اندیشه اصلاحی اعتدالی در مصر و ایران
اندیشه اصلاحی اعتدالی در مصر و ایران از عمده ترین اندیشه های مشترک معاصر این دو کشور بوده است. رهبران اندیشه اصلاحی اعتدالی در جذب عناصری از فرهنگ و اندیشه جدید که میتواند در خارج کردن جامعه از رکود و انحطاط به کارآید و تبدیل آن به عناصری سازگار با فرهنگ و اندیشه دینی تردید نمیکردند و هرگز وامستانی از غرب را پنهان نمیکردند بلکه بر ضرورت استفاده و کسب آگاهانه و گزینشی از فرهنگ و مدنیت غرب تاکید میورزیدند. این جریان در فضای اجتماعی سیاسی از نیمه قرن نوزدهم به بعد یعنی دورانی که خوشبینیهای اولیه نسبت به اروپا رنگ باخته بود و مسلمانان دو کشور، علاوه بر چهره تمدنی و علمی اروپا، وجه استعماری اروپا و آثار سوء آن را آشکارا و بلاواسطه حس میکردند به وجود آمد. جنبشهای «عرابی پاشا» در مصر و رژی در ایران از چنین تجربه مشترکی حکایت دارد.
اندیشه اصلاحی اعتدالی در مصر
در مصر امور این کشور پس از شکست قیام عرابی پاشا که اهدافی ضداستعماری و ضداستبدادی را تعقیب میکرد، تحت نظارت و کنترل کامل انگلیس قرار گرفته بود. حضور مستقیم استعمار انگلیس، روند تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مصر را مختل کرد. بلافاصله پس از سلطه بریتانیا بر مصر تغییر زبان عربی به زبان انگلیسی و تعیین زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی آموزشی و محدود کردن آموزش به تربیت کادرهای اداری و حکومتی در دستور کار اشغالگران انگلیسی قرار گرفت.[۱]
روایت ا.ن.کلنیژن جغرافی دان روسی از اوضاع سیاسی - اجتماعی و مظاهر زندگی شهری قاهره و دیگر شهرهای بزرگ مصر در این سالها به کفایت گویاست. وی به هنگام دیدار از مصر در سال ۱۸۹۵م مینویسد: «ناوگانها و کشتیهای بیشمار و ژاندارمهای انگلیسی در بندرگاهها، نیروهای انگلیسی در قلعهها، وزیران و کارمندان نامحدود انگلیسی، مدیران اداری انگلیسی، فروشگاههای انگلیسی، جامههای انگلیسی، زبان انگلیسی، بازیهای انگلیسی و مهمتر از همه کلانسرمایهداران و رباخوران انگلیسی هستند که مصر را تسخیر کردهاند.» [۲]
قیام فکری شیخ محمد عبده
شیخ محمد عبده در چنین شرایطی در مصر پرچم جنبش اصلاح اندیشه دینی را به دست گرفت. او به علل و دلایلی که از حوصله این نوشتار خارج است از روح حماسی و انقلابی سید جمال فاصله گرفت و میراثدار روح اصلاحی و تئوریک اندیشههای سید جمال شد و جنبش اعتدالی اصلاحی دینی در مصر پایهگذاری کرد.
عبده و شاگردانش نسبت به غرب رویکردی معتدل داشتند و بدور از خوشبینی مفرط نسل قبل، درعین تاکید بر اخذ دستاوردهای علمی و تمدنی از غرب به نیات استعمارگرانه اروپا آگاه بودند. توجه و اهتمام رهبران جنبش اعتدالی اصلاحی در مصر به مقولات فرهنگی و اجتماعی موجب میشد آنان فراتر از دستاوردهای علمی، به یافتههای انسان اروپایی در حوزه اندیشه اجتماعی نیز توجه داشته باشند. از این رو برخلاف افکار پیشگامان نوسازی در دوران اولیه، مشکل انحطاط و عقب ماندگی را تنها در عقب ماندگی علمی و امور دیوانی نمیدیدند، بلکه بیش و پیش از آن به انحطاط فکری و اجتماعی توجه داشتند. اهتمام رهبران جنبش اعتدالی اصلاحی در مصر به مقولات فرهنگی و اجتماعی موجب میشد آنان فراتر از دستاوردهای علمی، به یافتههای انسان اروپایی در حوزه اندیشه اجتماعی نیز اهمیت دهند و در غث و ثمین دستاوردهای اروپاییان در این حوزه و جذب آگاهانه عناصر مثبت اندیشه جدید و سازگار کردن آن با فرهنگ و اندیشه اسلامی به گونهای که به رشد و اصلاح و نجات جامعه از انحطاط و عقب ماندگی بینجامد، تردید نکنند.
