اسکندریه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
تفکرات مسیحی اسکندریه همچنین به شدت تحت تأثیر عقاید بطلمیوسی بود. کلمنت (ح 150- 213م) و اریگنس (185-254م) بر آن شدند تا فلسفه را با کلام مسیحى آشتى دهند و چون کلیسا مکتبى فلسفى نداشت، آنان تعالیم مسیحى را با فلسفه اسکندرانى به خصوص نحله نوافلاطونى و الهیات و علمالنفس ارسطویى وفق دادند<ref>Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.</ref>. کلمنت، اوریگنس و بسیاری از معاصران این دو، سنت بطلمیوسی و روش تفسیر تمثیلی را به عنوان تفکر مسیحی پذیرفته بودند. رساله اوریگنس به نام de principiis اولین تفسیر نظاممند در اصول مسیحیت میباشد<ref> New Catholic encyclopedia, ibid.</ref>. | تفکرات مسیحی اسکندریه همچنین به شدت تحت تأثیر عقاید بطلمیوسی بود. کلمنت (ح 150- 213م) و اریگنس (185-254م) بر آن شدند تا فلسفه را با کلام مسیحى آشتى دهند و چون کلیسا مکتبى فلسفى نداشت، آنان تعالیم مسیحى را با فلسفه اسکندرانى به خصوص نحله نوافلاطونى و الهیات و علمالنفس ارسطویى وفق دادند<ref>Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.</ref>. کلمنت، اوریگنس و بسیاری از معاصران این دو، سنت بطلمیوسی و روش تفسیر تمثیلی را به عنوان تفکر مسیحی پذیرفته بودند. رساله اوریگنس به نام de principiis اولین تفسیر نظاممند در اصول مسیحیت میباشد<ref> New Catholic encyclopedia, ibid.</ref>. | ||
=دو نقطه عطف مهم در الاهیات اسکندریه= | |||
'''الف:مسیح شناسی''' | |||
مکتب اسکندریه بیشتر بر الوهیت مسیح تأکید داشت و الوهیت را بر اساس "کلمه جسم گردید" تعبیر میکرد. آیه 1:14 در [[انجیل یوحنا]] مخصوصا مورد استناد این مکتب بود که میگوید "کلمه خدا جسم گردید و در میان ما ساکن گردید". همین تأکید بر مفهوم تجسم سبب شد که پیروان این مکتب برای [[عید کریسمس]] اهمیت خاصی قائل شوند. در مقابل، مکتب انطاکیه بیشتر بر جنبه انسانی [[عیسی]] تأکید داشت و بر اهمیت او به عنوان الگویی اخلاقی اصرار میورزید. | |||
مکتب اسکندریه که آتاناسیوس در آن رشد کرد، ماهیتی نجاتشناختی داشت. در این دیدگاه، [[عیسی مسیح]] نجات دهنده بشریت میباشد و از نجات به خداگونه شدن یا جنبه الاهی یافتن تعبیر میشود. طبیعت انسان برای اینکه جنبه الاهی بیابد باید با طبیعت الاهی متحد شود به گونهای که انسان بتواند در حیات خدا سهیم گردد. این به عقیده پیروان مکتب اسکندریه همان چیزی بود که از طریق تجسم پسر خدا در عیسی مسیح به وقوع پیوست. بدین ترتیب نویسندگان مکتب اسکندریه بر ایدهی طبیعت انسانیگرفتن لوگوس تأکید خاصی داشتند. | |||
اما نویسندگان مکتب انطاکیه بیشتر دغدغه اخلاقی داشتند تا نجات شناختی، و در مقایسه با پیروان مکتب اسکندریه کمتر به عقاید فلسفی یونان نظر داشتند. اصول تفکر مکتب انطاکیه در مورد هویت مسیح چنین بود: بشر به واسطه اطاعتنکردن از خدا در فساد و تباهی بسر میبرد. از آنجا که انسان به خودی خود قادر نیست از قید گناه رهایی یابد لاجرم خدا شخصا دارد عمل میشود. نجاتدهنده را میفرستد که الوهیت و انسانیت در او متحد گشته است<ref>مک گراث، الیستر، مترجم عیسی دیباج، تهران، کتاب روشن، 1385، 368-370.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |
نسخهٔ ۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۴
÷
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در
نام | اسکندریه |
---|---|
کشور و استان | مصر • استان اسکندریه |
تأسیس | ۳۳۱ (پیش از میلاد) |
مساحت | ۲٬۶۷۹ کیلومتر مربع (۱٬۰۳۴ مایل مربع) |
جمعیت | ۴٬۵۳۲٬۱۷۴ |
اسکندریه شهریست زیبا که در زمان اسکندر مقدونی و به دستور او احداث شده است. همانطور که از نامش (الکساندریا) مشخص است از روی نام اسکندر (الکساندر) نامگذاری گشته و در منطقه از ابتدا شهری مهم بوده و هست. این شهر بندری دومین شهر و پنجمین بندر از نظر وسعت در کشور مصر می باشد و به خاطر وجود لوله های نفت و گاز از نظر صنعتی دارای اهمیت زیادی است. در این شهر در زمان اسکندر سازه های زیبا و افسانه ای ساخته شدند که از مهمترین آنها فانوس دریایی اسکندریه بود. این فانوس که دارای آتشدانی در بالای خود بود، راهنمای کشتی ها بود. آتشی که در آن بر افروخته می شد به گونه ای بود که برخی می گفتند تا انتهای جهان را قابل مشاهده است. همچنین به دلیل عظمت ساخت این سازه در دوران قدمی جزو عجایب هفتگانه بوده است.
اسکندریه
اسکندریه، دومین شهر بزرگ و مهمترین بندر مصر، واقع در کناره دریای مدیترانه و کرانه باختری دلتای نیل و در حدود 183 کیلومتری شمال غربى قاهره قرار گرفته است[۱]. این شهر در سال 331 قبل میلاد توسط اسکندر کبیر تأسیس شد و به زودی به یک مرکز تجاری، صنعتی و فرهنگی مهم و شهر اصلی مصر تبدیل شد[۲].
قدمت 2300 ساله اسکندریه، سابقه درخشان هزار ساله آن در گسترش تمدن و فرهنگ و علوم؛ اصالت، قوت و تحرکى که در گذشته به علومى چون فلسفه، ریاضى، طب، نجوم و دریانوردی بخشیده؛ نقشى که در پیدایش و گسترش تمدن هلنى و انتقال علوم یونان ایفا کرده؛ و نیز ارتباطى که از لحاظ تاریخى با شخصیتهایى چون اسکندر، مارک آنتونى و کلئوپاترا داشته، این شهر را از چنان شهرتى برخوردار کرده است که کمتر شهری در جهان به پای آن مىرسد[۳].
اسکندریه یکى از مراکز مهم صنعتى مصر به شمار مىرود، چنانکه یک سوم محصولات صنعتى مصر در این شهر تولید مىشود. فعالیتهای اقتصادی این شهر بیشتر در زمینه بانکداری، حمل و نقل دریایى، انبارداری و تولید منسوجات است. کشاورزی نیز یکى از فعالیتهای عمده اقتصادی در بخش داخلى اسکندریه است و پنبه مهمترین محصول صادراتى آن به شمار مىرود. بیشتر بازرگانى مصر از طریق دو بندرگاه غربى و شرقى اسکندریه صورت مىگیرد که بندرگاه غربى از بندرگاه شرقى با اهمیتتر است. تمام پنبه مصر و بخش اعظم نفت آن و نیز محصولات کشاورزی و برخى کالاهای صادراتى از طریق این بندر صادر مىشود[۴].
تأسیس
اسکندر در 332قم پس از آغاز لشکرکشى به ایران بر آن شد تا پایتختى برای متصرفات جدید خود و پایگاهى برای تسلط بر آبهای مدیترانه بنا کند. وی شهر قدیمى رقوده یا راکوتیس(مربوط به 1500قم) در مجاورت جزیره فاروس و در شمال نوکراتیس(نقراطیس) را برگزید و بنای شهر جدید را آغاز کرد. سپس ادامه کار را بر عهده نایبالسلطنه خود کلئومنس گذاشت و مصر را ترک کرد[۵].
نقشه شهر را دینوکراتس معمار یونانى به صورت شطرنجى با خیابانهای هشتگانهای که از شمال به جنوب و از شرق به غرب کشیده مىشد، طراحى کرد. در وسط شهر میدان بزرگى بود که قصر امپراتور، تماشاخانه، موزه و کتابخانه در آن قرار داشت[۶]. اسکندریه حدود یک قرن پس از تأسیس چنان شکوهى یافت که هیچ شهری در دنیای باستان با آن برابری نمىکرد[۷]. با اینکه اخبار و گزارشهای مورخان مسلمان درباره بنای اسکندریه با واقعیت منطبق نیست، اما بیانگر تمدن عظیم و درخشان این شهر در روزگاران کهن است.
