کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین

از ویکی‌وحدت
سعید رمضان
سعید رمضان -1.jpg
نام کاملسعید رمضان
اطلاعات شخصی
سال تولد1926 م، ۱۳۰۴ ش‌، ۱۳۴۴ ق
محل تولدمصر
سال درگذشت1995 م، ۱۳۷۳ ش‌، ۱۴۱۵ ق
محل درگذشتسوئیس
دیناسلام، اهل‌سنت

سعید رمضان، یکی از چهره‌های شناخته شده در بین اعضای اخوان‌المسلمین، در سطح منطقه و در سطح سازمان بین‌المللی است، او مغز متفکر و کاردان اخوان‌المسلمین در سراسر جهان، به ویژه در اروپا و آمریکا بود، وی داماد حسن البنا بنیانگذار اخوان‌المسلمین است، او مرکز اسلامی را در ژنو (سوئیس) تأسیس کرد و به انتشار «مجله مسلم» به عنوان جایگزین مجله «الشهاب» ادامه داد و صاحب امتیاز و سردبیر آن بود. یکی از بنیانگذاران لیگ جهانی مسلمانان و بنیانگذاران جنبش الدعوه اسلامی در اروپا بود.

سعید رمضان

سعید رمضان، در مصر و طنطا، استان غربیه بدنیا آمد و بزرگ شد. یکی از فعالان و دلسوزان اخوان‌المسلمین بود که از بدو ورود به تا زمانی که از دنیا رفت، فعالیت‌های فراوانی داشت که هنوزم پس از سال‌ها بعد از فوتش اثرات و نتایج آن دیده می‌شود. دکتر حسن حثوت می‌گوید: «از آنچه به یاد دارم، سعید رمضان از نظر من یکی از سخنوران قرن بیستم بود، زیرا او دانشجو بود، از طنطا آمد تا وارد دانشکده حقوق شود، سخنوری متکلم بود و دانشجویان زیادی نزد او آمدند و شروع به سخنرانی کرد، پس نزد استاد حسن البنا رفتم و گفتم سعید رمضان در خانه‌ات سکونت بده تا لیسانس و فوق لیسانس و دکترا بگیرد و بعد با مردم د ارتباط باشد و برای اخوان مبلغ شود. جمله ای که به او گفتم این بود: یک اندیشمند برای وکالت بهتر از هزار سرباز است.

تحصیلات

او دیپلم دبیرستان را در مصر گرفت و لیسانس را در انگلستان گرفت و در آنجا در رشته حقوق تخصص گرفت و سپس در دانشگاه قاهره در رشته حقوق تحصیل کرد و پس از پیوستن به اخوان المسلمین در آنجا به شهرت رسید. از دانشگاه کلن آلمان مدرک دکترا گرفت. او در سال 1958 به ژنو نقل مکان کرد و در آنجا حقوق خواند.

خصوصیات اخلاقی

  • از نظر شخصیتی، او فردی دوست داشتنی، خوش قلب، مهربان، بسیار باهوش، شوخ طبع و جذاب بود.
  • یکی از برجسته ترین رهبران اخوان‌المسلمین در جهان بود که توانست در همه جای جهان اسلام نامی از خود به یادگار بگذارد و در پاکستان و اندونزی و مصر و شام هم بسیار شناخته شده و معروف است.
  • در فعالیت شگفت انگیز بود و در میان مبلغان اسلام فعال‌تر از او سراغ نداریم و بارها به حج مشرف شد، در ایام حج هر روز با مردم دیدار و ملاقات داشت و با اقشار مختلف و گفتگو می‌کرد و در جلسات مختلف ازصبح تا شب شرکت می‌نمود و با صبر و حوصله مردم را ارشاد و راهنمایی می‌نمود. به همین دلیل اکثر روزها با خستگی شب را سحر می‌کرد. در گفتگو و کار پرتلاش بود و به همین خاطر اکثر اوقات فرصت نمی‌کرد غذا تناول کند و خواب و استراحت کافی داشته باشد. با این حال بر مجله «المسلمون» نظارت می‌کرد و مطلب می‌نوشت. دست به قلم بود اهل نوشتن. در اکثر سفرها حسن البناء را همراهی می‌کرد.
  • علما و بزرگان اندیشمندان جهان اسلام او را ستوده و از اخلاق والای او و استعدادهای فراوانش را سخن‌ها گفته‌ و تعریف تمجیدهایی کرده‌اند. از جمله آنها به ابوالحسن النداوی که در سال 1951 میلادی در سفر النداوی به مصر با ایشان آشنا شد و بعد از آن از طریق نامه نگاری و تلفن باهم ارتباط داشتند. النداوی او را خیلی دوست داشت و به او احترام می‌گذاشت و دعوت او را برای نوشتن در (المسلمون) پذیرفت و او را همراهی کرد و نویسنده بزرگ عرب علی الطنطاوی تحت تأثیر فعالیت و نشاط و هوش و ذکاوت او قرار گرفت.
  • اشتیاق سعید به عبادت و توانایی برتر خود در شرکت در جلسات متعدد، داشتن حافظه قوی و توانایی شگفت انگیز خود در به دست آوردن دوستان از دیگر خصوصیات وی بود.

