سید روحالله موسوی خمینی
نام | موسوی خمینی، سید روحالله |
---|---|
نامهای دیگر | آیتالله خمینی
امام خمینی روح الله الموسوی الخمینی موسوی خمینی، روح الله |
نام پدر | سید مصطفی |
متولد | 1320ق مطابق با اول مهر 1281ش برابر با 24 سپتامبر 1902م |
محل تولد | خمين |
رحلت | 1368 ش یا 1409 ق یا 1989 م |
استادان | آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی، آيت الله محمد علی شاه آبادی؛ آيت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛ آيت الله میرزا علی اکبر حکمی یزدی |
برخی آثار | اسرار الصلاة، آداب الصلاة، چهل حدیث، تحریر الوسیلة، شرح حدیث «جنود عقل و جهل» |
سید روحالله موسوی خمینی (1281-1368ش)، معروف به امام خمينى (ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بيستم جمادى الآخره (روز ولادت دخت گرامی نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا (س)) 1320ق، مطابق با اول مهر 1281ش و 24 سپتامپر 1902م می باشد. جد اعلاى او، «سيد حيدر موسوى اردبيلى»، همراه با پدرزن خويش، «مير سيد على همدانى» براى تبليغ دين اسلام و آئين تشيع، در قرن هشتم هجرى از ايران به کشمير هجرت کرد.[۱] پدربزرگ او «سيد احمد» که براى کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالى خمين، وارد ايران شد و در خمين ساکن گرديد.[۲]
پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفى» از علما و چهرههاى درخشان منطقه خمين بود. او تحصيلات عاليه علوم دينى را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمين، به نشر احکام اسلام، رسيدگى به خواستههاى مردم و حمايت از مظلومان در برابر برخى خوانين ستمگر مىپرداخت. وى سرانجام در زمستان 1281ش12/ ذىالقعده 1320ق، در راه «خمين - اراک» به دست اشرار محلى به شهادت رسيد.[۳]بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر اميرمؤمنان على (ع) آرام گرفت. روحالله کوچک (حضرت امام) که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگىاش گذشته بود، بعدها با شنيدن ماجراى پدر، شيفته او گرديد و همواره از او ياد مىکرد؛ بهگونهاى که در بزرگسالى براى خود نام خانوادگى «مصطفوى» را برگزيد[۴]و در جوانى بعضى نوشتههايش را با نام «ابن الشهيد» تمام مىکرد.[۵]
دوره نخست (از 1281-1300ش)
کودکى و نوجوانی
روحالله با فراق پدر، در آغوش مادرى مهربان (بانو هاجر) و سرپرستى عمهاى دلسوز (صاحب خانم) و دايهاى پرهيزگار پرورش يافت. دوران کودکى و نوجوانى روحالله همزمان با بحرانهاى سياسى و اجتماعى ايران سپرى شد. وى از همان ابتداى زندگى، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا مىشد و تأثر خود را با ترسيم خطوطى بهصورت نقاشى بروز مىداد. شخصيت او در کنار خانواده و اطرافيان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته مىگرديد و آموزشهاى اوليه سوارکارى، تفنگدارى و تيراندازى را مىگذراند و در کوران حوادث به مجاهدى تمامعيار تبديل مىگشت.[۶]برخى از حوادث متأثرکننده اين دوران، مثل بمبباران مجلس، در نقاشىها[۷]و مشقهاى خوشنويسى[۸]دوران کودکى و نوجوانى او منعکس شده و در دسترس است.[۹]که نمونه آن، قطعه شعرى است در دفترچه يادداشت دوران نوجوانى (9-10 سالگى) با عنوان «غيرت اسلام کو جنبش ملى کجاست»، خطاب به ملت ايران.[۱۰]
مىتوان از آن نوشته، بهعنوان اولين بيانيه سياسى دوران نوجوانى روحالله ياد کرد و دغدغه ذهنى او را راجع به مسائل مملکتى فهميد. تمايلات روحالله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدى بود که در نهضت جنگل، پا از حد بيان و سرودن شعر در وصف ميرزا، فراتر نهاده، مىخواست به نهضت جنگل بپيوندد و چون براى او ميسر نشد، به درخواست او، مقدارى آذوقه به نام خود و برادرانش راهى جنگل شد.[۱۱]يک زمان نيز، مجالى پيدا کرده در راه بازگشت از مشهد به جنگل سفر مىکند و پايگاه ميرزا را از نزدیک مىبيند.[۱۲]
تحصيلات روحالله
سيد روحالله از همان کودکى تحصيلات خود را آغاز نمود. در آغاز، معلمانى به نامهاى «ميرزا محمود» و «ميرزا محمدمهدى» به خانه آمده و او را درس مىدادند. پس از آن نزد معلم ديگرى به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدى» را فراگرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جديد نيز بهرهمند گردد. مدتى نيز نزد برادر بزرگش «آقامرتضى» به فراگيرى «خوشنويسى» و علوم مقدماتى (سيوطى، منطق و مطوّل) پرداخت.[۱۳]
آغاز جوانى و هجرت
در سال 1300ش (1339ق)، در 19 سالگى به اراک رفت تا از حوزه علميّه «سپهدار» که زير نظر حضرت آيتالله عبدالکريم حائرى يزدى اداره مىشد، بهرهمند گردد. علومى چون «منطق» (در محضر آقا شيخ محمد گلپايگانى)، «مطول» (در محضر آقا ميرزا محمدعلى بروجردى)[۱۴]و «شرح لمعه» (در محضر آقا عباس اراکى)[۱۵]را در آنجا آموخت.
