لبنان

از ویکی‌وحدت
نام کشور
نام کشور لبنان/ Lebanon (انگليسي) / Liban (فرانسه)
تعداد جمعیت ۶٬۸۲۵٬۰۰۰ نفر
پایتخت بیروت

/ Beirut (انگليسي) / Beyrouth (فرانسه)

دین و یا مذاهب اسلامی ؟؟؟
زبان رسمی ؟؟؟
جریانات فعال دینی - مذهبی ؟؟؟
نظام حکومتی ؟؟؟
نظام اقتصادی ؟؟؟
شاخص توسعه ؟؟؟
چهره های (دینی، سیاسی) شاخص ؟؟؟

لبنان مدخلی است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی در راستای نگارش کلان پروژه معرفی جریان های جهان اسلام نوشته شده است. هدف از آشنایی با کشور لبنان که یکی از کشورهای مهم جهان اسلام به خاطر نقش ویژه اش در جبهه مقاومت ضد دشمن صهیونیستی و تنوع بالای دینی و مذهبی است از چند جهت است؛ اولا: آشنایی نسبتا جامع بااین کشور و ثانیا: ایجاد منبع و مرجعیت در زمینه مذکور جهت شناخت کیفیت تعامل با مهم ترین جریانات دینی - مذهبی آنجا می باشد. از دیگر اهداف این پروژه ایجاد شناختی عمیق تر نسبت به عمده جریانات موجود در این کشور است. مخصوصا برای مراکزی که به جهت نوع تخصصی فعالیت هایشان به چنین دانش میان مذهبی ای نیاز دارند. در مقاله پیش رو اطلاعاتی در زمینه های زیر از کشور لبنان ارائه گردیده است: تاریخچه، جمعیت، فرهنگ وزبان، اقتصاد، دین و...

تاریخچه کلی لبنان

مروری کلی بر تاریخ لبنان

با آغاز گسترش اسلام، لبنان به تصرف خلافت اسلامي درآمد؛ تا اواخر قرن يازدهم كه جزو قلمرو مسيحيان صليبي شد و سپس با انقراض دولت صليبيون، تحت استيلاي مصر قرار گرفت. در اوايل قرن شانزدهم لبنان به تصرف عثماني درآمد. اواسط قرن نوزدهم بين دو اقليت مذهبي ماروني و دروزي لبنان كه اولي از حمايت فرانسه و دومي از حمايت انگلستان برخوردار بود، جنگ داخلي درگرفت.

فرانسه و بريتانيا در سال 1861 مقرراتي بر لبنان تحميل كردند كه به‌موجب آن لبنان تحت حكومت يك حاكم مسيحي كه از طرف سلطان عثماني انتخاب مي‌شد، خودمختاري يافت. پس از شكست و تجزيه امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول، منطقه شامات (سوريه و لبنان) بر اساس توافق‌نامه سايكس-پيكو (1916) و تصميمات كنفرانس سان‌ديمون (1920) لبنان بزرگ (متشكل از لبنان خودمختار سابق به اضافه نواحي بيروت، بقاع، طرابلس و جنوب) تحت سلطه فرانسه، به‌وجود آمد. در سال 1923 جامعه ملل، اين منطقه را رسماً تحت قيموميت فرانسه قرار داد. در سال 1926 و پس از تدوين قانون اساسي لبنان توسط فرانسوي‌ها و به كمك مجلس شوراي نمايندگان، دولت لبنان بزرگ به جمهوري لبنان تبديل شد كه حكومت آن در دست يك فرماندار عالي فرانسوي بود. در سال 1943 اولين انتخابات رياست جمهوري لبنان با موافقت فرانسه برگزار و در تاريخ 22 نوامبر 1943 استقلال لبنان رسماً ازسوي ژنرال دوگل اعلام شد و در سال 1946، فرانسه و بريتانيا با توافق يكديگر، لبنان را تخليه كردند.

از اوايل دهه شصت ميلادي، حملات اسرائيلي‌ها به خاك لبنان آغاز شد و در سال 1968 فرودگاه بيروت نيز هدف بمباران آنان قرار گرفت. در اين ميان، ارتش صهيونيستي طي جنگ شش روزه با چهار كشور عربي در سال ۱۹۶۷، صحراي سينا، کرانه باختري رود اردن، نوار غزه و ارتفاعات جولان و شهر قنيطره را اشغال نمود و بر شهر بيت‌المقدس نيز بطور كامل مسلط گرديد؛ البته قنيطره و بخش‌هايي از سينا و جولان در جنگ سال 1973 پس گرفته شد.

حمله فالانژيست‌ها به يك اتومبيل حامل فلسطيني‌ها در منطقه عين‌الرمانه در سال 1975 آغازگر جنگ‌هاي داخلي لبنان بود كه 15 سال يعني تا اوايل سال 1990 به‌طول انجاميد. در جنگ‌هاي داخلي لبنان، در يك طرف اتحاد مسيحيان راستگراي افراطي و در سوي ديگر اتحاد مسلمانان، چپ‌گراها و ملّي‌گراها قرار داشتند. اين جنگ خسارات سنگيني به‌دنبال داشت و طي آن ده‌ها هزار نفر كشته و مجروح شدند.

در سال 1978 نيروهاي اسرائيلي نبرد شديدي را عليه لبنان آغاز كردند و اقدام به اشغال بخش‌هايي از جنوب لبنان نمودند. سازمان ملل با صدور قطعنامه 425 خواستار عقب‌نشيني بي‌قيد و شرط نيروهاي اسرائيلي از مناطق اشغالي گرديد و متعاقب آن چهار هزار نيروي حافظ صلح به لبنان اعزام كرد. اسرائيلي‌ها مناطق تحت اشغال خود را به يك نظامي مسيحي مزدور به‌نام سعد حداد و نيروهاي تحت امر او با عنوان “ارتش لبنان جنوبي” واگذار كردند. اين افسر شورشي ارتش لبنان در سال 1979 با حمايت مستقيم اشغالگران اسرائيلي، هفتصد مايل مربع از مناطق اشغالي جنوب را تحت ‌عنوان “لبنان آزاد” تحت سيطره رژيم صهيونيستي قرار داد. در سال 1980 شبه‌نظاميان مسيحي فالانژ اقتدار خود را بر منطقه شرق بيروت تثبيت كردند.

رژيم اشغالگر قدس در سال 1982 به‌منظور نابودي يا اخراج فلسطيني‌هاي مقيم لبنان و نيز تضعيف حضور سوريه در لبنان، دست به حمله گسترده‌اي به لبنان زد و تا بيروت پيش‌روي كرد. در همين سال، فجيع‌‌ترين جنايت صهيونيست‌ها يعني كشتار دسته‌جمعي فلسطيني‌ها در اردوگاه صبرا و شاتيلا در بيروت با همكاري فالانژها صورت گرفت.

در اكتبر 1989 بر اساس توافق قدرت‌هاي بزرگ و با ميانجي‌گري عربستان، نمايندگان پارلمان لبنان در شهر طائف عربستان گردهم آمدند و قراردادي را امضاء كردند كه به درگيري و جنگ‌هاي خونين داخلي خاتمه داد. در اين پيمان اصلاحاتي در جهت تعديل نظام سياسي گذشته لبنان به‌عمل آمد و توازن پايداري بين مسيحيان و مسلمانان برقرار شد. از اين پس تلاش شد تا اساس حكومت و نظام سياسي لبنان بر پايه پيمان طائف استوار شود. در پي امضاء توافقنامه طائف و با توجه به آرامش نسبي ايجاد شده در كشور و خلع‌سلاح شبه‌نظاميان و تقويت دولت مركزي، انتخابات جديد مجلس در سال 1992 (پس از 20 سال) برگزار گرديد.

رژيم صهيونيستي در سال 2000 در پي 18 سال مقاومت دليرانه رزمندگان مقاومت لبنان و در رأس آن حزب‌الله، از اكثر مناطق اشغالي جنوب لبنان عقب‌نشيني كرد كه در تاريخ جنگ‌هاي اعراب و اسرائيل موفقيتي بي‌سابقه محسوب مي‌شود. پيروزي مقاومت اسلامي در جنگ 33 روزه سال 2006 در برابر تجاوز همه‌جانبه رژيم صهيونيستي نيز از نقاط عطف تاريخ معاصر لبنان به‌شمار مي‌رود. به‌موجب قطعنامه شماره ۱۷۰۱ شوراي امنيت كه پايان دهنده جنگ 33 روزه بود، نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل (يونيقل) در فاصله جنوب رود ليتاني تا خطوط مرزي با سرزمين‌هاي اشغالي مستقر شدند.

تاریخ لبنان

1- دوره باستان تا ظهور اسلام

دوره باستان

بیش از دو هزار سال از میلاد حضرت مسیح می‌گذرد. اولین نشانه‌های تاریخی در لبنان به پنج‌هزار سال پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد. در واقع، لبنان تاریخی هفت هزار ساله دارد. پنج‌هزار سال قبل از میلاد مسیح نخستین انسان‌ها در ساحل لبنان دیده شده‌اند. البته، وقتی سخن از لبنان در طول تاریخ است، مقصود جبل لبنان است. سواحل و منطقۀ بقاع، جزء تاریخ لبنان نیستند.

درخت ارز یا همان کاج مطَبّق نشانۀ کشور لبنان است و در شعار و پرچم و اوراق رسمی این کشور به چشم می‌خورد. در سراسر لبنان این درخت وجود دارد. از چوب این درخت بسیار استفاده می‌شود. بیش از شصت بار در تورات کلمۀ لبنان به کار رفته است. ذکر نام لبنان در تورات و در متون قدیم، به‌سبب چوب این درخت است که فقط در لبنان می‌روید و بسیار محکم است. این اعتقاد وجود دارد که معبد حضرت سلیمان از چوب درخت ارز لبنان بنا شده است. یهودیان معتقدند که این چوب‌ها از طریق رودخانۀ لیطانی وارد دریای مدیترانه می‌شده و از طریق دریا تا اورشلیم قدس انتقال می‌یافته است. فراعنۀ مصر نیز از چوب درخت ارز برای ساختن کاخ‌های خود استفاده می‌کرده‌اند. صهیونیست‌ها معتقد بودند که به سبب عبور چوب‌های معبد حضرت سلیمان از رودخانۀ لیطانی، آب این رودخانه مقدس است.

جبیل یا بیبلیوس قدیمی‌ترین شهری است که در ساحل لبنان وجود دارد و تاریخ آن به چند هزار سال قبل از میلاد مسیح بازمی‌گردد. برخی معتقدند که این شهر قدیمی‌ترین و باستانی‌ترین شهر جهان است. در حال حاضر، گردشگران بسیاری از این شهر بازدید می‌کنند. به این ترتیب، ساکنان اولیۀ منطقۀ لبنان کنعانی‌ها بودند که از نژاد سامی‌ هستند. آنان فرزندان سام بن نوح هستند. نژاد و زبان آنان سامی است. در حال حاضر، اصل گویش سامی منقرض شده است.

بعد از سامی‌ها، نوبت به فینیقی‌ها می‌رسد. قوم فینیقی بیشتر در ساحل ساکن بودند. آنان دریانوردی می‌کردند و نقش مهمی در ساختن تمدن داشتند. فینیقی‌ها کشتی می‌ساختند و تجارت دریایی عمدۀ فعالیت آنان بود. در آن زمان بیروت و طرابلس وجود نداشت و بندر صیدا و بندر صور از مهم‌ترین بنادر بود. در متون قدیمی به بندر صیدا، صیدون و به بندر صور، تیر می‌گفتند. در بنادر صور و صیدا آثار باستانی چند‌هزار ساله وجود دارد. سه بندر در تاریخ باستان واجد اهمیت هستند: بندر جبیل، بندر صور و بندر صیدا. بندر صور و بندر صیدا در جنوب، اهمیت تجاری و دریانوردی داشتند. بندر جبیل، علاوه بر مسئله تجارت، مرکز فکری و دینی نیز بود که آثار باستانی باقی‌مانده شاهد این مدعاست. دو‌هزار سال قبل از میلاد مسیح، فرعون مصر ساحل مدیترانه از جمله لبنان را اشغال کرد. فینیقی‌ها نیز با فرعونیان درگیر نشدند، بلکه با آن‌ها همکاری کردند و بدین ترتیب، منطقه در قلمرو حکمرانی فرعونی‌ها قرار گرفت. در قرن دوازدهم قبل از میلاد، فینیقی‌ها به استقلال رسیدند و اولین دولت فینیقی در ساحل تشکیل ‌شد. پس از آن، حملات بسیاری به این منطقه صورت گرفت، از جمله حملۀ آشوری‌ها، بابلی‌ها و هخامنشیان یعنی کوروش کبیر. امپراطوری هخامنشی به سواحل مدیترانه رسید و برای چندصد سال این منطقه جزء امپراطوری هخامنشی محسوب ‌شد. تا اینکه اسکندر مقدونی و یونانی‌ها به سلسله هخامنشی پایان دادند. اسکندر قبل از اینکه به ایران برسد، در سواحل لبنان توقف کرد و جنگ‌هایی در این ساحل اتفاق ‌افتاد. شهر صیدا در مقابل حملۀ اسکندر مقاومت ‌کرد. اسکندر شهر صیدا را محاصره و بخش تجاری آن را ویران کرد. شهر صیدا در آن دوران به شکل جزیره بود. اما اکنون به خشکی چسبیده است. سرانجام، اسکندر صور و صیدا را فتح و به سمت شرق پیشروی کرد.

پس از یونانی‌ها، سلوکی‌ها به حکومت رسیدند. سلوکی‌ها همۀ امپراطوری ایران را گرفتند. این اتفاقات تقریباً سیصد سال قبل از میلاد رخ داد. در قرن سوم قبل از میلاد اتفاق خیلی مهمی رخ داد که در سورۀ سبأ هم از آن یاد شده است و آن سیل العرم و ویران شدن سد مأرب در یمن است. پس از ویرانی سد مأرب، سیل مملکت سبا را فرا گرفت. این حکومت در یمن بسیار نیرومند بود و بخشی از آفریقا را نیز در اختیار داشت. اما به دلیل این سیل ضعیف ‌شد و قبایل یمنی شروع به مهاجرت کردند. قبیلۀ عامله که از قبایل معروف یمن است، در این دوره به سمت شام مهاجرت کرد و در قسمت جنوبی جبل مستقر ‌شد. دورۀ اموی به سبب حضور صحابی جلیل‌الشأن، ابوذر غفاری، قبیلۀ عامله تشیع را پذیرفت و علت تسمیۀ بخش جنوبی جبل لبنان به جبل عامل، استقرار قبیلۀ عامله در این منقطه است.

بعد سلوکی‌ها، رومی‌ها لبنان و منطقۀ جبل را فتح کردند. در اینجا مقصود از رومی‌ها، روم شرقی یعنی دولت بیزانس است که شامل ترکیه، به اضافۀ بخش‌هایی از سوریه است. بعدها رومی‌ها همۀ خاک سوریه و لبنان و اردن را نیز در سیطرۀ خود قرار دادند. آثار باستانی مانند آمفی تئاتر سوریه و اردن و آثار باستانی در لبنان، از دورۀ رومی‌هاست. رومی‌ها آخرین دولتی هستند که به منطقه جبل لبنان حمله می‌کنند. کلمۀ روم که در قرآن آمده، یعنی سورۀ روم، مقصود روم شرقی و دولت بیزانس است، نه دولت ایتالیا.

بعد از آن، اسلام ظهور کرد. اسلام زمانی ظهور می‌کند که لبنان و منطقۀ شام در اختیار دولت بیزانس و روم شرقی است.

تاریخ پیش از اسلام

تا قبل از ظهور اسلام، امپراطوری بیزانس بر این منطقه حکومت می‌کرد. در قرن هفتم میلادی، اسلام ظهور کرد و حضرت رسول (ص) مبعوث ‌شدند. در این زمان، زلزلۀ شدیدی در منطقه رخ داد که مرکز اصلی آن سوریه بود. این زلزله در تاریخ بی‌نظیر است. زلزلۀ سوریه باعث ‌شد که وضعیت منطقه آشفته شود و گرسنگی و قحطی و وبا رواج یابد. مهاجرت مردم نیز در این زمان آغاز ‌شد. در این دوره، مسیحیان مارونی از غرب سوریه کوچ کردند و در جبل لبنان مستقر ‌شدند. راجع به حضور مارونی‌ها و مارونیت سیاسی در لبنان کتاب‌های زیادی نوشته شده است. مارونی‌ها معتقدند که فینیقی و لبنانی اصیل هستند. در حالی‌که، آنان اصلاً در جبل لبنان نبوده‌اند و هیچ ارتباطی با فینیقی‌ها ندارند، بلکه در قرن ششم بعد از میلاد بعد از زلزلۀ سوریه در جبل لبنان مستقر ‌شدند. در واقع، حضور قبیلۀ عاملۀ یمن در جبل 900 سال قبل از ورود مارونی‌ها به لبنان است. در این دوره، به سبب همین زلزله و مشکلات فراوانی که دامن‌گیر امپراطوری بیزانس شده است، این امپراطوری ضعیف می‌شود. طبق نظریۀ ابن خلدون، هر امپراطوری دوره اوجی دارد و بعد از آن دوره حضیض شروع می‌شود تا به نقطۀ اضمحلال می‌رسد. هیچ امپراطوری‌ای هر چقدر هم که عمر کند، دائمی نیست.


2- دوره میانی

دوره اسلامی

در دورۀ اسلام حضرت محمد(ص) نامه‌هایی به پادشاه روم شرقی و پادشاهی ایران نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد. اما اولین حملۀ نظامی به روم در دورۀ ابوبکر است. ابوبکر، خلیفۀ اول، احساس کرد که امپراطوری روم تضعیف شده است. او سپاهی آماده کرد و به فرماندهی خالدبن‌ولید که سردار مورد علاقه‌اش است، به جنگ با رومی‌ها رفت. البته قبل از آن، امپراطوری روم شرقی نامۀ حضرت محمد (ص) را پاره کرد و فرستادۀ رسول‌الله را کشت. قبر این فرستاده در اردن قرار دارد. جنگ موته که منجر به شهادت جعفر طیار شد در اردن واقع شده است. خالد، مردی شجاع و شمشیرزن بود. خالد کسی است که در جنگ احد از پشت به مسلمان‌ها حمله کرد و عامل شکست مسلمان‌ها و شهادت حضرت حمزه ‌شد. خالدبن‌ولید بعدها مسلمان ‌شد و مورد حمایت ابوبکر قرار گرفت و او را به فرماندهی لشکری برای فتح روم ‌فرستاد. وی موفق ‌شد که در جنگی معروف به یرموک کل منطقۀ شام را، که لبنان نیز جزء آن است، فتح کند. در واقع، خالدبن‌ولید لبنان و اردن و سوریه که منطقۀ شام است، به اضافۀ فلسطین را فتح ‌کرد و این اولین فتح اسلامی است. بعدها معاویه والی‌ شام شد و در دمشق مستقر ‌شد. حضرت علی (ع) معاویه را خلع ‌کرد و او ن‌پذیرفت و جنگ صفین اتفاق ‌افتاد و سرانجام پس از ماجرای حکمیت، دولت اموی در دمشق تشکیل ‌شد و لبنان هم جزو قلمرو دولت اموی قرار گرفت.

