محمد بشیر ابراهیمی
نام | محمد بشیرابراهیمی |
---|---|
نامهای دیگر | بشیر ابراهیمی، بشیر الابراهیمی |
زاده | 1889 م |
محل تولد | سطیف / الجزائر |
پیشه | فقیه، زبانشناس، ادیب، روزنامهنگار، تاریخدان، نویسنده |
مذهب | اهل سنت، مالکی |
درگذشت | 1965 م |
استادان | شیخ مکی ابراهیمی |
تالیفات | عیون البصائر؛ الإطراد و الشذوذ فی اللغه؛ أسرار الضمائر؛ التمسة بالمصدر؛ کاهنة أوراس؛ فصیح العربیة من العامیة الجزائریه؛ أرجوزه در ۳۶ هزار بیت: که فرهنگ مردمی الجزایری و رسوم آنان را به نظم درآورد. این اثر، او را به عنوان عالِمی خرافاتستیز و بهکردخواه مشهور کرد.
مقالات او: که بسیار است و همگی چاپ شده است. |
بدون شک میتوان محمد بشیر الابراهیمی را دومین اصلاحگر تاریخ دعوت اسلامی در الجزایر و جمعیت علمای مسلمین این کشور پس از شیخ عبدالحمید بن بادیس بشمار آورد.
زندگی ابراهیمی فراز و نشیبهای زیادی داشته است: پرورش دوران کودکی و سپس هجرت به خارج از الجزایر، بازگشت به الجزایر و همکاری با ابن بادیس، بر عهده گرفتن ریاست جمعیت علمای مسلمین الجزایر پس از درگذشت ابن بادیس، ترک الجزایر و حمایت از انقلاب این کشور، و سپس بازگشت به الجزایر پس از استقلال. محمد بشیر ابراهیمی عضو هیأت مؤسس و شورای مرکزی جمعیت العلمای الجزائر در ابتدای تأسیس و دومین رئیس این جمعیت است. محمد بشیر ابراهیمی در برابر اهل تصوف مواضعی برخاشگرانه و تند داشت و با بهرهگیری از ادبیات قوی خود در شعر و نثر به مبارزه بیامان با آنها پرداخت. ابراهیمی در دوران استعمار فرانسه مدت یک سال در زندان بود. او پس از آزادی در سال 1946 میلادی جریده "البصائر" را که تا امروز به عنوان ارگان رسمی و سخنگوی جمعیت العلمای الجزائر منتشر میشود تأسیس کرد. او در دوران انقلاب الجزایر از خارج از این کشور بیانیه صادر میکرد و مردم را به مبارزه دعوت مینمود و بعد از پیروزی انقلاب به الجزایر بازگشت و باسیاستهای سوسیالیستی انقلابیون مخالفت ورزید. این مخالفتها سبب خانهنشینی اجباری او تا آخر عمر شد.
متأسفانه کتابهایی که بطور عمیق و ریشهای به قضیه حمایت ابراهیمی از انقلاب الجزایر و مخالفت ایشان با انحرافات جبهه آزادی از ارزشهایی مانند اسلام، عدالت، و آزادی پرداخته را در دسترس نیست، اما از آنجایی که این مسئله از اهمیت فراوانی برخوردار است و نقل آن در این برهه از زمان که جهان اسلام شاهد انقلابهای مسالمت آمیز علیه ستمگرانی است که پس از نابودی استعمارگران اختیار قدرت را بدست گرفتهاند ضروری است.
ولادت
محمد بشیر ابراهیمی در سال ۱۳۰۶ هجری قمری موافق با سال ۱۸۸۹ میلادی در میان قبیله آل ابراهیم در غرب شهر قسنطینه در الجزایر در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود، نسب ایشان به ادریس بن عبدالله جد اول سادات شمال غرب آفریقا و مؤسس دولت ادارسه یا ادریسیان در مغرب میرسد.
تحصیلات
در نزد عمویش شیخ محمد مکی ابراهیمی که از بارزترین علمای الجزایر در عصر خود بود قرآن را حفظ نموده و علوم عربی را فرا گرفت… در همان زمان نبوغ ایشان در ادبیات عرب بر همه آشکار شد، پس از درگذشت عمویش درحالیکه چهارده سال بیشتر نداشت مسند تدریس را بر عهده گرفت.
در سال ۱۹۰۸ میلادی پدرش از ظلم و ستم فرانسویها به مدینه منوره هجرت کرد، و محمد بشیر در سال ۱۹۱۱ به ایشان پیوست.او در مسیر مدینه منوره سه ماه در قاهره توقف نمود و با علما و رهبران فکری و ادبی مصر از جمله: سلیم البشری و محمد بخیت دیدار کرد و در مدرسه دعوت و ارشاد که به دست رشید رضا نویسنده تفسیر المنار تأسیس شده بود دروس علمی را فرا گرفت، همچنین با دو شاعر بزرگ مصر احمد شوقی و حافظ ابراهیم دیدار کرد، پس از آن از طریق دریا به حیفا و از آنجا با قطار به مدینه منوره رفت.
