آل بویه
آل بويه یک دولت شيعي است که با همکاري سه برادر از نسل بويه در بغداد تشکيل شد و به عنوان يکي از پرافتخارترين دولت هاي شيعي در تاريخ تشيع به شمار مي آيد. سه برادر بويهي با ابراز لياقت هاي فراوان توانستند ابتدا به عنوان فرماندهان سرزمين ديلم و آنگاه به عنوان مؤسس دولت مستقل بويهي در بغداد ابراز وجود کنند. آل بويه در زنده کردن شعائر شيعي نقشي به سزا داشتند. با وجود اقتدار حکمرانان نخستين دولت آل بويه، و ارائه خدمات متعدد رفاهي و مذهبي بر اثر بروز برخي عوامل، اين دولت نتوانست عمري دراز داشته باشد.
تاریخچه
نگاهي بيروني به تاريخ تشيع نشان از وجود ادوار مختلف با فراز و نشيب هاي فراوان در اين مکتب دارد. در مقاطعي از تاريخ، تشيع در افول و فشار بوده و برخي مقاطع نيز دوران اوج تشيع به شمار مي آيند. به طور طبيعي وجود دولت هاي شيعي در به اوج رساندن مذهب شيعه نقشي انکارناپذير داشته است که رشد و تعالي علمي و اجتماعي مذهب تشيع در برخي ادوار نتيجه وجود دولت هاي مقتدر شيعي بوده است. ظهور آل بويه و به قدرت رسيدن آنها در جهان اسلام را مي توان از جمله مقاطع اوج تشيع دانست.
شهر بغداد به عنوان پايتخت حکومت اسلام همواره به عنوان يک مرکز علمي در جهان اسلام به شمار مي آمده است، با وجود اين، دانشمندان شيعي از آزادي چنداني جهت ارائه نظريات خود برخوردار نبودند، با روي کار آمدن دولت شيعي آل بويه تا حدي از فشار موجود بر دانشمندان شيعي کاسته شد، از اين رو دانشمندان بسياري را مي توان نام برد که معاصر با دولت شيعي آل بويه بوده اند.
آل بويه در يک نگاه
آل بويه از گروهي از ساكنان منطقه ديلم(به معناي عام که شامل گيلان فعلي هم مي شود)، بودند که پس از پذيرش اسلام، مذهب تشيع را انتخاب کرده بوده و در گروه هاي بزرگي وارد ارتش خلافت شدند.
نام اين سلسله از «بويه» پدر سه برادري که آن را بنيان گذاشتند گرفته شده است. بويه پسر «فناخسرو» در ديلم با گمنامي و تنگ دستي زندگي مي کرد. از اينکه عموم تاريخ نويسان نوشته اند که روزيِ او از صيد ماهي بوده است، چنين فهميده مي شود که مسکن او در ناحيه گيلان فعلي و در يکي از سواحل دريا يا سواحل رودخانه اي بوده است.[1]
بويه سه پسر داشت که بعداً هر سه به سلطنت رسيدند. پسر بزرگ «علي» نام داشت، پسر دوم «حسن» و سومي «احمد» که بعد ها از طرف خليفه آن زمان القاب «معز الدوله»، «عماد الدوله» و «رکن الدوله» به ترتيب به آنها اعطا شد. اين سه پسر پس از تحمل سختي هاي زياد و با کوشش فراواني که به کار بردند، به پيشرفت فوق العاده اي نائل شدند و بنا به گفته ابن ابي الحديد چنان سلطنتي تشکيل دادند که در عظمت و شکوه ضرب المثل بود.
سلطنت آل بويه در زمان عضد الدوله(پسر رکن الدوله) به اوج قدرت و عظمت رسيد و از آن پس، روي به انحطاط نهاد.
آغاز حکومت آنها ذيقعده سال 321 هجري قمري و پايان آن بنا بر قول صحيح سال 448 هجري بود. دوران حکومت ايشان 120 سال ادامه داشت و هفده تن از آن خاندان به حکومت رسيدند.[2]
به قدرت رسيدن آل بويه
در آن دوران مناطق تحت تصرف دولت علويان و سرزمين ديلم به دست سه تن از اميران ديلمي به نامهاي «ماکان» «مرداويج» و «اسفار» اداره مي شد. ابو شجاع ديلمي که قبل از اين نيز در زمره علويان قرار داشت و به آنان خدمت کرده بود، همراه دو فرزند بزرگش علي و حسن در شمار سربازان ماکان در آورند و در سال 316 هجري در فتح طبرستان شرکت جستند.
علي بن بويه و برادرش حسن که شجاعت و دلاوري را از پدر به ارث برده بودند به دليل شايستگي هاي فوق العاده در جنگ آوري، به عنوان سرداران لشکر ماکان برگزيده شدند.[3]
پس از چندي، مرداويج و اسفار با يکديگر متحد شده، به قصد توسعه مناطق تحت نفوذ خويش بر ضد ماکان شورش کردند و پس از نبردهاي زياد، سرانجام لشکر ماکان مغلوب شد. پس از اين شکست علي و حسن همراه جمعي از سرداران و سربازان لشکر خويش از لشکر ماکان بيرون آمده و به مرداويج پيوستند.[4]
مرداويج که از جنگ آوري علي و حسن آگاه بود، آن دو و گروه همراهش را به گرمي پذيرفت و از آنان به خوبي استقبال کرد. شجاعت و مديريت نظامي فرزندان بويه، به ويژه علي، مرداويج را بر آن داشت تا فرمانروايي شهرهايي از مناطق تحت نفوذ خويش را به آنان بسپارد. بر اين اساس، فرمانروايي ولايت کرج و شهري در جنوب همدان، به علي و فرمانروايي مناطق ديگري از جمله همدان و دماوند نيز به ديگر ديلميان پناهنده سپرده شد.
واليان جديد ديلمي، با گرفتن مأموريت سياسي و نظامي از مرداويج به سوي مناطق تحت فرمان خويش روانه شدند. آنان ابتدا به ري رفتند تا چند روزي استراحت کرده، سپس به مناطق يادشده بروند.
در همين روزها مرداويج از سپردن فرمانروايي به ديلميان منصرف شد و بلافاصله نامه اي به برادرش «وشمگير» که والي ري بود، نوشت و از او خواست تا مانع خروج ديلميان از آن شهر شود و چنانچه برخي از آنان خارج شده اند از خروج ديگر افراد آنها جلوگيري کند.
نامه مرداويج ابتدا به دست عميد رسيد.[5] او موضوع نامه را مخفيانه به اطلاع علي رساند. علي با شنيدن اين خبر، قبل از اينکه وشمگير آگاه شود، از ري خارج شده و به سوي ولايت کرج به راه افتاد.
پس از خروج علي، وشمگير از موضوع نامه ي مرداويج با خبر شده، ولي ديگر دير شده بود و علي بر سکوي قدرت گام نهاده بود.
سرانجام علي بن بويه وارد کرج شد. علي با مردم و لشکريان بسيار خوب رفتار کرد. وي قلعه هاي آن شهر که به دست خرم اينان بود، را تصرف نمود. مرداويج عده اي از مأموران خود را براي انجام امور حکومتي به آنجا اعزام کرد، ولي اين عده با مشاهده ي شيوه ي رفتار و منش نيکوي علي به او ملحق شدند و از او اطاعت کردند.
علي بن بويه که اينک موقعيت مناسبي پيدا کرده بود و از مقبوليت عمومي و حمايت هاي گسترده مردمي بهره مند شده بود، به فکر توسعه ي محدودهي جغرافيايي و فرمانروايي خويش افتاد. بر اين اساس به جمعآوري و آماده سازي لشکريان و ساز و برگ نظامي پرداخت و خود را براي برداشتن گامي به جلو آماده کرد و در مدت کوتاهي توانست ابتدا اصفهان و سپس زنجان را فتح نمايد.
علي بن بويه در اواخر سال 323 ق برادرش حسن را براي فتح بلاد جبل (ري، همدان کاشان، قم، قزوين، نهاوند و لرستان) آماده نبرد کرد، ديري نپاييد که حسن به عنوان فرمانرواي جبال معروف گشت.
بعد از گذشت يک سال علي و حسن تصميم گرفتند که حکمراني بخشهايي از مناطق ديگر ايران را به برادر کوچکشان، احمد که 21 سال بيش نداشت، واگذار کنند.
پس از درگيري ها و نبردهاي کوچک و بزرگ در سال 334 ه ق. علي نواحي، مرزهاي جغرافيايي جنوب ايران را در نورديد و به شهر بزرگ بغداد رسيد. با ورود علي به بغداد، المستکفي ـ خليفه عباسي ـ پنهان گرديد. پس از آرامش نسبي در بغداد، خليفه اظهار داشت که بخاطر متفرق شدن ترکان پنهان شده تا علي بتواند به راحتي وارد بغداد شود.
چند روز پس از فتح بغداد علي بن بويه نزد خليفه رفت. خليفه به وي خلعت فرمانروايي داده از آمدن وي به بغداد اظهار خوشحالي کرد و به او لقب معزالدوله داد. همچنين به برادرش حسن لقب عماد الدوله و به برادرش احمد لقب رکن الدوله داد و دستور داد تا القاب و کنيه ي آنها بر سکه حک شود.[6]
و چنين بود که سه پسر ديلمي فرمانرواياني سه گانه شدند.
علل پيشرفت آل بويه
آل بويه چنان با سرعت پيش رفتند و به کيفيتي روي کار آمدند که براي هيچ کس قابل تصور نبود و اين امر معلول چند علت بود که به بعضي از آنها اشاره مي شود:
1. لياقت، استعداد، هوشياري و کارداني و حسن سياست و حسن تدبير و دلاوري و نيک نفسي آنان از عوامل بسيار مهمي بود که در پادشاهان نخستين آن سلسله وجود داشت؛
2. اطاعت محض سپاهيان از آنان؛
3. نارضايتي مردم از ظلم و ستم هاي عباسيان؛ به گونه اي که حتي در آغاز روي کار آمدن آل بويه «خزانه الرؤوس» (محلي که سرهاي دريده در آن نگه داري مي شد) از سرها انباشته شده بود که علاوه بر سر، دست و پاهاي بريده و قطع شده هم نگهداري مي شد؛
4. امداد هاي نجات بخش که در اين باره داستان هاي زيادي نقل کرده اند؛ به عنوان نمونه نقل شده که وقتي علي بن بويه به شيراز آمد، يارانش بر او گرد آمدند و پول خواستند و چنان به وي فشار آوردند که نزديک بود کارش مختل شود. علي دل مشغول و غمگين در حجره اي به پشت افتاده بود که ديد ماري از يک گوشه سقف بيرون خزيد و در گوشه ي ديگري فرو شد، از ترس آن که مبادا موقع خواب مار به او آسيبي رساند، به مأموران خود دستور داد تا مار را از سقف بيرون بياورند، معلوم شد که سقف دو لايه است. پس از گشودن غرفه بالا چند صندوق پر از مال يافتند. علي آن اموال را ميان لشکريان تقسيم کرد و از سقوط نجات يافت.
5. عامل ديگر پيشرفت علي بن بويه سخاوت و بلند نظري او بود که همگان را تحت تأثير خويش قرار مي داد.[7]
آنچه نگارنده از زندگي برادران بويه اي دانسته است، اين است که دست استمداد الاهي در کنار آنها بود؛ چرا که آنها لياقت و شايستگي خويش را به اثبات رسانده بودند و خداوند آنها را در راه رسيدن به اهدافشان ياري رساند، تا شيعيان درد کشيده ي از حکومت جور عباسي را ياري کنند.
شعار هاي آل بويه
به قدرت رسيدن آل بويه در بغداد باعث تقويت تشيع گرديد، با ورود معز الدوله به بغداد خليفه عباسي ـ رئيس شيعيان بغداد به نام شافعي را بازداشت کرده بود ـ به خواري از مسند خلافت پائين آورده شد.
قبل از آل بويه، شعارهاي شيعه علني نبود و به ندرت اتفاق مي افتاد که بتوانند آشکارا شعارهاي خود را برپا کنند. از زمان تسلط آل بويه بر عراق و از ميان بردن اختيارات خليفه فعاليتها و شعارهاي شيعه، کم و بيش علني شد.
آثار شعارهای آل بویه
تلاش هاي آل بويه در اين زمينه نتايجي را به دنبال داشت که برخي از آنها عبارتند از:
1- گفتن «اشهد ان علياً ولي الله» و « حي علي خير العمل» در اذان.[8]
2- گفتن شعر در مدح ائمه خصوصاً در واقعه کربلا و رسميت آن از جانب آل بويه.[9]
3- رفتن به زيارت ائمه اطهار عليهم السلام و حتي توجه به زوار و ساختن استراحتگاه براي زائران.[10]
4- عزاداري دسته جمعي براي امام حسين که سالهاي سال انجام نشده بود.[11]
خدمات اجتماعي آل بويه
آل بويه افزون بر زنده کردن برخي شعائر شيعي، خدمات اجتماعي ارزنده اي نيز براي جامعه اسلامي آن زمان انجام دادند. برخي از آنها عبارتند از:
خدمات امنيتي
عضد الدوله به عنوان امير و سرداري توانمند به خوبي مي دانست که اداره ي يک کشور اسلامي و ايجاد رفاه و آسايش کامل براي مردم، نيازمند برقراري امنيت است. بر اين اساس هنگام ورود به بغداد متوجه شد که راهزنان امنيت راههاي منتهي به آن شهر را از بين برده اند. از اين رو به لشکريان خود مأموريت داد تا دزدان آن مناطق را دستگير کرده يا از بين بيرند. يکي ديگر از تدابير امنيتي عضد الدوله گروگان گيري سران قبايل غارتگر بود. وي تني چند از سران قبايل را روانه زندان مي کرد و هر چند وقت يک بار، گروگان ها را با عده اي ديگر از آنها جايگزين مي نمود.
عضدالدوله به منطور ايجاد امنيت خارجي و کنترل آمد و شد اتباع خارجي دستور داد تا نگهبانان مسافراني که بدون گذرنامه رفت و آمد مي کردند، را بازداشت کنند.
در سايه چنين تدابيري امنيت نسبي در بغداد حکمفرا شد.
خدمات عمراني و رفاهي
برخي از خدمات عمراني و رفاهي آل بويه به ويژه عضدالدوله عبارتند از:
الف. ساختن استراحت گاه و پاسگاه هايي ميان راه ها به منظور آسايش مسافران و رهگذران؛
ب. مقرر کردن کمک ماهيانه براي افراد بي بضاعت و تنگ دست؛
عضدالدوله در اين باره بين مسلمان و غير مسلمان فرق نمي گذاشت.
ج. ساختن بازارها و مساجد متعدد؛
د. ساختن بيمارستان عضدي در بغداد؛
عضد الدوله در احداث اين بيمارستان تلاش فراواني کرد و تمام امکانات پزشکي و داروهاي مورد نياز آن بيمارستان را از شهرهاي ديگر به بيمارستان بغداد منتقل کرد.
