جنبش های اسلامی در هند
جنبش های اسلامی در هند مقالهای است به زبان فارسی که به دنبال بررسی جریان های اسلامی در کشور هند که از کشورهای مهم آسیا محسوب میشود، است. هدف از این بررسی به دست آوردن چارچوبی کلی است تا زمینه دستیابی به یک الگوی تحلیلی مناسب برای تحقیق را فراهم کند.
مقدمه
این موضوع که جمعیت مسلمانان هند تحت تاثیر مذهب هندو بوده موضوع بینظیری است. به طور مثال، صوفیسم (Sufism) اقتباسی از ودانتا (vadanta) است. در طول قرنها، اسلام چندین بار در هند متحمل اصلاحاتی شده است که برخی از این اصلاحات به سوی مدرنیزاسیون و بعضی دیگر بیشتر به سوی بنیادگرایی بوده است.
مسلمانان در هند به دو طبقه متمایز براساس خاستگاهشان طبقه بندی شدهاند. این طبقه بندی به نظام طبقاتی هندوئیسم شبیه است. که اصطلاحا وارنا شراما (Varnashrama) نامیده میشود. مسلمانان به طور گستردهای به دو گروه طبقه بندی شدهاند. به عبارت دیگر اشرف (Ashraf) و اجلف (Ajlaf) اشرف دوباره به شیخ ها (Sheikhs)، سیدها (Sayyeds)، مگاهال ها (Mugahls) و پاتان ها (Pathans) طبقه بندی شدهاند، که گفته میشود سیدها از نسل پیامبر هستند و احترام زیادی دارند. شیخ ها از تبار عرب و در طبقه بندی در درجه بعدی قرار دارند. مگاهال ها، از نوادگان حاکم مسلمانان در هند هستند و در رتبه سوم این طبقه بندی قرار دارند. پاتان ها شامل سپاهیانی هستند که از نواحی شمال غربی، یعنی افغانستان آمدهاند و آخرین گروه شریفان را تشکیل میدهند. از سوی دیگر اجلف ها نوکیشان هندی اند و دارای نژاد مشترکی هستند. آنها در مقایسه با گروه اشرف از طبقه پایین تر برخوردارند.
هند قرن نوزدهم نظاره گر اصلاحات اجتماعی - مذهبی در هندوئیسم بود. بسیاری از نهضت های اصلاحی نظیر پارتانا سماج، آریا سماج و چند نهضت دیگر در قرن نوزدهم شروع به کار کردند. همه این اصلاحات تلاشهایی برای هدایت دینی هندو به سوی ودانتا بود که محور اصلی فلسفه هندوئیسم را تشکیل میداد.
برخلاف هندوئیسم که برای اصلاحات انعطاف پذیر و اصلاح پذیر است، دین اسلام برای تغییر، غیرمنعطف و سخت است. در دین اسلام، انتقاد و انکار آموزههای اصیل شریعت و آنچه ضروری دین به شمار میآید ممنوع بوده و به منزله خروج از دین و نوعی بدعت محسوب میشود از این روست که مدرنیزاسیون به عنوان تهدیدی برای روش زندگی یک مسلمان تلقی شده است که برخی از متعصبین به خاطر عدم تفکیک بین آموزههای اصیل شریعت که ضروری دین محسوب شده و آموزههایی که با توجه شرایط زمان و مکان تغییر پذیرند و جزء ذات دین محسوب نمیشوند به دام بنیادگرایی افراطی افتاده اند. با وجود چنین تعصباتی، همه اصلاحات قرن نوزدهم بیشتر به بنیادگرایی انجامیده تا مدرنیزاسیون. دو نوع از این اصلاحات و جنبش ها وهابی ها و تبلیغی ها هستند.
