توسل
توسّل به معنی واسطه قرار دادن شخص یا چیزی نزد خداوند برای تقرب به او و برآورده شدن حاجتها است. توسل از اعتقادات شیعه و بسیاری از مسلمانان است.
توسل در قرآن
مشروعیت توسل به مقربان در گاه الهی را از آیات قرآن از جمله این آیه شریفه، می توان بدست آورد:" اى کسانى که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهاى براى تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید!" [۱]
به همین جهت همواره توسل به مقربان درگاه الهی در سیره علماء و مسلمانان رواج کامل داشته و دارد.[۲]
توسل در آثار علمای اهل سنت
با مراجعه به کتب علماء اهل سنت این نکته به خوبی روشن می شود که بزرگان و علماء اهل سنت حتی خلیفه دوم عملاً برای حل شدن مشکلات، توسل می جسته و این دلیل بر جواز توسل از دیدگاه آنها بوده است و تا قرن هشتم هیچ یک از علماء اهل سنت، با توسل مخالفتی ابراز نکرده اند. در اینجا به بخش هایی از نظرات علمای اهل سنت در این زمینه اشاره می شود:
1. ابن جوزی از علمای اهل سنت متوفای 597 هجری قمری قبل از ابن تیمیه در مورد جواز توسل به پیامبر (ص) در کتاب معروفش به نام «الوفاء فی فضائل المصطفی» فصلی را باز کرده و در بابی تحت عنوان «التوسل بالنبی» احادیث و اقوال زیادی را ذکر کرده که نشان دهنده جواز توسل از نظر او است.[۳]
2. خطیب بغدادی (متوفای 463 ق) در کتاب معروفش به نام تاریخ بغداد از ابن علی خلال که شیخ حنابله است، در جواز توسل نقل می کند،"... هرگاه کار مهمی برایم پیش می آمد به جانب قبر موسی ابن جعفر (ع) می رفتم و به آن حضرت متوسل می شدم کار بر من آسان می شد و مشکلاتم حل می شد."[۴]
3. ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه در جواز توسل می نویسد: امام شافعی (متوفای 204) توسل را قبول داشته و آن را جایز می داند و در سیره عملی خودش هم این کار را انجام می داد و شعری را از امام شافعی در جواز توسل نقل می کند که گفته است:
آل النبی ذریعتی و هم الیه وسیلتی ارجوا بهم اعطی غداً بیدی الیمین صحیفتی
یعنی خاندان پیامبر (ص) وسیله من به سوی خدا هستند و به وسیله آنها امید دارم که نامه عملم به دست راستم داده شود.[۵]
4. نمونه دیگر از سیره عملی بزرگان اهل سنت، در توسل، مطلب تاریخی است که در صحیح بخاری نقل شده به این مضمون: عمر ابن خطاب خلیفه دوم در مواقع قحطی و خشکسالی به عباس ابن عبدالمطلب متوسل می شد و می گفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسل می شدیم و تو رحمت خود را می فرستادی، اکنون به عموی پیامبرت متوسل می شویم تا تو رحمت را بر ما بفرستی.[۶]
5. ابن حبان از علمای بزرگ اهل سنت است که در سال 207 به دنیا آمد. او نیز از جمله کسانی است که توسل را جایز می دانسته، بلکه خود نیز به این سیره عمل می کرده است. از جمله آن موارد این است که می گوید: زمانی که در طوس بودم هر مشکلی برایم رخ می داد به زیارت قبر علی ابن موسی الرضا (ع) می رفتم و با توسل به او دعا می کردم و مشکلم حل می شد.[۷]
6. بیهقی از علمای بزرگ اهل سنت متوفای 458 در جواز توسل به پیامبر (ص) در زمان حیات و بعد از آن روایات زیادی را نقل می کند. از جمله این که در زمان خلافت عمر ابن خطاب مردم دچار قحطی شدند، بلال ابن حارث از اصحاب پیامبر به قبر پیامبر (ص) توسل جست و طلب باران کرد.[۸]
7. وقتی منصور دوانقی نحوه زیارت پیامبر (ص) را از مفتی مدینه امام مالک می پرسد، او جواب می دهد که پیامبر وسیله شفاعت تو می باشد و می توانی به او متوسل شوی.[۹]
بنابراین معلوم می شود امام مالک قائل به جواز توسل به پیامبر (ص) بوده است.
8. سمهودی گرچه بعد از ابن تیمیه بوده ولی در کتاب معروفش وفاء الوفاء تصریح می کند که توسل به پیامبر (ص) در هر حالی جایز و سیره گذشتگان می باشد.[۱۰]
9.ابن داوود مالکی شاذلی در کتاب "البیان و الاختصار"قائل به جواز توسل شده است، و توسل عالما ن و صالحان به پیامبر اکرم (ص) را نقل کرده است.[۱۱]
10 در بین اهل سنت توسل به علما و بزرگان رواج داشته است. از جمله این که ابن جوزی در کتاب مناقب احمد حنبل به نقل از عبدالله ابن موسی می نویسد:" من و پدرم به زیارت قبر احمد می رفتیم و به او متوسل می شدیم تا حاجت مان برآورده شود."[۱۲]
گذشته از این مواردی که از سیره عملی علما و بزرگان اهل سنت قبل از ابن تیمیه نقل شد، روایات زیادی در جواز توسل، در جوامع روایی اهل سنت نقل شده است که خود می تواند شاهدی باشد بر این که آنها قائل به جواز توسل بوده اند. و حتی بعد از ابن تیمیه هم بسیاری ازبزرگان اهل سنت توسل را جایز می دانند، مانند سمهودی شافعی[13][۱۳] که این دلیل بر استقلال علماء بزرگ اهل سنت و عدم تأثیر پذیری آنان از آراء ابن تیمیه است.
توسل به اولیای الهی
از مباحث مهمی كه سبب افتراق خط و مسیر جریانهای تقریبی از سائر مسلمانان گردیده است مساله توسل می باشد .
اینان توسل را از مصادیق عبادت غیر الله دانسته و متوسلان به اولیای الهی را در زمره مشركین قلمداد می كنند.
در تبیین دیدگاه تكفیری ها نسبت به مساله توسل لازم است اصول خاص اعتقادی انان را در این زمینه مورد بررسی قرار دهیم .
