درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Mollahashem (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA50...» ایجاد کرد) |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
{{پانویس رنگی}} | {{پانویس رنگی}} | ||
'''درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره ششم میباشد که به قلم اکرم دیانی تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل بهار سال 1385 منتشر شده است.</div> | '''درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره ششم میباشد که به قلم اکرم دیانی تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل بهار سال 1385 منتشر شده است.</div> | ||
=چکیده= | |||
یکى از مهمترین جنبههاى اعجاز بیانى قرآن، نظمآهنگ و موسیقى آن است. از آنجا که موسیقى و صوت زیبا، تأثیرى شگرف در تحوّل و دگرگونى روح انسان دارد، خداوند آیات کتاب خود را با موسیقى خارق العاده و اعجازآمیزى درهم آمیخته است. | |||
در مقاله حاضر، تلاش شده است موسیقى ملکوتى قرآن و عوامل و عناصر و بستر آن، معرفى گردد. | |||
کلید واژهها: هنر، موسیقى، موسیقى قرآن، اعجاز بیانى قرآن، نظمآهنگ قرآن، ترتیل، موسیقى حرام. | |||
=مقدمه= | |||
هنر مقولهاى است که از آغاز آفرینش انسان تاکنون پا به پاى آدمى پیش رفته است. براى حوزه معرفت بشرى، همچون فلسفه، ریاضیات و علوم تجربى مىتوان سرآغاز و سرگذشتى بیان کرد. اما هنر، حیاتى بىآغاز و سرگذشتى نانوشتنى دارد. در تعریف هنر، نظریات مختلفى از سوى صاحبنظران ارایه شده است، به عنوان مثال: | |||
فیلیسین شاله، فیلسوف فرانسوى، گفته است: «هنر، کوشش براى ایجاد زیبایى، یا ایجاد ایدهآل باشد» (محدثى، ص 63). | |||
تولستوى، نویسنده روسى نیز در تعریف هنر گفته است: « وقتى انسان، آگاهانه و به معیت علایم خارجى، احساساتى را که خود تجربه کرده است، به صورتى زیبا به دیگران انتقال دهد به طورى که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان را از همان مراحل حسّى و عاطفى که او از آن گذشته است عبور دهد، عملش به نام هنر و خود او به نام هنرمند نامیده مىشود»(پیشین). | |||
هربرت رید دراینباره گفته است: « هنر، بیان هر آرمانى است که هنرمند توانسته باشد آن را در صورت تجسّمى تحقق بخشد، و یا هنر، کوششى است براى آفرینش صور لذّت بخش»(پیشین). | |||
سید قطب نیز در تعریف هنر گفته است: « هنر کوشش بشرى است براى تصویر تأثیرات ناشى از حقایق هستى که در حس ایجاد مىشود، تصویرى زیبا و زنده و مؤثر»(پیشین). | |||
در باب هنر و نقش آن در زندگى بشر نیز گفتهها و نوشتههاى فراوانى وجود دارد، اما همه آنها در حقیقت، تاریخى از تجلّیات هنر آدمى است و از حقیقت حضور هنر در زوایاى بشرى چندان که باید پرده برنگرفته است. این حضور پنهان و بىبدیل را تنها در یک جا مىتوان سراغ گرفت و آن حوزه دین و معرفت تعالى بخش روح آدمى است. | |||
دین از گذشتههاى تاریخ تاکنون همگام با هنر و حتى بسى ژرفتر، هزار توى حیات و هستى بشر را در نوردیده، روح آدمى را صفا و صیقل بخشیده، راه ناهموار زندگانى را هموار کرده و دیده آدمى را از کره خاکى به فراسوى هستى کشانده است. | |||
در طول تاریخ، این دو مقوله، یعنى هنر و دین، آن چنان در هم تنیدهاند که بازشناسى و جداسازى آنها از یکدیگر ناممکن مىنماید. شاید این پیوند و پیوستگى از آن روست که دین و هنر هر دو ریشه در پنهان جان و مایه در عمق هستى انسان و جهان دارند و با گوش جان مىتوان «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها» (روم / 30) را از آنها باز شنید. از این رو هم چنان که دین، مقدس و متعالى است، هنر نیز ریشه در قداستها و تعالىجویىهاى انسان دارد و همانطور که دیانت بدون دستگیرى پیامبران، به کژى و کاستى مىگراید، هنرمندى نیز بدون رهنمود خداى هنر و هستى به بیراهه مىرود. از این روست که باید پیوند دو سویه دین و هنر را براى همیشه تاریخ پاس داشت و در عرصه تباهى و بىپناهى انسان، در پناه آن آسود، و به بلنداى کمال انسان راه جست. | |||
از سوى دیگر، خداوند بزرگ و خالق انسانها و زیبایىها، براى هدایت و سعادت انسان و گسترش کمالات و زیبایىهاى انسانى، قرآن را نازل فرمود. | |||
قرآن کتابى است که باطنى عمیق، ظاهرى زیبا و بیانى شیرین دارد. (کلینى، ج 4، ص 399) مشعل فروزانى است که هرگز به خاموشى نمىگراید و فروغ آن همواره بر تارک اعصار مىدرخشد. تازگىهایش رنگ کهنگى به خود نمىگیرد و هر چه زمان مىگذرد، مفاهیم اصیل و معارف بلند آن آشکارتر مىشود. چه بسیار مفاهیم عمیق و اسرار علمى نهفته در آن که تنها با گذشت زمان، نمایان مىگردد. قرآن معجزه بىپایانى است که از جنبههاى گوناگون، داراى اعجاز و خارقالعادگى است. در مورد وجوه اعجاز آن، اندیشمندان گذشته و معاصر، بحثهاى دامنه دار و فراوانى مطرح نمودهاند و در یک جمعبندى کلى، اعجاز قرآن را امروزه مىتوان در سه بعد مهم و اساسى مطرح نمود: | |||
1ـ اعجاز بیانى؛ 2ـ اعجاز علمى؛ 3ـ اعجاز تشریعى. | |||
از آنجا که موضوع مقاله حاضر پیرامون مسئله قرآن و هنر مىباشد، به تشریح و توضیح اعجاز بیانى قرآن به ویژه موسیقى قرآن پرداخته مىشود. | |||
=اعجاز بیانى= | |||
اعجاز بیانى قرآن را مىتوان درسه بخش خلاصه نمود. | |||
==الف) گزینش کلمات:== | |||
سخندانان عرب از نظر ادبى، اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت والاى آن دانستهاند. رسا بودن بیان، روان بودن عبارات گزینش دقیق کلمات و نظم آنها، چنان ترکیبى در آیات قرآن به وجود آورده که از لحاظ تعبیر و آواى الفاظ و کلمات، بافتى به هم پیوسته و گره خورده فراهم آورده است، به گونهاى که گویى سراسر هر آیه و سوره، واحد منسجمى را تشکیل داده که غیرقابل تفکیک است. تمامى اینها بر این مطلب دلالت دارد که قرآن سخن خداست. | |||
گزینش واژههاى قرآنى به گونهاى انجام گرفته که اوّلاً: تناسب آواى حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده است، به صورتى که آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه بعدى هم آوا و هم آهنگ شده است. ثانیاً: تناسب معنوى کلمات با یکدیگر رعایت شده است، تا از لحاظ مفهومى نیز بافت منسجمى به وجود آید. ثالثاً: فصاحت کلمات طبق شرایطى که در علم معانى و بیان قید شده، کاملا لحاظ گردیده است، و در مجموع، هر یک از واژهها به گونهاى در جایگاه مخصوص خود قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نمىباشد. ابن عطیه در تفسیر خود دراینباره نوشته است: «اگر واژهاى از قرآن از جاى خود برداشته و سپس تمامى زبان عرب جستوجو گردد تا واژهاى مناسبتر از آن پیدا شود، یافت نمىشود.» (معرفت، التمهید، 1396 ق، ص 21). | |||
ابو سلیمان بستى دراینباره مىگوید: «بدان که پایه اصلى بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده بر این اساس است که هر نوع لفظى را که ویژگىهاى یاد شده در آن فراهم است درست به جاى خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونهاى که اگر به جاى آن، کلمه دیگرى را به کار برند یا معنا به کلى تغییر مىکند و موجب تباهى مقصود مىگردد و یا آن که رونق و جلوه خود را از دست مىدهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط مىگردد» (معرفت، علوم قرآنى، ص 375). | |||
شیخ عبدالقاهر جرجانى نیز دراینباره مىگوید: «بزرگان ادب و بلاغت از دقت و چینش و گزینش کلمات قرآنى، کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمهاى را نیافتند که متناسب جاى خود نباشد یا واژهاى که در جایى بیگانه قرار گرفته باشد یا کلمه دیگرى شایستهتر یا مناسبتر یا سزاوارتر باشد، بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمى یافتند که مایه حیرت صاحبان خرد و عجز همگان گردیده است.» (پیشین). | |||