فعالیت‌ها

  • او پس از فارغ التحصیلی به عنوان وکیل، مشغول وکالت شد.
  • او در آلمان سازمانی را تأسیس کرد که به یکی از سه سازمان اسلامی در آنجا تبدیل شد، یعنی جامعه اسلامی آلمان که از سال 1958 تا 1968 رهبری آن را بر عهده داشت.
  • رهبر سازمان بین‌المللی اخوان‌المسلمین در جهان.
  • دبیر کل سازمان کنفرانس عمومی اسلامی - بیت‌المقدس در سال 1953 میلادی و پس از آن.
  • مرکز اسلامی را در ژنو و سوئیس تأسیس کرد و رئیس آن شد و این مرکز اولین مرکز اخوان‌المسلمین در اروپا به شمار می‌رود و از طریق آن شعبه‌هایی هم در دیگر کشورهای اروپایی ایجاد و را اندازی کردند.
  • عضو شورای موسس اتحادیه جهانی مسلمانان، او بود که ایده تاسیس چنین تشکیلاتی را مطرح کرد و خودش یکی از اعضای هیئت مدیره آن بود.
  • یکی از بنیانگذاران لیگ جهانی مسلمانان بود.
  • یکی از بنیانگذاران جنبش الدعوه اسلامی در اروپا.
  • وی از دوران دانشجویی مورد اعتماد حسن البناء بود و به محض اخذ لیسانس حقوق از دانشگاه قاهره در سال 1946 میلادی در سن بیست سالگی، البنا او را به عنوان دبیر شخصی خود انتخاب کرد، به پاس قدردانی از صفات و ستایش اشتیاق و اخلاص او، سپس مدیریت مجله (الشهاب) که ماهنامه‌ است . منطبق با 14 نوامبر 1947 میلادی، مجله‌ای حقوقی مشابه مجله المنار و در زمینه تحقیقات و مسائل اسلامی، ماهنامه‌ای جامع بود که در آغاز هر ماه عربی منتشر می شد و البناء سردبیری آن را بر عهده داشت.
  • اخوان‌المسلمین فلسطین در سال 1945 با تلاش سعید رمضان که جوانی 20 ساله بود، تأسیس شد. او پانزده هزار عضو اخوان‌المسلمین را در فلسطین جمع کرد و در سال 1947، این رقم از بیست هزار نفر فراتر رفت.

فعالیت در مطبوعات

  • در سال 1371ق/1951میلادی مجله (المسلمون) را در قاهره تأسیس کرد و سردبیر آن شد. مجله المسلمون در واقع یک مدرسه عالی است و شاید در سطح دانشگاهی ویا بالاتر از آن باشد. این مجله فقط یک روزنامه نبود، بلکه یک مکتب فکری پیشرو در کشورهای اسلامی عربی بود که نویسندگان و مبلغان آن جمع می‌شدند و جوانان مؤمن در آن گرد هم می آمدند و تبادل اطلاعات علمی می‌کردند.
  • زمانی که البناء روزنامه «الشهاب» را منتشر کرد، سعید رمضان به عنوان منشی برای سردبیری این مجله کار کرد و تجربه روزنامه نگاری او از اینجا شروع شد. اولین روزنامه اسلامی که به این نام اطلاق شد، یک روزنامه الجزایری بود که توسط عبدالحمید بن باریس منتشر می‌شد، حسن البناء تحت تأثیر ابن باریس قرار داشت و او را تحسین می‌کرد، بنابراین روزنامه را منتشر کرد. روزنامه کایرن «الشهاب» و سپس مصطفی السباعی «الشهاب» را در دمشق منتشر کردند، سپس جنبش اسلامی در لبنان روزنامه لبنانی الشهاب را منتشر کرد.

