جنبش اسلامی مصر

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'قدیمی ترین' به 'قدیمی‌ترین')

رویارویی اسلام با امپریالیسم غربی که پس از سرنگونی ترکان عثمانی تشدید شد، موجب حرکت‌های اصلاحی و جنبش اسلامی مصر در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم گردید.

ورود اسلام به مصر

مصر از کشورهای شمال افریقاست که در کنار دریای مدیترانه واقع شده است. این کشور با پیشینه تاریخی که دارد، در ردیف کشورهای مهم و پیشرفته جهان عرب به شمار می‌آید.
مصر به علت قرار گرفتن در تقاطع سه قاره (آسیا، افریقا و اروپا) موقعیت منحصر به فردی را دارا می‌باشد. کانال سوئز در سال 1956 توسط «جمال عبدالناصر» ملی اعلام شد و واقع شدن کانال سوئز در خاک مصر، بر اهمیت راهبردی آن افزوده است.
در مصر نژادهای مختلف زندگی می‌کنند، ولی بیش تر مردم مصر از نژاد «سامی» هستند. جمعیت این کشور در سال 1955، 61 میلیون نفر بوده است. مصر در زمان خلافت «عمر» در سال 640 میلادی به دست نیروهای اسلام به فرماندهی «عمروبن عاص» فتح شد.
با ورود اسلام به این سرزمین، گروه زیادی به آن گرویدند و عده کمی بر مذهب مسیحیت باقی ماندند که آنان را «مسیحی قبطی» می‌گویند. هم اکنون 94 درصد مردم مصر مسلمان هستند و 5 درصد از آن قبطی‌ها و 1 درصد از پیروان سایر ادیان و مذاهب می‌باشند.[۱]

جنبش اخوان‌المسلمین

جنبش اخوان‌المسلمین مصر، همزمان با اوج‌گیری اصلاح گرایی در جهان اسلام، در سال 1928 توسط «حسن البناء» در اسکندریه پایه گذاری شد. «حسن البناء» از میان رهبران جنبش‌های اسلامی اهل سنت برای نخستین بار خواستار تجدید حیات اسلامی در میان جوامع اهل سنت شد.
اخوان‌المسلمین در سال 1930 جزو پرقدرت ترین سازمان‌های اسلامی بود که اقشار مختلف مردم مصر از؛ کارگران، جوانان، دانشجویان و... به آن تمایل پیدا کردند. این گروه اگر چه در ظاهر سعی داشت تا چنین وانمود کند که یک حزب سیاسی نیست، ولی در عمل رهبر این حزب (حسن النباء) مردم را به سوی بنیادگرایی اسلامی دعوت می‌کرد:
«برادران من! شما یک انجمن خیریه، یک حزب سیاسی و یا سازمان محلی نیستید که اهداف محدودی داشته باشد. شما روح جدیدی هستید در قلب این که با توسل به قرآن به آن حیات می‌بخشد. شما نور جدیدی هستید که برای محو تاریکی ماتریالیسم از طریق شناخت خدا پرتوافکنی می‌کند. فریاد نیرومندی هستید که برای رساندن مجدد پیام پیامبر طنین افکن شده است.
شما باید خود را حامل رسالتی بدانید که دیگران از برداشتن آن خودداری ورزیدند. وقتی از شما می‌پرسند به چه دعوت می‌کنید؟ پاسخ گویید به اسلام، به پیام محمد صلی‌الله علیه و آله وسلم، دینی که در آن حکومت هست و یکی از تعهداتش آزادی است. اگر به شما گفتند سیاسی هستید؟ پاسخ دهید، اسلام یک چنین تمایزی را قبول ندارد. اگر شما را به انقلابی بودن متهم کردند، بگویید ما فریادهای حق و صلح هستیم، به آن ایمان داریم و به آن افتخار می‌کنیم. اگر در مقابل ما بایستید و جلو پیام ما را بگیرید، از جانب خدا اجازه داریم از خودمان در مقابل بی عدالتی شما دفاع کنیم.
این سخنان، اخوان‌المسلمین را درگیر مسایل سیاسی کرد و بعد از پایان جنگ جهانی دوم، فعالیت‌های جنبش نیز افزایش یافت. در سال 1948، اخوان‌المسلمین که در پی ایجاد حکومت اسلامی در مصر بود، بزرگ‌ترین خطر برای نظام پادشاهی این کشور قلمداد می‌شد؛ از این رو، دولت «نقراشی پاشا» آن را منحل اعلام کرد و با جلوگیری از فعالیت اخوان‌المسلمین، به سرکوبی نیروهای آن پرداخت.

