حمله موشکی حزبالله به حیفا
فترت نزول قرآن
معنای لغوی
واژة «فترت» بر وزن «فَعْلَه» از مادة «فَتَرَ» هم وزن «شَجَرَ» در لغت به سكوني كه بعد از شدّت و ضعفي كه بعد از قوّت حاصل مي شود، گفته مي شود[۱].
کاربردهای قرآنی
این واژه در مجموع در آیات قرآن سه بار در معاني زير به كار رفته است : 1- ضعف و سستي در آیه «يُسَبّتون اللّيلَ و النَّهارَ لايَفْترُونَ»[۲] 2- از مادة «تفتير» به معناي سست و سبك گردانيدن در آیه «لايُفَتَّرُ عنهم و هُمْ فيهِ مبلسون»[۳] 3- فاصله بين بعثت پيامبر اسلام (ص) و حضرت عيسي (ع) در آیه «يا أهْلَ الكتاب قدجاءَ كم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ علي فَتْرَهٍ من الرُّسُلِ ...»[۴] در كاربردهاي قرآني واژة «فترت»، دو مورد اوّل از نظر معنايي با معناي لغوي اين كلمه هم خواني دارد. معناي مورد سوم نيز به نوعي با معناي لغوي مرتبط است زيرا وقتي جامعه انساني از هدايت تشريعي ـ كه به وسيله انبياء صورت مي گيرد ـ محروم مي ماند، مبتلا به نوعي ضعف و سستي بعد از قوت و استحكام مي شود.
معنای اصطلاحی واژه فترت
فترت در اصطلاح علوم قرآني به معناي عدم نزول وحي بر پيامبر (ص) است[۵] و از ظاهر معناي اصطلاحي آن بر مي آيد كه با هيچ يك از معاني لغوي و كاربردهاي قرآني آن، ارتباطي ندارد.
مدت فترت نزول قران
مدت اين دوره را؛ سه سال[۶]؛ پنجاه روز، چهل روز، بيست و پنج روز، نوزده روز، پانزده روز، دوازده روز، سه روز و دو روز نقل كرده اند كه مقاتل مدت آن را؛ چهل روز، ابن عباس پانزده روز و ابن جريح دوازده روز ذکر کرده است[۷].
موارد فترت نزول قرآن
از نظر قائلين به فترت، موارد فترت نزول قرآن را مي توان در چهار مورد زير بيان كرد
بعد از نزول آيات اوليه سوره علق و پيش از نزول سوره مدّثر
پس از نزول آيات اوليه سورة علق به مدت سه سال و طبق برخي نقلها چهل روز و برخي ديگر پانزده روز، نزول وحي قطع شد و بعد از آن سورة مدّثر از ديدگاه گروهي آية «فاصدَع بِما تُؤْمرُ ...» (حجر، 95) نازل شد. هدف از اين انقطاع وحي را گروهي دعوت سرّي و پنهاني سه ساله پيامبر (ص)[۸] و گروهي رفع نگراني آن حضرت و افزون شدن شوق و انسش و آمادگي بهتر براي بيان وحي[۹]، و برخي نيز ترس پيامبر (ص) از نخستين وحي الهي دانسته اند[۱۰]. منشأ این دیدگاه، روایات بیانگر فترت نزول قرآن بعد از سوره علق[۱۱] و نیز روایاتی است مدت نزول قران را بیست سال ذکر کرده، در حالیکه پيامبر (ص) بيست و سه سال ـ سيزده سال در مكه و ده سال در مدينه ـ به تبليغ رسالت خود پرداخته و بر اساس ین روایات سه سال نخست رسالت پیامبر(ص) به عنوان فترت نزول قرآن ذکر شده است[۱۲].
قبل از نزول سوره ضحي
بر اساس بعضي نقل ها قبل از نزول سورة ضحي، نزول وحي به مدت دو روز و طبق نظر برخي از مفسرين، پانزده روز، نوزده روز و چهل روز تعطيل گرديد. در اينكه چرا در اين مدت نزول وحي قطع شد، سبب نزول هايي مانند: وجود جسد طوله سگی در زیر تخت پیامبر(ص) و عدم اطلاع ایشان از آن[۱۳]،هجو و سرزنش ام جميل با نزول آياتي از سورة مسد بر پيامبر (ص) و سپس شماتت ام جميل به خاطر نيامدن جبرئيل بر آن حضرت[۱۴]، قطع نزول وحی برای مدتی بر پیامبر(ص)و کنایه زدن مشرکان بر آن حضرت که پروردگارت تو را رها کرده و دشمن داشته[۱۵]،سوال جماعتی از یهود از پیامبر(ص) در مورد داستان «ذوالقرنين» و «اصحاب كهف» و آفرينش «روح» و واگذار کردن جواب به آن به فردا بدون ان شاالله گفتن[۱۶]، زخمي شدن انگشت پيامبر (ص) و شماتت ام جميل همسر ابولهب بر آن حضرت که شیطانت(جبرئیل) تو را ترک کرده[۱۷]، ذکر شده است.
در ميان سوره مريم آيه 64
بر اساس پاره اي از نقلها نزول قرآن براي مدتي قطع شد و بعد از اين مدّت كه به بيان بعضي از مفسرين پانزده روز يا چهل روز بوده، آية «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا »[۱۸] نازل شد.در مورد علت اين انقطاع وحي، سبب نزولهاي مختلفي از جمله : قطع وحی برای مدتی و جویا شدن علت آن از طرف پیامبر(ص) به دلیل شدت اشتیاق آن حضرت در دریافت وحی و نزول این آیه[۱۹]، قطع وحی بر پیامبر(ص) به دلیل نگرفتن ناخن و پاکیزه نبودن بند انگشتان آن حضرت[۲۰]، سوال جماعتی از یهود از پیامبر(ص) در مورد داستان «ذوالقرنين» و «اصحاب كهف» و آفرينش «روح» و امیدوار بودن آن حضرت به پاسخ به آن از طریق نزول وحی، ذکر شده است.