اولين خطابه رسمى روحالله
روحالله ضمن تحصيل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آيتالله سيد محمد طباطبائى، اولين خطابه خود را قرائت کرد و تحسين حاضران را برانگيخت. اين خطابه در واقع بيانيهاى سياسى بود که به جهت قدردانى از زحمات و خدمات علمدار مشروطيت از جانب حوزه علميه اراک از زبان يک طلبه جوان قرائت مىشد. از قول وى نقل شده: «... پيشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابيدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر مىکردم فردا بايد روى منبرى بنشينم که متعلق به رسولالله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولين تا آخرين منبرى که خواهم رفت، هرگز سخنى نگويم که جملهاى از آن را باور نداشته باشم و اين خواستن، عهدى بود که با خدا بستم. اولين منبرم طولانى شد، اما کسى را خسته نکرد... و عدهاى احسنت گفتند. وقتى به دل مراجعه کردم، از احسنتگويىها خوشم آمده بود؛ به همين خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هيچ منبرى پا نگذاردم».[۱۶]
دوره دوم زندگى روحالله (از 1300ش-1320)
اين دوره از زندگى روحالله با هجرت او به قم آغاز شد و با سياستهاى دينزدايى دوره رضاخانى (1304-1320ش) همزمانى داشت. اين زمان، روحالله مشغول تحصيل، تدريس، تأليف کتاب و آشنايى با علماى برجسته مبارزى، همچون: «حاج آقا نورالله اصفهانى»[۱۷]، «مدرّس»[۱۸]و برخى ديگر بود. هدف عُلما در اين دوره اختناق رضاخانى، حفظ حوزه علميه قم بود که ثمره آن در راهبرى مردم و تأسيس حکومت اسلامى به سال 57 نمايان شد. بااينهمه، نقش بىبديل آيتالله سيد حسن مدرس در تکوين شخصيت سياسى و دميدن روح مقاومت در روحالله جوان شايان توجه است. آقا سيد روحالله در سال 1301ش (1340ق)، در سن 20 سالگى همراه استادش «حضرت آيتالله عبدالکريم حائرى يزدى»، مؤسّس حوزه علميّه قم به اين شهر هجرت کرد. دروس سطح را نزد «آيتالله سيد على يثربى کاشانى» به پايان رساند و پس از آن در درس خارج حضرت آيتالله حائرى شرکت کرده تا به درجه اجتهاد نائل آمد.
ازدواج
آقا روحالله در سال 1308ش، در27 سالگى، «خديجه ثقفى»، دختر «ميرزا محمد ثقفى تهرانى» را به همسرى برگزيد. ثمره اين پيوند، فرزندانى به نامهاى «سيد مصطفى» (1309ش)، «سيد احمد» (1324ش)، «سيده فريده»، «سيده زهرا» و «سيده صديقه» بود.
شخصيت علمى
آقا سيد روحالله با بهرهورى از استعداد فوقالعاده، رشتههاى مختلف علوم را بهسرعت طى کرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نيز در عالىترين سطح نزد اساتيد برجسته آن زمان (آيتالله حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و آيتالله ميرزا محمدعلى شاهآبادى) در قم فراگرفت و در مدت 6 سال، جهش فوقالعادهاى در اين علوم داشت. در سال 1315ش (1355ق) که حضرت آيتالله حائرى درگذشت، حاج آقا روحالله از چهرههاى سرشناس علمى حوزه علميّه قم بشمار مىآمد.
تدريس فلسفه
درس فلسفه او پيش از 28 سالگى، در سال 1308ش (1348ق) شروع شده بود. وى در آن زمان در مدرسه «دارالشفا» سکونت داشت و از اساتيد بزرگ فلسفه و حکمت الهى بشمار مىآمد. شاگردان او از چهرههاى فاضل و انديشمند حوزه علميّه قم بودند. حاج آقا روحالله خود، آنان را انتخاب مىکرد و مرتّب بهگونه کتبى و شفاهى، ايشان را مىآزمود.
تدريس عرفان
يکى ديگر از مجالس درس حضرت امام، درس عرفان بود. اين درس، ويژه شاگردان خاص و مورد اعتمادش بود. عرفان براى او جزو علايق اصلى بود؛ بهگونهاى که در سال 1307ش، کتاب شرح دعاى سحر را - که تفسير جامعى بود بر دعایى که امام محمد باقردر ماه رمضان مىخواند - نوشت. او دو سال بعد، «مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية» را نوشت. اثر ديگر وى در آن سالها، مجموعهاى از تفسيرها پيرامون «تفسير فصوص قيصرى» بود. عرفان، تأثير زيادى در شخصيت فکرى، روحى و نيز فعالیتهای سياسى آتى او داشت.
