عبدالله صولی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۰: خط ۴۰:
من کنارش نشسته بودم، رو به من کرد و پرسید: آیا تو از برادران هستی، جوابش را مثبت دادم و به من گفت: این سخنرانی را ضبط کن چون اگر ضبط نکنی پشیمان می شوی. از چیزهایی که جامعه در عرصه مکتب خود فراموش نمی کند، یاری انسان نیکوکار مرحوم محمد حسن الاشموی است. او وزیر آموزش و پرورش در سال 1946 میلادی برای مدارس محلی بود، به خواست خدا تشکر و کمک کرد. آن زمان بود که اخوان برنامه درسی مخصوص به خود را در مدارس خود ایجاد کرد، بنابراین آنها با آن یک مدل کاربردی برای آنچه خواستند ارائه کردند. (5)
من کنارش نشسته بودم، رو به من کرد و پرسید: آیا تو از برادران هستی، جوابش را مثبت دادم و به من گفت: این سخنرانی را ضبط کن چون اگر ضبط نکنی پشیمان می شوی. از چیزهایی که جامعه در عرصه مکتب خود فراموش نمی کند، یاری انسان نیکوکار مرحوم محمد حسن الاشموی است. او وزیر آموزش و پرورش در سال 1946 میلادی برای مدارس محلی بود، به خواست خدا تشکر و کمک کرد. آن زمان بود که اخوان برنامه درسی مخصوص به خود را در مدارس خود ایجاد کرد، بنابراین آنها با آن یک مدل کاربردی برای آنچه خواستند ارائه کردند. (5)
  در سال 1946 به همراه امام به پورت سعید رفت تا در آنجا سخنرانی کند و در منزل برادر حاج محمد العیساوی میزبان ایشان بود، سپس برای سخنرانی در مسجد رفتند و رژه ایشان در خیابان های پورت سعید؛ و این به دستور یکی از افراد ارشد وفد در پورت سعید بود، بنابراین گردشگران اخوان با آنها روبرو شدند. هنگامی که اخوان برای شروع جشن خود وارد مسجد شدند، هواداران حزب وفد شروع به آزار و اذیت اخوان کردند. امام شهيد دستور خروج اخوان را داد و همه رفتند و فقط شهيد محمد فرغالي و حاج عبدالله الصولي باقي ماندند. هواداران هیأت از فرصت استفاده کردند و آنها را محاصره کردند و مدام سنگ پرتاب کردند و گلوله های آتش سوزی کردند و این در حضور پلیسی بود که با آنها تبانی کردند و تا قبل از سحر این وضعیت ادامه داشت تا اینکه استاد علی رضا و عده ای برادرانش با ترفندی امام شهید و همراهانش را از پورت سعید بیرون کردند.
  در سال 1946 به همراه امام به پورت سعید رفت تا در آنجا سخنرانی کند و در منزل برادر حاج محمد العیساوی میزبان ایشان بود، سپس برای سخنرانی در مسجد رفتند و رژه ایشان در خیابان های پورت سعید؛ و این به دستور یکی از افراد ارشد وفد در پورت سعید بود، بنابراین گردشگران اخوان با آنها روبرو شدند. هنگامی که اخوان برای شروع جشن خود وارد مسجد شدند، هواداران حزب وفد شروع به آزار و اذیت اخوان کردند. امام شهيد دستور خروج اخوان را داد و همه رفتند و فقط شهيد محمد فرغالي و حاج عبدالله الصولي باقي ماندند. هواداران هیأت از فرصت استفاده کردند و آنها را محاصره کردند و مدام سنگ پرتاب کردند و گلوله های آتش سوزی کردند و این در حضور پلیسی بود که با آنها تبانی کردند و تا قبل از سحر این وضعیت ادامه داشت تا اینکه استاد علی رضا و عده ای برادرانش با ترفندی امام شهید و همراهانش را از پورت سعید بیرون کردند.
= دستگیری =
عبدالله الصولی نیز مانند هر کس که راه دعوت الی الله را می پیماید، به دست ظالمان و سربازانشان بسیار مورد دستگیری و تبعید و شکنجه قرار گرفت، اما به فضل خداوند متعال. بر عهد خود ثابت قدم بود و صبور بود و اجر خود را نزد پروردگارش طلب می کرد و همیشه در زندان و دستگیری و این همه شکنجه تجدید ایمان برادر مسلمان و تأیید اوست و الحمدلله. ای پروردگار جهانیان.
او ابتدا به همراه برادرانش در اردوگاه جبل التور در صحرای سینا در شرق کانال سوئز دستگیر شد. اردوگاه التور مکانی بود که زائران کشتی پس از بازگشت از حج برای بازرسی آنها توقف می کردند. به این ترتیب این مکان به بازداشتگاه اخوان تبدیل شد و 9 ماه در آنجا ماند و در آنجا مسئولیت خزانه اخوان را بر عهده داشت.
پس از آن به همراه برادرانش به زندان عیون موسی که محل قرنطینه اما برای خارجی ها بود رفت و در این زندان سخنانی تأثیرگذار و شنیدنی برای برادران داشت و این ماجرا این بود:
شیخ عبداللطیف الشعشعی خطبه نماز جمعه را ایراد کرد و در مورد کمونیسم و ​​بدخواهی و فساد فی الارض آن صحبت کرد و بعد از نماز، هیئتی از کمونیست ها آمدند و خواستار مناظره با اخوان شدند و پرسیدند که چه کسی می تواند بر آن تأثیر بگذارد تا اینکه اخوان حاج عبدالله الصولی را انتخاب کرد.
مناظره بین اخوان و کمونیست ها صورت گرفت و تقریباً به جنگ ختم شد، در این هنگام حاج عبدالله الصولی از جای برخاست و گفت: ما برای جنگ نیامده بودیم و اجتماع را تمام کرد و این دلیل بر درایت و دغدغه ایشان است. برای برادرانش، یکی در کنار هم بین آنها جنگ ایجاد می کند و سپس هر یک از گروه ها به دست گروهی دیگر کشته می شوند، بدون اینکه این کار به قیمت تمام شدن زحمت و زحمت دولت برای از بین بردن اخوان المسلمین تمام شود.
پس از این واقعه، سرپرست جدید به سراغ بازداشتی آمد و اولین دستورات خود را صادر کرد: بیرون رفتن اخوان از حصار ممنوع است. از او پرسیدند: چرا؟ پاسخ داد: بنابراین حرام است از بیرون رفتن و فقط. جمعی از برادران منتظر او شدند و از پشت حصار به گردن او اشاره کردند تا ذبح کند، پس ترسیده و وحشت زده به سمت دفتر خود دوید و سربازانش را صدا زد تا از او بپرسند: چاره چیست؟ سرباز پاسخ داد: اشتباه می کنی، بگذار هر طور می خواهند بیرون بروند، وقتی ذبح می شوی و خودت را از دست می دهی و بچه هایت بی خانمان می شوند، هیچ کس به درد تو نمی خورد. برگشت و دوباره با ترس بیشتر از او پرسید: و راه حل؟ عسگری پاسخ داد: با آنها به تفاهم رسید، حاج عبدالله الصولی است، تقریباً همه سخنان او را می شنوند.
عسگری آمد و از حاج عبدالله الصولی پرسید که در این حال می گوید:
نزد نگهبان رفتم و در شلوارش آثار خیسی یافتم یعنی از شدت ترس به خود ادرار کرد، کلانتری به من گفت: حاج عبدالله من مشکل نمی خواهم، پاسخ داد: تو هستی. اونی که مشکلات رو آورد و گفتم هیچکس بیرون از حصار بیرون نمیاد.. با ترس گفت: و راه حل؟! جواب دادم: آنها را به راحتی رها کن.. او بلافاصله موافقت کرد.
چند هفته پس از مرگ البنا، همه بازداشت شدگان آزاد شدند. استاد عبدالله یک بار در جریان محاکمات اخوان در سال 54 شمسی دستگیر شد و بار سوم در سال 65 دستگیر شد.


