عمر بن عبدالرحمن العطاس
عمر بن عبدالرحمن العطاس (992 - 1072 هـ) امام، دانشمند و مصلح اجتماعی و دارای جایگاه ویژه (رطب العطاس) بود. او در سراسر وادی حضرموت با انتشار علم و خدمت به مردم و تشویق آنان به اعمال نیک با حکمت و پند و اندرز تأثیر بسزایی بر آنان داشت. او اولین کسی بود که در خاندان باعلوی الحسینی که پیش از آن شیخ، امام یا شریف خوانده میشدند لقب «حبیب» گرفت. او رئیس خاندان العطاس است، بنابراین بیشتر خاندان العطاس نسب خود را به او میرسانند. شارح العینیه که ترجمه شده است، مؤلف بهجت الفواد، عقد الیواقیت الجوهریه و فیض الاسرار بوده است. نوه او علی بن حسن العطاس صاحب کتاب «القرطاس» و عبدالله بن علوی بن حسن العطاس صاحب کتاب «الاعلام النبراس» بوده است[۱].
نسب
عمر بن عبدالرحمن العطاس بن عقیل بن سالم بن عبدالله بن عبدالرحمن بن عبدالله بن عبدالرحمن السقاف بن محمد مولى الدویله بن علی بن علوی الغیور بن الفقیه المقدم محمد بن علی بن محمد صاحب مرباط بن علی خالع قسم بن علوی بن محمد بن علوی بن عبیدالله بن احمد المهاجر بن عیسى بن محمد النقیب بن علی العریضی بن جعفرالصادق بن محمدالباقر بن علی زینالعابدین بن الحسین السبط بن علی بن ابیطالب، وعلی زوج فاطمه بنت محمد(ص). بر اساس این شجرهنامه او بیست و هفتمین فرزند از نسل رسول خدا (ص)است[۲].
تولد و تربیت
وی در سال 992 هجری قمری در قریه اللِّسک معروف به (قریه) حضرموت به دنیا آمد و مادرش مزنة بنت محمد بن احمد بن علوی الجفری است. او زیر نظر پدر و جدش عقیل بزرگ شد و نزد شیخش الحسین بن ابیبکر بن سالم تربیت شد. قرآن کریم را در جوانی حفظ کرد و از کودکی به دنبال علم بود. او در آغاز امر خود برای کسب معارف اسلامی از قصبه اللِّسک به شهر تریم میآمد. در جوانی بر اثر آبله نابینا شد. وی در سال 1037 هجری قمری نزد پدرش در حریضه سکنی گزید، چون پدرش بیمار بود و در همانجا نیز درگذشت[۳].
زندگی علمی و تبلیغی
او عمر خود را در رفت و آمد بین حریضه و نواحی اطراف روستاها و کوهها گذراند و دعوت محمدی را با حکمت و موعظه نیکو منتشر کرد و روش سلف خود را از میان استادان برجسته سادات آل باعلوی مانند فقیه المقدم، عبدالرحمن السقاف، عبدالله العیدروس و ابوبکر بن سالم اتخاذ کرد و رویکردی خاص در تبلیغ داشت. به دلیل ترددهای مکرر در شهرهای مختلف برای تبلیغ و اصلاح امور مردم میگفت: من در دنیا غریبم و جمعه و روز تعطیلی بر من در هیچ شهری نیست. او مردم را به اطاعت و انجام کارهای نیک تشویق میکرد و در ایجاد آشتی بین مردم میکوشید و پول خود را در این امر صرف میکرد. او با همت و استقامت در اطاعت الهی و مبارزه با نفس برتری یافت. هنوز هم روش او تا امروز ادامه دارد.
