شافعیه
شافعیه یکی از مذاهب فقهی چهارگانه اهل سنت می باشد. ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب؛ شَافِعی را به فتح شین و کسر فاء ضبط کرده است. [۱]
این مذهب پس از حنفیه بزرگترین مذهب اهل سنت بوده و منسوب به امام محمد بن ادریس شافعی مطلّبی است. [۲]
این فرقه به نام های دیگری از قبیل شفعویه و شوافع نیز خوانده می شود. آیت الله سید مهدی روحانی، اطلاق نام شفعویه و شوافع را به سیاست نامه نسبت داده است. در این کتاب، این دو نام یافت نشد. شایان ذکر است عبدالجلیل رازی در النقض این نام را به کار برده است. [۳]
به گفته ابوزهره مذهب شافعی در مصر و در عراق شیوع داشته است و گاهی نیز به مذهب رسمی حکومت های وقت تبدیل شده است.
مذهب شافعی و مالکی اینک در مصر در عداد هم رواج دارند.
در شام نیز، مذهب شافعی در بین مردم شیوع داشته است. مذهب شافعی همچنین در ایران و مرو شایع بوده است. این مذهب در مغرب و آندلس جایگاهی نداشته است. [۴]
محمد ابوزهره در باب عقاید شافعی در باب امامت می نویسد: « شافعی معتقد بود اولاً: امامت امر دینی است و باید آن را اقامه کرد؛ ثانیاً: امامت باید از آنِ قریش باشد [عبارت وی در این مورد دچار تهافت است از طرفی می گوید: «انه لایری أن الإمامة فی قریش» و بعد به روایاتی استناد می کند که اثبات می کند امامت در قریش، اولی است]؛ و ثالثاً شرط صحت خلافت، آن نیست که مردم قبل از پدید آمدن ولایت، بیعت کرده باشند بلکه حتی اگر یک قریشی به وسیله شمشیر بر حکومت غلبه پیدا کند و بعد مورد بیعت مردم قرار گیرد، خلافتش صحیح است. شافعی همچنین عدالت را شرط بدیهی امامت می دانست. شافعی معتقد بود احقّ مردم نسبت به امر خلافت ابوبکر سپس عمر سپس عثمان و سپس امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشند. وی همچنین با اضافه کردن عمر بن عبدالعزیز، خلفاء راشدین را پنج خلیفه می داند.
شافعی نسبت به علی علیه السلام محبت بسیار زیادی داشت و معاویة بن ابی سفیان و خوارج را باغی دانسته و در نزاع های علی (علیه السلام) با مخالفینش، همواره حق را با علی (علیه السلام) می دانسته است. محبت زیاد شافعی به علی (علیه السلام) بارها باعث شده است تا حکومت ها و بسیاری از راویان مثل یحیی بن معین وی را به تشیع متهم کنند». [۵]
ابوزهره مصادر شافعی در فقه را پنج مصدر معرفی کرده و می نویسد: «شافعی در کتاب الأُم نوشته است: علم طبقات مختلف است، نخست کتاب و سنت، اگر ثابت شود، دوم اجماع در جایی که کتاب و سنت نیست، سوم قول بعضی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله در صورتی که مخالفی نداشته باشد، چهارم اختلاف اصحاب رسول الله و پنجم قیاس». [۶]
وی همچنین با تقسیم مذهب شافعی به قدیم و جدید می نویسد: «مذهب قدیم شافعی، آن مذهبی است که مشتمل است بر روایت زعفرانی (م: 260هـ. ق) از کتب شافعی در بغداد که عبارتند از الرسالة الأصولیة، و کتاب الأُمّ (که همه را شافعی املاء کرده و زعفرانی نوشته است. ) و مذهب جدید، مذهبی است که ربیع بن سلیمان مرادی (م: 270هـ. ق) از کتاب های شافعی (الرسالة و مبسوط) در مصر روایت کرده است. (شافعی در مصر این کتاب ها را تصحیح و یا تکمیل کرده است)». [۷]
ابوزهره بـا توجه بـه این مطلب اضافه می کند: «بـرخی گفته اند شافعی در مذهب قـدیم خود بـه قـول صحابـه استناد می کرده و در مذهب جدید به آن توجه نداشته است، در حالی که این غلط است. شافعی کلاً اقوال صحابه را سه دسته می داند: نخست آنچه همه بر آن اجماع دارند؛ دوم آنچه یکی به آن فتوا داده و دیگران ساکت هستند؛ و سوم مواردی که بین صحابه اختلاف است. در این مورد سوم، شافعی همانند ابوحنیفه، از میان اقوال آنان یکی را به اجتهاد خود بر می گزیند ولی مخالفت با همه آنان را جایز نمی شمارد». [۸]
ابوزهره سپس به تشریح معنای قیاس از منظر شافعی پرداخته (رک: حنفیه، پیروان ابوحنیفه) می نویسد: «شافعی قیاس را از اصول اسلامی معرفی کرده و آن را همانند اجتهاد می داند. شافعی از موارد اجتهاد به رأی، تنها قیاس را پذیرفته است، هرچند اولین کسی نیست که به آن تمسک کرده ـ چنانکه پیش از او مالک بن انس و ابی حنیفه چنان می کردند ـ ولی نخستین کسی است که آن را ضابطه مند ساخته است. شافعی استحسان را مردود می دانسته است». [۹]
به گفته ابوزهره برای شاگردان شافعی باب اجتهاد در فروع و تفریع در مذهب واسع است. [۱۰]
پانویس
1.اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص175 2.بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص61 / دائرة المعارف الاسلامیة، ج13، ص72 / ضحی الاسلام، احمد امین، ج2، ص168 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص46 3.النقض، عبدالجلیل رازی، ص457 4.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص481 5.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص458 6.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص466 7.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص477 8.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص468 9.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص472 10.تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص478