اصول فقه
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۰۹:۳۱، ۴ ژوئیه ۲۰۲۱ (ساعت هماهنگ جهانی) (۳ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با در دست ساخت جایگزین میکنید. |
اصول فقه را علم دستور استنباط خوانده اند و گفته اند مجموعه قواعد و روش هایی است که استنباط احکام جزئی و فرعی از منابع فقه را ممکن می سازد.
تعریف علم اصول
شهید آیت الله محمدباقر صدر (رض) در تعریف علم اصول میگویند: «العلم بالعناصر المشترکه فی عملیته الاستنباط الحکم الشرعی».[۱]
از مجموع تعاریفی که راجع به علم اصول شده، این نتیجه حاصل میگردد که:
علم اصول در حقیقت روش صحیح استنباط را از منابع فقه، در فقه به ما می آموزد. از این رو، علم اصول مانند علم منطق از جمله علوم «دستوری» است و به تعبیر شهید مطهری (ره) به «فن» نزدیکتر است تا «علم»، یعنی در این علم درباره یک سلسله «بایدها» سخن می رود و نه درباره یک سلسله «است»ها.[۲] بر این اساس، باید گفت فقه و اصول دو علم به هم وابسته اند و این بستگی و پیوستگی مانند وابستگی فلسفه و منطق است و به قول شهید آیتالله صدر (ره) بهتر و صحیح تر آن است که علم اصول را «منطق فقه »بنامیم، زیرا نسبت اصول و فقه مانند نسبت منطق به فلسفه است.[۳]
به عبارت بهتر، علم اصول مقدمه ای برای ورود به علم فقه است و در واقع، اصول فقه همان پایه ها و ریشه های فقه است. بنابراین، علم اصول فقه مهمترین علمی است که برای ورود به فقه باید آموخته شود. علم اصول در واقع ابزار و اصول کار فقیه است. این علم علمی است شیرین و جزو علوم ابتکاری مسلمین است.[۴]
تعریف فقه
فقه در لغت عرب به معنای فهم عمیق است.
و در اصطلاح، فقه یعنی فهم عمیق و استنباط دقیق احکام و مقررات اسلامی از منابع و مدارک مربوط و تفقه از همین ریشه گرفته شده است.
قرآن مجید چنین میفرماید: «و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون»[۵]؛ مومنان نباید همه با هم سفر کنند. چرا از هر گروه دسته ای سفر نکنند تا در کار دین، دانش بیاموزند و چون بازگشتند قوم خود را هشدار دهند، شاید آنها بترسند.
فقه از نگاه شهید مطهری
اسلام شناس بزرگ، استاد شهید مطهری (ره) برای تبیین کلمه فقه و فقاهت می گویند: «اطلاعات ما درباره امور و جریانهای جهان دو گونه است: گاهی اطلاعات سطحی است و گاهی عمیق است. از امور اقتصادی مثال میآوریم ما دائما مشاهده میکنیم که کالایی در سالهای پیش موجود نبود، اکنون به بازار آمده است و برعکس، یک سلسله کالاهای دیگر که موجود بود، اکنون یافت نمیشود. قیمت فلان کالا مرتب بالا میرود و قیمت فلان کالای دیگر ثابت است. این اندازه اطلاعات برای عموم ممکن است حاصل شود و سطحی است. ولی بعضی افراد اطلاعاتشان درباره این مسائل عمیق است و از سطح ظواهر به اعماق جریانها نفوذ میکند و آنها کسانی هستند که به ریشه این جریانها پیبردهاند، یعنی میدانند که چه جریانی موجب شده که فلان کالا فراوان شود و فلان کالای دیگر نایاب، فلان کالا گران شود و فلان کالا ارزان. و چه چیز موجب شده که سطح قیمتها مرتب بالا رود؟ تا چه اندازه این جریانها ضروری، حتمی و غیرقابل اجتناب است و تا چه اندازه قابل جلوگیری است؟ اگر کسی اطلاعاتش در مسایل اقتصادی به حدی برسد که از مشاهدات سطحی عبور کند و به عمق جریانها پی ببرد، او را «متفقه» در اقتصاد باید خواند.
مکرر در قرآن کریم و اخبار و روایات مأثوره از رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار امر به تفقه در دین شده است. از مجموع آنها چنین استنباط میشود که نظر اسلام این است که مسلمین، اسلام را در همه شؤون عمیقا و از روی کمال بصیرت درک کنند. البته تفقه در این که مورد عنایت اسلام است، شامل همه شؤون اسلامی است. اعم از آنچه مربوط است به اصول اعتقادات اسلامی و جهانبینی اسلامی، و یا اخلاقیات و تربیت اسلامی، و یا عبادات اسلامی و مقررات مدنی اسلامی و یا اجماعیات اسلامی و یا آداب خاص اسلامی در زندگی فردی و یا اجتماعی و غیره، ولی آنچه در میان مسلمین از قرن دوم به بعد در مورد کلمه «فقه» مصطلح شد، قسم خاص آن است که میتوان آن را «فقه الاحکام» یا «فقه الاستنباط» خواند و آن عبارتست از: «فهم دقیق و استنباط عمیق مقررات عملی اسلامی از منابع و مدارک مربوطه».
احکام و مقررات اسلامی درباره مسایل و جریانات، به طور جزئی و فردی و به تفصیل درباره هر واقعه و حادثه بیان نشده است و امکان هم ندارد، زیرا حوادث و وقایع در بینهایت شکل و صورت واقع میشود، بلکه به صورت یک سلسله اصول، کلیات و قواعد بیان شده است. یک نفر فقیه که میخواهد حکم یک حادثه و مسأله را بیان کند، باید به منابع و مدارک معتبر که بعدا درباره آنها توضیح خواهیم داد، مراجعه کند و با توجه به همه جوانب، نظر خود را بیان نماید. این است که فقاهت توأم است با فهم عمیق و دقیق و همه جانبه.
فقها در تعریف فقه این عبارت را به کار بردهاند: «هوالعلم با الاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفضیلیه» یعنی فقه عبارت است از علم به احکام فرعی شرع اسلام (یعنی نه مسایل اصول اعتقادی یا تربیتی بلکه احکام عملی) از روی منابع و ادله تفضیلی».[۶]
گفتیم علم اصول فقه به ما راه و روش و دستور صحیح استنباط و احکام شرعی را از منابع اصلی میآموزد. پس باید بدانیم که آن منابع چیست و چند تا است؟ و آیا همه مذاهب و فرق اسلامی درباره آن منابع از هر جهت، وحدت نظر یا اختلاف نظر دارند؟ اگر اختلاف نظری هست، چیست؟ اول نظر علما و فقهای شیعه را درباره منابع فقه بیان میکنیم و ضمن توضیح هریک از منابع، دیدگاه علمای سایر مذاهب اسلامی را نیز از نظر میگذرانیم: منابع فقه از نظر شیعه ـ به استثنای گروه قلیلی به نام «اخباریین» ـ چهار مورد است: 1ـ کتاب خدا، قرآن که از این پس به تعبیر فقها و اصولیین و به اختصار از آن با عنوان «کتاب» یاد میکنیم، 2ـ سنت، یعنی قول و فعل و تقریر پیغمبر یا امام، 3ـ اجماع، 4ـ عقل. این چهار منبع در اصطلاح فقها و اصولیین «ادله اربعه» خوانده میشوند و معمولاً میگویند علم اصول در اطراف ادله اربعه بحث میکند. اکنون لازم است درباره هر یک از این چهار منبع توضیحاتی بدهیم و ضمنا نظر علمای سایر مذاهب اسلامی و همچنین گروه اخباریین را نیز بیان نماییم. بحث خود را از اولین منبع یعنی «کتاب خدا» آغاز مینماییم: کتاب خدا، قرآن مجید بدون شک اولین منبع احکام و مقررات اسلام و به عبارتی از منابع مسلم فقهی است که هیچ یک از فرق اسلامی و مکاتب فقهی در مبنا و منبع بودن آن تردیدی نکردهاند. کتاب مقدس مسلمانان، این معجزه جاویدان رسول الله (ص) مجموعهای است از آنچه خداوند با وحی بر پیامبرش برای بندگان نازل فرموده و هم اکنون به صورت فعلی در دسترس ماست. از آن جا که رسول گرامی اسلام (ص) آخرین فرستاده خداوند میباشد، معجزه آن حضرت نیز متناسب با رسالت جاویدان آن بزرگوار ملحوظ گردیده و برخلاف ______________________________ 1. ________________________________________ معجزات سایر انبیا ـ که صرفا اعمالی شگفتآور و مختص به ناظرین زمان خود بوده و سپس به عنوان پدیده هایی تاریخی در متون مذهبی و تاریخی ثبت و ضبط شدهاند ـ معجزهای است همیشگی و زنده و کتابی است که همواره و در همه اعصار میتواند غنیترین منبع برای استخراج قوانین قرار گیرد و با کمک نیروی قدسیه اجتهاد جوابگوی کلیه نیازهای فردی و اجتماعی بشر باشد. کتاب خدا به صورت تدریجی در مدت بیست و سه سال و چندماه بر پیامبر اسلام (ص) نازل گشته و نزول بیش از نصف آن قبل از هجرت رسولالله (ص) در مکه، و باقی آن در مدینه انجام گرفته است. لذا سورههای قرآن به دو بخش مکی و مدنی تقسیم میگردد و اکثر آنها مکی است. سورههای مکی معمولاً کوتاه و مربوط به امور اعتقادی، بخصوص توحید و معاد است. سورههای مدنی بلند و مسایل تشریعی و تقنینی بیشتر در آنها مورد بحث قرار میگیرد. تشریعیات قرآن در بسیاری از مواقع به صورت تدریجی و درجهبندی انجام میگرفته و فرهنگ حاکم بر جامعه عرب در زمان نزول کاملاً مراعات میگردیده و آمادگی آنان برای ترک آداب و سنن دیرینه اجتماعی نیز دقیقا منظور میشده است. مثلاً مشروب خواری و قماربازی که از سنتها و رویه های رایج عرب بود و اکثر مردم به آن معتاد بودند، یکجا و یکباره تحریم نشد و شاید اگر چنین میشد، جامعه معتاد و مبتلای آن زمان به علت عدم آمادگی، به کلی به قانون الهی پاسخ منفی میداد و حد و مرز الهی شکسته میشد، لذا به نقل اکثر مفسرین، احکام تحریم هم در سه مرحله نازل شد: 1ـ مرحله نصیحت و ارشاد(1)، 2ـ مرحله تحریم در هنگام نماز(2)، 3ـ مرحله ممنوعیت ______________________________ 1. سوره بقره، آیه 219: «یسئلونک عن الخمر و المیسر، قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما» ترجمه: از تو میپرسند از خمر و میسر (قمار)، بگو در آنها گناه بزرگ است اگرچه خالی از منافع نیستند اما گناه آنها بیش از نفعشان است. 2. سوره نساء، آیه 43: «لا تقربوا الصلوة و انتم سُکاری» ترجمه: نزدیک نشوید به نماز در حالتی که مست هستید. ________________________________________ مطلق.(1) آنچه در مورد قرآن کریم مسلم است، قطعیت صدور آن است، به این معنی که هیچ یک از فرقهها و نحلههای اسلامی حتی در آیه و یا کلمهای از قرآن تردیدی ننمودهاند و این امانت الهی به صورت تواتر نسل به نسل به دست ما واصل گردیده و اگر اختلاف نظری وجود دارد، نسبت به تفسیر و برداشت از آیات و کلمات آن است، نه در اصل آن(2). بنابراین در مقدمه میگوییم که «قرآن کریم» از حیث، حجیت قطعی الصدور است. «قرآن» معجزه خالدهای است که بالاتر از آن را در جهان هستی نمیتوان یافت. قطعیت صدور کتاب کریم مبتنی بر دو امر است: نخست، صدور کتاب از جانب خدای تعالی و تواتر این امر بین مسلمانان که موجب قطع است، دوم، اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت و مضامین آن و نیز تحدی قرآن و عدم جواب همگان به این تحدی و نیز اخبار مغیبات که صدق آنها آشکار گردیده است. این امور و نظایر اینها، موجب قطع برای همگان به آن است که صدور امور مذکور در قابلیت بشر نیست، محال است که بشر بتواند آورنده چنین کتابی باشد. نتیجه آن که قطعیت صدور کتاب، که اساس حجیت آن است از جمله بدیهیات و واضحات است.(3) نکته دیگر، بررسی از حیث دلالت است. گفته میشود گرچه کتاب از حیث صدور قطعی است، اما از نظر دلالت ظنّی الدلاله است. زیرا در کتاب عزیز با محکم و متشابه برخورد میکنیم: «هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات».(4) علاوه بر این، کتاب عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید و مجمل و مبین دارد. وجود این معانی سبب میشود که دلالت آن ظنی باشد. البته خواهیم گفت که ______________________________ 1. سوره مائده، آیه 90: «انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه» ترجمه: همانا شراب و قمار و بتپرستی و ازلام پلیدتر از اعمال شیطان است، پس دوری کنید از آنها. 2. سیدمصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، 1363، ص 14ـ17. 3. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، تهران، 1367، ص 1. 4. سوره آل عمران، آیه 8. ________________________________________ گرچه ظواهر کتاب ظنی است، اما ظنی است معتبر، یعنی ظن خاص است که دلیل قطعی بر حجیت ظواهر آن قائم شده است. نکته قابل تذکر آن است که به نظر ما، کتاب ـ که همان وحی باشد ـ اولاً و بالذات مصدر تشریع است، یعنی به نظر ما آنچه اصل است باید از طریق وحی برسد و ذات باری تعالی قانونگذار واقعی در این جهان هستی است. البته این معنی گاه به وسیله کتاب، یعنی همین آیات قرآنی است که بر پیامبر (ص) نازل شده است و گاهی نیز وحی بر پیامبر به غیر شکل قرآن است: «و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی»(1)، یعنی در واقع، هرچه ایشان به عنوان حکم و قانون بیان میکردند، از خودشان نبود بلکه وحی بر ایشان بود. از این رو، باید گفت که در کار قانونگذاری، رسول خدا (ص) همیشه اتکا به وحی دارد. یا میفرماید کتاب خدا چنین است، یا اخبار میکند که در این مورد نیز مدرک همان وحی است. با توجه به آنچه گذشت، بدون شک، قرآن مجید اولین منبع احکام و مقررات اسلام است. البته، آیات قرآن منحصر به احکام و مقررات عملی نیست، در قرآن صدها گونه مسأله طرح شده است، ولی قسمتی از آنها که گفته شده در حدود پانصد آیه از مجموع 6660 آیه قرآن، یعنی در حدود یک سیزدهم به احکام اختصاص یافته است. علمای اسلام کتب متعددی درخصوص همین آیات تألیف کردهاند. معروفترین آنها در میان ما شیعیان کتاب «آیات الاحکام» مجتهد و زاهد متقی معروف، ملااحمد اردبیلی معروف به «مقدس اردبیلی» است که در قرن دهم هجری میزیسته و معاصر با شاه عباس کبیر است و دیگر کتاب «کنزالعرفان» تألیف فاضل مقداد سیوری حلّی از علمای قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری است. در میان اهل تسنن نیز کتابهایی درخصوص آیات الاحکام نوشته شده است. مسلمین از صدر اسلام، برای استنباط احکام اسلامی در درجه اول به قرآنمجید رجوع کرده و میکنند، ولی تقریبا مقارن با ظهور صفویه در ایران، جریانی پیش آمد و فرقهای ظاهر شدند که حق رجوع مردم عادی را به قرآن مجید ممنوع دانستند و مدعی ______________________________ 1. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، تهران، 1367، ص 2. ________________________________________ شدند که تنها پیغمبر و امام، حق رجوع به قرآن دارند، دیگران عموما باید به سنت یعنی اخبار و احادیث رجوع کنند! این گروه همان طور که رجوع به قرآن را ممنوع اعلام کردند، رجوع به اجماع و عقل را نیز جایز ندانستند، زیرا مدعی شدند که اجماع ساخته و پرداخته اهل تسنن، است عقل هم به دلیل این که جایز الخطا است، قابل اعتماد نیست، پس تنها منبعی که باید به آن رجوع کرد، اخبار و احادیث است. از این رو این گروه «اخباریین» خوانده شدند. این گروه به موازات انکار حق رجوع به قرآن و انکار حجیت اجماع و عقل، اساسا اجتهاد را منکر شدند، زیرا اجتهاد، عبارت است از فهم دقیق و استنباط عمیق. و بدیهی است که فهم عمیق بدون به کار افتادن عقل و اعمال نظر نامیسر است. این گروه معتقد شدند که مردم مستقیما، بدون وساطت گروهی به نام مجتهدین باید به اخبار و احادیث مراجعه کنند، آن چنان که عوام الناس به رسالههای عملیه مراجعه میکنند و وظیفه خود را درمییابند.(1) در این باره در مباحث بعدی، تحت عنوان حجیت ظواهر قرآن بیشتر بحث خواهیم کرد تا اولاً، ریشه عقیده اخباریین را شناسایی و ثانیا، دلایل بطلان و سستی آن را بیان نموده باشیم. اما قبل از ورود به بحث حجیت ظواهر کتاب، لازم است با استفاده از محضر یکی از استادان اصولی معاصر(2) دو مسأله را مورد بررسی قرار دهیم: الف ـ حقیقت وحی، ب ـ مسأله تحریف. الف ـ حقیقت وحی ما قائلیم که وحی بر رسولالله (ص) نازل میشده و نیز بر ائمهاطهار (ع) الهام میگردیده است. مسأله وحی از مسایل بسیار مشکل است. صدرالمتالهین در کتاب «اسفار» و کتاب «شواهدالربوبیه» و حاج ملاهادی سبزواری در «منظومه» و «حاشیه بر شواهدالربوبیه» و نیز دیگران در این باب به طور مفصل بحث کردهاند. این نکته در ______________________________ 1. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، ص 12 و 13. 2. سید محمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ص 2ـ6. ________________________________________ جای خود ثابت شده که نفس انسانی مستعد قبول تجلی حقایق و کنه اشیای واجب و ممکن است، اما البته این معنی برای نفس ضروری نیست. در واقع بر اثر اسباب و عوارض خارجیه حجابها پدید میآید و مابین نفس و لوح محفوظ(1) حایل میشود و جلوی تجلی گرفته میشود. خلاصه آن که در بعضی حالات، با از بین رفتن موانع و حجابها به واسطه وزش نسیم الطاف خفیه الهی، حقایق علوم از آیینه لوح عقلانی به آیینه لوح نفسانی متجلی میگردد. بدین ترتیب، حصول علوم در باطن انسان به وجوه مختلف ممکن است: الف ـ به طریق اکتساب و تعلیم که اصطلاحا «اکتساب» و «استبصار» خوانده میشود. ب ـ بدون تعلیم و اکتساب و تعلم و به مدد الطاف خفیه الهیه. این معنی را به حسب اصطلاح، الهام و نفث در روح میگویند و این معنی نیز به دو نحو صورت میگیرد: اول ـ گاهی این امر با اطلاع بر سبب است و سبب همان مَلِک ملهم الحقایق از طرف ذات باری تعالی است. این حالت را بر حسب اصطلاح «وحی» مینامند و مختص به انبیا است. دوم ـ انکشاف حقایق و واقعیات بدون اطلاع بر سبب، یعنی بدون مشاهده ملک انجام مییابد و این حالت مختص به اولیاءالله و ائمهاطهار ـ سلامالله علیهم اجمعین ـ است. اما فرق بین وحی و الهام آن است که در وحی، معانی نازل بر پیغمبر اکرم (ص) در قالب الفاظ مخصوص است. در نتیجه، علاوه بر رقاء معانی، الفاظ و ترکیب آنها با یکدیگر نیز خارقالعاده و معجزه محسوب میشوند و تمامی فُصحا و بُلغا به این امر اعتراف میکنند، بر خلاف الهام که نزول صرف معانی بر نفوس قدسیه ائمهاطهار (ع) است و خود ایشان هستند که معانی را در قالب الفاظ بیان میکنند و در این بیان نیز تمام نظرشان به معانی الهام شده است.(2) ______________________________ 1. لوح محفوظ عبارت از جوهری است که در آن تمامی حوادثی که قضای الهی تا روز قیامت بر آنها تعلق گرفته، منقوش است. 2. سید محمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ص 3 و 4. ________________________________________ ب ـ تحریف پیش از این گفتیم که قرآن کریم از حیث حجیت، قطعی الصدور است. این اعتقاد باعث نمیشود که ما درخصوص مسأله تحریف سخنی نگوییم. چه، در میان علمای شیعه و سنت در این باب گفتوگوهایی وجود داشته، لذا در ادامه بحث ضروری است در این باره نیز ـ که شاید بتوان گفت از مباحث اختصاصی اصول فقه است ـ مطالبی تحقیقی مطرح شود تا از این رهگذر نیز اعتقاد به قطعیت صدور کتاب ژرفتر و راسختر گردد. سؤال این است: آیا در کتاب عزیز تحریفی صورت پذیرفته است؟ آیا قرآنی که نزد ماست همان است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است؛ بدون هیچ نقیصهای، یا تحریفاتی در آن پیش آمده است؟ طرح «تحریف» برمیگردد به «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم». در صحیح بخاری و صحیح مسلم دو روایت نقل شده است. در «صحیح بخاری»، روایتی از عمر و در «صحیح مسلم» از عایشه نقل میشود. در صحیح بخاری آمده است که عمر معتقد است در قرآن راجع به رجم آیهای بوده است و در زمان ابوبکر ـ که به دستور وی زیدبن ثابت قرآن را جمعآوری میکرد ـ هر آیهای را که دو شاهد عادل شهادت میدادند وارد میکرد؛ و چون در این مورد عمر به تنهایی گواهی داد، آنچه گواهی داد وارد قرآن نشد.(1) در «صحیح مسلم» نیز از عایشه نقل میشود که در آیه قرآن در باب رضاع به 10 رضعه (یعنی ده مرتبه شیردادن بچه) اشاره شده است. بعد روایت میگوید که این آیه با آیه دیگری متضمن پنج رضعه نسخ شده، اما پیامبر وفات کرد و این آیه وارد قرآن نشد و همان ده رضعه باقی ماند.(2) پس آیه کنونی همان نیست که باید باشد. در «اصول کافی» نیز روایاتی که دلالت بر تحریف دارد، هست. بدون آن که اظهارنظری درباره آن شده باشد. برخی مانند ابو زهره به مرحوم کلینی (ره) حمله کردهاند که ایشان قائل به ______________________________ 1. همان، به نقل از «الاتقان»، ج 1، ص 60. 2. منبع پیشین، به نقل از «صحیح مسلم» ج 4، ص 167. ________________________________________ تحریف قرآن است و کار را به مرحله تکفیر رساندهاند.(1) حال آن که همین سنخ روایات در «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» هم هست. اما روایاتی که «کلینی» نقل کردهاند، خودشان معتقد به تحریف نبودهاند. در بحث روایات میگویند به هنگام تعارض دو خبر، اگر خبری قطعیالصدور بود، یا از حیث تواتر یا امارات و قراین صدق در مرتبه آنها بود؛ روایتی که قطعیالصدور نباشد در برابر آن تاب مقاومت ندارد. در این جا روایات متواتره و امارات قطعیه داریم که کتاب، تحریف نشده است و این روایات، روایات مربوط به تحریف را از اعتبار میاندازد. در «کافی» روایاتی است که دلالت بر عدم تحریف دارد و از حیث سند نیز قطعیالصدور است و جزو متواترات است. علاوه بر این، بحث «تحریف» و «عدم تحریف» از ضروریات دین نیست تا قائل به تحریف، محکومبه کفر باشد، زیرا این امر مستلزم تکذیب نبی نیست. مضافا این که مرحوم کاشف الغطای کبیر درخصوص عدم تحریف ادعای اجماع میکند و نمیشود گفت کاشف الغطا ـ چنانچه مرحوم کلینی قائل به تحریف بوده ـ از قول وی غفلت کرده باشد. بنابراین «صاحب کافی» نیز مانند همه فقها معتقد بوده که آیه «انانحن نزلنا الذکر و اناله لحافظون»(2) و آیه «... و انه لکتاب عزیز لآیاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید»(3) به معنای آن است که خداوند قرآن را از تحریف نیز حفظ میکند و از اضافه و کم کردن در آن نگاهبانی میکند. بنابراین «شبهه تحریف» از بحثهایی نیست که نیاز باشد درباره آن سخن را به درازا بکشانیم. در واقع درباره تحریف اخبار آحادی وجود دارد که در برابر اخبار متواتره ______________________________ 1. در جای خود ثابت شده است که میزان در کفر و اسلام سه امر است: 1ـ شهادت به وحدانیت خداوند. 2ـ شهادت به رسالت پیغمبر اکرم (ص) 3ـ اعتقاد به معاد. و هرکسی معتقد به این سه امر باشد، محکوم به اسلام است و هرکسی یکی از این سه امر را منکر شود، محکوم به کفر است. و واضح است که انکار ضروری از جمله این سه امر مذکور نیست، مگر این که انکار ضروری بازگشتش به تکذیب نبی شود که این خود کفر است. 2. سوره حجر، آیه 9. 3. سوره فصّلت، آیه 42 و 41. ________________________________________ قطعی الصدور تاب مقاومت ندارند. حجیت ظواهر کتاب در علم اصول مباحث زیادی که اختصاص به قرآن داشته باشد، نداریم. غالب مباحث مربوط به قرآن، میان کتاب و سنت مشترک است. تنها مبحث اختصاصی قرآن مبحث «حجیت ظواهر» است؛ یعنی آیا ظاهر قرآن قطع نظر از این که وسیله حدیثی تفسیر شده باشد، حجت است و فقیه میتواند آن را مستند قرار دهد یا خیر؟ به نظر عجیب میآید که اصولیون چنین مبحثی را طرح کردهاند. مگر جای تردید است که یک فقیه میتواند ظواهر آیات کریمه قرآن را مورد استناد قرار دهد، این مبحث را اصولیون شیعه برای رد شبهات گروه اخباریین طرح کردهاند.