احمد العسال
نام | شيخ احمد العسال |
---|---|
زاده | ۱۶ مه ۱۹۲۸
روستای فرساق در مرکز باسیون در استان غربیه مصر |
درگذشت | شنبه 10 ژانویه 2010 میلادی
اسکندریه مصر |
دین و مذهب | اسلام، اهل تسنن |
فعالیتها | مبلغ، واعظ، استاد دانشگاه |
احمد العسال (۱۶ مه ۱۹۲۸ تا ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۰)، دانشمند و واعظ اسلامی مصری از علمای مدافع اخوانالمسلمین و مشاور رئیس دانشگاه بینالمللی اسلامی در اسلام آباد پاکستان است. او ابتدا به عنوان استاد، سپس رئیس دانشگاه اسلامی پاکستان و عضو اتحادیه جهانی علمای مسلمان شد. او همچنین سابقه طولانی در امر تبلیغ و دعوت به اسلام داشت و فعالیت خود را از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد و تا پایان عمر به آن مشغول بود. در سال 1958 در رشته تدریس عمومی از دانشکده شریعت دانشگاه الازهر فارغالتحصیل شد، سپس در سال 1960 در دفتر شیخ سابق الازهر یعنی شیخ محمود شلتوت مشغول به کار شد.
تولد و تحصیلات
در روستای فرساق در مرکز باسیون در استان غربیه مصر به دنیا آمد. پدرش بسیار دوست داشت که او در کودکی حافظ قرآن شود. پس او قرآن را در سن ۱۰ و نیم سالگی به طور کامل حفظ کرد و جایزه ملک فاروق را در سن کمتر از 12 سالگی دریافت نمود. و آن جایزهای است که حاکم به حافظان کمتر از 12 سال اعطا میکرد. همزمان با حفظ قرآن، تحصیلات دوره ابتدایی را به پایان رساند. پس از آن پدرش او را در معهد دینی استان طنطا برد و در آنجا با دکتر یوسف القرضاوی آشنا شد و با هم در یک دوره در آن معهد آموزش دیدند.
سوابق اجرایی
او پس از دو سال کار در دفتر شیخ الازهر به قطر سفر کرد تا از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۵ زبان عربی را در مدارس متوسطه آنجا تدریس کند و در سال ۱۹۶۸ دکترای فلسفه اسلامی خود را از دانشگاه کمبریج لندن دریافت کرد و سپس تا سال ۱۹۷۰ روی نسخههای خطی در دانشگاه کمبریج مشغول به کار شد.
او از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۴ ریاست گروه فرهنگ اسلامی دانشگاه امام محمد بن سعود در عربستان سعودی را بر عهده داشت و در سال ۱۹۸۴ ریاست گروه تبلیغ دانشگاه امام محمد بن سعود را بر عهده داشت و از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۲ به عنوان استاد دانشگاه بینالمللی اسلامی اسلام آباد منصوب شد و به عنوان معاون رئیس و سپس مشاور دانشگاه اسلامی اسلام آباد منصوب شد.
سوابق علمی
در سال ۱۹۶۸ دکترای اصول فقه از انگلستان کسب کرد.
در دانشگاه بینالمللی اسلامی پاکستان به عنوان معاون سپس رئیس و بعد از آن به عنوان مشاور خدمت کرد.
در فرهنگ اسلامی تخصص دارد و سابقه طولانی در نوشتن برنامههای درسی اسلامی دارد.
تالیفات زیادی در زمینههای مختلف اسلامی دارد.
در انگلستان موسسه «دار الرعاية الاسلامية» که یک موسسه آموزشی تربیتی است را تأسیس کرده است.
به همراه دکتر یوسف القرضاوی در دانشگاه الازهر تدریس داشته است.