آنان همچنین به خوبی دریافته بودند که ریشه کن کردن استبداد و ایجاد دولت ملی صرفا با اصلاح و نوسازی در سطح حاکمیت، از نوع «تنظیمات» ترکیه عثمانی و یا با انقلاب علیه نظام حاکم که ایده استادش سید جمال بود، محقق نخواهد شد. از نظر عبده برکندن ریشه استبداد در گرو رشد آگاهی و ارتقای فرهنگی جامعه بود[۳]
سخن کواکبی درباره آزادی
کواکبی یکی دیگر از پرچمداران اندیشه اصلاحی اعتدالی این دوره درباره نقش زمینهها و آگاهیهای اجتماعی و فرهنگی در استقرار دموکراسی میگوید: «بسا بود که آزادی خود بهخود به ملتی رسد و همچنین از آن نیز سودی برای آنها نباشد، چه اندکی بگذرد که آن آزادی به استبداد سخت ناهنجار منقلب گردد...وسیلهای کارآمد ملت است و قاطع دنباله استبداد میباشد. آن وسیله ترقی ملت است در ادراک و احساس و این ترقی میسر نگردد جز به تعالیم علوم...»[۴]
سخن رشید رضا درباره آزادی و استبداد
سخن رشید رضا درباره آزادی و استبداد در مجله المنار این رویکرد واقع بینانه را به وضوح نشان میدهد:
«اسلام به هنگام ظهور، شرق همانند غرب در اسارت بندهای تقلید و استبداد بود. اسلام شرق را از اسارت استبداد آزاد کرد، اما پس از گذشت کمتر از نیم قرن استبداد بازگشت تا تقلید را تقویت و استقلال فکری را تضعیف کند و آزادیخواهان را منزوی سازد. اروپا نیز بیش از جوامع شرقی از استبداد رنج میبرد... اما اروپا در راه استقلال فکر، جهادی تحسینبرانگیز آغاز کرد تا بر دشمنانش یعنی رجال کلیسا و پادشاهان مستبد پیروز شد...این روند ادامه یافت تا اروپا به انگیزه استعمار شرق یا ترویج دین و یا منافع مادی به سرزمینهای شرقی روی آورد و با مردم آن درآمیخت...و شرق از غرب شیوه بحث و استدلال و استنباط و استنتاج را آموخت و نسیم استقلال و حریت فکر و اندیشه را احساس کرد و این بهرهای مهم بود که از اروپاییان بردیم و باید قدردان آنان باشیم و به خاطر این آگاهی ایشان را ستایش کنیم. هیچ مسلمانی با استناد به مخالفت قرآن با تقلید و تشویق مسلمانان به استقلال فکر و پیروی از برهان نمیتواند این واقعیت را انکار کند. اگر چه هدایت قرآن به نفی تقلید و دعوت به برهان و دلیل، یک حقیقت است و عالمان منصف اروپا نیز بدان معترفند، اما شرق و به ویژه مسلمانان تا این عصر بدان توجهی نداشتند. دلیل ما بر این سخن آنست که رجال دین ما هنوز غالبا اسیر تقلید و دشمن استقلال فکری هستند. بنابر این باید با خود منصف بوده و شکرگزار کسانی باشیم که ما را متوجه مصالح خویش کردند.» (رشید رضا، مجله المنار، ج۱۰،جزء۳: ۱۹۷- ۱۹۹)