شایسته‌سالاری

از ویکی‌وحدت

شایسته‌سالاری

آیا اسلام شایسته‌سالاری را قبول دارد و به آن سفارش کرده است؟

اسلام دین شایسته‌سالاری و شایسته‌گزینی است و در این رویکرد، نظر به اصلح دارد نه صرف صلاحیت. یعنی نخبه مسلمان نباید به دنبال انتخاب خوب باشد؛ بلکه باید به دنبال انتخاب بهترین باشد و رمز نخبگی، اصلح‌گزینی است.

موضع اسلام نسبت به شایسته‌سالاری

جواب اسلام در مورد هر انتخاب و گزینشی که از میان امور و یا افراد متعدد باشد، قطعاً رأی به بهترینِ ممکن است؛ در انتخاب معبود، در انتخاب دین، در انتخاب نوع حکومت، در انتخاب شخص حاکم، در انتخاب نوع سبک زندگی، در انتخاب نوع معیشت، در انتخاب نوع پوشش، در انتخاب دوست، در انتخاب مسکن، در انتخاب وسیله و... .

طبق دین اسلام برای هر جایگاه و مسئولیتی هم باید شایسته‌ترین فرد ممکن انتخاب بشود و تخطی از این اصل جایز نیست، لذا هرکسی که می‌خواهد متصدی امری شود، اگر اطلاع پیدا کرد که فردی بهتر و اصلحِ از او هست، باید صحنه را به نفع او خالی کند و الا آدم گمراهی است. همان گونه که در تاریخ فقهای عظام داریم که بعد از رحلت یک مرجع کل، وقتی مردم به مجتهدی مراجعه می‌کردند وی به این دلیل که فرد دیگری اعلم از اوست با همراهی مردم به آن اعلم مراجعه می‌کردند و وی مرجع کل می‌شد.
درباره مقام علمی شیخ انصاری گفته‌اند: سید حسین کوه کمره‌ای که از عالمان روزگار شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشه مسجد، شیخ ژولیده‌ای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سید حسین به درس او گوش داد و احساس کرد که وی بسیار محققانه بحث می‌کند. روز دیگر، زودتر آمد و به درس شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیش‌تر شد و احساس کرد که از خودش فاضل‌تر است و اگر شاگردانش به‌جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیش‌تری خواهند برد، ازاین‌رو، روز دیگر به شاگردانش گفت: «این شیخ که در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایسته‌تر است و خود من نیز از او بهره می‌برم، همه با هم به درس او می‌رویم». از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس درس شیخ حاضر شدند[۱].

بنا بر نگاه دینی علاوه بر این که خود داوطلبین باید به نفع اصلح کنار بروند، مردم هم موظف به برترگزینی و انتخاب اصلح هستند؛ و نیز اگر شخصی وظیفه گماردن مسئولین را بر عهده دارد، رعایت اصلح‌بودن منصوب، واجب و لازم است و تخطی از این معیار خیانت به خدا و پیامبر است، چرا که مسئولیت‌ها جزء امانات هستند وَ اِنَّما هِیَ فی عُنُقِکَ اَمانَة؛ و نسبت به این امانات الهی باید امانت‌داری و حفظ امانت کرد و آیهٔ شریفه‌ «اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم من تُؤَدُّوا الاَمانٰتِ‌ اِلىٰ‌ اَهلِها»، فقط درباره امانت‌های مادّیِ محسوس نیست و این امانت مهمّ معنوی - مسئولیّت - مصداق برتر آنها است.

بیانی که امیر بیان (علیه‌السلام)دراین‌ارتباط دارند، این‌گونه است: وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ وَالسَّلَام[۲] حكمرانى براى تو طعمه نيست، بلكه امانتى است بر عهده‌‏ات، و از تو خواسته‌‏اند دستور ما فوق خود را رعايت نمايى. تو را حقّى نيست كه در امور رعيت به دلخواهت رفتار كنى، و جز به اعتماد به فرمانى كه تو را مى‏رسد به كار بزرگى دست بزنى. مالى از مال خداى بزرگ در اختيار توست، و تو از جمله خزانه‌‏داران او هستى تا آن را به من تحويل دهى. اميد است من از بدترين واليان براى تو نباشم، و السلام.

