معاد
معاد همان بازگشت انسانهاست به زندگانی پس از مرگ، یعنی مرگ نقطه ی پایانی زندگانی انسان نیست، بلکه روزگاری انسان باید در محکمه عدل الهی حاضر شود و به پاسخ گویی بپردازد. بنابراین در اصطلاح، معاد به معنای بازگشت به عالم آخرت و زندگانی پس از مرگ است. [۱]
معاد
کلمه معاد از ریشه (ع و د) و بر وزن مفعل میباشد. اسم زمان و مکان و در زبان عربی بر این وزن بکار میرود. (عود) به معنای بازگشت است. بنابراین معنای لغوی (معاد) زمان یا مکان بازگشت است. معمولاً لفظ معاد در معنای اصطلاحی بکار برده میشود که منظور بازگشت به زندگانی پس از مرگ است. یعنی مرگ نقطه ی پایانی زندگانی انسان نیست، بلکه روزگاری انسان باید در محکمه عدل الهی حاضر شود و به پاسخ گویی بپردازد. بنابراین در اصطلاح، معاد به معنای بازگشت به عالم آخرت و زندگانی پس از مرگ است. آیه ۸ سوره علق با موضوع معاد
ترکیب انسان از روح و بدن
از نظر اسلام بدن و روح دو واقعیت مخالف همدیگر میباشند. بدن به واسطه مرگ، خواص حیات را از دست میدهد و تدریجا متلاشى میشود ولى روح این گونه نیست بلکه حیات بالاصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نیز از وى کسب حیات میکند و هنگامی که روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید (مرگ)، بدن از کار میافتد و «روح» همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت علیهمالسلام بدست میآید این است که روح انسانى پدیدهاى است غیرمادى که با پدیده بدن، یک نوع همبستگى و یگانگى دارد. خداى متعال در کتاب خود میفرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ؛ [۱] تحقیقا ما انسان را از خلاصهاى که از گل گرفته شده بود آفریدیم، سپس او را نطفهاى قرار دادیم در جایگاه آرامی سپس نطفه را خونى بسته کردیم پس خون بسته را گوشتى جویده شده کردیم، سپس گوشت جویده شده را استخوانهایى کردیم، پس استخوانها را گوشت پوشانیدیم پس از آن او را آفریده دیگرى بىسابقه قرار دادیم».
از سیاق آیات روشن است که صدر آیات، آفرینش تدریجى مادى را وصف میکند و در ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره میکند آفرینش دیگرى را بیان میکند که با نوع آفرینش قبلى مغایر است.
و در جاى دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد به این مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در میان اجزاى زمین چگونه آفرینش تازهاى پیدا کرده انسان نخستین میشود، میفرماید: «بگو فرشته مرگ، شما را از ابدانتان میگیرد پس از آن به سوى خداى خودتان برمیگردید». [۲]؛ یعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در میان اجزاى زمین گم میشود، بدنهاى شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شدهاید و پیش ما محفوظید.
گذشته از این گونه آیات، قرآن کریم با بیانى جامع، مطلق روح را غیرمادى معرفى میکند؛ چنان که میفرماید: «از تو حقیقت روح را میپرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است»[۳] و در جاى دیگر در معرفى امر خود میگوید: «امر خدا وقتى که چیزى را خواست این است و بس که بفرماید بشو، آن چیز بىتوقف میشود و ملکوت هر شىء همین است». [۴]
و مقتضاى این آیات آن است که فرمان خدا در آفرینش اشیاء، تدریجى نیست و در تحت تسخیر زمان و مکان نمیباشد، پس روح که حقیقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نیست و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد.
بحث در حقیقت روح از نظر دیگران:
کنجکاوى عقلى نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح، تأیید میکند. هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتى را درک مینماید که از آن به «من» تعبیر میکند و این درک، پیوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و سایر اعضا حتى همه بدن خود را فراموش میکند ولى تا خود هست، خود «من» از درک او بیرون نمیرود. این (مشهود) چنان که مشهود است قابل انقسام و تجزى نیست و با این که بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف براى خود اتخاذ میکند و زمانهاى گوناگون بر وى میگذرد، حقیقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمیپذیرد و روشن است که اگر مادى بود خواص مادیت را که انقسام و تغییر زمان و مکان میباشد، میپذیرفت.
آرى بدن همه این خواص را میپذیرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحى این خواص به روح نیز نسبت داده میشود ولى با کمترین توجهى براى انسان آفتابى میشود که این دم و آن دم و از اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوى و آن سوى، همه از خواص بدن میباشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایهها از راه بدن به وى میرسد.