نام «الشهاب» با روزنامه نگاری اسلامی پیوند خورده است، هرجا کلمه الشهاب در حوزه روزنامه نگاری مطرح شود، بدون تردید به ذهن متبادر می شود که این روزنامه اسلامی است. ​

کنفرانس ها

او در بسیاری از کنفرانس ها و سمینارهای اسلامی از جمله:

  • کنفرانس فرهنگ اسلامی که به دعوت دانشگاه پرینستون و کتابخانه کنگره و با حضور تعداد زیادی از دانشمندان و مستشرقان مسلمان برگزار شد.
  • در جلسه سازمان ملل در بحث آثار تجاوز یهود، مسئله الجزایر و کشمیر شرکت کرد و در سازمان ملل سه یادداشت ارائه کرد: یکی در مورد تجاوز مثلث خیانت‌کارانه و مسئولیت بدن باید به طور کامل بدون مصالحه پاسخ دهد. دیگری در مورد مسئله مسلمانان کشمیر بود و سوم در مورد مسئله مبارزه با الجزایر بود.
  • در سال 1956 میلادی از مغرب بازدید کرد.
  • دسیسه‌های دشمنان اسلام او را از شرکت در کنفرانس موگادیشو (سومالی) در ژانویه 1965 م باز داشت.
  • از آمریکا دیدار کرد و شهرهای آن را گشت و ظلم مادی گرایی را در آنجا دید و در آنجا با کشیشان ملاقات کرد و خطبه‌های خود را در کلیسای ویرجینیا ایراد کرد و شنوندگان آنجا را تحت تأثیر قرار داد و مفاهیم آنها را اصلاح کرد.
  • در پاسخ به‌دعوت تعدادی از سازمان‌های اسلامی در دانشگاه‌ها، بیشتر ماه آوریل 1963 را در یک تور سخنرانی پربرکت در کانادا و ایالات متحده آمریکا گذراند.
  • برای سازماندهی اولین نشست کنفرانس اسلامی در فوریه 1949 به پاکستان سفر کرد.
  • با همت و تلاش او دومین نشست کنفرانس اسلامی در فوریه 1951 م برگزار شد.

ازدواج

در سال 1951 میلادی با وفا دختر حسن البنا، ازدواج و از وی صاحب چند فرزند دختر و پسر شد. او در تمام لحظات زندگی و روزهای خوب و بد و حتی در تبعید درکنارش بود؛ خداوند فرزندانی به آنها عطا کرد که بارزترین آنها عبارتند از: ایمن و طارق رمضان که بسیاری از کارهای به جا مانده از پدرشان را انجام می‌دهند، به ویژه در سوئیس که ملیت آنجا دارند.

فرزندان

  • طارق رمضان:(پدرم به عنوان مسئول اخوان‌المسلمین در تبعید انتخاب شد) بیشتر عمر خود را در خارج از کشور گذراند و از بازگشت به وطن خود، مصر خودداری کرد. زیرا حاکمان مصر اکثرا ظالم بودن و مشغول ظلم وستم برمردمان بودن، تنها ظلم و ستم آنها متفاوت بایکدیگر متفاوت بود. او ترجیح داد حتی در اواخر عمر خود را هم در غرب با همسر و فرزندانش زندگی کند و زندگی خود را وقف خواندن و نوشتن کرد.
  • هانی رمضان: رئیس مرکز اسلامی ژنو.
  • ایمن رمضان: پدرم بهترین پشتیبان و یاور بعد از خدا بود؛ در تربیت من و بقیه فرزندانش نهایت تلاشش را کرد. بخاطر رفاه و آسایش ما سختی را بجان خرید. متاسفانه به خیلی‌ها پدرم کمک کرد ولی آنها در روزهای سخت او را تنها گذاشتند.
  • بلال؛
  • یاسر؛
  • عروه.