اخوان بعد از حسن البناء


با ترور «نقراشی پاشا»، در 28 دسامبر 1948، به وسیله یک عضو اخوان‌المسلمین، فشار بر این حزب دو چندان شد تا سرانجام به ترور «حسن البناء» در 12 فوریه 1949 به دست عوامل دولت انجامید. با روی کار آمدن دولت «وفد» در ژانویه 1950 جنبش اخوان‌المسلمین این فرصت را پیدا کرد که بار دیگر فعالیت‌های خود را در چارچوب قانون آغاز کند. در اکتبر 1951 قاضی «حسن الهضیبی» به عنوان رهبر جدید اخوان انتخاب گردید تا جنگ چریک‌های اخوان‌المسلمین را که با نیروهای بریتانیا در کانال سوئز مشغول نبرد بودند، رهبری نماید.
اخوان‌المسلمین مخالف حضور غرب و بریتانیا در مصر بود؛ حتی برخی از دانشمندان مانند دکتر «محمد امین رئیس» بر این باورند که: «یکی از انگیزه‌های تأسیس این جمعیت، آگاه کردن مصریان از ظلم سربازان انگلیسی نسبت به مصر است که در اطراف اسماعیلیه و منطقه کانال سوئز پرسه می‌زدند».
در اثر همین تبلیغات غرب ستیز اخوان‌المسلمین بود که در سال 1952 آشوب علیه بریتانیا در مصر افزایش یافت و به برکناری «ملک فاروق» در 6 ژوئیه 1952 و روی کار آمدن «جمال عبدالناصر» انجامید.
«ناصر» در ابتدا، رابطه خوبی با اخوان‌المسلمین داشت، به طوری که اخوان امید داشت با همکاری «ناصر» برای برپایی یک حکومت اسلامی فعالیت کند. اما در دراز مدت تنش‌ها بالا گرفت و مشخص شد که دو طرف، درباره مسایل اجتماعی و اداره حکومت، ایده‌ها و دیدگاه‌های متفاوتی دارند. «از نظر ناصر، شعار غالب «الدین للّه و الوطن للجماعة»، یعنی (دین برای خدا و کشور برای مردم) بود. این شعار سیاسی به معنی منزوی کردن اخوان بود؛ زیرا اخوان می‌خواست حکومت بعد از انقلاب 1952 مصر متکی به اسلام باشد».
این اختلاف‌ها باعث شد که ناصر در 26 اکتبر 1954 مورد سوء قصد هواداران اخوان قرار گیرد. در پی این سوء قصد، اخوان منحل و اموال و دارایی‌هایش مصادره گردید و هزاران نفر از رهبران و هواداران آن دستگیر، زندانی و بعضی هم اعدام شدند. بعد از این سرکوب، اخوان دیگر فرصت فعالیت آشکار را تا زمان مرگ «ناصر» در 28 سپتامبر 1970 پیدا نکرد. روی کار آمدن «انور سادات» بار دیگر زمینه را برای حضور اخوان در جامعه مصر فراهم کرد.
«انور سادات» در آغاز، با دو مشکل اصلی روبه رو بود؛ از یک سو مشکلات داخلی و از سوی دیگر رویارویی با اسراییل در صحرای سینا. این دو امر سبب شد که «سادات» از موقعیت اجتماعی اخوان‌المسلمین استفاده کند؛ با این هدف، تمام رهبران زندانی اخوان را آزاد کرد و به آنها اجازه داد تا در عرصه‌های مختلف، حضور سیاسی و فرهنگی داشته باشند. به دنبال این سیاست، همکاری نزدیکی بین «سادات» و اخوان به وجود آمد و به چندین نشریه مربوط به اخوان اجازه انتشار داده شد.
همکاری «سادات» و اخوان در پی نزدیکی دولت مصر به اسراییل در سال 1977 به سردی گرایید. اخوان پیمان صلح مصر و اسراییل و سیاست درهای باز «سادات» را که موجب گسترش فرهنگ غرب در جامعه می‌شد، زیر سؤال برد.
در این هنگام که کشمکش بین اخوان و «سادات» در حال افزایش بود، پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 تأثیر به سزایی در تصمیم‌گیری‌های جنبش اخوان بر جای گذاشت و اخوان را در رسیدن به هدفش که برپایی نظامی اسلامی در مصر بود، تقویت کرد.
«سادات» که فردی دوچهره و وابسته به غرب بود، می‌خواست با نام طرفداری از اسلام، به مقاصد سکولاریستی و ضد دینی خود دست یابد. اما دیری نپایید که با شورش‌های مردمی در مصر مواجه شد و سرانجام به دست «ستوان خالد اسلامبولی»، اسلام‌گرای عضو سازمان «الجهاد» در اکتبر 1981 ترور شد.
بعد از کشته شدن «سادات»، نیروهای امنیتی مصر بر سرکوبی اسلام‌گرایان و اعضای اخوان‌المسلمین پرداختند و حتی در برخی شهرهای مصر (مانند اسیوط) جنگ‌های شدیدی بین نیروهای امنیتی و مبارزان درگرفت. این وضعیت در زمان «حسنی مبارک» جانشین «سادات» نیز ادامه پیدا کرد. «حسنی مبارک» در یک واکنش شدید نسبت به قتل «سادات»، «خالد اسلامبولی» را اعدام و 300 نفر دیگر از رهبران گروه‌های اسلامی را دستگیر و زندانی کرد. این رفتار «حسنی مبارک» با اعتراض شدید اسلام‌گرایان و شخصیت‌های اسلامی در مصر مواجه شد و برخی از آنها خواستار سرنگونی رژیم «مبارک» شدند.