درس اخلاق
نخستين درسى که آقا روحالله پس از رحلت آيتالله حائرى آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود. او در اين درس، بهمناسبتهاى مختلف، اشاراتى گويا و گاه کنايهآميز، به وضعيت حکومت و اسلامزدايى پهلوى اول، مطرح مىکرد که برخورد حکومت رضاخانى را با وى در پى داشت. مأموران شهربانى حکومت تازه تأسيس پهلوى در قم، از ادامه اين درس در فيضيه جلوگيرى کردند. آقا روحالله نيز درس خود را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل نمود. کتاب «اربعين حديث» از نتايج اين درس اخلاقى - عرفانى است.[۱۹]
دوره سوم (از 1320-1340)
اين دوره از زندگى آيتالله حاج آقا روحالله با چهل سالگى آغاز مىشود. احاطه گسترده ايشان در علوم عقلى و تحقيقات فلسفى، وى را در زمره اساتيد اول فلسفه در حوزه علميّه قم قرار مىداد. او به شبهات عقلى و ايراداتى که به مکتب اسلام مىشد، پاسخگو بود؛ چنانکه کتاب «کشف الأسرار» را در پاسخ به کتاب «اسرار هزارساله» تأليف فرمود.
حوزه علميه قم با رحلت آيتالله حائرى (1315ش) و فشار روزافزون حکومت پهلوى، روزهاى سختى را مىگذراند. با آغاز دهه 20 و سقوط رضاخان، شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهم گرديد. آيتالله بروجردى شخصيت علمى برجستهاى بود که مىتوانست جانشين مناسبى براى مرحوم حائرى و حفظ کيان حوزه باشد. اين پيشنهاد از سوى شاگردان آيتالله حائرى و از جمله حاج آقا روحالله بهسرعت تعقيب شد. حاج آقا روحالله در دعوت از آيتالله بروجردى براى هجرت به قم و پذيرش مسئوليت خطير زعامت حوزه بسيار تلاش کرد. او در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328ش، طرح «اصلاح اساس ساختار حوزه علميه» را با همکارى آيتالله مرتضى حائرى تهيه کرد؛ هرچند با موانعى روبهرو شد.
تدريس خارج فقه و اصول
آيتالله حاج آقا روحالله درس خارج فقه و اصول خود را در سن 44 سالگى (در سال 1364ق)، که مصادف با ورود حضرت آيتالله بروجردى به شهر قم بود، آغاز کرد. پارهاى از ويژگىها و امتيازات درس خارج وى، طرح اشکالات هر مسئله و شرح و بسط کامل مباحث آن، مخلوط نکردن مباحث اصولى با مباحث فلسفى، طرح نظريات نو و ابتکارى و تقليد نکردن از علماى پيشين بود.
در اينجا شايسته است «اساتيد»، «مشايخ روايى» و «تأليفات» ايشان را (بيرون از زمانبندى دورهها) برشمريم.
استادان
حضرت امام در رشتههاى مختلف علوم، همچون ادبيات فارسى و عربى، فقه و اصول، منطق، فلسفه غرب و شرق، عرفان، کلام، هيئت و... محضر اساتيد متعددى را درک نمودند. برخى از اساتيد ايشان با توجه به پارهاى منابع[۲۰]بدين شرحاند:
- آقا ميرزا محمود افتخار العلماء؛
- ميرزا رضا نجفى خمينى؛
- آيتالله پسنديده؛
- حاج شيخ محمد گلپايگانى؛
- آقا ميرزا محمدعلى بروجردى؛
- آقا عباس اراکى؛
- ميرزا محمدعلى اديب تهرانى؛
- آيتالله سيد محمدتقى خوانسارى؛
- آقا شيخ محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى؛
- آيتالله سيد على يثربى کاشانى؛
- آيتالله حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى؛
- آيتالله حاج شيخ عبدالکريم حائرى؛
- آيتالله محمدحسين بروجردى؛
- آيتالله حاج ميرزا علىاکبر حکمى يزدى؛
- آيتالله ميرزا محمدعلى شاهآبادى؛
- آيتالله حاج ميرزا جواد ملکى تبريزى.
مشايخ روايى
- شيخ محمدرضا اصفهانى نجفى، آل شيخ محمدتقى اصفهانى، از محدث نورى، از شيخ انصارى؛
- سيد محسن امين، از سيد محمدهاشم موسوى رضوى هندى، از شيخ انصارى؛
- شيخ عباس قمى، از محدث نورى، از شيخ انصارى؛
- سيد ابوالقاسم دهکردى اصفهانى، از ميرزا محمدهاشم اصفهانى، از شيخ انصارى.
تأليفات
- مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية؛
- شرح دعاى سحر؛
- شرح اربعين حديث؛
- حاشيه بر فصوص الحکم قيصرى و مصباح الأنس؛
- حاشيه بر مفتاح الغيب؛
- أسرار الصلوة يا معراج السالکين؛
- رسالهاى در طلب و اراده؛
- حاشيه بر رساله شرح حديث رأس الجالوت، قاضى سعيد و شرح مستقلى بر حديث؛
- کشف الأسرار؛
- شرح حديث جنود عقل و جهل؛
- آداب الصلاة؛
- الرسائل؛
- کتاب البيع؛
- کتاب الطهارة؛
- أنوار الهداية في التعليقة على الکفاية؛
- مناهج الوصول إلى علم الأصول؛
- رسالة في الاجتهاد و التقليد؛
- زبدة الأحکام؛
- المکاسب المحرمة؛
- تحرير الوسيلة؛
- جهاد النفس يا جهاد اکبر؛
- حکومت اسلامى يا ولايت فقيه؛
- تفسير سوره حمد؛
- مناسک حج؛
- لمحات الأصول؛
- ديوان اشعار.