نظیر این بیان در خاصه درک و شعور «علم» که از خواص «روح» است جارى میباشد و بدیهى است که اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مکان را میپذیرفت. البته این بحث عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى بسیارى به دنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاى بحث باید به کتب فلسفى اسلامی مراجعه نمود.
مرگ از نظر اسلام
در عین این که نظر سطحى، مرگ انسان را نابودى وى فرض میکند و زندگى انسان را تنها همین زندگى چند روزه که در میان زایش و درگذشت محدود میباشد، میپندارد، اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگى به مرحله دیگرى تفسیر مینماید. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاویدانى دارد که پایانى براى آن نیست و مرگ که جدایى روح از بدن میباشد، وى را وارد مرحله دیگرى از حیات میکند که کامروایى و ناکامی در آن بر پایه نیکوکارى و بدکارى در مرحله زندگى پیش از مرگ استوار میباشد.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم میفرماید: «گمان مبرید که با مردن نابود میشوید بلکه از خانهاى به خانه دیگرى منتقل میشوید». [۵]
برزخ
طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده میشود انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی، یک زندگانى محدود و موقتى دارد که برزخ و واسطه میان حیات دنیا و حیات آخرت است. [۶]
انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى که داشته و اعمال نیک و بدى که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار میگیرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتیجهاى که گرفته شد به یک زندگى شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگى در انتظار روز رستاخیز عمومی بسر میبرد. [۷]
حال انسان در زندگى برزخى بسیار شبیه است به حال کسى که براى رسیدگى اعمالى که از وى سر زده به یک سازمان قضایى احضار شود و مورد بازجویى و بازپرسى قرار گرفته به تنظیم و تکمیل پروندهاش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت بسر برد.
روح انسان در برزخ، به صورتى که در دنیا زندگى میکرد، بسر میبرد. اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار میشود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال میگذراند. خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت میفرماید: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذین قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحینَ بِما آتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَنْ لاخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ یسْتَبْشِرُون بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَاَنَّ اللّهَ لایضیعُ اَجْرَالْمُؤمِنینَ؛ [۸] البته گمان مبر (اى پیغمبر) کسانى که در راه خدا کشته شدهاند، مردهاند بلکه زندهاند و پیش خداى خودشان (در مقام قرب) روزى داده میشوند از آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده شاد هستند و به کسانى از مؤمنین که به دنبالشان میباشند و هنوز به ایشان نرسیدهاند مژده میدهند که هیچ گونه ترس و اندوهى برایشان نیست. مژده میدهند با نعمت و فضل (وصف نشدنى) خدا و این که خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضایع و تباه نمیکند».
و در وصف حال گروهى دیگر که در زندگى دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمیکنند، میفرماید: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکتُ کلاّ اِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهمْ بَرْزَخٌ اِلى یوْمٍ یبْعَثُونَ؛ [۹] تا آن دم که به یکى از آنان مرگ میرسد میگوید خدایا! مرا (به دنیا) برگردانید شاید در ترکه خود کار نیکى انجام دهم، نه هرگز این سخنى است که او میگوید (به سخنش گوش داده نمیشود) و در پیش شان برزخى است که تا روز رستاخیز ادامه دارد».
روز قیامت
در میان کتب آسمانى، قرآن کریم تنها کتابى است که از روز «رستاخیز» به تفصیل سخن رانده و در عین این که تورات نامی از این روز به میان نیاورده و انجیل جز اشاره مختصرى ننموده در قرآن کریم در صدها مورد با نامهاى گوناگون، روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتى را که جهان و جهانیان در این روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصیل بیان نموده است. و بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا (روز رستاخیز) همتراز ایمان به خدا و یکى از اصول سه گانه اسلام است که فاقد آن (منکر معاد) از آیین اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاکت ابدى ندارد.
و حقیقت امر نیز همین است؛ زیرا اگر از جانب خدا حسابى در کار و جزاء و پاداشى در پیش نباشد، دعوت دینى که مجموعهاى از فرمانهاى خدا و اوامر و نواهى اوست، کمترین اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر، مساوى خواهد بود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرفتن دین و پیروى از مقررات شرع و آیین، خالى از کلفت و سلب آزادى نیست و در صورتى که متابعت آن اثرى دربر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبیعى دست بر نخواهند داشت. و از اینجا روشن میشود که اهمیت تذکر و یادآورى روز رستاخیز، معادل با اهمیت اصل دعوت دینى است.