چنین تصریحاتى در مورد گزینش و چینش کلمات قرآن که آن را در حدّ اعجاز ستودهاند، دلالت بر این دارد که در کلمات انتخابى، چنان دقت و هنرمندى به کار رفته که از عهده و توان بشر خارج است، زیرا اینگونه رعایت دقیق کلمات و جملات انتخابى به احاطه کامل بر ویژگىهاى لغت و گستردگى و فراگیرى آن و حضور ذهنى بالفعل نیاز دارد که وجود آن در افراد عادى ، معمولاً غیرممکن است. | |||
در این مورد سخنان ولید بن مغیره مخزومى که از سخنوران نامى و از سران بلند پایه و سرشناس عرب و از مخالفان سرسخت پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) به شمار مىرفت، قابل توجه است.وى زمانى که از کنار پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) مىگذشت و آیاتى چند از سوره مؤمن را که پیامبر در نماز تلاوت مىفرمود، شنید به سوى طایفه بنى مخزوم رهسپار شد و در مورد قرآن چنین اظهار نظر نمود: «به خدا سوگند سخنى از محمّد(صلىاللهعلیهوآله) شنیدم که نه به سخن آدمیان شبیه بود و نه به سخن جنّیان. به خدا سوگند سخن او شیرینى ویژه و زیبایى و طراوتى دارد، هم چون درختى برومند و سربرافراشته که بلنداى آن پرثمر و اثربخش و پایه آن استوار و ریشه آن مستحکم و گسترده است. همانا بر دیگر سخنان برترى دارد و سخنى برتر از آن نخواهد بود». (طبرى، 1392 ق، ص 98 و ابن هشام، 1355، ص 288). | |||
وى هم چنین در مورد جذابیت و زیبایى قرآن مىگوید: «آن چه فرزند ابو کبشه مىگوید، به خدا نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گویى بىخردان، بىگمان گفته او سخن خداست. ..». | |||
این گونه اعترافات درباره جاذبه و تأثیر قرآن از سوى مخالفان و معاندان در تاریخ فراوان آمده است که همگى دلالت بر اعجاز و بىمانندى قرآن دارد. | |||
==ب) سبک و شیوه بیان:== | |||
اسلوب و شیوه بیان قرآنى، در عین این که موجب جذب و کشش عرب گردیده است، با هیچ یک از اسلوب و شیوههاى متداول آن زمان شباهت و قرابتى ندارد. قرآن سبکى نو و روشى تازه در بیان، ارایه داد که براى عرب بىسابقه بود و بعد از آن هم نتوانستند در چنین سبکى سخنى بسرایند. با این که نظم و تألیف قرآن کاملاً تازگى داشت ولى از چارچوب اسلوبهاى کلامى عرب بیرون نبود. این از شگفتىهاى سخنورى است که سخنور سبکى بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن که از شیوههاى متعارف سخن گفتن آنان خارج است و شگفتآورتر آن که از تمامى محاسن شیوههاى کلامى متعارف بهره گرفته باشد بىآن که از معایب آنها چیزى در آن یافت شود. | |||
به طور کلى، انواع کلام که در میان فصیحان عرب متداول بود، شعر، نثر و یا سجع بود، که هر یک از این داراى محاسن و معایبى است. | |||
سبک قرآنى، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادى مطلق نثر و حسن لطافت سجع را داراست، بىآن که در تنگناهاى قافیه و وزن دچار گردد یا پراکنده گویى کند، یا تکلّف و تحمّل دشوارى به خود راه دهد. این امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید؛ آنان خود را در مقابل سخنى یافتند که در عین غرابت و تازگى، جاذبیت و ظرافت خاصّى دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمىشود. | |||
کاشف الغطا، فقیه دانشمند و ادیب معروف، دراینباره مىگوید: | |||
«صورت نظم عجیب و اسلوب غریب (شیوه و سبک تازه) قرآن که برخلاف سبک و شیوههاى کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود، نه پیش از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و کسى را یاراى هم آوردى با آن نیست. بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با آن مقابله کنند، چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز که سخن متداول آنان بود. .. این چنین زبدگان عرب و فصیحان اولین آنان در مقابل قرآن به زانو درآمدند.» (کاشف الغطا، بىتا، ص 107). | |||
نضر بن حارث بن کلده از سران قریش و تیزهوشان عرب شناخته مىشد که با پیامبر اسلام(صلىاللهعلیهوآله)دشمنى آشکارى داشت. او از در چاره اندیشى درباره پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) با سران قریش چنین مىگوید: «به خدا سوگند! پیش آمدى برایتان رخ داده است که تاکنون چارهاى براى آن نیندیشیدهاید. محمّد در میان شما جوانى بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راستگوترین و در امانت دارى بزرگوارترین شما بود تا هنگامى که موهاى سفید در دو طرف گونهاش هویدا گشت و آورد آن چه را که آورد. آن گاه گفتید: ساحر است. نه به خدا سوگند! هرگز به ساحرى نمىماند. گفتید: کاهن است. نه به خدا سوگند! سخن او به سخن کاهنان نمىخورد. گفتید: شاعر است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن او بر اوزان شعرى استوارنیست. گفتید: دیوانه است. نه به خدا سوگند! هرگز رفتار او به دیوانگان نمىماند، پس خود دانید و درست بیندیشید، که رخداد بزرگى پیش آمد کرده که نباید آن را ساده گرفت.» (ابن هشام، 1355 ق، ص 321ـ320؛ سیوطى، 1377 ق، ص 180). | |||
==ج) نظمآهنگ یا موسیقى قرآن:== | |||
یکى از مهمترین جنبههاى اعجاز بیانى قرآن، نظمآهنگ و موسیقى آن است. ابن خلدون در تعریف موسیقى گفته است: «موسیقى عبارت است از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطیع آوازها به نسبتهاى منظم معلومى که برهر آواز آن، هنگام قطع شدن، توقیع کاملى پدید مىآید و آنگاه یک نغمه (آواز خوش) تشکیل مىیابد، سپس این نغمه برحسب نسبتهاى معینى با یکدیگر ترکیب مىشوند و به سبب این تناسب که در این آوازها به وجود مىآید، شنیدن آنها لذّت بخش مىگردد.» (ابن خلدون، 1375 ش، ص 844). | |||
از آنجا که موسیقى و صورت زیبا، تأثیر شگرفى در تحّول و دگرگونى روح انسان دارد، خداوند سبحان، آیات کتاب خود را با موسیقى خارق العاده و اعجازآمیزى درهم تنیده است. آهنگ کلمات و موسیقى ترکیبات قرآنى، آن چنان هماهنگ و متناسب با معانى و مقاصد آیات است و آن چنان فضایى از قداست و طهارت و شور و حرارت و جذّابیت در روح آدمى مىآفریند که بىاختیار، روح در قبضه قرآن قرار گرفته، مستانه به سیر و سلوک در فضاى ملکوتى آیات مىپردازد. | |||
نظمآهنگ واژگان قرآن، داراى نغمهاى دلکش و نوایى دلپذیر است که احساسات آدمى را برانگیخته و دلها را شیفته خود مىکند. زیبایى نواى قرآن براى هر شنوندهاى هر چند غیر عرب محسوس است. هنگام گوش جان سپردن به آواى دلنشین قرآن، نخستین چیزى که توجه انسان را جلب مىکند، نظام بدیع و شیواى صوتى آن است. در این نظام، حرکات و سکنات واژگان به شکلى آرایش شده است که به هنگام شنیدن، آن روح انسان متأثر مىگردد. این تأثیر شگرف از تلفّظ صحیح حروف و کلمات شروع شده و با رعایت آهنگ بیانى آیات ادامه یافته و با رعایت موسیقى خاصّ ترکیبات و فراز و نشیب تعبیرات دقیق و آهنگین به همراه فضاى حزن آمیز آن به اوج خود مىرسد. فصاحت کلمات و تعبیرات و بلاغت کلام و دقت اعجازآمیز در گزینش کلمات و جایگاه آنها در ترکیب و هماهنگى همه اینها با محتوا و مدلول آیات، طوفانى در روح تشنه آدمى به پا مىکند و کسالت و دلمردگى را از انسان دور مىکند. بىجهت نیست که در احادیث مکتب اهل بیت تأکید زیادى بر تلاوت آهنگین قرآن با لحن عربى وارد شده است. | |||
به عنوان مثال، رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) فرموده است: «لکلّ شیء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن؛ هر چیزى زیورى دارد و زیور قرآن صداى خوش است». (کلینى، بىتا، ص 420). | |||
هم چنین آن حضرت فرموده است: «زینوا القرآن بأصواتکم؛ قرآن را با اصوات خوش زینت بخشید» (مجلسى، بىتا، ص 90). | |||
بر اساس این، هیچ جاى شگفتى نیست که عرب به قرآن لقب سحر داده بود؛ «إن هذا إلاّ سحر یؤثر» (مدثر / 24). | |||
استاد درّاز درباره تأثیر موسیقى قرآن مىگوید: « وقتى آدمى مىبیند که از این مخرجهاى سخت جوش، چنین گوهرهاى تابناکى با این ترتیب حروف و چنان آذین بندى بیرون آمده است، التذاذى بى حساب مىبرد و وجدى بىانتها به او دست مىدهد. در این حروف، گویى یکى مىنوازد، دیگرى طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ برآورنده، پنجمین نفس را مىلغزاند و ششمین راه نفس را مىبندد و شما زیبایى آهنگ را در دسترس خود مىیابید. مجموعهاى گوناگون و همساز، نه تکرار مکرّر و نه یاوه دار، نه سستى و نه غلظت، نه تناخرى در حروف و آواها. | |||