تأسیس اخوان المسلمین فلسطین

اخوان المسلمین فلسطین.jpg

چند ماه قبل از مرگ شیخ عزالدین قسام، که حماس او را پیشرو خود می‌داند، از 3 تا 6 اوت 1935، هیئتی از اخوان‌المسلمین مصر برای اولین بار از فلسطین دیدن کرده بود.

در آن زمان، مسئله فلسطین از قبل برای اخوان المسلمین اهمیت حیاتی داشت. ناسیونالیست های مصری موضوع فلسطین را اساساً از منظر ژئوپلیتیک می نگریستند، زیرا یک کشور یهودی در فلسطین تهدیدی دائمی برای مصر بود. اما با این حال، بنیانگذار اخوان المسلمین البنا و همکارانش به مسئله فلسطین به عنوان یک موضوع دینی و مذهبی مهم می نگریستند.

فلسطین تنها یکی از مسائل متعددی نبود که اخوان المسلمین در دهه های 1930 و 1940 به آن علاقه مند شد. این مسئله اساسی مورد توجه البنا بود تا پیروانش را به درک بعد فراملی سوق دهد و جنبشی را که با افق محدود مصری متولد شده بود به یک واقعیت جهانی اسلامی تبدیل کند.

اخوان المسلمین به دلیل اینکه مسئله فلسطین را بر مسئله مصر ارجحیت دادند تعدادی از اعضای مصری خود را از دست دادند. از سوی دیگر، آنها این فرصت را داشتند که به وضوح خود را از ناسیونالیست های مصری متمایز سازند.به همین خاطر تبليغات به نفع آرمان فلسطين اساس موفقيت بين‌المللی جنبش در سال‌های ۱۹۴۵_۱۹۳۵ را رقم زد.

پس از تأسیس شاخه های سوری و لبنانی در سال 1937، شاخه‌ فلسطینی آن در سال 1945 با تلاش سعید رمضان (1926-1995) 20 ساله، تأسیس شد.

فعالیت‌های سعید رمضان فوق‌العاده موفق بود: در یک سال، از سال 1945 تا 1946، او پانزده هزار عضو اخوان‌المسلمین را در فلسطین جمع کرد و در سال 1947، این رقم از بیست هزار نفر فراتر رفت.

اعضای فلسطینی اخوان خط اصیل را آنگونه از حسن البنا و داماد وی دریافته بودند که با هرگونه مواضع سازش پذیر، سخت مخالفت می کردند و هرگونه حل و فصل مسالمت آمیز در خصوص مسئله فلسطین را قاطعانه پس می زدند.

دیدار با آيت‌الله كاشانى

سعيد رمضان در سفرى به ايران، در دوران شكوفايى نهضت ملى شدن صنعت نفت، به محضر آيت‌الله كاشانى رسيد و تحت تأثير معنويت و صداقت او قرار گرفت و طى نامه سرگشاده‌اى، آرزوها و ايده‌هاى خود را با ايشان در ميان گذاشت. «از سعید رمضان در تهران استقبال گرم و صمیمانه‌اى به عمل آمد. او از رادیو تهران, خطاب به مسلمانان جهان مطالبى گفت و نیز در اجتماعى که به افتخار او برپا شده بود، سخنرانى پرشورى ایراد کرد؛ ولى آخرالامر مأموریتش شکست خورد، زیرا هنگامى که او به آیت‌الله کاشانى پیشنهاد کرده بود که بزرگوارى و پدرى کرده و سایه خود را از سر جمعیت اخوان المسلمین کوتاه نکند و آن را در پناه خود بگیرد، کاشانى گفته بود: جمعیت اخوان المسلمین یک سازمان چپ گراست و من به هیچ وجه حاضر نیستم که از جمعیتى حمایت کنم که مرام و روش آن را نمى‌پسندم. این جواب بر سعید رمضان بسیار گران آمد و به این جهت دل شکسته و افسرده و نومید ایران را ترک کرد[۱]».