بعد از بنی‌امیه، عباسی‌ها به حکومت رسیدند. خلافت عباسی‌ها پانصد سال ادامه دارد. در قرن هشتم، عباسی‌ها حکومت را در دست گرفتند و لبنان جزو قلمرو عباسی به‌شمار می‌رفت. در قرن دهم، سلسلۀ فاطمی در مصر تشکیل ‌شد. شرق مدیترانه، منطقۀ فلسطین و لبنان هم در قلمرو فاطمیان قرار ‌گرفت. در این دوره است که مذهب درزی در لبنان پدید ‌آمد. درزی‌ها بخشی از ساکنان جبل لبنان هستند که در اثر تبلیغات مبلغان فاطمی، مذهب فاطمی یعنی مذهب شش امامی را پذیرفتند. مذهب دورزی از قرن دهم میلادی در اینجا شکل می‌گیرد.

پس از آن حملۀ سلجوقیان اتفاق ‌افتاد. سلاجقه ترک بودند و بعد از فتح ایران، به سمت سوریه حرکت و همۀ سرزمین شام و لبنان را فتح ‌کردند. لبنان تا قرن یازدهم میلادی که جنگ‌های صلیبی شروع شد، در قلمرو سلجوقیان ترک قرار داشت. صلیبیون که بیشتر فرانسوی بودند، با تشویق پاپ اعظم، به شرق حمله کردند و جنگ‌های صلیبی اتفاق ‌افتاد. سواحل لبنان به تسخیر صلیبی‌های مسیحی که از اروپا آمده بودند، درآمد. از اوایل قرن یازدهم و اواخر قرن دهم میلادی، حملۀ صلیبی‌ها باعث ‌شد که مارونی‌ها رابطۀ خاصی با فرانسوی‌ها برقرار کنند. این رابطۀ خاص، همچنان پابرجاست. صلیبی‌ها مدت طولانی در لبنان ماندند. قلعۀ طرابلس از آثار صلیبی‌هاست. قلعۀ نظامی دیگری نیز در منطقۀ کوهستانی، نزدیک شهر شیعه‌نشین نبطیه وجود دارد که اهمیت ویژه‌ای دارد. نام این قلعه شقیف است که لبنانی‌ها آن را قلعة‌الشقیف می‌نامند. این قلعه بر روی بلندترین کوه ساخته شده است. رودخانۀ لیطانی از دامنۀ این کوه عبور می‌کند. در طول تاریخ، این قلعه شاهد جنگ‌های مختلف بوده است. در سال‌های حضور سازمان‌های فلسطینی در این منطقه، قلعۀ شقیف در اختیار سازمان‌های فلسطینی بود. شایع است که این قلعه راه‌ها و دالان‌های زیرزمینی بسیار عجیبی دارد و با تونلی به رودخانه لیطانی ارتباط دارد. در سال 1978 و 1982 در حملۀ اسرائیل به لبنان بارها بمباران شد. قلعۀ شقیف نیز از دوره صلیبی‌ها برجای ‌مانده و از اماکن دیدنی لبنان است.

قرن دوازدهم زمان حکمرانی دولت ایوبی است. مسلمان‌ها به فرماندهی صلاح‌الدین ایوبی، لشگری فراهم کردند و با صلیبی‌ها وارد جنگ ‌شدند و آن‌ها را شکست ‌دادند. صلاح‌الدین ایوبی دمشق و قدس را فتح کرد. او اصالتاً کُرد بود. بعد از شکست صلیبی‌ها، سلسلۀ ایوبیان تشکیل ‌شد. صلاح‌الدین منطقۀ شام، فلسطین و قدس، مصر و سوریه و حجاز (مکه و مدینه و بخش ساحلی عربستان در ساحل دریای سرخ) را نیز به دولت خود منضم ‌کرد. جنگ صلاح‌الدین به جنگ حطین معروف است. به سبب پیروزی صلاح‌الدین در جنگ، در حال حاضر نیز کلمات «حطین» و «یرموک» بار مثبت نظامی دارد و بسیاری از پادگان‌ها یا واحدهای نظامی در فلسطین به حطین یا یرموک معروف است.

بعد از دولت ایوبی، دولت ممالیک بر سر کار آمد. این دولت سال‌های طولانی در لبنان و مصر حکومت کرد. بسیاری از شیعیان در دوران ایوبی و ممالیک قتل عام شدند. این دولت‌ها ضد شیعه بودند.

پس از ممالیک به دورۀ عثمانی می‌رسیم. مدت حکومت عثمانیان 600 سال است. در قرن شانزدهم، در سال 1516 میلادی، سلطان سلیم اول منطقۀ شام را فتح کرد. در آغاز، دولت عثمانی در ترکیه تشکیل شد و سپس، به سمت جنوب و شرق و بعد هم به سمت غرب و تا اتریش و دروازه‌های وین گسترش یافت. اولین تصرفات در سمت جنوب، منطقۀ شام است که لبنان را نیز شامل می‌شود. این حکمرانی تا دورۀ جدید و جنگ جهانی اول ادامه یافت.

تحولاتی که در دورۀ عثمانی رخ داد، تأثیراتی بر تاریخ مدرن و تاریخ دورۀ جدید در لبنان داشته است. اولین سلسله‌ای که در لبنان تشکیل شد، تابع دولت عثمانی است. این سلسله معنی‌ها نام داشت که در منطقۀ شوف درزی‌ها ساکن بودند. معنی‌ها در جبل لبنان تشکیل دولت دادند. امیر فخرالدین حاکم معروف معنی‌ها بود. در حال حاضر نیز مجسمه‌ای از وی در منطقۀ شوف وجود دارد. پایتخت آنان شهر زیبای دیر‌القمر بود که اکنون مسیحی‌نشین و مرکز قدرت مارونی‌های خانوادۀ شمعون است. پس از مدتی، سلسلۀ معن از عثمانی‌ها سرپیچی کرد و این اقدام منجر به براندازی حکومت آن‌ها و آغاز دورۀ شهابی‌ها ‌شد. شهابی‌ها مسیحی مارونی بودند. سلسلۀ شهابی از سال 1697 در لبنان آغاز به کار ‌کردند. مهم‌ترین حاکم شهابی، امیر بشیر شهابی است. بشیر دوم، حاکم قدرتمندی بود. وی پس از مدتی به قصد استقلال شروع به مخالفت با دولت عثمانی کرد. این امر و مسائل دیگری از جمله دریافت مالیات‌های بسیار سنگین از مردم و کشاورزان باعث ‌شد که تظاهراتی بر ضد بشیر دوم صورت پذیرد و وی مجبور به فرار شود. سلسلۀ شهابی در سال 1841 منحل شد . بنابراین، در دورۀ عثمانی دو سلسلۀ معنی‌هایِ دورزی و شهابی‌هایِ مارونی در جبل لبنان به قدرت رسیدند. می‌توان گفت که ایجاد رقابت و درگیری بین دو مذهب مارونی‌ها و درزی‌ها از همین دوران یعنی سال 1841 شروع ‌شد که در سال 1860 به اوج خود ‌رسید و قتل عام عظیمی صورت ‌گرفت. به همین سبب، عثمانی‌ها تصمیم ‌گرفتند که منطقۀ لبنان بدون والی و حکمران باشد. به همین دلیل، منطقۀ جبل لبنان را به ولایت دمشق که تحت سلطۀ عثمانی‌ها بوده، وابسته می‌کنند. والی دمشق شخصی است به‌نام جمال پاشا. جمال پاشا در تاریخ معاصر نقش عمده‌ای دارد و کسانی که قصد بررسی این دوره از تاریخ را دارند، باید تاریخ جمال پاشا را نیز مطالعه کنند. شخصی خون‌ریز و ضد بشر بود. وی برای پایان دادن به درگیری بین مارونی‌ها و دورزی‌ها دو منطقه درست کرد. منطقه‌ای برای دورزی‌ها و منطقه‌ای برای مارونی‌ها و قائم‌مقام یا فرمانداری نیز از طرف خود برای این دو منطقه تعیین ‌کرد. اینان لبنانی عرب و تابع دمشق بودند. این دوران هم‌زمان است با تضعیف دولت عثمانی و آغاز مداخلات اروپایی‌ها در منطقه.

در این دوران فرانسه و انگلیس برای فروپاشی دولت عثمانی برنامه‌ریزی می‌کردند. راه نفوذ آنان اقلیت‌های مسیحی و درزی بود، زیرا سنی‌ها تنها اقلیتی بودند که از عثمانی‌ها حمایت می‌کردند. سایر فِرَق چون زیر فشار و کشتار بودند، دل‌خوشی از عثمانی‌ها نداشتند. اروپایی‌ها از این مسئله استفاده کردند و دو قائم‌مقام منطقۀ جبل را با هم یکی و با نام متصرفیه معرفی کردند. متصرفیه به معنای سرزمین تصرف شده است. منطقۀ متصرفیه زیر سلطه عثمانی نبود و فرانسوی‌ها بر آن تسلط داشتند. البته، فرانسوی‌ها بعدها چند منطقۀ دیگر را به جبل لبنان اضافه کردند. منطقۀ عکار و بخشی از ساحل و قسمتی از بقاع را به منطقۀ متصرفیه اضافه کردند و لبنان صغیر نامیدند. در واقع، زمانی‌که می‌گویند لبنان صغیر مقصود همان قائم‌مقامیتین است، که بعدها به متصرفیه تغییر کرد. پس از اضافه شدن مناطقی همچون جنوب و جبل عامل، النهر الکبیر و بخش دیگر منطقۀ عکار، لبنان کبیر که همان لبنان کنونی است، تشکیل ‌شد.

3- دوره جدید تا وضع کنونی

دورۀ جدید تاریخ لبنان با فروپاشی دولت عثمانی و جنگ اول جهانی آغاز ‌شد. نقشۀ ذیل مربوط به دوره‌ای از لبنان تحت کنترل فرانسوی‌هاست که دولت لبنان کبیر نامیده می‌شود. در این دوره دولت علویین، دولت حلب، دولت دمشق و دولت جبل دروز وجود دارند. در جنگ اول جهانی، دولت عثمانی تضعیف ‌شد و دولت بریتانیا و فرانسه حملات نظامی خود را آغاز ‌کردند و با وعدۀ تشکیل کشور پادشاهی متحد عربی، حمایت عرب‌ها را از طرف شریف حسین بن علی ، شریف مکه دریافت ‌کردند. طی مکاتبات مک ماهون، کمیسر عالی انگلیس در قاهره، با شریف مکه، سپاهی با نام لژیون عرب آماده ‌شد و در نهایت، همین سپاه در کنار نیروهای اروپایی، امپراطوری عثمانی را سرنگون کرد.

قبل از آغاز جنگ، جمال پاشا اقداماتی در منطقه کرد، که بسیار حائز اهمیت است: - جمال پاشا برای مبارزه با نیروهای انگلیسی سربازی را اجباری کرد. - جمال پاشا بدلیل جنگ، مالیات‌های فراوانی از مردم دریافت کرد و موجبات نارضایتی مردم فراهم ‌شد. - جمال پاشا برای جلوگیری از این مسائل، اعدام‌های بسیاری در دمشق راه انداخت. از طرف دیگرضمن گسترش فقر، فرار از سربازی هم افزایش یافت.

در همین زمان، موضوع عربیت یا قوم عرب که بیشتر مسیحیان لبنان طرفدار آن بودند، مطرح شد. این موضوع به معنای مسئله تغییر هویت اسلامی از امپراطوری عثمانی به هویت‌های قومی مانند ترک و عرب و .... است. آغاز عربیسم و عربیت به‌خصوص در لبنان در این دوران است و احزابی مانند حزب قومی سوری و احزاب ملی‌گرا در این دوران رشد کردند. جمال پاشا به شدت با این مسئله برخورد کرد و هر شخصیت فکری و سیاسی و روزنامه‌نگار اندیشمندی را که مخالف دولت عثمانی است، فوراٌ اعدام کرد. اعدام‌های جمال پاشا بسیار معروف است. او ظرف دو هفته 54 نفر را اعدام کرد. هم‌اکنون میدان مرکزی شهر بیروت، میدان شهدا نامگذاری شده است و مقصود از شهدا کسانی هستند که جمال پاشا در آن سال اعدام کرد.

بالأخره، دولت عثمانی فرو ‌پاشید و فاتحان جنگ یعنی فرانسه و بریتانیا منطقه را بین خود تقسیم ‌کردند. اینان به جای تشکیل دولت پادشاهی عربی، منطقه را بین خود تقسیم ‌کردند. این تقسیم به سایکس پیکو معروف است. این نقشۀ محرمانه از طرف سایکس، وزیر امور خارجۀ بریتانیا، و پیکو، وزیر امور خارجه فرانسه، طراحی ‌شد. بخشی از ترکیۀ امروز، بخشی از سوریه و کل لبنان تحت مدیریت مستقیم فرانسه قرار ‌گرفت. دو منطقۀ عربی تشکیل ‌شد. منطقه عربی A و منطقه عربی B. منطقۀ عربی A شامل دمشق و حلب و موصل به فیصل، حسین بن علی پسر بزرگ شریف مکه سپرده شد. عبدالاله پسر دیگر شریف مکه، به پادشاهی منطقه B شامل عراق، کویت، بصره و ساحل شمالی خلیج فارس انتخاب شد. این اتفاق به سبب اعتبارات و ملاحظات کشتیرانی و تجارت است. فلسطین را هم تحت‌الحمایة نگه داشتند و به کسی ندادند. چون طرح این است که در اینجا اسرائیل درست کنند و منطقه را به یهودی‌ها بدهند و صهیونیست‌ها را بیاورند. این نقشه بسیار اهمیت دارد و در آن اولین تقسیمات سایکس پیکو نمایش داده شده است. البته، بعداً این نقشه هم دستخوش تغییر ‌شد. و بعد از اینکه نهضت ترکیۀ جوان و «جمعیت اتحاد و ترقی» راه ‌افتاد و پان‌ترکسیم شروع ‌شد، ترکیۀ جدید را درست کردند و در سوریه و عراق هم تغییراتی ایجاد ‌شد. مبارزات بسیاری به رهبری علما، به‌خصوص آل کاشف الغطا، برضد انگلیسی‌ها صورت ‌گرفت و در نهایت انگلیسی‌ها از عراق خارج ‌شدند. موصل که در منطقۀ عربی A است، به کشور عراق متصل ‌شد. اردن هم جدا ‌شد. بدین ترتیب کشورهای عراق و اردن و سوریۀ فعلی تشکیل ‌شد. مصطفی کمال پاشا معروف به آتاتورک هم ترکیۀ جدید را ایجاد ‌کرد. ژنرال هانری گورو لبنان کبیر را ایجاد ‌کرد. در نقشۀ سایکس پیکو، لبنان جزو مناطقی است که فرانسوی‌ها مستقیماً آن را اداره می‌کردند. ژنرال گورو از شهرهای ساحلی، منطقۀ بقاع، جبل لبنان و عکار در شمال، لبنان کبیر را تشکیل داد. لبنان کبیر در 23 می 1926 مجلس نمایندگانی زیر نظر فرانسه تشکیل داد و قانون اساسی هم نوشته شد. رئیس جمهور و تقسیمات و سیستم‌ها زیر نظر فرانسه اداره می‌شدند.

سرانجام، در ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳ لبنان مستقل ‌شد. پس از استقلال از طرف مارونی‌ها بشاره الخوری و از طرف سنی‌ها ریاض الصلح رئیس جمهور و نخست وزیر ‌شدند. در میثاقی که در سال ۱۹۴۳ تهیه ‌شد، تقسیمات فرقه‌ای به شکل غیرمکتوب باب ‌شد. از این تاریخ به بعد لبنان کشور مستقلی است و با نام‌هایی همچون عروس خاورمیانه و سوئیس خاورمیانه شهرت ‌یافت و امنیت حکمفرما ‌شد. در این دوره فعالیت‌هایی مانند توریسم، بانکداری، خدمات پولی و بانکی رونق ‌یافت. در سال ۱۹۴۵ یعنی دو سال بعد، اتحادیۀ عرب تشکیل ‌شد که دولت لبنان یکی از اعضای مؤسس این اتحادیه است. در سال ۱۹۴۸ جنگ اول فلسطین با اسرائیل آغاز ‌شد و ارتش‌های عرب شکست ‌خوردند. لبنان کمک‌های لجستیک بسیاری به ارتش‌های عراق و سوریه و مصر ‌کرد. پس از شکست کشورهای عربی، موافقت‌نامه‌ای با نام اتفاقیه الهدنة به معنای ترک مخاصمه به امضا ‌رسید که دولت آمریکا در آن نقش مهمی داشت. معنای ترک مخاصمه با آتش‌بس متفاوت است. برای اولین بار، در این موافقت‌نامه مرز بین اسرائیل و یک کشور عربی مشخص شد. اسرائیل به سبب تمایل به توسعه‌طلبی، هرگز مرزهای خود را مشخص نکرده است. این موافقت‌نامه تنها سند قانونی است که مرز بین فلسطین و لبنان در آن مشخص شده است. در همین سال، جنگ و تشکیل دولت اسرائیل موجب آوارگی فلسطینیان شد و صدهزار آوارۀ فلسطینی وارد کشور لبنان شدند. عدۀ بسیاری از این آوارگان وارد اردن و سوریه و کشورهای دیگر می‌شوند.

اولین رئیس‌جمهور لبنان آقای بشارة‌الخوری است. پس از او ژنرال فؤاد شهاب به این سمت انتخاب شد. در دورۀ ریاست‌جمهوری او فضای امنیتی حاکم است و آزادی‌ها سلب ‌شد. پس از آن، در دهۀ ۵۰ میلادی کمیل شمعون از شخصیت‌های مارونی به ریاست جمهوری رسید. کمیل شمعون تصمیم گرفت که دورۀ ریاست جمهوری خود را که ۶ سال است، تمدید کند. وی با مخالفت شدید مردم مواجه شد و درگیری‌ها در لبنان شروع شد. این موضوع باعث شد که اتفاقات مهمی در لبنان رخ ‌دهد. حزب قومی سوری، برضد دولت شمعون قیام کرد. دولت شمعون از دولت آمریکا درخواست کمک کرد و برای اولین بار تفنگداران دریایی آمریکا در ساحل بیروت پیاده شدند. ظاهر امر این است که آمریکایی‌ها برای کمک به دولت شمعون و خاموش کردن انقلاب داخلی برضد دولت وارد لبنان شده‌اند، در حالی‌که موضوع اصلی رقابت بین آمریکا و شوروی است. در سال ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم در عراق کودتا و دولت پادشاهی عراق را سرنگون کرد. تصور آمریکایی‌ها این است که شوروی قصد نفوذ در منطقه را دارد. آن‌ها با کمک دولت شمعون و برای جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقه وارد لبنان شدند. سال ۱۹۷۵ شروع جنگ داخلی لبنان است که ۱۶ سال طول ‌کشید. در این دوره اسرائیل دو بار به لبنان حمله کرد. در سال ۱۹۷۸ تا رودخانۀ لیطانی پیشروی کرد و بار دوم در ۱۹۸۲ بیروت را هم اشغال می‌کند.


3- 1جنگ داخلی جنگ داخلی در لبنان دارای مراحلی است و هر مرحله ویژگی خاص خود را دارد که بیشتر به تحولات منطقه برمی‌گردد. سال‌های ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ میلادی جنگ داخلی لبنان را اصطلاحاً جنگ دو ساله می‌گویند. کتاب‌های بسیاری دربارة جنگ دو ساله منتشر شده است و مطالب روزنامه‌های السفیر و النهار در این دو سال به کتاب تبدیل شده‌ است. این دو سال هستۀ جنگ داخلی لبنان محسوب می‌شود.

در تابستان ۱۹۷۶ میلادی ارتش سوریه برای اولین‌ بار مستقیماً در امور لبنان دخالت کرد. با تلاش امام موسی صدر و مذاکرات ایشان با اتحادیۀ عرب و مصر و عربستان سعودی و سوریه مقرر شد که نیروهای بازدارندۀ عرب برای پایان‌دادن به جنگ داخلی در لبنان مستقر شوند. در اواخر سال ۱۹۷۶ میلادی، پس از استقرار نیروهای بازدارندۀ عرب در لبنان که اکثراً واحدهای ارتش سوریه بودند، عملاً جنگ متوقف شد. همه تصور کردند که جنگ به پایان رسیده است، اما این آرامش طولانی نبود و زمینه‌های جنگ همچنان پابرجا بود. سال ۱۹۷۷میلادی اوضاع آرام بود، اما در مارس ۱۹۷۸ میلادی اسرائیل در عملیات لیطانی اول به لبنان حمله کرد و جنوب لبنان را تا رودخانة لیطانی، به غیر از شهر صور، به اشغال خود درآورد.

پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ میلادی زمینه‌هایی برای صلح میان مصر و اسرائیل و خارج کردن مصر از صحنۀ مبارزه با اسرائیل فراهم شد. در آن زمان، هنری کسینجر وزیر امور خارجۀ وقت آمریکا میان ارتش مصر و اسرائیل آتش‌بس برقرار کرد و نیروهای چند‌ملیتی میان ارتش مصر و اسرائیل حائل شد. برای اولین بار مذاکرات در کیلومتر ۱۰۱ سوئز به قاهره میان ارتش مصر و اسرائیل آغاز شد. در سال ۱۹۷۸ میلادی انورسادات به قدس اشغالی سفر و در کنیست اسرائیل سخنرانی کرد و در پایان نیز قرارداد صلح کمپ‌دیوید بین مصر و اسراییل امضا شد.

بطور کلی اسرائیل با دو جبهۀ شرقی و غربی مواجه بود. جبهۀ غربی شامل مصر و کشورهای حامی او مانند سودان و لیبی و کشورهای شمال آفریقا و جبهة شرقی شامل سوریه و لبنان و عراق می‌شد. پس از امضای آتش‌بس میان مصر و اسرائیل، عملاً مصر که بزرگ‌ترین کشور عربی بود، از صحنۀ مبارزه خارج شد و اسرائیل همة همّ خود را متوجه جبهۀ شرقی کرد. حافظ اسد متوجه این وضع بسیار خطرناک بود و هر‌چه تلاش کرد، نتوانست انور سادات را از صلح منصرف کند. پیش‌بینی می‌شد که پس از صلح کمپ‌دیوید و سفر انور سادات به قدس اشغالی جنگ صورت گیرد. سادات نیز پیش‌بینی کرده بود که در آینده‌ای نه چندان دور در لبنان حمام خون جاری می‌شود و همین‌طور هم شد.

۳۱ اوت ۱۹۷۸ میلادی امام موسی صدر در لیبی ربوده و از صحنۀ سیاسی خاورمیانه خارج شد. سال ۱۹۷۹ میلادی انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست و موازنۀ قدرت در منطقه به هم ریخت. سال ۱۹۸۰ میلادی آغاز جنگ عراق با ایران بود. سال ۱۹۸۲ میلادی اسرائیل در جنگ لیطانی دوم به لبنان حمله کرد و بیروت و در واقع، کل لبنان را به اشغال درآورد. از این سال جنگ لبنان و اسرائیل وارد مرحلة تازه‌ای شد، زیرا اسرائیلی‌ها مستقیماً‌ در لبنان می‌جنگیدند. مقاومت امام موسی صدر و دکتر چمران، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تأسیس حزب‌الله و کمک‌های سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران به مقاومت شکل تازه‌ای به خود گرفت. این اتفاقات باعث شد که مقاومت در سال ۱۹۸۲ میلادی با ابعاد جدیدی آغاز شود. این مقاومت پس از ۱۸ سال و با تقدیم دو هزار شهید در سال ۲۰۰۰ میلادی پیروز شد و ارتش اسرائیل را از لبنان اخراج کرد. با این مقدمۀ کوتاه، به تشریح علل جنگ و گروه‌های درگیر در آن می‌پردازیم.


علل شروع جنگ داخلی لبنان

پیش از این اوضاع و احوال قبل از جنگ ۱۹۷۵ میلادی را شرح دادیم. اتفاقات زیرا از جمله عوامل شروع جنگ ۱۹۷۵ میلادی است:

حضور سازمان‌های فلسطینی در لبنان و مسئلۀ حاکمیت دولت لبنان و درگیری‌های میان سازمان‌های فلسطینی و ارتش لبنان. این درگیری‌ها به امضای موافقنامۀ قاهره بین ارتش لبنان و مقاومت فلسطین در سال ۱۹۷۰میلادی ‌انجامید. حرکت انقلابی، اسلامی و مردمی امام موسی صدر. ایشان برای احقاق حقوق محرومین و مبارزه با مراکز قدرت اقتصادی و فئودالیسم سیاسی، تظاهرات گسترده‌ای در شهرهای بعلبک، با حضور ۷۵ هزار مسلح، و صور، با حضور ۱۵۰ هزار مسلح، به راه انداخت و دولت لبنان را با این تظاهرات تحت فشار قرار داد.

دولتمردان لبنان و فئودال‌ها از قدرت گرفتن و محبوبیت امام صدر در میان شیعیان و سنی‌ها و مسیحی‌ها نگران بودند. وقتی شخصی چندان قدرتی به دست آورد که قابل مقایسه شدن با هیچ قدرت دیگری در لبنان نباشد، بالطبع، منافع قدرت‌های سیاسی و مالی در داخل لبنان را تهدید خواهد کرد. فئودالیسم سیاسیِ شیعه و سنی و مسیحی در مقابل ملت و محرومینی که امام موسی صدر توانسته بود گرد خود جمع کند، متحد هستند. به همین سبب، در سال ۱۹۷۴ میلادی احزاب مسیحی مانند کتائب و احرار اقدام به خرید اسلحه کردند و به جوانان آموزش نظامی دادند و میلیشیا ایجاد کردند. طبیعتاً، وقتی حزبی سیاسی میلیشیا تأسیس می‌کند، یعنی درصدد عملیات خشونت‌بار و درگیری‌های مسلحانه است. سازمان‌های فلسطینی نیز به بهانة مقاومت در برابر اسرائیل مسلح بودند و هم‌پیمانان لبنانی خود را نیز مانند احزاب کمونیست، ناسیونالیست و سوسیالیست را مسلح می‌کردند.

علاوه‌بر این‌ها، توطئه‌های اسرائیل نیز وجود داشت، زیرا با خروج مصر از جهبۀ مقاومت، اسرائیل همۀ توانایی خود را برای ضربه زدن به جبهۀ شرقی به کار برد. مهم‌ترین منقطه در جبهۀ شرقی، لبنان و سازمان‌های فلسطینی و سوریه بود. بنابراین، نمی‌توان نقش اسرائیل را در برافروختن آتش جنگ داخلیِ لبنان نادیده گرفت. این عوامل مانند بشکه‌های باروتی بودند که برای شعله‌ور شدن نیاز به جرقه داشتند.

سرمایه‌داران لبنان شرکتی به نام پترومین به ریاست کمیل شمعون، رئیس‌جمهور اسبق لبنان و رهبر یکی از تندرو‌ترین احزاب مارونی به نام ملی‌گرایان آزاد، تأسیس کردند تا ماهیگیری در سراسر سواحل لبنان در انحصار و احتکار خود داشته باشد. با تأسیس این شرکت، ماهیگیران محروم و فقیر که از این طریق امرار معاش می‌کردند، مشکل معیشتی پیدا می‌کردند، زیرا این شرکت، اجازۀ صید ماهی را از آنان سلب کرد و خود با قایق‌های مجهز ماهیگیری می‌کرد.

ماهیگیران در شهر صیدا به رهبری معروف سعد تظاهرات کردند. خانوادة سعد از خانواده‌های پرنفوذ شهر صیدا و از نظر سیاسی ناصریست هستند. معروف سعد با اینکه سنی بود، از ارادتمندان امام موسی صدر محسوب می‌شد.

شهر صیدا سنی‌نشین است، اما امام موسی صدر در مساجد آن‌ نماز می‌خواند و سخنرانی می‌کرد و در مدارس آن‌ تدریس می‌کرد. بسیاری از علمای شهر صیدا از طرفداران امام محسوب می‌شدند. معروف سعد در صف اول تظاهرکنندگان حرکت می‌کرد. دولت به ارتش دستور داد که تظاهرات را متوقف کرد. ارتش هم این کار را کرد. اما تیری از طرف ارتش به سینة معروف سعد شلیک شد و تا به امروز مشخص نشده که چه کسی تیر را شلیک کرد. معروف سعد زخمی و به بیمارستان منتقل شد و پس از هشت روز فوت کرد. پس از فوت او نظم شهر برهم ریخت و اعتراضات و تظاهرات شروع شد. دولت متهم به قتل معروف سعد شد، زیرا گفته می‌شد که وظیفة ارتش دفاع از مرزهای خارجی است، نه دخالت در امور داخلی. اگر قرار باشد تظاهرات کنترل شود، باید پلیس دخالت کند. بنابراین، حضور ارتش در این صحنه نشانۀ برنامه‌ریزی قبلی بود. کشته شدن معروف سعد در تظاهرات بر ضد شرکت پترومین اولین جرقة جنگ داخلی بود.

من هم‌زمان با شهادت معروف سعد وارد لبنان شدم. لبنان در آن زمان منقلب و آمادۀ جنگ داخلی بود. امام موسی صدر بر جنازۀ معروف سعد نماز خواند. اعتراضات شروع و بیانیه‌هایی صادر شد. شخص امام موسی صدر به دولت که در رأس آن سلیمان فرنجیه از مارونی‌های شمال لبنان بود، اعتراض کرد. در شمال لبنان دو شهر طرابلسِ سنی‌نشین و زغرتای مارونی‌نشین قرار دارد. خاندان فرنجیه در آنجا ساکن هستند.

سؤالات بسیاری در این ماجرا مطرح است: چرا دولت لبنان ارتش را برای مداخله فرستاد؟ آیا تصمیم شخص سلیمان فرنجیه بود؟ آیا فرماندهان و دستگاه امنیتی ارتش در این زمینه نقش داشتند؟ آیا اسرائیل در این ماجرا نقش داشت؟ اگر اسرائیل در این ماجرا نقش داشت، از چه طریقی این نقش را ایفا کرد.

بیروت غربی مسلمان‌نشین و بیروت شرقی مسیحی‌نشین است. مناطق غبیری و شیاح در حومة بیروت قرار دارند و منطقة شیعه‌نشین هستند. منطقۀ مقابل غبیری و شیاح، محله عین‌الرمانۀ مسیحی‌نشین است. میان شیاح و عین‌الرمانه یک خیابان فاصله است.

در یکی از کلیساهای منطقۀ عین‌الرمانه مراسم عروسی بود. اتومبیلی با مسلسل این افراد را به رگبار گلوله می‌بندد و فرار می‌کند و تا به امروز دربارة‌ این اتومبیل اطلاعاتی وجود ندارد. جوانان حزب فالانژ که قدرت داشتند، با خشم و عصبانیت و با اسلحه بیرون می‌آیند و مسلمانان را متهم اصلی می‌دانند. بعدازظهر‌‌ همان روز در استادیوم ورزشی در غرب بیروت مسابقة فوتبالی بود و بسیاری از فلسطینی‌ها از اردوگاه‌های مختلف برای تماشای بازی فوتبال به این استادیوم آمده بودند. پس از پایان بازی همة آن‌ها سوار اتوبوس می‌شوند تا به اردوگاه‌های خود بازگردند. یکی از این اتوبوس‌ها از مقابل همین کلیسا که دو ساعت قبل به رگبار بسته شده بود، با پرچم فلسطین و لبنان و سر دادن شعار عبور می‌کند. جوانان حزب فلانژ که بسیار عصبانی بودند، آن‌ها را به رگبار گلوله می‌بندند و عدۀ بسیاری کشته می‌شوند. این خبر بازتاب بسیاری پیدا می‌کند.

پس از این ماجرا فلسطینی‌ها آماده می‌شوند و با سلاح‌های خود به منطقة شیاح و اردوگاه‌ها می‌آیند و مسیحی‌ها در مقابل آن‌ها قرار می‌گیرند و جنگ از همین جا در روز ۱۳ آوریل ۱۹۷۵ شروع می‌شود. این درگیری در روزهای اول با سلاح‌های سبک مانند هفت‌تیر و مسلسل بود. اما به مرور سلاح‌های سنگین مانند آرپیچی و خمپاره‌انداز ۶۰ میلی‌متری و ۸۱ میلی‌متری و توپخانه و تانک نیز به‌کار گرفته شد. فقط کسی از هلی‌کوپ‌تر و هواپیما استفاده نکرد. بنابراین، بیروت به دو بخش تقسیم شد.

آن زمان در‌مورد اینکه طرفین این جنگ را چه کسانی بخوانیم، بحث بود. اگر می‌گفتیم جنگ میان مسیحیان و مسلمانان است نشان‌دهندۀ جنگ مذهبی بود، در حالی که این‌گونه نبود. اگر می‌گفتیم جنگ میان راست‌گرایان و چپ‌گرایان، نشان می‌دادیم که جنگ ایدئولوژیک است و باز هم تلقی نادرستی بود. بعضی معتقد بودند جنگ میان راست‌گرایان مسیحی و چپ‌گرایان مسلمان است.

دست‌هایی در کار بود تا لبنان و بیروت تجزیه شوند، زیرا در آن زمان بحث مسیحی و مسلمان نبود و بسیاری از مسلمانان در بخش مسیحی‌نشین، و مسیحیان در منطقۀ مسلمان‌نشین ساکن بودند. اما پس از این درگیری‌ها مسیحی‌ها در بخش مسلمان‌نشین و مسلمانان نیز در بخش مسیحی‌نشین احساس امنیت نمی‌کردند و مجبور شدند که خانة خود را‌‌ رها کنند. این امر قرینه‌ای برای طرح تجزیه بود.

فالانژیست‌ها مسلمانان منطقۀ مسیحی را تهدید می‌کردند که از آن منطقه خارج شوند، ولی در بخش مسلمان‌نشین کسی مسیحیان را تهدید نمی‌کرد. زیرا مسلمانان و سازمان‌های جناح چپ نمی‌خواستند که این جنگ مذهبی تلقی شود. کسی این جنگ را مذهبی می‌نامید که می‌خواست از مذهب به سود اهداف سیاسی خود استفاده کند. بنابراین، مشاهده شد که جنگجویان مسیحی از طریق عوامل خود، خانه‌های مسیحی در منطقة‌ مسلمان‌نشین را منفجر می‌کردند تا آنان مجبور به ترک آن منطقه شوند. این اقدام مانند اقدام صهیونیست­‌ها در اروپا برای کوچ دادن یهودیان به فلسطین بود.

در آغاز تاسیس دولت اسرائیل، بسیاری از یهودی‌ها حاضر به ترک اروپا نبودند. به همین دلیل، دست‌های پنهانی آن‌ها را تهدید و خانه‌هایشان را منفجر می‌کرد. حتی دلایلی مبنی بر تبانی صهیونیست‌ها با هیتلر برای قتل‌عام یهودیان وجود دارد. آن‌ها در صدد بودند که یهودیانِ ساکن اروپا احساس ناامنی کنند و وادار به ترک اروپا شوند.

تاکتیکی را که صهیونیست‌ها برای جمع‌کردن یهودیان در فلسطین انجام دادند، فالانژیست‌ها و شبه‌نظامیان مسیحی برای جمع‌کردن مسیحیان در یک منطقه به کار گرفتند. منطق مسیحیان و گفتمان تبلیغاتی و سیاسی آن‌ها برای چنین کاری این بود که فلسطینی‌ها حاکمیت لبنان را از بین برده و لبنان را اشغال کرده‌اند. آن‌ها معتقد بودند که فلسطینی‌ها باید از این کشور اخراج شوند. لبنان کشوری کوچک با حضور ۴۰۰ هزار فلسطینی است، در حالی که ۲۲ کشور عربی وجود دارد و فلسطینی‌ها باید میان آن‌ها تقسیم شوند. چرا عربستان و مصر با چنین وسعتی حتی یک فلسطینی را نپذیرفته­اند؟ کشورهای عربی فلسطینی‌ها را نمی‌پذیرند، پس ما نیز باید آن‌ها را اخراج کنیم. مناطق مسیحی نباید در اشغال فلسطینی‌ها باشد. معنای این سخنان این است که باید اردوگاه‌های فلسطینی در مناطق مسیحی‌نشین از بین برود. این اتفاق در سال ۱۹۷۶ میلادی افتاد. بسیاری از فلسطینی‌ها در اردوگاه‌های جسرالپاشا، ضبیه و تل‌ زعتر قتل‌عام شدند و اردوگاه‌های آنان ویران شد.