دلایل شایسته‌سالاری

معمولا دلایل هر امری تقسیم می شوند به دلایل عقلی و نقلی ما در این مورد هم از این تقسیم پیروی می کنیم:

دلیل عقلی

اینکه در هر جایی با وجود عامل یا قانون و یا وسیله بهتر باید از آن بهره برد مورد تایید عقل است. مثلا با وجود و امکان استفاده از وسیله بهتر و عدم مانع عقل حکم به لزوم استفاده از آن می کندامر روشنی است در مورد هر امر دیگر و یا هر شخص دیگر هم عقل همیشه به این حکم می‌کند که باید از شخص بهتر استفاده کرد و تخلف از این ترجیح امر بلا مرجح و تقدیم مرجوح بر ارجح و مفضول بر فاضل است که خلاف عقل سلیم است.

دلیل نقلی

شایسته‌سالاری علاوه بر بداهت عقلی بر متون نقلی هم استناد دارد که برخی از آیات و احادیث و روایات در قالب چند عنوان از منابع فریقین نقل می‌شود:

ضرورت شایسته‌گزینی و شایسته‌سالاری

آیات
  1. إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها وَإِذا حَكَمتُم بَينَ النّاسِ أَن تَحكُموا بِالعَدلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمّا يَعِظُكُم بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعًا بَصيرًا[۳] خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید! خداوند، اندرزهای خوبی به شما می‌دهد! خداوند، شنوا و بیناست.
  2. أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۴] يا كسي كه هدايت به‌سوی حق می‌کند براي پيروي شایسته‌تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمی‌شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوري می‌کنید؟!
روایات
  1. قال اميرالمؤمنين (عليه‌السلام): «أيهَا النَّاسُ! إنَّ أحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الامرِ أقوَاهُم عَلَيهِ وَ أعلَمُهُم بِأمرِ اللّهِ فِيهِ فَإن شَغَبَ شَاغِبٌ أُستُعتِبَ فَإن أبَي قُوتِلَ»؛[۵]اي مردم! سزاوارترين اشخاص به خلافت، كسي است كه در تحقق حكومت، نيرومندتر و در علم به فرمان خدا، آگاه‌تر باشد، تا اگر آشوبگري فتنه كرد، به حق بازگردانده شود و اگر سر باز زد، با او مبارزه شود.
  2. حضرت علی (علیه‌السلام): مَن أحسَنَ الكِفايَةَ استَحَقَّ الوِلايَةَ[۶] امام على (علیه‌السلام): هر كس باکفایت شد، سزاوار ولايت است.

عاقبت عدم رعایت شایسته‌سالاری

  1. رسول‌اللّه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): «مَا وَلَّت أُمَةٌ رَجُلاً قَطُّ أَمرَهَا وَ فِيهِم أعلَمُ مِنهُ إلا لَم يزَل أمرُهُم يذهَبُ سَفَالاً حَتَّي يرجِعُوا إلَي مَا تَرَكُوا»؛[۷] هر كس عهده‌دار امامت قومي گردد، درحالی‌که فردي شايسته‌تر از وي در آن قوم باشد، آن قوم پيوسته در حال سقوط خواهد بود، مگر اينكه برگردند و سراغ آن فرد شايسته بروند.
  2. قال رسول‌اللّه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): «رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: مَنْ أَمَّ قَوْماً وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ وَ أَفْقَهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سقال [سَفَالٍ] إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ . »؛[۸] هر كه بر قومى رهبرى كند و در ميان آنان داناترى دين‌شناس‌تر باشد كار آن قوم پيوسته تا روز رستاخيز رو به تباهى رود.
  3. امام علي (علیه‌السلام): مَن رُفِعَ بلا كِفايَةٍ وُضِعَ بلا جِنايَةٍ[۹] امام على (علیه‌السلام): هر كه را بدون كفايت بالا بردند، بدون گناه به زير كشند.