در بين سوره كهف آيه 23 و 24 در تفاسير آمده كه از رسول خدا (ص) در مورد : روح و ذوالقرنين و اصحاب كهف ـ و در بعضي نقلها داستان موسي و خضر ـ سوال شد و پيامبر (ص) فرمود : فردا جواب شما را مي دهم بدون اينكه إن شاء الله بگويد و بدين جهت نزول وحي براي مدتي ـ كه آن را 40، 15 و 3 روز نقل كرده اند ـ قطع شد و پس از اين مدت آية «ولا تقولَنَّ لِشَايءٍ اِنّي فاعِلٌ ذلِكَ غداً ...» (كهف/23-24) نازل شد.
جمع بندی و نتیجه گیری
1-انقطاع وحي يا فترت نزول قرآن بعد از سورة علق، ريشة قرآني ندارد و در مورد مدت آن اختلاف نظر است و همچنين رواياتي كه قائلين به بحث فترت نزول به آن استناد كرده اند، اولاً صريحاً بحث فترت نزول را مطرح نكرده و ثانياً از لحاظ محتوا قابل خدشه اند. و نيز دورة سه ساله دعوت مخفيانه و سرّي اسلام را نبايد بعنوان فترت نزول قرآن تلقي كرده زيرا مدت هر دو دوره را سه سال ذكر كرده اند. پس بنابراين انقطاع وحي در آغاز رسالت اگر حقيقتي داشته باشد چيزي جز نزول تدريجي قرآن نيست.
2- سبب نزول هايي كه براي سوره ضحي ذكر شده و در آن از انقطاع وحي سخن گفته شده است از لحاظ محتوا با هم تناقض داشته و قابل خدشه اند و افرادي مثل ابن حجر آن را غريب دانسته اند. علاوه بر آن، بهترين سبب نزولي كه بنظر مي رسد در مورد علت نزول سوره ضحي صحيح باشد، روايت شخين است كه در آن از انقطاع وحي معناي فترت نزول خبر نيست و اگر هم باشد، دو روز است و آن مغايرتي با نزول تدريجي قرآن ندارد.
3- انقطاع وحي در ميان آية شصت و چهار سورة مريم (و ما نتنزل الا بإمر ربّك) را نيز نمي توان به عنوان فترت نزول قرآن تلقي كرد. زيرا مانند دو مورد قبلي، سبب نزول هاي ذكر شده براي اين مورد، از لحاظ محتوا با هم تناقض داشته و قابل خدشه اند و تنها سبب نزولي كه مي توان در مورد اين آيه صحيح دانست كه بيانگر شدت اشتياق پيامبر (ص) به نزول وحي مي باشد.
4- در مورد انقطاع وحي در بين آية بيست و سوم سورة كهف بايد گفت كه محتواي سبب نزولهاي ذكر شده مانند موارد قبلي با هم تناقض داشته و قابل خدشه اند و تنها روايت ابن ابي عمير از امام صادق (ع) با سياق آيات هماهنگ است كه در آن ذكر شده يهود از پيامبر (ص) سوالاتي پرسيدند و پيامبر (ص) بدون اينكه ان شاء الله بگويد جواب آنان را به فردا موكول ساخت به همين دليل به مدت 40 روز وحي قطع شد.اين انقطاع نزول در روايت نمي خواهد اصطلاحي را بنام فترت نزول قرآن را، بيان كند بلكه مي خواهد اين نكته را يادآوري كند كه وحي الهي به دستور خداوند بر پيامبر (ص) نازل مي شود.
از این رو نتيجه دلایل فوق اين است كه فترت چيزي جز نزول تدريجي قرآن نيست و ماهيت نزول تدريجي اقتضا مي كند كه قرآن با فاصله نازل شود. و شايد هم خداوند مي خواسته به مردم بفهماند كه نزول قرآن به دستور خودش صورت مي گيرد و پيامبر (ص) هيچ گونه دخالتي در اين مورد ندارد.
- ↑ ابن فارس، احمد، معجم المقاييس اللغه، ج2، ص339 ؛ راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، صص 384-385
- ↑ انبياء: 20
- ↑ زخرف: 75
- ↑ مائده: 19
- ↑ معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، ص63
- ↑ همان
- ↑ ابن عاشور، محمد الطاهر، التحرير و التنوير، ج27، صص95-96؛فخر رازي، محمدبن عمر، التفسير الكبير، ج16، صص210-211؛ زمحشري، جارالله محمود، الكشاف، ج3، ص28؛میبدی، ابوالفضل، كشف الاسرار، ج10، صص522-523؛مکارم شیرازیريال ناصر، تفسير نمونه، ج27، صص522-523.
- ↑ معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، ص72
- ↑ راميار، محمود، تاريخ قرآن، ص72
- ↑ ابن عاشور، محمد الطاهر، التحرير و التنوير، ج30، صص349-350
- ↑ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج2، ص427
- ↑ همان، ج1، ص74
- ↑ میبدی، ابوالفضل، كشف الاسرار، ج10، ص523؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج6، ص601؛واحد نيشابوري، علي بن احمد، ص 242
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان؛ سبزواري، محمد،الجديد في تفسير القرآن، ج1، صص380-3881
- ↑ مریم: 64
- ↑ سیوطی، جلال الدین،الاتقان في علوم القرآن، ج1، صص121-122
- ↑ حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين ج4، ص384