شاگردان
- آيتالله سيد جلالالدين آشتيانى
- آيتالله حسين تقوى اشتهاردى
- آيتالله عبدالله جوادى آملى
- آيتالله مرتضى حائرى يزدى
- آيتالله مهدى حائرى يزدى
- آيتالله سيد على خامنهاى
- آيتالله سيد مصطفى خمينى
- آيتالله جعفر سبحانى
- آيتالله سيد موسى شبيرى زنجانى
- آيتالله يوسف صانعى
- آيتالله حسن طاهرى خرمآبادى
- آيتالله محمد فاضل لنکرانى
- آيتالله محمدعلى گرامى
- آيتالله عباس محفوظى گيلانى
- آيتالله محمد محمدى گيلانى
- آيتالله حسين مظاهرى
- آيتالله محمدهادى معرفت
- آيتالله حسينعلى منتظرى
- آيتالله سيد عبدالغنى موسوى اردبيلى
- آيتالله سيد عبدالکريم موسوى اردبيلى
- آيتالله محمدرضا مهدوى کنى
- آيتالله حسين نورى همدانى .
توجه
گفتنى است افراد مزبور، کسانى هستند که برخى از آنان دروس امام را تقرير نموده و برخى به درجه مرجعيت نائل آمدهاند وگرنه از آن حضرت، شاگردان فاضل و دانشمند ديگرى نيز بهره جسته و در روند مبارزه، پيروزى و تثبيت و تداوم انقلاب اسلامى نقش داشتهاند، همچون: آيات و حجج اسلام بهشتى، ربانى شيرازى، سعيدى، صدر (موسى)، غفارى، قدوسى، مطهرى، مفتح، هاشمى رفسنجانى و...
دوره سوم زندگى او مصادف است با دو حادثه مهم: يکى، بروز جنگ جهانى دوم و ديگرى، اشغال ايران، خروج رضاخان از ايران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد حاج آقا روحالله، اين زمان، فرصت مناسبى براى قيام اصلاحى بود. با همه اميدهاى روحالله، قيام مورد نظر صورت نگرفت. او در اين دوره عالمى است کامل و جامع الشرايط، مُصلحى است هوشيار با پشتوانه دانش و بينش سياسى، با کولهبارى از تجربه دوران 20 ساله رضاخانى، که شناخت کاملى از اوضاع ايران و جهان دارد؛ لذا با صدور بيانيهاى در 1323/3/13ش (11 جماديالثاني 1363ق)، زمان مناسب تحول بنيادين را يادآورى مىکند: «امروز، روزى است که نسيم روحانى وزيدن گرفته و براى قيام اصلاحى بهترين روز است. اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براى خدا نکنيد و مراسم دينى را عودت ندهيد، فرداست که مشتى هرزهگرد و شهوتران بر شما چيره و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».
دوره چهارم زندگى امام (از 1340-1368)
مرجعيت
اين دوره، همزمان با رحلت آيتالله بروجردى (10 فروردين 1340) است. در اين هنگام، جمع فراوانى از علما و فضلاى حوزه به آيتالله حاج آقا روحالله اصرار نمودند که رساله عمليّه ايشان چاپ شود، اما او نپذيرفت؛ ازاينرو، فتاواى وى را از حاشيهاش بر کتاب «وسيلة النجاة» سيد ابوالحسن اصفهانى و نيز حاشيه بر «العروة الوثقى» به دست مىآوردند؛ تااينکه با وفات حضرت آيتالله حکيم(1349ش)، بخش معتنابهى از مردم، مقلد «حضرت آيتالله حاج آقا روحالله موسوى خمينى» شدند.
قيام پانزده خرداد 1342
اين دوره، آغازى براى رفع موانع براى دشمنان ايران و اسلام بود. همزمان با تسلط آمريکا بر امور مملکت، فشار بر رژيم براى اجراى اصلاحات آمريکايى افزايش يافت و در قالب اصلاحات ارضى و لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى با چشماندازى ظاهراً مردمفريب رخ نمود؛ ولى در باطن از اتحاد شومى خبر مىداد و تسلط آمريکا، اسرائيل و عوامل آنها را بر کليه شئون مملکت فراهم مىکرد. در اين زمان، حضرت آيتالله حاج آقا روحالله خمينى در برابر اصلاحات آمريکايى بهشدت ايستاد و رژيم شاه به تلافى آن، در دوم فروردين 1342 که مصادف بود با شهادت امام جعفر صادق (ع)، به مدرسه فيضيه يورش برد. در اين حادثه، تعدادى شهيد و مجروح شدند. حاج آقا روحالله در پى اين حادثه، خطاب به مردم و علماى نجف و قم فرمود: «امروز سکوت، همراهى با دستگاه جبار است» و در اعلاميه معروف خود تحت عنوان «شاهدوستى؛ يعنى غارتگرى»، جهتگيرى مبارزه را مشخص ساخت. راز تأثير شگفت پيام و کلام او را در روان مردم که تا مرز جانبازى پيش مىرفت، بايد در همين اصالت انديشه، صلابت رأى و صداقت بىشائبهاش با آنان جستجو کرد.