اساتید
او به غیر از ابوبکر بن سالم نزد فرزندان او نیز تلمذ نموده که از آن جمله میتوان به
- عمرالمحضار بن ابیبکر بن سالم
- الحسین بن ابیبکر بن سالم
- الحامد بن ابیبکر بن سالم
- عمر بن عیسى بارکوة
- احمد بن سهل بن اسحاق
- محمد الهادی بن عبدالرحمن بن شهابالدین
- ابوبکر بن عبدالرحمن بن شهابالدین
- عبدالله بن احمد بن عفیف
- احمد بن عبدالقادر باعشن
- ابوبکر بن محمد بافقیه
اشاره کرد.
شاگردان
او به غیر از فرزندانش حسین، سالم و عبدالرحمن شاگردان دیگری داشته که از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- برادرش عقیل بن عبدالرحمن العطاس
- عبدالله بن علوی الحداد
- عیسى بن محمد الحبشی
- احمد بن هاشم الحبشی
- حسین بن عمر العطاس
- عبدالله بن احمد بلفقیه
- محمد بن عبدالرحمن مدیحج
- علی بن عمرالسکران
- حسین بن علی العیدروس
- علوی بن طه السقاف
- عقیل بن شیخ السقاف
- شیخ بن عبدالرحمن الحبشی
- علی بن عبدالله باراس
- عمر بن علی الزبیدی
- زین بن عمران باعلوی
- عباس بن عبدالله باحفص
- عمر احمد الهلابی
- عبدالله بن محمد باصره
- مزاحم بن علی باجابر
- علی بن صالح قوزان
- عبدالرحیم باکثیر
- سالم بن عبدالرحمن جنید باوزیر
- ابوبکر بن عبدالرحمن باوزیر
- محمد بن عمر الملاح باوزیر
- علی بن احمد ودود باوزیر
- محمد بن احمد بامشموس
- عبدالله بن سعید بامکا
- احمد بن سعید العمودی
- محمد بن عمر العمودی
- عبدالله بن عثمان العمودی
- عبدالله بن احمد باعفیف العمودی
- عقیل بن عامر بن دغمش اسحاق
- سهل بن احمد بن سهل اسحاق
- احمد بن عبدالله باشراحیل
- عمر بن سالم باذیب
- عبدالکریم بن عبدالرحمن باقیس
- محمد بن عبدالکبیر باقیس
- سالم بن علی باعباد
- عبدالله بن عمر باعباد
- احمد بن محمد مؤذن جمال الاصبحی
- علی بن خولان السعدی
- صلاح بن قاسم العذری
- محمود سمبل الحبار
دیدگاه علما درباره عمربن عبدالرحمن
عبدالله بن علوی الحداد درباره او میگوید: «او مولا و حجت است برای درستی و اصلاح در مقام بندگی زیرا بشدت کتوم و اهل عزلت، بسیار فروتن، و از اظهار نیاز به خلق روی گردان بود.» در جمیع احوال به شیخ عبدالرحمن السقاف شباهت داشته است.
شاگردش عیسی بن محمد حبشی درباره او میگوید: «او از کودکی با عبادت و زهد و پاکدامنی عجین بود. نشانههای خوشبختی و سعادت از جوانی تا پایان عمر بر او ظاهر بود و فیض و برکت وجود او همه بندگان را فراگرفت و بر شایستگی او خواص و عوام اجماع داشتند.
او جایگاه اولیاء الهی و پناه فقرا و امدادرس یتیمان و پناه خلق در هنگام اختلافات بود و با همگان معاشرت داشت بالخصوص فقرا و آنان را دستگیری میکرد. مردم به او اعتقاد زیادی داشتند و بر همگان بسیار دلسوز و مهربان بود.
اگر به محمد بن عبدالرحمن مدیحج که یکی از بزرگترین افراد خاندان باعلوی بود هرکس از اطراف و اکناف در زمان حیات عمربن عبدالرحمن به مراجعه میکرد به او میگفت: «به حریضه برو و از عمر بن عبدالرحمن العطاس بهرهمند شو که او امروز پدر ما آل باعلوی است.