(1) واقعیت این است که نسبت به استفاده و بهرهبرداری از قرآن کریم در تاریخ اسلام افراط و تفریط عجیبی وجود دارد. یک عده نظیر فرقه اسماعیلیه نه تنها ظواهر قرآن را قابل درک و فهم و بهرهبرداری همگان میدانستند، بلکه به عنوان بطون قرآن آنچه مطابق اغراض و اهداف آنان بود، به قرآن نسبت میدادند و فرقه متصوفه هم چنین اعتقادی را داشتند. در مقابل، گروهی به نام اخباریین از فرقه امامیه که سردسته آنها مرحوم ملا امین استرآبادی بود و عقاید خود را کتابی به نام «فوائد المدنیه» ابراز داشته، معتقد بودند که حتی ظواهر قرآن قابل بهرهبرداری همگان نیست و تنها نصوصِ قرآن قابل استناد است. منظور از نصوص، عبارت صریح و منظور از ظاهر، آن است که گرچه عبارت، احتمال معنای دیگری دارد که در صورت مراد باید قرینهای بر آن در کلام موجود باشد، ولی در حال حاضر قرینهای بر آن معنای دیگر، در کلام نیست و میبایست به همین معنای ظاهری تمسک جست.(2) اخباریین ـ چنان که قبلاً اشاره شد ـ معتقدند که احدی غیر از معصومین حق رجوع ______________________________ 1. مرتضی مطهری، آشنایی با اصول فقه، دفتر دوم، ص 24. 2. سیدمصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، ص 34. ________________________________________ و استفاده و استنباط از آیات قرآن را ندارد و به عبارت دیگر، همواره استفاده مسلمین از قرآن باید به صورت غیرمستقیم بوده باشد. یعنی به وسیله اخبار و روایات وارده از اهل بیت. اخباریین در این مدعا به اخباری استناد میکنند که «تفسیر به رأی» را منع کرده است. اخباریون مدعی هستندکه معنای هر آیهای را از حدیث باید استفاده کرد، فرضا ظاهر آیهای بر مطلبی دلالت کند، ولی حدیثی آمده باشد و بر ضد ظاهر آن آیه باشد، ما باید به مقتضای حدیث عمل کنیم و بگوییم معنای واقعی آیه را ما نمیدانیم. با این وجود اخبار و احادیث «مقیاس» آیات قرآنیهاند، ولی اصولیون ثابت میکنند که استفاده مسلمین از قرآن به صورت مستقیم است. معنای تفسیر به رأی که نهی شده، این نیست که مردم حق ندارند با فکر و نظر خود معنای قرآن را بفهمند، بلکه مقصود این است که قرآن را براساس میل و هوای نفس و مغرضانه نباید تفسیر کرد. اصولیون میگویند: خود قرآن تصریح میکند و فرمان میدهد که مردم در آن تدبر کنند و فکر خود را در معانی بلند قرآن به پرواز درآورند، پس مردم حق دارند که مستقیما معانی آیات قرآنیه را در حدود توانایی به دست آورند و عمل کنند. به علاوه، در اخبار متواتره وارد شده که پیغمبر اکرم (ص) و ائمهاطهار (ع) از این که اخبار و احادیث مجعوله پیدا شده و به نام آنها شهرت یافته، نالیده و رنج بردهاند و برای جلوگیری از آن، مسأله «عرضه بر قرآن» را طرح کردهاند و فرمودهاند که هر حدیثی که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید، اگر دیدید مخالف قرآن است، بدانید که ما نگفتهایم و آن را به دیوار بزنید. پس معلوم میشود برعکس ادعای اخباریین، احادیث، «معیار» قرآن نیستند، بلکه قرآن معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است. اخباریین میگفتند معانی قرآن را باید ائمه اطهار برای ما روشن سازند و گفتیم که مستند آنان هم روایاتی بود که تفسیر به رأی را منع نموده و افراد عادل را از این عمل ممنوع ساختهاند. ولی اکثر قریب به اتفاق امامیه که طرفدار اجتهاد هستند، معتقدند که ظواهر قرآن قابل استناد است و برای احکام حجت میباشد. ارباب اجتهاد در پاسخ اخباریین میگویند که بهرهبرداری از ظواهر، تفسیر نیست بلکه به قول شیخ انصاری منظور از تفسیر «کشف قناع» یعنی پردهبرداری است و حال این که در مورد ظواهر پردهای نیست تا برداشته شود. پردهبرداری در مورد بطون قرآن است که آن سوی ظواهر است و این خود ائمه اطهارند که در موارد متعدد ما را به سوی استفاده از قرآن سوق دادهاند. مرحوم شیخ انصاری ـ قدس سره ـ در کتاب «فرائد الاصول» نمونههایی از روایات را نقل میکند که در آن روایات، ائمه اطهار یاران خود را به استنباط از قرآن سوق دادهاند و جالب این است که در بعضی از موارد آنچه را که امام از قرآن برداشت نموده و دیگران را به چنین برداشتهایی وادار کرده، آن چنان هم ساده نیست بلکه تنها با درک عمیق و اجتهاد سطح بالا میتوان این گونه برداشت نمود. به نمونههایی از آن روایات در زیر اشاره میگردد: 1ـ یکی از راویان حدیث به نام «عبدالاعلی مولی آل سام» از حضرت صادق (ع) سؤال میکند که من زمین خوردهام و انگشتم به سنگی اصابت کرده و ناخنم افتاده است و لذا بر روی انگشت پایم پارچهای بستهام، حال چگونه عمل مسح پایم را انجام دهم؟ حضرت در پاسخ میفرمایند: «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله»، یعنی، پاسخ این گونه سؤالات و امثال آن را از کتاب خدا میتوان استنباط کرد و احتیاجی نیست که از من سؤال کنید. راوی سؤال کرد که در کجای کتاب خدا جواب سؤال من آمده است؟ حضرت فرمودند: آنجا که خداوند میفرماید: «ماجعل علیکم فی الدین من حرج» یعنی، خداوند در دین برای شما امور دشوار و حرجی قرار نداده است. بلافاصله حضرت خودشان استنباطی که میبایست از آیه بشود، فرمودند: «امسح علی المرارة» یعنی بر همان پارچه مسح کن. شیخ انصاری (ره) اشاره میکند که استخراج این نتیجه از آیه مذکور مبتنی بر مقدماتی است که جز با قوه قدسیه اجتهاد امکانپذیر نیست، زیرا همان طور که ملاحظه میشود در نص آیه، ابدا این معنا به نظر نمیرسد. و اما مقدمات این است: آن چه آیه فوق میرساند این است که خداوند امر حرج و دشواری را از شما نخواسته است، این جا باید فقیه حساب کند که در این مورد امر حرجی که خداوند از عهده مکلف برداشته، چیست؟ احتمالات مختلفی مطرح میگردد: اصل نماز؟ اصل وضو؟ اصل مسح؟ مسح پا؟... ولی با کمی دقت روشن میگردد که هیچ کدام اینها حرجی نیست که خداوند صرفنظر نموده باشد، این جا نتیجه میگیریم که آن چه حرج است، «مسح علی البشره» است. یعنی مسح بر پوست پا، و چون این عمل دو جزء دارد، یکی اصل مسح و دیگری این که مسح بر پوست پا انجام شود، صرفا آن چه که حرج و دشوار است، قسمت دوم عمل میباشد، نه تمامی آن. لذا خداوند این وظیفه را صرفنظر نموده و به جای آن مسح بر روی پارچه را پذیرفته است. شیخ (ره) در این جا میگوید: «ملاحظه کنید که چگونه امام انتظار دارد که استنتاج این مسأله پرپیچ و خم را افراد خود انجام دهند و نتیجه این که اگر این نوع برداشت ممنوع بود، امام (ع) یارانش را وادار به آن نمیساخت».(1) 2ـ میدانیم که شیعه در ترتیب وضو با اهل سنت در بعضی جهات اختلاف دیرینه دارد که به روزهای آغازین و زمان ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ برمیگردد، از جمله در مسأله مسح سر، که شیعه بر مقداری از سر اکتفا میکند و اهل سنت تمامی سر را میشویند، در این رابطه زرارةبناعین که از اصحاب کبار حضرت صادق (ع) و از راویان بزرگوار حدیث است برای آن که از موضوع به نحو استدلالی آگاه گردد و بتواند احیانا در مباحثات فقهی بر حریف چیره شود، به محضر آن حضرت شرفیاب شده و استعلام میکند: «من اَین علمت ان المسح ببعض الراس؟»؛ یعنی از کجا برای شما معلوم شد که مسح را بایستی به مقداری از رأس انجام داد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «لمکان الباء» یعنی به دلیل حرف «باء» که اشاره است به آیه شریفه وضو که میفرماید: «وامسحوا برؤسکم».(2) حضرت صادق (ع) با این طریق، روش اجتهاد و تمسک به قرآن مجید را به زراره میآموزند و همان طور که ملاحظه میکنید، موضوع نیز بسیار دقیق و ظریف است. حضرت میخواهد بفرماید قرآن نفرموده است سرتان را مسح کنید، بلکه فرموده است به سرتان مسح کنید و روشن است که وقتی میگویند دستت را به دیوار بکش، به معنای آن نیست که تمامی دیوار را دست بکشی، بلکه منظور جزیی از آن ______________________________ 1. شیخ مرتضی انصاری، فرائد الاصول، مبحث حجیت ظواهر کتاب. 2. سوره مائده، آیه 50. ________________________________________ است. اگر بهرهبرداری از قرآن کریم توسط یاران امام ممنوع بود، چرا زراره استعلام میکند و چرا امام (ع) پاسخ میدهند؟! فقهای امامیه علاوه بر ارایه این گونه اخبار به روایاتی تمسک میکنند که ائمهاطهار با توجه به داخل شدن احادیث مجعوله توسط مغرضین در میان احادیث، دستور فرمودهاند که گفتههای آنان به قرآن عرضه شود و هر کدام که منطبق با قرآن است اتخاذ، و هر کدام معارض با قرآن است به دیوار بزنند و این امر با ممنوعیت بهرهبرداری از قرآن سازش ندارد. و نیز این که به موجب روایات متعدد، شروط ضمن عقود هرگاه با کتاب مخالف باشد باطل است، که بیتردید نشان میدهد تشخیص مخالف و یا موافق کتاب، محتاج به مراجعه به آن و مجاز بودن استنتاج از ظواهر آن است. البته مسلم است که بهرهبرداری از قرآن مجید، بخصوص آیات مربوط به احکام تقنینی و تشریعی چنان ساده نیست که هرکس بتواند مستقیما و بدون هیچ گونه فحص و بحث، مورد عمل و استناد قرار دهد، بلکه با توجه به وجود ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، عام و خاص، مجمل و مبین در قرآن مجید، تنها افراد آگاه به معیارها و ضوابط و برخوردار از ملکه قدسیه اجتهاد میتوانند آیات را مورد استناد قرار دهند و با ملاحظه کلیدی جوانب و ابعاد مبادرت به اظهار نظر نمایند.