در مدینه منوره ملازم و همراه شیخ عبدالعزیز الوزیر تونسی و شیخ حسین احمد فیض آبادی هندی بود و بیشتر اوقات خود را در کتابخانه شیخ الاسلام عارف حکمت مشعول مطالعه و تحقیق و تدریس بود.
محمد بشیر تحصیلات خود را نزد عمویش شیخ مکی ابراهیمی آغاز کرد و در کودکی قرآن و بسیاری از متون دینی و دیوانهای شعری را حفظ کرد. پس از توقف کوتاهی به مدت 3 ماه در قاهره و الازهر، با احمد شوقی و حافظ ابراهیم دو ادیب و شاعر بزرگ مصری آشنا شد.
سفر به دمشق
پس از انقلاب عربی به رهبری شریف حسین در سال ۱۹۱۷هـ دولت عثمانی که از تأمین غذا برای ارتش و ساکنان مدینه ناتوان شده بود خواستار کوچ ساکنان این شهر به دمشق شد، و خانواده ابراهیمی نیز به ناچار مدینه را ترک نموده، راهی دمشق شد. در دمشق، ابراهیمی با تعداد زیادی از علمای شام از جمله علم بزرگ شام شیخ بهجت بیطار آشنا شد، و در مسجد جامع اموی به موعظه و ارشاد پرداخت و تدریس در مدرسه سلطانیه را آغاز کرد. تعداد زیادی از اندیشمندان شام مانند دکتر جمیل صلیبا و دکتر عدنان اتاسی در این مدت نزد او دانش آموخت.
محمد بشیر ابراهیمی با مشارکت در همایشها، کنگرهها و سمینارهای مختلف گامهای مهمی در نهضت اصلاحی آن دوران برای متحد کردن مسلمانان برداشت. زمانی که امیر فیصل وارد دمشق شد از ابراهیمی خواست به مدینه بازگشته و مسئولیت اداره معارف را بر عهده بگیرد، اما ابراهیمی بازگشت به سرزمین خود الجزایر را ترجیح داد.
بازگشت به الجزایر و آغاز پروژه اصلاحی
در سال ۱۹۲۰ میلادی ابراهیمی در حالی به میهن خود الجزایر بازگشت که این کشور زیر یوغ استعمار فرانسه بود. ایشان با نوشتههای خود مردم را نسبت به جرایم استعمارگران آگاه میکرد و میگفت: استعمار فرانسه مانند یک بیماری وارد این سرزمین شده و با خود مرگ و اسباب مرگ به همراه آورده است… استعمار همچون بیماری سل است که مقاومت بدن را هدف میگیرد، استعمارگران میخواهند در این سرزمین با احکام اسلامی مبارزه کرده و حرمتهای الهی را به بازی بگیرند و با الحاد و خداناباوری به مبارزه با ایمان، و با رذالتها به مبارزه با فضایل و ارزشها، و با بیسوادی به مبارزه با آموزش، و با این بلبلهای «زبان فرانسوی» که هیچ بیان و اندیشهای با خود ندارد به مبارزه با زبان عربی برخیزند.
همچنین میگوید: استعمار برای آلوده ساختن الجزایر با شمشیر و صلیب آمده است، و تعداد زیادی از کشیشها و معلمها و پزشکان را با خود آورده است، کشیشهایشان به نشر عقیده نصرانیت پرداخته و در عقیده مسلمانان تشکیک ایجاد میکنند، و معلمهایشان عقل جوانان را فاسد کرده و امت را از زبانشان دور میکنند و تاریخ را تحریف نموده و آنها را از دین دور میسازد، و پزشکشان یک درد را با چندین درد دیگر درمان میکند و یک میکروب را با چندین میکروب از بین میبرد.
پس از بازگشت به الجزایر، ابراهیمی پروژه اصلاحی خود در نشر علوم دینی و زبان عربی را طبق آنچه در جلسات خود در مدینه منوره با ابن بادیس به توافق رسیده بود، آغاز کرد. ابراهیمی در شهر «سطیف» مشغول به تدریس شد و دیدارهایی ماهیانه با ابن بادیس برای پیگری اخبار فعالیتهای اصلاحی و تأثیر آن بر جامعه داشت، وی میگوید: «در این دیدارها فعالیتهای خودمان و تأثیر آن بر جامعه را عادلانه میسنجیدیم، و پس از آن تصمیمات لازم را اتخاذ میکردیم، و بگونهای برنامه آینده خود را طراحی میکردیم که با هیچ اختلالی روبرو نشویم. حوادث را خوب مطالعه میکردیم و برای پیشامدها آماده میشدیم، و این ده سال مقدمهای بود برای تأسیس جمعیت علمای الجزایر».
وی همچنین میگوید:«نتایج بررسیهای پیاپی جامعه الجزایر میان من و ابن بادیس از زمان نخستین نشستمان در مدینه منوره در سال ۱۳۳۱هجری قمری برابر با ۱۹۱۳ میلادی این بود که بلایی که بر سر این ملت آمده از دو جهت است که با هم همکاری گسترده دارند، و یا بعبارت دیگر دو استعمارگر مشترک خون این ملت را میمکند و دسترنجش را به یغما برده و دین و دنیایش را فاسد کرده است: ـ استعمار مادی که استعماری فرانسوی است و از آهن و آتش بهره میبرد. ـ استعمار معنوی یعنی استعمار مشایخ طرق صوفیه که دین را به بهای ارزان فروخته و با رضایت کامل با استعمارگران همکاری میکنند.