= منبع =
= منبع =

نسخهٔ ‏۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۰۸

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۰۷:۰۸، ۷ مه ۲۰۲۲؛


احمد قضاة
احمد قضاة
نام عبدالله صولی
زاده 1956 م / مصر
درگذشت 1443 قمری/ مصر
دین و مذهب اسلام، تسنن
فعالیت‌ها همکاری با اخوان‌المسلمین

او حاج عبدالله حسین حسن الصولی از نسل اول اخوان المسلمین و یکی از مهمترین نمادهای اخوان اسماعیلیه است. وی در تاریخ 1/4/1911 میلادی در استان اسماعیلیه به دنیا آمد و در خانه ای با ایمان و تقوا و پرهیزگاری و درستی پرورش یافت و پدرش از نامداران اسماعیلی و یکی از پنج نفری است که اخوان المسلمین را بنیان نهادند. البنا.پس داماد امام البناء رحمه الله. از ابتدای تشکیل اخوان پدر رحمه الله، آنان را به امام البناء معرفی کرد، زیرا ایشان در تمام حرکات وکالت در مساجد و قهوه خانه ها به امام بسیار محبت و وفادار بودند و آن هم حدود سال 1926 1927م. بلکه پدرش همانطور که در بالا ذکر شد یکی از پنج کارگری بود که با امام این گروه مخلص و مبارک اخوان المسلمین را تأسیس کرد، یعنی خانه هسته ای بود که این گروه از آن راه اندازی شد و بر این اساس کل خانه، همسر و فرزندان به گروه پیوستند. و آنها همیشه این افتخار را داشتند که تا جایی که می توانستند رهبری گروه را بر عهده بگیرند، از جمله اینکه پدرش اولین کسی بود که پول خود را برای تأسیس مسجد و خانه ای برای اخوان المسلمین اهدا کرد. از این رو حاج عبدالله الصولی از زمانی که اندیشه بود زندگی کرد و پس از آن سالیان دراز زندگی با پایداری آن را واقعیتی زیبا دید و وقتی علت تداوم آن را پرسیدند با قاطعیت پاسخ داد که اخلاص است.