آيتالله خمينى در پيامى بهمناسبت چهلم فاجعه فيضيه دست به افشاگرى زد: «من مصمم هستم که از پاى ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم». ايشان نطق تاريخى خود را در 13 خرداد 1342 در مدرسه فيضيه ايراد نموده، خطاب به شاه گفت: «آقا من به شما نصيحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصيحت مىکنم؛ دست بردار از اين کارها. آقا اغفال مىکنند تو را. من ميل ندارم که يک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند». شاه فرمان خاموش کردن فريادش را صادر کرد. در شامگاه 14 خرداد آيتالله خمينى دستگير و به زندان قصر منتقل شد. صبح روز پانزدهم خبر بازداشت ايشان، به تهران و ساير شهرها رسيد. مردم به خيابانها ريخته، با شعار «يا مرگ يا خمينى» بهسوى کاخ شاه به حرکت درآمدند. قيام، با شدت سرکوب شد و به خون نشست. حکومت تصميم داشت او را پس از محاکمه اعدام کند؛ تااينکه اعلاميهاى به امضاى علما و مراجع منتشر شد که در آن بهصراحت، مرجعيت وى را تأييد کرده، خواهان آزادى او شدند. سرانجام حاج آقا روحالله پس از اعتراضات زياد، صبح روز 19 فروردين 1343، پس از ده ماه زندان و مراقبت، به قم برگردانده شد. قيام 15 خرداد 1342 علىالظاهر از جوشش و جنبش افتاد؛ اما افشاگرى او عليه تصويب لايحه کاپيتولاسيون (مصونيت قضايى کارمندان آمريکايى)، ايران را در آبان سال 43 در آستانه قيامى دوباره قرار داد. حاج آقا روحالله در روز 4 آبان 1343 بيانيهاى انقلابى صادر کرد و در آن نوشت: «دنيا بداند که هر گرفتارى که ملت ايران و ملل مسلمين دارند از اجانب است، از آمريکاست. ملل اسلام از اجانب عموماًو از آمريکا خصوصا متنفر است... آمريکاست که از اسرائيل و هواداران آن پشتيبانى مىکند...». سحرگاه 13 آبان 1343 او را بازداشت کرده و با يک فروند هواپيماى نظامى به ترکيه انتقال دادند و بار ديگر پس از يک سال او را به عراق (نجف) تبعيد کردند. انتقال او به نجف به اين منظور بود که شخصيت وى تحتالشعاع ديگر علماى حوزه بزرگ نجف قرار گيرد؛ اما ايشان ستارهاى درخشان در آسمان فقاهت آن حوزه هزار ساله شد و مورد احترام علماى آن شهر قرار گرفت.
اقامت در نجف
ايشان در نجف، درس خارج فقه خود را از سال 1344 در مسجد شيخ انصارى شروع کردند که از پربارترين درسهاى آن حوزه بشمار مىآمد. کتاب حکومت اسلامى يا ولايت فقيه ايشان نيز متن يکى از درسهاى خارج فقه آن دوران است. ايشان همواره رخدادهاى ايران را پيگيرى کرده و در برابر رژيم شاه موضع انقلابى داشتند. همچنين با تدريس نظريه «ولايت فقيه»، طرح بزرگشان را براى ايجاد حکومت اسلامى ارائه دادند. حاج آقا روحالله در مدت سيزده سال تبعيد خود در نجف، شاگردان فراوانى تربيت کرده که استوانههاى محکمى براى انقلاب اسلامى ايران شدند. ايشان از بدو ورود به نجف با ارسال نامهها و پيکهايى به ايران، ارتباط خويش را با مبارزان حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتى به پايدارى در پيگيرى اهداف قيام فرامىخواندند. واکنش تند ايشان در برابر برنامههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى و سياسى رژيم، همچون: «جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى»، «جشن هنر شيراز»، «ديکتاتورى حزبى رستاخيز»، «تغيير تاريخ رسمى کشور از مبدأ هجرت پيامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشى»، «تخريب معيشت فرودستان و گسترش حلبىآبادها»، «خريد بىرويه تسليحات نظامى از غرب»، «حرکت ايران همسو با اهداف آمريکا در خاور ميانه» و «سرکوب مبارزان سياسى» تنور مبارزه را گرم نگاه مىداشت.
اوجگيرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قيام مردم
هرچند رژيم شاه در سال 1355ش، در اوج اقتدار خود به سر مىبرد، اما با بحران مشروعيت روبهرو شده بود. سرکوبى مخالفان کار را بدانجا رساند که آن رژيم از بيرون مرزها، به نقض حقوق بشر متهم شد. شاه براى رفع اين اتهام و به خيال اينکه خطرى براى تداوم و ثبات رژيمش ندارد، سياست «فضاى باز سياسى» را آغاز کرد. «حضرت آيتالله خمينى» با رصد رخدادها و وضعيت ايران، در مرداد 1356 طى پيامى اعلام کردند: «اکنون بهواسطه اوضاع داخلى و خارجى و انعکاس جنايات رژيم در مجامع و مطبوعات خارجى، فرصتى است که بايد مجامع علمى و فرهنگى و رجال وطنخواه و دانشجويان خارج و داخل و انجمنهاى اسلامى در هر جا بىدرنگ از آن استفاده کنند و بىپرده بهپا خيزند». گروههاى مبارز و مردمى که شخص شاه را عامل استبداد و وابستگى مىدانستند، به استقبال پيام ايشان برآمده و منتظر فرصت براى اعتراضات اجتماعى بودند. درگذشت مشکوک آيتالله حاج آقا مصطفى خمينى، در اول آبان 1356 و مراسم پرشکوهى که در ايران برگزار شد، نقطه آغازى بر خيزش دوباره روحانیت و قيام جامعه مذهبى ايران بود. ايشان اين واقعه را از الطاف خفيه الهى ناميدند. رژيم شاه با درج مقالهاى توهينآميز عليه ايشان در روزنامه اطلاعات، انتقام گرفت. اعتراض مردمى به اين مقاله، به قيام 19 دىماه 1356 قم و ادامه اعتراضات در سال 57 منجر شد. رژيم، به کارهاى مردمفريب، مانند بستن مراکز فساد و آزادى مطبوعات دست زد؛ اما اراده مردم، با فرمان مقاومت از سوى امام، تغيير نيافت. سرکوب راهپيمايى 17 شهريور، نقطه عطفى در اوجگيرى مبارزه بود. امام مبارزان ميانهرو را از شعار «الزام شاه براى عمل به قانون اساسى با حفظ سلطنت مشروطه» برحذر داشتند که پيامد آن، تلاش رژيم براى فشار وارد آوردن به امام و اخراج ايشان از عراق بود. رفتن امام بهسوى کويت و ممانعت از پذيرش ايشان، پرواز به فرانسه و اقامت در «نوفل لوشاتو» را براى رهبر انقلاب رقم زد. ايشان توانست صداى انقلاب را رساتر به مردم ايران و جهان برسانند. بازتاب سرکوب دانشجوها و اقشار ديگر مردم در روز 13 آبان و راهپيمايى روز عاشورا در 20 آذر، کار را بر شاه و حاميان غربى او سختتر کرد. تغيير پىدرپى کابينهها و حکومت نظامى هم بر اراده امام و مردم بىتأثير بود. سران چهار کشور غربى (آمريکا، فرانسه، آلمان و بريتانيا) در نشست «گوادلوپ» به اين نتيجه رسيدند که اميدى به بقاى نظام سلطنتى در ايران نيست و خروج شاه و روى کار آمدن يک دولت غير نظامى مىتواند از شدت بحران بکاهد. امام با رفتن شاه، دستور تشکيل «شوراى انقلاب» را صادر کرده و با استقبال بىنظير مردم در روز 12 بهمن به وطن بازگشتند. انقلاب مردم با سخنرانى تاريخى در بهشت زهراى تهران و سپس تعيين دولت از سوى ايشان به سرانجام خوش پيروزى نزدیک شد. يوم الله 22 بهمن 1357ش، تنفس صبحى دوباره در جان ملت، روز پيروزى انقلاب و نقطه آغاز تحولات بزرگ تاريخى براى سرزمين ايران، آئين تشيع و جهان اسلام بود.[۲۱]
درايت، هوشمندى و اقتدار رهبرى حضرت امام خمينى، بهويژه در سالهاى نخست پس از پيروزى، بسيار درخشان و ممتاز است.
رهبر و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران
دوره رهبرى ده سال و چهار ماه ايشان رسما از 22 بهمن 1357ش، تا 14 خرداد 1368ش، ادامه داشت. حضرت امام خمينى ابتدا به تثبيت نظام سياسى جديد پرداخت و «جمهورى اسلامى» را با توجه به مبانى «اسلام سياسى شيعى» و مقتضيات دنياى جديد طراحى کردند. بلافاصله پس از پيروزى، با فراخوانى مردم به رفراندم براى تعيين نظام سياسى و تشکيل مجلس خبرگان و همهپرسى قانون اساسى، الگوى جديدى از حکومت اسلامى را به جهان نشان دادند. با فروپاشى استبداد پهلوى و رواج گسترده آزادىهاى اجتماعى، گروههاى مختلف توانستند با برگزارى نشستها و انتشار انديشههاى خود به رقابت بپردازند؛ اما به دليل نبود تجربه زندگى در فضاى باز سياسى و نبود نکات مورد اتفاق همه نيروهاى اجتماعى، اين فضا بهزودى به منازعهاى دامنگير تبديل شد. آرايش نيروهاى اجتماعى، بهويژه برخى گروهها و احزاب سياسى که متأثر از مکاتب سياسى غرب و شرق (ليبراليسم و کمونيسم) بودند و صفبندى آنها در برابر «مکتب انقلاب اسلامى» که برگرفته از انديشه سياسى حضرت امام و خواسته مردم ولايتمدار بود، رخدادهاى تلخ بىشمارى را در تاريخ انقلاب رقم زد. اين رخدادها همگام با رويکرد خصمانه استکبار جهانى به سرکردگى آمريکا و حمايت غرب و شرق از گروههاى معارض داخلى در کنار تهاجم نظامى رژيم بعثى عراق به نمايندگى از حاکمان مرتجع جهان عرب، شرايطى را رقم زد که مىتوان گفت هرکدام از آنها مىتوانست مسير انقلاب را تغيير داده، به شکست بکشاند؛ اما دست خداوند، هوشمندى و رهبرى مقتدرانه امام، جانفشانى، وفادارى و آگاهى مردم ايران، راه انقلاب را هموار کرد. حضرت امام خمينى در بهمنماه 1358، پس از عارضه قلبى، به تهران آمدند و با اقامت در آنجا سکان کشتى انقلاب را به دست گرفتند. بحرانهايى چون تغيير دولتها، اختلافهاى قواى سهگانه، شهادت جمع بسيارى از کارگزاران نظام، مشکلات ناشى از جنگ تحميلى و... با دست باکفايت ايشان فرومىنشست. درايت ايشان در ارائه نظريه «ولايت مطلقه فقيه» و تشکيل نهادهايى همچون «مجمع تشخيص مصلحت نظام»، راه برونرفت از بحرانها را فراروى انقلاب نهاد. ملت ايران نيز پاسدار ميراث بزرگ امام خويش بود و ايشان را در رواق چشمانش مىنشاند. علاقه مردم ولايتمدار به امام بهگونهاى بود که در سال 1368، در حالى با پيکر پاک ايشان پس از سالها تحمل سختىها و مشکلات، وداع مىکرد که حضور جمعيت، چندين برابر بيشتر از لحظه ورود وى به خاک وطن بود و عشق و پايدارى آنان عميقتر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب، جدىتر و نظامشان علىرغم همه توطئهها و حوادث، پرثباتتر از هر زمان ديگر شد. «جمهورى اسلامى»، بارزترين ثمره عمر حضرت امام است. ايشان اين نظام سياسى را بهگونهاى طراحى کردند که به هيچ فردى تکيه نداشته و در وصيتنامه خودشان به ملت چنين سفارش مىکنند که: «با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند که با رفتن يک خدمتگزار، در سدّ آهنين ملت خللى حاصل نخواهد شد؛ که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللَّه نگهدار اين ملت و مظلومان جهان است».
