قاصران و مستضعفان فکری
عنوان مقاله | دیدگاه شهید مطهری در زمینه "قاصران و مستضعفان فکری" |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
نویسنده |
شهید مطهری معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلیل عقلی و فلسفی استفاده می شود که منکرین حقایق دین از جمله منکرین امامت معصومین علیهم السلام در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند . در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری تبیین شده است
دیدگاه اجمالی شهید مطهری
خلاصه گفتار شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به اعمال قاصران و مستضعفان فکری غیر شیعه :
1-اکثریت انسانها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد لذا اهل نجات خواهند بودو این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود .
2- بطور کلی کسانی که مستضف فکری هستند و در خود احساس نیاز به تحقیق نداشته اند از باب مرجون لامرالله مورد عفو قرار می گیرند
3-بر اساس آیات قران ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می کند
4-دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قران با هردو انها مخالف است
دیدگاه تفریطی ها این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قران و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می داند بنابر این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است
دیدگاه افراطی ها این است که از آنجا که انسانها و اعمالشان در پیشگاه الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است
5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد وحالت جحود نداشته باشند مورد قبول است
ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می کند
دیدگاه تفصیلی شهید مطهری
از منظر ایشان آنچه مجموعاً از آیات و روایات و حکم عقل استفاده مىشود اين است كه قاصران و مستضعفان،مشمول عذاب الهی نخواهند بود.
الف - آیات
شهید مطهری ذیل عنوان قاصران و مستضعفان می نویسد:
علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مىگويند برخى از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مىباشند. «مستضعفين» يعنى بيچارگان و دستنارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى كسانى كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب مىكند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كريم اقتباس شده است.
ایشان با استناد به آيات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها؟ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :
در آيه اول، جريان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مىپرسند شما در دنيا در چه وضعى بسر مىبرديد؟
آنها معتذر مىشوند كه ما مردمى بيچاره بوديم، دستمان به كسى و چيزى نمىرسيد.
فرشتگان مىگويند شما مستضعف نيستيد، زيرا زمين خدا فراخ بود و شما مىتوانستيد از آنجا مهاجرت كرده به نقطهاى برويد كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّريد و مستوجب عذاب.
در آيه دوم وضع برخى مردم را ذكر مىكند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و يا زن و يا كودك. اينها كسانى هستند كه دستشان به جايى نمىرسد و راه به جايى نمىبرند.
در آيه سوم نويد مىدهد و اميدوار مىكند به اينكه خداوند كريم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مىدهد.
گفتار علامه طباطبائی ذیل آیات استضعاف
شهید مطهری گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :
حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسير «الميزان» ذيل همين آيات مىفرمايند: «خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيّت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمىشود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند استثناء شدهاند.
استثناء به صورتى ذكر شده كه اختصاص ندارد به اينكه استضعاف به اين صورت باشد؛ همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».
روایات تفسیری
ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می گوید :
روايات زيادى وارد شده كه مردمى كه به عللى قاصر مانده اند مستضعف به شمار مىروند
ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه : وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. «گروه ديگر كارشان احاله مىشود به امر خدا، يا آنها را معذّب مىكند و يا بر آنها مىبخشايد؛ خداوند دانا و حكيم است.»
مىفرمايد:
كلمه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»- در روایات- از اين آيه اقتباس شده است.
در این قسمت شهید مطهری برخی از روایات تفسیری ذیل آیه مذکور را بیان می کند :
در روايت آمده است كه امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمود :
«همانا قومى بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جناياتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اينها را از مسلمين كشتند؛ اينها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحيد گراييدند؛ اما ايمان در قلب آنها راه نيافت كه در زمره مؤمنين قرار گيرند و استحقاق بهشت پيدا كنند و در عين حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛
اينها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اينها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ كه امرشان حواله به خداست».