ذم پذیرش مسئولیت بدون شایستگی

  1. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمودند: مَنْ تَوَلّي عَمَلا وَ هُوَيَعْلَمُ أنَّهُ لَيْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْيتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ[۱۰] هر كه رياست و مسئوليتي را بپذيرد و بداند كه اهليّت آن را ندارد، ـ در قبر و قيامت ـ جايگاه او پر از آتش خواهد شد.
  2. عَنِ اَلْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام)يَقُولُ: مَنْ خَرَجَ يَدْعُو اَلنَّاسَ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ اِدَّعَى اَلْإِمَامَةَ مِنَ اَللَّهِ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ كَافِرٌ[۱۱]. هرکسی كه بیاید و مردم را به خود فرابخواند كه بیایید امامت من را قبول بكنید درحالی‌که «و فیهم من هو افضل منه» بین مردم یك كسی بهتر از آن هست آدم گمراهی است كه بدعت در دین درست كرده است «فهو ضالٌ مبتدع».
  3. الإمامُ الصّادقُ (علیه‌السلام): مَن دعـا النـاسَ إلى نفسِه و فيهِم مَن هُو أعلمُ مِنه فهُو مُبْتَدِعٌ ضالٌّ[۱۲]. امام صادق (علیه‌السلام): هر كه مردم را به خود فراخواند، حال آن كه در ميان آنان داناتر و عالم‌تر از او هست، بدعت‌گذاری گمراه است.
  4. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِیهِ(علیه‌السلام)قَالَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ[۱۳] هر كه شمشير به روى مردم بكشد و آنان را به سوى خود فراخواند در صورتى كه در ميان ايشان كسى وجود دارد كه از وى داناتر است، چنان كس گمراه و متكلف مى‌‏باشد.
  5. قال رسول‌اللّه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): «مَن تَقَدَّمَ عَلَي قَومٍ مِنَ المُسلِمِينَ وَ هُوَ يرَي أنَّ فِيهِم مَن هُوَ أفضَلُ مِنهَ، فَقَد خَانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُسلِمِينَ»[۱۴]؛هر كس عهده‌دار امامت قومی گردد، درحالی‌که می‌داند كه فردی شایسته‌تر از وی در آن قوم وجود دارد، به خدا و رسولش و به مسلمانان خیانت كرده است.
  6. الإمامُ عليٌّ (عليه السلام) : مَن رُفِعَ بلا كِفايَةٍ وُضِعَ بلا جِنايَةٍ[۱۵] کسي که بدون شايستگي (مقامش) بالا رود، بدون جرم پايين کشيده شود.حاصل روایاتی كه نقل شد به‌روشنی دالّ بر این است كه ردای امامت و رهبری جامعه تنها بر اندام شایسته‌ترین و تواناترین فرد برازنده است و هر كس غیر وی متصدّی این منصب گردد، غاصب این مسند است و جامعه‌ای كه زمام رهبری آن به دست فردی غیر آن شخصیت شایسته باشد، در مسیر تباهی و پسرفت گام می‌نهد. ازاین‌رو، در صورت تحقق چنین غصبی، بر مردم لازم است كه این منصب را از غاصب بازستانده، به فردی كه شایسته این منصب، و این مسئولیت تنها حق اوست، بازگردانند.

لزوم پذیرش حکومت بر کسانی که شرایط را دارند

از طرف دیگر بر کسانی که شرایط را دارند و مخصوصا بر کسانی که تکلیف منحصرا معطوف به آنها است واجب است که مسئولیت را به عنوان واجب شرعی بپذیرند:

  1. قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ [۱۶] رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) فرمود: زمانى كه در امتم بدعتها هويدا گشت بر عالم است كه علم خويش را آشكار كند، هر كه نكند لعنت خدا بر او باد.
  2. الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : إذا ماتَ المؤمنُ ··· ثُلِمَ في الإسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّها شيءٌ؛ لأنّ المؤمنينَ الفُقَهاءَ حُصونُ الإسلامِ كَحِصنِ سُورِ المَدينةِ لَها[۱۷] امام كاظم عليه السلام : هرگاه مؤمن بميرد··· رخنه اى در اسلام پديد آيد كه هيچ چيز آن را نبندد؛ زيرا مؤمنانِ فقيه، دژهاى اسلامند همچنان كه برج و باروى شهر موجب حفظ شهر است.
  3. الإمامُ عليٌّ (علیه‌السلام): لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ، لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا[۱۸]. امام على (علیه‌السلام): اگر نبود حضور آن جمعیت و تمام شدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود كه خداوند از دانایان پیمان گرفته است كه بر سیرى ستمگر و گرسنگى ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانه‌اش مى‌انداختم.