پدیدۀ دیگر جنگ قناص‌ها یا تک‌تیرانداز‌ها بودند. تک‌تیرانداز‌ها بالای ساختمان­های بلند موضع می‌گرفتند به هر اتومبیل یا جنبنده‌ای که عبور می‌کرد، تیر‌اندازی می‌کردند. هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد که از خیابان عبور کند. در واقع، در این روش قتل برای تفنن بود و انسان‌ها صرفاً به سبب مسیحی یا مسلمان بودن، به قتل می‌رسیدند. آن‌ها همه‌جا پست بازرسی قرار داده بودند و کارت‌های شناسایی افراد را بررسی می‌کردند. اگر کسی نامش جعفر، تقی، عبدالعزیز، عبدالرحمن حسن و از این قبیل بود، تیربارانش می‌کردند. صرفاً به دلیل اینکه نامش اسلامی است، هر چند از نظر سیاسی هیچ وابستگی‌ای به احزاب جناح چپ نداشته و بی‌طرف باشد. بسیاری از مردم محل کار و تحصیلشان از محل زندگیشان فاصله داشت و در سمت دیگری از شهر بود. این مسئله باعث مشکلات فراوانی برای آن‌ها شده بود. در نتیجه، پدیده‌ای به نام «قتل­علی‌الهویۀ» یعنی کشتن افراد به دلیل اسمشان ظاهر شد.

اقدام دیگر مسیحیان آدم‌ربایی بود؛ به این معنا که عده­ای از مسلمانان را می‌ربودند و در زیرزمین حبس می‌کردند. مسلمانان نیز مسیحیان را می‌ربودند تا آن‌ها را با یکدیگر مبادله کنند. این پدیده‌ها نشان‌دهندة جنگی کاملاً غیرانسانی و فارغ از همة ارزش‌های دینی بود.

این ق راین نشان می‌داد که دست‌های پنهانی به دنبال تجزیۀ لبنان است و اولین کسی که این توطئه را کشف کرد، امام موسی صدر بود. وی به شدت مخالف جنگ بود و می‌دانست که یکی از اهداف این جنگ خنثی کردن حرکت عظیم اوست. حرکتی که سال‌ها برای آن تلاش کرده بود.

در آن زمان رشیدالصلح نخست‌وزیر وقت لبنان بود که استعفا داد. خانوادة صلح از خانواده‌های معروف سنی بیروت غربی محسوب می‌شوند. در آغاز تشکیل لبنان بزرگ ریاض الصلح از جمله سیاستمداران پرنفوذ بود. رشیدالصلح ضعیف‌ترین شخصیت این خاندان تلقی می‌شد. از میان لبنانی‌ها دو شخصیت به شدت به دنبال جنگ بودند: کمیل شمعون، رهبر مارونی‌ها و کمال جنبلاط رهبر درزی‌ها و رئیس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه.

رشید کرامی پس از استعفای رشیدالصلح به نخست‌وزیری رسید. اما به دلیل فشار زیاد، دوران نخست‌وزیری او دو تا سه ماه دوام نیاورد. او حتی نتوانست کابینة خود را تشکیل دهد. کمیل شمعون و کمال جنبلاط هر دو اهل منطقة شوف هستند. کمال جنبلاط اهل منطقة شوف علیا و مختاره و کمیل شمعون اهل منطقة دیرالقمر است. اگر آتش‌بس هم صورت می‌گرفت و جنگ پایان می‌یافت، این دو راضی به پایان جنگ نمی‌شدند.

پس از استعفای کابینة رشید الصلح، مصاحبه‌ای با رشید کرامی انجام دادم. او جملة بسیار جالبی در این مصاحبه بیان کرد: «همة مشکلات ما از کمیل و کمال است.» منظور از کمیل و کمال، کمیل شمعون و کمال جنبلاط است. این دو در منطقه متفق و در منطق متفاوت هستند. یکی سوسیالیست درزی و دیگری غرب‌گرای مارونی است. او این جمله را با قافیه ادا کرد و من آن را ضبط کردم. گزاف نگفته‌ایم اگر بگوئیم که همۀ جنگ لبنان در این جمله خلاصه می‌شد.


نیروهای درگیر در جنگ داخلی لبنان

احزاب مسیحی: مهم‌ترین حزب مسیحی کتائب یا فالانژ نام دارد. این حزب، حزب ملی‌گرای لبنانی و اعضای آن مسیحی مارونی هستند. ممکن است از فرقه‌های دیگر مسیحی نیز عضو آن باشند، اما اکثریت آن‌ها مارونی هستند و رهبر آن‌ها نیز پی‌یر جمیل نام داشت. او عنوان فالانژ را از ژنرال فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا الهام گرفت. کتائب جمع کتیبه و در اصطلاح نظامی یعنی گردان. کتائب به انگلیسی یعنی فالانژیست. مرکز حزب فالانژ شهر بکفیا در منطقة شمالی است که انبوهی از مسیحیان در آن زندگی می‌کنند. بزرگ‌ترین نیروی حاضر در جنگ، میلیشیای حزب کتائب بود.

دومین حزب، ملی‌گرایان آزاد است. رئیس این حزب کمیل شمعون از شخصیت‌های معروف مارونی بود که در منطقة مسیحی‌نشین دیرالقمر ساکن بود. آن‌ها در ابتدا نام میلیشیای خود را ببرهای آزادگان گذاشتند. اعضای این گروه بسیار بی‌رحم و خشن‌تر از اعضای حزب کتائب بودند و بسیار راحت مسلمانان می‌کشتند.

در شمال لبنان و در منطقه‌ای که خانوادة فرنجیه ساکن بودند میلیشیایی به نام قوات المَرَده وجود داشت. «مَرَد» جمع مارد به معنای غول است.

گروه دیگری که بسیار وحشی و خونخوار بودند، حراس الأرز (پاسداران سداروس) نام داشت. ارز به معنای درخت سداروس و نماد لبنان و حراس نیز به معنای نگهبان است. حراس‌الأرز یعنی نگهبانان درخت سداروس. رئیس این گروه إتیان صقر نام داشت. این گروه نیز آدم‌کش بودند.

به غیر از نیروهای شمال، بقیة نیرو‌ها تحت فرماندهی مشترک، با عنوان نیروهای لبنانی بودند. فرماندهی این گروه بر عهدۀ بشیر جمیل یکی از پسران پی‌یر جمیل و نمایندة پارلمان بود. او در سال ۱۹۸۲ میلادی کشته شد.


احزاب مسلمان چپ‌گرا : حزب سوسیالیست ترقی‌خواه به رهبری کمال جنبلاط. کمال جنبلاط رهبر درزی‌ها و سوسیالیست بود و از اتحاد شوروی نشان لنین دریافت کرده بود. اعضای حزب سوسیالیست‌ترقی‌خواه درزی بودند. این حزب عملاً نه سوسیالیست بود و نه ترقی‌خواه، زیرا خانوادة جنبلاط از فئودال‌های قدیمی هستند و علت رهبری جنبلاط بر درزی‌ها مسئلة زمین‌داری و فئودال بودنشان بود.

باید توجه داشت که در لبنان احزابی رشد خواهند کرد که خود را وابسته و نمایندة فرقۀ مذهبی بدانند، نه اینکه حزبی ایدولوژیک و مکتبی باشند.

حزب کمونیست لبنان به رهبری جورج حاوی. این حزب قدیمی‌ترین حزب ایدئولوژیک در لبنان است و شاید صد سال عمر داشته باشد. از آنجا که احزاب ایدئولوژیک نمی‌توانند در لبنان رشد کنند، اعضای این حزب از ۵۰۰ نفر هم تجاوز نکرده است.

حزب عمل کمونیستی به رهبری محسن ابراهیم. افکار این گروه به افکار تروتسکیست‌ها نزدیک و رئیس آن محسن ابراهیم از خانواده‌ای شیعه و سید بود. اعضای این حزب در شهری به نام انصار در جنوب لبنان ساکن بودند.


احزاب ناصری: در شهر صیدا حزب سازمان مردمی ناصریست‌ها قرار دارد. پس از معروف سعد پسرش مصطفی سعد و پس از ترور او برادرش اسامه سعد رهبر این حزب شد. حزب ناصریست‌های مستقل در بیروت. در بیروت نام «المرابطون» را شاخۀ نظانی برای حزب خود انتخاب کرد. المرابطون سربازانی‌اند که از مرزهای اسلامی دفاع می‌کنند. مرابطون نام یکی از سلسله‌های قدیمی در مراکش و اندلس و رئیس آن عبدالمؤمن بوده است.

بعد‌ها از امام موسی صدر شنیدم که ایشان بسیار دوست داشت که نام جنبش أمل را المرابطون بگذارد. او به این اسم بسیار علاقه داشت و مفهوم آن دقیقاً برای جوانان شیعی که بعد‌ها آموزش دیدند و از مرزهای اسلام در برابر دشمن یعنی اسرائیل مراقبت می‌کردند، مناسب بود.

المرابطون به رهبری ابراهیم قلیلات بود. او رئیس عده‌ای از قلدرمآب‌های منطقۀ سنی‌نشین بیروت به نام طلعت ابوشاکر بود. کامل المروه سردبیر روزنامة الحیات که از او در روزنامه‌اش انتقاد می‌کرد، به دست او در دفتر کارش کشته شد.

حزب دیگر، حزب قومی سوری اجتماعی نام داشت. توجه داشته باشید که دو نوع ناسیونالیسم داریم: ناسیونالیسم عربی و ناسیونالیسم سوری. قومیون سوری معتقدند که سوریه و لبنان و فلسطین و اردن و عراق و قبرس تاریخ مشترکی دارند. این گروه به مرز میان این کشور‌ها معتقد نیستند. رهبر این حزب آنتوان سعاده بود که جمال پاشا والی دمشق او را اعدام کرد. جمال پاشا عده‌ای از روشنفکران سوری و لبنانی مخالف با حکومت عثمانی را، اعدام کرد که یکی از آن‌ها آنتوان سعاده بود. آنتوان سعاده در دوران جنگ داخلی رئیس این حزب سوسیال ناسیونالیست بود. بعد‌ها این حزب دو شعبه شد: شعبه‌ای طرفدار مسیحی‌ها و شعبۀ دیگر نیز طرفدار جناح احزاب چپی بود.

دو حزب دیگر حزب بعث هستند که خود به دو شاخه تقسیم می‌شوند: بعث سوریه و بعث عراق. عده‌ای طرفدار سوریه و عده‌ای طرفدار عراق بودند. رهبر حزب بعث سوریه شخصی به نام عاصم قانصوه از شیعیان منطقة‌ بعلبک بود. رهبر حزب بعث عراق نیز عبدالمجید الرافعی سنی و اهل طرابلس بود. رهبران این دو حزب به شدت با یکدیگر درگیر بودند و یکدیگر را تحمل نمی‌کردند.

این احزاب مجموعۀ احزاب مسلح بودند و جناح چپ را تشکیل می‌دادند. البته، احزاب دیگری هم در منطقۀ مسلمان‌نشین وجود داشتند که میلیشیا تشکیل ندادند و وارد جنگ نشدند. چون بحث ما جنگ داخلی است، فقط به این احزاب پرداختیم.


سازمان‌های فلسطینی درگیر در جنگ

این احزاب هیچ‌کدام مستقل نبودند و سازمان‌های فلسطینی به‌ویژه سازمان فتح و شخص یاسر عرفات از آن‌ها حمایت سیاسی و مالی و تسلیحاتی می‌کردند. این احزاب سازمان فتح را همراه خود داشتند تا به اصطلاح خاکریز سازمان‌های فلسطینی باشند. از نظر گروه‌های راست‌گرا مانند فالانژیست‌ها، فلسطینی‌هایی که به لبنان آمده بودند، دشمن محسوب می‌شدند. از نظر این احزاب همۀ لبنان باید با فلسطینی‌ها می‌جنگیدند. این احزاب راست‌گرا متهم بودند که عامل اسرائیل و انزواگرا هستند، در حالی که مخالفان خود را میهن‌خواه و حامی مقاومت فلسطین می‌خواندند. وجود و قدرت احزاب چپ وابسته به سازمان‌های فلسطینی بویژه فتح بود و لذا پس از خروج سازمان‌های فلسطینی از لبنان در سال ۱۹۸۲ از لبنان، همة این احزاب فرو ریختند و تنها نامی از آن‌ها باقی ماند.

باید اضافه کنیم که احزاب مسیحی در تشکیلات بزرگی به نام الجبهة اللبنانیة (جبهۀ لبنانی) جمع شدند و اتاق عملیات مشترک تشکیل دادند. در مقابل احزاب چپ هم تشکیلاتی به نام الجبهة الوطنیة (جبهة ملی) تشکیل دادند. همة این احزاب تحت این عنوان گرد آمدند و تشکیلات مشترک ایجاد کردند.

مهم‌ترین سازمان فلسطینی جنبش آزادی‌بخش فلسطین (فتح) به رهبری یاسر عرفات بود. بقیۀ سازمان‌ها از این سازمان منشعب شدند. فتح قوی‌ترین و مهم‌ترین و گسترده‌ترین سازمان فلسطینی بود.

سازمان دیگر جبهۀ خلق برای آزادسازی فلسطین به رهبری جورج حبش بود. سازمان فتح ایدئولوژی خاصی نداشت، یعنی از تندروی راست تا تندروی چپ در این سازمان حضور داشتند. جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین و جورج حبش مارکسیست بودند.

سازمان دیگر جبهۀ دموکراتیک برای آزادسازی فلسطین به رهبری نایف حواتمه است. اعضای این سازمان کمونیست هستند.

سازمان دیگر جبهۀ خلق برای آزادسازی فلسطین- فرماندهی کل نام دارد که رهبر آن احمد جبرئیل است.

سازمان دیگر جبهۀ آزادی‌بخش عربی به رهبری احمد عبدالرحیم بود که اعضای آن بعث عراق بودند و از صدام حسین کمک مالی دریافت می‌کردند.

سازمان دیگر الصاعقه به رهبری زهیر محسن است که طرفدار بعث سوریه بودند.

همۀ این احزاب در چارچوب بزرگی به نام سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) قرار داشتند. کمیتۀ اجرایی این سازمان‌ به ریاست یاسر عرفات مسئولیت امور اجرایی را برعهده داشت. امام موسی صدر جنگ داخلی لبنان را اقدامی وحشیانه و بی‌هدف و در خدمت اسرائیل می‌دانست. وی معتقد بود که این جنگ نقشه‌ای برای تجزیۀ لبنان است که هنری کسینجر آن را طراحی کرده است. هنری کسینجر پس از جنگ اکتبر 1973 میلادی میان مصر و اسرائیل و پیشروی ارتش مصر در صحرای سینا، سیاست گام به گام و آوردن نیروهای چند ملیتی در صحرای سینا را مطرح کرد. روشن بود که این روند، در نهایت، به صلح میان مصر و اسرائیل می‌انجامد. گرچه کمپ‌دیوید و صلح میان مصر و اسرائیل در سال 1978 میلادی اتفاق افتاد، یک سال قبل از آن یعنی در سال 1977 میلادی انور سادات به اسرائیل رفت و در آنجا سخنرانی کرد. این اتفاقات نشان‌دهندۀ دگرگون شدن معادلات منطقه بود و اسرائیل خود را آماده می‌کرد که جبهۀ شرقی را تحت فشار قرار دهد. به این ترتیب، خیالش از مصر آسوده می‌شد و می‌توانست با فراغ بال به سمت لبنان و سوریه برود.

امام موسی صدر نگاهی راهبردی به اوضاع و احوال داشت. او می‌دانست که اولین هدف جنگ داخلی لبنان، از بین بردن مقاومت فلسطین در لبنان و دومین هدف آن تضعیف دولت سوریه یعنی جبهۀ شرقی ، و در نهایت، از میان بردن مقاومت و پایان دادن به نفوذ سوریه در لبنان است.

قربانیان این جنگ مردم عادی بودند، زیرا مناطق مسکونی با توپخانه و خمپاره هدف قرار می‌گرفت و شبه‌نظامیان که در حال جنگ و مسلح بودند، در سنگرها پناه می‌گرفتند و فقط مردم کوچه و خیابان کشته می‌شدند.خط تماس این درگیری‌ها بیشتر در مناطق شیعه‌نشین بود. جنگ داخلی لبنان پیامدهای بسیاری داشت؛ از جمله مرز و خط تماسی میان مناطق مسیحی‌نشین و مسلمان‌نشین ایجاد کرد. بدین معنا که مسیحیان و مسلمانان به مناطق خود کوچ کردند. مسیحیان در مناطق مسیحی‌نشین و مسلمانان در مناطق مسلمان‌نشین ساکن شدند.

در بسیاری از مناطق براساس هویت (شناسنامه) آدم‌ربایی و قتل صورت می‌گرفت. فی‌المثل کسی که ساکن منطقة مسلمان‌نشین بود و محل کار یا دانشکده‌اش در منطقه مسیحی‌نشین قرار داشت، در پست‌های بازرسی و خطوط تماس ربوده می‌شد. این اتفاق برای ساکنان مناطق مسیحی‌نشین هم می‌افتاد. تنها هدف این جنگ کشاندن پای مقاومت فلسطین به جنگ داخلی و تجزیۀ لبنان بود و امام موسی صدر با همۀ توان برای متوقف کردن این جنگ، که آن را بیهوده می‌دانست، تلاش کرد.

شرح اقدامات ایشان در این زمینه بسیار طولانی است. سخنرانی‌، نصیحت‌، پخش اعلامیه و مذاکره با افراد مختلف، وساطت و میانجی‌گری میان احزاب و گروه‌ها از جمله اقدامات ایشان است. بسیاری از احزاب و گروه‌ها سخنان امام را دربارۀ بیهودگی این جنگ می‌پذیرفتند و قول می‌دادند که آتش‌بس برقرار شود. ولی آتش‌بس چند ساعت یا چند روز بیشتر طول نمی‌کشید. برنامه‌های امام موسی صدر در چارچوب جنبش محرومان برای مبارزه با فئودالیسم سیاسی و گردن‌کشان اقتصادی در لبنان با آغاز جنگ داخلی در این کشور متوقف شد. ایشان یکی از دلایل برافروختن شعله‌های جنگ داخلی را متوقف کردن این برنامه‌ها بیان می‌کند.

امام صدر پس از دو ماه و اندی تلاش، زمانی‌که از سخنرانی و پخش اعلامیه و نصیحت کردن ناامید شد، در مسجد صفای عاملیه در منطقه‌ای میان شرق و غرب بیروت تحصن و اعتصاب غذا کرد. امام صدر اعلام کرد که از اینجا خارج نمی‌شوم و به این تحصن پایان نمی‌دهم، مگر آنکه جنگ را متوقف کنید.

پس از تحصن امام موسی صدر، عدۀ کثیری از مردم و شخصیت‌ها به سمت عاملیه به راه افتادند و نه فقط در بیروت بلکه در جنوب، بقاع، بعلبک و در شهرها و روستاهای مختلف برای جانبداری و حمایت از حرکت امام موسی صدر تظاهرات کردند. این اقدام فشار بسیاری بر دولت و أمرای جنگ وارد کرد و سبب سقوط کابینه شد. رشید کرامی مأمور تشکیل کابینه شد، اما اختلافات به قدری بود که وی موفق به تشکیل کابینه نشد. به همین سبب، سلیمان فرنجیه، رئیس جمهوری، شخصی را خدمت امام موسی صدر فرستاد و به ایشان قول داد که کابینه تشکیل خواهد شد و جنگ پایان خواهد پذیرفت و از ایشان خواست که به تحصن خود پایان دهد. امام به تحصن خود پایان داد و مدتی آتش‌بس برقرار شد، اما پس از مدتی دوباره جنگ از سر گرفته شد.

نکتۀ حائز اهمیت این است که یا مسئولان جنگ نفاق می‌ورزیدند و فقط در ظاهر مخالف جنگ بودند، و در واقع، پس از مدتی دستور شروع جنگ را صادر می‌کردند؛ یا ستون پنجمی وجود داشت که شبانه شلیک می‌کرد و طرف مقابل نیز پاسخ می‌داد و جنگ دوباره از سر گرفته می‌شد. در این وضعیت هر‌یک از طرفین دیگری را متهم به شروع جنگ می‌کرد.

قاعدتاً، هنگام آتش‌بس باید نیرویی ناظر بر آتش‌بس وجود داشته باشد، ولی چنین نیرویی در لبنان وجود نداشت. بنابراین، هر عامل نفوذی می‌توانست آتش‌بس را نقض کند. هنگام پرداخت حقوق ماهیانۀ کارمندان آتش‌بس برقرار می‌شد. اما به محض پرداخت حقوق، جنگ از سر گرفته می‌شد. روزبه‌روز نیز سلاح‌های پیشرفته‌تری در جنگ استفاده می‌شد. به‌ویژه، خمپاره‌انداز و توپخانه که شلیک منحنی دارند و هنگام پرتاب محل اصابت آن مشخص نیست.

امام موسی صدر به سازمان‌های فلسطینی تأکید می‌کرد که هدف از این جنگ از میان بردن شماست، بنابراین، در جنگ دخالت نکنید و از آن کنار بکشید.

پی‌یر جمیل، رهبر فالانژیست‌ها، و کمیل شمعون، رهبر حزب احرار، از میان مسیحیان و کمال جنبلاط، رئیس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه و رئیس جبهة ملی از میان مسلمان‌ها و مجموعة احزاب چپ، به هیچ وجه حاضر به پایان جنگ نبودند.

از رفتار مسیحی‌ها کاملاً روشن بود که قصد دارند مناطق خود را از مسلمانان و فلسطینی‌ها و چپ‌گرایان جدا کنند و عملاً در مرحله‌ای نیز به این خواسته رسیدند. رفته‌رفته، ارتش لبنان که قاعدتاً باید بی‌طرف می‌بود، تجزیه شد و بعضی از شخصیت‌ها، که بسیاری از آن‌ها مسیحی بودند، به سمت ملیشیاهای مسیحی و شخصیت‌های مسلمان نیز به سمت نیروهای چپ‌گرا رفتند. اختلاف دیدگاه این دو گروه در عربی یا غیرعربی بودن لبنان بود. مسیحی‌ها نمی‌پذیرفتند که لبنان کشوری عربی باشد و مسلمانان نیز معتقد بودند که لبنان عربی است و باید ملتزم به آرمان‌های عرب و در رأس آن‌ها مسئلة فلسطین باشد.

هنگام تشکیل کشور لبنان بزرگ توافق شده بود که مسلمانان خواستار پیوستن و وحدت با سوریه نشوند و لبنان را میهن خود بپذیرند و مسیحی‌ها نیز با مسلمانان زندگی کنند و غرب و مشخصاً فرانسه را در امور داخلی لبنان دخالت ندهند. مسیحی‌ها معتقد بودند که فینیقی و لبنانی هستند و نسبتی با جهان عرب ندارند. ولی مسلمان‌ها معتقد بودند که عرب هستند و لبنان کشوری عربی است و باید به آرمان‌های عرب پایبند باشد. بنابراین، تعدادی از واحدهای ارتش جدا شدند و خود را ارتش عربی لبنان خواندند و ستوانی به نام احمد خطیب با حمایت و پشتوانۀ یاسر عرفات و سازمان فتح اعلام استقلال کرد. از سوی دیگر، تعداد دیگری از واحدهای ارتش به سمت ملیشیاهای مسیحی رفتند. به این ترتیب، جنگ کاملاً مغلوبه شد و دانشگاه‌ها عملاً تعطیل شدند. بعضی از دانشکده‌ها که در یک منطقه قرار داشتند، در منطقة طرف مقابل شعبة دیگری ایجاد کردند. تلویزیون دولتی لبنان نیز دو شبکه داشت که یک شبکۀ آن در بخش غربی بیروت و شبکۀ دیگر در بخش شرقی و در منطقه حازمیه قرار داشت. اخبار یکی از آن‌ها را مسلمانان و اخبار شبکۀ دیگر را مسیحی‌ها پخش می‌کردند. این دو شبکه مدام در حال حمله به یکدیگر بودند.

این مسائل باعث شد که امام موسی صدر خواستار میانجی‌گری سوریه شود. در آن زمان عبدالحلیم خدام وزیر خارجۀ سوریه بود و بارها به لبنان سفر کرد. عبدالحلیم خدام، افسران سوری، امام موسی صدر، روحانیون سنی و شیعه و شخصیت‌های سیاسی مسلمان در منطقۀ عرمون در جنوب بیروت جلسات بسیاری برگزار کردند. این جلسات در خانة شیخ حسن خالد، مفتی اهل تسنن لبنان، برگزار و برنامه‌های متعددی برای آتش‌بس پیشنهاد می‌شد. هیچ‌کدام از این برنامه‌ها که به آن‌ها اصلاحات سیاسی می‌گفتند، به مرحلة اجرا نرسید، زیرا توطئه بسیار بزرگ‌تر از این مسائل بود. دیدارهای عرمون بارها و بارها صورت گرفت، اما بی‌نتیجه بود. این برنامه‌ها به‌طور مفصل در کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر بیان شده‌اند.

امام موسی صدر، رهبران مسیحی و مسلمان را دور هم جمع کرد؛ حتی در مجلس اعلای شیعیان جلساتی با حضور سران مذهبی مسیحی و مسلمان برگزار کرد تا به رسانه‌های خارجی که مرتب از مقابلۀ شبه‌نظامیان مسیحی و شبه‌نظامیان مسلمان صحبت می‌کردند، نشان دهد که میان اسلام و مسیحیت جنگی وجود ندارد. اما رهبران مذهبی با اینکه بر افکار عمومی تأثیر داشتند، قدرت احزاب و سران گروه‌های جنگ‌طلب را نداشتند. رهبران مذهبی فقط می‌توانستند نصیحت کنند و چتر مذهبی و دینی را از روی طرفین جنگ بردارند.

در این جنگ فجایع بسیاری صورت گرفت و اردوگاه‌های فلسطینی به‌ویژه آن‌هایی که در منطقة مسیحی‌نشین بودند، نابود شدند. فالانژیست‌ها ساکنان اردوگاه ضبیه را در شمال بیروت که همه فلسطینی و مسیحی بودند، قتل‌عام کردند و اردوگاه کاملاً ویران شد.


ساختار سیاسی


ساختار سیاسی لبنان حکومت در لبنان، جمهوري (از نوع دموکراتيک پارلماني) است و اصل تفکيک قوا در قانون اساسي اين کشور مورد تاکيد است. تنوع مذاهب و طوائف در لبنان، در طول تاريخ مسبب بروز جنگ‌ها و درگيري‌هاي متعددي بوده که جنگ‌هاي داخلي 1975 تا 1990 مهم‌ترين و طولاني‌ترين جنگ داخلي در اين کشور محسوب مي‌گردد. اين تعدد طائفي و ناآرامي‌هاي ناشي از آن باعث شد تا نظام سياسي منحصر بفردي در اين کشور در قالب دموکراسي توافقي شکل بگيرد.

پس از حدود 15 سال جنگ‌هاي داخلي در لبنان، گروه‌هاي سياسي لبنان به دعوت عربستان سعودي در طائف گرد هم آمدند و در 30 سپتامبر 1989 توافقنامه طائف را امضاء کردند. بر اساس اين توافقنامه، نظام سياسي جديدي شکل گرفت و سعي شد براي همه طوائف لبناني جايگاهي در بدنه سياسي کشور در نظر گرفته شود. قواي سه گانه در کشور بين سه طائفه اصلي (مسيحي ماروني- سني- شيعه) تقسيم شد که طي آن منصب رياست جمهوري از آن ماروني ها، نخست وزيري از آن اهل‌سنت و رياست مجلس نيز از آن شيعيان گرديد. با توجه به اينکه مسيحيان ارتدکس از حيث عددي در درون طائفه مسيحي لبنان دومين طائفه محسوب مي‌شوند، لذا معاون نخست وزير و معاون رئيس مجلس از اين طائفه برگزيده مي‌شود.

اين تقسيم بندي يا به عبارتي بهتر سهميه بندي طائفه‌اي، در پارلمان لبنان به شکل جزئي تري مدنظر قرار گرفته است و سهم ديگر طوائف لبنان به خصوص اقليت‌ها نيز در پارلمان ملحوظ شده است. پارلمان لبنان 128 عضو دارد که بر اساس سيستم «مناصفه» يا تقسيم به دو، بطور مساوي ميان مسيحيان و مسلمانان تقسيم گرديده است. اين تقسيم بندي نسبي، در درون هر يک از دو طائفه مسيحي و مسلمان نيز اجرا گرديده و براي همه 18 طائفه لبناني سهميه به نسبت جمعيت آن طائفه در نظر گرفته شده است. طبق قانون اساسي، نمايندگان با رأي مستقيم مردم براي يک دوره 4 ساله برگزيده مي‌شوند.

رئيس جمهور که رئيس کشور محسوب مي‌شود با دو سوم آراء براي يک دوره 6 ساله از سوي نمايندگان مجلس انتخاب مي‌گردد. رئيس جمهور پس از مشورت با نمايندگان مجلس و بر اساس معرفي اکثريت نصف بعلاوه يک نمايندگان مجلس، نخست وزير را معرفي و مكلف به تشکيل کابينه مي‌نمايد.

در سال 2008 و در چارچوب توافق دوحه، معارضه يا اقليت سياسي وقت توانست 11 کرسي از 30 وزارتخانه را به عنوان «يک سوم ضامن» در دولت بدست آورد که با اين تعداد مي‌توانست هر زمان که بخواهد دولت را ساقط نمايد. اين حق به طور عملي در سال 2010 مورد بهره‌برداري قرار گرفت و موجب سقوط کابينه سعد حريري شد.

ساختار حكومت لبنان به طور کلی :

رئیس جمهوریباید مسیحی مارونی باشد.

نخست وزیرباید مسلمان سنی باشد

سخنگوی پارلمان می‌بایست مسلمان شیعهباشد.

این ترتیب قسمتی از میثاق ملی است که توافقی غیر کتبی است که در سال ۱۹۴۳ در ملاقاتی بین اولین رئیس جمهور لبنان (یک مارونی) و اولین نخست وزیر لبنان (یک سنی) حاصل شد، اگر چه این توافق در قانون اساسی لبنان تا سال ۱۹۹۰ به دنبال توافق طایف رسمی نشد. این میثاق شامل قول و قرار مسیحیان بود مبنی بر اینکه به دنبال جلب حمایت فرانسه نباشند و وجهه عربی لبنان را قبول داشته باشند و همچنین مسلمانان نیز قول دادند تا مشروعیت استقلال و دولت لبنان و همچنین مرزهای این کشور در سال ۱۹۲۰ را قبول داشته باشند و برای اتحاد با سوریه تلاش نکنند. این میثاق تا زمان تشکیل هویت ملی لبنان موقت ولی لازم‌الاجرا بود. به دلیل احساس نیاز شدید مسلمانان به اتحاد به کشورهای همتایی عرب خود این میثاق راه حلی موقت به نظر می‌رسید. از سویی دیگر مسیحیان این میثاق را رد کردند و بعداً برای جلب حمایت فدرالیسم را پیشنهاد دادند و با اسرائیل متحد شدند. لبنان به موجودیت خود ادامه داده و اثرات سوء جنگ‌های داخلی همچنان بر سیاست لبنان سایه افکنده‌است.

این میثاق همچنین تصریح می‌کرد که کرسی‌های پارلمان به تمامی مذاهب تعلق گیرد یعنی با نسبت ۶ مسیحی به ۵مسلمان که بر اساس آمارگیری سال ۱۹۳۲ بود که در آن زمان مسیحیان مقداری بیشتر بودند. توافق طایف آن نسبت را مساوی کرد تا هر دو گروه مذهبی حق مساوی داشته باشند. حال مسلمانان مخصوصا با احتساب حضور فلسطینی‌ها بیشتر شده‌اند ولی اکثر گروه‌ها در لبنان با این حق تساوی راضی هستند.

قانون اساسی لبنان به مردم این حق را می‌دهد تا دولت خود را عوض کنند. با این حال از اواسط دهه ۱۹۷۰ تا انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲ جنگ داخلی لبنان از اجرای حقوق سیاسی ممانعت به عمل آورد. طبق قانون اساسی انتخابات مستقیم هر چهار سال یک بار باید برگزار شود. آخرین انتخابات پارلمانی بعد از ترور نخست وزیر حریری انجام شد و معادله قدرت با پیروزی مخالفان حضور سوریه در لبنان و تصاحب اکثر کرسی‌های پارلمان توسط آنها شاهد تغییرات بسیاری بود. ترکیب‌های پارلمان توسط آنها شاهد تغییرات بسیاری بود. ترکیب پارلمان بر اساس هویت مذهبی و قومی و برخلاف مسائل ایدئولوژیکی شکل گرفته‌است. پیمان طایف با پایان دادن جنگ داخلی تقسیمات کرسی‌های پارلمان را تغییر داد.طايفه گرايي نشانگر ساختار جامعه لبنان مي باشد. ساختار سنّتي قدرت سياسي در لبنان بر اساس توازن طايفه اي استوار مي باشد كه مجموعه اي از طوايف گوناگون، ساختار سياسي لبنان را شكل داده اند. لبنان داراي تعدد مذاهب و داراي هفده فرقه ديني به رسميت شناخته شده مي باشد: يازده فرقه مسيحي (ماروني، ارتدوكس، كاتوليك، ارمني‌هاي ارتدوكس، ارمني‌هاي كاتوليك، پروتستان ها، سرياني‌هاي ارتدوكس، سرياني‌هاي كاتوليك، لاتين ها، كلداني‌ها و نستوري ها)، پنج فرقه اسلامي (شيعيان، سنّيان، دروزيان، علويان و اسماعيليان) و يك فرقه يهودي، كه جزو كم اهميت ترين فرقه هاست. هسته اصلي بي ثباتي لبنان فرقه گرايي است كه بر اين كشور حاكم است.

در اين نظام، پست‌هاي دولتي در حكومت، خدمات عمومي، ارتش و قوّه قضائيه بر اساس وابستگي‌هاي طايفه اي و مذهبي و نه بر اساس مزيت و شايستگي لازم تقسيم شده اند. بنابراين، وفاداري‌هاي فرقه اي (طايفه اي) بر وفاداري‌هاي ملّي برتري دارند. بر اساس آخرين آمار رسمي، جمعيت در سال 1932 يعني در زمان حاكميت فرانسه بر اين كشور، 51 درصد جمعيت كل كشور را مسيحيان تشكيل مي دادند. طبق آمار مذكور، ماروني‌ها بزرگ ترين فرقه منفرد با 29% آراء و پس از آن سنّي‌ها 22% و شيعيان در حدود 20% نشان داده شده اند. طبق قانون اساسي لبنان، رئيس جمهور از ميان ماروني ها، نخستوزير از ميان سنّي‌ها و رئيس مجلس از ميان شيعه‌ها و تعدادي از وزراي كابينه نيز از ميان ساير فرقه‌هاي مهم مانند ارتدوكس‌ها و كاتوليك‌هاي يوناني و دروزي‌ها بايد برگزيده شوند.

اما همواره اين سؤال مطرح گرديده كه چگونه است كه تاكنون بجز آمارگيري سال 1932، كه طي آن ماروني‌ها اكثريت را به دست آوردند، ديگر هيچ گونه آمارگيري رسمي انجام نشده است؟ در حالي كه با امكان دست يابي مسئولان لبناني به آمار ثبت شناسنامه‌ها يا آمارهاي انتخاباتي و اسناد كشور، اين شك و شبهه باقي مي ماند كه چنين سكوتي در مشخص كردن و اعلام تغيير و دگرگوني در تركيب جمعيت طوايف مختلف صرفاً به سود مسيحيان و به زيان مسلمانان صورت مي گيرد. در حال حاضر، با توجه به سرشماري‌هاي غيررسمي و اسناد و مدارك موجود، اين ادعا مطرح است كه شيعيان داراي اكثريت مي باشند.

1- احزاب

احزاب سياسي لبنان عمدتاً بر اساس گرايش طايفه‌اي تقسيم‌بندي مي‌شوند. در صحنه سياسي اين كشور، دو حزب برجسته شيعه حضور دارند كه عبارتند از حزب‌الله لبنان (به رهبري سيدحسن نصراله) و جنبش أمل (به رهبري نبيه بري). مهم‌ترين احزاب و گروه‌هاي سياسي اهل سنت عبارتند از جريان المستقبل (سعد حريري)، جماعت اسلامي لبنان (ابراهيم مصري)، حزب اتحاد (عبدالرحيم مراد)، جنبش توحيد اسلامي (بلال شعبان)، جمعيت خيريه اسلامي (حسام قراقيره)، جمعيت مقاصد خيريه (تمام سلام)، جنبش امت (شيخ عبدالناصر جبري) و غيره. از فعال‌‌ترين احزاب و گروه‌هاي مسيحي نيز مي‌توان جريان آزاد ملي (ميشل عون)، حزب کتائب (امين جميل)، قوات لبنان (سمير جعجع) و جريان المرده (سليمان فرنجيه) را نام برد. در صحنه دروزي چهار گروه شاخص سياسي شامل جريان سوسياليست ترقي‌خواه لبنان (وليد جنبلاط)، حزب دموکراتيك لبنان (طلال ارسلان)، حزب توحيد عربي (وئام وهاب) و حزب عربي لبناني (فيصل داود) ايفاي نقش مي‌نمايند. احزاب و گروه‌هاي سياسي ديگري نيز با گرايش‌هاي غيرطايفه‌اي همچون حزب سوري قومي اجتماعي (اسعد حردان)، سازمان مردمي ناصري (اسامه سعد)، جنبش مردمي (نجاح واكيم)،‌ حزب بعث (فايز شكر)، كنگره مردمي لبنان (كمال شاتيلا) و غيره فعال مي‌باشند. پس از واقعه ترور رفيق حريري درسال 2005، طرفداران مقاومت تحت عنوان ائتلاف 8 مارس و مخالفين آنها به‌نام ائتلاف 14 مارس معروف شدند كه البته تركيب اين هم‌پيماني‌ها طي سال‌هاي گذشته تغييراتي داشته است. مهمترین گروه های سیاسی لبنان عبارتند از :

1-1گروه های مسیحی

1- جریان ملی آزاد لبنان

بزرگترین حزب سیاسی مسیحیان لبنان جریان ملی آزاد است. این جریان سیاسی پس از تبعید ژنرال میشل عون به پاریس در سال 1990 تشکیل شد و به تدریج سیر تکاملی خود را طی کرد تا سال 2005 به یک حزب قوی در عرصه تحولات داخلی لبنان تبدیل شد. این حزب پس از بازگشت میشل عون از پاریس به لبنان (مه 2005)و خروج نیروهای سوریه از لبنان، با جریان مسیحی المرده در انتخابات پارلمانی این کشور ائتلاف کرد و پس از آن متحد حزب الله لبنان شد و یک ائتلاف دائمی برای حمایت از مقاومت علیه اسرائیل تشکیل داد. جریان ملی آزاد یکی از مهم ترین گروه‌های لبنانی مخالف حضور نیروهای سوری در این کشور بود. به همین دلیل جریان ملی آزاد به ائتلاف 14 مارس پیوست و به محض خروج نیروهای سوریه از لبنان به جنبش حزب الله ، امل و برخی جریانات دروزی ملحق شد. بدنبال انتخاب میشل سلیمان به عنوان رئیس جمهور جدید لبنان و گرایش جریان ملی آزاد به حزب الله و امل ، این جریان دچار شکاف شد که مهم‌ترین آن شورای عالی جریان ملی آزاد است. این شورا به ائتلاف 14 مارس پیوست. گروه دیگری که از جریان آزاد ملی مشتق شد جریان وابسته به میشل عون است. این جریان طرفدار گروه‌های مقاومت لبنان است.