لذا من و ابن بادیس به این نتیجه رسیدیم که جمعیت علما بایستی مبارزه با استعمارگران دومی را آغاز کند». همه اینها نشان میدهد ابن بادیس و ابراهیمی از بالاترین مهارتهای برنامه ریزی راهبردی برخوردار بودند، و همراه با هر طرحی یک طرح جایگزین نیز آماده میکردند، فعالیت آنها نه یک واکنش عاطفی، بلکه یک اقدام حساب شده بود، لذا میگوید: «حکومت فرانسه در آن زمان قدرت علمای مسلمان را دست کم میگرفت و تصور میکرد ما قادر به انجام کارهای بزرگ نیستیم، اما ما موفق شدیم ظن و گمانشان را به نا امیدی تبدیل کنیم»، پس از عهدهدار شدن جمعیت علما این منهج راهبردی و آیندهنگری ابراهیمی را با وضوح بیشتری خواهیم دید.
تاسیس جمعیت علمای مسلمان الجزایر
در سال ۱۹۱۳ میلادی در مدینه منوره محمد بشیر ابراهیمی با عبدالحمید بن بادیس و شیخ طیب العقبی که قبل از او به مدینه منوره هجرت کرده بودند ملاقات کرد، نتیجه این ملاقاتها پس از هفده سال، تأسیس جمعیت علمای مسلمین بود، جمعیت علمای مسلمین الجزایر آنگونه که خود ابراهیمی در مقدمهای که بر کتاب عقاید اسلامی ابن بادیس ـ رحمه الله ـ نوشته است، یک جمعیت سلفی بود که مهمترین هدف آن مبارزه با خرافاتها و بدعتهای موجود در الجزایر و همچنین رویارویی با استعمارگران بود.
در سال ۱۹۲۴میلادی ابن بادیس ایشان را برای تأسیس جمعیت «برادری علمی» تشویق کرد، گرچه تأسیس این جمعیت یک تجربه ناموفق در کارنامه ابراهیمی محسوب میشود اما تجربهای بود که ابراهیمی چند سال بعد از آن برای وضع قوانین جمعیت علمای مسلمان که در سال ۱۹۳۱ میلادی همزمان با جشن فرانسویها بمناسبت صدمین سالگرد اشغال الجزایر تأسیس شد استفاده کرد، ابن بادیس بعنوان رئیس جمعیت و ابراهیمی بعنوان نایب رئیس آن انتخاب شدند، و مسئولیت نظارت بر فعالیتهای جمعیت در غرب الجزایر به ابراهیمی واگذار شد، لذا ایشان به شهر تاریخی تلمسان منتقل شده و در آنجا سکونت گزید. این مرحله (۱۹۳۱-۱۹۴۰) از عمر جمعیت علمای الجزایر را میتوان مرحله پایهگذاری انقلاب این کشور علیه استعمارگران فرانسوی دانست.
گرچه جمعیت علمای الجزایر خود را از سیاست دور نگه داشته بود، اما اهداف حقیقی جمعیت بنابه تعبیر خود ابراهیمی «نیمهای از استقلال» بود. در تلمسان ابراهیمی دارالحدیث را راهاندازی کرد، در کنار این مرکز علمی یک مسجد و یک سالن کنفرانس و بخشهایی ویژه دانشجویان و طلاب علم وجود داشت، و اولین مدرسه جمعیت علما محسوب میشد که ساختمان آن اجارهای نبود، این مرکز به سبک معماری اندلسی ساخته شد و در مراسم افتتاحیه آن ۳۰۰۰ نفر از جمله ۷۰۰ میهمان از خارج شهر تلمسان از جمله عبدالحمید بن بادیس بود حضور یافتند.
ابراهیمی روزانه در این مرکز ده درس ایراد میکرد و بعد از نماز عشاء در یکی از مراکز پیرامون تاریخ اسلام سخنرانی میکرد، او شیوه آموزش و پرورش را اینگونه فهمیده بود.
ایشان بشدت از سوی اشغالگران فرانسوی مورد فشار قرار گرفت، لذا تصمیم گرفت چنان وانمود کند که به بازرگانی مشغول است تا دید فرانسویها را از دروس و شاگردانشان دور کند. زمانی که بر شیپور جنگ جهانی دوم دمیده شد، ابراهیمی میگوید: در منزلم در تلمسان با ابن بادیس دیداری داشتم، با هم گفتگو کردیم که اگر جنگ رخ داد چه کنیم، تصمیم گرفتیم هر کدام از ما از دنیا رفت دیگری جانشینش شود، و همه احتمالات را در نظر گرفتیم و از آنچه به توافق رسیده بودیم دو نسخه یادداشت کردیم.