وهابیت
جنبش وهابیت در قرن نوزدهم در عربستان سعودی و به وسیله محمد بن عبدالوهاب (1792 - 1730) آغاز شد. این جنبش همه مذاهب دیگر را نوعی بدعت و کفر محسوب میکرد و نسبت به آنها تساهل نشان نمی داد. جنبش وهابیت در هند به واسطه سید احمد بریلاوی (1831 - 1789 م) آغاز شد و متعلق به رای بارلی بود. زمانی که مشاهده کرد اسلام به سوی خرافه پرستی و پرستش اغراقآمیز از قدسیان و پیامبران سوق داده شده است، اسلام را بیشتر به ریشه های بنیادی اش به قرائت وهابیت، کشاند. به هر حال، وهابیون بریلاوی هیچ رابطه مستقیمی با همتایانشان در جزیره عربستان نداشتند. هدف این گروه تاسیس حکومت اسلامی در هند یا در دارالسلام (islam - ul - Dar) بود. اگرچه جنبش وهابیت با بریتانیا می جنگید، ولی اصل مهم این جنبش تغییری نکرد که برتری مسلمانان در سراسر هند بود. دو جنبش بنیادگرای دیگر که تحت تاثیر جنبش وهابیت قرار گرفت و برای موجودیت آن اهمیت قائل بود، جنبش شریعت الله (shariatullah) بود که با جنبش فایرزی تاسیس شد و تلاش میکرد به دهقانان فقیر در بنگال علیه زمین داران ستمگر کمک کند. بزودی این جنبش، یک جنبش ضد هندو شد و جنبش دئوبان (Deoban) شهرت یافت. این جنبش مدارسی را برای آموزش مسلمانان هند تاسیس کرد، مدلی که هنوز در مدارس جهان اسلام دیده میشود. این جنبش دانشآموزانی را از سراسر جهان اسلام جذب کرد و ملتهای عرب ثروتمند، از نظر مالی بودجه این مدارس را تامین میکردند. بنیادگرایی در این مدارس نهادینه شده بود. در کشور هند یک نوع گرایش از ناسازگاری بین جنبش دئوبان و جنبش وهابیت وجود دارد که عمدتا به علت اختلاف مالی میباشد. در گذر زمان این نهضت ها تحت عنوان جنبش اصلاحات مسلمانان شروع شده بود که مسیرها را تغییر داد و متمایل به قدرت و کنترل بر جمعیت گشت.
جنبش تبلیغی
دایانادا ساراسوتیز آریسا ساماج نوکیشان مسلمان را به تزکیه نفس واداشت. همچنان که در واکنش به این مسئله، مولانا الیاس موات یک نهضت تبلیغی را در سال 1927 م در راجستان به راه انداخت. نوکیشان هندو به اصول مختلط از اسلام عمل میکردند. همچنان که از لحاظ فرهنگی بیشتر به هندو شبیه بودند تا مسلمان. مولانا را با تبدیل کردن دین نوکیشان به «مسلمانان کامل» این جنبش را آغاز کرد و این شعار را مطرح کرد: «آی مسلمانان، مسلمان باشید». آداب و رسوم و آموزههای اسلام به شیوه سازش ناپذیری آموزش داده شد. در ابتدا این جنبش به منطقه موات محدود شد، اما بعد از مرگ مولانا به سرعت به مناطق دیگر اشاعه یافت. این جنبش اصول خشکی را از قوانین اسلام دنبال کرد. تبلیغیون به اعتقادات دینی، الگوهای حجاب و متدهای جامع آداب و رسوم دینی مقید هستند. انبوهی از مردم مسلمان (Jama|at) دور هم جمع میشوند و جزئیات دقیق اصول دینی به آنها تعلیم داده میشود تا از آن پیروی کنند. اکنون نیمی از جمعیت مسلمانان در این شبه قاره از این جنبش پیروی میکنند. اگرچه این جنبش یک سازمان غیرسیاسی است، اما توانایی دارند تا در کوتاهترین مدت به بسیج گروه زیادی از مسلمانان برای گردهمایی بپردازند. بیشتر اصلاحات میانه روتر در دین اسلام به طور همزمان اتفاق افتاد. امروزه چنین اصلاحاتی طرفداران کمیدارد. جنبش های علیگره و احمدیا دو نهضت اصلاحی میانه رو هستند.
جنبش علیگره
سید احمدخان (1891 - 1817) تلاش کرد تا یک جهش اجتماعی در میان مسلمانان هند براه اندازد که به اصطلاح جنبش علیگره نامیده شد. هدف اصلی این جنبش ایجاد تعدادی مدارس و کالج برای بالا بردن سطح آموزش بود. در این مدارس و کالج ها به زبان اردو اهمیت زیادی داده می شد. سید احمد خان، صلح و سازش بین اسلام و مسیحیت را برقرار کرد و با قصد خاصی، شباهت های این دو دین را نشان داد و حتی دلسوزانه کتابی را در ارتباط با کتاب انجیل نوشت. ترجمه اردوی کتابهایی در رابطه با هنر و علوم غربی توسط انجمن ترجمه ای که او تاسیس کرده بود، صورت گرفت. علیرغم اشاعه موفقیتآمیز اصلاحات اجتماعی، سید احمد خان نتوانست به اعتدال مورد نیاز دین در اموری نظیر تحصیلات زنان و سیستم حجاب (P U R DA) برای زنان مظلوم دست پیدا کند. تحصیلات مختص طبقات متوسط و بالا بود و اصلاحات سید احمد خان به این علت که همه مسلمانان را در بر نمی گرفت، مورد انتقاد قرار گرفت.