بدین سان کلام قرآن که نه به سختى سخن بدویان و نه به نرمى کلام شهریان است، بلکه آمیزهاى است از هر دو، صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را. گویى شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگى دو گویش. | |||
آرى! قرآن چنین جامه تازه و زیبایى به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفى است که در جان خود گوهرهاى گرانبها داشته و مرواریدهاى ارزشمند را در آغوش مىگیرد. پس اگر زیبایى پوسته، تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگى و شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز کنار بزنى و صدف را از مروارید جداسازى و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانى برسى، مایهاى شگفتتر و شکوهمندتر بر تو متجلّى مىشود و معنایى بدیعتر مىیابى. آنجا روح و کنه قرآن است، شعلهاى است که موسى(علیهالسلام) را به درخت آتش در بقعه مبارکى در کرانه وادى ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسى مىفرماید: «إِنِّى أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (قصص/30؛ معرفت، ص 382ـ381). | |||
سید قطب نیز درباره موسیقى قرآن مىگوید: « چنین نوایى در نتیجه نظام مندى ویژه و هماهنگى حروف در یک کلمه و نیز همسازى الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگى نثر و هم خصوصیات شعر را توأماً دارد، با این برترى که معانى و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهاى قافیه و افاعیل بىنیاز ساخته و در عین حال شئون نظم و نثر، هر دو را دارا است. در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونى آن کاملاً حس مىشود. این آهنگ در سورههاى کوتاه با فاصلههاى نزدیکش و به طور کلى در تصویرها و ترسیمهایش بیشتر نمایان است و در سورههاى بلند کمتر، اما همواره نظمآهنگ آن ملحوظ است. براى مثال، در سوره نجم مىخوانیم: | |||
«وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُکمْ وَ ما غَوى وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحى عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى ذُو مِرَّة فَاسْتَوى وَ هُوَ بِالأُْفُقِ الأَْعْلى ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ما کذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یرى وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى إِذْ یغْشَى السِّدْرَةَ ما یغْشى ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرى أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْرى أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثى تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى» (نجم / 22ـ1). | |||
این فاصلهها، تقریباَ وزنى مساوى دارند، اما نه براساس نظام عروض عرب، و قافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگى دیگرى است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از همسازى حروف واژگان و هماهنگى کلمات در درون جملهها یک ریتم موسیقایى پدید آورده است. ویژگى اخیر به دلیل حسّ داخلى و ادراک موسیقایى باعث مىشود که میان این ریتم و ریتم دیگرى هر چند که فاصلهها و وزن یکى باشد، تفاوت باشد. | |||
نظمآهنگ در این جا به پیروى از نظام موسیقایى جمله نه کوتاه است و نه بلند و طولى میانه دارد و با تکیه بر حرف «روّى» فضایى سلسله وار داستان گونه یافته است. تمام این ویژگىها لمس شدنى است و در برخى فاصلهها بسیار نمایانتر؛ مانند: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْرى» پس اگر بگوییم: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ» قافیه از دست مىرود و به آهنگ لطمه مىخورد و اگر بگوییم (أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الأُْخْرى» وزن مختل مىشود. هم چنین در فرموده خداوند «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثى تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى» اگر گفته شود: «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثى تِلْک قِسْمَةٌ ضِیزى» آهنگ کلام که با کلمه «أذن» قوام یافته مختل مىشود. البته این سخن بدان معنا نیست که کلمه « الاخرى» یا «الثالثه» یا «أذن» حشو و زاید است و فقط براى پر کردن وزن و قافیه آمده است، نه؛ وظیفه مهمتر این کلمات مساعدت براى رساندن معانى است و این یکى دیگر از ویژگىهاى هنرى قرآن است که کلمه هم براى رساندن معنا ضرورى است و هم آهنگ را قوام مىبخشد و هر دوى این وظایف در یک سطح انجام مىگیرند و هیچ کدام بر دیگرى برترى نمىیابند». | |||
همان گونه که بیان شد، نظمآهنگ در آیهها و فاصلهها، در جاى جاى کلام قرآن آشکار است. دلیل این سخن این است که اگر کلمهاى را که به شکلى خاص به کار رفته، به صورت قیاسى دیگر کلمه برگردانیم و یا واژهاى را حذف یا پس و پیش نماییم در این نظمآهنگ اختلال به وجود مىآید. | |||
در ذیل به برخى از نمونهها اشاره مىشود: | |||
حالت اول: | |||
«قالَ أَ فَرَأَیتُمْ ما کنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکمُ الأَْقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ الْعالَمِینَ الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ وَ الَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ وَ الَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ» (شعراء/82ـ75). | |||
در این آیات، «یاء متکلّم» در کلمات «یهدین»، «یشفین»، «یسقین»، «یحیین» به خاطر حفظ قافیه با کلماتى مانند «تعبدون»، «الاقدمون»، «الدین» حذف شده است. | |||
هم چنین در آیات «وَ الْفَجْرِ وَ لَیال عَشْر وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ هَلْ فِی ذلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْر» (فجر/5ـ1) یاء اصلى کلمه «یسر» به خاطر هماهنگى با «فجر»، «عشر»، «وتر» و «حجر» حذف شده است. | |||
و یا در آیات «یوْمَ یدْعُ الدّاعِ إِلى شَیء نُکر خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الأَْجْداثِ کأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَى الدّاعِ یقُولُ الْکافِرُونَ هذا یوْمٌ عَسِرٌ» (قمر/8ـ6) اگر یاء «الدّاع» حذف نشده بود به نظر مىرسید وزن شکسته است. | |||
هم چنین اگر در آیه «ذلِک ما کنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً» (کهف / 64) یاء «نبغى» را طبق قیاس امتداد دهیم وزن به نوعى مختل مىشود. همین اتفاق به هنگام افزودن هاء ساکن بر یاء متکلم در این آیات خواهد افتاد: «وَ أَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیةٌ وَ ما أَدْراک ما هِیهْ نارٌ حامِیةٌ» (قارعه/11ـ9؛ «فَأَمّا مَنْ أُوتِی کتابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کتابِیهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاق حِسابِیهْ فَهُوَ فِی عِیشَة راضِیة» (الحاقه / 21ـ19). | |||
حالت دوم: | |||
در این حالت، هیچ گونه تغییرى در صورت قیاسى کلمه به وجود نمىآید، اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند اختلالى در موسیقى نهفته دراین ترکیب به وجود مىآید. به عنوان مثال در آیات «ذِکرُ رَحْمَتِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیا قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» (مریم/4ـ2) اگر کلمه «منّى» پیش از «العظم» آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ مِنِّی الْعَظْمُ) احساس مىشود وزن شکسته است. | |||
پس همان گونه که بیان شد، یک نوع موسیقى درونى در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنى اما وصف ناشدنى است. این موسیقى در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعالى ادراک مىشود. به این ترتیب، موسیقى درونى، بیان قرآن را همراهى مىکند واز آن کلماتى موزون با حساسّیتى بالا مىسازد که با کوچکترین حرکات دچار اختلال مىشود، هر چند این کلمات شعر نیست و قید و بندهاى بسیار شعر را که هم آزادى بیان را محدود مىکند و هم انسان را از مقصود دور مىسازد، ندارد. (سید قطب؛ 198، ص83ـ80). | |||