و هم از اینجا روشن میشود که ایمان به روز جزاء مهمترین عاملى است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار میکند چنان که فراموش ساختن یا ایمان نداشتن به آن، ریشه اصلى هر بزه و گناهى است.
خداى متعال در کتاب خود میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ؛ [۱۰] کسانى که از راه خدا بیرون رفته و گمراه میشوند، براى ایشان عذابى است سخت در مقابل این که روز حساب را فراموش کردند».
چنان که پیداست در آیه کریمه، فراموشى روز حساب منشاء هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانى، در پیش بودن چنین روزى (روز رستاخیز) را روشن میسازد.
ما وقتى در کارهایى که در آفرینش تحقق میپذیرد، دقیق میشویم میبینیم که هیچ کارى (که به طور ضرورت به نوعى از حرکت نیز مشتمل است) بدون غایت و هدف ثابت انجام نمییابد و هرگز خود کار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نیست بلکه پیوسته مقدمه هدف و غایتى است و بپاس آن مطلوب میباشد حتى در کارهایى که به نظر سطحى بىغرض شمرده میشوند مانند افعال طبیعى و بازیهاى بچگانه و نظایر آنها اگر به دقت نگاه کنیم غایتها و غرضهایى مناسب نوع کار مییابیم چنان که در کارهاى طبیعى که عموما از قبیل حرکت میباشد غایتى که حرکت به سوى آن است غایت و غرض آن است و در بازیهاى بچگانه مناسب نوع بازى غایتى است خیالى و وهمی که مطلوب از بازى همانا رسیدن بدان است.
البته آفرینش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از این که کار بیهوده و بىهدف انجام دهد و دائما بیافریند و روزى دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزى دهد و بمیراند و همچنین درست کند و به هم زند، بىاین که از این آفرینش غایت ثابتى را بخواهد و غرض پابرجایى را تعقیب کند.
پس ناچار براى آفرینش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در کار است و البته سود و فائده آن به خداى بىنیاز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفریدهها عاید خواهد شد، پس باید گفت که جهان و انسان به سوى یک آفرینش ثابت و وجود کاملترى متوجهاند که فنا و زوال نپذیرد.
و نیز وقتى که از نظر تربیت دینى در حال مردم دقیق میشویم میبینیم که در اثر راهنمائى خدایى و تربیت دینى، مردم به دو گروه نیکوکاران و بدکاران منقسم میشوند، با این حال در این نشأه زندگى تمیز و امتیازى در کار نیست بلکه بالعکس و على الاغلب پیشرفت و موفقیت از آن بدکاران و ستمکاران میباشد و نیکوکارى توأم با گرفتارى و بدگذرانى و هرگونه محرومیت و ستمکشى میباشد.
در این صورت، مقتضاى عدل الهى آن است که نشأه دیگرى وجود داشته باشد که در آن نشأه هر یک از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بیابند و هر کدام مناسب حال خود زندگى کنند. خداى متعال در کتاب خود به این دو حجت اشاره نموده میفرماید: «وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَینَهُما لاعِبینَ ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَلکنَّ اَکثَرَهُمْ لایعْلَمُون» ؛[۱۱] ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست به بازی نیافریدیم. آنها را نیافریدیم مگر به حق ولی بسیاری از ایشان نمیدانند.
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا بَاطِلًا ذَلِک ظَنُّ الَّذِینَ کفَرُوا فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ کفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کالْفُجَّارِ»؛ ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست بیهوده نیافریدیم. این احتمال دور از خرد، گمان کسانى است که به خدا کافر شدند، واى به حال این کافران از آتش که به کفار وعده داده شده! آیا ما کسانى را که ایمان آوردند و کارهاى نیک کردند مانند کسانى قرار خواهیم داد که در زمین افساد میکنند؟ یا پرهیزکاران را مانند اهل فجور قرار خواهیم داد؟
و در جاى دیگر که هر دو حجت را در یک آیه جمع نموده، میفرماید: «اَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیئاَّتِ اَنْ نَجْعَلَهُمْ کالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یحْکمُونَ وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزى کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ وَهُمْ لایظْلَمُونَ» ؛[۱۲] آیا کسانى که به جرم و جنایتها پرداختهاند، گمان میبرند که ما آنان را مانند کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام دادهاند قرار خواهیم داد؟ به طورى که زندگى و مرگشان برابر باشد، بد حکمی است که میکنند! خدا آسمانها و زمین را آفرید به حق (نه بیهوده) و براى این که هر نفس به آنچه با عمل خود کسب کرده جزا داده شود بىاین که به مردم ستم شود.