2- نیرو های لبنانی این یک حزب سیاسی و شبه نظامی است که در سال 1976 توسط بشیر الجمیل بنیانگذار شد. شاخه نظامی این حزب در جریان موسوم به جبهه لبنان ریشه دارد. نیروهای لبنانی یکی از طرف‌های درگیر در جنگ‌های داخلی لبنان بود که در نبردهای زیادی علیه شبه نظامیان جنبش ملی لبنان و سازمان‌های فلسطینی مقیم این کشور شرکت کرد. بدنبال ترور بشیر جمیل در سال 1982 و تغییر در کادر رهبری نیروهای آزاد ملی، این حزب از جبهه لبنان جدا شد و پس از آن با یگان‌های ارتش لبنان به فرماندهی میشل عون وارد جنگ‌های خونین شدند.

در پی امضای توافقنامه طائف که به پایان جنگ‌های داخلی لبنان منجر شد، نیروهای لبنانی سلاح‌های خود را تحویل مقامات بیروت دادند و به یک حزب سیاسی تبدیل شد. بدنبال این تصمیم گیری، سمیر جعجع فرمانده نیروهای لبنانی به بمب‌گذاری در کنیست النجات متهم شد و به زندان افتاد و فعالیت نیروهای لبنانی ممنوع شد اما پس از خروج نظامیان سوریه از لبنان در سال 2005 این ممنوعیت لغو و سمیر جعجع نیز از زندان آزاد شد و مسئولیت هیئت اجرایی نیروهای لبنانی را به عهده گرفت. در دوره هایی نیروهای لبنانی 5 کرسی هم در پارلمان لبنان داشته اند. جوزف سرکیس وزیر گردشگری اولین کابینه فؤاد سنیوره وابسته به حزب نیروهای لبنانی بود، آنتوان کرم به عنوان وزیر محیط زیست و عدل ابراهیم به عنوان وزیر دادگستری اسبق وابسته به همین حزب هستند.

3- دیگر احزاب مسیحی «حزب کتائب» ، « حزب آزادگان ملی» ، « جریان المردة» ، «اتحاد ملی لبنان» ، « حزب دموکرات مسیحی» ، « حزب همکاری » ، «حزب الوعد » ، «جنبش التغییر» ، « جبهة آزادی » و...از جمله گروه‌های سیاسی مسیحی لبنان هستند.


گروه های سنی مذهب

1- جریان المستقبل

این گروه سیاسی توسط رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان بنیانگذاری شده است. پس از ترور او در سال 2005 سعدالدین حریری پسر رفیق حریری رهبری این گروه سیاسی را به عهده گرفت. این گروه با ائتلاف با حزب ترقی‌خواه سوسیالیست به رهبری ولید جنبلاط، نیروهای لبنانی، حزب کتائب و سایر گروه های سیاسی لبنانی ائتلاف 14مارس را تشکیل داد. این ائتلاف از حمایت آمریکا و فرانسه و سایر کشورهای غربی به همراه عربستان و برخی کشورهای عربی برخوردار است. ائتلاف 14مارس با برپایی تظاهرات و اعتصاب‌ها در شهرهای لبنان بویژه بیروت خواستار تشکیل دادگاه بین‌المللی برای مجازات عوامل ترور رفیق حریری، پایان دادن به حضور نظامی و امنیتی سوریه در لبنان و برگزاری انتخابات آزاد در این کشور و خلع سلاح تمام گروه‌های لبنانی از جمله حزب‌ا‌لله شدند. بدنبال این تحصن‌ها و ناآرامی‌ها ائتلاف 14 مارس توانست بیشتر کرسی‌های پارلمانی را بدست بیاورد و دولت اکثریت را تشکیل دهد.

2- حزب جماعت اسلامی لبنان این جماعت یکی از شاخه‌های اخوان‌المسلمین است که در سال 1964 به طور رسمی فعالیت خود را در لبنان آغاز کرد. فتحی یکن اولین دبیرکل این جماعت بود که هدف از تاسیس آن تبلیغ اسلام ، مقابله با تمدن غربی و جامعه سازی اسلامی و تلاش برای بازگشت به اصول اصیل اسلامی بود. این جماعت در دهه 70 قرن گذشته در سراسر مناطق سنی نشین لبنان نفوذ خود را توسعه داد بیشتر توجه جماعت اسلامی لبنان به موسسات رسمی دینی بود لذا نمایندگانی را در این موسسات مثل شورای عالی اسلامی و اداره اوقاف نصب کرد. این جماعت به تدریج وارد فعالیت‌های سیاسی شد بطوریکه در سال 1972 اولین نماینده وابسته به جماعت اسلامی لبنان وارد پارلمان این کشور شد. در جریان جنگ‌های داخلی لبنان در سال 1975 جماعت اسلامی لبنان گروه شبه نظامی موسوم به مجاهدین تشکیل داد تا از مناطق طرابلس، بیروت و صیدا حمایت کند. پس از این جنگ نیروهای وابسته به جماعت اسلامی لبنان سلاح های خود را به نیروهای عربی تحویل دادند و مراکز نظامی خود را تعطیل کردند اما با حمله ارتش صهیونیستی به لبنان در سال 1982 نیروهای وابسته به جماعت اسلامی این کشور مسلح شدند و تا خروج آخرین نظامی اسرائیلی از جنوب لبنان به مبارزه خود با این رژیم ادامه داد. از آنجایی که این جماعت به جدایی دین از سیاست معتقد نیست و بر این باور است فعالیت های سیاسی که در راستای دفاع از حقوق مردم و بر طرف کردن ظلمی از آنان باشد عبادت محسوب می شود، در عرصه سیاسی این کشور حضور فعالی دارد و بعد از ترور رفیق حریری سیاست اعتدال را میان دو جناح اصلی لبنان یعنی 14 مارس و 8 مارس در پیش گرفت. 3- جمعیت خیریه اسلامی 4- حزب آزادی عربی 5- حزب نجاد 6- حرکت توحید اسلامی 7- حزب اتحاد 8- جنبش عربی لبنان 9- کنگره مردمی لبنان


گروه های شیعی

1- حزب الله حزب‌ الله لبنان بزرگترین و تاثیرگذارترین جنبش لبنانی است که نقش بسیار مهمی در ساختار سیاسی این کشور دارد. به هرحال بدنبال حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 1982 تعدادی از جوانان لبنانی در کنار یکدیگر قرار گرفتند و با هدف بیرون راندن متجاوزین یک گروه مقاومت تشکیل دادند. جنگ‌های چریکی و فعالیت سیاسی این جوانان سبب شد تا افسانه شکست ناپذیری ارتش صهیونیستی نابود شود و این ارتش اولین طعم تلخ شکست را در سال 2000 بچشد و دست از پا درازتر از جنوب لبنان عقب نشینی کند.

بدنبال این عقب نشینی مزبوحانه ارتش صهیونیستی از جنوب لبنان ، جایگاه حزب الله در عرصه تحولات داخلی و خارجی لبنان پررنگ‌تر شد چرا که مردم این کشور به این افتخار می کردند و آن را به عنوان یک پیشتوانه قوی در برابر توطئه دشمنان می دانستند به همین دلیل حزب الله توانست در عرصه داخلی لبنان نقش برجسته تری ایفا کند و بارها عوامل جاسوسی رژیم صهیونیستی را دستگیر کرد و جریان تبادل آنان با اسیران لبنانی تعداد زیادی از آنان آزاد شدند این موضوع به محبوبیت بیشتر حزب‌الله افزود.

به تدریج توطئه‌های داخلی علیه حزب‌الله و گروه مقاومت شکل گرفت اما با درایت مقامات این جنبش آنها یکی پس از دیگری خنثی شدند اما مهم‌ترین توطئه‌ای که علیه این جنبش با هدف خلع سلاح و حذف آن از عرصه تحولات سیاسی لبنان رخ داد پس از ترور رفیق حریری در سال 2004 صورت گرفت. بدنبال این ترور انگشت اتهام غرب و همپیمانان داخلی آن به طرف سوریه و نیروهای مقاومت نشانه رفت و قطعنامه 1701 شورای امنیت به تصویب رسید. در این قطعنامه بر خروج نیروهای سوری و خلع سلاح تمام گروه‌های لبنانی تصریح شده است.

گروه‌های طرفدار غرب و احزابی که خواستار خروج نیروهای سوری از لبنان بودند ائتلافی موسوم به ائتلاف 14مارس را تشکیل دادند. این ائتلاف بیشترین فشار را برای خلع سلاح حزب‌الله وارد کرد اما از آنجایی برخی گروه‌های شرکت کننده در این ائتلاف مثل جریان آزاد فقط خواستار عقب نشینی نیروهای سوری از لبنان بودند و از مقاومت در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی حمایت می کردند، ائتلاف 14 مارس نتوانست در خلع سلاح حزب الله موفقیتی بدست بیاورد. البته رایزنی حزب‌ الله و تاکید این گروه بر تهدیدات اسرائیل علیه لبنان نقش بسزایی در خنثی کردند این توطئه داشت.

در پی شکست توطئه‌های آمریکا و اسرائیل علیه مقاومت اسلامی لبنان و تقویت بیش از بیش جایگاه این جریان سرانجام رژیم صهیونیستی تصمیم به حمله گرفت و در تابستان 2006 به لبنان حمله کرد اما مقاومت 33 روزه نیروهای مقاومت اسلامی جنوب بار دیگر بزرگ‌ترین شکست ارتش صهیونیستی را رقم زد و تل‌آویو مجبور شد با خفت و خواری به جنگ 33 پایان دهد و پذیرفت که در این جنگ شکست خورده است و به شروط حزب‌الله تن داد. از جمله اینکه در جریان تبادل اسیران و اجساد نظامیان اسرائیلی با نیروهای لبنان، حزب‌الله موفق شد تمام لبنانی‌های در بند رژیم صهیونیستی را آزاد کند. این پیروزی‌ها و موفقیت‌ها سبب شد تا جایگاه حزب‌الله و مقاومت هر روز مستحکم‌تر شود بطوریکه ائتلاف 14 مجبور شد از موضع خود درباره خلع سلاح مقاومت دست بکشد و در مذاکرات آشتی ملی گروه‌های لبنانی که در سال 2007 در قطر برگزار شد آن را نادیده بگیرد. 2- جنبش امل امام موسی صدر یکی از شخصیت‌های اسلامی است که نقش برجسته‌ای در تاریخ سیاسی و اجتماعی لبنان بجای گذاشت. وی که در سال 1960 وارد شهر صور شد تا به امور شیعیان لبنانی بپردازد. در آن زمان فقر در میان شیعیان لبنانی بیداد می‌کرد به همین دلیل آنان از وضعیت اجتماعی مناسبی برخوردار نبودند. امام موسی صدر برای رهایی شیعیان از فقیر و بیسوادی کوشید با راه اندازی موسسات خیریه سطح زندگی آنان را بهبود بخشد. تلاش‌های او سبب شد تا در مرحله اول شیعیان و در مرحله دوم سایر اقشار فقیر لبنانی از خدمات موسسات بهداشتی، اقتصادی و آموزشی شیعیان بهره‌مند شوند و سطح زندگی آنان ارتقا یابد. دهه‌ها تلاش محرومیت زدایی از شیعیان به تقویت جایگاه اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی آنان کمک چشم گیری کرد.

حملات هر از گاهی رژیم صهیونیستی به لبنان برای سرکوبی فلسطینیان مقیم این کشور و بی‌ثباتی و ناامنی لبنان، امام موسی صدر را به اندیشه وادار ساخت تا برای دفاع از شیعیان گروهی را تاسیس کند. انفجار در اردوگاه آموزشی جنبش فتح در نزدیکی روستای عین‌البینه در نزدیکی بعلبک این فرصت را برای امام موسی صدر بوجود آورد تا در نشست مطبوعاتی 1975/07/06 موجودیت شاخه نظامی جنبش محرومین موسوم به امل را اعلام کند. نیروهای وابسته به امل نقش برجسته‌ای در دفاع از شیعیان در جریان جنگ‌های داخلی لبنان داشتند. پس از این جنگ به عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان طائف در استقرار ثبات و امنیت لبنان نقش مثبتی ایفا کردند. با وجود این پس از حمله ارتش صهیونیستی در سال 1982 به لبنان نیروهای جنبش امل در جنوب این کشور و اطراف بیروت، دره بقاع و چند نقطه دیگر مستقر شدند. در این جنگ خسارت زیادی به نظامیان اسرائیلی وارد کردند بطوریکه یگان ویژه چترباز ارتش صهیونیستی را در ساحل خلده تارو مال ساختند و رشادت‌های جوانان این جنبش آنان را به سمبلی از مبارزه علیه اسرائیل تبدیل کرد بویژه اینکه سالیان متمادی علیه این رژیم دوشاش رزمندگان حزب‌الله در جنوب لبنان جنگید.

این روحیه مقاومت و مبارزه علیه رژیم صهیونیستی در میان تمام اعضای جنبش امل و کادر رهبری آن به چشم می‌خورد . تجاوزات اسرائیل به لبنان و مواضع ضد صهیونیستی ، نبیه‌بری و تاکید او بر مقاومت در برابر تجاوزات سبب شد تا در نشست سراسری جنبش امل در سال 1983 وی به ریاست این جنبش انتخاب شود. این جنبش در کنار حزب‌الله لبنان و در پیروزی‌های او سهیم است.

جنبش امل یکی از ارکان اصلی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان است که توانست پیروزی‌های زیادی برای مردم این کشور رقم بزند و توطئه‌های غرب و اسرائیل علیه مقاومت و لبنان را خنثی کند.

3- مجلس اعلا 4- حزب سوسیال دموکرات


گروه های دروزی

1- حزب سوسیالیست ترقی‌خواه این حزب در سال 1949 بنیانگذاری شد که برجسته ترین موسسان آن را می‌توان کمال جنبلاط ، فرید جبران ، البرت ادیب، عبدالله العلایلی، فواد رزق و جورج حنا نام برد. رهبری این حزب در آن زمان به عهده کمال جنبلاط بود که به حزب جنبش ملی لبنان پیوست. این جنبش متشکل از حزب سوسیالیست ترقیخواه و سایر احزاب سیاسی لبنان بود که نقش فعالی در راستای مقابله با جبهه مسیحی لبنان که متشکل از حزب کتائب و حزب آزادگان ملی بود ایفا کرد.

کمال جنبلاط یک گروه شبه نظامی تاسیس کرد که نقش موثری در جنگ های داخلی لبنان داشت. این گروه تا سال 1990 بر بخشی از جبل لبنان و منطقه الشوف مسلط بود. مهم‌ترین دشمن شبه نظامیان وابسته به جنبلاط حزب کتائب بود. در مارس 1977 کمال جنبلاط ترور شد و انگشت اتهام به سوی مسیحیان گروه رقیب نشانه رفت و طرفداران جنبلاط با هدف گرفتن انتقام ، مسیحیان زیادی را قتل عام کردند و شبه نظامیان موسوم به نیروهای لبنانی شهروندان دروزی را هدف گلوله‌های خود قرار دادند. این درگیری‌های خونین سبب شد تا مسیحیان ساکن جبل لبنان از منطقه کوچ کنند.

پس از این ترور، ولید جنبلاط جانشین پدر خود شد و سکانداری حزب سوسیالیست ترقی‌خواه را به عهده گرفت. وی همچنین در جنگ‌های داخلی لبنان فرماندهی شبه نظامیان وابسته به این حزب را به عهده داشت

پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان در سال 2005 جورج حاوی یکی از رهبران حزب سوسیالیست ترقی خواه در گفت‌وگو با شبکه الجزیره بشار اسد رئیس جمهور سوریه را متهم به دخالت در این ترور کرد. این مسئله به تنش میان لبنان و سوریه دامن زد و در عرصه تحولات داخلی لبنان حزب سوسیالیست ترقی خواه به ائتلاف 14مارس پیوست. مواضع ضد مقاومتی که ولید جنبلاط در پیش گرفت حزب او را به یکی از مهم‌ترین گروه‌های سیاسی ائتلاف 14مارس تبدیل کرد. 2- حزب دموکراتیک لبنان 3- جنبش مبارزه عربی لبنان 4- جریان توحید


سیاست خارجی

در مقدمه قانون اساسي لبنان، علاوه بر اشاره به پايبندي اين كشور به منشور ملل متحد، هويت «عربي» و التزام آن به منشور اتحاديه عرب نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. بر اين اساس لبنان روابط خوب و عادي با بيشتر کشورهاي عربي دارد. لبنان ازجمله كشورهايي است كه رژيم غاصب صهيونيستي را به رسميت نمي‌شناسد.