زندان و تبعید
در سال ۱۹۴۰ زمانی که جنگ جهانی دوم رخ داد، ابن بادیس به اجبار در حصر خانگی قرار گرفت، و ابراهیمی از آنجایی که حاضر نبود در رادیو به سود فرانسویها سخنرانی کند به صحرای جنوبی الجزایر در روستای آفلو تبعید شد، از آنجایی که ابن بادیس و ابراهیمی این روزها را پیش بینی میکردند در سال ۱۹۳۹میلادی روزنامههای جمعیت علما و روزنامه شهاب متعلق به ابن بادیس را متوقف کردند تا اینکه مبادا از سوی فرانسویها برای نشر اباطیل و اکاذیب تحت فشار قرار بگیرند، و معتقد بودند «تعطیل بهتر است از نشر اباطیل».
زمانی که ابن بادیس از تبعید ابراهیمی باخبر شد نامهای به این مضمون برایش ارسال کرد: برادر عزیزم استاد بشیر الابراهیمی ـ سلمه الله ـ السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته از موضع شجاعانه و عدالتخواهانه شما باخبر شدم و میگویم: «الآن ای عمر». از علم و دین محافظت کردی، خداوند از تو محافظت کند، و دین خدا را بزرگ داشتی، خداوند قدر و منزلت تو را در دنیا و آخرت بزرگ دارد، مایه عزت دین و علم شدی، خداوند تو را در مقابل تاریخ صادق عزت دهد، آن دو را روسفید کردی، خداوند در روز دیدارش تو را روسفید بگرداند، و تو را بر راه راست استوار بگرداند، هر آنچه نیاز داشتی مرا از آن باخبر کن… خداوند خود یاریگر است. درود خدا بر شما؛ از سوی برادرت عبدالحمید بن بادیس. یک هفته پس از تبعید ابراهیمی، ابن بادیس چشم از جهان فروبست، و اعضای جمعیت در غیاب ابراهیمی او را بعنوان رئیس جمعیت علما انتخاب کردند؛ چرا که منزلت و جایگاه ایشان را بخوبی میدانستند، همچنان که در آغاز تأسیس جمعیت علما بدون آگاهی ابن بادیس ایشان را بعنوان ریاست جمعیت انتخاب کردند، استاد ابراهیمی بمدت سه سال از محل تبعید خود جمعیت را با نامه نگاری اداره میکرد تا اینکه در سال ۱۹۴۳ آزاد شد.
یکی از اعضای جمیعت علما بنام شیخ تبسی نامهای به ابراهیمی نوشت و درگذشت ابن بادیس را به ایشان تسلیت عرض کرد و او را از انتخابش درجایگاه رئیس جمعیت علما باخبر ساخت، در این نامه آمده است: «… برادران شما در شورای اداری جمیعت علما در شهر قسنطینه ریاست جمعیت را به شما واگذار کرده و جایگاه برادر راحلتان ابن بادیس را به شما میسپارند، و همانگونه که او بر تمام فعالیتهای علمی و اداری جمعیت نظارت میکرد شما نیز خواهید کرد…»، این نامه بیانگر جایگاه ابراهیمی نزد شورای اداری جمعیت علما و احترام اعضای جمعیت به بزرگانشان بود.
حتی در تبعید هم ابراهیمی از تعلیم و آموزش مردم دست برنداشت، و تا جایی که اجازه داشت برای مردم سخنرانی میکرد. نتیجه و دستاورد این سخنان آثار ارزشمندی بود که برخی از آنها تاکنون به زیور طبع آراسته نشده است مانند: دیوان اشعار ۸۸۱ بیتی، دیوان شعر حماسی ۳۶ هزار بیتی، و رساله سوسمار.
ادامه مبارزات علمی و تاسیس مدارس حفظ قرآن
ابراهیمی از زمان آزادی در سال ۱۹۴۳ تا پایان جنگ جهانی به شدت تحت کنترل بود، سپس به پایتخت الجزایر آمد تا بطور مستقیم مدیریت جمعیت علما را بر عهده بگیرد و بر فعالیت مدارس و مساجد و مراکز و روزنامهها و مجلات وابسته به آن نظارت کند.
راه اندازی مدارس حفظ قرآن و عربی
ایشان پس از انتقال به پایتخت و مدیریت مستقیم جمعیت تصمیم گرفت مدارس جدیدی راه اندازی کنند، لذا با حمایت مردمی ۷۳ مدرسه را با یک طراحی قرآنی و به منظور رواج دینداری و زبان عربی راه اندازی کردند تا به نسلهای آینده بگویند همه این مدارس نتیجه یک اندیشه است، این روند ادامه داشت تا اینکه تعداد مدارس وابسته به جمعیت علما به ۴۰۰ مدرسه رسید و صدها هزار دختر و پسر دانشجو در آن مشغول تحصیل و هزار و دویست معلم در آن مشغول تدریس شدند. بودجه مدارس جمعیت علما در سال ۱۹۵۲میلادی صد ملیون فرانک فرانسه بود.
چند سالی از پایان تبعید ابراهیمی نمیگذشت که بار دیگر ایشان زندانی شد، و همراه با ایشان ۷۰ هزار الجزایری دیگر که بیشتر آنان اعضای جمعیت علما بودند به زندان افتادند. شصت هزار الجزایری در سال ۱۹۴۵ توسط رژیم فرانسه کشته شدند، ابراهیمی یک سال را در زندان سپری کرد و در آنجا با سختیهای بسیاری روبرو شد و چندین بار ایشان را به بیمارستان منتقل کردند.