1- عدم مشروعیت توسل در گفتار شخصیتها و جریانهای تكفیری :
گفتار ابن تیمیه در زمینه توسل به صالحان
اصول گفتار ایشان در مساله توسل عبارتند از :
الف – امر وجوبی قران به توسل :
مراد از وسیله در ایه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» كه مومنان مكلف به طلب ان از خداوند شده اند تقرب جستن به خداوند از راه تبعیت نمودن از اوامر و نواهی الهی است كه از طریق پیامبر بما رسیده است . [۱۴]
ب- توسل (بمعنای رتبه عالی در بهشت) از حقوق پیامبر ص بر امت : همانگونه كه بر اساس قران یكی از حقوق پیامبر بر دیگران فرستادن صلوات و سلام بر ان حضرت می باشد همانگونه بر اساس روایات صحیح از جمله حقوق ان حضرت بر مسلمانان این است كه برای او از خداوند بخواهند تا ان حضرت به مقام «وسیله» كه مرتبه ای عالی در بهشت است نائل گردد. [۱۵]
ج – جواز توسل به دعا و شفاعت پیامبر :
بدین معنا كه انسان از پیامبر در زمان حیاتش درخواست نماید تا برای او دعا نموده و در قیامت از او شفاعت نماید بعبارت دیگر در اینجا توسل به دعای متوسل شده است نه به ذات متوسل و معنای چنین توسلی ان است كه از خداوند می خواهیم كه دعای پیامبر را در حق ما قبول نماید . [۱۶]
د- عدم جواز توسل به نفس پیامبر و اولیای الهی بعد از مماتشان :
ایشان می گوید اینكه در برخی از روایات در مشروعیت توسل به پیامبر و صالحین رسیده است بر فرض صحت مختص زمان حیات انان بوده و بعد از مماتشان چنین عملی جائز نیست .[۱۷]
ایشان در این زمینه به سیره مسلمانان در توسل به عموی پیامبر در طلب باران استشهاد نموده و می گوید اینكه مسلمانان بعد از وفات پیامبر به شخص ان حضرت متوسل نشده بلكه به سراغ عموی حضرت امدند و از طریق او متوسل شدند بیانگر این است كه توسل به پیامبر و انسانهای صالح بعد از وفاتشان جائز نیست بدین معنا كه توسل به دعای پیامبر در زمان حیات ان حضرت مشروع اما برای مشروعیت چنین عملی بعد از مماتش دلیلی وجود ندارد. [۱۸]
ذ- عدم مشروعیت قسم دادن خداوند به ذوات مقدسه و انسانهای صالح :
برای این توع از توسل (قسم دادن خداوند به ذوات مقدسه و انسانهای صالح ) هیچگونه دلیل معتبری وجود ندارد .[۱۹]
ر – عدم جواز طلب حاجت از پیامبر و انسانهای صالح بعد از مرگ و در جوار قبورشان :
ابن تیمیه می گوید : سوال و طلب حاجت از پیامبر بعد از ممات آن حضرت به شكلهای مختلف ممكن است تحقق یابد :
قسم اول : مستقیما از پیامبر در خواست شود كه دعای او را مستجاب كند . شكی نیست كه چنین روشی مشروع نخواهد بود.
قسم دوم : طلب و خواسته از اولیای الهی بدین گونه باشد كه در كنار مزارشان از انها بخواهد كه برای او دعا كند چون او را مقرب درگاه الهی می داند .
باید گفت این نوع هم مشروع نیست چون نظیر عملی است كه مشركین نسبت به بتهای خویش اعمال می كردند كه «ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی».[۲۰]
ایشان در نفی مشروعیت نوع دوم توسل می گوید : هر چند در بین مردم جهت تقرب به سلطان رسم بر این است كه به افرادی كه نزد او مقرب است متوسل می شوند اما این امر در دین جائز نیست چون همه امور از جمله شفاعت منحصرا در اختبار خداست و همگان در این جهت فاقد اختیار لازم بوده و جز به اذن او شفاعتی انجام نمی گیرد.بنابر این توسل و رغبت و اصرار بر اجابت دعا لازم است فقط در برابر ذات احدیت صورت گیرد.[۲۱] .
ز- توسل به اولیای الهی نوعی بدعت در عبادت است :
از جمله دلائل عدم مشروعیت برخی از انواع توسل كه بیان گردید این است كه از منظر ابن تیمیه دعا همانگونه كه در روایات امده است مخ العباده است و عبادات هم توقیفی بوده و شكل اجرای ان مبتنی بر دستوری است كه از ناحیه شریعت رسیده است بنابر این نمی توان از نزد خود عبادتی جعل نمود و عبادات مجعوله از جمله توسل به اولیای الهی در حقیقت نوعی تبعیت از نفس بوده و بدعت شمرده می شود . نكته دیگر اینكه بر اساس دلیلی كه ذكر گردید دعا نمودن در مقابل قبور اولیای الهی هم جائز نیست بلكه لازم است دعا فقط در جهت قبله انجام گیرد . [۲۲]
ش- معقول نبودن توسل به اولیای الهی در قضاء حوائج :
ایشان در نفی مشروعیت توسل به صالحان و درخواست قضای حوائج از انان می گوید : نیت و اعتقاد متوسل بهنگام توسل این است كه فرد مورد توسل اگاهی از حال و خواسته او داشته و قادر بر انجام انهاست . در اینصورت چنین شخصی قطعا فردی گمراه می باشد. و اما در صورتی كه شخص متوسل نیتش این است كه فقط خداوند قادر بر قضای حاجت او بوده و اگاهترین فرد بر نیازها و خواسته هایش می باشد در اینصورت باید به چنین فردی گفت چرا برغم اذعان به چنین امری متوسل به غیر خداوند شده ای . [۲۳]
ص- منع تقرب به خداوند از طریق اموات :
ابن تیمیه تقرب بخداوند را از طریق اولیای الهی كه وفات یافته اند جائز نمی داندچون تقرب بخداوند لازم است از طریق تبعیت نمودن از روش و دستورات انبیاءو اولیای الهی صورت گیرد بنابر این دعا خواندن نزد قبور انان و استغاثه به انان و طلب دعا از انان هر چند انها در قبورشان زنده هستند سبب شرك بخداوند می گردد.مضافا به اینكه مردگان تاثیری در امور زندگان و براوردن حوائج انها ندارند .[۲۴]
ض-مهدور الدم بودن كسانی كه به اموات متوسل می شوند.
ایشان معتقد است كسانی كه به مردگان متوسل شده از حریم توحید و اسلام خارج گردیده و كافر و مشرك خواهند بود و قتلشان واجب می باشد .[۲۵]
اصول دیدگاه محمدبن عبدالوهاب در نفی مشروعیت توسل :
الف- بر اساس ایات : «و یعبدون من دون الله ما لایضرهم...ویقولون هولاء شفعائنا عندالله –یونس 18-» و ایه «مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی – زمر3-» و آیه : «اولئك الذین یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه – اسراء57- 56 » ، توسل و واسطه قرار دادن اولیای الهی جهت تقرب به خداوند و استجابت دعا جائز نیست . ایشان می گوید : پیامبر با كفاری كه عقائد شرك امیز نظیر توسل ودعا نمودن و استغاثه در برابر قبور اولیای الهی داشتند جنگید .[۲۶]
ب- اجماع مذاهب اسلامی برمرتد و كافر دانستن كسانی است كه بهنگام دعا بین خود و خدا افرادی را واسطه قرار می دهند. [۲۷]
ج - كافر ندانستن مشركین یا شك در كفر انها نیز انسان را دروادی كفر قرار می دهد. [۲۸]
د- توحید دو نوع است توحید ربوبی و توحید الوهی و ملاك در مسلمان بودن توحید عبودی است و توحید عبودی ان است كه بهنگام دعا نمودن فقط خداوند مورد سوال و دعا قرار گیرد. [۲۹]
تمسك وهابیت به ایات قران
وهابیت برای اثبات ادعای خود در مشرك دانستن كسانی كه قائل به توسل و...هستند علاوه بر احادیث ، به ایاتی از قران نیز استناد می كنند. نمونه¬هایی از آیات مورد تمسّک وهابیت به قرار زیر است:
ـ "وَاَنَّ المَساجِدَ لِلّهِ فَلاتَدعُوا مَعَ اللهِ اَحَداً" (و اینکه مساجد از آنِ خداوند است، پس هیچ¬کس را با خدا نخوانید!). سورۀ مبارکۀ جن (72)؛ آیۀ شریفۀ 18
ـ "لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ وَالَِذینَ یدعُونَ مِن دُونِهِ لایستَجیبُونَ لَهُم بِشَیءٍ..." سورۀ مبارکۀ رعد (13)؛ آیۀ شریفۀ 14. (دعوت راستین از آن اوست، و معبود¬هایی [کسانی] را که به جای خدا می¬خوانند، هیچ پاسخی به آنها نمی¬دهند...).
ـ "اِنَّ الَّذینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمثالُکُم... سورۀ مبارکۀ اعراف (7)؛ آیۀ شریفۀ 194." (بی¬گمان کسانی که شما آنها را به جای خدا می¬خوانید، بندگانی مانند شمایند...).