موقعيت ژئوپولتيک و ژئواستراتژيک لبنان و بويژه همسايگي آن با سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين، باعث شده تا اين کشور مورد توجه بازيگران بزرگ عرصه سياست بين‌الملل قرار گيرد. اكنون بسياري از نهادهاي بين‌المللي نيز در بيروت دفتر دارند. عمده‌ترين بازيگران خارجي در صحنه لبنان، پنج کشور ايران، سوريه، عربستان، آمريکا و فرانسه مي‌باشند:


1- فرانسه سابقه حضور و سلطه فرانسه در لبنان، موجب شد تا فرهنگ و سياست فرانسه در اين کشور به خصوص در جامعه مسيحي رواج و سيطره پيدا کند. لذا زبان فرانسوي به عنوان زبان دوم در اين کشور رايج گرديده و فرهنگ فرانسوي توانسته همچنان سيطره خود را بر بخش عظيمي از جامعه لبنان حفظ نمايد. بر همين اساس لبنان اکنون کشوري فرانکوفون محسوب مي‌گردد.


2- امریکا بواسطه سياست حمايت همه‌جانبه آمريكا از منافع سياسي، نظامي و امنيتي رژيم صهيونيستي، و همچنين حفاظت از منافع نفتي خود در منطقه، لبنان به مرکز مهمي براي حضور و نفوذ آمريکا تبديل شده است.

3- سوریه روابط لبنان با سوريه به دليل پيوندهاي تاريخي و طايفه‌اي، مرز مشترك، سي سال حضور نيروهاي سوري در لبنان (از سال 1975 تا سال 2005)، و وجود دشمن مشترك صهيونيستي، از اهميت ويژه‌اي برخوردار است و معمولاً تحولات اين دو كشور بر يكديگر اثرگذار هستند.

4- ایران كشور ما به لحاظ حمايت از مقاومت اين کشور در برابر تجاوزات مستمر رژيم صهيونيستي، حضوري گسترده در صحنه لبنان دارد و از مقبوليت وسيعي نه تنها در صحنه شيعه بلکه در جامعه اهل‌سنت، مسيحيان و ساير طوايف لبنان نيز برخوردار مي‌باشد.

5- عربستان حضور مؤثر اهل سنت در لبنان و ابعاد منطقه‌اي و بين‌المللي تحولات اين كشور باعث شده تا کشورهاي بزرگ عربي همچون عربستان سعودي نيز توجه خاصي به صحنه لبنان داشته باشند. اين حضور در دوره رفيق حريري به بعد گسترده و عميق گرديد.

جغرافیای سیاسی

لبنان در مقایسه با کشورهای دیگر خاورمیانه، کشور بسیار کوچکی است. اهمیت کشور لبنان به سبب ژئوپولتیکی است.

لبنان کشوری کوچک به مساحتی حدود 10452 کیلومتر مربع است. از شمال و شرق با سوریه، از غرب با دریای مدیترانه و از جنوب با فلسطین هم‌مرز است. ارتباط لبنان با دریا بسیار حائز اهمیت است. از قدیم فینیقی‌ها در لبنان زندگی می‌کردند و زمینۀ فعالیت آن‌ها دریانوردی بوده است. رشته کوهی از شمال به جنوب و رشته کوهی از مرز سوریه تا فلسطین در خاک این کشور کشیده شده است.میان این دو رشته کوه‌ دشت بقاع قرار گرفته است. رودخانه‌های بسیاری نیز در این کشور وجود دارد از جمله: لیطانی، العاصی، رودخانۀ بیروت و ... .

آب و هوای کشور لبنان مدیترانه‌ای و کوهستانی است. به همین سبب، از وضعیت آب و هوایی مناسبی برخوردار است. کشور لبنان طبیعت بسیار زیبایی نیز دارد. صنعت گردشگری از قدیم یکی از منابع مهم درآمد لبنان بوده است.

شهرها و جغرافیای لبنان

شهرهای لبنان

1-1شهرهای منطقه ساحلی

طرابلس، بیروت، بیبلوس(جبیل‏) و صور مهم‌ترین شهرهای ساحلی لبنان هستند. فرهنگ ساکنان این شهرها به دلیل وجود کشتیرانی، ارتباطات تجاری و انسانی با دیگر مناطق متفاوت است.

1-2 شهرهای منطقه کوهستانی

بعد از ساحل ارتفاعات شروع می‌شود. گفتیم دو رشته‌کوه در لبنان وجود دارد که میان آن‌ها دره‌ای به نام بقاع قرار گرفته است. عالیه، بحمدون، بشری، بعقلین، دیرالقمر از شهرهای کوهستانی لبنان است. در رشته‌کوه‌های شرقی لبنان، کوه بسیار بلندی به‌نام جبل‌الشیخ قرار دارد که اسرائیلی‌ها به آن هرمون می‌گویند. جبل‌الشیخ موقعیت استراتژیک بسیار مهمی به‌خصوص برای آب دارد. اسرائیل نیاز فراوانی به منابع آبی دارد، چرا‌که در فلسطین منابع آبی وجود ندارد و تمام منابع آبی از اطراف کوه جبل‌الشیخ سرچشمه می‌گیرد. رودخانه‌های لیطانی، وزّانی، حاصبانی و رود اردن همه از جبل‌الشیخ سرچشمه می‌گیرند.

1-3 ژئوپلتیک مناطق کوهستانی

خاورمیانه به سه قسمت شرق مدیترانه، خلیج فارس و شمال آفریقا تقسیم می‌شود. در منطقۀ شامات، لبنان تنها کشوری است که رشته‌کوه‌های بلند دارد. در کشورهای سوریه، عراق، عربستان و دیگر مناطق عربی منطقۀ کوهستانی وجود ندارد. زمانی‌که وسایل ارتباطی مانند حال نبود، عبور و زندگی در مناطق کوهستانی بسیار سخت بود. تاریخ منطقه نیز، تاریخ حکومت‌ها و امپراتوری‌های ستمگر بود. امپراتوری ایران و امپراطوری عثمانی از جملۀ این حکومت‌هاست. در این منطقه هرگز دموکراسی حکم‌فرما نبوده است. لبنان در قلمرو امپراتوری عثمانی بود. در این امپراتوری‌ها که به نام اسلام حکومت می‌کردند، اقلیت‌ها امنیت نداشتند. البته، وضع مارونی‌ها در مقایسه با شیعیان بسیار بهتر بود، چرا‌که مسیحی بودند و حکومت آن‌ها را اهل کتاب می‌دانست و به پرداخت جزیه اکتفا می‌کرد. ولی با این حال، بسیاری از آنان قتل عام ‌شدند، مانند قتل‌عام ارامنه در ترکیه در پایان امپراتوری عثمانی.

بعد از وفات حضرت رسول‌(ص)، شیعیان حضرت علی(ع) تحت فشار بودند و این فشارها بعد از جنگ صفیّن و بعد از شهادت حضرت علی(ع) و اوج گیری حکومت بنی‌امیه بیشتر شد و به قتل عام‌های بسیاری انجامید. در سه قرن اول اسلام، شیعه به شدت تحت فشار و قتل‌عام حکام واقع شد که به اسم خلافت اسلامی، به اسم قرآن و‌ به اسم جانشینی پیامبر این همه ظلم و جرم ‌کردند و خلافت را به سلطنت تبدیل کرده بودند.

اقلیت‌های مذهبی مانند شیعیان بیشتر از اقلیت‌های دینی تحت فشار بودند، زیرا حکومت‌های رسمی سنی بودند و شیعیان را در اندیشه‌های افراطی خود، تکفیر و آنان را قتل‌عام می‌کردند. صلاح‌الدین ایوبی فاتح قدس، که یکی از سرداران نامی اسلام است، بسیاری از شیعیان را در جنوب لبنان قتل‌عام می‌کند. نمونۀ دیگر در دوران عثمانی است، زمانی‌که جمال پاشا والی منطقۀ شام، شیعیان را قتل عام می‌کند.

به همین سبب، اقلیت‌ها برای نجات از زور و جور حکام ستمگر به مناطقی پناه می‌بردند که دسترسی به آن دشوار باشد ولذا کوهستان‌ها بسیار حائز اهمیت بود و در طول تاریخ اقلیت‌ها و مذاهبی که سرکوب و قتل‌عام می‌شدند، به کوهستان‌ها پناه می‌بردند. در آن زمان دسترسی به کوهستان‌ها بسیار دشوار بود. از همین‌رو، کوه‌های لبنان مهم‌ترین پناهگاه برای اقلیت‌ها بود.‌ یکی از علل مهم حضور پیروان بیش از 16 اقلیت مذهبی در لبنان، وجود جغرافیای طبیعی و رشته‌کوه‌ها برای پناه‌گیری افراد تحت ستم بوده است. دیرها و کلیساهای بسیاری در کوهستان‌ها باقی‌مانده است. بسیاری از شیعیان برای حفظ جانشان، مجبور به تقیه کردن شدند و خود را مسیحی معرفی می‌کردند.

این مسئله در ایران نیز صادق بود. در مناطق شمالی ایران و کوه‌های البرز مقبرۀ بسیاری از امامزادگان و کسانی که تحت تعقیب بوده‌اند، قرار دارد. در زمان ولیعهدی امام رضا (ع) بسیاری از علویان به امید امنیت، به ایران آمدند، اما بعد از شهادت امام تحت تعقیب قرار گرفتند و به شهادت رسیدند و بسیاری نیز به کوهستان‌ها پناه بردند.

درۀ عمیقی در لبنان وجود دارد که این کوه‌ها را به سه بخش شمالی، میانی و جنوبی تقسیم می‌کند. در حال حاضر، در بخش شمالی اکثریت با مسیحیان مارونی است. در بخش میانی منطقۀ شوف قرار دارد،‌ که به آن جبل دروز می‌گویند که اکثریت دروزی‌ها در آن زندگی می‌کنند. در جنوب هم جبل‌عامل با اکثریت شیعه‌نشین قرار گرفته است. در طول تاریخ جنگ‌ها و درگیری‌های بسیار خونینی بین مارونی‌ها و دروزی‌ها برای تسلط بر این جبل درگرفته که بسیار مشهور است و در نهایت، اکثریت دروزی‌ها در محدودۀ میانی و اکثریت مارونی‌ها در بخش شمالی سکنا گزیده‌اند. اما در گذشتۀ دور، ساکنان این جبل شیعیان بودند که از ستم بنی‌امیه و بنی‌عباس به اینجا پناه آورده بودند.

شاید این سوال پیش آید که مارونی‌ها به چه علت در کوهستان‌ها پناه می‌گرفتند؟ در پاسخ باید گفت که مارونی‌ها اصالتاً از ساکنان منطقۀ شمالی سوریه هستند. دیر‌های آنان در منطقۀ القنيطرة قرار گرفته و مارمارون قدیس و شفیع مارونی‌ها نیز در آن منطقه به‌دنیا آمده است. مارونی‌ها هم به دلایلی تحت فشار قرار گرفتند و به منطقۀ کوهستان مهاجرت کردند. دربارۀ تاریخ مارونی‌ها و پیدایش مارونیت کتاب‌های بسیاری در لبنان چاپ شده که مهم‌ترین آن‌ها کتاب تاریخ لبنان نوشته فیلیپ حتی است.

شیعه در تاریخ لبنان همیشه مورد تجاوز و تغافل قرار گرفته و حتی در کتاب تاریخ لبنان نامی از شیعه نمی‌بینیم و کلمۀ شیعه وجود ندارد. برای شیعیان از کلمه «متاوله» یاد می‌کند که جمع متوالی است. دربارۀ معنای «متوالی» و «متاوله» هم اختلاف وجود دارد؛ عده‌ای می‌گویند که متاولی از کلمۀ «ولایت» و به معنای اهل ولایت و اهل بیت گرفته شده است. اما عامۀ مردم وقتی متاوله یا متوالی را به کار می‌برند، حیوانی را در ذهن تصور می‌کنند که دم دارد.


1-4 ژئوپلتیک هم مرزی لبنان با سوریه و فلسطین اشغالی

لبنان از شمال و شرق با سوریه و از جنوب با فلسطین اشغالی هم مرز است و در غرب دریای مدیترانه است. در واقع، لبنان میان دریا و دو کشور که یکی صهیونیست و یکی ضد صهیونسیت قرار گرفته و به نوعی، محل رقابت این دو کشور است. این رقابت به گونه‌ای است که هرچه سوریه پیشرفت کند باعث زیان اسراییل است و برعکس هرچه اسراییل قدرت بگیرد، به زیان کشور سوریه است. این مسئله صدمۀ زیادی به کشور لبنان وارد می‌کند. از یک طرف، لبنان کشوری است که به تنهایی قادر به دفاع از خود نیست و از طرف دیگر، در لبنان احساس ملی رشد نکرده است و باعث شده لبنان کشور قدرتمندی نباشد. گروهی از لبنانی‌ها معتقدند که قدرت لبنان در ضعف آن است.

همچنین، عمدۀ فعالیت‌های اقتصادی لبنان تجارت و توریسم و خدمات بانکی است. در واقع، از لحاظ ژئوپولتیک مرز آبی و هم‌مرزی با دو کشور سوریه و فلسطین اشغالی بسیار اهمیت دارد. مرزهای سوریه تنها منفذ و راه حمل و نقل و تجارت کشور لبنان است. اگر روابط سوریه با لبنان در وضعیت مناسبی نباشد صدمات سنگینی برای لبنان به همراه خواهد داشت. و اقتصاد لبنان را از بین خواهد برد.


ادیان ومذاهب

1- اهل سنت 2- شیعه 3- مسیحیان 4- دروزیان 5- علویان 6- اسماعیلیه

تقسیم‌بندی‌های سیاسی

پراکندگی جغرافیایی جمعیت و طوایف

سرزمین مقدس اما شگفت انگیز


اقتصاد

اقتصاد لبنان كاملاً خصوصي و مبتني بر سرمايه‌داري و بازار آزاد است. بخش خدمات و بانكداري بيش از 70 درصد توليد ناخالص ملي اين كشور را به خود اختصاص مي‌دهد. مهم‌ترين بخش‌هاي اقتصاد لبنان عبارتند از:

- بانكداري: بانكداري در لبنان خصوصي است. اكنون بالغ بر80 بانك خصوصي در لبنان فعاليت دارند. علاوه بر بانك‌هاي تجاري، مؤسسات مالي و اعتباري و واسطه‌اي نيز در لبنان فعاليت دارند. ازجمله اين بانك‌ها مي‌توان بلوم بانك، فرانس‌بانك، بيبلوس بانك‌، بانك العودة، بانك اسلامي لبنان و بانك صادرات ايران را برشمرد.

- تجارت: تراز تجاري لبنان به دليل مشكلات داخلي لبنان اين كشور در طول سال‌هاي گذشته همواره منفي بوده است. مهم‌ترين كشورهاي صادركننده به لبنان: ايتاليا، فرانسه، آمريكا و چين و مهم‌ترين كشورهاي وارد كننده از لبنان: سوئيس، انگلستان، عربستان، تركيه، آمريكا و اردن مي‌باشند. تجار لبناني به دلايل مختلف در بيشتر كشورهاي دنيا از جمله ‌آفريقا، آمريكاي لاتين و استراليا فعاليت تجاري دارند. در سال 2010 ميلادي اين افراد بالغ بر 8 ميليارد و 200 ميليون دلار ارز وارد كشور كرده‌اند. امضاء موافقت‌نامه منطقه آزاد تجاري عربي، باعث كاهش تعرفه گمركي كالاهاي توليد كشورهاي عربي به لبنان شده است.

- گردشگري: لبنان در سال 2010 پذيراي بيش از 2 ميليون گردشگر خارجي بوده و حدود 7 ميليارد دلار از اين محل درآمد ارزي داشته؛ ولي اين آمار در سال‌هاي بعد به‌دليل شرايط منطقه كاهش پيدا كرده است.

- كشاورزي: بزرگ‌ترين بخش نيروي كار لبنان در بخش كشاورزي فعال هستند. جنوب لبنان و منطقه دره بقاع در شرق لبنان بيش‌ترين اراضي حاصلخيز را دارند. مركبات، زيتون، انگور، سيب، موز و تنباكو مهم‌ترين توليدات كشاورزي صادراتي لبنان هستند.

آخرين آمارهاي موجود از وضعيت اقتصادي لبنان بر اساس شاخص‌هاي سال 2011 بدين شرح است:

- توليد ناخالص داخلي (بر اساس برابري قدرت خريد): 6/61 ميليارد دلار

- رشد توليد ناخالص داخلي: 5/1% (اين رقم در سال 2010 معادل 5/7% بوده است.)

- سرانه توليد ناخالص داخلي: 15600 دلار

- بودجه سالانه (هزينه): 67/11 ميليارد دلار

- كسري بودجه: 8/9% توليد ناخالص داخلي

- بدهي خارجي: 35 ميليار دلار

1- بانکداری

بخش بانکی لبنان، یکی از بزرگ‌ترین بخش‌های بانکداری عربی و جهانی نسبت به حجم اقتصاد ملی آن است؛ به‌طوری‌که در پایان سال 2015 حجم دارایی‌های کلی این بخش حدود 4 برابر حجم درآمد ناخالص ملی بوده است. (186 میلیارد دلار).همچنین میزان سپرده‌های بانکی (شامل سپرده‌های خصوصی مقیم و غیر مقیم و سپرده‌های بخش دولتی است) حدود 3 برابر درآمد ناخالص ملی است. (حدود 155 میلیارد دلار)

1- 1تعداد و ترکیب بانک ها

بخش بانکی لبنان شامل 72 بانک لبنانی، مشترک و خارجی با ترکیب ذیل می‌باشد:

31 بانک لبنانی،

10 بانک لبنانی با اکثریت سهام خارجی عربی،

10 بانک عربی،

1 بانک لبنانی با اکثریت سهام خارجی غیر عربی،

4 بانک خارجی (از جمله بانک صادرات ايران)،

16 بانک سرمایه‌گذاری.

در پایان سال 2015، تعداد کل شعب بانک‌های فعال در لبنان حدود 1060 شعبه در داخل کشور بوده است. 54% آنها در بیروت و حومه آن، 19% در استان جبل لبنان، 11% در جنوب، 10% در شمال، و 06% در منطقه بقاع واقع شده‌اند.

2- 2سود های بانکی

متداولترین میزان سود سالانه بانکها برای سپرده های لیره ای 7 درصد، سپرده های دلاری 5/3 درصد و 5 درصد برای وام های مسکن (وام لیره ای) است که البته در سال 2017 سود وام مسکن به 3 درصد کاهش خواهد یافت.

1-3 بزرگترین بانکها

بر اساس اطلاعات منتشره، بزرگ‌ترین 10 مجموعه بانکی لبنان طی سال‌های 2014 و 2015 و نیمه اول 2016 به ترتیب ذیل است. شایان ذکر است ده بانک ذیل در زمره بزرگ‌ترین هزار بانک در جهان از لحاظ رده‌بندی سرمایه (Tier 1 Capital) قرار دارند که مجله The Banker در ژولای 2016 آن‌را منتشر ساخته است.