گفتارها
به موقعیتی بنگر در حالی که در آن هستی و دوست داری مرگ به سراغت بیاید پس آن را دریاب و به موقعیتی که در آن بدت میآید که مرگ به سراغت بیاید در حالی که در آن هستی، پس از آن دوری کن.
طاعت چیست؟ جز اینکه ببیند ولی خدا کیست، چه زنده و چه از دنیا رفته باشد.
به دنیا و مردمش اهمیت نده و در لباس و رزق بر او حسد مبر.
مجالست بااخیار بر قلب تاثیر میگذارد هر چند نفس از آن کراهت داشته باشد. مجالست با ستمکاران روح را از انسان نمیگیرد هر چند دل از این مجالست کراهت داشته باشد.
حب مقام دردی است که درمان ندارد.
راتب العطاس
راتب به مجموعه ذکر و مناجات و دستوراتی گفته میشود که برای ذکر و تذکر و تعویذ از بدی به طلب خیر و کسب علم در حالی که دلها را به هم پیوند میدهد و در مسیر حق است و این مهم فقط به دست صوفیان و صالحان امت واقع شد. رطب العطاس از مجموعه آثار عمر بن عبدالرحمن العطاس است در حالی که اثری را به نام خود ذکر نکردهاما آثاری را به او نسبت دادهاند. علی بن عبدالله باراس مطالبی را با شرحی مناسب و معانی آن به نحوی مناسب بیان کرده است، اما وارد جزئیات نشده است. سپس علی بن حسن العطاس در کتاب «القرطاس» آن را با توضیحی مبسوط با جمعآوری کامل توضیح داده است. مملو از فواید و نکات خاص است و حاوی آیات قرآنی و احادیث نبوی و اخبار نقلی و سخنان بزرگان پیشین است که طالب شریعت و طریقت بدون آن نمیتواند راه را بپیماید.
فرزندان
او سیزده زن داشت که هشت تای آنها از خود نسل بر جای گذاشتند و پنج نفر دیگر فرزندی نداشتند. او چهارده فرزند داشت نه پسر و پنج دختر که پسران عبارتند از: سالم، مشیخ، حسین، عبدالرحمن، علی، شیخ الاکبر، محسن، شیخ و عبدالله. و اما دختران عبارتند از: شیخه، علویه، فاطمه، اسماء و سلمی. گزارش شده است که او بسیاری از فرزندانش در خردسالی از دنیا رفتهاند. او از پنج فرزند ذکورش به نامهای سالم، حسین، عبدالرحمن، شیخ و عبدالله نسلش ادامه یافت و چهار نفر باقی مانده نسلشان ادامه نیافته است.
وفات
او در شهرها، روستاها و درههای حضرموت به عنوان معلم، راهنما، واعظ در تردد بود. تا اینکه زمان حرکت به سوی آخرت فرا رسید، به سوی وادی عمد حرکت کرد و چون به شهر نفحون در نزدیکی حُریضه رسید به سختی بیمار شد و هفت روز در آنجا ماند تا در روز پنجشنبه بیست و سوم ماه ربیع الثانی سال 1072 هجری قمری تا از دنیا رفت و جنازه او را بر دوش گرفته به حریضه بردند و در آنجا به خاک سپردند و گنبد بزرگی بر سر قبرش ساختند که تا به امروز زائرانی نیز دارد[۴].
پانویس
- ↑ المشهور, عبدالرحمن بن محمد (1404 هـ). شمس الظهیرة. الجزء الأول. جدة، المملکة العربیة السعودیة: عالم المعرفة. صفحة 248
- ↑ الجد الأکبر الحبیب عمر بن عبدالرحمن العطاس
- ↑ عمر بن عبدالرحمن العطاس
- ↑ باکثیر, عبدالله بن محمد (1405 هـ). رحلة الأشواق القویة إلى مواطن السادة العلویة. صفحة 109