مفهوم معجزه

معجزه (و معادل هاى آن در زبان هاى دیگر مثل miracle در انگلیسى) در عرف عام بر حوادث شگفت آور, غیر عادى و فراطبیعى اطلاق مى شود[۱], اما در اصطلاح متکلمان در ادیان توحیدى, چنان که توضیح خواهیم داد, اجمالاً بر حوادثى اطلاق مى شود که با مداخله عامل ربوبى در روند طبیعى امور به صورت خارق العاده رخ مى دهند و بر آموزه هاى دینى دلالت دارند. در قرآن بر این گونه حوادث به جاى (معجزه) یا (اعجاز), (بیّنة)[۲], (آیة)[۳], (برهان)[۴], (سلطان)[۵] و عجب [۶] اطلاق شده است.

از پاره اى از روایات شیعى[۷] چنین بر مى آید که امام صادق(ع) و ائمه بعد از او, این واژه را به معناى اصطلاحى اهل کلام به کار برده اند.

چنان که اشاره کردیم, معجزه در اصطلاح متکلمان اجمالاً بر رویدادى اطلاق مى شود که در آن عامل الوهى در روند منظم و عادى طبیعت مداخله کرده و آن را به منظور آشکار ساختن حقیقتى دینى از مسیر طبیعى اش خارج مى کند. اما سؤال این جاست که یک واقعه غیر عادى دقیقاً باید واجد چه ویژگى هایى باشد تا فعل مستقیم خداوند به شمار آید, معنا و دلالت دینى پیدا کند و از زمره وقایع معجزه آمیز شمرده شود؟ تعریف هاى گوناگون معجزه این ویژگى ها را بیان مى کند.

اهم این تعاریف معجزه

تعریف متکلمان

الف) متکلمان مسلمان معجزه را غالباً این گونه تعریف مى کنند: اعجاز عبارت است از امر خارق العاده اى که به دست مدعى نبوت به وقوع پیوندد; مقرون به تحدّى و عدم معارضه بوده و با ادعاى او نیز مطابقت داشته باشد[۸]. برخى از متکلمان جدید در عالم اسلام[۹] تعریف معجزه به خَرق عادت را از این جهت که توقف جریان طبیعت و تبدّل آن به چیز دیگرى از آن تداعى مى شود, مخدوش دانسته اند و بر آن اشکال کرده اند, لکن برخى دیگر[۱۰] از معجزه به جاى خارق عادت, به خلاف عادت تعبیر کرده اند, شاید به این دلیل که در مفهوم خلاف عادت توقف جریان طبیعى امور نهفته نیست. ابن حزم[۱۱] و ایجى[۱۲] با این استدلال که در بسیارى از معجزات به تحدّى تصریح نشده, این قید را در تعریف معجزه قابل اخذ ندانسته اند, ولى بیشتر متکلمان قید تحدّى را در تعریف معجزه اخذ کرده اند. اما این اشکال را که چرا در پاره اى از معجزات, تحدّى وجود نداشته است مى توان این گونه پاسخ گفت که آنها از نوع معجزات مصطلحى که در اثبات نبوّت به کار مى روند, نبوده اند.

آن چه گفتیم, به اختصار, مهمترین و مشهورترین تعریف هاى متکلمان مسلمان از معجزه است. بر طبق این تعاریف مى توان گفت که قیود و شروطى که متکلمان مسلمان براى اعجاز ذکر مى کنند, به سه ویژگى مهم این گونه رویدادها که از دیدگاه دینى باید دارا باشند, اشاره دارد: 1. در اعجاز, نوعى تخطى از روند طبیعت رخ مى دهد که از آن عمدتاً به خرق عادت تعبیر مى کنند. 2. اعجاز با ادعاى مقام و منصب الاهى همراه است. 3. رویداد اعجازآمیز باید به گونه اى باشد که بتوان ارتباط آن را با ادعاى نبوت به دست آورد و از همین روى آن را به شرایطى چون تحدّى و تعذّر معارضه مشروط مى کنند.

مفهوم خرق عادت

از نظر متکلمان مسلمان, مفهوم خرق عادت در تعریف معجزه معطوف به حوادثى چون اژدها شدن عصا, نسوزاندن آتش و… است که در آنها به ظاهر ارتباط بین اسباب و مسببات عادى طبیعى قطع مى شود و با این ویژگى, حوادث صرفاً نادرالوقوع و شگفت انگیز متمایز مى شوند.

بنابراین, اگر بخواهیم نسبت خرق عادت را از نگاه حکیمان مسلمان با نظم و قانون طبیعى معلوم کنیم, باید به تحلیل این نکته بپردازیم که آیا از نگاه آنان این جریان مستمر که بر آن عادت اطلاق مى کنند بر نظم سببى و مسببى مبتنى است یا نه؟

الف)متکلمان اشعرى به وجود چنین نظمى قائل نیستند و جریان مستمر در طبیعت را صرفاً توالى حوادثى مى دانند که خداوند مستقیماً مى آفریند[۱۳]. بنابراین, خرق عادت از نگاه اینان صرفاً به این معناست که خداوند گاهى بر خلاف عادت مألوف خود عمل مى کند. اما حکیمان مسلمان به وجود رابطه علّى و معلولى میان حوادثى که رخ مى دهند, قائلند, ولى با وجود این معتقدند که در معجزه, قانون علیت, سنخیت علت و معلول, نظم طولى و سلسله مراتبى عالم نقض نمى شوند.[۱۴] و از همین رو, چنان که خواهیم دید, سعى دارند تا معجزه را بر طبق این اصول تبیین کنند.