مصطفى رافعى دراینباره چنین مىگوید: « عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر با هم رقابت مىکردند و بر یکدیگر فخر مىفروختند اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود. آنان در منطق و بیان آزاد بودند و فن سخنورى مىدانستند. البته فصاحت عرب از یک طرف فطرى و از طرف دیگر الهام گرفته از طبیعت بود. اما وقتى قرآن نازل شد آنان مشاهده نمودند که طرح دیگرى در انداخته است. الفاظ همان بود که مىشناختند؛ پى در پى، بدون تکلّف و روان آمده است و ترکیب و هماهنگى و همسازى در اوج است. بنابراین از شکوه و فخامت آن شگفت زده شدند و ضعف نهاد و ناچیزى ذهن خود را دریافتند. بلیغان عرب نیز نوعى از سخن دیدند که تا آن زمان نمىشناختند. آنان در حروف و کلمات و جملههاى این سخن تازه، آهنگى با شکوه مىدیدند. تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم چیده شده بود که به نظر مىرسید قطعهاى واحد است. عرب به خوبى مىدید که نظمآهنگى در جان این سخنان جریان دارد و این، ضعف و ناتوانى آنان را به اثبات مىرساند. | |||
تمام کسانى که راز موسیقى و فلسفه روانى قرآن را درک کردهاند معتقدند هیچ هنرى نمىتواند با تناسب طبیعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى یا رقابت کند و هیچ کس نمىتواند حتى بر یک حرف آن ایراد بگیرد. از سوى دیگر، قرآن از موسیقى، بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولاً موسیقى نیست. در نغمههاى موسیقى، گوناگونى صدا، مد، طنین، نرمى، شدت و حرکتهاى مختلفى که همراهش مىشود، به اضافه زیر و بم و لرزش، که در زبان موسیقى، به آن بلاغت صدا گفته مىشود، باعث خلجانات روحى مىشود. چنانچه این جنبه از قرآن را در تلاوت در نظر بگیریم، در مىیابیم که هیچ زبانى از زبان قرآن بلیغتر نیست و همین جنبه ، برانگیزاننده احساسات آدمى، چه عرب و چه غیر عرب است. با توجه به این دستاورد، فلسفه تشویق به تلاوت قرآن با صداى بلند نیز روشن مىگردد. این فاصلهها که آیات قرآن به آن ختم مىشوند، تصویرهایى کامل از ابعادى است که جملههاى موسیقیایى به آن ختم مىشوند. این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیاردارد و با نوع صوت و شیوهاى که صوت ادا مىشود یگانگى بىمانندى دارد و از جهتى اغلب این فاصلهها با دو حرف «نون» و «میم» که هر دو در موسیقى معمول هستند یا با حرف مد پایان مىگیرند که آن هم در قرآن طبیعى است.» (رافعى، 1393 ق، ص 216ـ188). | |||
برخى از اهل فن گفتهاند: « در قرآن کریم بسیارى از فاصلهها با حروف «مد» و «لین» و افزودن حرف نون ختم مىشوند و حکمت آوردن چنین حروفى ایجاد نوعى آهنگ است. اما چنانچه با یکى از این حروف خاتمه نیابد، مثلاً با یک حرف ساکن پایان پذیرد، یقیناً این حرف به شایستهترین نحو در موضع خود نشسته است. البته چنین حروفى اغلب در جملات کوتاه آمده و از «حروف قلقله» یا بانگ دار وطنین انداز و یا حروف دیگرى است که در نظام موسیقى، لحنى براى آن قایل شدهاند. تأثیر شیوه برانگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعى است. در قرآن کریم نظمآهنگ اعجازگونه صوتها همگان را مخاطب قرار مىدهد، چه آنان که زبان عربى را مىفهمند و چه آنان که نمىفهمند. بنابراین، کلمات قرآن کریم از حروفى تشکیل شده که اگر یکى از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگرى به آن افزوده شود اختلالى پدید مىآید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفى آشکار مىشود و حس گوش و زبان را با اشکال رو به رو خواهد کرد و سرانجام انسجام عبارتها و زبدگى مخرجها و مسندهاى حروف و پیوستگى آن را به یکدیگر با اشکال رو به رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن ناهنجارى به هم راه خواهد داشت.» (معرفت، علوم قرآنى، ص 387ـ386). | |||
اعجاز بیانى قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمى برمى گردد که در قلب خواننده یا شنونده برانگیخته مىشود. به عبارت دیگر، حروف به شکل بىنظیرى در کنار هم قرار مىگیرند که به هنگام شنیده شدن، بدون وجود دستگاههاى موسیقى و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر، آهنگ با شکوهى از آن به گوش مىرسد. این اعجاز، در نمونههاى زیر به خوبى پیدا است: 1ـ در آنجا که حضرت زکریا خطاب به خداوند مىگوید: «رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» (مریم/4). | |||
2ـ کلام حضرت عیسى در گهواره: «إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیا» (مریم/31). | |||
3ـ آیه مربوط به فرمانبردارى پیامبران: «إِذا تُتْلى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکیا» (مریم/58). | |||
4ـ آیهاى که دیدار با خداوند را در روز قیامت توصیف مىکند: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» (طه/111). | |||
5ـ آیهاى که در آن خداوند رحمان با آهنگى دلنشین و شیرین پیامبر گرامى(صلىاللهعلیهوآله) را مورد خطاب قرار مىدهد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِلاّ تَذْکرَةً لِمَنْ یخْشى تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الأَْرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَْرْضِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الأَْسْماءُ الْحُسْنى» (طه/8ـ1) | |||
6ـ آیه مربوط به مجرمان و عذابى که براى آنان در نظر گرفته شده است؛ در این جا لحن آیه به آهنگى سنگین تبدیل مىشود که در گوشها طنین مىاندازد «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یوْمِ نَحْس مُسْتَمِرّ تَنْزِعُ النّاسَ کأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْل مُنْقَعِر» (قمر/20ـ19). | |||
7ـ آیهاى که در آن از روز قیامت سخن به بیان آمده است؛ در این جا از عبارات مقطع و کلمات هشدار دهنده استفاده شده است: «وَ أَنْذِرْهُمْ یوْمَ الآْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لا شَفِیع یطاعُ» (غافر/18). | |||
8ـ سوره ناس که در آن بسامد و آهنگ و شمار تکرار حرف سین و شکل چینش آن، نحوه وسوسه خنّاس را که پنهانى و مخفى است به روشنى بیان مىکند. | |||
9ـ در آیات «وَ الضُّحى وَ اللَّیلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَک رَبُّک وَ ما قَلى...» (ضحى/3ـ1). با عباراتى روبهرو هستیم که فاقد قافیه، وزن و مصراع بندى قراردادى و معمول است ولى با این همه سرشار از موسیقى است و هر حرف آن نوایى دلپذیر دارد. این همان نظمآهنگ یا موسیقى درونى قرآن است. | |||
نظمآهنگ درونى یا موسیقى قرآن رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هیچ ساختار ادبى قدرت برابرى با آن را ندارد. این نظمآهنگ ساختارى است که در تمام کتابهاى عرب مانندى نداشته و ندارد. در میان آثار ادبى موجود، عبارتهاى قرآن، خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد و چون پدیدهاى تفسیرناپذیر جلوه مىکند. | |||
نسخهٔ ۲۹ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۲
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۰:۱۲، ۲۹ اوت ۲۰۲۲؛
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال دوم/ شماره ششم/بهار 1385 |
عنوان مقاله | درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن |
نویسنده | اکرم دیانی [۱] |
تعداد صفحات | 16 |
بخش | اندیشه |
زبان | فارسی |
چکیده
یکى از مهمترین جنبههاى اعجاز بیانى قرآن، نظمآهنگ و موسیقى آن است. از آنجا که موسیقى و صوت زیبا، تأثیرى شگرف در تحوّل و دگرگونى روح انسان دارد، خداوند آیات کتاب خود را با موسیقى خارق العاده و اعجازآمیزى درهم آمیخته است. در مقاله حاضر، تلاش شده است موسیقى ملکوتى قرآن و عوامل و عناصر و بستر آن، معرفى گردد.