ابراهیمی برای برنامهریزی منهج آموزشی مدارس جمعیت علما «کمیته آموزش عالی» را راهاندازی کرد، و نتیجه این تلاشها فراهم شدن زمینه ادامه تحصیل برای دهها هزار دانش آموزی بود که مرحله ابتدایی را به پایان رسانده بودند و میخواستند تحصیلات خود را کامل کنند. جمعیت علما در سال ۱۹۴۸ میلادی در شهر قسنطینه دبیرستان ابن بادیس را راه اندازی کرد، و تا قبل از آن دانش آموزان برای تحصیل در مقطع دبیرستان به شهرهای زیتونه در تونس و قرویین در فاس مغرب مسافرت میکردند، و برای اولین بار دانش آموختههایی از الجزایر و از دبیرستان ابن بادیس برای تحصیل در مقاطع دانشگاهی به کشورهای مشرق عربی فرستاده شدند.
در نخستین سال تأسیس دبیرستان ابن بادیس بیش از هزار دانش آموز از مناطق مختلف الجزایر در این مدرسه ثبت نام کردند. خوابگاه دبیرستان تنها گنجایش هفتصد نفر را داشت و این خوابگاهها مجهز به تخت، کمد، آشپزخانه، و سرویس بهداشتی بود.
ابراهیمی حمایت از این دبیرستان در مقابل اشغالگران فرانسوی را بسیار ضروری میدانست لذا از شیخ مسجد جامع زیتونه طاهر بن عاشور خواست تا دبیرستان ابن بادیس تابع مسجد زیتونه باشد. ابن عاشور نیز با این طرح موافقت کرد، و خطابی رسمی در این زمینه مرقوم داشتند.
این هماهنگی با شیخ مسجد جامع زیتونه از سوی جمعیت دانشجویان جزایری در زیتونه انجام شد، دانشجویانی که از سوی جمعیت علما برای ادامه تحصیل به زیتونه فرستاده شده بودند. این را میتوان از دیگر فعالیتهای جمعیت علما و شخص ابراهیمی دانست، ایشان دانشجویانی را به شهرهای مختلف میفرستاد و آنان را تشویق میکرد تا هیئتها و سازمانها و مؤسساتی تشکیل دهند که مایه تقویت آنان شود.
راهاندازی مجله بصائر
او با عزمی راسخ از زندان خارج شد و بار دیگر مدارس و همایشها و مجلات جمعیت علما و فرع آن در پاریس را فعال کرد و اداره مجله بصائر را بر عهده گرفت و بر اساس منش و روش رشید رضا در مجله المنار پیش رفت. وی با وجود سفرهای متعددی که داشت کلیه کارهای مجله را خود انجام میداد، تا جایی که چند شب میگذشت و چشمانش خواب را تجربه نمیکرد.
راه اندازی و نظارت بر نمایندگیها
ابراهیمی بر مراکز جمعیت و نمایندگیهای آن در فرانسه که اولین مرکز اسلامی در کل اروپا بود نظارت میکرد. در جنگ جهانی این مرکز متوقف شد، و در سال ۱۹۴۷م استاد ابراهیمی، شیخ سعید صالحی بازرس کل جمعیت را به فرانسه فرستاد تا وضعیت این مرکز را بررسی کند و زمینه بازسازی و فعال کردن مجدد آن را فراهم کند، در نتیجه این مرکز بار دیگر گشایش یافت و نه تنها کارگران الجزایری مقیم فرانسه، بلکه دانشجویان الجزایری که در دانشکدههای مختلف فرانسوی مشغول به تحصیل بودند با این مرکز ارتباط برقرار کردند.
دفاع از الجزایر در فرانسه
توطئههای فرانسه علیه جمعیت علما متوقف نشد، ابراهیمی در سال ۱۹۵۰ برای پاسخگویی درباره دو قضیه مهم به پاریس فراخوانده شد: اول: خواسته ابراهیمی از دولت فرانسه مبنی بر عدم دخالت در قضایای دینی و آزادی آموزش زبان عربی برای الجزایریها، زیرا فرانسه رژیمی است که ندای سکولاریسم سر میدهد، اما نماز، حج، فتوا، وقف و همه امور دینی الجزایر را زیر سلطه خود دارد. دوم: ابراهیمی معتقد بود الجزایریهای مقیم فرانسه حق دارند مسائل دینی و زبان مادری خود را در کلیه نمایندگیهای جمعیت علما در فرانسه که در سال ۱۹۳۶ توسط ابن بادیس تأسیس شده بود فرا گیرند.
ابراهیمی برای بار دوم در سال ۱۹۵۲ جهت مشارکت در ششمین دوره مجمع عمومی سازمان ملل متحد به فرانسه سفر کرد و با هیئتهای کشورهای مختلف دیدار و در مقر نمایندگی جمعیت علما در پاریس سران هیئتهای کشورها را به ضیافت شام میهمان کرده و بحران انسانی الجزایر را برای آنها شرح داد.
ابراهیمی توجه زیادی به نمایندگی جمعیت علما در پاریس داشت، لذا شیخ ربیع بوشامه را برای اداره این مرکز روانه فرانسه کرد، چرا که ایشان سابقه فعالیت در نمایندگی جمعیت علما در پاریس را داشتند.
تنگنای اقتصادی
استاد محمد بشیر ابراهیمی یک شخصیت راهبردی طراز اول بود، متوجه ضرورت جستجوی آیندهای برای تأمین آتیه جمعیت علما و محافظت از صدها مدرسهای که هزاران دانش آموز در آن تحصیل میکردند بود. این مدارس نیازمند هزینههای مالی هنگفتی بود که مردم الجزایر به تنهایی قادر به تأمین آن نبودند، لذا ابراهیمی میدانست اشغالگران منتظر روزی هستند که جمعیت علما به ناتوانی مالی برخورد کند و پروژه اصلاحیاش متوقف شود.
ابراهیمی و همراهانش معتقد بودند الجزایر طی پنج سال آینده به حداقل ۱۵۰ مدرسه در هر سال نیاز دارند تا اینکه مجموع مدارس جمعیت به هزار مدرسه برسد، علاوه بر سه دبیرستان پسرانه و یک مرکز تربیت معلم برای آقایان و بانوان؛ اما در سطح آموزش عالی دانشجویان را برای تحصیل به کشورهای دیگر اعزام میشدند.
ابراهیمی و همراهانش به این نتیجه رسیدند که از کشورهای عربی درخواست کمک نموده و از آنهای بخواهند الجزایریها را برای تحصیل در کشورهایشان بپذیرند، لذا ایشان برای طرح مشکلات الجزایر در سال ۱۹۵۲ یک سفر طولانی را آغاز کرد وطی سه سال پیاپی از مصر، عربستان سعودی، کویت، عراق، و اردن بازدید کرد، و از آنجایی که ایشان از قبل برای همه شناخته شده بود در هر کدام از این کشورها مورد استقبال گرم قرار میگرفت.
نتیجه این سفرها چندهزار لیره مصری بود که نمیشد با آن حتی یک مدرسه را ساخت، و صد بورسیه تحصیلی بدون صرف مخارج زندگی که ابراهیمی سالانه هزاران لیره از طرف جمعیت برایشان هزینه میکرد.
کمک به آزادی فلسطین
فعالیتهای ابراهیمی در الجزایر او را از توجه به قضایای مسلمانان باز نداشت، لذا در سال ۱۹۴۸م ایشان همراه با برخی سران الجزایر به عضویت کمیته کمک به فلسطین درآمدند، وکمکهای مالی فراوانی برای فلسطین اشغالی جمع آوری کرده و ۱۰۰ مجاهد را به این کشور اعزام کردند، همچنین ایشان پیامهای زیادی برای نهادهای بین المللی و عربی نوشته و مظلومیت ملت فلسطین را به آنها یادآور شدند، ومقالات زیادی در این رابطه مرقوم داشتند.
هدایت فرهنگی از خارج کشور
ابراهیمی در مسافرت بود که انقلاب الجزایر شروع شد و وی نتوانست به الجزایر بازگردد، لذا در قاهره مستقر شد و از دفتر جمعیت علما در قاهره حرکت را رهبری کرد، و جوانان الجزایری را برای تحصیل به کشورهای مختلف اعزام میکرد.منزل او در محله مصر جدید در قاهره مبدل به محلی برای دیدار علما و ادبا و دانشجویان و جوانان انقلابی الجزایر شد. ابراهیمی مورد احترام اقشار مختف جامعه بود، در سال ۱۹۵۴م هنگامی که اختلافات میان جماعت اخوان المسلمین و جمال عبدالناصر به اوج خود رسید، ایشان تلاش کردند با میانجیگری به این اختلافات پایان دهند، اما موفق نشدند.
با خیزش مردمی الجزایر علیه فرانسه در تاریخ ۱/۱۱/۱۹۵۴میلادی ابراهیمی حمایت از این انقلاب را وظیفه خود میدید لذا اولین شخصیت علمی الجزایر بود که این انقلاب را تأیید کرد و فتوای جهاد با مال و نفس و فرزند را صادر کرد و از نخستین کسانی بود که پیمان جبهه آزادی الجزایر را امضا کرد، چرا که ابراهیمی بر این باور بود که این انقلاب دستاورد طبیعی تلاشهای سیساله جمعیت علما در پرورش نسلی آزادی خواه است، لذا به جرأت میتوان محمد بشیر ابراهیمی را «روح انقلاب» الجزایر دانست.
دکتر فاضل الجمالی رئیس وقت هیئت عراق در سازمان ملل میگوید: ابراهیمی بمناسبت استقلال لیبی در سال ۱۹۵۱م سخنرانی کرد و گفت: «الجزایر بزودی شما را با قهرمانانش و قربانیهایی که در راه استقلال و ابراز هویت عربی و اسلامی خود میدهد شگفت زده خواهد کرد»، او در هرلحظه منتظر قیام مردمی بود.