دیدگاه های تقریبی
اتحاد امت اسلام
آنچه که ملتها را به هم نزدیک میکند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ اسلام است.
اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محلههای یک شهر به هم نزدیکاند. و همه روی قواعد اسلامی موظفاند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحدالکلمه با کسانی که برخلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.
دو مشکل اساسی ممالک اسلامی
به نظر من، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومتها و ملت است که حکومتها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومتْ خودش را از ملت میداند، نه ملتْ خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومتهاست، اگر چنانچه حکومتها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملتها حاضرند برای همکاری. مشکل دوم که باز از مشکلهای اساسی است برای دولتها و ملتهای اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولتهاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین رااِخْوَه [2]میداند، در عین حال میبینیم که بین دولتهای اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت ـ که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیدۀ اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است ـ چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولتهای اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، ولو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همۀ قدرتها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همۀ تجهیزات بالاتر است.
………….. یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دستهای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دستهای حنبلی و دستهای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعهای که همه میخواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دستۀ دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها میخواهند نه این باشد نه آن، راه را اینطور میدانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همۀ ما مسلمان هستیم و همۀ ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم،و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم. …………………………………………. حضرات آقایان! همۀ ما مسئول هستیم. روحانیون در درجۀ اولِ مسئولیت هستند. روحانیون باید بروند در بلاد و در جاهایی که دوردست است [2]لازم است که بروند در دهات و قصبات و اعلام کنند مسائلی را که ما میگوییم. در جاهای دورافتاده ممکن است که یک اغفالهایی باشد، یک تبلیغات سوئی باشد. اینها در مراکزِ مثل تهران یا سایر بلاد عظیم نمیتوانند تبلیغات خلاف بکنند، لکن در قرا و قصبات دورافتاده، یک حرفهای غیرظاهر میزنند، غیر صحیح میزنند؛ مثلاً میگویند که اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلام باید از بین بروند! این خلاف اسلام است. اسلام اقلیتهای مذهبی را احترام گذاشته است؛ اسلام اقلیتهای مذهبی را در مملکت ما محترم میشمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنی ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنی نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسی که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرفها گوش بکنند.
……………………………. مسئلۀ اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشهاش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست میکردند و[به اختلاف]دامن میزدند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس [1]پیدا شد؛ وگرنه نه عوام اهل سنت به سنت رسولاللّه عمل کرده و میکنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمۀ اطهار کردهاند. ائمۀ اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازههای آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری میخواهند بکنند. قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق[اجرا]شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهای آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و همۀ جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهرهگیری کنند: مادی، میبینید که بهرهگیری کردند؛ بهرهگیری روحانی هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند. اینکه میبینید یک کلمه وقتی از یک آدمی در اینجا صادر میشود، آن را عَلَم میکنند و چند هزار، چند صد هزار چاپ میکنند، نه اینکه یک آدم معمولی این کار را بکند، این دولتها و این خارجیها هستند که به آن دامن میزنند و آنطور منتشر میکنند… .