لزوم مراجعه مردم به حاکم شایسته

  1. رسول اللّه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) :إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عز و جل ، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم[۱۹] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) :پيشوايانِ شما ، رهبران شما به سوى خداوند عز و جل هستند . پس بنگريد كه در دين و نمازتان ، به چه كسى اقتدا مى كنيد.
    عنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) : إنَّ أئِمَّتَكُم وَفدُكُم إلَى اللّهِ ، فَانظُروا مَن توفِدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم[۲۰] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) :پيشوايانِ شما ، نمايندگان شما به نزد خدايند . پس بنگريد كه در دين و نماز خود ، چه كسى را به نمايندگى مى فرستيد.
  2. عنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) :اِجعَلوا أئِمَّتَكُم خِيارَكُم ، فَإِنَّهُم وَفدُكُم فيما بَينَكُم وبَينَ رَبِّكُم[۲۱] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) :بهترين هايتان را پيشواى خود قرار دهيد؛ زيرا آنان نمايندگانِ ميان شما و پروردگارتان هستند.
  3. الامام علی (علیه‌السلام): وَ الْوَاجِبُ‏ فِي‏ حُكْمِ‏ اللَّهِ‏ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مُهْتَدِياً مَظْلُوماً كَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْ‏ءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ يَجْمَعُ أَمْرَهُمْ وَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ[۲۲]حضرت علی(علیه‌السلام) فرمودند: بر اساس حكم خدا و حكم اسلام بر مسلمانان واجب است كه پس از آن كه پیشوایشان مى‌میرد یا كشته مى‌شود ـ گمراه باشد یا ره‌یافته، ستم‌دیده باشد یا ستمگر، خونش هدر باشد یا ریختن آن، حرام ـ كارى نكنند و دست به كارى نزنند و دست و گامى پیش ننهند و كارى را آغاز ننمایند تا آن گاه كه براى خویشتن، پیشوایى پاک‌دامن و دانا و پارسا و آشنا به قضاوت و سنّت، برگزینند تا امور آنان را سامان دهد و میانشان حكومت كند.

لزوم نصب شایسته‌سالارانه

الإمامُ عليٌّ (علیه‌السلام)ـ فيما كَتبَ للأشتَرِ لمَّا وَلاّهُ مِصرَ ـ: ثُمّ انظُرْ في اُمورِ عُمّالِكَ، فاستَعمِلْهُمُ اختِبارا، و لا تُوَلِّهِم مُحاباةً و أثَرَةً ؛ فإنَّهُما جِماعٌ مِن شُعَبِ الجَورِ و الخِيانَةِ . و تَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ و الحَياءِ مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ، و القَدَمِ في الإسلامِ المُتَقَدِّمَةِ[۲۳] دیگر آنكه در كارهاى كارگزارانت اندیشه و تأمل كن و پس از آزمودنِ آنها، ایشان را به كار گمار و به صرف جانبدارى یا علاقه به كسى او را عهده دار كارى مكن؛ زیرا این دو، كانون انواع ستم و خیانت است. كارگزاران خود را از میان افراد با تجربه و آبرومند از خاندان هاى نیك و خوش نام و پیشگام در اسلام انتخاب كن.