با اخوان
او در مورد پیوستن به اخوان می گوید: «عجیب این است که من و شیخ یوسف القرضاوی بعد از خروج از موسسه در خیابان راه میرفتیم و مبلّغ اخوان را دیدیم که در خیابان ایستاده بود و شعار «الله اکبر و شکر خدا» می داد و میگفت: «خدا هدف ماست، پیامبر الگوی ماست، قرآن قانون ماست و جهاد راه ماست و مرگ به خاطر خدا بالاترین آرزوی ماست» ما از شنیدن این اصول بر خود لرزیدیم، بنابراین نزد او رفتیم و با جریان آشنا شدیم. آن وقت در کلاس سوم مقدماتی الازهر بودیم و در معهد استاد خوبی استاد البهی الخولی به ما درس میداد و او عضو اداره ارشاد اخوانالمسلمین بود. او با دوست شد و هفتهای دو بار در روزهای یکشنبه و سه شنبه با ما می نشست. وقتی وارد دبیرستان شدیم، من و شیخ یوسف در خطابه استاد شده بودیم. در آن زمان امین الوصیف که مسئول بخش تبلیغ بود، هر پنجشنبه ما را در روستاهای اطراف طنطا پخش میکرد تا روز جمعه خطبههای جمعه را بخوانیم. سالها گذشت تا اینکه مصیبت ۴۸ رخ داد و اخوانالمسلمین منحل شد.»
سختیها و دستگیریها
اولین دستگیری او در حالی بود که در کلاس پنجم دبیرستان بود، زمانی که او و برخی از نیروهای اخوان دست به اعتصاب و تظاهرات زدند تا گروه منحل نشود و او و شیخ قرضاوی و برخی دیگر از نیروهای اخوان در پی این تظاهرات دستگیر شدند، و آنها از بخش اول به هایکستب و سپس به بازداشتگاه الطور تبعید شدند و وقتی متوجه شدند که دانشآموزان دبیرستانی هستند شرمنده شدند و به هایکستب برگردانده شدند و سپس آنها را دوباره به الطور برگردانند. شیخ محمد الغزالی در آن زمان مسئول اخوان در زندان بود. شیخ عبدالعزیز عبدالستار با آنها در بازداشت بود. پس از نزدیک به ۹ ماه که آزاد شد، مدت امتحانات به پایان رسیده بود، اما دکتر طه حسین (وزیر معارف آن زمان)،در اقدامی استثنایی جلسه امتحانات بازداشت شدگان را انجام داد، با این حال باز به این امتحانات هم نرسید. ولی از او و دکتر قرضاوی دوباره امتحان گرفتند. پس از آن به دانشکده شریعت رفت.
در سال 1953 میلادی توسط مردان انقلابی دستگیر و سپس آزاد شد ولی دوباره دستگیر و تا اوایل 1956 میلادی در زندان نظامی بهسر برد. پس از رهایی به دانشکده بازگشت و تحصیلات خود را به پایان رساند. پس از فارغالتحصیلی دولت مانع اشتغال حکومتی برای او شد. او نیز در مدارس خصوصی مانند مدرسه «مصر الجدیدة» کار میکرد.
وضعیت او در زندان
او درباره زمان حبس خود در زندان نظامی چنین میگوید: «ما را از قرآن محروم کردند، با این حال هر یک از ما هر آنچه که میدانستیم به دیگران آموزش میدادیم. بازداشت در زندان نظامی بسیار خشن بود، آنها ما را از همه چیز چه قرآن و چه کتاب منع میکردند. حتی ما را ممنوع الملاقات کردند. ولی ما داشتههای علمی خود را به یکدیگر منتقل میکردیم تا جایی که برخی از ما زبان انگلیسی را بر روی پتو سیاه و صابون لوکس یاد گرفتیم. من به یاد دارم که اولین دیدار ملاقاتی من در زندان نظامی پس از هفت ماه بود."