افتتاح رادیو صدای الجزایر
ابراهیمی در افتتاح دفتر مغرب عربی جمعیت علما در قاهره که کشورهای تونس، مغرب و الجزایر را دربرمیگرفت نقش اساسی داشت، و در این دفتر سه کشور تونس، مغرب، و الجزایر را برای مبارزه با استعمار فرانسه فرا میخواند، همچنین ایشان در مصر رادیو صدای الجزایر را راه اندازی کرد. اولین پیامی که از این رادیو پخش شد صدای ابراهیمی بود که میگفت: «نشنوم که عقب نشینی کردهاید»، محمد بشیر ابراهیمی زبان انقلاب مردمی در کنفرانسهای مطبوعاتی، دیدارهای تلویزیونی و گفتگوهای رادیویی شده بود، برای دفاع از انقلاب الجزایر به کشورهای مختلف سفر کرد، و با پادشاهان و علما و اندیشمندان مختلف دیدار کرد. در سفر پاکستان با سانحه رانندگی روبرو شد و در نتیجه شکستن ستون فقراتش چند ماه را در بستر بیماری سپری کرد، اما نخواست خبر این حادثه منتشر شود تا مبادا فرانسویها از این خبر برای تضعیف انقلاب مردم الجزایر سوء استفاده کنند.
از آنجایی که جمعیت علما نقش محوری و اساسی در انقلاب الجزایر داشت، اعضای جمعیت پایهگذاران ارتش آزادیبخش این کشور بودند، جمعیت علما در بیانیهای که در مجله بصائر بتاریخ ۷/۱/۱۹۵۶م منتشر کرد رسما از خیزش مردمی الجزایر حمایت کرد، که در نتیجه آن استعمارگران فرانسوی جمعیت علما را منحل کرده و پرونده فعالیت آنرا باطل کردند. اما نمایندگی جمعیت در پاریس همچنان به حمایت از انقلاب مردمی الجزایر ادامه میداد و الجزایریهای مقیم این کشور را به حمایت از این خیزش و موضعگیری علیه استعمارگران فرا میخواند. ابراهیمی تا زمان استقلال الجزایر در مصر ماند و در سال ۱۹۶۲م به کشور بازگشت، وی در مصر پرچم دفاع از اسلام و الجزایر را برافراشت، و بطور هفتگی همراه با دیگر علما و اندیشمندان در همایشها و سمینارهایی که برای دفاع از الجزایر برگزار میشد مشهور به «همایش برگزیدگان» مشارکت میکرد. در سال ۱۹۶۱ از ایشان بعنوان عضو فعال مجمع جهانی زبان عربی در قاهره تقدیر شد، او پیشتر در سال ۱۹۵۴میلادی فرستاده ویژه مجمع جهانی زبان عربی بود، و در سال ۱۹۴ فرستاده ویژه مجمع در دمشق بود.
اما عناوین مهمی که محمد بشیر ابراهیمی زندگی خود را وقف دفاع از آن کرده بود عبارت بودند از: دین، زبان، میهن. و برای دفاع از این سه عنوان با استعمارگران اشغالگر و صوفیهایی که آنان را همراهی میکردند و غرب زدهها به مبارزه برخواست.
استقلال الجزایر و بازگشت
پس از پیروزی انقلاب مردمی الجزایر و اعلام استقلال این کشور، ابراهیمی به میهن بازگشت، و اولین خطبه جمعه را در مسجد جامع «کتشاوه» در پایتخت ایراد کرد. مسجدی که استعمارگران فرانسه در راستای سیاستهای اسلام ستیزانه خود در روز جمعه به آن یورش برده آن را تبدیل به کلیسا کرده بودند. خطبه ابراهیمی در این مسجد اعلام پایان مسیحیسازی ملت الجزایر بود، گرچه پروژه مسیحی سازی مردم الجزایر با شکست روبرو شد اما درگیریهای میان جمعیت علمای مسلمین به رهبری بشیر ابراهیمی و سران جبهه آزادیبخش الجزایر پیرامون هویت این کشور و جایگاه اسلام در قانون اساسی الجزایر همچنان ادامه پیدا کرد.
حصر خانگی
پس از پیروزی خیزش مردمی الجزایر اختلافات زیادی میان سران سیاسی این کشور رخ داد، و این اختلافات جز با گرایش هواری بومدین رئیس ستاد مشترک ارتش کشور به آقای احمد بن بلا و تعیین ایشان بعنوان رئیس جمهور الجزایر خاتمه نیافت. اینجا بود که ابراهیمی بطور کلی رابطه خود با جبهه آزادیبخش الجزایر را قطع کرد؛ چرا که بن بلا متأثر از اندیشههای اشتراکی چپی بود. ابراهیمی، بن بلا را به نادیده گرفتن اسلام در تصمیمات کشوری متهم میکرد و نقش اسلام و اسلامگراها در آزادسازی کشور از استعمارگران را به او یادآور میشد. این اختلافها سبب شد ابراهیمی در حصر خانگی قرار بگیرد و حقوق ماهیانه او قطع شود و تا زمان وفاتش در حصر بماند.