کلید واژهها: هنر، موسیقى، موسیقى قرآن، اعجاز بیانى قرآن، نظمآهنگ قرآن، ترتیل، موسیقى حرام.
مقدمه
هنر مقولهاى است که از آغاز آفرینش انسان تاکنون پا به پاى آدمى پیش رفته است. براى حوزه معرفت بشرى، همچون فلسفه، ریاضیات و علوم تجربى مىتوان سرآغاز و سرگذشتى بیان کرد. اما هنر، حیاتى بىآغاز و سرگذشتى نانوشتنى دارد. در تعریف هنر، نظریات مختلفى از سوى صاحبنظران ارایه شده است، به عنوان مثال: فیلیسین شاله، فیلسوف فرانسوى، گفته است: «هنر، کوشش براى ایجاد زیبایى، یا ایجاد ایدهآل باشد» (محدثى، ص 63). تولستوى، نویسنده روسى نیز در تعریف هنر گفته است: « وقتى انسان، آگاهانه و به معیت علایم خارجى، احساساتى را که خود تجربه کرده است، به صورتى زیبا به دیگران انتقال دهد به طورى که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان را از همان مراحل حسّى و عاطفى که او از آن گذشته است عبور دهد، عملش به نام هنر و خود او به نام هنرمند نامیده مىشود»(پیشین). هربرت رید دراینباره گفته است: « هنر، بیان هر آرمانى است که هنرمند توانسته باشد آن را در صورت تجسّمى تحقق بخشد، و یا هنر، کوششى است براى آفرینش صور لذّت بخش»(پیشین). سید قطب نیز در تعریف هنر گفته است: « هنر کوشش بشرى است براى تصویر تأثیرات ناشى از حقایق هستى که در حس ایجاد مىشود، تصویرى زیبا و زنده و مؤثر»(پیشین). در باب هنر و نقش آن در زندگى بشر نیز گفتهها و نوشتههاى فراوانى وجود دارد، اما همه آنها در حقیقت، تاریخى از تجلّیات هنر آدمى است و از حقیقت حضور هنر در زوایاى بشرى چندان که باید پرده برنگرفته است. این حضور پنهان و بىبدیل را تنها در یک جا مىتوان سراغ گرفت و آن حوزه دین و معرفت تعالى بخش روح آدمى است. دین از گذشتههاى تاریخ تاکنون همگام با هنر و حتى بسى ژرفتر، هزار توى حیات و هستى بشر را در نوردیده، روح آدمى را صفا و صیقل بخشیده، راه ناهموار زندگانى را هموار کرده و دیده آدمى را از کره خاکى به فراسوى هستى کشانده است. در طول تاریخ، این دو مقوله، یعنى هنر و دین، آن چنان در هم تنیدهاند که بازشناسى و جداسازى آنها از یکدیگر ناممکن مىنماید. شاید این پیوند و پیوستگى از آن روست که دین و هنر هر دو ریشه در پنهان جان و مایه در عمق هستى انسان و جهان دارند و با گوش جان مىتوان «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها» (روم / 30) را از آنها باز شنید. از این رو هم چنان که دین، مقدس و متعالى است، هنر نیز ریشه در قداستها و تعالىجویىهاى انسان دارد و همانطور که دیانت بدون دستگیرى پیامبران، به کژى و کاستى مىگراید، هنرمندى نیز بدون رهنمود خداى هنر و هستى به بیراهه مىرود. از این روست که باید پیوند دو سویه دین و هنر را براى همیشه تاریخ پاس داشت و در عرصه تباهى و بىپناهى انسان، در پناه آن آسود، و به بلنداى کمال انسان راه جست. از سوى دیگر، خداوند بزرگ و خالق انسانها و زیبایىها، براى هدایت و سعادت انسان و گسترش کمالات و زیبایىهاى انسانى، قرآن را نازل فرمود. قرآن کتابى است که باطنى عمیق، ظاهرى زیبا و بیانى شیرین دارد. (کلینى، ج 4، ص 399) مشعل فروزانى است که هرگز به خاموشى نمىگراید و فروغ آن همواره بر تارک اعصار مىدرخشد. تازگىهایش رنگ کهنگى به خود نمىگیرد و هر چه زمان مىگذرد، مفاهیم اصیل و معارف بلند آن آشکارتر مىشود. چه بسیار مفاهیم عمیق و اسرار علمى نهفته در آن که تنها با گذشت زمان، نمایان مىگردد. قرآن معجزه بىپایانى است که از جنبههاى گوناگون، داراى اعجاز و خارقالعادگى است. در مورد وجوه اعجاز آن، اندیشمندان گذشته و معاصر، بحثهاى دامنه دار و فراوانى مطرح نمودهاند و در یک جمعبندى کلى، اعجاز قرآن را امروزه مىتوان در سه بعد مهم و اساسى مطرح نمود: 1ـ اعجاز بیانى؛ 2ـ اعجاز علمى؛ 3ـ اعجاز تشریعى. از آنجا که موضوع مقاله حاضر پیرامون مسئله قرآن و هنر مىباشد، به تشریح و توضیح اعجاز بیانى قرآن به ویژه موسیقى قرآن پرداخته مىشود.
اعجاز بیانى
اعجاز بیانى قرآن را مىتوان درسه بخش خلاصه نمود.