ـ "قُلِ ادعُوا الَّذینَ زَعَمتُم مِن دُونِهِ فَلا یملِکُونَ کَشفَ الضُّرِّ عَنکُم وَلاتَحویلاً" سورۀ مبارکۀ اِسراء (17)؛ آیۀ شریفۀ 13. (بگو: کسانی را که به جای او [معبود خود] می¬پندارید، بخوانید، ولی آنها نمی¬توانند از شما دفع زیان کنند و نه [بلایی را از شما] بگردانند).
ـ "اُولئِکَ الَّذینَ یدعُونَ یبتَغُونَ اِلی رَبِّهِمُ الوَسیلَةَ... همان؛ آیۀ شریفۀ 57." (آن کسانی را که ایشان می¬خوانند، خود به سوی پروردگارشان وسیله می¬جویند...).
ـ "وَلاتَدعُ مِن دُون اللهِ ما لاینفَعُکَ وَلایضُرُّکَ..." سورۀ مبارکۀ یونس (10)؛ آیۀ شریفۀ 106. (و جز خدا چیزی را که سود و زیانی به تو نمی¬رساند، مخوان...).
ـ "وَ مَن اَضَلُّ مِمَّن یدعُوا مِن دُونِ اللهِ مَن لایستَجیبُ لَهُ اِلی یومِ القِیامَةِ..." سورۀ مبارکۀ احقاف (46)؛ آیۀ شریفۀ 5. (و کیست گمراه¬تر از آن¬کس که به جای خدا کسی را می¬خواند که تا روز قیامت او را پاسخ نخواهد داد...).
نقدهای شهید مطهری بر قائلین به عدم مشروعیت توسل
ایشان قبل از نقد دیدگاه وهابیت اموری را در زمینه جایگاه توحید در اسلام و تحریر محل نزاع بین تكفیری ها و سائر مسلمانان بیان می كند :
الف - توحید در ذات و عبادت ركن اولیه دین :
توحید ذاتى و توحید در عبادت جزء اصول اولیّه اعتقادى اسلامى است، یعنى اگر كسى در اعتقادش به یكى از این دو اصل خللى باشد جزء مسلمین محسوب نمىگردد. احدى از مسلمین با این دو اصل مخالف نیست.
ب- صغروی بودن نزاع بین تكفیری ها و سائر مسلمانان در مساله توسل :
ایشان می گوید : ...فرقه وهّابیّه- كه پیرو محمد بن عبد الوهّاباند و او تابع ابن تیمیّه حنبلى شامى است- مدّعى شدهاند كه پارهاى از اعتقادات مسلمین مثل اعتقاد به شفاعت، و پارهاى از اعمال مسلمین مانند توسّلات و استمدادات از انبیاء و اولیاء بر ضدّ اصل توحید در عبادت است، ولى سایر مسلمین اینها را منافى با توحید در عبادت نمىدانند.
پس اختلاف وهابیّه با سایر مسلمین در این نیست كه آیا یگانه موجود شایسته پرستش، خداوند است یا غیر خداوند، مثلًا انبیاء و اولیاء نیز شایسته پرستشاند؛ در این جهت تردید نیست كه غیر خدا شایسته پرستش نیست، اختلاف در این است كه آیا استشفاعات و توسّلات، عبادت است یا نه؟ پس نزاع فیما بین، صغروى است نه كبروى. علماى اسلام با بیانات مبسوط و مستدل، نظریّه وهّابیان را رد كردهاند. [۳۰]
ج- تبیین شبهه تكفیریها و محل نزاع در مساله توسل:
( از منظر اینان ) هر نوع توجّه معنوى به غیر خداوند- یعنى توجّهى كه از طریق چهره و زبان توجّهكننده و چهره و گوش ظاهرى شخص مورد توجّه نباشد بلكه توجّهكننده بخواهد نوعى رابطه قلبى و معنوى میان خود و طرف مقابل برقرار كند و او را بخواند و متوجّه خود سازد و به او توسّل جوید و از او اجابت بخواهد- همه اینها شرك و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزى نیست و عبادت غیر خدا به حكم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است.
بعلاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینكه انجام مراسم عملى عبادت است براى غیر خدا و عین اعمالى است كه مشركان براى بتها انجام مىدادند، مستلزم اعتقاد به نیروى ما وراء الطّبیعى براى شخصیّت مورد توجّه (پیغمبر یا امام) است (نظریّه وهّابیان و وهّابىمآبان عصر ما). [۳۱]
1- شرك آمیز بودن دیدگاه وهابیت وتكفیری ها در مساله توسل
از منظر شهید مطهری پاسخ دقیق به شبهه و ایراد وهابیت به توسل مبتنی بر ان است كه مرز دقیق توحید و شرك- چه توحید و شرك نظرى و چه عملى- معلوم گردد .اینكه چه نوع اندیشه و عملی توحیدى است و چه نوع اندیشهو عملی شركى؟
ایشان معتقد است نه تنها ایراد وهابیت به دیدگاه قائلین به مشروعیت توسل بمعنای صحیح ان وارد نیست بلكه خود همین دیدگاه – اندیشه وهابیت و تكفیری ها در مساله توسل- از شرك آمیزترین نظریه ها می باشد .
ایشان در تبیین ادعای مذكور سه نظریه در مرز بین توحید و شرك را مطرح نموده و به نقد و بررسی انها می پردازد.
فرضیه اول : اعتقاد یا عدم اعتقاد به موجودی غیر خداوند
ایشان در تبیین این فرض می گوید :آیا اعتقاد به موجودى غیر خدا شرك است (شرك ذاتى) و لازمه توحید ذاتى این است كه به موجودیّت هیچ چیز غیر از خدا- و لو به عنوان آفریده او- اعتقاد نداشته باشیم (نوعى وحدت وجود)؟
ایشان در نفی این فرضیه می گوید :
بدیهى است كه مخلوق خدا فعل خداست، فعل خدا خود شأنى از شئون اوست و ثانى او و در قبال او نیست. مخلوقات خداوند تجلّیات فیّاضیّت او هستند. اعتقاد به وجود مخلوق ازآنجهت كه مخلوق است متمّم و مكمّل اعتقاد به توحید است نه ضدّ توحید. پس مرز توحید و شرك، وجود داشتن و وجود نداشتن شىء دیگر- هر چند مخلوق خود او- نیست. [۳۲]
فرضیه دوم : اعتقاد یا عدم اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیّت
ایشان در تبیین این نظریه می گوید :
آیا اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیّت، شرك است (شرك در خالقیّت و فاعلیّت)؟ و آیا لازمه توحید افعالى این است كه نظام سببى و مسبّبى جهان را انكار كنیم و هر اثرى را مستقیما و بلاواسطه از خدا بدانیم و براى اسباب هیچ نقشى قائل نباشیم؟ مثلا معتقد باشیم كه آتش نقشى در سوزانیدن و آب در سیراب كردن و باران در رویانیدن و دوا در بهبود بخشیدن ندارد، خداست كه مستقیما مىسوزاند و مستقیما سیراب مىسازد و مستقیما مىرویاند و مستقیما بهبود مىبخشد، بود و نبود این عوامل، یكسان است، چیزى كه هست عادت خدا بر این است كه كارهاى خود را در حضور این امور انجام دهد. مثلا اگر انسانى عادتش بر این باشد كه همیشه در حالى كه كلاه بر سر دارد نامه بنویسد، بود و نبود كلاه در نوشتن نامه تأثیرى ندارد، ولى نویسنده نامه نمىخواهد با نبود كلاه نامهاى بنویسد .