ژنو

او به ژنو، سوئیس سفر کرد تا در سال 1958 آن را مقر خود قرار دهد. سپس دکترای حقوق را از دانشگاه کلن آلمان، در زمینه شریعت گرفت و مرکز اسلامی را در ژنو در سال 1961، درست چند قدم دورتر، تأسیس کرد. مقر اروپایی سازمان ملل متحد. دکتر می‌گوید: این مرکز به مقر اخوان‌المسلمین اخراج شده از مصر تبدیل شد و سپس در سال 1964 مراکزی را در لندن و مونیخ افتتاح کرد.

آثار

  1. تشریع اسلام.
  2. برادری اسلام کجاست؟
  3. نور بر نور.
  4. صلاح الدین ایوبی.
  5. اندیشه ها - ارائه شده توسط محقق علی الطنطاوی.
  6. نشانه های جاده - ارائه شده توسط راهنمای عمومی اخوان، محمد الحمید ابوالنصر.
  7. علاوه بر صدها مقاله و سخنرانی.

حکم اعدام

قوه قضائیه مصر او را به دلیل مشارکت در توطئه ترور جمال عبدالناصر رئیس جمهور این کشور به طور غیابی به اعدام محکوم کرد.

درگذشت

پروفسور امام سعید رمضان در مرداد 1416 هجری قمری/مطابق با 1995 در ژنو سوئیس درگذشت و جسدش به زادگاهش منتقل و در مصر به خاک سپرده شد، زیرا عربستان از دفن او در این شهر به خواست او خودداری کرد.


پانویس

  1. جعفر رائد، «آیت‌الله کاشانى آن طور که من شناختم»، تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 6 ـ 7، ص 331 ـ 332.

منابع

استان سیستان و بلوچستان

استان سیستان و بلوچستان در شرق جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت، بیش از ۱۱ درصد وسعت این کشور را دربرمی‌گیرد. سیستان شامل زابل و شهرهای اطرافش است و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از زاهدان تا چابهار می‌باشد.

سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.

مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای بلوچ و سیستانی می‌باشد که بلوچ ها به زبان بلوچی با لهجه های متفاوت و اغلب با مذهب تسنن و سیستانی ها به گویش پارسی سیستانی صحبت می کنند و عموماً پیرو مذهب تشیع اند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژه‌ای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم می‌خورد.

زاهدان مرکز این استان است که از طریق راه‌آهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راه‌آهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راه‌آهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.

استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوه‌های استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبه‌های فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوق‌العاده‌ای برای توسعه و آبادانی برخوردار است

دلیل نامگذاری

سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و بلوچستان نیز محل سکونت قوم بلوچ است.

پیش از اسلام

سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شده‌است. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی می‌باشد. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت داده‌اند. نام سیستان از نام اقوام آریایی «سکا» اخذ شده‌است. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافته‌اند.

«نیمروز» نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطوره‌ای ایران چون زال، سام و رستم نسبت داده‌اند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار می‌آمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال ۲۳ هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.

اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، «یعقوب لیث» صفاری بود. همچنین یعقوب لیث صفاری پس از شکست اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک، مدتی در این سرزمین فرمان رانده‌اند.

سر زمین سیستان دارای مکان‌های باستانی ودیدنی فراوانیست مانند کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا) است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور می‌کند. کوه خواجه از سه سلسله زمانی در خود آثاری بجا دارد از سه سلسله اشکانیان ساسانیان و حکومت‌های اسلامی بعد از آن.

سرزمینی که اکنون بلوچستان نام دارد، به اسم مکا «مکه» مشهور بوده که یونانی‌ها آن را «گدروزیا» نامیده اند. در زمان قدیم در سرزمین بلوچستان باتلاق بسیار وجود داشت و «اراینا» یا «ایرینا» در زبان سانسکریت به معنی باتلاق است و برخی معتقدند از ترکیب این کلمه با کلمه «مکا» کلمه‌ای پدید آمد که به مرور زمان به مکران تبدیل شد. کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچ‌ها در آن سکونت کردند.