این بانک ها به ترتیب عبارتند از: عوده، لبنان و المهجر، بیبلوس، فرنسبنک، سوسیته جنرال، بانک بیروت، البحر المتوسط، البنک اللبنانی الفرنسی، الاعتماد لبنانی، بنک بیروت و البلاد العربیه.

1-4 شعب خارجی بانک‌های لبنانی شبکه انتشار گسترده‌ای را از طریق حضور 18 بانک لبنانی در 32 کشور و 89 شهر در خارج با شکل‌های قانونی متفاوت، توسعه داده‌اند از جمله: 19 دفتر نمايندگی 11 بانک لبنانی، 64 شعبه مستقیم 13 بانک لبنانی، و 310 شعبه 40 بانک (36 بانک وابسته، 3 بانک شرکاتی، و یک بانک برادر با 13 بانک لبنانی). بانک‌ها در لبنان با بیش از 183 بانک کارگزاری در 64 کشور و 82 شهر در نقاط مختلف جهان تعامل دارند (منبع: انجمن بانک‌های لبنان)

در منطقه عربی، انتشار بانک‌های لبنانی در کشورهای سوریه، عراق، مصر و اردن است. در اروپا، شعبه‌های بانک‌های لبنانی و بانک‌های وابسته به آن اساساً در قبرس، فرانسه، سوئیس و ترکیه است. 2- بانکداری اسلامی

بانکداری اسلامی در لبنان به 5 بانک اسلامی محدود می‌شود. 3 بانک آن دارای اکثریت سهام خارجی عربی (بانک البرکه لبنان، بانک اسلامی لبنانی و بیت التمویل العربی)، یک بانک لبنانی (بانک بلوم للتنمیه) و یک بانک عربی (شرکت مصرف البلاد الاسلامی للاستثمار و التمویل) هستند. حجم سرمایه اصلی بانک‌های اسلامی در لبنان از یک میلیارد دلار فراتر نمی‌رود یعنی فقط حدود 5/0% مجموع سرمایه اصلی بانک‌ها.

شایان ذکر است قانون تنظیم کننده فعالیت بانک‌های اسلامی در لبنان اجازه نمی‌دهد که پنجره‌هایی برای بانکداری اسلامی وابسته به هیچ‌یک از بانک‌های تجاری (سنتی) در لبنان وجود داشته باشد؛ امری‌که فراهم شدن تمامی ابزارهای تأمین مالی اسلامی در لبنان را با مانع روبرو می‌سازد؛ به‌طوری‌که در حال حاضر سود محوری به‌عنوان پرکاربرد ترین ابزار باقی مانده است.

علاوه بر این، بانکداری اسلامی در لبنان با موانع متعددی مواجه است از جمله موانع قانون‌گذاری (چرا که قوانین مالیاتی در لبنان چگونگی تجارتی بودن بانک‌های اسلامی را لحاظ قرار نداده و مالیات‌های متعددی را بر آن تحمیل می‌کند از جمله سیستم مالیات بر ارزش افزوده و عوارض به‌ثبت‌رسانی و تمبرهای مالیاتی و مالیات مضاعف).


علاوه بر آن این بانک‌ها از برنامه امتیاز سود دهی استفاده نمی‌کنند. و همچنین از موانع ناشی از عدم ایجاد ابرازهای مالی مناسب برای تأمین مالی دولت همانند اوراق بهادار که بر سوددهی بانک‌های اسلامی و قدرت رقابتی آن تأثیر می‌گذارد، رنج می‌برد.

3- تجارت 4- گردشگری 5- کشاورزی

فرهنگ و آموزش

دانشگاه ها

1-1 دانشگاه لبنان (الجامعة اللبنانية) 1-2 دانشگاه آمريكايي بيروت (AUB) 1-3 دانشگاه سنت جوزف 1-4 دانشگاه اسلامي لبنان 1-5 دانشگاه عربي بيروت 1-6 دانشگاه بين‌المللي لبنان (LIU) 1-7 دانشگاه لبناني آمريكايي (LAU) 1-8 دانشگاه امام اوزاعي 1-9 دانشگاه نوتردام

موسسات فرهنگی و مطالعاتی

2-1امام خميني 2-2 امام موسي صدر 2-3 رسالات 2-4 الحضارة 2-5 باحث 2-6 الزيتونه 2-7 كارنگي 2-8 الدراسات الفلسطينية 2-9 مركز الإتحاد للتدريب الإعلامي 3- مراکز نشر 1- اعلمی 2- الارشاد 3- دار البلاغه 4- دار جیکور 5- دار الساقی 6- دار النهضه العربیه 7- دار الکتاب الجدید المتحده 8- دار المؤرخ العربی 9- دار المدار الاسلامی 10- دار المحجه البیضاء 11- دار المكتبه الهلال 12- دار و مکتبه الحوراء 13- عالم الکتب 14- مؤسسه الوفا 15- منشورات الحلبی الحقوقیه 16- مرکز الدراسات الوحده العربیه 17- دار التعارف للمطبووعات


حوزه های علمیه

پیشینه حوزه های علمیه

پیشینه حوزه‌های علمیه لبنان به سال 760ق برمی‌گردد. اولین حوزه علمیه به دست شیخ إسماعیل جزینی در شهر جزین بنا شد.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص 97). هر چند این تأسیس، اولین حوزه علمیه لبنان نبود، ولی در لبنان علمای بزرگی ظهور کردند که به مراحل عالی اجتهاد و فقاهت رسیدند و فقه و کلام و حدیث شیعه را قوت بخشیدند.

امروزه لبنان کشوری است که شیعیانش از اکثریت نسبی برخوردارند و در سطوح علمی‌ و دینی و فرهنگی، همگام با شیعیان ایران و عراق به فعالیت‌های مؤثر و مفید اشتغال دارند. حوزه‌های علمیه لبنان هر چند فعالیت مستمر چشمگیری ندارند، ولی همواره در مناطق مختلف لبنان فعال بوده و به تربیت عالمان و مبلغان مکتب اهل بیت مشغول هستند.

حوزه‌های علمیه معاصر لبنان

حوزه‌های علمیه معاصر لبنان که در حال حاضر فعال بوده، در دو سطح برادران و خواهران به تربیت مبلغ و مدرس اشتغال دارد در ادامه به معرفی کوتاهی از این حوزه‌های علمیه اشاره شده است.


1- النجف الاشرف للعلوم الدینیه

شیخ محمد الفقیه در سال 1989م بعد از رجوع از نجف این حوزه را تأسیس کرد و به‌وضوح اعلام داشت که این حوزه به حوزه علمیه نجف منتسب است و طبق روش آموزشی حوزه‌های علمیه کلاسیک اداره می‌شود. این حوزه ابتدا در منزل شیخ مفید در صور آغاز به کار کرد تا اینکه در سال 1999م به ساختمان جدید منتقل شد. ساختمان جدید حوزه دارای پنج طبقه و دو سالن اجتماعات و اتاق‌هایی برای طلاب و استادان است. این مدرسه بعد از انتقال به ساختمان جدید، فعالیت‌هایش تقویت شده و اکنون در هر مرحله تحصیلی، بیش از 60 طلبه دارد. مدرسه همچنین مجله‌ای علمی با نام رسالة النجف دارد.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص 244). 2- حوزه الامام الاجواد

شیخ یوسف سیبتی یکی از فارغ‌التحصیلان حوزه علمیه قم، بعد از بازگشت به لبنان 1986م حوزه علمیه امام جواد را در بیروت تأسیس کرد. دروس حوزه از ساعت 6:30 صبح شروع می‌شود و سالانه حدود 35 تا 55 طلبه در این مدرسه تحصیل می‌کنند. تمام مراحل حوزوی در این مدرسه تدریس می‌شود و مخارج مدرسه از راه حقوق شرعی تأمین می‌شود.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص 246). 3- حوزه الامام الحجه

شیخ إبراهیم سلیمان بیاضّی که از بزرگان علم و تقوی بوده و در نجف تحصیل نموده است. در سال 1991م در شهر بیاض این حوزه را تأسیس کرد. او اکنون نزدیک هشتادوپنج سال عمر دارند و همواره بر اهمیت و نقش حوزه‌های علمیه در رسالت و وظایف شرعی شیعیان تأکید دارند. شروع فعالیت این حوزه در منزل شخصی ایشان با تدریس دروس حوزوی بوده که در سال 1991م با ساخت مدرسه‌ای با دو ساختمان و هر کدام با سه طبقه فعالیت رسمی‌خود را آغار کرده است.

این حوزه در دو سطح مقدمات و سطح طلبه دارد که طلبه بعد از گذراندن سطح برای ادامه تحصیل در بحث خارج به نجف یا قم مراجعت می‌کند. این حوزه فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی داشته و هر سال تنها بیست طلبه پذیرش دارد.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص245).


4- حوزه الامام الحسن المجتبی

این حوزه، دومین حوزه شیعی بعلبک است که شیخ مهدی سلیمان یحفوفی در سال 1997م تأسیس کرد. در این حوزه افزون بر دروس حوزوی، برخی مواد درسی فرهنگی اجتماعی نیز تدریس می‌شود. هر چند مؤسس این حوزه از فارغ‌التحصیلان حوزه علمیه قم است، ولی این حوزه در واقع به درخواست آیت‌الله سیدمحسن حکیم تأسیس شده است و به مجلس اعلای شیعیان لبنان و حوزه علمیه نجف مرتبط است. تمام سطوح حوزوی در آن تدریس می‌شود و تعداد طلاب آن بیش از 40 نفر است.(شاکر سلماسی،معرفی حوزه های علمیه معاصر شیعه،ص 19).

5- حوزه الامام الصادق در صیدا 6- حوزه الامام الصادق در نبطیه 7- حوزه الامام علی 8- حوزه الامام المنتظر 9- مدرسه الامام المهدی در بیروت 10- حوزه الامام المهدی در جبل عامل

مدارس و کتب درسی

سال تحصیلی در لبنان از مهر ماه همچون بسیاری از كشورهای دیگر آغاز شد. نظام آموزشی در لبنان بر اساس قانون اساسی این كشور، نظامی آزاد و تحصیل برای همه شهروندان تا سال نهم اجباری است. آموزش در لبنان در همه سطوح دو بخش خصوصی و دولتی دارد. بخش دولتی، از بدو استقلال این كشور از قیمومیت فرانسه آغاز به كار كرد، ولی بخش خصوصی را می توان پرسابقه تر از بخش دولتی دانست كه تاكنون چندین نسل تربیت كرده است. بنابر آمارهای رسمی هم اكنون دو سوم دانش آموزان لبنانی در مدارس خصوصی تحصیل می كنند. در سراسر لبنان، مدارس خصوصی، به رغم هزینه های بالا، با استقبال بیشتری روبرو هستند. غالب مدارس خصوصی لبنانی برای هر دانش آموز هزینه ای بین 2 تا 5 هزار دلار دریافت می كنند كه به خدمات مختلف آموزشی، سطح كیفی و دیگر مولفه ها بستگی دارد.

مقاطع تحصیلی، تفاوت بخش دولتی و خصوصی

در لبنان، آموزش در مدارس دولتی دو مرحله اصلی دارد: مرحله پایه یا دبستان و مرحله دوم یا دبیرستان. دبستان شامل 9 سال ابتدایی است كه تحصیل در آن اجباری است و هر كودك لبنانی باید از 6 سالگی در یك مدرسه ثبت نام كرده باشد و در غیر این صورت والدین یا قیم او مجازات می شود. در پایان دوره 9 ساله ابتدایی به دانش آموزان گواهی رسمی داده می شود. مرحله دبیرستان هم شامل 3 سال پایانی است كه فارغ التحصیلان با كسب گواهینامه پایان تحصیلات به دانشگاه راه می یابند. اما در مدارس بخش خصوصی تقسیم بندی مرحله نخست تفاوت دارد. این مدارس به 4 مقطع تقسیم می شوند: پیش دبستانی 3 سال؛ دبستان یا ابتدائی 4 سال؛ پایه یا متوسطه 5 سال و دبیرستان 3 سال. پیش از ورود به دبستان، اكثریت خردسالان لبنانی، مراحل سه ساله پیش دبستانی را طی می كنند و این مساله در حال حاضر تقریبا در سراسر این كشور رایج است، چرا كه آمارها نشان می دهد نسبت موفقیت كودكانی كه آموزش های این مرحله را نگذارنده باشند، در مدرسه كمتر خواهد بود، از این رو والدین تلاش می كنند كه فرزندان شان سه سال پیش دبستانی را بگذرانند. همه دانش آموزان لبنانی پس از 9 سال تحصیل در امتحانات نهایی و سراسری كه از سوی وزارت آموزش و پرورش این كشور برگزار می شود، شركت می كنند. دانش آموزان سال نهمی، در امتحانات پایانی كه معمولا در خرداد ماه برگزار می شود، هر دو سه روز یك بار، در حوزه های امتحانی، به سوالات مربوط به دو یا سه ماده درسی پاسخ می دهند و معمولا طی دو هفته به این ترتیب امتحان همه دروس گرفته می شود. جواب ها هم پس از چند هفته به صورت سراسری از سوی وزارت اعلام می شود و دانش آموزان ضمن اخذ نمرات، در سطح مدرسه، حوزه، شهر و كل كشور رتبه بندی می شوند.

مرحله دوم یا مقطع دبیرستان و هنرستان

دانش آموزان لبنانی پس از اخذ گواهی تحصیل در 9 سال ابتدایی، انتخاب می كنند كه به دبیرستان بروند یا هنرستان. پس از تحصیل در سال دوم دبیرستان، دانش آموزان بین دو شاخه علمی یا ادبی تقسیم می شوند و در سال سوم نیز باید یكی از رشته های ادبیات و علوم انسانی یا علوم اجتماعی و اقتصاد را در شاخه ادبی و در شاخه علمی نیز یكی از رشته های علوم عامه (ریاضی و فیزیك) و علوم حیات (علوم تجربی) را انتخاب كنند. در پایان سه سال تحصیل در دبیرستان امتحان سراسری به همان شكل امتحانات پایانی مرحله پایه برگزار می شود و دانش آموزان پس از گذشت چند هفته از پایان امتحانات، نمرات و رتبه بندی های خود را دریافت می كنند. این نمرات و رتبه بندی ها در ورود آنها به دانشگاه های خصوصی و دانشگاه دولتی لبنان تاثیرگذار است. هر چه این نمرات و رتبه ها بالاتر باشد، شانس ورود به رشته های پر مخاطب تر و دانشگاه های بهتر، بیشتر می شود. اما عده ای از دانش آموزان هم به جای دبیرستان به هنرستان ها می روند. این هنرآموزان برای ورود به بازار كار بلافاصله پس از فارغ التحصیلی تربیت می شوند. چیزی در حدود 27 درصد از نوجوانان لبنانی ترجیح می دهند در هنرستان تحصیل كنند. در هنرستان ها همه مواد نظری، فنی و حرفه ای، كارگاهی و آزمایشگاهی به هنرآموزان ارائه می شود. هنرستان های فنی و حرفه ای لبنان می توانند مجوز هر رشته ای را به شرط داشتن شرایط كافی اخذ كنند.

برنامه درسی و زبان در مدارس لبنانی

همه مدارس در لبنان باید برنامه تحصیلی مصوب وزارت آموزش و پرورش كشور را دنبال كنند. مدارس خصوصی البته مجازند دروس دیگری را بسته به نظر وزارت اضافه كنند. برای مثال درس علوم رایانه اگر چه جزو برنامه تحصیلی وزارت نیست، ولی در بسیاری از مدارس تدریس می‌شود. همچنین در مدارس اسلامی، معارف اسلامی و قرآن یا در مدارس مسیحیت دروسی مربوط به این دین تدریس می شود. دروس اصلی در لبنان كه در پایان جزو مواد امتحان پایانی است، شامل ریاضی، علوم تجربی، تاریخ، تعلیمات اجتماعی، جغرافیا، زبان عربی و زبان فرانسه یا انگلیسی می شود. پس از استقلال لبنان، تدریس زبان عربی در همه مدارس دولتی و خصوصی و در تمامی مقاطع اجباری است، اما دولت به مدارس اجازه داد تا هر زبانی را به دلخواه دانش آموزان به عنوان زبان دوم و زبان علمی تدریس كنند. می توان گفت، در همه مدارس لبنانی یكی از دو زبان فرانسوی یا انگلیسی از مرحله پیش دبستانی تدریس می شود. دروس علوم پایه مانند ریاضیات و علوم تجربی در همه مدارس لبنانی به زبان های انگلیسی یا فرانسه تدریس می شود. طی سال های گذشته پای زبان سومی هم به مدارس لبنانی باز شده كه در برخی از مدارس مانند شعبه های مختلف «مدارس المهدی(عج)» این زبان فارسی است. در لبنان برخی مدارس نیز بین المللی هستند كه همزمان با برنامه های درسی كشورهای الگو، باید از برنامه های درسی وزارت آموزش و پرورش لبنان نیز پیروی كنند.

چند آمار از وضعیت آموزش در لبنان

بر اساس گزارش بانك جهانی، در سال 2007 میلادی حدود سه درصد از تولید داخلی لبنان، هزینه آموزش شده است و این رقم 7 درصد از هزینه های دولت بود. دولت لبنان هزینه مدارس دولتی را می پردازد، اما هزینه های مدارس خصوصی مانند دیگر كشورها از دانش آموزان گرفته می شود. همچنین برخی از شركت ها، موسسات دینی و سازمان های بین المللی مثل بانك جهانی و برنامه توسعه سازمان ملل متحد، هزینه هایی برای رشد و توسعه روش های تدریس و آموزش معلمان به لبنان می پردازند. برخی آمارها نیز نشان می دهند كه بیش از 88 درصد از لبنانی ها دارای سواد خواندن و نوشتن هستند و این باعث شده كه این كشور در بین كشورهای عربی جزو 5 كشور نخست باشد. از آنجا كه لبنان و فرهنگ آن سالیان سال به روی شرق و غرب گشوده بوده است، این امر در آموزش این كشور تاثیرگذار بوده و روش های آموزشی مختلفی در مدارس لبنان استفاده می شود. در نتیجه خیلی از دانش آموزان لبنانی برای ادامه تحصیلات خود در سطوح بالاتر، آموزشكده ها و دانشگاه های آمریكایی، اروپایی و عربی را انتخاب می كنند و چندین دانشگاه در این كشور هم زیر نظر برخی سازمان های بین المللی و كشورهای دیگر فعالیت دارند.

رسانه ها

1- تلویزیون 1- 1المنار 1-2 ال بی سی 2-3 ام تی وی 2-4 الجدید 2-5 المستقبل 2-6 ان بی ان 2-7 تلویزیون لبنان 2-8 اوتی وی 2-9 المیادین 2- روزنامه 2-1 الجمهوریه 2-2 البِناء 2-3 اللواء 2-4 الاخبار 2-5 النهار 2-6 المستقبل