جنبش احمدیا
این جنبش در سال 1889 میلادی توسط میرزا غلام احمد پایه گذاری شد. این جنبش بر اساس دین جهانی برای همه جوامع پایه گذاری شد. این جنبش، آموزش به صورت لیبرال غربی را در بین مسلمانان با تاسیس تعدادی از مدارس و کالج ها اشاعه داد. میرزا غلام با جهاد کردن مخالف بود، اما در همان زمان روحیه دینی قوی را در بین مسلمانان القا کرد. این جنبش محکمترین و سازمان یافتهترین گروه مسلمان در کشور هند بود. علت سقوط این جنبش عقیده به تصوف بود.
گروه آقاخان
جدا از فرقه سنی ها و شیعیان، فرقه ای دیگر در شبه قاره هند، به نام آقاخانی ها وجود دارد که جامعه اسلامی نیزاری (Nazari) است که امامشان آقاخان است و از یک گروه انشعابی نشات گرفته است. این گروه، اسماعیل را به عنوان امام هفتم به جای برادرش پذیرفتند. این فرقه یک خط پیوسته از امامان را دنبال کرد تا اینکه امروز به آقاخان که نفر چهل و نهم این سلسله است، رسید. بعضی از فرقههای شیعه از قبول هر امامی پس از مرگ امام دوازدهم که بدون وارث بود، امتناع کردند. مسلمانان نیزاری به خاطر این تفاوت ها گروه متفاوت از یکدیگر هستند. در نسل سیزدهم بعد از علی (ع) بود که فرقه شیعه مجددا، بین پیروان نیزاری و برادرش تقسیم شد (که بعدا به عنوان جامعه بحرا شناخته شد). مسلمانان نیزاری از آقاخان پیروی میکنند و سالروز تولدش را به عنوان یک روز مقدس تر از محرم جشن می گیرند. پیروان آقاخان از هر گروه مسلمان دیگری، غربی تر هستند. بیشتر پیروانشان در انگلستان تحصیل میکنند. هزاران سال پیش، آنها رقبای خلفای بغداد بودند و مانند خلفای فاطمیان در مصر، حکومت میکردند. بعد از اینکه نفوذشان در مصر کم شد، در ایران تا سال 1840 م، زمانی که چهل و ششمین خلیفه مجبور به ترک ایران شد، باقی ماندند. آنها سپس به طرف هند و پاکستان حرکت کردند و در آن جا رابطه ای دوستانه با بریتانیا برقرار کردند. شهر مکه اینان را نپذیرفت، لذا نتوانستند آنجا را زیارت کنند. در سال 1866 م تفسیرشان از قرآن، باعث اختلاف بین پیروانشان و کسانی که به فرقههای دیگر شیعه رجعت کرده بودند، شد. آقاخانی ها همچنین به سوءاستفاده کردن از بودجه مالی نیزاری ها در سال 1905م متهم شدند، ولی در دادگاه پیروز شدند. مدرنیزاسیون دین توسط آقاخانی ها، جایگاه مناسبی را در دنیای مسلمانان پیدا نکرد. مسلمانان نیزار گجرات، خوجاز نامیده شدند. در طول قرن شانزدهم و هفدهم، نیزاری های هندی اغلب عقیده داشتند که به متون هندو مراجعه کنند; همچنان که به قرآن کریم (که البته اولین کتاب آنها بود) رجوع میکردند. در واقع، امروزه تعداد قابل ملاحظه ای از آقاخانی ها از آرمان ها و القائات به گاوادا گیتا لذت برده و چیزهایی را اقتباس کردهاند. بر خلاف مسلمانان دیگر، آنها سروده هایی را در طول مراسم دعا میخوانند که معمولا این سروده ها به زبان هندی، مثلا گجراتی بود. به علاوه بعضی از نیزاری ها عقیده دارند که تجسم روح در یک شرایط خاص ممکن است. عمدتا اینان مسلمانانی هستند که صوفیسم را می پذیرند. زمانی آقاخانی ها تلاش کردند تا حضرت علی (ع) را به دهمین تجسد ویشنو (Vishnu) طبقه بندی کنند، گرچه امروزه، دیگر به آن عقیده ندارند. در نتیجه اختلاف بین اصلاحطلبان و فرقههای ارتدکس دین، بسیاری آنها را ترک گفتند و به فرقه شیعه پیوستند و بدین ترتیب با آنها یکی شدند. عقیده بر آن بود که تنها چهار میلیون مسلمان به آقاخان وفادار ماندند. به هر حال پس از فروپاشی شوروی و تولد کشورهای تازه استقلال یافته نظیر ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان، بسیاری از آقاخانی ها در این کشورها زندگی میکردند و معتقد به دین خود بودند. امروزه عقیده بر آن است