فعالیت در اداره الازهر
العسال میگوید: «شیخ الباقوری در دوران تحصیل مرا خوب میشناخت. وقتی یک بار مرا در وزارت اوقاف دید به من گفت: «الان کجایی احمد؟ گفتم: به خدا ما ممنوع از کار کردن هستیم. او به من گفت: "اندکی صبر و شکیبایی مشکلات زیادی را برطرف خواهد کرد". در وزارت اوقاف که برای مجوز امامت جماعتی شرکت کرده بودیم ما را رد کردند. اما شیخ باقوری دستور داد ما را به سمت اداری منصوب کنند. بنابراین من و شیخ قرضاوی در اداره اوقاف در بخش مجله منبر الاسلام مشغول به کار شدیم. سپس شیخ الباقوری ما را به دفتر شیخ شلتوت در اداره الازهر منتقل کرد.
کار ما این بود که برنامههای رادیو و اخبار روزنامهها را دنبال کنیم و گزارش فعالیتهای اداره الازهر را تدوین و به رئیس جمهوری تسلیم کنیم.
فعالیت تبلیغی خارج از مصر
از شیخ شلتوت خواستیم که خارج از مصر نیز فعالیت تبلیغی را گسترش دهد و او پذیرفت. پس با شیخ عبدالله الترکی مدیر علوم اسلامی قطر هماهنگی لازم برای سفر به قطر صورت گرفت. هنگامی که به دوحه سفر کردیم متوجه شدیم که جنبش ملیگرایانه در ذهن دانشجویان نفوذ کرده است و پایان کارایی اسلام را اعلام کرده است. بنابراین فعالیت تبلیغی خود را با محوریت تبلیغ اصالت و کاربردی بودن اسلام متمرکز کردیم و در قالب سخنرانی، سمینارها، کنفرانسها و جلسات در طول سال تحصیلی به تبلیغ مشغول بودیم.
تابستان که به مصر برگشتیم، به دلیل گزارشهایی که بر علیه ما مبنی بر تبلیغ بر ضد اندیشه علمانیها و ناسیونالیسم به دولت مصر داده بودند، من و شیخ یوسف دستگیر شدیم.
فعالیت در انگلستان
پس از رهایی موقت به دوحه برگشتیم، پس از اتمام مهلت اقامت در قطر دیگر گذرنامهام را تمدید نکردند تا مجبور به بازگشت به مصر و دستگیر شوم. ازینرو از بازگشت به مصر خودداری کردم و برای تکمیل دوره دکترا به انگلستان رفتم و از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ در آنجا ماندم.
در آن زمان موج اسلامگرایی شدت گرفته بود، پس خانهای خریدیم که به خانه مراقبتهای اسلامی تبدیل شدیم و حالا 20 شعبه در انگلستان دارد
فعالیت در عربستان
برخی برادران از من خواستند که به لیبی بروم ولی همزمان با کودتای قزافی شد بنابراین من به سودان رفتم ولی در آنجا نیز کودتای النمیری رخ داد. در همان وقت دکتر عبدالعزیز الفهد از من دعوت کرد تا در عربستان کار کنم، بنابراین به آنجا رفتم و در دانشکده تربیت دانشگاه ریاض درس فرهنگ اسلامی را تدریس میکردم و در آنجا ماندم تا زمانی که از استاد عمر التلمسانی از من دعوت کرد که به مصر بازگردم. پس استعفا دادم و بلافاصله به قاهره رفتم، اما متوجه شدم که سعی دارند مرا دستگیر کنند. به همین دلیل دوباره به دانشکده دعوت اسلامی در ریاض بازگشتم.
فعالیت در پاکستان
برخی از فعالان فرهنگی پاکستان از طریق دانشکده دعوت اسلامی از من خواستند که برای ادامه فعالیت به آنجا بروم. بنابراین به پاکستان رفتم و به عنوان معاون رئیس دانشگاه جهانی اسلامی اسلام آباد و سپس رئیس آن دانشگاه مشغول به فعالیت شدم و تا سال ۲۰۰۳ در اسلام آباد ماندم."
وفات
وی صبح روز شنبه 10 ژانویه 2010 میلادی در خانهاش در اسکندریه مصر درگذشت و پس از نماز عصر در مسجد جامع الحُصری بر او نماز خواندند و در قطعه الجمعیة الشرعیة به خاک سپرده شد.