یگانگی و برادری سنی و شیعه
ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا مذهب است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام[اختلاف کنیم]. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطۀ اختلاف مسلکی از اسلام مثلاً چه بکنیم. ما که میبینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همۀ ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دستهایی را که مثل سابق[میخواهند]ما را از هم جدا کنند قطع کنیم. …. من خدمتگزار همۀ شما هستم. ما آمدهایم که اسلام را از این وضع نجات بدهیم، مسلمین را از این تفرقهها نجات بدهیم. … ……………………… بحمداللّه شما توجه پیدا کردید که آنهایی که میخواهند بین اهل سنت و اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند نه شیعه. اینها اصلاً به اسلام کار ندارند. و الاّ کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با وحدت همۀ مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم انشاءاللّه، این نمیآید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشارهای از خارج هست. و قدرتهای بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همۀ گروههای اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند. …………………. یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترکها، با بلوچها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم. الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند . آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سُنّی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی مابین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنُّن هست، [1]چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم. … شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئههایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالفاند. نه با کُرد مخالفاند و نه با فارس مخالفاند؛ آنها با اساس مخالفاند؛ با اسلام مخالفاند. و همۀ مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.
…………….. …باید بین قشر دانشگاهی ومحصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم. وبین برادران اهل سنت وشیعه که اینها هم باهم باشند. همانطوری که اهل سنت چهار مذهب دارند که در کنار هماند، مذاهب نمیریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که مینشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همه مان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دین مان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هرکدام برای خودمان عملی داریم وبرای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا میشود دعوایی است که آنها ایجاد میکنند در بین ما.
رحلت
حضرت امام خمينى به دنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 ارديبهشت 1368، از روز دوم خرداد تحت عمل پزشکى قرار گرفتند. به دنبال مشکل اساسى که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بيمارى ايشان به وجود آمده بود، در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقيقه 13 خرداد سال 1368 خورشيدى (3 ژوئن 1989م) برابر با 24 شوال 1409ق، در 87 سالگى، روحشان از اين دنيا رحلت کرده، به ملکوت اعلا پيوست.
آنچه پس از ايشان از متاع مادى بهجا ماند، به گزارش ديوان عالى کشور - که مطابق اصل 142 قانون اساسى موظف بود دارایى رهبر و مسئولان ردهبالاى نظام را قبل و بعد از مسئوليت، رسيدگى و بررسى کند و حضرت امام نخستين کسى بود که صورت دارایى خود را در تاريخ 24 دىماه 1359 براى ديوان عالى ارسال نمود - بدين شرح است: «نهتنها به اموال امام چيزى اضافه نشده، بلکه قطعه زمين ارثرسيده به امام در خمين نيز پس از انقلاب، در زمان حيات ايشان بين مستمندان محل، تقسيم شده است. تنها ملک غير منقول امام، منزل قديمى ايشان در قم بود که از زمان تبعيد در سال 1343، عملاً در اختيار اهداف نهضت و محل تجمع مردم بوده است. مختصر وسايل اوليه زندگى در منزل، متعلق به همسرشان بوده و دو قطعه قالى مستعمل موجود، ملک کسى نيست و بايد به سادات نيازمند داده شود. از آن حضرت هيچ وجه نقدى باقى نمانده و هرچه هست، وجوهات است که ورثه، حقى در آن ندارند». بدين ترتيب، دارایى برجامانده از مردى که قريب به نود سال عمر کرد و بر قلوب مردم حکومت داشت، عينک، ناخنگير، شانه، تسبيح، قرآن، سجاده نماز، عمامه، لباس روحانى او و کتب دينى بود.
مراسم تشييع در روز 16 خرداد با حضور ميليونها نفر برگزار شد و پيکر ايشان همان روز در بهشت زهراى تهران، در جايى که اکنون «حرم امام خمينى» است، به خاک سپرده شد. او با «دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا»، به ديدار معبود شتافت.
پانویس
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص78
- ↑ همان، ص79 و 9
- ↑ همان، ص88، 90 و 122
- ↑ همان، ص105
- ↑ خاطرات آيتاللّه پسنديده (گفتهها و نوشتهها) - يادها، 9
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)،، ص131
- ↑ همان، ص150
- ↑ همان، ص193
- ↑ همان، ص153
- ↑ کوثر(مجموعه سخنرانىهاى حضرت امام...)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام...، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص232.
- ↑ همان، ص237.
- ↑ همان، ص192 و 193
- ↑ همان، ص 246
- ↑ همان، ص259
- ↑ همان
- ↑ آيتالله پسنديده و آيتالله مظاهرى، خبرنامه نخستين همايش حاج آقا نورالله اصفهانى، شماره اول، ص16-17 و شماره دوم، ص13-12
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص376 و صحيفه نور، جلد 1، ص255 تا 266
- ↑ برگرفته از پايگاه اطلاعرسانى حوزهنت، مجله: حضور - شماره 38، زمستان 1380، «ديدگاههاى مقام معظم رهبرى»، نویسنده: نامشخص، ص3، برگرفته در تاريخ 2 خردادماه 1394،
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص143، 180، 190، 192، 246، 259، 384، 385، 388 و 393؛ زمزم نور: زندگىنامه، آثار و... امام خمينى، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، تهران، چاپ نهم، ص9 و 10؛ رضا بابايى، کارنامه نور (زندگىنامه امام خمينى)
- ↑ انقلاب اسلامى ايران، جمعى از نويسندگان، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، 1384، ص94 تا 111.