محمد بن ابی بکر
محمد بن ابی بکر | |
---|---|
نام کامل | محمد بن ابیبکر |
نامهای دیگر | ابوالقاسم |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | ۱۰ ق، ۱۰ ش، ۶۳۱ م |
سال درگذشت | ۳۸ ق، ۳۷ ش، ۶۵۸ م |
دین | اسلام |
فعالیتها |
|
محمد بن ابیبکر فرزند خلیفه اول بود، اما از یاران مشهور و خاص حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) به شمار میرفت. او در سال دهم هجری یعنی زمان حجةالوداع پیغمبر به دنیا آمد. پس از فوت ابوبکر، مادر محمد یعنی اسماً بنت عمیس به ازدواج امیرالمومنین (علیه السلام) درآمد، بنابراین محمد بن ابوبکر در خانه حضرت امیر (علیه السلام) بزرگ شد. اسماً بنت عمیس ابتدا همسر جعفر بن ابیطالب (جعفر طیار) بود که پس از شهادت جعفر در جنگ موته به ازدواج ابوبکر درآمد.
محمد در جنگ جمل همراه حضرت بود، اما پس از این جنگ، امیرالمومنین استاندار وقت مصر یعنی قیس بن سعد بن عباده خزرجی را عزل و محمدبن ابوبکر را جایگزین او کرد. او در دوران زمامداری خود در مصر با مسائل و پدیدههایی مواجه شد که ضرورت داشت دستورات فقهی و شرعی آنها را از مولای خود بپرسد و همین پرسشها از حضرت امیر (علیه السلام) باعث شد تا یکی از مشهورترین منابع حقوق بشر امروزه در دستان ما باشد.
پدر و نسب پدری
پدر محمد بن ابیبکر، شخصیّت معروف صدر اسلام، یعنی عبدالله بن ابی قحافة بن عمرو تیمی معروف به ابوبکر است
مادر
مادر محمد بن ابیبکر، بانویی شریف و عفیف به نام اسماء بنت عمیس بود. وی از زنان معروف، شجاع و ولایت مدار صدر اسلام بود که در شهر مکّه با جعفربن أبی طالب (علیه السلام) ازدواج کرد و با ظهور بعثت نبوی (صلی الله علیه) به همراه همسرش از پیش کسوتان مسلمانان و ایمان آورندگان به پیامبر (صلی الله علیه) قرار گرفت.
جعفر بن ابی طالب (علیه السلام) به همراه زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، از سوی رسول خدا(صلی الله علیه) در رأس سپاهی عازم نبرد با رومیان شدند و پس از رویارویی با آنان در سرزمین شام، هر سه نفر به همراه تعداد زیادی از مسلمانان در آن جنگ که به جنگ موته معروف شد، به شهادت رسیدند. پس از شهادت جعفر بن ابی طالب(علیه السلام) معروف به جعفر طیار، اسماء به عقد ابوبکر بن ابی قحافه درآمد و پس از مدتی، محمد بن ابیبکر را به دنیا آورد[۱]. وی با این که همسر خلیفه اوّل بود، همیشه جانب اهلبیت (علیه السلام) را میگرفت و از آنان حمایت میکرد، محرم اسرار حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود و در غسل و کفن کردن آن حضرت حضور داشت. پس از مرگ ابیبکر (سال سیزدهم قمری) به عقد امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) درآمد و فرزند خردسالش (محمد) را نیز به خانه امیرمؤمنان (علیه السلام) آورد و در مکتب تربیتی آن حضرت پرورشش داد.
استانداری مصر
حضرت علی (علیه السلام) پس از خلافت، حاکمان و عاملان نالایق قبلی را بر کنار و افرادی شایسته به جای آنان منصوب کرد. در همین راستا قیس بن سعد انصاری را در ماه صفر سال 36 قمری به جای عبدالله بن ابی سرح، به استانداری مصر منصوب و او را به آن دیار اعزام کرد. هنگامی که امام علی (علیه السلام) سرگرم دفع غائله اصحاب جمل بود، معاویة بن ابی سفیان (حاکم طاغی و خود خوانده شام) در صدد نفوذ در سیاستهای قیس بن سعد و جذب وی به سوی خود برآمد. لذا با ارسال نامههایی متعدد عملاً وی و سرزمین مصر را هدف تیرهای شیطانی خویش قرار داد. قیس بن سعد با پاسخهای قاطع و اعمال رفتارهای متناسب با دیپلماسی آن زمان امید معاویه را به یأس تبدیل کرد، ولی تبادل نامههای متعدد میان آن دو، شایعاتی مبنی بر روابط و توافقهای پنهانی آن دو، علیه قیس منتشر و شخصیت وی را مورد پرسش قرار داد.
