فقه مقارن
فقه مقارن از جمله دانشهای ارزشمند و اساسی فقهی است که در اجتهاد نقش عظیمیدارد، به گونهای که اجتهاد بدون آن ناقص است. سیر تاریخی این علم گویای آن است که فقیهان سنی و شیعه بدان اهتمام فراوانی داشته و دارند و کتابهای مهمی در این زمینه از ناحیه آنان تدوین شده است.
تعریف فقه مقارن
فقه مقارن یا فقه تطبیقی که مرحله تکامل یافته علم الخلاف است، به دانشی اطلاق میگردد که در آن، آراء تمامی عالمان مذاهب، ملاحظه شده و آنگاه برترین آنها بدون تعصبات فرقهای گزینش میگردد.
تطورات در تعریف فقه مقارن
تطورتاتی که نسبت به تعاریف فقه مقارن از گذشته تا کنون تحقق یافته است به شرح ذیل می باشد :
1. تبیین اسباب اختلاف فقیهان: برخی از فقیهان فقه مقارن یا علم الخلاف را در قالب بیان عوامل و اسباب اختلاف مطرح میکردند، بدون آنکه در مقام نقد و بررسی آنها و ترجیح برخی از اقوال برآیند.
بعضی از این فقیهان عبارتند از: ابومحمد عبدالله بن محمد سید (444-521ق) مؤلف «الانصاف فی التنبیه علی الاسباب التی اوجبت الاختلاف بین المسلمین فی ارائهم»، شاه ولیالله دهلوی (د 1180ق) مؤلف «الانصاف فی بیان اسباب الخلاف» و شیخ محمود شلتوت مؤلف «الاسلام عقیده و شریعه».
2. جمعآوری آراء مذاهب به منظور نشان دادن مفترقات مذاهب با یکدیگر، مانند کتاب «الانتصار» سید مرتضی و «کنز العرفان فی فقه القرآن» فاضل مقداد.
3. جمعآوری آراء مذاهب در کنار اثبات فقه استدلالی مذهب خود، توأم با احترام به دیگر مذاهب، مانند کتاب «الخلاف» شیخ طوسی.
4. جمعآوری آراء مذاهب به منظور نشان دادن مشترکات مذاهب با یکدیگر، مانند کتاب «الفقه علی المذاهب الخمسه» شیخ محمدجواد مغنیه.
6. ارائه آراء مذاهب برای اثبات رأی مذهب خویش و ابطال آراء دیگران، مانند «الخلافیات» امام فخررازی در «تفسیر کبیر».
7. بررسی آراء سایر مذاهب برای توسعه فقه و اطلاع از همه نظریات و اطمینان از گزینش احسن آنها، مانند «تذکرة الفقهاء» علامه حلی.
8. جمعآوری آراء فقهی مذاهب اسلامی بدون بررسی و سنجش، مانند «موسوعه الفقهیه الاسلامی» [۱]
تاریخچه پیدایش فقه مقارن
از آنجا که در قرن دوم قمری مذاهب فقهی زیادی در جهان اسلام به وجود آمد، چنان که برخی تعداد آن را 138 مذهب میدانند، زمینههای مستعدی برای پیدایش فقه مقارن به وجود آمد.
به گواهی تاریخ، شخصیتهای زیادی در طول تاریخ تاکنون نقش فراوانی در تکامل فقه مقارن داشتند که در رأس آنان باید از دو شخصیت بزرگ جهان اسلام؛ یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نام برد.
این دو بزرگوار با بهرهگیری از کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) در حلقههای درس خویش از روش مقارن در تمامی رشتههای علوم اسلامی از قبیل فقه، تفسیر و کلام استفاده نموده و مشتاقان حقیقت را از مذاهب گوناگون به سوی خود فرامیخواندند.
در این زمینه سخن ابوحنیفه به خوبی گویای این مطلب است آنجا که میگوید: «فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدم؛ زیرا منصور خلیفه عباسی از من خواست مسائل مشکلی را برای پرسش از او تهیه کنم. من 40 مسئله فراهم کردم و نزد منصور رفتم که در حیره بود، جعفر بن محمد را دیدم که در سمت راست خلیفه نشسته بود. مسائلم را یک به یک مطرح کردم و او جواب میداد و میگفت شما در این مسئله چنین میگویید و اهل مدینه چنان میگویند و ما نیز چنین میگوییم، چه بسا از ما تبعیت کنند و چه بسا از آنان تبعیت کنند و چه بسا هردو مکتب با ما مخالفت نمایند، تا اینکه هر 40 مسئله تمام شد، آنگاه ابوحنیفه گفت آیا چنین نیست که دانشمندترین مردم عالمترین آنها به اختلاف مردم است» [۲]
شاگردان آن حضرت نیز به تبع او همین روش را در فقه و کلام و سایر علوم اعمال میکردند، چنان که معاذ بن مسلم به امام صادق(ع) عرض کرد: «هرگاه کسی پیش من میآید و او را میشناسم که مخالف شما است، با او از نظرات دیگران میگویم و اگر بدانم که پیرو شما است، سخن شما را برای او نقل میکنم و چنانچه ندانم که بر چه مرامی است، نظرات شما و دیگران را برای او باز میگویم تا او خود هرچه بخواهد از میان آنها برگزیند. امام فرمود خدایت رحمت کند، همینگونه عمل بکن» [۳]
رهبران و امامان اهلسنت نیز هریک به گونهای در تکامل و گسترش این دانش نقش وافری داشتند.
به عنوان نمونه گفتار برخی از رهبران و عالمان اهلسنت را که فقه مقارن و جستجوی منابع ادله و اقوال را تنها راه رسیدن به قول حق و صواب میدیدند، بیان می گردد:
- ابوحنیفه میگوید: «جایز نیست کسی بدون آنکه منابع و ادله فتاوای ما را بداند، آنها را بپذیرد» [۴]
ایشان به ابویوسف میگوید: «ای یعقوب در برداشت و رفتار ما دقت کن که از کجا آن را به دست آوردهایم؛ زیرا ما انسان هستیم امروز سخنی میگوییم و فردا از آن عدول میکنیم» [۵]
ابن وهب درباره مالک ابن انس می گوید: «مالک در حالی که پاسخگویی زیاد به مسائل را صحیح نمی دانست، به من گفت: ای اباعبدالله اگر به چیزی علم داری آن را بیان نموده و برای آن دلیل اقامه کن و نسبت به چیزی که نمی دانی سکوت کن، مبادا برای خودت نسبت به مردم قلاده سوئی قرار دهی (مسئول ضلالت آنان گردی)» [۶]
شافعی می گوید: «اگر روایت صحیحی از پیامبر(ص) برخلاف آنچه گفته ام، وجود دارد، آن روایت مقدم است و از من تقلید نکنید» (سیر اعلام النبلاء، ج10، ص33). همچنین ذهبی از او نقل می کند: «هرگاه حدیثی صحیح بود، نظر من همان است و چنانچه حدیث صحیحی یافتید، سخن مرا [در صورتی که مخالف آن بود] به دیوار بکوبید» [۷]
احمد بن حنبل می گوید: «از من تقلید نکنید و از مالک و ثوری و اوزاعی هم تقلید نکنید، شما هم از منابعی که آنان گرفته اند، مطالب را اخذ کنید» [۸]. همچنین در جای دیگری می گوید: «تقلید از دیگران در دین نشانه کم دانشی است؛ زیرا آنان از خطا در امان نیستند» (همان).