ایشان لازمه چنین نظریه ای را تساوی وجود و عدم اسباب در عالم می داند :
مطابق این نظریّه، بود و نبود امورى كه عوامل و اسباب نامیده مىشوند از این قبیل است و اگر غیر از این قائل بشویم، براى خدا شریك بلكه شریكها در فاعلیّت قائل شدهایم (نظریّه اشاعره و جبریّون).
ایشان در نفی صحت این نظریه می گوید :
این نظریّه نیز صحیح نیست. همچنان كه اعتقاد به وجود مخلوق، مساوى با شرك ذاتى و اعتقاد به خداى دوّم و وجود قطبى در مقابل خدا نیست بلكه مكمّل و متمّم اعتقاد به وجود خداى یگانه است، اعتقاد به تأثیر و سببیّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز- با توجّه به اینكه همان طور كه موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثیر هم ندارند، موجودند به وجود او و مؤثّرند به تأثیر او- شرك در خالقیّت نیست بلكه متمّم و مكمّل اعتقاد به خالقیّت خداوند است.
ایشان در ادامه به فرضیه استقلال تاثیراسباب در مسببات اشاره نموده و می گوید :
آرى ، اگر براى مخلوقات از نظر تأثیر، استقلال و تفویض قائل بشویم و چنین بیندیشیم كه نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلا سازنده اتومبیل و اتومبیل) كه صنعت در پیدایش خود نیازمند به صنعتگر است ولى پس از آنكه ساخته شد كار خود را طبق مكانیسم خود ادامه مىدهد، صنعتگر در ساختن صنعت نقش دارد نه در كاركرد مصنوع پس از ساخته شدن، اگر سازنده اتومبیل هم بمیرد اتومبیل به كار خود ادامه مىدهد ،
اگر چنین بیندیشیم كه عوامل جهان- آب، باران، برق، حرارت، خاك، گیاه، حیوان، انسان و غیره- نسبتشان با خداوند چنین نسبتى است (چنانكه معتزله احیانا چنین نظرى دادهاند) قطعا شرك است. مخلوق، در حدوث و بقا نیازمند به خالق است، در بقا و در تأثیر همان اندازه نیازمند است كه در حدوث. جهان عین فیض، عین تعلّق، عین ارتباط، عین وابستگى و عین «از اویى» است، از این رو تأثیر و سببیّت اشیاء، عین تأثیر و سببیّت خداوند است، خلّاقیّت قوّهها و نیروهاى جهان- اعمّ از انسان و غیر انسان- عین خلّاقیّت خداوند و بسط فاعلیّت اوست، [۳۳]
اشكال مهم دیگر به نظریه دوم :
ایشان می گوید نه تنها اعتقاد به نظام اسباب و مسببات با فرض عدم استقلالشان در تاثیر ، شرك نیست بلكه اعتقاد به اینكه « نقش داشتن اشیاء در كار عالم شرك است»،(نفس این اعتقاد ، خودش ) شرك است زیرا این اعتقاد ناشى از این نظر است كه ناآگاهانه براى ذات موجودات، استقلالى در مقابل ذات حق قائل شدهایم و از این رو اگر موجودات نقشى در تأثیر داشته باشند تأثیرات به قطبهاى دیگر نسبت داده شده است.
پس مرز توحید و شرك این نیست كه براى غیر خداوند نقشى در تأثیرات و سببیّتها قائل بشویم یا نشویم. [۳۴]
فرضیه سوم : اعتقاد یا عدم اعتقاد به قدرت و تأثیر ما فوق الطّبیعى برای برخی از مخلوقات
آیا مرز توحید و شرك اعتقاد به قدرت و تأثیر ما فوق الطّبیعى است؟ یعنى اعتقاد به قدرت ما فوق قوانین عادى طبیعت براى یك موجود، اعمّ از فرشته یا انسان (مثلا پیغمبر یا امام)، شرك است امّا اعتقاد به قدرت و تأثیر در حدّ معمولى و متعارف، شرك نیست. ... یك سلسله كارها جنبه ما وراء الطّبیعى دارد از قبیل احیاء (زنده كردن) و اماته (میراندن)، روزى دادن و امثال اینها و باقى، كارهاى عادى و معمولى است. كارهاى فوق معمولى قلمرو اختصاصى خداست و باقى، قلمرو مخلوقات او. این از جنبه توحید نظرى.
ایشان در تبین فرضیه سوم از جنبه توحید عملی می گوید :
امّا از جنبه توحید عملى هر نوع توجّه معنوى به غیر خداوند- یعنى توجّهى كه از طریق چهره و زبان توجّهكننده و چهره و گوش ظاهرى شخص مورد توجّه نباشد بلكه توجّهكننده بخواهد نوعى رابطه قلبى و معنوى میان خود و طرف مقابل برقرار كند و او را بخواند و متوجّه خود سازد و به او توسّل جوید و از او اجابت بخواهد- همه اینها شرك و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزى نیست و عبادت غیر خدا به حكم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است. بعلاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینكه انجام مراسم عملى عبادت است براى غیر خدا و عین اعمالى است كه مشركان براى بتها انجام مىدادند، مستلزم اعتقاد به نیروى ما وراء الطّبیعى براى شخصیّت مورد توجّه (پیغمبر یا امام) است (نظریّه وهّابیان و وهّابىمآبان عصر ما).
این نظریّه در زمان ما تا حدّى شیوع یافته و در میان یك قشر بالخصوص علامت روشنفكرى شمرده مىشود. [۳۵]
نقد شهید مطهری به فرضیه سوم : شرك امیزترین نظریه
ایشان در شرك امیز بودن این فرضیه می گوید : با توجّه به موازین توحیدى، این نظریّه از لحاظ توحید ذاتى در حدّ نظریّه اشاعره شركآلود است و از نظر توحید در خالقیّت و فاعلیّت، یكى از شركآمیزترین نظریّههاست... اشاعره از اشیاء، نفى تأثیر و سببیت كردهاند به حساب اینكه اعتقاد به تأثیر و سببیت اشیاء مستلزم اعتقاد به قطبها و منشأها در مقابل خداست ؛ و گفتیم- در حالی كه - اشیاء آنگاه به صورت قطبها در مقابل خداوند درمىآیند كه در ذات، استقلال داشته باشند. از اینجا معلوم مىشود اشاعره ناآگاهانه نوعى استقلال ذاتى كه مستلزم شرك ذاتى است براى اشیاء قائل بودهاند اما از آن غافل بودهاند و خواستهاند با نفى اثر از اشیاء ، توحید در خالقیت را تثبیت نمایند؛ لهذا در همان حال كه شرك در خالقیت را نفى كردهاند، ناآگاهانه نوعى شرك در ذات را تأیید كردهاند.