امیرمؤمنان (علیه السلام) با این که به صداقت و وفاداری قیس، اعتماد کامل داشت، در عین حال برای حفظ شخصیت و منزلت وی از یک سو و اجابت درخواستهای یاران نزدیک خود مبنی بر عزل او از استانداری مصر از سوی دیگر، به ناچار تصمیم گرفت به جای قیس، محمد بن ابیبکر را به این مقام منصوب نماید. به همین خاطر او را که جوانی انقلابی، متعهد و مبارز بود به مصر اعزام کرد[۲].
متن حکم امیرمؤمنان (علیه السلام) و توصیههای او در أمر زمامداری و کشورداری به محمد بن ابیبکر، بدین قرار است: «هذا ما عهد عبداللّه علی أمیرالمؤمنین؛ الی محمد بن ابیبکر حین ولاّه مصر. أمره بتقوی اللّه و طاعته فی خاص أمره و عامه، سره و علانیته، و خوف اللّه و مراقبته فی المغیب و المشهد و باللین للمسلم و الغلظة علی الفاجر و انصاف المظلوم، و التّشدید علی الظالم و العفو عن النّاس و الإحسان (الیهم) ما استطاع، فانّ اللّه یجزی المحسنین و یثیب المصلحین و أمره أن یلین حجابه و یفتح بابه ویواسی بین النّاس فی مجلسه و وجهه و نظره و أن یحکم بالعدل و یقیم القسط و لا یتّبع الهوی و لا یأخذه فی اللّه لومة لائم و کتب عبیداللّه بن أبی رافع[۳].»
محمد بن ابیبکر، پس از دریافت حکم از عراق عازم مصر شد و بر قیس بن سعد انصاری وارد و حکم امیر مؤمنان (علیه السلام) را بر او عرضه نمود و حکومت سرزمین پهناور مصر و شمال آفریقا را بر عهده گرفت. شایان ذکر است که قیس بن سعد، شوهر عمه محمد بن ابیبکر بود، زیرا فرسة بنت ابی قحافه، خواهر ابوبکر بن ابی قحافه، همسر قیس بود. بدین جهت میان قیس و محمد بن ابیبکر قرابت و نزدیکی وجود داشت. لذا محمد بن ابیبکر علاقمند بود که قیس بن سعد در کنارش بماند و با یاری و همفکری وی در برابر توطئههای معاویة بن ابی سفیان ایستادگی نماید، امّا قیس بن سعد از این که افرادی پشت سر او فرافکنی کرده و امیرمؤمنان (علیه السلام) را نسبت به وی بدگمان نمودند، آزرده خاطر شد و در مصر نماند و به مدینه منوره برگشت. پس از چند روز استراحت به سوی صفین رهسپار گردید تا در رکاب امیرمؤمنان (علیه السلام) بر ضد سپاهیان معاویة بن ابی سفیان بجنگد[۴].
شهادت جانسوز
فاصله شام تا مصر، بسیار کمتر از فاصله کوفه تا مصر است. بدین جهت نیروهای شامی خیلی زودتر از نیروهای کوفی وارد مصر شده و کار محمد بن ابیبکر را سخت کردند. محمد بن ابیبکر بنابه فرمان حضرت علی(علیه السلام) سپاهی به استعداد دو هزار رزمنده به فرماندهی کنانة بن بشر سکونی برای نبرد با سپاهیان شامی اعزام کرد و پس از آن، دو هزار نفر دیگر را نیز به یاری آنان گسیل داشت. عمرو بن عاص نیز معاویة بن حدیج سکونی را که هم طایفه کنانة بن بشر سکونی بود، در رأس سپاهی به نبرد مصریان اعزام کرد و از آن پس پشت سر هم گروههایی از شامیان را به یاری آنان میفرستاد.