از متأخران نیز عالمان زیادی از اهل سنت به اجتناب از تعصبات مذهبی و فرقه گرایی تذکر داده و از مردم خواسته اند به تحقیق در مبانی و ادله مذهب خود و دیگران نگریسته تا بتوانند قول احسن را گزینش کنند، چنان که امام ابوشامه می گوید: «کسی که به فقه اشتغال دارد، سزاوار نیست که به یک مذهب اکتفا کند، بلکه بهتر است احتیاط نموده و در هر مسئله ای نزدیک ترین نظریه را به کتاب خدا و سنت بپذیرد و این عمل حتی برای کسانی که به علوم مقدماتی اجتهاد آشنا باشند، آسان است» [۹]
در مسلم الثبوت آمده است: «واجب کردن تقلید از مکتب فقهی معینی، تشریع و بدعت گذاری است، اگر در اختلاف علما ملزم به مکتب فقهی معینی شویم، دچار عسر و حرج و سختی خواهیم گشت» (طلایهدار تقریب، ص171، به نقل از مقدمه مقارنه المذاهب فی الفقه، شلتوت).
شیخ سید سابق از عالمان معاصر اهل سنت در مقدمه کتاب فقه السنة نسبت به سعی امامان مذاهب اربعه در هدایت مردم به دین الهی و تأکید آنان در عدم مرجعیت خویش برای مردم می نویسد:
«امامان اربعه تمام سعیشان را در هدایت مردم به اسلام به کار برده و آنان را از تقلید خویش بازمیداشتند و پیوسته میگفتند جایز نیست برای کسی گفتار ما را بدون آنکه در دلایل ما اندیشه کند، بپذیرد و میگفتند مذهب حقیقیشان حدیث صحیح است و غرض اصلی آنان این بود که مردم را در فهم درست دین یاری بخشند» (مقدمه کتاب فقه السنة، ج1، ص13)، سپس در مورد ضعف و سستی مردم در فهم احکام الهی میگوید: «اما مردم به سبب کمهمتی و سستی اراده هر جماعتی به مذهب معینی اکتفا نموده و قول امامش را به منزله کلام قطعی شرع دانسته و به خودش اجازه مخالفت با آن را نمیدهد» [۱۰]
شیخ محمود شلتوت در کتاب مقارنه المذاهب فی الفقه مینویسد:
«چون روح اختلاف در متأخران پدید آمد و تعصب فرقهای آنان را فراگرفت، قوانینی وضع کردند که مردم را از انتقال به سایر مذاهب بازمیداشت و در اثر این قوانین به جای اینکه فقه مذاهب مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، به صورت التزاماتی تعصبآمیز درآمد و صاحبنظران را از اظهار رأی و نظر ممنوع داشت و راه تحقیق در کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) را مسدود ساخت و موجب گشت که اجتهاد در فقه اسلامی متوقف گردد» [۱۱]
ایشان بر همین اساس دستور داد فقه مقارن میان مذاهب اسلامی در دانشکده الشریعه الازهر تدریس شود و آییننامه آن را بدین صورت تنظیم کرد:
1. تحقیقات و مطالعات مذاهب فقهی بدون فرق میان مذهب سنی و شیعه است و به طور خاص به دیدگاه فقهی احکام و دلایل هریک از مذاهب چهارگانه اهلسنت و دو مذهب امامیه 12 امامی و زیدی میپردازد.
2. خالص کردن حکمی که دلیل راهنمای آن است از جهتگیری به سوی مذهب استاد یا شاگرد باشد، که ثمره مقارنه محقق شود و رأی احسن و راجح میان آرای گوناگون آشکار گشته و تعصبات مذموم فرقهای باطل گردد.
3. در اصول فقه به طور خاص به بیان مواضع اصولی که مورد اختلاف مذاهب ششگانه اسلامی سابق است، همراه با بیان اسباب اختلاف پرداخته شود.