ب) توماس آکویناس, الاهیدان مسیحى قرون میانه, معجزه را بر حوادثى اطلاق مى کرد که از نظم طبیعى مشهود پیروى نمى کند, لکن با وجود این, مطابق با نظم عام الاهى است. او قائل به وجود دو نوع نظم در طول هم بود: یکى نظم علّى و معلولیِ طبیعى موجود در اشیا که ـ به اعتقاد او ـ خداوند آن را طبق اختیار و اراده خویش در طبیعت اشیا قرار داده است و بنابراین, مانع از تعلّق مشیت او به هر چیزى نمى شود, هرچند مخالف این نظم باشد. دیگر نظم عالم الاهى که فراتر از نظم طبیعى است و مانند مورد قبل از علم و اراده خداوند ناشى مى شود. (نک: آکویناس 1/79 ـ80; ژیلسون, 559 ـ 560;Aquinas,19-20).

ج) از قرن هفده میلادى بر خلاف طبیعت شناسى ارسطویى که آثار اشیا را بر پایه (طبیعت) آنها تبیین مى کرد, این نظریه به وجود آمد که آنها را بر پایه قانون طبیعت تبیین کند. مراد از قانون طبیعت در این نظریه, سازو کارى است که توضیح مى دهد تحت شرایط معین چه چیز رخ خواهد داد و چه چیز رخ نخواهد داد. علوم طبیعى که عهده دار بیان این قوانین هستند, در توضیح رویدادها به جاى مفهوم (طبیعت اشیا) از مفاهیمى چون جرم, ماده, نیرو, حرکت و… استفاده مى کنند. دیوید هیوم تحت تأثیر این دیدگاه, در تعریف معجزه مى نویسد: (معجزه نقض قانون طبیعت است [و] مى تواند دقیقاً چنین تعریف شود: تخلف از یک قانون طبیعت به وسیله اراده خاص یا به وسیله یک عامل نامرئى) (هیوم, ص 410). مراد از نقض قانون طبیعت در رویداد اعجازآمیز این است که وقوع آن به دلیل یکى از قوانین طبیعیِ حاکم بر جهان طبیعت و ذهن انسان ممنوع باشد; براى مثال براى انسان غیر ممکن است که معرفت غیر استنتاجى به رویدادى که هنوز رخ نداده است, داشته باشد. بنابراین, پیش گویى وقایع آینده بدون استنتاج از قوانین عام و امور واقع خاص در گذشته و آینده, نقض قانون طبیعت شمرده مى شود. دیدگاه هیوم از دیدگاه آکویناس در این نکته متمایز مى شود که آکویناس قائل به نظم عام الاهى بود و نظم طبیعى را تابع آن مى دانست, اما هیوم به دلیل التزامش به نوعى از (عقلانیت) که مى توان آن را (تجربه گرایى شکاکانه) نامید, نمى تواند اعتقاد به چنین نظم الاهى را مدلل ّ کند و لذا به اعتقاد او, معجزه بر طبق تعریف, چیزى جز نقض قانون طبیعت به دست عامل نامرئى به شمار نمى آید. بعد از هیوم, فیلسوفان و الاهى دانان غربى, تعریف معجزه را به نقض قانون طبیعت, به نحو غالب پذیرفته اند. از معاصران بیش از همه ریچارد سوین برن بر مفهوم نقض قانون طبیعت در معجزه تأکید مى کند. به گمان او, به هر میزان که نقض قانون طبیعت در معجزه آشکارتر و رویداد اعجازآمیز شگفت انگیزتر و غریب تر باشد, بهتر مى تواند فعل مستقیم خداوند به حساب آید(279-Swinburne, 276). وى علاوه بر نقض قانون طبیعت دو مفهوم دیگر را نیز در تعریف معجزه اخذ مى کند: اول این که نقض قانون طبیعت فعل خداوند به شمار آید; دوم این که واجد معنا و دلالت دینى باشد; یعنى معطوف به اثبات آموزه دینى باشد (Swinburne, 1-9).