حصر خانگی ابراهیمی باعث نشد دیدار هیئتهای مختلف با ایشان متوقف شود. ایشان در سال ۱۹۶۴ م به مناسبت اختلافات سیاسی سران کشور و انحراف از ارزشهای اسلامی پیامهایی به سران الجزایر نوشت به این مضمون:
بسم الله الرحمن الرحیم خداوند چنان مقدر کرد که تا استقلال الجزایر زنده بمانم. در آن روز میتوانستم آسوده خاطر به استقبال مرگ بروم چون تصور میکردم مشعل جهاد در راه دفاع از اسلام و زبان عربی ـ جهادی که بخاطرش زندگی میکردم ـ را به سردمداران کشور تقدیم کردهام، لذا سکوت اختیار کردم. اما امروز که بیست و چهار سال از درگشت شیخ عبدالحمید بن بادیس ـ رحمه الله ـ میگذرد، لازم میبینم سکوت خود را بشکنم، چرا که میبینم کشور به سوی یک جنگ داخلی خانمانسوز پیش میرود، و با یک بحران روحی بینظیر روبرو شده است، و از مشکلات اقتصادی دشواری رنج میبرد. ظاهرا مسئولین ما نمیدانند که ملت قبل از همه چیز خواهان وحدت و صلح و رفاه هستند، و پایه تصمیماتی که اتخاذ میکنند باید برگرفته از ریشههای عربی و اسلامی ما باشد نه از مذاهب بیگانه.
وقت آن رسیده است که مسئولین پاکدستی خود را برای ملت ثابت نموده و به هیچ چیزی جز فداکاری و مبارزه فکر نکنند، و اینکه منافع عمومی برایشان اولویت داشته باشد. وقت آن فرارسیده است که واژه رنگپریده برادری به مفهوم حقیقیاش بازگردد، و به شورایی بازگردیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر آن حریص بودند. وقت آن فرا رسیده است که فرزندان الجزایر سرزمینی بسازند که عدالت و آزادی در آن حکمفرما شود، سرزمینی بر اساس تقوا و رضایت الهی.
برخی سخنان بشیر ابراهیمی:
ـ مسلمانان چگونه بدبخت میشوند مادامی که قرآنی دارند که سلف و پیشینیان آنها را خوشبخت کرد؟ چگونه متفرق و گمراه میشوند در حالیکه کتابی دارند که سلف و پیشینیان آنها را بر تقوا جمع کرد؟ اگر آنها از قرآن پیروی میکردند و قرآن را در زندگی خود پیاده میکردند خوار و ذلیل نمیشدند، اما سلف و پیشینیان به آن ایمان آوردند و آن را در زندگی خود پیاده ساختند و در نتیجه به مقامات رفیع دست یافتند، و ما به قرآن ایمانی ناقص داریم و پیروی ما از آن نیز دارای خلل و اشکال است، و هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت.
ـ تدبر در قرآن و پیروی از آن فرق میان اول امت و آخر امت است، و به راستی چه فرق بزرگی است. عدم تدبر در قرآن میان ما و علم و دانش فاصله انداخته و ما از این مشکل رهایی نمییابیم جز با بازگشت به قرآن و پیروی از آن، و به رستگاری نمیرسیم جز با ایمان و عمل صالح. {فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} [الأعراف: ۱۵۷] «پس کسانی که به او ایمان آوردند، و او را گرامی داشتند، و او را یاری دادند، واز نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنانند که رستگارند».
ـ بدترین ویژگی دعوتگران بسوی فرهنگ غربی جهالت و نادانی مطلق آنها به حقیقت اسلام است، و بدترین ویژگی دعوتگران بسوی فرهنگ اسلامی جهالت و نادانی مطلق آنها به مشکلات عصر است.
ـ میهن بدنها را جمع میکند، گویش، زبانها را جمع میکند، اما آنچه دلها را جمع میکند و میانشان الفت ایجاد میکند دین است، لذا در افقهای تنگ به دنبال وحدت نباشید، بلکه آن را در دین و قرآن بجویید، در افقهایی گسترده.
ـ اگر اسلام عبارت است از دین و سیاست، جمعیت علمای مسلمین یک جمعیت دینی و سیاسی است. جمعیت علما بر این باور است که عالمی که سیاست نداند عالم نیست، و اگر علمای دین از سیاست کنارهگیری کنند چه کسی سیاست کشور را اداره کند؟
ـ از برخی نادانان و بیماردلان میشنویم که میگویند: مشارکت علما در همایشها و نشستهای سیاسی چه معنایی دارد؟ گویا این عده میخواهند ما را از این غول وهمی «غول سیاست» بترسانند، و با این سخنان پوچ فرصتها را از ما بگیرند، چه بسیار سخنان پوچی که فرصتها را تباه کرده است.
درگذشت
محمد بشیر ابراهیمی در روز جمعه ۲۰ محرم سال ۱۳۸۵ هجری قمری برابر با ۲۱ مه ۱۹۶۵ میلادی در حالیکه ۷۶ سال سن داشت در الجزایر چشم از جهان فرو بست و پس از تشییع جنازهای باشکوه در مقبره «سیدی احمد» دفن شد.
آثار علمی ابراهیمی: از ابراهیمی بیش از پانزده اثر در زبان و ادبیات عرب و امور دینی بجا مانده است که بیشتر آن مفقود است. خود او و برخی شاگردان و دوستدارانش آثار او را در چهار جلد جمع آوری کردهاند، از جمله کتاب عیون البصائر که عبارت است از سرمقالههای ابراهیمی در روزنامه البصائر.