4. علم مصطلح الحدیث و رجال حدیث شامل تحقیق و بررسی اصطلاحات حدیثی اهلسنت و مصطلحات مذهب امامی و زیدی همچنین مشتمل بر تحقیق و بررسی رجال مشهور و اصحاب مسانید آنها در هردو فقه مذهب خواهد بود، افزون بر توسعهای که به تفصیل در مطالعات عالی دانشکده الشریعه داده شده است [۱۲]
اهمیت و ضرورت فقه مقارن در ارتقای شریعت
از آنجا که حقیقت فقه تلاش گسترده و جامع در بررسی ادله و اقوال فقیهان با قطع نظر از گرایشات مذهبی و فرقهای خاص در جهت استنباط حکم شرعی است، بنابراین باید اذعان کرد که چنین اجتهادی جامع بدون به کارگیری روش فقهی مقارن ممکن نیست؛ چون تنها در چنین شیوهای مجتهد خود را مکلف میبیند که اقوال و مستندات فقیهان و کارشناسان دینی را ملاحظه نموده و با نقد و بررسی منصفانه آنها قول احسن را برگزیند، بنابراین روش فقهی مقارن را باید مقتضای طبیعی و عقلی اجتهاد حقیقی دانست.
گفتار برخی از عالمان شیعی و سنی را در اهمیت و ضرورت روش فقهی مقارن
امام فخررازی در کتاب جامع العلوم یکی از دانشهای حوزههای علمیه اسلامی را علم الخلافیات ـ که فقه مقارن مرحله تکامل یافته آن است ـ ذکر کرده و مینویسد:
«علم خلاف علمی شریف و بزرگ است. حقایق و دقایق آن جز به تحریرات منقح و تقریرات ملخص و اعتراضات موجه و استدراکات وارد نتوان کرد»، آنگاه نه اصل برای این علم ذکر میکند [۱۳]
ابنخلدون نیز در مقدمه تاریخ خود مینویسد:
«مجتهدان در این دانش فقه (علمالخلاف یا فقه مقارن)، که از ادله شرعیه استنباط شده برحسب تفاوت افکار و مشاعر با یکدیگر اختلاف کردهاند و این اختلاف توسعه عظیمی یافته و مقلدان مختار بودهاند از هر مجتهدی که بخواهند تقلید کنند. میان پیروان مذاهب مناظراتی روی میداد که مآخذ پیشوایان و انگیزههای اختلاف و مواقع اجتهاد ایشان بیان میشد، اینگونه دانش را دانش خلافیات مینامند» [۱۴]
علامه شاطبی در الموافقات میگوید: «طلبهای که خود را محصور در یک مذهب ساخته، چه بسا در او حالت تنفر و انکار نسبت به سایر مذاهب پیدا شود، اما وقتی به دلایل سایر فقهیان و مجتهدان دست یابد، به این باور خواهد رسید که سایر ائمه نیز دارای فضل و آگاهی از مقاصد شارع و فهم اهداف وی بودهاند» [۱۵]
ایشان در الموافقات گفتار برخی از عالمان دینی را در اهمیت و ضرورت فقه مقارن نقل نموده و معتقد است که به شخصی که روش فقهی مقارن را شیوه اجتهادی خودش قرار ندهد، نمیتوان فقیه و عالم دینی اطلاق کرد.
برخی از این کلمات به نقل از الموافقات به شرح ذیل می باشد:
هشام بن عبدالله رازی میگوید: «به کسی که اختلاف فقیهان را نداند، نمیتوان فقیه اطلاق کرد».
قتاده میگوید: «کسی که اختلاف آن فقیهان را نداند، بوی فقه را استشمام نکرده است».
همچنین عطاء میگوید: «سزاوار نیست کسی خود را در جایگاه فتوا قرار دهد، مگر آنکه از اختلافات مذاهب مختلف آگاه باشد».
یحیی بن سلام میگوید: «سزاوار نیست کسی خود را در جایگاه فتوا قرار دهد، مگر آنکه از اختلافات مذاهب مختلف آگاه باشد و کسی که از اقوال فقیهان آگاه نیست، جایز نیست برای او بگوید فلان نظریه نزد من برتر از آرای دیگر است».
سعید بن عروه میگوید: «کسی را که از موارد اختلافات فقهی بین فقیهان آگاه نیست، عالم نشمار».
قیص بن عقبه میگوید: «فقیهی که از اقوال دیگران آگاه نیست، رستگار نخواهد شد» [۱۶]
فواید فقه مقارن
بر روش فقهی مقارن فواید گستردهای مترتب است که برخی از آنها به شرح ذیل است:
1. کشف موارد خلاف و اسباب آن: این امر برای مجتهد نقاط قوت و ضعف اقوال را نیز مشخص خواهد کرد.
2. کشف موافقات: در پرتو عمل به روش مقارن در فقه، علاوه بر کشف موارد اختلافی، نقاط اشتراک فقهی فراوانی نیز روشن میگردد و مشخص خواهد شد که بیشتر اختلافات آنها صغروی بوده و در این موارد نیز در بیش از 90 درصد احکام و عقاید بین تمام مسلمانان با قطع نظر از مذاهب خاصی که بدان معتقدند، اتحاد و اشتراک وجود دارد.
3. تقریب و وحدت عملی بین پیروان مذاهب اسلامی
4. تحول و تکامل در فقه مذاهب اسلامی
5. اطمینان قلبی نسبت به حکم به دست آمده
شیخ محمد مدنی میگوید: «اگر پژوهشگری بعضی از نظریهها را بداند و برخی را نداند، مسلماً رکن بزرگ فقه نزد او منهدم و ویران است؛ زیرا همواره در حال تزلزل و تردید است که مبادا آنچه را کنار گذاشتم و درصدد مطالعه آن بر نیامدهام، همان درست و حق بوده است و یا اینکه اگر آن نظریهها را با این نظریه مقرون میساختم، نظرم تحول مییافت و حکم تغییر میکرد» (همان). در حالی که در روش فقهی مقارن این تزلزل مرتفع گردیده و فقیه با اطمینان قلبی به اجتهاد خویش عمل خواهد کرد.
موارد اختلاف مذاهب اسلامی
اختلافات بین مذاهب اسلامی در چند محور می باشد:
1.اختلاف در مسائل فرعی اصول دین: نظیر اینکه آیا رؤیت خداوند در آخرت ممکن است یا خیر، آیا صفات الهی عین ذات الهی است یا از هم متمایز است.
2. اختلاف در مسائل ضروری فقه (احکام عملی) [۱۷] باید اذعان کرد این نوع از اختلاف در مسائل فرعی غیرضروری چه بسا بین فقیهان یک مذهب هم وجود داشته باشد.
اسباب اختلاف
الف:اختلاف در محدوده قرآن
ب:اختلاف در محدوده سنت
اما اسباب اختلاف در محدوده قرآن یکی از این عوامل میباشد: 1. اختلاف در قرائتهای متواتر آیات، نظیر اختلاف در اعراب نصب یا جر کلمه ارجلکم در آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ» (مائده، 675) که سبب اختلاف در حکم شستن یا مسح پاها در وضو گردیده است.
2. اختلاف به سبب اشتراک لفظی، مثل کلمه قرء در آیه شریفه «وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ» (بقره، 228)، که مشترک بین دو معنای طهر (پاکی) و حیض میباشد که موجب اختلاف در حکم عده زنهای مطلقه گردیده است. 3. اختلاف به سبب اختلاف در فهم و برداشت از نص آیه شریفه قرآن و تفسیر آن.
اسباب اختلاف در محدوده سنت به شرح ذیل میباشد:
1. عدم اطلاع از حدیث: با توجه به گستردگی منابع حدیثی ممکن است فقیهی از برخی احادیث مطلع نبوده و بر همین اساس فتوایی مخالف با فتوای فقهای دیگر که مطلع از احادیث بیشتری هستند، صادر کند.
2. احتجاج به حدیث مرسل: چون در اعتبار و عدم اعتبار حدیث مرسل بین فقیهان اختلافاتی وجود دارد، بنابراین یکی از عوامل اختلاف فقیهان را باید احتجاج به حدیث مرسل دانست.