در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نموده‌اند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپه‌های بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد می‌رساند.

آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد. فردوسی در شاهنامه، ازگردان بلوچ سخن گفته است یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگ‌های روان، بیابان‌های خشک و بی‌‌آب و سرسختی مردمان این سرزمین‌، اکثر قوای خویش را از دست داد .

در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین به وسیله عرب‌ها فتح و یکی از سرداران عرب به عنوان حاکم آن منصوب شد، ولی در اثر مخالفت‌ها و جنگ‌های مردم بلوچستان با وی، سرانجام این سرزمین را ترک کرد در سال سی‌صد و چهار هجری قمری، سرزمین بلوچستان به وسیله دیلمیان فتح گردید.

در زمان حکومت سلجوقیان در کرمان، منطقه بلوچستان نیز توسط آنها اشغال و تابع کرمان شد بعد از حکومت نادر، بلوچستان اسماً جزو ایران بود، اما حکومت مرکزی تسلط کاملی بر آن نداشت.

پس از اسلام

از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب می‌شد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالت‌ها و ولایت‌های کشور حکومت خانی داشت تا در سال ۱۳۰۷ ه. ش. پس از شکست دوست‌محمدخان بارکزایی قدرت حکومت مرکزی در این بخش کشور تثبیت شد.

جغرافیای استان

استان سیستان و بلوچستان با وسعتی حدود ۱۸۷٬۵۰۲ کیلومتر مربع، پهناورترین استان ایران می‌باشد،که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خطاستوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکم‌ترین استان‌های کشور است.

استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلوچستان تشکیل می‌شود و از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان، از جنوب بهدریای عمان و از مغرب به استان‌های کرمان و هرمزگان محدود می‌شود.

شمال استان، برآمده از آبرفتهای رودخانه هیرمند، که بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای داده‌است. کوه خواجه تنها پشتهٔ بلندی می‌باشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت می‌کند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر می‌رسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش می‌یابد، خشکسالی‌های مخرب توسعه پیدا می‌کند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظه‌ای را نشان می‌دهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان می‌وزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.

جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زده‌است. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی می‌باشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهره‌گیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصه‌های اساسی اقلیم منطقه‌است. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانه‌ای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آب‌های زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار می‌آیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آورده‌است. با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، می‌باشد.

شهرهای استان

آثار باستانی معروف

اقوام در سیستان و بلوچستان

لباس محلی

لباس محلی در بلوچستان بر می‌گردد به اقلیم و آب و هوای بلوچستان که حالت گرم و خشک دارد لباسشان هم را از قدیم‌الایام بیشتر برهمین اساس انتخاب کرده‌اند. پوشاک و لباس بلوچی نیز می‌تواند برای بررسی قدمت تاریخی این قوم و مطالعات فرهنگی و تبار شناسی مورد توجه قرار گیرد. لباس بلوچی، لباسی است که در یک منطقه بزرگ جغرافیایی از قدیم مورد استفاده مردم بوده است. مناطقی چون ناحیه سیستان و بلوچستان ایران، بخش‌هایی از خراسان (به خصوص جنوب آن)، بخش‌هایی از استان کرمان و هرمزگان، کشورهایی چون پاکستان، هندوستان، افغانستان و... از جمله نواحی هستند که مردمان ملبس به این لباس را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم. شباهت لباس برخی دیگر از اقوام ایرانی با لباس بلوچ به دلیل ریشه‌های مشترک مردمی، قومی، تبارشناسی، فرهنگی و تاریخی مردم ایران است.

گویش سیستانی

گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد.

این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری وتاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد.

سابقه تاریخی

فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده‌اند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقی‌مانده است.

یک سرود دینی به گویش سیستانی باقی‌مانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است.

خاستگاه

گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبان‌های ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند.

دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است.

نوشتار

گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است.

گونه های زبانی

چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.

زرگری

در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.

ادبی

گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.

سیدی

در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.

عربی

گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.