الف) گزینش کلمات:
سخندانان عرب از نظر ادبى، اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت والاى آن دانستهاند. رسا بودن بیان، روان بودن عبارات گزینش دقیق کلمات و نظم آنها، چنان ترکیبى در آیات قرآن به وجود آورده که از لحاظ تعبیر و آواى الفاظ و کلمات، بافتى به هم پیوسته و گره خورده فراهم آورده است، به گونهاى که گویى سراسر هر آیه و سوره، واحد منسجمى را تشکیل داده که غیرقابل تفکیک است. تمامى اینها بر این مطلب دلالت دارد که قرآن سخن خداست. گزینش واژههاى قرآنى به گونهاى انجام گرفته که اوّلاً: تناسب آواى حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده است، به صورتى که آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه بعدى هم آوا و هم آهنگ شده است. ثانیاً: تناسب معنوى کلمات با یکدیگر رعایت شده است، تا از لحاظ مفهومى نیز بافت منسجمى به وجود آید. ثالثاً: فصاحت کلمات طبق شرایطى که در علم معانى و بیان قید شده، کاملا لحاظ گردیده است، و در مجموع، هر یک از واژهها به گونهاى در جایگاه مخصوص خود قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نمىباشد. ابن عطیه در تفسیر خود دراینباره نوشته است: «اگر واژهاى از قرآن از جاى خود برداشته و سپس تمامى زبان عرب جستوجو گردد تا واژهاى مناسبتر از آن پیدا شود، یافت نمىشود.» (معرفت، التمهید، 1396 ق، ص 21). ابو سلیمان بستى دراینباره مىگوید: «بدان که پایه اصلى بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده بر این اساس است که هر نوع لفظى را که ویژگىهاى یاد شده در آن فراهم است درست به جاى خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونهاى که اگر به جاى آن، کلمه دیگرى را به کار برند یا معنا به کلى تغییر مىکند و موجب تباهى مقصود مىگردد و یا آن که رونق و جلوه خود را از دست مىدهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط مىگردد» (معرفت، علوم قرآنى، ص 375). شیخ عبدالقاهر جرجانى نیز دراینباره مىگوید: «بزرگان ادب و بلاغت از دقت و چینش و گزینش کلمات قرآنى، کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمهاى را نیافتند که متناسب جاى خود نباشد یا واژهاى که در جایى بیگانه قرار گرفته باشد یا کلمه دیگرى شایستهتر یا مناسبتر یا سزاوارتر باشد، بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمى یافتند که مایه حیرت صاحبان خرد و عجز همگان گردیده است.» (پیشین). چنین تصریحاتى در مورد گزینش و چینش کلمات قرآن که آن را در حدّ اعجاز ستودهاند، دلالت بر این دارد که در کلمات انتخابى، چنان دقت و هنرمندى به کار رفته که از عهده و توان بشر خارج است، زیرا اینگونه رعایت دقیق کلمات و جملات انتخابى به احاطه کامل بر ویژگىهاى لغت و گستردگى و فراگیرى آن و حضور ذهنى بالفعل نیاز دارد که وجود آن در افراد عادى ، معمولاً غیرممکن است. در این مورد سخنان ولید بن مغیره مخزومى که از سخنوران نامى و از سران بلند پایه و سرشناس عرب و از مخالفان سرسخت پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) به شمار مىرفت، قابل توجه است.وى زمانى که از کنار پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) مىگذشت و آیاتى چند از سوره مؤمن را که پیامبر در نماز تلاوت مىفرمود، شنید به سوى طایفه بنى مخزوم رهسپار شد و در مورد قرآن چنین اظهار نظر نمود: «به خدا سوگند سخنى از محمّد(صلىاللهعلیهوآله) شنیدم که نه به سخن آدمیان شبیه بود و نه به سخن جنّیان. به خدا سوگند سخن او شیرینى ویژه و زیبایى و طراوتى دارد، هم چون درختى برومند و سربرافراشته که بلنداى آن پرثمر و اثربخش و پایه آن استوار و ریشه آن مستحکم و گسترده است. همانا بر دیگر سخنان برترى دارد و سخنى برتر از آن نخواهد بود». (طبرى، 1392 ق، ص 98 و ابن هشام، 1355، ص 288). وى هم چنین در مورد جذابیت و زیبایى قرآن مىگوید: «آن چه فرزند ابو کبشه مىگوید، به خدا نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گویى بىخردان، بىگمان گفته او سخن خداست. ..». این گونه اعترافات درباره جاذبه و تأثیر قرآن از سوى مخالفان و معاندان در تاریخ فراوان آمده است که همگى دلالت بر اعجاز و بىمانندى قرآن دارد.
ب) سبک و شیوه بیان:
اسلوب و شیوه بیان قرآنى، در عین این که موجب جذب و کشش عرب گردیده است، با هیچ یک از اسلوب و شیوههاى متداول آن زمان شباهت و قرابتى ندارد. قرآن سبکى نو و روشى تازه در بیان، ارایه داد که براى عرب بىسابقه بود و بعد از آن هم نتوانستند در چنین سبکى سخنى بسرایند. با این که نظم و تألیف قرآن کاملاً تازگى داشت ولى از چارچوب اسلوبهاى کلامى عرب بیرون نبود. این از شگفتىهاى سخنورى است که سخنور سبکى بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن که از شیوههاى متعارف سخن گفتن آنان خارج است و شگفتآورتر آن که از تمامى محاسن شیوههاى کلامى متعارف بهره گرفته باشد بىآن که از معایب آنها چیزى در آن یافت شود. به طور کلى، انواع کلام که در میان فصیحان عرب متداول بود، شعر، نثر و یا سجع بود، که هر یک از این داراى محاسن و معایبى است. سبک قرآنى، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادى مطلق نثر و حسن لطافت سجع را داراست، بىآن که در تنگناهاى قافیه و وزن دچار گردد یا پراکنده گویى کند، یا تکلّف و تحمّل دشوارى به خود راه دهد. این امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید؛ آنان خود را در مقابل سخنى یافتند که در عین غرابت و تازگى، جاذبیت و ظرافت خاصّى دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمىشود. کاشف الغطا، فقیه دانشمند و ادیب معروف، دراینباره مىگوید: «صورت نظم عجیب و اسلوب غریب (شیوه و سبک تازه) قرآن که برخلاف سبک و شیوههاى کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود، نه پیش از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و کسى را یاراى هم آوردى با آن نیست. بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با آن مقابله کنند، چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز که سخن متداول آنان بود. .. این چنین زبدگان عرب و فصیحان اولین آنان در مقابل قرآن به زانو درآمدند.» (کاشف الغطا، بىتا، ص 107). نضر بن حارث بن کلده از سران قریش و تیزهوشان عرب شناخته مىشد که با پیامبر اسلام(صلىاللهعلیهوآله)دشمنى آشکارى داشت. او از در چاره اندیشى درباره پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) با سران قریش چنین مىگوید: «به خدا سوگند! پیش آمدى برایتان رخ داده است که تاکنون چارهاى براى آن نیندیشیدهاید. محمّد در میان شما جوانى بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راستگوترین و در امانت دارى بزرگوارترین شما بود تا هنگامى که موهاى سفید در دو طرف گونهاش هویدا گشت و آورد آن چه را که آورد. آن گاه گفتید: ساحر است. نه به خدا سوگند! هرگز به ساحرى نمىماند. گفتید: کاهن است. نه به خدا سوگند! سخن او به سخن کاهنان نمىخورد. گفتید: شاعر است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن او بر اوزان شعرى استوارنیست. گفتید: دیوانه است. نه به خدا سوگند! هرگز رفتار او به دیوانگان نمىماند، پس خود دانید و درست بیندیشید، که رخداد بزرگى پیش آمد کرده که نباید آن را ساده گرفت.» (ابن هشام، 1355 ق، ص 321ـ320؛ سیوطى، 1377 ق، ص 180).