تاریخ اسکندریه در دوره یونان و روم
چون اسکندر در 323قم درگذشت و قلمرو پهناور او میان سردارانش تقسیم شد، سرزمین مصر نصیب "بطلمیوس اول"[۸] که معروف به "سوتر" بود شد. وی از بابل به اسکندریه آمد و سلسله بطالسه را در مصر بنیان نهاد. و با تصرف سوریه، قبرس و فینیقیه قلمرو امپراتوری خود را وسعت بخشید[۹]. سپس به ساختن بناها و معابد باشکوه همت گماشت و برای ایجاد وحدت دینى میان مصریان، مذاهب باستانى یونان و مصر را درهم آمیخت و پرستش الهه ساراپیس را کیش رسمى حکومت اعلام کرد و معبد سراپیوم را برای آن الهه بنیاد نهاد. همچنین فانوس دریایى، مدرسه(موزه) و کتابخانه معروف اسکندریه را تأسیس کرد[۱۰]. سوتر برای تقویت مدرسه اسکندریه، دانشمندان بسیاری از یونان فرا خواند و خود کتابى درباره زندگى و سیره اسکندر نوشت.
سوتر در 285قم فرزند خود بطلمیوس دوم فیلادلفوس (حدود 285-247قم) را به جانشینى برگزید و اداره امور را به او سپرد. بطلمیوس دوم روابط سیاسى و بازرگانى مصر را با دولت روم استحکام بخشید و در جنگهای کارتاژ متحد روم بود. در زمان او حبشه، عربستان، لیبی، فینیقیه و قسمتهایى از آسیای صغیر و جزایر دریای مدیترانه به قلمرو مصر افزوده شدند[۱۱].
وی به گسترش علوم توجه خاصى داشت. کتابخانه بزرگ اسکندریه را تقویت کرد و کتاب مقدس یهودیان را به یاری دانشمندان یهودی به یونانى ترجمه کرد و فلاسفه و اندیشمندان را مورد عنایت بسیار قرار داد. همچنین شعر و ادب را که با رواج فلسفه و بروز حوادث سیاسى گوناگون رو به انحطاط نهاده بود، رونق بخشید، چنانکه در روزگار وی اسکندریه به بزرگترین مرکز علمى و ادبى و بازرگانى جهان مبدل شد[۱۲].
آغاز مسیحت، پیوند با فلسفه
موزه و کتابخانهای که توسط بطلمیوس اول در سال 280 قبل میلاد تاسیس شد و برای صدها دانشمند در رشتههای علوم انسانی فراهم شده بود موجب شده بود این شهر به یکی از تأثیرگذارترین مراکز فراگیری آموزههای یونان تبدیل شود.
در همین زمان، "عهد قدیم" از لغت عبری به یونانی ترجمه شد و از این طریق برای اولین بار اصول دین یهود در اختیار غیر کلیمیان و یهودیانی که عبری نمیدانستند قرار گرفت. این اثر سپتواجینت[۱۳] نام گرفت و در قرن دوم قبل میلاد تکمیل شد. یکی از آثار این ترجمه این بود که اسکندریه را تا حدودی برای ورود آموزههای مسیحیت، که بنابر بعضی نقلها توسط مرقس به اسکندریه برده شد، در آینده نزدیک آماده کرد.
فلسفه یونان که پس از سقراط و افلاطون در آتن رو به انحطاط نهاده بود، در اسکندریه با اندیشههای جدید و فرهنگهای گوناگون شرقى به ویژه فرهنگ یهودی و مسیحى با همه سنتهای دینى و اخلاقیش درآمیخت و بار دیگر با نیرویى تازه موجب پدید آمدن نظریات و آراء جدیدی شد. فیلن اسکندرانی (حدود30قم-45قم)، نویسنده یهودی، برای ایجاد سازگاری میان مبانى معتقدات یهود با تفکر یونانى، و وفق دادن میان وحی و فلسفه افلاطونى، سعى کرد تا نص تورات را در پرتو فلسفه تأویل کند[۱۴].
یکی از نقاط تحول در تاریخ مسیحیت در این نقطه تاسیس یک مکتب فلسفی مسیحی[۱۵] در قرن دوم میلادی در اسکندریه بود. این مکتب با اشراف دو رهبر عمده یعنی کلمنت اسکندرانی[۱۶] و اوریگنس[۱۷] سبب شد تا اسکندریه در عین اینکه یکی از مراکز مهم تعالیم یونانی بود، و به عنوان مثال آمونیوس ساکاس[۱۸] (175-242) که موسس مکتب نو افلاطونی است در این شهر حضور داشت، به یکی از مراکز تأثیرگذار دانش مسیحی نیز تبدیل شود[۱۹]. سرانجام، در روزگار کنستانتین اول امپراتور روم شرقى (حک 323-337م) مسیحیت در اسکندریه دین رسمى اعلام گردید و زمینه برای بروز تفرقه بیشتر در کلیسا فراهم شد.