روایتی دیگر در تفسیر کلمه مستضعفین در آیه مذکور :
در حديث ديگر آمده است كه «حمران بن اعين» گفت:
از امام صادق (ع) درباره مستضعفين پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مىباشند
شهید مطهری نسبت به مفاد آیه مذکور می فرماید:
هر چند از مفاد آيه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مىشود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اينها با خداست، ولى از لحن آيه مستضعفين اشارهاى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مىشود.
ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین و غیر عارفین به امامت است می فرماید:
در «كافى» از حمزة بن الطيّار نقل مىكند كه امام صادق (ع) فرمود:
«مردم شش دسته اند، و مآلًا سه دسته اند: فرقه ايمان، فرقه كفر، فرقه گمراهى.
اين فرقه ها از وعد و وعيد خدا درباره بهشت و جهنم پيدا مىشوند. (يعنى مردم بر حسب وضعشان در برابر اين وعد و وعيدها به چند فرقه منقسم مىشوند.)
آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه كه عمل صالح و ناصالح را مخلوط كرده اند، و اهل اعراف.»
ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند: «با برادرم حمران- يا برادر ديگرم بكير- بر امام باقر (ع) وارد شديم؛
من به امام گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه مىگيريم، هر كس مانند ما شيعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غير آنها، با او پيوند دوستى (به عنوان يك مسلمان و اهل نجات) برقرار مىكنيم و هر كس با عقيده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان يك گمراه و اهل هلاك) تبرّى مىجوييم.»
امام فرمود:
«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راستتر است؛ اگر آنچه تو مىگويى درست باشد، پس سخن خدا آنجا كه مىفرمايد: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا كجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها كه خدا درباره آنها مىفرمايد: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً (توبه/ 102) كجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ (توبه/ 60) چه كسانى هستند و كجايند؟!»
حمّاد در روايت خود از زرارة درباره اين ماجرا نقل مىكند كه گفت:
«در اين هنگام كار من و امام به مباحثه كشيد، فرياد هر دومان بلند شد كه هر كس در بيرون در خانه بود مىشنيد».
جميل بن درّاج از زرارة در اين ماجرا نقل مىكند كه امام فرمود:
«اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».
ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) را بیان مىكند كه فرمود:
«على (ع) بابى از ابواب هدايت است؛ هر كه از اين در داخل شود مؤمن است، و هر كه از آن خارج شود كافر است؛ و هر كس كه نه به اين در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقهاى است كه كارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
امام در اين حديث، به طبقهاى تصريح مىكند كه نه در زمره اهل ايمان و تسليم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انكار و هلاك همان
ايضاً در كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه:
لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا(کافی ج 2ص 388) «اگر مردم آنگاه كه نمىدانند، توقف كنند و در صدد انكار بر نيايند، كافر نمىشوند».
شهید مطهری در تحلیل این روایات به نکته بسیار مهمی تصریح می فرماید:
اگر كسى در رواياتى كه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است كه بيشترين آنها در «كتاب الحجّة» كافى و «كتاب الايمان و الكفر» كافى گرد آمده است دقت كند مىيابد كه ائمه (عليهم السلام) تكيهشان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مىآيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى باشد كه مىبايست تحقيق و جستجو كند و نكند؛
اما افرادى كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى بسر مىبرند كه مصداق منكر و يا مقصّر در تحقيق و جستجو به شمار نمىروند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و مرجون لامر اللّه به شمار مىروند؛ و هم از روايات استفاده مىشود كه ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مىدانند.
-دسته دیگر روایات- : روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند:
شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :
در «كافى» كتاب الحجة، برخى روايات نقل مى كند مبنى بر اينكه:
كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من اللّه فسعيه غير مقبول (کافی ج 1ص 183 ) «هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برايش معيّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».
و يا اينكه:
لا يقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته «خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمىپذيرد».