(1) اکنون که اصل جواز مراجعه به قرآن کریم و بهرهبرداری از آیات ـ برای اهل آن ـ روشن شد، میگوییم دلیل بر حجیت ظواهر کتاب منحصر بر بنای عقلا است و این دلیل، مرکب از دو مقدمه قطعیه است: مقدمه اول، آن است که بیهیچ شک و اشکالی، عقلا، در سیره و محاورات خود و در داد و ستد و تفهیم مقاصد خویش ظواهر کلام یکدیگر را اخذ میکنند و هیچ وقت مطلب را به این صورت به طرف خود تحمیل نمیکنند که: شما در صحبتهای خود بایدطوری محاوره کنید که قطعی الدلاله باشد. در واقع، ظاهر هر سخنی، هم بر شنونده و هم بر گوینده آن حجت است و دو طرف میتوانند با یکدیگر احتجاج کنند. ______________________________ 1. سید مصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، ص 32. ________________________________________ مقدمه دوم، آن است که شارع مقدس نیز با عقلا، از این حیث، متحدالمسلک است و راه و روش تازهای نمیآورد. زیرا خود رئیس عقلاست و از این جهت مانعی نیست با آنها متحدالمسلک باشد. البته در هر مورد که متحدالمسلک نباشد، نظیر برخی از موارد نظر خود را بیان میفرماید. اما میدانیم که در زمان پیامبر اکرم (ص) که افراد را برای تبلیغ میفرستاد، طریقهای تازه برخلاف طریقه عقلا در مقام تفهیم مقاصد و بیان احکام شرعی نیاورد. با ثابت شدن این دو مقدمه و ثابت شدن اصل جواز رجوع به قرآن کریم و بهرهبرداری از آن نتیجهای که به طور قطع میگیریم آن است که ظواهر کلام، نزد شارع حجت است و شارع مقدس ظن حاصل از ظواهر را حجت میداند و از تحت عمومِ «اصالت عدم حجیت کل ظن» خارج میکند.(1) اکنون باید دید آیا حجیت ظواهر کتاب هم مثل ظواهر دیگر حجت است؟ عدهای منکر آن شدهاند که ظاهر کتاب حجت باشد. گروهی از اخباریین گفتهاند ظهورات کتاب نسبت به کسانی که مقصود بالافهام هستند حجت است، اما در مورد کسانی که چنین نیستند حجت نیست مثل کسانی که بعد از رسولالله (ص) آمدهاند و یا در مدینه و یا در اطراف مسجدی که آیه نازل شده است، نبودهاند. در واقع قرآن مثل کتب علمی نیست که مصنف و مؤلف آنها نظر به خواننده خاص ندارند و تمام نظرشان به این است که فرضیه علمی را بیان کنند و قهرا هرکس که آن را بخواند و قبول کند برایش حجت باشد. کتاب از این سنخ کتب نیست که به مشافهین و حاضرین و مخاطبین کاری نداشته باشد، بلکه با آنها کار دارد و آنها را طرف حساب گرفته است. در این معنا، بعضی گفتهاند که مثلاً وقتی کسی در جلسهای صحبت میکند، مستمعان با توجه به قراین حالیه متوجه مطالب میشوند؛ اما کسانی که در جلسه نیستند یا بعد میآیند چون قراین را در دست ندارند، مطالب بر آنها مخفی میماند. در نتیجه، نمیتوان به ظواهر کتاب عمل کرد. پاسخ این مطلب آن است که وقتی احتمال قرینه میدهیم ولی نمیتوانیم به آن برسیم، اصالت عدم قرینه جاری میشود، ______________________________ 1. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، ص 7. ________________________________________ در واقع ما منکر نمیشویم که احتمال عقلی قرینه در کلام هست، اما اصل اولی این است که قرینه نیامده است و این اصل، اصلی عقلایی است. مضافا این که ما معتقدیم جعل احکام و جعل قانون، در تمام جوامع عقلایی، به طور قضیه حقیقیه است که شامل حاضران و معدومان و غایبان میشود. وقتی خداوند میفرماید: «ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»؛ بر هر کس که مستطیع شد، حج واجب است. این حکم به کسی که در زمان صدور آیه مستطیع است، نظر ندارد حکم بر روی «طبیعة المستطیع» رفته است، یعنی: کلُ من کان مستطیعا یجب علیه الحج. در قوانین که میگوید هرکس به فلان سن رسید باید به سربازی برود، حکم ناظر به نفس طبیعت و عنوان است و نظر به افراد خارج ندارد، به تعبیر دیگر، جعل احکام و قوانین به طور قضیه حقیقیه است. در خطابات به پیغمبر اکرم (ص) نظر خاصی به ایشان نبوده بلکه از باب آن است که پیامبر نیز احد المکلفین است. خطاب، به طور عمومی و قانون، به طور کلی است و زمان و مکان در آن مطرح نیست. پس، موضوع این اشکال از میان میرود و مطلب به این جا برمیگردد که ظواهر مطلقا حجت است.(1) چه ظواهر الفاظ اشخاص عادی باشند یا خبر واحد و یا کتاب عزیز. ادامه دارد... ______________________________ 1. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، ص 7 .
پانویس
- ↑ شهید مرتضی مطهری، اصول فقه، ص 6 و 7 و نیز سیدمصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتراول، ص 9. همچنین محمدباقر صدر، دروس علم الاصول، ص 42 و 43.
- ↑ مرتضی مطهری، اصول فقه، ص 7.
- ↑ محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ص 47، عین عبارات چنین است: «و علی هذا الاساس یصح ان یطلق علی علم الاصول اسمُ منطق علم الفقه لانّه بالنسبة الیه بمثابة المنطق بالنسبة الی الفکر البشری».
- ↑ مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، دفتر سوم، ص 9.
- ↑ سوره توبه، آیه 122.
- ↑ مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، دفتر سوم، ص 9.