رهبران نهضت اسلامی مصر


رویارویی اسلام با امپریالیسم غربی که پس از سرنگونی ترکان عثمانی تشدید شد، موجب حرکت‌های اصلاحی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم گردید.
رهبر برجسته این حرکت اصلاحی و روشن فکری، «سید جمال الدین اسدآبادی» بود که ایجاد اصلاحات و مقاومت در برابر غرب را از راه بازگشت به اسلام، با ویژگی‌های نوین، تبلیغ می‌کرد. بعدها شاگرد مصری سید، «محمد عبده» بر عقل‌گرایی ذاتی سنت اسلامی تأکید ورزید و این بینش، اساس و جوهره جنبش سلفیه را با رهبری «محمد عبده» و شاگرد سوری او «رشید رضا» تشکیل داد.
با مرگ «محمد عبده» در سال 1905 جنبش اصلاح گرایی در مصر حالت محافظه کارتری به خود گرفت و این امر به درگیری بین اصلاح‌طلبان سلف گرای مصر و الجزایر (بین دو جنگ جهانی) انجامید.
«رشید رضا» از مهم‌ترین چهره‌های اصلاح‌گرا در مصر بود که جهاد تدافعی را در هنگام آزار مسلمانان تصدیق کرد. «رشید رضا»، حنبلی مذهب بود و از تجدیدطلبی جنبش وهابیت پشتیبانی می‌کرد. در میانه دهه 1930 «رشید رضا» میانه رو سلفی مسلک، جای خود را به جنبش رادیکال اخوان‌المسلمین به رهبری «حسن البناء» در مصر داد.
«حسن البناء»، روحانی فعال مصری بود که با الهام از اندیشه‌های عرفانی مرشدش «شیخ عبدالوهاب» در ابتدا «جمعیت خصریه حصافیه» را برای امر به معروف و نهی از منکر و رویارویی با تبلیغات میسیونرهای انگلیسی به وجود آورد.
بعدها در اثر تغییراتی که در افکار و اندیشه‌های سیاسی او حاصل شد، جنبش بنیادگرایی اخوان‌المسلمین را تشکیل داد. اخوان یک جنبش نوگرا در جامعه اهل سنت است که بیشتر حرکت‌های اصلاحی و اسلام‌گرایی در جهان عرب و کشورهای اسلامی از آن متأثر می‌باشند؛ زیرا اخوان به عنوان یک جنبش پیشرو در مصر پدید آمد و بسیار سریع در سراسر کشورهای اسلامی گسترش پیدا کرد.