ذم نصب غیرشایسته بر مردم

  1. پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): مَن وَلّى مِن أمرِ المُسلِمينَ شَيئا فَوَلّى رَجُلاً و هُوَ يَجِدُ مَن هُوَ أصلَحُ لِلمُسلِمينَ مِنهُ فَقَد خانَ اللّه َ و رَسُولَهُ[۲۴]؛ پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): كسى كه عهده‌دار يكى از امور مسلمانان شود و فردى را سرپرست كارى كند، با اين كه می‌تواند كسى را كه براى مسلمانان بهتر از او باشد بيابد، به خدا و رسولش خيانت كرده است.
  2. رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): مَنِ استَعمَلَ رَجُلاً مِن عِصابَةٍ، وفِي تِلكَ العِصابَةِ مَن هُوَ أرضى للّه ِِ مِنهُ؛ فَقَد خانَ اللّه، وخانَ رَسولَهُ، وخانَ المُؤمِنينَ[۲۵] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): هر كس از ميان گروهى، مردى را به كار گمارد و در ميان آن گروه، شخص خداپسند تر از او وجود داشته باشد، به خدا خيانت كرده، به پيامبر او خيانت كرده و به مؤمنان، خيانت كرده است.
  3. رسولُ‌اللّه ِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): مَنِ استَعمَلَ رجُلاً مِن عِصابَةٍ ، و فِيهِم مَن هُو أرضى للّه ِ مِنهُ ، فَقَد خانَ اللّه َ و رَسولَهُ و المُؤمنينَ[۲۶] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) : هر كس مردى را از ميان گروهى به كار گمارد و بين آنها خدا پسندتر از او باشد، به خدا و رسول او و مؤمنان خيانت كرده است.
  4. أَبُو ذَرٍّ عَنِ النَّبِيِّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم):‏ مَنِ اسْتَعْمَلَ غُلَاماً فِي عِصَابَةٍ فِيهَا مَنْ هُوَ أَرْضَى‏ لِلَّهِ‏ مِنْهُ فَقَدْ خَانَ اللَّهَ[۲۷] هر که از بین گروهی، کسی را به کار گمارد در حالی که در بین آنها خدا پسندتر از او وجود داشته باشد به خدا خیانت کرده است.
  5. پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): مَن وَلّى مِن أمرِ المُسلِمينَ شَيئا فَوَلّى رَجُلاً و هُوَ يَجِدُ مَن هُوَ أصلَحُ لِلمُسلِمينَ مِنهُ فَقَد خانَ اللّه َ و رَسُولَهُ[۲۸]؛ پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم):كسى كه عهده‌دار يكى از امور مسلمانان شود و فردى را سرپرست كارى كند، با اين كه می‌تواند كسى را كه براى مسلمانان بهتر از او باشد بيابد، به خدا و رسولش خيانت كرده است.
  6. عنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): أيُّما رَجُلٍ استَعمَلَ رَجُلاً عَلى عَشَرَةِ أنفُسٍ، عَلِمَ أنَّ فِي العَشَرَةِ أفضَلَ مِمَّن استَعمَلَ؛ فَقَد غَشَّ اللّه َ وغَشَّ رَسولَهُ[۲۹] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): هر كس مردى را بر ده نفر رياست دهد با آن كه می‌داند در ميان آن ده نفر، برتر از كسى كه رياستش داده است، وجود دارد، به خدا و پيامبر او ناراستى [و خيانت] كرده است .