هـ . احداث بيمارستان اصفهان؛
و. احداث ساختماني به نام دار الشفاء يا دار المجانين (تيمارستان) در بغداد.[12]
مديريت تنش هاي مذهبي
عضد الدوله با مشاهده فتنه هاي مداوم ميان شيعه و سني کارهايي در جهت از بين رفتن اين تنش ها انجام داد. برخي از آن اقدامات عبارتند از:
الف. جلوگيري از داستان سرايي و قصه گويي در مساجد و معابر عمومي؛
ب. متوقف کردن موقت جشن عيد غدير که باعث حساسيت اهل سنت بود؛
ج. بنيان گذاشتن سازمان اطلاعات و جاسوسي؛
4- معين کردن پيک هاي خبر رساني که مي بايست اخبار بين شيراز و بغداد را هفت روزه منتقل مي کردند.[13]
خدمات علمي
در دولت عضد الدوله اقشار فرهنگي و علمي جايگاهي ممتاز داشتند و به طور کلي دانشمندان ـ به ويژه دانشمنداني که تخصص آنان کاربرد علمي داشت ـ مورد تشويق آل بويه قرار مي گرفتند. آل بويه وزيراني همچون ابن الاحمه و صاحب بن عباد دو تن از مشهور ترين دانشمندان علوم عربي (مثل نحو و ......) را در خلافت خود داشتند ضمن آنکه گروه برجسته اي از شاعران عرب در دربار آل بويه حضور داشتند.
مرحوم شيخ مفيد در دولت آل بويه، با عظمت و کرامت بود و عضد الدوله بارها به زيارت وي رفت و شيخ صدوق که با دعوت رکن الدوله به ري آمد. سيد رضي ـ يکي از بزرگترين دانشمندان شيعي آن زمان ـ به فرمان بهاء الدوله ديلمي به عنوان نقيب علويان عراق و قاضي القضاه حکومت آل بويه منصوب شد. همچنين مي توان از علماي برجسته اي چون سيد مرتضي، شيخ طوسي و ابن جنيد اسکافي نام برد که با دولت آل بويه همکاري داشتند.[14]
به جز علماي علوم ديني، استخري جغرافيدان، ابوالوفاي بوزجاني رياضي دان، النسوي که اعداد هندي را رايج کرد، يماني فخر الدوله يک رصد خانه براي آنان در بغداد بنا نمود و بالاخره پزشکان برجسته اي چون المجوسي مورد حمايت آل بويه بودند.
کتابخانه هاي شيراز، ري و اصفهان نيز که به وسيله دولتمردان آل بويه بنا گرديده اند، تحسين جهانيان را برانگيختند. مشهور است که ابن سينا نزد شمس الدوله جايگاه و مقامي عالي، در حد يک وزير داشت.[15]
افول آل بويه
با در نظر گرفتن محبوبيت و موقعيت يک سؤال پيش مي آيد و آن اين است که چه شد که آل بويه با آن همه اقتدار و عظمت رو به افول و نابودي نهاد؟
با گذري کوتاه بر تاريخ آل بويه مي توان چند عامل را در افول آنها تأثيرگذار دانست:
اختلافات خانوادگي
از بين رفتن روح اطاعت از پيشگامان و پاره شدن زنجير هاي اتحاد ميان سران و زمامداران و نابود شدن وحدت خانوادگي ميان دولتمردان مهمترين عامل در زوال آل بويه بود. در سال هاي پاياني دولت عضد الدوله جرقه هايي از اين گونه مسايل در ميان زمامداران بويه اي زده شد؛ ولي عضد الدوله با کياست و آينده نگري آنها را برطرف کرد.