دو سپاه در مصر با یک دیگر درگیر شده و بسیاری از طرفین، کشته و زخمی گردیدند و در این میان، کنانة بن بشر سکونی، فرمانده مبارز و دلاور مصری به شهادت رسید و باقی مانده مصریان پراکنده گردیدند. محمد بن ابیبکر که تمامی یاران و سربازان خود را به یاری کنانه فرستاده بود، در مرکز این ایالت، تنها مانده و با تعدادی اندک، نبرد بی امان خویش را ادامه داد و آن قدر جنگید تا یکّه و تنها شد و هیچ کس در کنار او باقی نماند. لذا برای گریز از دست دشمن جرّار، به بیرون شهر گریخت تا مبادا در دست آنان اسیر گردد.
امّا معاویة بن حدیج که به شدت وی را تعقیب میکرد. او را در خرابهای یافت که از شدت زخم و تشنگی در حال جان دادن بود. با همان وضع وی را اسیر کرد و با غل و زنجیر به سوی فسطاط - مقر فرماندهی عمرو بن عاص - منتقل نمود. عبدالرحمان بن ابیبکر که از مخالفان امیرمؤمنان (علیه السلام) و از هواداران عثمان مقتول بود، در سپاه عمرو بن عاص به سر میبرد و چون از اسارت برادرش باخبر گردید، به نزد عمرو بن عاص رفت و از او تقاضا نمود که از وی درگذشته و او را به قتل نرسانند.
عمرو بن عاص نیز پیامی به معاویة بن حدیج رسانید و از او خواست که محمد را سالم به فسطاط بیاورد، امّا معاویة بن حدیج سر باز زد و گفت: «قتلتم کنانة بن بشر و هو ابن عمی واخلّی عن محمد، هیهات هیهات؛ شما کنانة بن بشر را که پسر عمویم بود، در میدان نبرد کشتید امّا از من میخواهید که محمّد را رها کنم. هرگز هرگز.»
محمد بن ابیبکر از شدّت تشنگی درخواست جرعهای آب نمود، ولی معاویه بن حدیج با سنگ دلی و بی رحمی تمام، از آن امتناع نمود و در حالی که محمّد به شدت تشنه و بی رمق شده بود، به وی نزدیک و سرش را از بدن جدا کرد. آنگاه سرش را به فسطاط نزد عمرو بن عاص ارسال کرد تا او به شام نزد معاویه بن ابی سفیان بفرستد. سپس بدن مطهرش را در شکم حماری گذاشت و وحشیانه، آن را آتش زد و برگ سیاه دیگری در پرونده جنایت کاریهای خویش و سپاهیان معاویه بن ابی سفیان افزود.
امّا آن سپاهی که به یاری محمد بن ابیبکر از کوفه عازم مصر شده بودند، هنوز بیش از پنچ فرسنگ از کوفه دور نشده بودند که از قتل ناجوانمردانه وی و اشغال مصر به دست سپاهیان معاویه با خبر شده و به ناچار به سوی کوفه برگشتند[۵].
تاریخ شهادت جانگداز محمد بن ابیبکر بنا به گفته مورخان و سیره نویسان مصادف با نیمه جمادی الاولی سال 38 قمری بود[۶]. بنا به گفته شیخ عباس قمی (ره) هم اینک در مصر قبری است که منصوب به محمد بن ابیبکر است و در آن بدن مطهرش دفن گردیده و یا در آن جا به شهادت رسید این قبر شریف در آن جا مهجور است[۷].
اندوه مولا در شهادت یار فداکار
امیرمؤمنان (علیه السلام) با شنیدن خبر شهادت محمد بن ابیبکر بسیار متأثر و اندوهگین شد و مردم کوفه را به خاطر کندی در کمک و یاریرسانی به وی سرزنش کرد. آن حضرت درباره شهادت محمد بن ابیبکر در ضمن خطبهای فرمود: «ألا إنّ محمد بن ابیبکر رحمه اللّه (قد) قتل، و تغلب ابن النابغة (یعنی عمرو بن العاص) علی مصر. فعند اللّه نحتسب محمّداً، فقد کان ممّن ینتظر القضاء و یعمل للجزاء[۸].»