برخی از مواضع ایشان با امام البناء

حاج عبدالله الصولی مانند پدرش بود، امام البناء را بسیار دوست می داشت، به او احترام می گذاشت، نصایح او را می پذیرفت و در همه زمان ها و بحران ها با او همراهی می کرد. از مواضع ایشان با امام البناء اشاره می کنیم: (1)

حاج عبدالله الصولی تصمیم به ثبت نام در دانشگاه آمریکایی گرفته بود و برای آن آزمون زبان انگلیسی داده بود و این امتحان را پس داده بود و اوراق و کیف خود را برای سفر به قاهره آماده کرده بود تا شروع کند. در حال تحصیل، اما پدر به این موضوع اعتراض کرد و به او گفت که شیخ حسن البنا با پیوستن به دانشگاه آمریکایی موافق نیست. حاج عبدالله در این باره می فرماید: «شیخ حسن البنا نزد من آمد و در این مورد با من صحبت کرد و مرا متقاعد کرد که نپیوندم و در واقع با اعتقاد و مهربانی از پیوستن منصرف شدم». (2)
و چون داماد امام بود، پس از تصمیم انتقال خودسرانه امام در قنا، آوردن پسرانش از قاهره به اسماعیلیه را به او سپرد. امام البناء در این باره در نامه ای به پدرش می فرماید: عبدالله افندی الصولی برای بردن بچه ها نزد اسماعیلیان به قاهره آمده بود و در این باره از اسماعیلیان برای من نامه نوشت. (3)
در سال 1945م در سفر زیارتی با کشتی امام البناء را همراهی کرد و با او همنشین بود. او می گوید: دانشجویانی از دانشگاه همراه ما در کشتی بودند و تعدادی از آنها متعلق به اخوان المسلمین بودند، بنابراین با استاد ناظر خود صحبت کردند و از او دعوت کردند تا در سخنرانی امام البنا شرکت کند و به سخنان او گوش دهد، اما او نپذیرفت. چگونه می تواند استاد دبستان را بشنود که استاد دانشگاه است، ولی شاگردان اخوان او را به مهربانی تشویق کردند، پس او موافقت کرد و چون آمد و امام را شنید، بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت و او را بسیار تحسین کرد و بسیار قدردانی کرد. به او. (4)
در این سفر زیارتی و پس از رسیدن به عرفات، امام البناء جلسه ای ترتیب دادند که با حضور محمد حسن الاشموی وزیر معارف وقت تشکیل شد و سخنان امام البناء را گوش فرا دادند و استماع کردند. با علاقه به آن حاج عبدالله الصولی می فرماید:

من کنارش نشسته بودم، رو به من کرد و پرسید: آیا تو از برادران هستی، جوابش را مثبت دادم و به من گفت: این سخنرانی را ضبط کن چون اگر ضبط نکنی پشیمان می شوی. از چیزهایی که جامعه در عرصه مکتب خود فراموش نمی کند، یاری انسان نیکوکار مرحوم محمد حسن الاشموی است. او وزیر آموزش و پرورش در سال 1946 میلادی برای مدارس محلی بود، به خواست خدا تشکر و کمک کرد. آن زمان بود که اخوان برنامه درسی مخصوص به خود را در مدارس خود ایجاد کرد، بنابراین آنها با آن یک مدل کاربردی برای آنچه خواستند ارائه کردند. (5)

در سال 1946 به همراه امام به پورت سعید رفت تا در آنجا سخنرانی کند و در منزل برادر حاج محمد العیساوی میزبان ایشان بود، سپس برای سخنرانی در مسجد رفتند و رژه ایشان در خیابان های پورت سعید؛ و این به دستور یکی از افراد ارشد وفد در پورت سعید بود، بنابراین گردشگران اخوان با آنها روبرو شدند. هنگامی که اخوان برای شروع جشن خود وارد مسجد شدند، هواداران حزب وفد شروع به آزار و اذیت اخوان کردند. امام شهيد دستور خروج اخوان را داد و همه رفتند و فقط شهيد محمد فرغالي و حاج عبدالله الصولي باقي ماندند. هواداران هیأت از فرصت استفاده کردند و آنها را محاصره کردند و مدام سنگ پرتاب کردند و گلوله های آتش سوزی کردند و این در حضور پلیسی بود که با آنها تبانی کردند و تا قبل از سحر این وضعیت ادامه داشت تا اینکه استاد علی رضا و عده ای برادرانش با ترفندی امام شهید و همراهانش را از پورت سعید بیرون کردند.