پس از فوت عضد الدوله برخي از حاکمان و فرمانروايان مناطق مختلف ايران و عراق که ارتباط خانوادگي و نسبت فاميلي، با يکديگر داشتند، بر خلاف روحيه ي پيشينيان، راه خود مختاري و دست اندازي به مناطق تحت نفوذ ديگران را پيش گرفتند، اين گونه توسعه طلبي ها موجب شد تا درگيري هاي کوچک و بزرگ و قتل و غارت هايي رخ دهد، به تدريخ جنگهاي داخلي به اوج خود رسيد. دشمناني که در آن سوي مرزها انتظار چنين روزي را مي کشيدند موقعيت را مناسب ديده و فعاليت هاي بنيان کن خود را آغاز کردند.[16]
نابساماني اقتصادي
برخي از فرمانروايان دولت آل بويه بر اثر سوء مديريت موجب کاهش ذخاير مالي دربار شدند. سپاهيان حکومت که از مهمترين اقشار دولتي به شمار مي آورند، به دليل تنگ دستي و اوضاع نابسامان اقتصادي گاهي دست به شورش مي زدند. فخر الدوله که پس از مرگ پدرش در سن چهار سالگي به حکومت ري رسيد، و به کمک مادرش به کشورداري مشغول شده، نتوانست سپاهيان خود را از نظر مالي تأمين کند. لشکريان هر روز براي دريافت پول بيشتر او را تحت فشار قرار داده و آزار مي دادند. نياز مالي آنان باعث شد که فخر الدوله براي رهايي از فشار به يکي از دشمنان خارجي متوسل شود. سلطان محمود غزنوي که وضع را چنين ديد، از تقاضاي او سوء استفاده کرد و در سال 420 ق به ري حمله کرد و به حکومت آل بويه در آن منطقه که روزگاري مهد عظمت و قدرت بويهيان بود خاتمه داد.[17]
اختلافات مذهبي
يکي از بحران هاي ريشه دار و پر دامنه در بغداد، اختلافات مذهبي ميان شيعيان و مخالفان آنان بود. بغداد از يک سو مرکز و پايتخت خلافت عباسيان قلمداد مي شد و از سوي ديگر مرکز مذهبي اهل سنت متعصب بود. بر همين دليل توقع کوچکترين حرکتي از تشيع نمي رفت چه بسا هر فعاليتي از شيعيان ضعف و زبوني اهل سنت را به تصوير مي کشيد. ظهور دولت شيعي آل بويه و تصرف مرکز خلافت عباسيان و آزاديهاي سياسي و مذهبي شيعيان موجب شد اين گونه تنش ها شدت يابد و در بسياري از مواقع وزرا و دولت مردان عباسي خود موجب شعله ور شدن آتش اختلافات مذهبي بودند. البته نبايد از نظر دور داشت که سياست هاي نابخردانه برخي حاکمان آل بويه در ايجاد يا گسترش بحران بي تأثير نبود.[18]
نظاميان آل بويه
ارتش آل بويه به جاي مواجب نقدي، اقطاع دريافت مي کردند، ولي اقطاع آنها راضي نمي کرد. ارتش آل بويه همانند ارتش سلسله هاي قبل از آن، خود را سنگ بناي کل نظام مي دانستند و از اين موفقيت خود بهره مي بردند. هسته ي اصلي ديلمي در ارتش آل بويه، براي دراز مدت کافي به نظر نمي رسيد. بنابراين، آل بويه حتي پيش از فتح بغداد، همانند مرداويج لشکرهاي بردگان ترک را به ارتش خود افزودند. اين لشکر ها براي هر ارتش اسلامي در شرق ضروري به نظر مي رسيدند. ترکان در برابر ديلميان، هنگامي که از اصول تخطي مي کردند به کار مي رفتند و برعکس اين امر نيز صادق بود. مهم تر اين بود که ترکان عمدتاً سواره نظام بودند، اما ديلميان که زادگاهشان در کوه و جنگل بود، پياده نظام بودند. به تدريج کردها و غيره نيز در ارتش استخدام شدند. علاوه بر رقابت ميان گروه هاي قومي گوناگون اين واقعيت نيز وجود داشت که حداقل در آغاز حکومت آل بويه ترکاني که جايگزين ديلميان شدند، سني بودند. رفته رفته سربازگيري از ميان نيرو هاي ديلمي کاهش يافت تا آنجا که ارتش آخرين اخاف آل بويه را فقط سربازان ترک تشکيل مي دادند.[19]