ایشان در وارد بودن ایراد مذكور به نظریه وهابیت می گوید : عین این ایراد بر نظریه وهّابىمآبان وارد است. اینها نیز ناآگاهانه به نوعى استقلال ذاتى در اشیاء قائل شدهاند و از این رو نقش مافوق حدّ عوامل معمولى داشتن را مستلزم اعتقاد به قطبى و قدرتى در مقابل خدا دانستهاند، غافل از آنكه موجودى كه به تمام هویتش وابسته به اراده حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد ، تأثیر مافوقالطبیعى او مانند تأثیر طبیعى او پیش از آنكه به خودش مستند باشد مستند به حق است و او جز مجرایى براى مرور فیض حق به اشیاء نیست. آیا واسطه فیض وحى و علم بودن جبرئیل و واسطه رزق بودن میكائیل و واسطه احیاء بودن اسرافیل و واسطه قبض ارواح بودن ملكالموت شرك است؟
ایشان ادامه می دهد :
از نظر توحید در خالقیت، این نظریه بدترین انواع شرك است، زیرا به نوعى تقسیم كار میان خالق و مخلوق قائل شده است؛ كارهاى ماوراءالطبیعى را قلمرو اختصاصى خدا و كارهاى طبیعى را قلمرو اختصاصى مخلوقات خدا یا قلمرو اشتراكى خدا و مخلوق قرار داده است. قلمرو اختصاصى براى مخلوق قائل شدن عین شرك در فاعلیت است، همچنان كه قلمرو اشتراكى قائل شدن نیز نوعى دیگر از شرك در فاعلیت است. [۳۶]
ایشان در ادامه این بحث به هشدار پیامبر در نفوذ لایه های پنهان شرك در عقائد موحدین اشاره نموده و می گوید : اینجاست كه به معنى سخن رسول اكرم پى مىبریم كه فرمود: «راه یافتن شرك در اندیشهها و عقاید آنچنان آهسته و بىسر و صدا و بىخبر است كه راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریك بر روى سنگ سخت». [۳۷]
در تایید گفتار شهید مطهری بر شرك امیز بودن دیدگاه وهابیت در مساله توسل باید گفت: در گفتار ابن تیمیه امده است كه توسل به مخلوق باید در اموری باشد كه او توانائی بر انجام ان امور را دارد اما در اموری كه قادر بر انجام ان نیست توسل به او جائز نیست . [۳۸]
باید گفت این سخنان مستلزم نفی توحید افعالی است بدین معنا كه مستقل دانستن بندگان در اموری كه بظاهر در توانشان است نوعی شرك است چون بر اساس توحید افعالی هیچیك از امور و حركات در هستی بصورت مستقل صورت نمی گیرد وهمه انها اولا و بالذات مستند به خداوند می باشد.از اینرو قول به استقلال بندگان در انجام برخی امور شرك خواهد بود.
2- جریان نظام اسباب و مسببات در هستی و توسل یكی از اسباب معنوی :
اراده الهی در نظام هستی بر اساس اسباب و مسببات تعلق گرفته است . از طرفی همانگونه كه در امور مادی جهان، قانون اسباب و مسببات جریان دارد در امور معنوی نیز این قانون حاكم است.
شهید مطهری در تبیین اینكه در امور معنوی نیز جریان اسباب و مسببات حاكم است در اثبات مشروعیت توسل به اولیای الهی به قران استناد نموده و می گوید :
فعل خدا، داراى نظام است. اگر كسى بخواهد اعتناء به نظام آفرینش نداشته باشد گمراه است. به همین جهت است كه خداى متعال گناهكاران را ارشاد فرموده است كه در خانه رسول اكرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) بروند و علاوه بر این كه خود طلب مغفرت مىكنند، از آن بزرگوار بخواهند كه براى ایشان طلب مغفرت كند.
قرآن كریم مىفرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً . نساء/ 64.
«و اگر ایشان هنگامى كه (با ارتكاب گناه) به خود ستم كردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر هم براى ایشان طلب مغفرت مىكرد، خدا را توبهپذیر مهربان مىیافتند.» [۳۹]
3- توسل به اولیای الهی بعنوان یكی از اسباب معنوی عین توحید است :
ایشان توسل به اولیای الهی را از جمله اسبابی می داند كه از ناحیه شریعت برای بندگان تشریع گردیده است . از منظر ایشان توسل به اولیای الهی نه تنها شرك نبوده بلكه عین توحید می باشد : متن گفتار ایشان در این زمینه به شرح ذیل می باشد : در توسل و استشفاع به اولیاء خدا اول باید تحقیق كرد كه به كسى و از كسى باشد كه خداوند او را وسیله قرار داده است. قرآن كریم مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ . مائده/ 35.
ایشان در تبیین توحیدی بودن قانون توسل به صالحان می گوید :
بطور كلى، توسل به وسائل و تسبّب به اسباب، با توجه به اینكه خداست كه سبب را آفریده است و خداست كه سبب را سبب قرار داده است و خداست كه از ما خواسته است از این وسائل و اسباب استفاده كنیم به هیچ وجه شرك نیست، بلكه عین توحید است. در این جهت، هیچ فرقى میان اسباب مادى و اسباب روحى، میان اسباب ظاهرى و اسباب معنوى، میان اسباب دنیوى و اسباب اخروى نیست؛ منتهاى امر، اسباب مادى را از روى تجربه و آزمایش علمى مىتوان شناخت و فهمید كه چه چیز سبب است؟ و اسباب معنوى را از طریق دین، یعنى از طریق وحى، و از طریق كتاب و سنّت باید كشف كرد.
4- توسل به اولیای الهی عین عبادت خداوند است :
شهید مطهری در این زمینه می گوید : یكتاپرستى این است كه انسان آنگاه كه رو به سوى خدا مىآورد، هیچ چیز را وسیله و واسطه روآوردن قرار ندهد: «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ» . در روآوردن به سوى خدا لزومى ندارد و نبایست چیزى را وسیله و واسطه قرار داد.
آری پس از آنكه آدمى به خدا روآورد و خدا را شناخت، در مرحله بعدى به اولیاى خدا ازآنجهت كه اولیاى خدا و پرستندگان خدا و فانى فىاللَّهاند و مراحل عبودیت را طى كردهاند، رو مىآورد. در این مرحله است كه آنها را وسیله استغفار و دعا قرار مىدهد؛ یعنى از آنها كه بندگان صالح خدایند و در جهان دیگر زندهاند استمداد مىكند كه از خداوند بخواهند كه فى المثل به قلب او روشنى عنایت فرماید، گناهانش را به لطف و كرم خود ببخشاید.
این استمداد ازآنجهت رواست كه طرف ، یك موجود زنده و حىّ مرزوق است و مراتب قرب را با قدم عبودیت پیموده است و مىتواند بهتر از ما مراتب تذلّل و عبودیت را انجام دهد و به همین جهت از ما مقرّبتر است.
ایشان در ادامه می گوید : ما مسلمانان در زیارت رسول اكرم صلى الله علیه و آله چنین مىخوانیم:
«اللَّهُمَّ انّى اعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّریفِ فى غَیْبَتِهِ كَما اعْتَقِدُها فى حَضْرَتِهِ وَ اعْلَمُ انَّ رَسولَكَ وَ خُلَفائَكَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ احْیاءٌ عِنْدَكَ یُرْزَقونَ، یَرَوْنَ مَقامى وَ یَسْمَعونَ كَلامى وَ یَرُدّونَ سَلامى.».
یعنى: خدایا من احترام صاحب این محل را پس از وفات، همان مىدانم كه در زمان حیات داشت. من مىدانم كه پیامبر تو و جانشینانى كه تو برگزیدى، همه در پیشگاه تو زنده و مرزوقند، مرا در جایگاهم مىبینند، سخنم را مىشنوند، سلامم را پاسخ مىگویند.
در آخر همین زیارت چنین مىخوانیم:
«اللَّهُمَّ انَّكَ قُلْتَ: «وَ لَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمْوا انْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَروا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً.» وَ انّى اتَیْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنوبى وَ انّى اتَوَجَّهُ بِكَ الَى اللَّهِ رَبّى وَ رَبِّكَ لِیَغْفِرَ لی ذُنوبى.».