3. اختلافات مبنایی فقیهان در عمل نمودن به خبر واحد: برخی از مذاهب در عمل به خبر واحد شروطی نظیر عام البلوی بودن و مخالف قیاس نبودن را لازم میدانند و برخی از مذاهب خبر واحد محفوف به قراین قطعیه را حجت دانسته و خبر واحد مجرد از قرینه را حجت نمیدانند. بدیهی است چنین اختلافاتی بین فقیهان سبب اختلاف آنان در فتاوا خواهد شد.
4. تعارض ظاهری بین نصوص: هرچند این امر در محدوده قرآن کریم هم قابل تصور است، اما در محدوده سنت بسیار مشاهده میشود. از این رو فقیهان در جهت رفع این تعارض مبانی و روشهای مختلفی را اتخاذ نموده و معیارهایی را برای ترجیح مطرح کردهاند، بنابراین اختلاف آنان در این مبانی و معیارها سبب اختلاف آنان در اجتهادشان در مسائل فقهی میگردد.
5. تخصیص عمومات قرآن به وسیله سنت: در اینکه آیا عام قرآنی به وسیله سنت قابل تخصیص است یا خیر، بین فقیهان اختلافاتی وجود دارد. جمهور فقیهان سنی و شیعه به جهت آنکه دلالت عام قرآنی بر افرادش را ظنی میدانند، معتقدند که این تخصیص جایز است، ولی برخی نظیر ابوحنیفه معتقدند این دلالت قطعی بوده است. بنابراین تخصیص عمومات قرآنی فقط به وسیله خبر واحد یا قیاس جایز نیست. </ref> جهت اطلاعات بیشتر ر.ک: الفقه المقارن، عبدالفتاح کباره، صص104-145؛ الاصول العامه للفقه المقارن، محمدتقی حکیم، صص45-49.</ref>
منابع فقه مقارن
1) قیاس
2) استحسان
3) مصالح مرسله
4) عرف و عادت
5) قول صحابه
6) عمل اهل مدینه
7) سد و فتح ذرایع
8) استصحاب
پانویس
- ↑ (جهت تفصیل بیشتر رک: طلایهدار تقریب، صص148-150).
- ↑ (طلایهدار تقریب، ص140، به نقل از: مناقب ابوحنیفه موفق، ج1، ص173).
- ↑ (بحار الانوار، ج2، ص122، ترجمه از: طلایهدار تقریب، ص140).
- ↑ (مروان خلیفات، ص33، نقل از: الانتفاء ابنعبدالبر، ص145؛ اعلام الموقعین ابنالقیم، ج2، ص309).
- ↑ (جستاری در اندیشه فقهی مذاهب، ص78، به نقل از: مقلدون و الائمه الاربعه، ص36).
- ↑ (ما رواه الاکابر عن مالک، محمد بن مخلد مروزی، ص58؛ جامع بیان العلم و فضله، ابنعبدالبر، ج2، ص145).
- ↑ (همان، ص30؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج6، ص83؛ تحفه الاحوذی، ج4، ص450).
- ↑ (اضواء البیان، شنقیطی، ج7، ص347)
- ↑ (طلایهدار تقریب، ص170).
- ↑ (همان).
- ↑ (طلایهدار تقریب، ص150، به نقل از مقدمه مقارنه المذاهب فی الفقه).
- ↑ (همان، صص150و151، به نقل از: دعوه التقریب تاریخ و وثایق، چاپ مجلس اعلای شئون اسلامی، قاهره، ص223).
- ↑ (طلایهدار تقریب، ص142، به نقل از جامع العلوم، صص14-19).
- ↑ (مقدمه ابنخلدون، ج2، صص929و930، با اندکی تصرف).
- ↑ (طلایهدار تقریب، ص142، به نقل از: الموافقات، ج2، ص273).
- ↑ (فقه مقارن، ص154، به نقل از: الموافقات، ج4، صص104و105. نظیر این کلمات را در کتابهای دیگر اهلسنت بنگرید، از قبیل: الاحکام، ابنحزم، ج6، ص882؛ جامع بیان العلم و فضله، ابنعبدالبر، ج2، ص46؛ عمده القاری العینی، ج2، ص156 و ...).
- ↑ الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج2، صص293و294).