زبان بلوچی

اولین محققی که لهجه‌های بلوچی را بیشتر بطور سیستماتیک مورد مطالعه قرارداد ویلهلم گیگر Wilhelm Geiger بود. او بلوچی را به دو لهجه اصلی تقسیم کرده و بلوچی شمالی (سرحدی) و بلوچی جنوبی (مکرانی) نامید. وی همچنین بلوچی جنوبی را به گروههای شرقی و غربی و بلوچی شمالی را به گروههای شمالی و جنوبی که بترتیب توسط طوایف لغاری Leghلri و مری Mari نمایندگی می‌شدند تقسیم کرد. گیگر برای نشان دادن تفاوت لغوی لهجه‌ها به این واقعیت اشاره می‌کند که بلوچی جنوبی به میزان بالایی از زبانهای هندی همسایه لغت اقتباس می‌کند در حالیکه بلوچی شمالی بیشتر دارای لغات اقتباس شده با ریشه فارسی می‌باشد.(ترجمه و نقل از جهانی (۸۹)) یکی دیگر از محققین لهجه‌های بلوچی “سر جرج گریرسون” Sir George Grierson می‌باشد. او لهجه‌های بلوچی را به شرقی و غربی تقسیم کرد. وی معتقد بود که بلوچی غربی در محدوده حکومتی بریتانیا دارای سه لهجه می‌باشد و آنهارا بر اساس منطقه عمده‌ای که در آن صحبت می‌شوند، لهجه کراچی karلči، کیچی kیči و پنجگوری panjguri نامید.

محقق برجسته دیگری که بصورت سیستماتیک لهجه‌های بلوچی را مطالعه کرده است پروفسور جوزف الفنبین Josef Elfenbein می‌باشد، او در کتاب “زبان بلوچی، لهجه شناسی بامتن” برای نشان دادن تفاوت بین لهجه‌های مختلف، لیستی شامل آواشناسی، دستور (صرف و نحو) و لغت تهیه کرده و آنرا بعنوان معیار مقایسه شباهت‌ها و تمایز لهجه‌ها بکار برده است.

مدارس دینی

این استان، یکی از استان‌هایی است که بیشترین مدارس علوم دینی اهل‌سنت را در خود جای داده است استان سیستان و بلوچستان است. در دوران پیش از انقلاب تعداد مدارس علمیه در استان سیستان و بلوچستان محدود بوده و حداکثر از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کرد و علاقمندان به تحصیل علوم دینی برای فراگیری این علوم اغلب به کشورهای هندوستان و پاکستان مهاجرت می‌کردند. کیفیت مدارس دینی نیز به دلیل محدودیت‌های مختلف و کمبود علمای برجسته در حد پایینی بود. پیش از انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان 3 مدرسه دینی وجود داشت و اکنون 130 مدرسه دینی مخصوص برادران و 450 مدرسه دینی خواهران در استان در حال فعالیت هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و رشد روزافزون مدارس دینی در استان باعث شد طالبان علوم دینی از مهاجرت به کشورهای خارجی برای فراگیری علوم دینی بی‌نیاز گشته و مدارس متعددی در شهرهای مختلف استان راه‌اندازی گردید. هم اکنون تعداد مدارس دینی (مکاتب) و حوزه‌های علمیه در استان به بیش از 100واحد می‌رسد. رشد کیفی حوزه‌های علمیه باعث شده بسیاری از هموطنان اهل‌سنت از نقاط مختلف کشور و حتی کشور افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان برای تحصیل علوم دینی به مراکزدینی بلوچستان مراجعه کنند. تعداد محصلین علوم دینی در این استان 7000 نفر تخمین زده می‌شود، این در حالی است که رقم محصلین علوم دینی قبل از انقلاب در این استان از 300 نفر تجاوز نمی‌کرده است. هم اکنون عالی‌ترین سطوح دینی در حوزه‌های علمیه اهل‌سنت سیستان و بلوچستان تدریس می‌شود. در کنار مدارس علوم دینی اهل‌سنت در استان سیستان و بلوچستان موسسات و کانون‌های فرهنگی نیز فعال هستند. کتاب‌خانه‌های مجهز سالن‌های مطالعه خذمات بی‌نظیری را به اهل‌سنت ارائه می‌دهد.

منابع