ج) نظمآهنگ یا موسیقى قرآن:
یکى از مهمترین جنبههاى اعجاز بیانى قرآن، نظمآهنگ و موسیقى آن است. ابن خلدون در تعریف موسیقى گفته است: «موسیقى عبارت است از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطیع آوازها به نسبتهاى منظم معلومى که برهر آواز آن، هنگام قطع شدن، توقیع کاملى پدید مىآید و آنگاه یک نغمه (آواز خوش) تشکیل مىیابد، سپس این نغمه برحسب نسبتهاى معینى با یکدیگر ترکیب مىشوند و به سبب این تناسب که در این آوازها به وجود مىآید، شنیدن آنها لذّت بخش مىگردد.» (ابن خلدون، 1375 ش، ص 844). از آنجا که موسیقى و صورت زیبا، تأثیر شگرفى در تحّول و دگرگونى روح انسان دارد، خداوند سبحان، آیات کتاب خود را با موسیقى خارق العاده و اعجازآمیزى درهم تنیده است. آهنگ کلمات و موسیقى ترکیبات قرآنى، آن چنان هماهنگ و متناسب با معانى و مقاصد آیات است و آن چنان فضایى از قداست و طهارت و شور و حرارت و جذّابیت در روح آدمى مىآفریند که بىاختیار، روح در قبضه قرآن قرار گرفته، مستانه به سیر و سلوک در فضاى ملکوتى آیات مىپردازد. نظمآهنگ واژگان قرآن، داراى نغمهاى دلکش و نوایى دلپذیر است که احساسات آدمى را برانگیخته و دلها را شیفته خود مىکند. زیبایى نواى قرآن براى هر شنوندهاى هر چند غیر عرب محسوس است. هنگام گوش جان سپردن به آواى دلنشین قرآن، نخستین چیزى که توجه انسان را جلب مىکند، نظام بدیع و شیواى صوتى آن است. در این نظام، حرکات و سکنات واژگان به شکلى آرایش شده است که به هنگام شنیدن، آن روح انسان متأثر مىگردد. این تأثیر شگرف از تلفّظ صحیح حروف و کلمات شروع شده و با رعایت آهنگ بیانى آیات ادامه یافته و با رعایت موسیقى خاصّ ترکیبات و فراز و نشیب تعبیرات دقیق و آهنگین به همراه فضاى حزن آمیز آن به اوج خود مىرسد. فصاحت کلمات و تعبیرات و بلاغت کلام و دقت اعجازآمیز در گزینش کلمات و جایگاه آنها در ترکیب و هماهنگى همه اینها با محتوا و مدلول آیات، طوفانى در روح تشنه آدمى به پا مىکند و کسالت و دلمردگى را از انسان دور مىکند. بىجهت نیست که در احادیث مکتب اهل بیت تأکید زیادى بر تلاوت آهنگین قرآن با لحن عربى وارد شده است. به عنوان مثال، رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) فرموده است: «لکلّ شیء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن؛ هر چیزى زیورى دارد و زیور قرآن صداى خوش است». (کلینى، بىتا، ص 420). هم چنین آن حضرت فرموده است: «زینوا القرآن بأصواتکم؛ قرآن را با اصوات خوش زینت بخشید» (مجلسى، بىتا، ص 90). بر اساس این، هیچ جاى شگفتى نیست که عرب به قرآن لقب سحر داده بود؛ «إن هذا إلاّ سحر یؤثر» (مدثر / 24). استاد درّاز درباره تأثیر موسیقى قرآن مىگوید: « وقتى آدمى مىبیند که از این مخرجهاى سخت جوش، چنین گوهرهاى تابناکى با این ترتیب حروف و چنان آذین بندى بیرون آمده است، التذاذى بى حساب مىبرد و وجدى بىانتها به او دست مىدهد. در این حروف، گویى یکى مىنوازد، دیگرى طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ برآورنده، پنجمین نفس را مىلغزاند و ششمین راه نفس را مىبندد و شما زیبایى آهنگ را در دسترس خود مىیابید. مجموعهاى گوناگون و همساز، نه تکرار مکرّر و نه یاوه دار، نه سستى و نه غلظت، نه تناخرى در حروف و آواها. بدین سان کلام قرآن که نه به سختى سخن بدویان و نه به نرمى کلام شهریان است، بلکه آمیزهاى است از هر دو، صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را. گویى شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگى دو گویش. آرى! قرآن چنین جامه تازه و زیبایى به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفى است که در جان خود گوهرهاى گرانبها داشته و مرواریدهاى ارزشمند را در آغوش مىگیرد. پس اگر زیبایى پوسته، تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگى و شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز کنار بزنى و صدف را از مروارید جداسازى و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانى برسى، مایهاى شگفتتر و شکوهمندتر بر تو متجلّى مىشود و معنایى بدیعتر مىیابى. آنجا روح و کنه قرآن است، شعلهاى است که موسى(علیهالسلام) را به درخت آتش در بقعه مبارکى در کرانه وادى ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسى مىفرماید: «إِنِّى أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (قصص/30؛ معرفت، ص 382ـ381). سید قطب نیز درباره موسیقى قرآن مىگوید: « چنین نوایى در نتیجه نظام مندى ویژه و هماهنگى حروف در یک کلمه و نیز همسازى الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگى نثر و هم خصوصیات شعر را توأماً دارد، با این برترى که معانى و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهاى قافیه و افاعیل بىنیاز ساخته و در عین حال شئون نظم و نثر، هر دو را دارا است. در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونى آن کاملاً حس مىشود. این آهنگ در سورههاى کوتاه با فاصلههاى نزدیکش و به طور کلى در تصویرها و ترسیمهایش بیشتر نمایان است و در سورههاى بلند کمتر، اما همواره نظمآهنگ آن ملحوظ است. براى مثال، در سوره نجم مىخوانیم: «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُکمْ وَ ما غَوى وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحى عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى ذُو مِرَّة فَاسْتَوى وَ هُوَ بِالأُْفُقِ الأَْعْلى ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ما کذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یرى وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى إِذْ یغْشَى السِّدْرَةَ ما یغْشى ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرى أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْرى أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثى تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى» (نجم / 22ـ1). این فاصلهها، تقریباَ وزنى مساوى دارند، اما نه براساس نظام عروض عرب، و قافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگى دیگرى است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از همسازى حروف واژگان و هماهنگى کلمات در درون جملهها یک ریتم موسیقایى پدید آورده است. ویژگى اخیر به دلیل حسّ داخلى و ادراک موسیقایى باعث مىشود که میان این ریتم و ریتم دیگرى هر چند که فاصلهها و وزن یکى باشد، تفاوت باشد. نظمآهنگ در این جا به پیروى از نظام موسیقایى جمله نه کوتاه است و نه بلند و طولى میانه دارد و با تکیه بر حرف «روّى» فضایى سلسله وار داستان گونه یافته است. تمام این ویژگىها لمس شدنى است و در برخى فاصلهها بسیار نمایانتر؛ مانند: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْرى» پس اگر بگوییم: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ» قافیه از دست مىرود و به آهنگ لطمه مىخورد و اگر بگوییم (أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الأُْخْرى» وزن مختل مىشود. هم چنین در فرموده خداوند «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثى تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى» اگر گفته شود: «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثى تِلْک قِسْمَةٌ ضِیزى» آهنگ کلام که با کلمه «أذن» قوام یافته مختل مىشود. البته این سخن بدان معنا نیست که کلمه « الاخرى» یا «الثالثه» یا «أذن» حشو و زاید است و فقط براى پر کردن وزن و قافیه آمده است، نه؛ وظیفه مهمتر این کلمات مساعدت براى رساندن معانى است و این یکى دیگر از ویژگىهاى هنرى قرآن است که کلمه هم براى رساندن معنا ضرورى است و هم آهنگ را قوام مىبخشد و هر دوى این وظایف در یک سطح انجام مىگیرند و هیچ کدام بر دیگرى برترى نمىیابند». همان گونه که بیان شد، نظمآهنگ در آیهها و فاصلهها، در جاى جاى کلام قرآن آشکار است. دلیل این سخن این است که اگر کلمهاى را که به شکلى خاص به کار رفته، به صورت قیاسى دیگر کلمه برگردانیم و یا واژهاى را حذف یا پس و پیش نماییم در این نظمآهنگ اختلال به وجود مىآید. در ذیل به برخى از نمونهها اشاره مىشود:
حالت اول: «قالَ أَ فَرَأَیتُمْ ما کنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکمُ الأَْقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ الْعالَمِینَ الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ وَ الَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ وَ الَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ» (شعراء/82ـ75). در این آیات، «یاء متکلّم» در کلمات «یهدین»، «یشفین»، «یسقین»، «یحیین» به خاطر حفظ قافیه با کلماتى مانند «تعبدون»، «الاقدمون»، «الدین» حذف شده است. هم چنین در آیات «وَ الْفَجْرِ وَ لَیال عَشْر وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ هَلْ فِی ذلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْر» (فجر/5ـ1) یاء اصلى کلمه «یسر» به خاطر هماهنگى با «فجر»، «عشر»، «وتر» و «حجر» حذف شده است. و یا در آیات «یوْمَ یدْعُ الدّاعِ إِلى شَیء نُکر خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الأَْجْداثِ کأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَى الدّاعِ یقُولُ الْکافِرُونَ هذا یوْمٌ عَسِرٌ» (قمر/8ـ6) اگر یاء «الدّاع» حذف نشده بود به نظر مىرسید وزن شکسته است. هم چنین اگر در آیه «ذلِک ما کنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً» (کهف / 64) یاء «نبغى» را طبق قیاس امتداد دهیم وزن به نوعى مختل مىشود. همین اتفاق به هنگام افزودن هاء ساکن بر یاء متکلم در این آیات خواهد افتاد: «وَ أَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیةٌ وَ ما أَدْراک ما هِیهْ نارٌ حامِیةٌ» (قارعه/11ـ9؛ «فَأَمّا مَنْ أُوتِی کتابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کتابِیهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاق حِسابِیهْ فَهُوَ فِی عِیشَة راضِیة» (الحاقه / 21ـ19).