در جای دیگر فرمود: فقد کان (محمد) لی ربیباً و کان (من) ابنی اخی جعفر اخاً و کنت اعدّه ولداً[۹]. عبداللّه بن جعفر طیّار که برادر مادری محمد بن ابیبکر بود، دراینباره روایت کرد: «لمّا جاء علی بن ابی طالب (علیه السلام) مصاب محمد بن ابیبکر، حیث قتله معاویة بن حدیج السکونی بمصر، جزع جزعاً شدیداً[۱۰].» هم چنین از حضرت علی نقل گردید که آن حضرت فرمود: جزع و حزن ما بر محمد بن ابیبکر، به قدر شادی و سرور معاویه است و از زمانی که من وارد بر این جنگ (با معاویه) شدم برای هیچ کشتهای به اندازه محمد بن ابیبکر ناراحت و محزون نشدم[۱۱].
عکسالعملهای متفاوت
پس از شهادت مظلومانه و سرافرازانه محمد بن ابیبکر، جهان اسلام شاهد عکسالعملهای متفاوتی بود. از یک سو، معاویه و کاخ نشینان اموی در شام و اشغالگران مصر، اظهار شادمانی کرده و فتح مصر را جشن گرفتند. از سویی دیگر هواداران خلافت اسلامی، سایر مسلمانان غیرتمند، صحابه کبار پیامبر (صلی الله علیه) و وابستگان محمد بن ابیبکر ناراحت و غمگین شده و قاتلانش را نفرین کردند. از خواهر پدریاش عایشه نقل شد که وی بسیار ناراحتی و بی تابی میکرد و بر قاتلش، معاویة بن حدیج نفرین مینمود.
بلاذری دراینباره روایت کرد: «فلمّا بلغ ذلک عایشه(رض) جزعت علیه و قبضت عیاله و ولده الیها، و لم تأکل مذذاک شواءً حتی توفیت، و لم تعثر قطّ الاّ قالت: تعس معاویة بن حدیج[۱۲].» هم چنین اسماء بنت عمیس، همسر امیرمؤمنان (علیه السلام) در شهادت فرزندش محمّد بسیار ناراحتی و بی تابی میکرد و حضرت علی (علیه السلام) وی را تسلّی و دلداری میداد.
امام محمد باقر (علیه السلام) درباره ایمان و اعتقاد قوی محمد بن ابیبکر و وفاداری او نسبت به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «أن محمد بن ابیبکر بایع علیّاً علیه السّلام علی البرائة من أبیه (ابوبکر بن ابی قحافة)[۱۳].» علمای شیعه، وی را از اصحاب و از حواریون امام علی (علیه السلام) و ازاعضای اصلی شرطة الخمیس (فداییان حضرت علی (علیه السلام)) دانستند و در فضل و فضایلش سخنان زیادی بیان کردند. مرحوم آیت اللّه خویی (ره) - به نقل از رجال شناسان شیعه - دربارهاش فرمود: محمد بن ابیبکر؛ عدّه الشیخ فی رجاله تارة فی اصحاب رسول اللّه (صلی الله علیه)، و اخری فی اصحاب علی (علیه السلام)، قائلاً: محمد بن ابیبکر بن أبی قحافة؛ وعّده البرقی من اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) الذین کانوا من شرطة الخمیس، وعدّه المفید من اصفیاءِ اصحاب علی (علیه السلام) تارة، و من السابقین المقربین منه (علیه السلام) اخری، و من الحواریین ثالثة[۱۴].
پانویس
- ↑ الطبقات الکبرى(محمدبن سعد)، ج 8، ص 282
- ↑ بحارالانوار (علامه مجلسى)، ج 33، ص 533؛ أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» (بلاذرى)، ص294 و 310
- ↑ انساب الاشراف، ترجمة امیرالمؤمنین، ص 298
- ↑ الدرجات الرفیعة (سید على بن معصوم)، ص 340
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج 1 ص 616
- ↑ وقایع الایام (شیخ عباس قمى)، ص 249؛ نقد الرجال (تفرشى)، ج 4 ص 97؛ التحریر الطاووسى (صاحب المعالم)، ص 498
- ↑ وقایع الأیام، ص 250
- ↑ أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308
- ↑ همان، ص 309
- ↑ معجم رجال الحدیث (آیت اللّه خویى)، ج 51، ص 168
- ↑ وقایع الایام، ص 249
- ↑ أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308
- ↑ اختیار معرفة الرجال (شیخ طوسى)، ج 1، ص 282
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج 51، ص 241