  7. عن ابن عبّاس عنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): مَنِ استَعمَلَ عامِلاً مِنَ المُسلِمينَ، وهُوَ يَعلَمُ أنَّ فيهِم أولى بِذلِكَ مِنهُ، وأعلَمَ بِكتابِ اللّه ِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ ؛ فَقَد خانَ اللّه َ ورَسولَهُ وجَميعَ المُسلِمينَ[۳۰] همین مفهوم با عبارت ديگر در منابع هست[۳۱] پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): هر كس از ميان مسلمانان كارگزارى برگمارَد، در حالى كه می‌داند در ميان آنان شايسته تر از او به اين كار و داناتر به كتاب خدا و سنّت پيامبرش وجود دارد، بى گمان به خدا و پيامبر او و همه مسلمانان، خيانت ورزيده است .
  8. مَنْ قَلَّدَ إنْسَانًا عَمَلًا وفي رَعِيَّتِهِ من هو أَوْلَي منه فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَجَمَاعَةَ الْمُؤْمِنِينَ[۳۲] هر كسي كه انساني را به كاري بگمارد كه مي داند در رعيتش شایسته‌تر از او وجود دارد؛ به‌درستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خيانت كرده است.
  9. ومن استعمل رجلا وهو يَجِدُ غيرَهُ خيراً منه وأعْلَمَ مِنْه بكتابِ الله وسنةً نَبِيّه فقد خان الله ورسولَه وجميعِ المؤمنين[۳۳] اگر كسي مردي را بگمارد؛ درحالی‌که بهتر از او و داناتر از او را به كتاب خدا و سنت پيامبرش مي يابد، به‌درستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خيانت كرده است.
  10. عن أبي ذرّ عنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): مَنِ استَعمَلَ غُلاما في عِصابَةٍ فيها مَن هُوَ أرضى للّه ِِ مِنهُ، فَقَد خانَ اللّه َref>المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 258 عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج 23 ص 75 ح 24</ref> پيامبر خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): هر كس نورسيده اى را بر گروهى بگمارد كه در آن گروه، خدا پسندتر از او وجود دارد، به خدا خيانت ورزيده است.
  11. عن الصادق (علیه‌السلام): لَيسَ يُحَبُّ لِلمُلوكِ أن يُفَرِّطوا في ثَلاثٍ: في حِفظِ الثُّغورِ، و تَفَقُّدِ المَظالِمِ، و اختِيارِ الصّالِحينَ لأعمالِهِم [۳۴] امام صادق (علیه‌السلام): براى حكمرانان پسنديده نيست كه در سه كار كوتاهى ورزند: حفظ مرزها، رسيدگى به مظالم و حقوق پايمال شده مردم و انتخاب افراد شايسته براى كارهاى خود.
  12. قال الامام علي (علیه‌السلام): يستَدَلَّ عَلَي ادبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضييعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقديمِ الاَراذِلِ وَ تَاخيرِ الاَفاضِلِ[۳۵] چهار چيز باعث شکست دولت ها مي شود:

1- ضايع کردن اصول (مسائل مهم)
2- سرگرم شدن به فروع (امور کم اهميت)
3- به کار گماردن آدم هاي پست
4- کنار گذاردن انسان هاي فاضل.


تا اینجا معلوم شد که در نگاه عقلی و تفکر اسلامی، شایسته‌سالاری لازم‌الرعایه است، حال این سوال پیش می‌آید که ملاک شایستگی و اصلح‌بودن چیست؟

منابع

  1. گلشن ابرار، ص339، «برگرفته از عدل الهی، شهید مرتضی مطهری».
  2. (نهج‌البلاغه، نامه ۵)
  3. ) نسا، ۵۸)
  4. يونس،35.
  5. نهج‌البلاغه، خ 173.
  6. (غررالحکم: 8692)
  7. ابو صادق سليم بن قيس الهلالى العامرى الكوفى، كتاب سلیم بن قيس الهلالى، تحقيق الشيخ محمّدباقر الانصارى الزنجانى الخوئينى قم، نشر الهادى، 1416، ط. الثانية، ج 2، ص 938، 898، 699، 651 / ابومنصور طبرسى، الاحتجاج، تحقيق ابراهيم بهادرى و محمّد هادى به (تهران، دارالاسوة للطباعة و النشر، 1416)، ط. الثانية، ج 1، ص 360؛ ج 2، ص 66؛التعجب من أغلاط العامة ج۱ ص۵۸؛ مستدرک‌الوسائل ج۱۱ ص۳۰.
  8. المحاسن ج۱ ص۹۳، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ج۱ ص۲۰۶، علل الشرایع ج۲ ص۳۲۶، تهذيب الأحكام ج۳ ص۵۶، أعلام الدین ج۱ ص۴۰۰، الوافي ج۸ ص۱۱۷۳، وسائل الشیعة ج۸ ص۳۴۶، بحار الأنوار ج۸۵ ص۸۸.
  9. (غررالحکم: 8613)
  10. تاريخ إلاسلام، ج 101ـ120، ص 285؛
  11. الغيبة (للنعمانی) ج۱ ص۱۱۵ و مستدرک‌الوسائل ج۱۱ ص۲۹
  12. فقه الرضا (علیه‌السلام)ج۱ ص۳۸۳؛ تحف‌العقول ج۱ ص۳۷۵؛ بحار الأنوار ج۲ ص۳۰۸؛ بحار الأنوار ج۷۵ ص۲۵۹؛ عوالم العلوم ج۲۰ ص۸۳۳؛ مستدرک‌الوسائل ج۱۱ ص۲۹.
  13. الكافي- ط الاسلامية الشيخ الكليني جلد : 5 صفحه : 27 تفسیر العیاشی ج۲ ص۸۵؛تفسیر البرهان ج۲ ص۷۵۹؛بحار الأنوار ج۹۷ ص۲۶؛مستدرک‌الوسائل ج۱۱ ص۲۹.
  14. عبدالحسين محمّد امينى نجفى، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، بى‌تا، ج 8، ص 411، تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل، محمد بن الطیب باقلانی، ج۱، ص۴۸۶ . الحياة با ترجمه احمد آرام، ج‏۲، ص: ۵۸۶.
  15. غررالحکم: 8613
  16. الکافي  ج۱ ص۵۴؛ دعائم الإسلام  ج۱ ص۲؛ عوالي اللئالي  ج۴ ص۷۰؛ منیة المرید  ج۱ ص۱۸۶؛ الوافي  ج۱ ص۲۴۴؛ تفسير الصافي  ج۱ ص۲۰۷؛ وسائل الشیعة  ج۱۶ ص۲۶۹؛ الفصول المهمة  ج۱ ص۵۲۱؛ بحار الأنوار  ج۱۰۵ ص۱۵؛ بحار الأنوار  ج۱۰۵ ص۸۵؛ بحار الأنوار  ج۱۰۵ ص۱۱۸.
  17. [الكافي : 1/38/3.]
  18. [نهج البلاغة: الخطبة 3.]
  19. كمال الدين : ص ۲۲۱ ح ۷ عن أبي الحسن الليثيّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۳۰ ح ۴۶
  20. قرب الإسناد : ص ۷۷ ح ۲۵۰ عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنز الفوائد : ج ۱ ص ۳۳۰ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۳۰ ح ۴۶ .
  21. السنن الكبرى : ج ۳ ص ۱۲۹ ح ۵۱۳۳ ، سنن الدارقطني : ج ۲ ص ۸۸ ح ۱۰ ، تفسير القرطبي : ج ۱ ص ۳۵۷ ، نصب الراية : ج ۲ ص ۲۶ ح ۶۱ كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج ۷ ص ۵۹۶ ح ۲۰۴۳۲ .
  22. كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ‏۲، ص ۷۵۲؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۳۳، ص ۱۴۴.
  23. [نهج البلاغة: الكتاب 53امام على (علیه‌السلام)ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت:
  24. [ سنن بيهقى، ج 10، ص 11 .]
  25. المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 104 ح 7023 عن ابن عبّاس
  26. [. الترغيب و الترهيب: 3/179/1.]
  27. بحارالانوار، ج 23، ص 75 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏1 ؛ ص258.
  28. [ سنن بيهقى، ج 10، ص 11 .] (کنز الفوائد، جلد‏2، صفحه283)
  29. المطالب العالية: ج 2 ص 233 ح 2102 .
  30. جامع الصغير، ج ۱، ص ۴۵۵. سنن البيهقي الكبري، ج10، ص118، ح20151، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 – 1994.
  31. :ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج53، ص256، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج16، ص38، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة
  32. الكاساني الحنفي، علاء الدين أبي بكر بن مسعود بن احمد الشاشي الملقب بملك العلماء (متوفاي 587هـ)، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، ج1، ص228، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1982م؛ السرخسي الحنفي، شمس‌الدین ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج1، ص172، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛ ابن عابدين الحنفي، محمد أمين بن عمر (متوفاي1252هـ)، حاشية رد المختار علي الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة، ج5، ص364، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1421هـ - 2000م .
  33. البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج6، ص76، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت
  34. .[تحف‌العقول: 319.]
  35. غرر الحکم، ص ۳۴۲.