زید بن علی
نام | زید بن علی |
---|---|
کنیه | ابوالحسین |
القاب | زید شهید • حلیف القرآن • زید الازیاد |
زادروز | ۷۵ یا ۷۸ یا ۸۰ هجری |
نام پدر | امام سجاد (ع) |
نام مادر | جیدا |
زادگاه | مدینه |
درگذشت | ۱۲۲هجری |
محل دفن | عراق • کوفه |
زید بن على بن الحسین(ع) فرزند امام سجاد(ع) از شخصیتهای ممتاز شیعه و جهان اسلام است. زید بن على بن الحسین(ع) را به سبب انس زیادش با قرآن به حلیف القرآن (همپیمان با قرآن) لقب دادهاند.
زید در سال 120، 121 و یا 122 هجری علیه خلیفه اموی هشام بن عبدالملک قیام کرد؛ گروهی با او بیعت کردند و در جنگی که در شهر کوفه میان او و لشگریان خلیفه درگرفت به شهادت رسید.
قیام زید از بزرگترین قیامهایی است که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است. این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربه ای مهلک بر مبانی مشروعیت خلفای اموی وارد آورد.
ولادت زید شهید
اگرچه تاریخ دقیق ولادت زید مشخص نیست اما از تاریخ شهادت و سن او در هنگام شهادت مىتوان حدس زد که زید در چه سالى متولد شده است. چون زید در سال ١٢٠ یا ١٢١ به شهادت رسیده و از سوى دیگر شیخ مفید[۱] سن او را در هنگام شهادت چهلودو سال مىداند، پس روشن مىشود که وى در حدود سال 78 هجرى پا به عرصه وجود نهاده است.
ابنادریس چنین نقل مىکند:
بعضى از اصحاب ما نقل کردهاند که گفت: على بن الحسین (ع) و سیره و روش ایشان این بود که هرگاه نماز صبح مىخواند، دیگر هیچ سخن نمىگفت تا آفتاب طلوع کند. پس روزى خدمتش آمده او را به ولادت زید بشارت دادند. امام رو به یاران خویش کرده فرمود: به نظر شما نام این فرزند را چه بگذارم؟ هر یک از یاران نامى را پیشنهاد کردند. امام به غلام خود فرمود: اى غلام! کتاب خدا را برایم بیاور. وقتى قرآن را آوردند، آن را در دامان خویش گذارده باز کرد. پس اولین آیهاى که در نظرش افتاد این آیه بود: (وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا). [۲] سپس قرآن را بست و بار دیگر آن را باز کرد که این آیه آمد: (إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا). [۳] اینجا بود که امام دومرتبه فرمود: به خدا سوگند که این نوزاد همان زید است. [۴]
ویژگىهاى زید بن على (ع)
در تاریخ اسلام سخن درباره این چهره برجسته و مقدس فراوان است و زهد و عبادت و خداترسى از اوصاف و ویژگىهاى ایشان شمرده شده است. برخى دیگر از اوصافى که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود به قرار ذیل است:
مونس و همپیمان با قرآن
مرحوم شیخ مفید رحمه الله از زیاد بن منذر نقل مىکند: به مدینه منوره وارد شدم و از هر کس که درباره زید بن على پرسیدم به من گفت: ذاک حلیف القرآن؛ او همعهد با قرآن کریم است. [۵]
گریه از ترس خدا
در ارشاد مفید آمده است که هشیم روایت کرده که گفت: از خالد بن صفوان از زید بن على پرسیدم و او ما را چنین حدیث کرد. پس از او پرسیدم که او را در کجا ملاقات کردى؟ گفت: در رصافه. [۶] گفتم: او را چگونه یافتى؟ گفت: تا جایى که مىدانم ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است! [۷]
داناترین بنىهاشم پس از امام (ع)
امّا یحیى بن زید که خود از شخصیتهاى بزرگ و از شهداى راه اسلام به شمار مىرود درباره پدرش فرموده است که وى هرگز امام نبوده؛ بلکه از زاهدان عصر خویش و از مجاهدان راه خدا و از فقهیان بنىهاشم بوده است.
و به متوکل عباسى گفت: اى عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از سادات کریم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.
عرض کردم اى فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعاى امامت کرده و در راه خدا جهاد کرده؛ در حالى که از رسول خدا (احادیثى) درباره مدعى دروغ به امامت آمده است.
یحیى گفت: آرام باش اى بنده خدا؛ پدرم بسیار عاقلتر از آن بود که چیزى را که حقى در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه مىگفت: من شما را به الرضا من آلمحمد دعوت مىکنم و مقصودش عمویم امام جعفر صادق (ع) بود که امروز او صاحب و ولى امر است. سپس گفت: آرى پدرم داناترین بنىهاشم بود. [۸]
پدرم یکى از عابدان بود
یحیى بن زید بن على نیز درباره پدرش گفت: خداى رحمت کند پدرم زید را؛ به خدا سوگند که او یکى از عابدانى بود که شبها روى پاى خود ایستاده نماز مىخواند و روزها روزهدار بود و در راه خدا نهایت تلاش و جهاد خود را داشت.
نماز و مناجات با خدا
پیش از این گفتیم که زید بن على جامع علم و اخلاق و فضیلت و جهاد بود. او همانند پدرش امام زینالعابدین(ع) هنگام مناجات با خدا، غرق مناجات مىشد. محمد بن خالد این حالت عرفانى را در راه مکه و مدینه از او دیده است و براى سعید بن جبیر نقل کرده است که گفت: به محمد بن خالد عرض کردم که زید را در قلب مردم عراق چگونه یافتى؟ گفت: من از مردم عراق براى تو سخن نمىگویم؛ بلکه با تو از مردى به نام نازلى که در مدینه بود، سخن مىگویم. نازلى گوید: در سفرى با زید بن على به مکه همراه او بودم. او را دیدم که نخست نماز واجب را مىخواند و سپس بین نماز تا نماز دیگر پیوسته نماز مىخواند. همچنین تمام شب را نماز مىخواند و بسیار تسبیح مىگفت و این آیه را مرتب بر زبان جارى مىساخت: (وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ). [۹] پس شبى براى ما نماز خواند و پیوسته همین آیه را تا نیمهشب تکرار کرد.
وقتى که از خواب بیدار شدم، دیدم هنوز دستهاى خود را به سوى آسمان بلند کرده مىگوید: الهى! عذاب دنیا آسانتر از عذاب آخرت است. سپس نالهاى زد. از جاى برخاسته، عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! این ناله و گریه که از تو در این شب دیدم، هرگز ندیده بودم. فرمود: واى بر تو اى نازلى! امشب در سجده در خواب مىدیدم گروهى از مردم که بر تنشان لباسهایى بود که تاکنون هیچ چشمى آن را ندیده است. آنها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها که دیگران از او فرمانبرى مىکردند گفت: آیا این همان است؟ گفتند: آرى. او گفت بشارتت باد اى زید که تو در راه خدا کشته خواهى شد و به دار آویخته و سوزانده خواهى شد. و از آنپس هیچگاه آتش به سوى تو نخواهد آمد. اى نازلى! من از خواب بیدار شدم در حالى که به خدا به شدت وحشتزده بودم. اى نازلى! دوست دارم که به آتش سوزانده مىشدم و بار دیگر به آتش سوزانده مىشدم، ولى خداوند امر این امت را اصلاح فرماید. [۱۰]
شهادت زید
پس از مجروحیت یاران زید او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابی کریمه برده، [۱۱] برای معالجه اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانیاش [۱۲] در روز جمعه سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری[۱۳] در سن چهل و دو [۱۴] یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید. [۱۵]
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای اینکه جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا عباسیه ببرند و در آنجا دفن کنند. آنها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد؛ [۱۶] اما غلامی سندی که همراه آنان بود حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده آنان را به محل قبر راهنمایی کرد. [۱۷]
امویان جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد یوسف بن عمر فرستادند سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به دار زدند.[۱۸] سر زید را هم برای هشام فرستادند، آن سر بر دروازه شام آویخته و بعد از آن به مدینه فرستاده شد[۱۹] و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر (ص) نصب کردند. [۲۰] بر اثر اعتراض مردم والی مدینه سر را به مصر فرستاد تا در مسجد جامع مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند.[۲۱]
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند[۲۲] تا اینکه هشام درگذشت و ولید بن عبدالملک به حکومت رسید. به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در فرات ریختند. [۲۳]
پانویس
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ص٣٨۶
- ↑ سوره نساء، آیه ٩۵
- ↑ سوره توبه، آیه ١١١
- ↑ ابن ادریس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨
- ↑ الارشاد، ص ٢٨۶
- ↑ منطقهاى است در شهر بغداد
- ↑ الارشاد، ص ٢٨۶
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩
- ↑ سوره ق، آیه ١٩
- ↑ تفسیر فرات کوفى، ص١۶۶
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186
- ↑ انساب والاشراف، پیشین، ص251 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186
- ↑ مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139
- ↑ ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، ج5، ص251 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص174 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص127
- ↑ محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، 1423 و زید بن علی؛ مسند امام زید علیهالسلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص10
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138
- ↑ تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ
- ↑ ابنعنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258
- ↑ زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59
- ↑ ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106
- ↑ تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139