حالت دوم: در این حالت، هیچ گونه تغییرى در صورت قیاسى کلمه به وجود نمىآید، اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند اختلالى در موسیقى نهفته دراین ترکیب به وجود مىآید. به عنوان مثال در آیات «ذِکرُ رَحْمَتِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیا قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» (مریم/4ـ2) اگر کلمه «منّى» پیش از «العظم» آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ مِنِّی الْعَظْمُ) احساس مىشود وزن شکسته است. پس همان گونه که بیان شد، یک نوع موسیقى درونى در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنى اما وصف ناشدنى است. این موسیقى در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعالى ادراک مىشود. به این ترتیب، موسیقى درونى، بیان قرآن را همراهى مىکند واز آن کلماتى موزون با حساسّیتى بالا مىسازد که با کوچکترین حرکات دچار اختلال مىشود، هر چند این کلمات شعر نیست و قید و بندهاى بسیار شعر را که هم آزادى بیان را محدود مىکند و هم انسان را از مقصود دور مىسازد، ندارد. (سید قطب؛ 198، ص83ـ80). مصطفى رافعى دراینباره چنین مىگوید: « عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر با هم رقابت مىکردند و بر یکدیگر فخر مىفروختند اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود. آنان در منطق و بیان آزاد بودند و فن سخنورى مىدانستند. البته فصاحت عرب از یک طرف فطرى و از طرف دیگر الهام گرفته از طبیعت بود. اما وقتى قرآن نازل شد آنان مشاهده نمودند که طرح دیگرى در انداخته است. الفاظ همان بود که مىشناختند؛ پى در پى، بدون تکلّف و روان آمده است و ترکیب و هماهنگى و همسازى در اوج است. بنابراین از شکوه و فخامت آن شگفت زده شدند و ضعف نهاد و ناچیزى ذهن خود را دریافتند. بلیغان عرب نیز نوعى از سخن دیدند که تا آن زمان نمىشناختند. آنان در حروف و کلمات و جملههاى این سخن تازه، آهنگى با شکوه مىدیدند. تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم چیده شده بود که به نظر مىرسید قطعهاى واحد است. عرب به خوبى مىدید که نظمآهنگى در جان این سخنان جریان دارد و این، ضعف و ناتوانى آنان را به اثبات مىرساند. تمام کسانى که راز موسیقى و فلسفه روانى قرآن را درک کردهاند معتقدند هیچ هنرى نمىتواند با تناسب طبیعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى یا رقابت کند و هیچ کس نمىتواند حتى بر یک حرف آن ایراد بگیرد. از سوى دیگر، قرآن از موسیقى، بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولاً موسیقى نیست. در نغمههاى موسیقى، گوناگونى صدا، مد، طنین، نرمى، شدت و حرکتهاى مختلفى که همراهش مىشود، به اضافه زیر و بم و لرزش، که در زبان موسیقى، به آن بلاغت صدا گفته مىشود، باعث خلجانات روحى مىشود. چنانچه این جنبه از قرآن را در تلاوت در نظر بگیریم، در مىیابیم که هیچ زبانى از زبان قرآن بلیغتر نیست و همین جنبه ، برانگیزاننده احساسات آدمى، چه عرب و چه غیر عرب است. با توجه به این دستاورد، فلسفه تشویق به تلاوت قرآن با صداى بلند نیز روشن مىگردد. این فاصلهها که آیات قرآن به آن ختم مىشوند، تصویرهایى کامل از ابعادى است که جملههاى موسیقیایى به آن ختم مىشوند. این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیاردارد و با نوع صوت و شیوهاى که صوت ادا مىشود یگانگى بىمانندى دارد و از جهتى اغلب این فاصلهها با دو حرف «نون» و «میم» که هر دو در موسیقى معمول هستند یا با حرف مد پایان مىگیرند که آن هم در قرآن طبیعى است.» (رافعى، 1393 ق، ص 216ـ188). برخى از اهل فن گفتهاند: « در قرآن کریم بسیارى از فاصلهها با حروف «مد» و «لین» و افزودن حرف نون ختم مىشوند و حکمت آوردن چنین حروفى ایجاد نوعى آهنگ است. اما چنانچه با یکى از این حروف خاتمه نیابد، مثلاً با یک حرف ساکن پایان پذیرد، یقیناً این حرف به شایستهترین نحو در موضع خود نشسته است. البته چنین حروفى اغلب در جملات کوتاه آمده و از «حروف قلقله» یا بانگ دار وطنین انداز و یا حروف دیگرى است که در نظام موسیقى، لحنى براى آن قایل شدهاند. تأثیر شیوه برانگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعى است. در قرآن کریم نظمآهنگ اعجازگونه صوتها همگان را مخاطب قرار مىدهد، چه آنان که زبان عربى را مىفهمند و چه آنان که نمىفهمند. بنابراین، کلمات قرآن کریم از حروفى تشکیل شده که اگر یکى از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگرى به آن افزوده شود اختلالى پدید مىآید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفى آشکار مىشود و حس گوش و زبان را با اشکال رو به رو خواهد کرد و سرانجام انسجام عبارتها و زبدگى مخرجها و مسندهاى حروف و پیوستگى آن را به یکدیگر با اشکال رو به رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن ناهنجارى به هم راه خواهد داشت.» (معرفت، علوم قرآنى، ص 387ـ386). اعجاز بیانى قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمى برمى گردد که در قلب خواننده یا شنونده برانگیخته مىشود. به عبارت دیگر، حروف به شکل بىنظیرى در کنار هم قرار مىگیرند که به هنگام شنیده شدن، بدون وجود دستگاههاى موسیقى و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر، آهنگ با شکوهى از آن به گوش مىرسد. این اعجاز، در نمونههاى زیر به خوبى پیدا است: 1ـ در آنجا که حضرت زکریا خطاب به خداوند مىگوید: «رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» (مریم/4). 2ـ کلام حضرت عیسى در گهواره: «إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیا» (مریم/31). 3ـ آیه مربوط به فرمانبردارى پیامبران: «إِذا تُتْلى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکیا» (مریم/58). 4ـ آیهاى که دیدار با خداوند را در روز قیامت توصیف مىکند: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» (طه/111). 5ـ آیهاى که در آن خداوند رحمان با آهنگى دلنشین و شیرین پیامبر گرامى(صلىاللهعلیهوآله) را مورد خطاب قرار مىدهد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِلاّ تَذْکرَةً لِمَنْ یخْشى تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الأَْرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَْرْضِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الأَْسْماءُ الْحُسْنى» (طه/8ـ1) 6ـ آیه مربوط به مجرمان و عذابى که براى آنان در نظر گرفته شده است؛ در این جا لحن آیه به آهنگى سنگین تبدیل مىشود که در گوشها طنین مىاندازد «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یوْمِ نَحْس مُسْتَمِرّ تَنْزِعُ النّاسَ کأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْل مُنْقَعِر» (قمر/20ـ19). 7ـ آیهاى که در آن از روز قیامت سخن به بیان آمده است؛ در این جا از عبارات مقطع و کلمات هشدار دهنده استفاده شده است: «وَ أَنْذِرْهُمْ یوْمَ الآْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لا شَفِیع یطاعُ» (غافر/18). 8ـ سوره ناس که در آن بسامد و آهنگ و شمار تکرار حرف سین و شکل چینش آن، نحوه وسوسه خنّاس را که پنهانى و مخفى است به روشنى بیان مىکند. 9ـ در آیات «وَ الضُّحى وَ اللَّیلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَک رَبُّک وَ ما قَلى...» (ضحى/3ـ1). با عباراتى روبهرو هستیم که فاقد قافیه، وزن و مصراع بندى قراردادى و معمول است ولى با این همه سرشار از موسیقى است و هر حرف آن نوایى دلپذیر دارد. این همان نظمآهنگ یا موسیقى درونى قرآن است. نظمآهنگ درونى یا موسیقى قرآن رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هیچ ساختار ادبى قدرت برابرى با آن را ندارد. این نظمآهنگ ساختارى است که در تمام کتابهاى عرب مانندى نداشته و ندارد. در میان آثار ادبى موجود، عبارتهاى قرآن، خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد و چون پدیدهاى تفسیرناپذیر جلوه مىکند.
- مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره ششم، بهار 1385 میباشد.
پانویس
- ↑ دانشچوی دکتری علوم قرآن و حدیث، مدرس حوزه و دانشگاه.