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:
در عين حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه:
من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم يعرفنا و لم ينكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه عليه من طاعتنا، فان يمت على ضلالته يفعل اللّه ما يشاء
«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نايافته» است تا بازگردد به راه هدايت، اگر به همين حال بميرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
محمد بن مسلم مىگويد:
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصير وارد شد و پرسيد: چه مىگويى درباره كسى كه در خدا شك كند؟
امام فرمود: - كافر است. - چه مىگويى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است. غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست
در اين وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنين كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».
و هم در كافى نقل مىكند كه هاشم بن البريد (صاحب البريد) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در يك جا گرد آمده بوديم؛ ابو الخطاب پرسيد عقيده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چيست؟
من گفتم: به عقيده من كافر است.
ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نيست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مىشود؟! خير، غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست. به اين ترتيب ما سه نفر سه عقيده مخالف داشتيم.
موقع حج رسيد، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم.
جريان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:
هنگامى ميان شما قضاوت مىكنم و به اين سؤال پاسخ مىدهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعدهگاه من و شما سه نفر همين امشب در منى نزديك جمره وسطى.
شب كه شد سه نفرى رفتيم. امام در حالى كه بالشى را به سينه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد: - چه مىگوييد درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آيا آنها به وحدانيّت خدا شهادت نمىدهند؟
من گفتم: چرا.
- آيا به رسالت پيغمبر گواهى نمىدهند؟ - چرا.
- آيا آنها مانند شما امامت و ولايت را مىشناسند؟ - نه.
- پس تكليف آنها به عقيده شما چيست؟ - عقيده من اين است كه هر كس امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! آيا مردم كوچه و بازار را نديدهاى، سقّاها را نديدهاى؟ - چرا، ديده و مىبينم.
- آيا اينها نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگيرند؟ حج نمىكنند؟ به وحدانيّت خدا و رسالت پيغمبر شهادت نمىدهند؟ - چرا.
- خوب آيا اينها مانند شما امام را مىشناسند؟ - نه.
- پس وضع اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! آيا وضع كعبه و طواف اين مردم را نمىبينى؟ هيچ نمىبينى كه اهل يمن چگونه به پرده هاى كعبه مى چسبند؟
- چرا. - آيا اينها به توحيد و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آيا نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگيرند؟ حج نمىكنند؟
- چرا. - خوب آيا اينها مانند شما امام را مىشناسند؟ - نه.
- عقيده شما درباره اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! اين عقيده، عقيده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مايل هستيد كه حقيقت را بگويم؟
هاشم كه به قول مرحوم فيض، مىدانست قضاوت امام بر ضدّ عقيده او است، گفت: نه.
امام فرمود: بسيار بد است براى شما كه چيزى را كه از ما نشنيدهايد از پيش خود بگوييد.
هاشم بعدها به ديگران چنين گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأييد مىكند و مىخواهد ما را به سخن او برگرداند
در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می داند
در كافى پس از اين حديث، حديث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (عليه السلام) را در همين زمينه نقل مىكند كه مفصّل است.
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:
در «كافى» آخر «كتاب الايمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ايمان، هيچ عملى زيان نمىرساند و با كفر، هيچ عملى سود نمىبخشد.»
ولى رواياتى كه در ذيل اين عنوان آمده اين عنوان را تأييد نمىكند؛ از آن جمله اين روايت است: يعقوب بن شعيب گفت: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنين؟ قال: لا «آيا جز مؤمنين كسى ديگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟ امام فرمود: نه».
شهید مطهری در تحلیل این روایت می فرماید:
مقصود اين روايت اين است كه خداوند تنها به مؤمنين وعده پاداش داده است و به موجب وعدهاى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مىكند، ولى در غير مورد اهل ايمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد يا ندهد.
امام با اين بيان مىخواهد بفهماند كه غير اهل ايمان از نظر اينكه خدا پاداش مىدهد يا نمىدهد در حكم مستضعفين و مرجون لامر اللّه مىباشند؛ بايد گفت كار اينها با خداست كه پاداش بدهد يا ندهد.
بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی
البته روايات مربوطه منحصر به آنچه ما در اينجا نقل كرديم نيست؛ روايات ديگر هم هست. استنباط ما از همه اين روايات همين است كه گفتيم. اگر كسى جز اين استنباط مىكند و نظر ما را تأييد نمىكند ممكن است نظر خود را مستدل بيان كند، شايد مورد استفاده ما نيز قرار گيرد. [۲۱]
دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین فکری و قاصران
باید گفت :علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می توان استناد نمود .
شهید مطهری تحت عنوان : "از زاويه ديد حكماى اسلام" مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرانی و روائی نیز منطبق است :
فلاسفه اسلام، اين مسأله را به شكلى ديگر بيان كردهاند اما نتيجهاى كه گرفتهاند مآلًا با آنچه ما از آيات و روايات استنباط كرديم منطبق است.
ایشان می گوید :
بحث حكما بحث صغروى است نه كبروى. حكما دراين باره بحث نمىكنند كه ملاك عمل نيك و ملاك مقبوليّت عمل چيست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره اين است كه عملا اكثريّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نيكند، نيك مىمانند و نيك مىميرند و نيك محشور مىگردند. حكما مى خواهند بگويند هر چند مردمى كه توفيق قبول دين اسلام مىيابند در اقليتند ولى افرادى كه داراى اسلام فطرى مى باشند و با اسلام فطرى محشور مىگردند در اكثريّتند.
به عقيده طرفداران اين مشرب، اينكه در قرآن كريم آمده است كه انبيا از كسانى شفاعت مىكنند كه دين آنها را بپسندند، مقصود دين فطرى است نه دين اكتسابى كه از روى قصور به آن نرسيدهاند ولى عنادى هم با آن نورزيده اند.
ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدر المتالهین نقل می کند:
بو على سينا مىگويد:
«مردم همان طورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى جسم به سه دسته تقسيم مىگردند: از لحاظ جسمى يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى اندامند، و يك عده در نهايت زشتى و يا بيمار تنى هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند.
گروهى كه اكثريت را تشكيل مىدهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقصالخلقهها دچار نقص و بيمارى دائم مىباشند، نه زيباى زيبا هستند و نه زشت زشت.
از لحاظ روحى و معنوى نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى هستند كه به حقيقت نرسيدهاند ولى اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمىزنند».
به عبارت ديگر از نظر اسلامى و با ديد فقهى، آنها مسلمان نيستند ولى از لحاظ حقيقت، مسلم مىباشند، يعنى تسليم حقيقتند و عناد با آن ندارند. بو على پس از اين تقسيم مىگويد: و استوسع رحمة اللّه.
«رحمت الهى را وسيع بدان و آن را در انحصار يك عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)
صدر المتألّهين در مباحث خير و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا اين مطلب را ذكر مىكند كه:
«چگونه مىگوييد خير بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مىافكنيم مىبينيم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقايد باطله و جهل مركّباند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضايع، و آنان را مستحق شقاوت مىگرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».
صدر المتألّهين در جواب اين اشكال اشاره به سخن بو على مىكند و مىگويد:
«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند اين جهان از نظر سلامتند. همان طورى كه در اين جهان سالم سالم و زيباى زيبا و همچنين بيمار بيمار و زشت زشت در اقليتند، و اكثريّت با متوسّطان است كه سالم نسبى مىباشند؛ در آن جهان نيز كمّلين كه به تعبير قرآن «السّابقون» مىباشند و همچنين اشقيا كه به تعبير قرآن «اصحاب الشمال» مىباشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كريم آنها را «اصحاب اليمين» مىخواند.»
صدر المتألّهين پس از اين سخن چنين مىگويد:
فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتين.
«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». [۱]
نتیجه
بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی ایات و روایات و دلیل عقلی بدست آمد این است که :
حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود
حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود . تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.
منابع
- ↑ (رک به :مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 320-329-)