یعنى خدایا تو در كلام مجیدت به پیامبرت گفتى: «اگر آنان آنگاه كه به خود ستم مىكنند نزد تو بیایند و از خداوند طلب آمرزش كنند و پیامبر نیز براى آنها طلب آمرزش كند، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.» سپس خطاب به رسول اكرم صلى الله علیه و آله مىگوییم: اى پیامبر عزیز! من آمدهام نزد تو در حالى كه از خداوند آمرزش مىطلبم و در حالى كه از گناه گذشتهام پشیمانم. من به وسیله تو كه بنده صالح خدا هستى و مىتوانى براى من دعا و استغفار كنى، به سوى خدا كه هم پروردگار من است و هم پروردگار تو روآوردهام تا (در اثر استغفار من و استغفار تو) گناهان مرا بیامرزد. [۴۰]
نتیجه آنکه توسل و توجه به اولیاى خدا بصورتی كه بیان گردید نه تنها شرك نیست، بلكه عین عبادت خداوند است.
5- لزوم توجه متوسل به وسیله از طریق توجه به خدا:
هنگامى كه انسان متوسل مىشود یا استشفاع مىكند باید توجهش به خدا، و از خدا به وسیله و شفیع باشد، زیرا شفاعت واقعى آن است كه مشفوع عنده، شفیع را برانگیخته است براى شفاعت، و چون خدا خواسته و رضایت داده است شفیع شفاعت مىكند، بر خلاف شفاعت باطل كه توجه اصلى به شفیع است براى اینكه اثر بر روى مشفوع عنده بگذارد، لهذا مجرم در این وقت همه توجهش به شفیع است كه برود با قدرت و نفوذى كه در مشفوع عنده دارد او را راضى گرداند. پس اگر توجه اصیل به شفیع باشد و از ناحیه توجه به خدا پیدا نشده باشد شرك در عبادت خواهد بود. [۴۱]
6- دیدگاه وهابیت در توسل ضد توحید و ضد انسانیت است :
شهید مطهری در این زمینه می نویسد : بر خلاف تصوّر رایج، وهّابیگرى تنها یك نظریّه ضدّ امامت نیست، بلكه پیش از آنكه ضدّ امامت باشد ضدّ توحید و ضدّ انسان است. ازآنجهت ضدّ توحید است كه به تقسیم كار میان خالق و مخلوق قائل است و بعلاوه به یك نوع شرك ذاتى خفىّ قائل است و ازآنجهت ضدّ انسان است كه استعداد انسانى انسان را- كه او را از ملائك برتر ساخته و به نصّ قرآن مجید «خلیفة اللّه» است و ملائك مأمور سجده به او- درك نمىكند و او را در حدّ یك حیوان طبیعى تنزّل مىدهد. [۴۲]
7- موهبت الهی به برخی از بندگان در نیل به مراتب قرب و قابلیت متوسل شدن به انان
پس مسأله این نیست كه توسّل و زیارت و خواندن اولیاء و انتظار كارى ما فوق الطّبیعى از آنها شرك است، مسأله چیز دیگر است. اوّلا باید بدانیم انبیاء و اولیاء چنین صعودى در مراتب قرب الهى كردهاند كه از ناحیه حق تا این حد مورد موهبت واقع شده باشند یا نه؟ از قرآن كریم استفاده مىشود كه خداوند به پارهاى از بندگان خود چنین مقامات و درجاتى عنایت كرده است [۴۳]
8- لزوم اصلاح نگرش و رفتار مسلمانان بهنگام توسل به اولیای الهی
ایشان به شیوه ناصحیح برخی از مسلمانان به هنگام توسل به اولیای الهی اشاره كرده و می گوید : ...آیا مردمى كه توسّلات پیدا مىكنند و به زیارت مىروند و حاجت مىخواهند، از نظر توحیدى درك صحیحى دارند یا ندارند؟ آیا واقعا با نظر «به سوى اویى» به زیارت مىروند یا با فراموشى «او» و مقصد قرار دادن شخص زیارت شده؟ كه بدون شك اكثریّت مردم با چنان توجّه غریزى به زیارت مىروند. [۴۴] ممكن است اقلیّتى هم باشند كه فاقد درك توحیدى- و لو در حدّ غریزى- باشند. به آنها باید توحید آموخت نه آنكه زیارت را شرك دانست. [۴۵]
9- اجتناب از گفتار غلو امیز و الوده به شرك در هنگام توسل :
ایشان در پایان مبحث مرز توحید و شرك به نكته مهمی در مساله توسل اشاره نموده و می گوید :
مسأله ...این است كه اقوال و افعالى كه حكایتگر تسبیح و تكبیر و تحمید است و ستایش ذات كامل على الاطلاق و غنّى على الاطلاق است، در مورد غیر خدا شرك است. سبّوح مطلق و منزّه مطلق از هر نقص و كاستى اوست، بزرگ مطلق
اوست، آنكه همه ستایشها منحصرا به او بر مىگردد اوست، آنكه همه حولها و قوّهها قائم به اوست ذات اوست. این گونه توصیفها- چه به صورت قولى و چه به صورت عملى- براى غیر خدا شرك است.[۴۶]
نقدهای دیگر شهید مطهری به دیدگاه وهابیت و گروههای تكفیری در مساله توسل
علاوه بر نقدهای عالمانه ای كه از مجموعه اثار استاد شهید مطهری بیان گردید در مجموعه یادداشتهای ایشان نیز نكات ارزشمندی در نقد به نگرش وهابیت و تكفیری ها در مشرك دانستن مسلمانان بدلیل توسل به اولیای الهی وجود دارد كه شایسته است مورد ملاحظه قرار گیرد .
ایشان می نویسد :
1- حضرات وهابى سخن مهمى كه همواره آن را تكرار مىكنند این است كه مشركین عرب كه قرآن آنها را مشرك مىداند منكر توحید در خالقیت نبودند، بتها را خالق نمىدانستند همچنان كه نص آیات قرآن است كه: لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ* إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ؛ در عین حال به موجب توسل و قربانى و شفاعت خواستن از بتها ، قرآن آنها را مشرك مىخواند، پس معلوم مىشود به هیچ مخلوقى نباید متوسل شد و براى هیچ مخلوقى نباید قربانى كرد و یا استشفاع كرد.
جواب این بیان این است كه درست است كه مشركین عرب قائل به خالقیت بتها نبودند ولى قائل به ربوبیت آنها بودند، یعنى نمىگفتند كه بت قادر است معدومى را به وجود آورد ولى آنها را متصرف در كائنات مىدانستند .
(توضیح : ظاهرا مراد استاد شهید این است كه كفار عصر جاهلیت بدلیل انكه به ربوبیت بتها قائل بودند از منظر قران مشرك شمرده می شدند درحالی كه متوسل شوندگان به اولیای الهی هیچگاه به ربوبیت انان قائل نبوده بلكه انان را واسطه درگاه الهی می دانند و از انان می خواهند كه خواسته هایشان را در محضر ربوبی مسئلت نمایند بنابر این مقایسه بین عمل متوسل شوندگان با مشركین عصر جاهلیت قیاس مع الفارق خواهد بود.)
2- ایشان در زمینه ریشه پیدایش بت پرستی می نویسد : حقیقت این است كه بت پرستى ریشه پرستش ارباب انواع را دارد. از قدیم الایام این عقیده پیدا شده بود كه هر نوعى از انواع از قبیل انسان و گوسفند و غیره تحت تدبیر یك قوه روحانى و مقتدر و مسلط بر موجودات سفلى است، و احیاناً انواع حوادث را به یك موجود علوى فلكى یا معقول صِرف مستند مىكردند
مثل اینكه مثلًا زهره را رب النوع شادى و خوشى، ستاره دیگر را رب النوع جنگ و خونریزى مىدانستند؛ صاحبان این عقاید به عقیده بعضى به خداى یگانه اعتقاد نداشتهاند و بعد این كثرت پرستى تبدیل به توحید شده است. ولى به عقیده ما این گونه كثرت پرستى بعد از توحید پیدا شده است؛ یعنى در عین اعتقاد به خالق یگانه، تدبیر و تصرف در عالم سفلى را از موجودات علوى مىدانستند و خداوند را متصرف و مربى و مدبر عالم نمىدانستند. از این جهت نظیر معتزله بودند كه خدا را خالق منعزل از تصرف در كائنات معرفى مىكردند .