آرمان‌های جنبش اخوان‌المسلمین


اهداف و آرمان‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اخوان‌المسلمین، همان گونه که توسط رهبران آن مانند «حسن البناء»، «سید قطب» و... بیان گردیده، عبارت است از:
1 ـ حفظ استقلال مصر و نبود سلطه بیگانه بر آن: اخوان برای تأمین این خواسته‌اش با حضور نیروهای انگلیس در مصر مخالفت کرد و با آنها وارد جنگ شد.
2 ـ آزادی تمام سرزمین‌های اسلامی از سیطره استعمارگران: اخوان با سلطه غربی و تجددگرایی غربی بر کشورهای اسلامی مخالف بود و دولت‌های بریتانیا، ایتالیا و فرانسه را دشمن اسلام قلمداد می‌کرد.
3 ـ برپایی حکومت اسلامی در مصر: اخوان طرفدار ایجاد حکومت اسلامی و اجرای دقیق شریعت بود و می‌خواست حکومت صالحی را به وجود بیاورد که نخست، بر پایه آموزه‌های اسلامی بنا نهاده شده باشد؛ دوم اینکه احکام اسلامی را به طور دقیق اجرا کند، سوم اینکه، محافظ و مدافع اسلام در داخل و خارج از مصر باشد.
4 ـ اصلاحات اجتماعی: «حسن البناء» و دیگر رهبران اخوان‌المسلمین، اگرچه جز به حکومت شرعی مورد نظر خود خشنود نبودند؛ ولی از انجام اصلاحات در جامعه نیز پشتیبانی می‌کردند و با دولت ـ به ویژه در دوران «بناء» ـ همکاری می‌کردند و پیشنهادهایی را برای انجام اصلاحات و بهبودی وضعیت فرهنگی مسلمانان ارایه می‌نمودند.
5 ـ ایجاد وحدت اسلامی: اخوان‌المسلمین، وحدت اسلامی را برای مبارزه با استعمار و استیلای خارجی، مفید و حتی ضروری می‌دانست. در اساس نامه اخوان آمده است: «ایجاد وحدت و یگانگی بین جمیع افراد انسانی بر پایه اصول و مبادی منبعث از قرآن کریم و نزدیک ساختن بینش‌ها و نظریات مختلف مذاهب اسلامی».

نقش الازهر در نهضت اسلامی مصر

دانشگاه الازهر با پیشینه چند صد ساله، یکی از پربارترین و قدیمی‌ترین مراکز دینی و تاریخی مسلمانان به شمار می‌آید. الازهر در قرن سوم هجری توسط فاطمیون شیعه مذهب در مصر پایه گذاری و به مرکزیتی برای اهل سنت تبدیل گشت.
هم اکنون تعداد زیادی از طلاب علوم دینی خارجی و داخلی در این دانشگاه و در رشته‌های مختلف علوم اسلامی مشغول به تحصیل هستند و بیشتر علمای اهل سنت که در کشورهای اسلامی به تبلیغ، بیان احکام و خدمات اجتماعی اشتغال دارند، از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند. ریاست این دانشگاه در حال حاضر به عهده «شیخ سید محمد طنطاوی» است که به عنوان «شیخ الازهر» شهرت دارد.
الازهر، در نوگرایی اسلامی و جنبش‌های اصلاح‌طلبی اهل سنت، نقش اصلی را ایفا کرد. بی تردید بسیاری از چهره‌های ادبی، تاریخی، سیاسی، مذهبی و... از این مرکز برخاسته اند. باید پذیرفت که وجود دانشگاه الازهر در مصر، این کشور را به مهد پیدایش اندیشه‌های نوین اسلامی در جهان اهل سنت تبدیل کرد و شخصیت‌هایی چون «رشید رضا»، «حسن البناء»، «سید قطب» و... افکار و اندیشه‌های خود را در این دانشگاه پرورش داده‌اند.
جنبش اخوان‌المسلمین به عنوان میراث سیاسی الازهر، از عمده ترین گروه‌های اسلامی در مصر و دیگر کشورهای اسلامی است.