د) آر. اف. هلند بر خلاف رأى مشهور, بر این باور است که لزومى ندارد فعل معجزه آمیز خداوند را رویدادى تلقى کنیم که به هیچ وجه بر اساس علل و عوامل طبیعى قابل تبیین نباشد, بلکه گاهى تقارن وقوع دو حادثه که هر کدام مسبوق به علل و اسباب طبیعى است, رویداد نادرالوقوع و خلاف متعارفى را موجب مى شود که ارتباط وثیقى با زندگى بعضى از آدمیان, نیازها و امیدهاى آنان دارد و چنان تأثیرى بر زندگى او مى گذارد که برایش به اندازه اى احساس برانگیز, با اهمیت و دور از انتظار است که آن را موهبت خداوند و معجزه به حساب مى آورد. بر طبق این تلقى, معجزه شامل رویداد معنادار در تقارن غیر متعارف رویدادها مى شود. (, 53-56(The Miraculous)) هـ) پل تیلیش نیز تعریف معجزه را به رویدادى که با دانش بشر و نظام طبیعى سازگار نباشد, مردود مى شمارد. به اعتقاد او, معجزه بر رویدادى اطلاق مى شود که خصوصیت نشان دهندگى داشته باشد. چنین حالتى براى یک رویداد در صورتى فراهم مى آید که داراى سه ویژگى باشد: اولاً, بدون این که با ساختار معقول امور واقعى ناسازگار باشد, فوق العاده و به شدّت حیرت زا باشد. ثانیاً, به راز (وجود) اشاره داشته باشد و ربط و نسبت ما را با آن معلوم کند. ثالثاً, از یک تجربه خلسه آمیز دریافت شده باشد (, 71-72(Revelation and Miracle)).

2. امکان وقوع معجزه: آیا معجزه امکان وقوع دارد؟ امکان وقوع معجزه از دو جهت محل مناقشه است: الف) از این جهت که معجزه را نقض قانون طبیعت به شمار آوریم. از این جهت دو پرسش مطرح مى شود: 1. آیا معجزه به مفهوم نقض قانون طبیعت به لحاظ مفهومى خود متناقض نیست؟ 2. آیا نقض قانون طبیعت با عوامل فراطبیعى از دیدگاه علمى ممکن است؟ ب) از این جهت که معجزه چگونه مى تواند با (اصل علیت) و اصل سنخیّت علت و معلول سازگار باشد؟

2 . 1 .انسجام مفهوم معجزه: بعضى مدعى اند که اگر معجزه را نقض قانون طبیعت به شمار آوریم با یک قیاس دوحدّى یا جدلى الطرفین(dilemma) مواجه مى شویم و آن جمع بین قاعده و استثناست, چون وقتى مى گوییم معجزه نظم طبیعى را نقض مى کند, بالتبع این نکته را تصدیق کرده ایم که الزاماً نظم طبیعیِ استوار و محکم وجود دارد و الا نقض و استثنا معنا نداشت. از سوى دیگر, قبول اعجاز به مفهوم نقض این قانون و وقوع استثنا در آن به این معنا است که اساساً چنین قانونى وجود ندارد; زیرا قاعده و نظمى که عملاً نقض شود, نمى تواند واقعاً قانون طبیعت باشد. اَلسْتِر مکینون با این استدلال, معجزه را مفهوماً خود متناقض مى داند که قوانین علمى در واقع, تلخیص مجموع آن چیزى است که در طبیعت رخ مى دهد, بنابراین, تمامى مواردى را که در طبیعت رخ مى دهند, شامل مى شوند. از سوى دیگر, معجزه, طبق تعریف, تعلیق این قانون در مورد خاص است و شامل آن نمى شود. این نشان مى دهد که تعریف معجزه به نقض قانون طبیعت به معناى قبول استثنا در قاعده اى است که استثنا بر نمى دارد. (, 52-99(Miracle and Paradox)) این استدلال, همان گونه که جى. ال. مکى (Makie, 20 - 22) و مایکل پترسون و همکاران او (Peterson and others, 158 - 159) تصدیق مى کنند مبتنى بر این فرض است که هر حادثه اى علت طبیعى دارد, اما مدعا در رویداد اعجازآمیز این است که عاملى به جز عوامل طبیعى, خارج از این سیستم مداخله مى کند و آن حادثه را که استثنا به شمار مى آید, پدید مى آورد و از همین رو بر این فرض مبتنى است که لزومى ندارد که هر حادثه اى را در قالب اصطلاحات قوانین طبیعى توضیح دهیم. (Routledge Encyclopedia of Philosophy, 6 /412 - 413)

پانویس

  1. Encyclopedia Britannica, 15 / 585
  2. اعراف/ 7 / 73
  3. آل عمران/ 3 / 50
  4. قصص/ 28 / 32
  5. هود/ 11 / 96
  6. کهف/ 18 / 63
  7. علامه مجلسى, 1/ 43, 17/ 245, 9/ 273, 10/ 17
  8. نک: تلخیص المحصل, 498; حلّى, 350 ـ 351
  9. مطهرى, 4/ 447 ; تفتازانى, 5/ 11
  10. بغدادى, به نقل از: الفرق بین الفِرَق, 266; اسفراینى, 169
  11. الفصل, 5/ 7 ـ 8
  12. ایجى, 8/ 224
  13. غزالى, 169 ـ 170
  14. ابن سینا, 3/ 395 ـ 418; طباطبائى, 1/ 72 ـ 83