء/ 4، 159)؛ یعنى یهودیان نبوت او را مىپذیرند و مسیحیان از اعتقاد به الوهیت او دست مىکشند و این بر اساس روایات اسلامى، در زمانى است که مسیح علیه السلام با ظهور مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف از آسمان فرود مىآید[۸۱] و بساط همه ادیان با جهانى شدن اسلام برچیده مىشود. (سوره توبه/9، 33) از مفهوم این گونه آیات مىتوان نتیجه گرفت که اهل کتاب تا دوران آخرالزمان و ظهور مهدى آلمحمد علیه السلام همچنان حیات دینى خواهند داشت.
منابع
مقاله اهل کتاب، على نصیرى و بخش ادیان دائرة المعارف قرآن کریم
دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص142-160.
پانویس
- ↑ بصائر ذوى التمییز، ج2، ص83ـ85؛ التحقیق، ج1، ص169، «اهل».
- ↑ دایرةالمعارف تشیع، ج2، ص616.
- ↑ سوره بقره/2، 101، 144 ـ 145؛ سوره آل عمران/3،19
- ↑ سوره بقره/2،121، 146
- ↑ سوره نساء/4،51
- ↑ سوره حج/22،17؛ سوره مائده/5،69؛ سوره بقره/2،62
- ↑ سوره بقره/2، 105؛ سوره بینة/ 98، 1
- ↑ سوره آل عمران/3،20
- ↑ سوره آل عمران/3،65
- ↑ سوره مائده/5،68
- ↑ براى نمونه: سوره نساء/4،153، 171؛ سوره مائده/5، 65 ـ 66؛ سوره حشر/59،11
- ↑ سوره حج/22،17
- ↑ تفسیر قمى، ج1، ص106؛ التبیان، ج2، ص505؛ مجمعالبیان، ج2، ص36.
- ↑ سوره آل عمران/3،75
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص267؛ تفسیر قرطبى، ج6 ص77؛ تفسیر جلالین، ص138.
- ↑ تفسیر قمى، ج1، ص196ـ197؛ التبیان، ج3، ص523؛ مجمعالبیان، ج3، ص299، 301.
- ↑ جامعالبیان، مج5، ج7، ص217ـ218؛ التبیان، ج2، ص21؛ مجمعالبیان، ج1، ص423.
- ↑ جامعالبیان، مج4، ج6، ص10؛ التبیان، ج3، ص376؛ مجمعالبیان، ج3، ص205.
- ↑ مجمع البیان، ج1، ص422.
- ↑ جامع البیان، مج2، ج2، ص37؛ التبیان، ج2، ص21؛ فقهالقرآن، ج1، ص93.
- ↑ التبیان، ج2، ص541؛ مجمع البیان، ج2، ص353.
- ↑ التبیان، ج2، ص499؛ جوامع الجامع، ج1، ص182.
- ↑ جامع البیان، مج3، ج3، ص422ـ425؛ جوامع الجامع، ج1، ص182؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص381.
- ↑ جوامع الجامع، ج1، ص182.
- ↑ جامعالبیان، مج3، ج4، ص32ـ33؛ تفسیر قرطبى، ج4، ص100؛ لباب النقول، ص65.
- ↑ جامعالبیان، مج3، ج4، ص32ـ33؛ تفسیر قرطبى، ج4، ص100؛ لباب النقول، ص65.
- ↑ التبیان، ج2، ص504؛ الصحیح من السیره، ج6، ص32.
- ↑ جامع البیان، مج3، ج4، ص258ـ261؛ اسباب النزول، ص88.
- ↑ مجمعالبیان، ج2، ص903؛ زادالمسیر، ج1، ص520.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج4، ص193.
- ↑ جامعالبیان، مج4، ج6، ص391؛ مجمعالبیان، ج3، ص328؛ المیزان، ج6، ص27.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص329؛ المیزان، ج6، ص28.
- ↑ جامع البیان، مج4، ج6، ص393؛ تفسیر ابنکثیر، ج2، ص75؛ المیزان، ج6، ص28.
- ↑ کنزالدقائق، ج2، ص468؛ صیانة القرآن من التحریف، ص121ـ148؛ نورالبراهین، ج2، ص457ـ458؛ کشفالغطاء، ج2، ص388ـ389.