مواضع فکری و سیاسی گروه‌های اسلامی مصر در برابر انقلاب اسلامی

در دهه 70 افزون بر جنبش اخوان‌المسلمین، سه جنبش دیگر و منشعب از آن بر حیات سیاسی مصر سایه انداخت. این گروه‌ها که پس از سال 1967 پایه گذاری شدند، عبارتند از:
الف ـ سازمان آزادی بخش اسلامی «منظمة التحریر الاسلامی»: رهبری آن را «صالح سریه» بر عهده داشت.
ب ـ جامعه مسلمانان و یا سازمان «التکفیر و الهجرة»: به رهبری «شکری مصطفی».
ج ـ سازمان «منظمة الجهاد»: یک سازمان انقلابی و تندرو در مصر است که در سال 1981 عامل قتل «سادات» شناخته شد.
در این دهه، فعالیت این سه گروه علیه دولت گسترش پیدا کرد. «سید قطب» که حلقه ارتباط این گروه‌ها با اخوان بود، بر اسلام‌گرایان جدید نفوذ زیادی داشت. تأثیر «سید قطب» بر اسلام‌گرایان به خاطر دارا بودن ویژگی‌های زیر است:
1 ـ «سید قطب» به عنوان یک متفکر و نظریه پرداز، تأثیر بسیاری بر ارایه ایدئولوژی جدید و رشد بنیادگرایی اسلامی در مصر داشت.
2 ـ «سید قطب» از این قدرت برخوردار بود که به عنوان عضو باسابقه اخوان، رابطه سازمانی اخوان را با شاخه‌های تندرو و سرکش آن حفظ نماید.
3 ـ مخالفت «سید قطب» به عنوان یک عنصر فعال سیاسی و فکری، با دولت و شهادت او باعث شد تا مبارزان جوان تر از او درس شهامت و ایثار بیاموزند.
خطوط کلی جنبش اسلامی مصر به رهبری اخوان‌المسلمین را می‌توان از دو زاویه فکری و سیاسی، بررسی کرد:
از نظر فکری، حرکت اخوان، یک حرکت سلفی بود و این امر موجب شد تا رهبران جنبش از یک سو، در مسایل فکری و عقیدتی فرو نروند و از سوی دیگر جایگاه خود را در میان طبقه روشن فکر و تحصیل‌کرده از دست بدهند. «تعصب اخوان به نص شریعت چنان بود که کمتر اجتهادی را برنمی تافتند. همچنین نظر آنان درباره عرب و تمدن و تجدد و مقتضیات عصر و پاسخ آنان به مسایل جاری تا حدودی دچار آشفتگی بود. به این سبب موفق نشدند نظریه ای روشن درباره مسایل اقتصادی و اجتماعی و علمی مطابق با دعوت خود ارایه کنند.
این در حالی است که در طول عمر اخوان، عالمان، نویسندگان و متفکران بسیاری پرورش یافته اند و کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری در دفاع از عقاید و حقانیت اندیشه خود نگاشته اند»
اما از نظر سیاسی، جنبش اسلامی دارای خط مشی مشخصی در صحنه‌های داخلی و خارجی بود. در عرصه داخلی، افزون بر انجام اصلاحات و تبلیغ آموزه‌های اسلامی، اجتماعی از برجسته‌ترین ساختار فکری متفکران وابسته به آن برخوردار بود. در عرصه خارجی، رهبران جنبش، فراملیتی فکر می‌کردند، از این رو، فعالیت‌های خود را در دو محور متمرکز کرده بودند:
1 ـ ایجاد رابطه با حرکت‌های اصلاحی و جنبش‌های اسلامی در سراسر جهان: به این منظور، اخوان تلاش کرد تا از دایره اهل سنت قدم فراتر نهاده و با نهضت‌های شیعی در عراق و ایران رابطه برقرار نماید. در پی این نگرش، شبکه‌های اخوان‌المسلمین تا کنون نقش‌های مهمی را در هماهنگی اسلام‌گرایان و منزوی کردن رژیم‌های وابسته به استکبار جهانی ایفا کرده است. از آن جمله می‌توان به انزوای سیاسی رژیم‌های مصر و سوریه در دهه 80 و پشتیبانی از «یاسر عرفات» اشاره کرد. با این وجود، جنبش اخوان تا کنون نتوانسته یک وحدت معنوی و ایدئولوژیک در سراسر جهان اسلام ایجاد کند. تئوری دهه 70 اخوان مبنی بر تشکیل یک «سازمان بین‌المللی اخوان‌المسلمین» منجر به شکست شد و حتی «وابستگان اخوان در تونس و سودان از پیروی (بیعت) از سازمان مادر در مصر خودداری کردند».