مکتب الاهیاتی اسکندریه
تفکرات مسیحی اسکندریه همچنین به شدت تحت تأثیر عقاید بطلمیوسی بود. کلمنت (ح 150- 213م) و اریگنس (185-254م) بر آن شدند تا فلسفه را با کلام مسیحى آشتى دهند و چون کلیسا مکتبى فلسفى نداشت، آنان تعالیم مسیحى را با فلسفه اسکندرانى به خصوص نحله نوافلاطونى و الهیات و علمالنفس ارسطویى وفق دادند[۲۰]. کلمنت، اوریگنس و بسیاری از معاصران این دو، سنت بطلمیوسی و روش تفسیر تمثیلی را به عنوان تفکر مسیحی پذیرفته بودند. رساله اوریگنس به نام de principiis اولین تفسیر نظاممند در اصول مسیحیت میباشد[۲۱].
دو نقطه عطف مهم در الاهیات اسکندریه
الف:مسیح شناسی
مکتب اسکندریه بیشتر بر الوهیت مسیح تأکید داشت و الوهیت را بر اساس "کلمه جسم گردید" تعبیر میکرد. آیه 1:14 در انجیل یوحنا مخصوصا مورد استناد این مکتب بود که میگوید "کلمه خدا جسم گردید و در میان ما ساکن گردید". همین تأکید بر مفهوم تجسم سبب شد که پیروان این مکتب برای عید کریسمس اهمیت خاصی قائل شوند. در مقابل، مکتب انطاکیه بیشتر بر جنبه انسانی عیسی تأکید داشت و بر اهمیت او به عنوان الگویی اخلاقی اصرار میورزید.
مکتب اسکندریه که آتاناسیوس در آن رشد کرد، ماهیتی نجاتشناختی داشت. در این دیدگاه، عیسی مسیح نجات دهنده بشریت میباشد و از نجات به خداگونه شدن یا جنبه الاهی یافتن تعبیر میشود. طبیعت انسان برای اینکه جنبه الاهی بیابد باید با طبیعت الاهی متحد شود به گونهای که انسان بتواند در حیات خدا سهیم گردد. این به عقیده پیروان مکتب اسکندریه همان چیزی بود که از طریق تجسم پسر خدا در عیسی مسیح به وقوع پیوست. بدین ترتیب نویسندگان مکتب اسکندریه بر ایدهی طبیعت انسانیگرفتن لوگوس تأکید خاصی داشتند.
اما نویسندگان مکتب انطاکیه بیشتر دغدغه اخلاقی داشتند تا نجات شناختی، و در مقایسه با پیروان مکتب اسکندریه کمتر به عقاید فلسفی یونان نظر داشتند. اصول تفکر مکتب انطاکیه در مورد هویت مسیح چنین بود: بشر به واسطه اطاعتنکردن از خدا در فساد و تباهی بسر میبرد. از آنجا که انسان به خودی خود قادر نیست از قید گناه رهایی یابد لاجرم خدا شخصا دارد عمل میشود. نجاتدهنده را میفرستد که الوهیت و انسانیت در او متحد گشته است[۲۲].
پانویس
- ↑ .Chambers's Encyclopedia, London, 1968, 1, p.248
- ↑ New Catholic encyclopedia, 2ed, The Catholic University of America, 2003, p.281-285
- ↑ .Britannica, 1978, 1, p.479
- ↑ .GSE; Judaica; Der Kleine Pauly, 1984, 1, p.240
- ↑ اسکندری، عمر و سفدج، تاریخ مصر الى الفتح العثمانى، قاهره، 1410ق/1990م، ص 105.
- ↑ سالم، عبدالعزیز، تاریخ الاسکندریة و حضارتها فى العصر الاسلامى، قاهره، 1969م، ص11-12
- ↑ Britannica, 1986, vol. XIII, p.252.
- ↑ Ptolemy I
- ↑ زیدان، جرجى، تاریخ مصر الحدیث، قاهره، 1411ق/1991م، ج 1، ص 72.
- ↑ اسکندری، همان، ص 109.
- ↑ همان، 117 .
- ↑ عمون، هنداسکندر، تاریخ مصر، قاهره، 1341ق/ 1923م، ص 49-50.
- ↑ Septuagint.
- ↑ Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.
- ↑ در فصل های بعد از این مکتب مشروحا بحث خواهد شد.
- ↑ clement of alexandria
- ↑ origen.
- ↑ Ammonius Saccas
- ↑ New Catholic encyclopedia, ibid.
- ↑ Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.
- ↑ New Catholic encyclopedia, ibid.
- ↑ مک گراث، الیستر، مترجم عیسی دیباج، تهران، کتاب روشن، 1385، 368-370.