- ↑ المیزان، ج3، ص124، 308، 330.
- ↑ البدایة والنهایه، ج3، ص165، 176ـ177؛ سیرةالنبى صلى الله علیه وآله، ص273.
- ↑ المیزان، ج6، ص38.
- ↑ جامع البیان، مج5، ج7، ص4ـ5.
- ↑ النهایه، ج4، ص113؛ لسانالعرب، ج11، ص320، «قنطر»؛ مجمعالبحرین، ج3، ص522ـ523، «قطر».
- ↑ جامعالبیان، مج1، ج1، ص585؛ التبیان، ج1، ص349؛ مجمع البیان، ج1، ص314.
- ↑ جامعالبیان، مج4، ج5، ص187ـ188؛ التبیان، ج3، ص223؛ المیزان، ج4، ص375.
- ↑ جامع البیان، مج3، ج4، ص90؛ مجمعالبیان، ج2، ص376؛ المیزان، ج3، ص383.
- ↑ التبیان، ج1، ص367؛ مجمعالبیان، ج1، ص328.
- ↑ التبیان، ج2، ص558؛ مجمعالبیان، ج2، ص811؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص405.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص335؛ المیزان، ج6، ص31.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج2، ص86ـ87؛ التبیان، ج2، ص488؛ مجمعالبیان، ج2، ص767.
- ↑ مجمع البیان، ج1، ص402ـ403؛ املاء ما من به الرحمن، ج1، ص21؛ المیزان، ج1، ص309.
- ↑ تفسیر بیضاوى، ج1، ص246.
- ↑ جامعالبیان، مج3، ج3، ص297ـ298؛ تفسیر ابى السعود، ج1، ص344.
- ↑ التبیان، ج1، ص409ـ410؛ مجمع البیان، ج1، ص350؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص159ـ160.
- ↑ المبسوط، ج1، ص265؛ کشفاللثام، ج5، ص130؛ موسوعة الفقهیه، ج3، ص269.
- ↑ الحدائق، ج3، ص39 - 41؛ مستندالعروه، «زکاة»، ج1، ص124.
- ↑ الحدائق، ج5، ص16.
- ↑ مجمع الفائده، ج1، ص320.
- ↑ جواهر الکلام، ج6، ص41ـ44.
- ↑ الکاشف، ج4، ص28؛ جامعالمدارک، ج1، ص201؛ مستمسکالعروه، ج2، ص369.
- ↑ حقوق اقلیت ها، ص245؛ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص205.
- ↑ حقوق اقلیت ها، ص245؛ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص205.
- ↑ حقوق اقلیت ها، ص247ـ248.
- ↑ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص210ـ211.
- ↑ جامع البیان، مج4، ج6، ص138؛ الفقه الاسلامى، ج4، ص2760.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص251.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص251.
- ↑ همان؛ المیزان، ج5، ص204.
- ↑ نورالثقلین، ج1، ص593؛ المیزان، ج5، ص204.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص251.
- ↑ همان؛ نمونه، ج4، ص282.
- ↑ جواهرالکلام، ج30، ص28، 155ـ156.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص251.
- ↑ الفقه الاسلامى، ج9، ص6653ـ6657.
- ↑ جواهرالکلام، ج30، ص31؛ المیزان، ج5، ص208.
- ↑ زبدة البیان، ص859؛ فقه القرآن، ج2، ص15.
- ↑ زبدة البیان، ص860.
- ↑ مجمعالبیان، ج3، ص313؛ فقه القرآن، ج1، ص417.
- ↑ فقهالقرآن، ج1، ص417.
- ↑ همان؛ مجمع البیان، ج3، ص396.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص396ـ397؛ المیزان، ج6، ص196.
- ↑ الصافى، ج2، ص96؛ نورالثقلین، ج1، ص686.
- ↑ التبیان، ج4، ص42؛ مجمع البیان، ج3، ص395؛ زادالمسیر، ج2، ص445.
- ↑ فقه الصادق علیه السلام، ج13، ص53ـ54؛ الجزیة و احکامها، ص52ـ94.
- ↑ نمونه، ج4، ص204.