2 ـ پشتیبانی از قیام مردم مسلمان فلسطین: از هنگام پایه گذاری اخوان‌المسلمین، «حسن البناء» نقش ویژه ای در پشتیبانی از انقلاب فلسطین به عهده داشت. نخستین پشتیبانی رسمی اخوان از انقلاب فلسطین در هنگام اعتصابات فراگیر عرب‌های فلسطین علیه انتقال یهودیان به این سرزمین در سال‌های 1936 ـ 1937 به عمل آمد.
پیش از فرا رسیدن دهه 40 «حسن النباء» ضمن دیدار از فلسطین، هسته‌های جنبش را در شهرهای بیت‌المقدس، یافا، حیفا، نابلس و طولکرم فعال ساخت.
همزمان با شروع مبارزات مسلحانه مردم فلسطین، باز هم اخوان‌المسلمین از اولین گروه‌هایی بود که با اعزام گردان‌های داوطلب در نبرد 1948 با اشغالگران یهودی پیش قدم شد. پشتیبانی از انقلاب فلسطین، راهبرد سیاسی و بین‌المللی اخوان‌المسلمین را تشکیل می‌داد، از این رو، در هیچ شرایطی از آن دست برنداشت. در سال 1954 که فعالیت‌های اخوان در اثر مخالفت با «جمال عبدالناصر» ممنوع اعلام شد، اخوان به کارهای مخفی و زیرزمینی روی آورد.
در این مرحله که از سال 1954 تا 1965 ادامه یافت، اخوان در راستای کمک به انقلاب فلسطین و برای فعالیت‌های مسلحانه خود، دو گروه تشکیل داد؛ «جوانان انتقام» که «صلاح خلف» عضو برجسته آن بود و «گردان حق» که «خلیل الوزیری» (ابوجهاد) از اعضای آن بود و هدف از آن حملات نظامی و چریکی علیه نظامیان اسراییل بود.
اخوان‌المسلمین در راستای این سیاست خود، با هرگونه حرکتی که به انزوای رژیم اشغالگر قدس می‌انجامید و موجب تقویت انقلاب فلسطین می‌شد، همکاری می‌کرد. از این رو، اخوان از پایه گذاری اتحادیه عرب استقبال کرد و آن را مقدمه‌ای برای حل قضیه فلسطین دانست.
رابطه جنبش اسلامی مصر با انقلاب اسلامی ایران، با توجه به موضع‌گیری‌های مشترک که از خود در صحنه‌های سیاسی و جهانی بروز داده‌اند، بسیار نزدیک است.
دکتر «محمدامین رئیس» با اشاره به این مطلب، می‌نویسد: «شباهت میان اخوان‌المسلمین که یک سازمان سنی مذهب در مصر است و نهضت اسلامی شیعی ایران به رهبری امام خمینی رحمة‌الله، فقط در دشمنی آنها با غرب یا به عبارت صحیح تر، عداوت با منافع غرب در جهان اسلام خلاصه نمی‌شود؛ بلکه این واقعیت را نشان می‌دهد که هر دو نهضت می‌کوشند تا تعالیم اسلامی را به طور جامع، فراگیر و منسجم در تمامی مسایل جامعه در عصر جدید اعمال نمایند».
این نزدیکی سبب شده که حمایت جمهوری اسلامی ایران از جنبش‌های اسلامی مصر، همواره از مسایل تنش زا میان دو کشور و مایه نگرانی دولتمردان مصر باشد. بی تردید «رشد جنبش اسلام خواهی در مصر که به طور مشخص، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، روند قابل توجهی داشت، تأثیر معنوی ایده اسلام انقلابی که جمهوری اسلامی ایران داعیه‌دار آن می‌باشد را در صحنه مصر آشکار می‌سازد».
اما مناسبات جمهوری اسلامی ایران با دولت مصر، در پی امضای قرارداد «کمپ دیوید» قطع گردید. امام خمینی رحمة‌الله با انتشار اطلاعیه ای به شدت به آن حمله کرد: «این جانب بیش از پانزده سال است که خطر اسراییل غاصب را گوشزد کرده ام و به دول و ملل غرب این حقیقت را اعلام نموده ام. اکنون با طرح استعماری صلح مصر و اسراییل این خطر بیشتر، نزدیک تر و جدی تر شده است. «سادات» با قبول این صلح وابستگی خود به دولت استعمارگر امریکا را آشکارتر نمود... ایران صلح «سادات» و اسراییل را خیانت به اسلام و مسلمین و برادران عرب می‌داند و موضع سیاسی کشورهای مخالف این پیمان را تأیید می‌کند».
بعد از این تاریخ روابط دو کشور نه تنها بهبود نیافت، بلکه روز به روز به علت پشتیبانی «حسنی مبارک» از «صدام حسین» و سازش با اسراییل و طرفداری از صلح خاورمیانه، به سردی گرایید. البته، اخیرا تا حدودی رو به بهبود است.

پانویس