ایشان در ادامه می گوید :
علت پرستش بت این بوده كه بتها را مظهر و جاى حلول و تعلق قواى عالیه مىدانستهاند، همچنان كه میان آن قواى عالیه و بعضى از جدولها و شكلها و طلسمها ارتباط قائل بودند و علم طلسمات از همین جا پیدا شده است. آن كسى كه بت را مىپرستید در اصل روى این حساب بود كه بت را مظهر و محل یعنى مركز حلول و علاقه و تعلق یكى از قواى عالیه مىدانست، هرچند در نسلهاى بعد همه اینها فراموش مىشد و به صورت عادتى در مىآمد.
ایشان انگاه منطق قران را در توحید ربوبی و نفی ارباب انواع اینگونه بیان می كند :
قرآن كه فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ* در حقیقت رب النوعها را نفى كرد. همچنین موسى كه به فرعون گفت: إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ ارباب انواع را و ربوبیت خود فرعون كه خود را رب اعلاى مصریان مىدانست نفى مىكرد.
(باید گفت : این سخنان شهید مطهری نیز بیانگر ان است كه قیاس بین عمل مشركین در توسل به بتها با عمل متوسل شوندگان به صالحان متفاوت است بدین معنا كه هیچگاه اینان انسانهای صالحی را كه به انها متوسل می شوند رب خویش ندانسته یا قائل به حلول رب در انها نمی دانند. )
3- مبارزه قران با اندیشه بت پرستی و نفی منطق مشركین در توسل به بتها :
مشركین عصر جاهلیت- به حكم اعتقاد به ارباب انواع و انعزال خداوند از ربوبیت، و دیگر به حكم عقیده جاهلانه اینكه میان ما و خدا حتماً وسایطى باید در كار باشد و ما مستقیماً نمىتوانیم با خداوند در تماس باشیم ، ما باید خدایان كوچك و ارباب انواع و مظاهر آنها را بخوانیم و از آنها تقرب بخواهیم و آنها با خداى بزرگ در تماس باشند ، مشركان خدا را نمىخواندند و یاد نمىكردند، بتها را یاد مىكردند، یا به عقیده اینكه خداوند بزرگ از ربوبیت منعزل است و یا به عقیده اینكه ما را نرسد كه او را بخوانیم، او بزرگتر از این است.
اسلام گفت: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ..
(مفهوم این سخنان استاد نیز نفی استدلال وهابیت در مشرك دانستن قائلین به توسل به اولیای الهی است بدین معنا كه ایه شریفه وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی... در نفی روش و اعتقاد كسانی است كه به ارباب انواع معتقد بوده و خدا را منعزل از ربوبیت می دانستند از اینروا بجای انكه خداوند را در دعاهایشان مورد خطاب قرار دهند بتها را جهت قضای حوائج خویش می خواندند. بنابر این ایه مذكور در صدد نفی توسل مشروع نیست .)
4- اولیای الهی وسائط جریان فیض:
قرآن وسایط فیض را مىپذیرد، درباره جبرائیل مىفرماید: قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ، درباره ملك الموت (از نظر قبض فیض) مىفرماید: قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ. در عین حال از باب اینكه وسایط فیض صرفاً مجرى قضا و قدر الهى هستند [از خود استقلال ندارند.] [۴۷]
(این سخن استاد نیز بیانگر مشروعیت توسل به صالحان و نفی دیدگاه منكرین ان است بدین معنا كه اراده الهی درنظام هستی براساس اسباب و مسببات تعلق گرفته و اولیای الهی اسباب معنوی حضرت حق در جریان فیض الهی بر هستی می باشند همانگونه كه جبرئیل ، میكائیل و ....وسائط فیض الهی می باشند. )
5- ایشان در اینكه ایا ممكن است عملی ذاتاً قطع نظر از هرگونه اعتقادى ، عبادت باشد مثلًا سجود كردن، قربانى كردن، نذر كردن، آمرزش خواستن یا استغاثه و ندا كردن؟ می گوید :
به نظر نمىرسد كه هیچ عملى فى حد ذاته قطع نظر از اعتقاد به الوهیت، خود عمل عبادت باشد. بلى السجود للَّه و همچنین شاید التضحیة للَّه، اما این دستور شرعى است كه براى غیر خدا نباید سجود یا قربانى كرد. مرتكب این كار اگر معتقد به الوهیت آن شىء یا شخص نباشد مشرك نیست، بلكه بدعت و حرامى مرتكب شده است .( این سخن استاد نیز نقد دیگری است بر دیدگاه تكفیری ها كه نفس توسل و استغاثه و دعا در كنار قبور صالحان را عبادت می دانند .
از منظر ایشان عبادت انگاه تحقق می یابد كه هر یك از این اعمال با اعتقاد به الوهیت مخاطب انجام گیرد در حالی كه متوسلان به صالحین هیچگاه به الوهیت انان قائل نیستند حتی در سجده نمودن در مقابل غیر خدا هم با اینكه نهی شرعی دارد در صورتی كه همراه به اعتقاد به الوهیت مخاطب نباشد نمی توان گفت عبادت محقق شده است بلكه در اینگونه موارد فقط می توان گفت بدعت یا عمل حرامی محقق شده است.)
6- ایشان در این مساله كه اعتقاد به الوهیت چیست؟ مرز الوهیت كجاست؟ می نویسد :
بعضىها كارها را تقسیم كردهاند میان خدا و غیر خدا، بعضى كارها را مخصوص خدا دانستهاند، از آن جمله است احیاء و اماته، آمرزش، رزق دادن و امثال اینها. [از نظر آنها] مرز الوهیت این كارهاست، اگر در مقابل كسى نیایش بریم با این اعتقاد، مرز الوهیت را شكستهایم ..
بعضى دیگر مطلق كارهاى فوق الطبیعه را داخل در مرز الوهیت دانستهاند مانند آگاهى از غیب و نهان، مطلق معجزات و خوارق عادات. كارها بر دو قسم است: كارهاى طبیعى كه وابسته به علل و اسباب است و كارهاى غیر طبیعى كه مافوق علل و اسباب است.
اعتقاد به اینكه بشرى قادر است كارى را بدون علل و اسباب طبیعى انجام بدهد، اعتقاد به الوهیت مىدانند. لهذا این تعبیر را كه خیال مىكنم از مسیحیان اقتباس شده بعضى درباره شیعه مىگویند كه شیعه جزئى از الوهیت یا چیزى از لاهوت در على قائل است، در صورتى كه مىدانیم شیعه براى الوهیت یا لاهوت جزء قائل نیست.20.
7- مسئله توحید یك مسئله صرفاً تعبدى نیست كه تعبداً یك چیزى را توحید و اخلاص بدانیم و تعبداً چیزى را شرك و بت پرستى بشناسیم، بلكه یك مسئله عقلى است. دستورهاى ایجابى یا سلبى اسلام در این زمینه براساس حقایق واقعى است كه براى عقل انسان قابل درك است و نمىتواند ضد حكم عقل بوده باشد. همچنان كه در توحید ذاتى و توحید صفاتى و توحید افعالى نیز تقلید و تعبد جایز نیست، در توحید در عبادت نیز تقلید و تعبد جایز نیست.
ما مثلًا نمىتوانیم به دیگران بگوییم كه اختلاف نظر ما و شما در یك مسئله فرعى و فقهى است، اصولى نیست، فقه ما استغاثه و توسل را جایز مىداند و فقه شما جایز نمىداند، فقه ما اینها را توحید مىداند و فقه شما شرك، همچنان كه فقه ما مثلًا در وضو مسح پا را واجب مىداند و فقه شما شستن پا را.
كما اینكه آنها نیز به عنوان یك مسئله فرعى و فقهى نمىتوانند ما را تخطئه كنند، باید از نظر اصول دین با ما بحث كنند و باید اعتراف كنند كه این مطلب كه مربوط به اصول دین است مثل سایر مطالب مربوط به اصول دین جنبه عقلانى دارد. هرچند ممكن است كسى جنبه اصول دینى این مطلب را اقرار داشته باشد ولى جنبه عقلانیت آن را اعتقاد نداشته باشد، بلكه از ضروریات خود دین بداند مثل معاد كه از اصول دین است و در عین حال باید كیفیت و خصوصیت آن را از متن قرآن و گفتار رسول خدا اقتباس كرد .[۴۸]
ارتباط این بخش از سخنان شهید مطهری در نقد دیدگاه وهابیت در مساله توسل و نظائر ان این است كه موحد یا مشرك خواندن دیگران امری تعبدی نیست بلكه این مساله امری عقلی بوده و نمی توان با استناد به ظواهر نصوص دینی كسانی را مشرك دانست.
8- تقرب- به خداوند متعال از طریق - محبت اولیا تقرب به عمل است كه وهابیها نیز وسیله را در آیه(وابتغوا الیه الوسیله) به عمل توجیه مىكنند. مقصود ما از وسیله ذات نیست، محبت اولیا و قبول امامت و مقتدائیت آنهاست. «اتقرب بهم» غیر از این است كه «اتقرب الیهم حتى یقرّبونى»[۴۹]
این نكته بسیارمهم در یادداشتهای استاد بخوبی بیانگر اصالت توحید در توسلات به صالحین است بدین معنا كه هدف اصلی زائر در توسل به اولیای الهی جز نزدیك شدن به خداوند امر دیگری نمی باشد. از اینرو لازم است به تمایز و تفاوت بین اتقرب بهم و اتقرب الیهم – در زیارتها- توجه داشت.
9- فرق است میان انقطاع و التجاء قلب و توسل عملى. التجاء و انقطاع قلب باید به حق باشد. نباید از اولیا خیر خواست، بلكه باید حق را به آنها قسم داد و یا از آنها التماس دعا كرد و یا تصدق براى آنها داد و یا زیارت آنها را وسیله نزد حق براى انجام مقاصد قرار داد [۵۰] .
این نكته استاد نیز بسیار مهم است چون بیانگر مرز بین توحید و شرك است بدین معنا كه لازم است در زیارتها التجا و استغاثه و انقطاع قلبی فقط به درگاه الهی بوده و خواسته ها فقط به محضرحضرت احدیت مطرح گردد.
10- لازمه قدرت مافوق الطبیعى اولیا در حال حیات و ممات و حتى معجزه قبور آنها این نیست كه ما در دعاها و انقطاعها به آنها منقطع شویم، همان طورى كه لازمه وساطت و قدرت جبرائیل و میكائیل این نیست كه ما علم و رزق را از آنها بخواهیم .[۵۱].
این نكته استاد نیز تاكید نكته قبل بوده كه لازم است زائر بهنگام زیارت بدان توجه داشته باشد.
11- آیا انبیا و اولیا خودشان هدفند یا وسیله؟ آیا معرفت آنها و محبت آنها و تكریم و تعظیم آنها هدف است یا وسیله؟... در اینجا دو عقیده كاملًا متضاد وجود دارد: بعضىها صد درصد محبت و معرفت اولیا را هدف اصلى مىشمارند، اما به نظر ما اسلام آن را به عنوان یك وسیله براى هدفهاى خود دستور داده است ...مجالست با صالحان وسیله است براى تهذیب نفس، تعلّم وسیله است نه هدف، یعنى حتى خود علم مقدمه عمل است .[۵۲].
پانویس
- ↑ مائده ،35،یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
- ↑ سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص 145، چاپ اول، دفتر انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین)، قم.
- ↑ به نقل از آئین وهابیت، ص 173.
- ↑ الخطیب البغدادی، احمد ابن علی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 120، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1425.
- ↑ احمد ابن محمد معروف به ابن حجر الهیثمی، صواعق المعرقه، ص 178، چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرسالة 1417.
- ↑ البخاری، محمد ابن اسماعیل، صحیح الخباری، ج 2، ص 34، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیه و عبدالکریم جوزی، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 3، ص 11، چاپ مصر.
- ↑ ابن ابی حاتم، محمد بن حبان بن احمد، الثقات، ج 8، ص 456، چاپ اول، مطبوعات دائرة المعارف العثمانیة، 1402.
- ↑ متقی الهندی، علی ابن حسام الدین، کنز العمال، ج 2، ص 385، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419.
- ↑ السمهودی علی ابن احمد ، وفاء الوفاء، ج 2، ص 1376، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404.
- ↑ السمهودی علی ابن احمد ، وفاء الوفاء، ج 2، ص 1371، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404.
- ↑ سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص 174.
- ↑ قنبری، روح الله، چهل شبهه بر ضد شیعه و پاسخ های الغدیر، ص 97، انتشارات هنارس، چاپ اول، قم.
- ↑ السمهودی علی ابن احمد ، وفاء الوفاء، ج 2، ص 1371، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404.
- ↑ مجموعه الفتاوي ج 1ص 247-248: وَالْوَسِيلَةُ الَّتِي أَمَرَنَا اللَّهُ أَنْ نَبْتَغِيَهَا إلَيْهِ هِيَ التَّقَرُّبُ إلَى اللَّهِ بِطَاعَتِهِ وَهَذَا يَدْخُلُ فِيهِ كُلُّ مَا أَمَرَنَا اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ .وَهَذِهِ الْوَسِيلَةُ لَا طَرِيقَ لَنَا إلَيْهَا إلَّا بِاتِّبَاعِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْإِيمَانِ بِهِ وَطَاعَتِهِ وَهَذَا التَّوَسُّلُ بِهِ فَرْضٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ .
- ↑ مجموع الفتاوي ج 1 ص 247-248
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان ج 27ص 71
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ مجموعه الفتاوي ج 27ص 71ببعد
- ↑ حيات ابن تييميه ص371-372 محمد ابوزهره
- ↑ همان
- ↑ محمدبن عبدالوهاب ص 105-106
- ↑ همان ص 107:من جعل بينه و بين الله وسائط يدعوهم انه كافر مرتد حلال المال و الدم
- ↑ همان ص 68-70من لم يكفر المشركين او شك في كفرهم او صحح مذهبهم كفر ....
- ↑ همان ص 110
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج3 ؛ ص71
- ↑ همان ص 129
- ↑ مجموعه اثار شهيد مطهري ج 2ص 127
- ↑ همان ص 127-128
- ↑ همان ص 127-128
- ↑ همان ص 128-130
- ↑ همان ص 129-131
- ↑ همان
- ↑ مجموعه الفتاوي ج 1ص 330-329
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 263-264
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرىج14، ص: 230-231
- ↑ همان ج 2ص 127-128
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (جهانبينى توحيدى)، ج2، ص: 131
- ↑ همان ص 132-133؛
- ↑ رجوع شود به رساله ولاءها و ولايتها از مؤلّف
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (جهانبينى توحيدى)، ج2، ص: 132-133
- ↑ همان
- ↑ يادداشتهاى استاد مطهرى، ج8، ص180:- 183
- ↑ همان ص 187-188.
- ↑ .همان ص 189-193
- ↑ .همان
- ↑ همان
- ↑ همان ص 192-193