۸۷٬۸۸۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می خواهد' به 'میخواهد') |
جز (جایگزینی متن - 'می رفت' به 'میرفت') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
محمد حسین هر گاه فرصت را مناسب می دید، آرزوی خود را با پدر در میان می نهاد و با اصرار از او می خواست که رضایت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامی شود. اما پدر که پسری جز او نداشت ، راضی به این کار نمی شد. | محمد حسین هر گاه فرصت را مناسب می دید، آرزوی خود را با پدر در میان می نهاد و با اصرار از او می خواست که رضایت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامی شود. اما پدر که پسری جز او نداشت ، راضی به این کار نمی شد. | ||
اما هر چه زمان پیشتر | اما هر چه زمان پیشتر میرفت اشتیاق محمد حسین به تحصیل [[علوم اسلامی]] بیشتر می شد و پدر خود را بیشتر از پیش پیرتر احساس می کرد و با جدیت از پسر می خواست که فن تجارت را یاد گیرد و فکر [[طلبه]] شدن را از سر بیرون کند. چیزی که این مشکل را از سر راه جوان کمال جوی [[کاظمین]] برداشت تنها یک توسل به حضرت باب الحوائج [[امام موسی کاظم (ع)]] بود. | ||
او خود می گوید: | او خود می گوید: |