دستگیری

عبدالله الصولی نیز مانند هر کس که راه دعوت الی الله را می پیماید، به دست ظالمان و سربازانشان بسیار مورد دستگیری و تبعید و شکنجه قرار گرفت، اما به فضل خداوند متعال. بر عهد خود ثابت قدم بود و صبور بود و اجر خود را نزد پروردگارش طلب می کرد و همیشه در زندان و دستگیری و این همه شکنجه تجدید ایمان برادر مسلمان و تأیید اوست و الحمدلله. ای پروردگار جهانیان.

او ابتدا به همراه برادرانش در اردوگاه جبل التور در صحرای سینا در شرق کانال سوئز دستگیر شد. اردوگاه التور مکانی بود که زائران کشتی پس از بازگشت از حج برای بازرسی آنها توقف می کردند. به این ترتیب این مکان به بازداشتگاه اخوان تبدیل شد و 9 ماه در آنجا ماند و در آنجا مسئولیت خزانه اخوان را بر عهده داشت.

پس از آن به همراه برادرانش به زندان عیون موسی که محل قرنطینه اما برای خارجی ها بود رفت و در این زندان سخنانی تأثیرگذار و شنیدنی برای برادران داشت و این ماجرا این بود: شیخ عبداللطیف الشعشعی خطبه نماز جمعه را ایراد کرد و در مورد کمونیسم و ​​بدخواهی و فساد فی الارض آن صحبت کرد و بعد از نماز، هیئتی از کمونیست ها آمدند و خواستار مناظره با اخوان شدند و پرسیدند که چه کسی می تواند بر آن تأثیر بگذارد تا اینکه اخوان حاج عبدالله الصولی را انتخاب کرد.

مناظره بین اخوان و کمونیست ها صورت گرفت و تقریباً به جنگ ختم شد، در این هنگام حاج عبدالله الصولی از جای برخاست و گفت: ما برای جنگ نیامده بودیم و اجتماع را تمام کرد و این دلیل بر درایت و دغدغه ایشان است. برای برادرانش، یکی در کنار هم بین آنها جنگ ایجاد می کند و سپس هر یک از گروه ها به دست گروهی دیگر کشته می شوند، بدون اینکه این کار به قیمت تمام شدن زحمت و زحمت دولت برای از بین بردن اخوان المسلمین تمام شود.

پس از این واقعه، سرپرست جدید به سراغ بازداشتی آمد و اولین دستورات خود را صادر کرد: بیرون رفتن اخوان از حصار ممنوع است. از او پرسیدند: چرا؟ پاسخ داد: بنابراین حرام است از بیرون رفتن و فقط. جمعی از برادران منتظر او شدند و از پشت حصار به گردن او اشاره کردند تا ذبح کند، پس ترسیده و وحشت زده به سمت دفتر خود دوید و سربازانش را صدا زد تا از او بپرسند: چاره چیست؟ سرباز پاسخ داد: اشتباه می کنی، بگذار هر طور می خواهند بیرون بروند، وقتی ذبح می شوی و خودت را از دست می دهی و بچه هایت بی خانمان می شوند، هیچ کس به درد تو نمی خورد. برگشت و دوباره با ترس بیشتر از او پرسید: و راه حل؟ عسگری پاسخ داد: با آنها به تفاهم رسید، حاج عبدالله الصولی است، تقریباً همه سخنان او را می شنوند.

عسگری آمد و از حاج عبدالله الصولی پرسید که در این حال می گوید:

نزد نگهبان رفتم و در شلوارش آثار خیسی یافتم یعنی از شدت ترس به خود ادرار کرد، کلانتری به من گفت: حاج عبدالله من مشکل نمی خواهم، پاسخ داد: تو هستی. اونی که مشکلات رو آورد و گفتم هیچکس بیرون از حصار بیرون نمیاد.. با ترس گفت: و راه حل؟! جواب دادم: آنها را به راحتی رها کن.. او بلافاصله موافقت کرد.

چند هفته پس از مرگ البنا، همه بازداشت شدگان آزاد شدند. استاد عبدالله یک بار در جریان محاکمات اخوان در سال 54 شمسی دستگیر شد و بار سوم در سال 65 دستگیر شد.



منبع

  • ر.ک: مدخل عبدالله الصولی در ویکی‌اخوان؛ikhwanwiki.com..