که آقاخان، حدود بیست میلیون نفر طرفدار دارد. تلاشهای دیگری برای مدرنیزه کردن مناسک دینی با تاثیرات متفاوتی در کشور صورت گرفته است. شیبلی نعمانی سعی کرد تا مسلمانان، نگرش انعطاف پذیرتری نسبت به هندوها از خود نشان بدهند و ایدههای جدیدی را بپذیرند، اما موفق نشد. بارالدین تیجی (1906 - 1844م) تلاش کرد تا سیستم حجاب را در شهر بمبی براندازد. حرکت هایی به سوی تعبیر مجدد از کتب مقدس، تاریخ و رفتار از سوی هالی و اخیرا از سوی مولانا وحیدالدین خان صورت گرفته است. نیروهای مسلمان سنتی آنقدر قوی هستند که اجازه هیچ تغییر اساسی در جبهه مذهبی - اجتماعی نمیدهند. بر خلاف اینکه اصلاحات در آیین هندو صورت گرفته است، اصلاحات بنیادین واقعی در اسلام به صورت رؤیای افراد خاص در طول تاریخ باقی مانده است. پهاک در سال 1989 م نوشت که «نفوذ اسلام سنتی (ارتدکسی) بر افکار مسلمانان آنقدر قوی بود که در هیچ جای هند، جامعه مسلمانان تا کنون نتوانسته است از گروه های بارز مسلمانان آزادیخواه که به ارزشهای مدرن متعهد هستند، حمایت کند. هیچ تلاش جدی در ارزیابی نقادانه واقعی از میراثشان صورت نگرفته است.» پس از استقلال هند، اصلاحات در دین اسلام توسط اقلیت مسلمان با شک و تردید روبه رو بود. جنبش اسلامی میانه رو دیگری که برای اصلاحات تلاش کرد، جنبش اصلاحطلب بحرا (Bohra) است. اعضای بحرا عمدتا در کار تجارت تجهیزات نظامی هستند. این جنبش مدرن می کوشد تا اقتدار رهبران مذهبی را بر دین تعدیل کند. آنها همچنین سعی دارند که قرآن را از دید الهیات لیبرال مسیحی تفسیر کنند. در دهه 1970م یک اصلاحطلب دیگر که حمید دالوی نامیده می شد، برای مدرنیزه کردن اسلام در هند تلاش جدی را شروع کرد. او پیشنهاد کرد که از سیستم حجاب باید دوری کرد و به زنان آزادی بیشتری در جوامع اسلامی اعطا شود. به این علت جنبش او را کفرآمیز خواندند و پس از مرگش این نهضت دیگر ادامه پیدا نکرد. بیشتر نهضت های مشابه این نهضت، نتوانستهاند نتایج مهمی را در اصلاح جنبه های اجتماعی - دینی اسلام در هند به دست آورند. بنیادگرایی در هند به آسانی پذیرفته می شد; در حالی که از پذیرش نهضت های میانه رو اجتناب میشود. هر تلاشی در آینده که باعث شود دین را در انطباق با دنیای علمی برابر بگیرد، تهدیدی برای هویت اسلامی در نظر گرفته میشود. دین، قانون در اسلام است و عقیده بر این است که هر تحولی در آن جدایی از دین و ایمان است. سیر سید (جنبش علیگره) به دلیل اقداماتش یک کافر یا بی دین نامیده شد و دالوی (msm) به عنوان منافق (Munafique) یا یک بدعت گذار نامیده شد. دین بخشی تکمیلی آداب و رسوم مسلمانان را تشکیل میدهد و هر نوع اصلاحی بدون دین محکوم به شکست است. در یک زمان این اعتقاد نسنجیده نسبت به دین میتواند منجر به بنیادگرایی افراطی شبیه وهابیت یا سازمانهای بدون جهت مثل جماعت تبلیغ شود. وجود یک پایگاه اقلیت در هند منجر شده است که هر تلاشی در مدرنیزاسیون به عنوان تلاشی در جهت هندوسازی (Isation_ Hindu) در نظر گرفته شود. حتی از نظام حجاب به عنوان هویت دینی دفاع میشود که این هویت جنبه های بشردوستانه و تبعیض را نادیده می انگارد. اقلیت مسلمان و اکثریت هندو در هند باید به دنبال تبادل ایدهها در بافت غیردینی باشند که بین فرقههای مذهبی تفرقه نیاندازد. این امر از زاویه دور غیرممکن است، بدین علت که دو طرف قسم خوردند یک ذره نسبت به یکدیگر کوتاه نیایند. سرسختی بین این دو گروه منجر به نزاع بین این دو دین بزرگ یعنی هند و اسلام شده است که اجتناب از آن بسیار دشوار است. به نظر میآید که این دو گروه که از دو شیوه متفاوت از فلسفه و عرفان پیروی میکنند، و به سرعت از یکدیگر دور میشوند.