بیان دیگر از قیامت
در بحث ظاهر و باطن قرآن در بخش دوم کتاب اشاره کردیم که معارف اسلامی در قرآن کریم، از راههاى گوناگون بیان شده است و راههاى نامبرده به طور کلى به دو طریق ظاهر و باطن منقسم میشود. بیان از طریق ظاهر بیانى است که مناسب سطح افکار ساده عامه میباشد به خلاف طریق باطن که اختصاص به خاصه دارد و با روح حیات معنوى درک میشود.
بیانى که از طریق ظاهر سرچشمه میگیرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرینش معرفى میکند که سراسر جهان ملک اوست، خداوند جهان فرشتگان بسیار بیرون از شمار آفرید که فرمانبران و مجریان اوامرى هستند که به هر سوى جهان صادر میفرماید و هر بخش از آفرینش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد که موکل آن بخش هستند.
نوع انسان از آفریدگار و بندگان او هستند که باید از اوامر و نواهى او پیروى و فرمانبردارى کنند و پیغمبران حاملان پیامها و آورنده شرایع و قوانین او هستند که به سوى مردم فرستاده و جریان آنها را خواسته است.
خداى متعال از این روى که به ایمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت، وعید عقاب و سزاى بد داده و چنان که فرموده، خُلف وعده نخواهد نمود و از این روى که عادل است و مقتضاى عدل او این است که در نشأه دیگرى دو گروه نیکوکاران و بدکاران را که در این نشأه، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمیکنند از هم جدا کرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطا نماید.
خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعدهاى که فرموده گروه انسان را که در این نشأه میباشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده میکند و به جزئیات اعتقادات و اعمالشان رسیدگى حقیقى مینماید و میان ایشان بحق قضاوت و داورى میفرماید و در نتیجه حق هر ذی حق را به وى میرساند و داد هر مظلومی را از ظالمش میگیرد و پاداش عمل هر کس را به خودش میدهد، گروهى به بهشت جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محکوم میشوند. این بیان ظاهرى قرآن کریم است و البته راست و درست میباشد ولى از موادى که مولود تفکر اجتماعى انسان است تألیف و تنظیم شده تا فایدهاش عمومیتر و شعاع عملش وسیعتر باشد.
کسانى که در ساحت حقایق جاى پاى و به زبان باطنى قرآن کریم تا اندازهاى آشنایى دارند، از این بیانات مطالبى میفهمند که بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن کریم نیز در خلال بیانات روان خود گاهگاهى به آنچه مقصد باطنى این بیانات است، گوشهاى میزند.
قرآن با اشارههاى گوناگون خود، اجمالاً میرساند که جهان آفرینش با همه اجزاى خود که یکى از آنها انسان است، با سیر تکوینى خود (که پیوسته رو به کمال است) به سوى خدا در حرکت است و روزى خواهد رسید که به حرکت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و کبریاى خدایى، امنیت و استقلال خود را به کلى از دست میدهد.
انسان نیز که یکى از اجزاى جهان و تکامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حرکت میباشد و روزى که حرکت خود را به آخر رسانید حقانیت و یگانگى خداى یگانه را عیاناً مشاهده خواهد نمود. او خواهد دید که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همین راه حقیقت هر شىء چنان که هست بر وى مکشوف خواهد شد.
این نخستین منزل از جهان ابدیت است، اگر انسان به واسطه ایمان و عمل صالح در این جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزدیکان او داشته باشد با سعادتى که هرگز به وصف نمیآید در جوار خداى پاک و صحبت پاکان عالم بالا بسر میبرد و اگر به واسطه دلبستگى و پایبندى به زندگى این جهان و لذایذ گذران و بىپایه آن از عالم بالا بریده و انس و الفتى به خداى پاک و پاکان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناک و بدبختى ابدى خواهد شد.
درست است که اعمال نیک و بد انسان در این نشأه گذران است و از میان میرود ولى صور اعمال نیک و بد در باطن انسان مستقر میشود و هر جا برود همراه اوست و سرمایه زندگى شیرین یا تلخ آینده او میباشد.
مطالب گذشته را میتوان از آیات ذیل استفاده نمود، خداى متعال میفرماید: «اِنَّ اِلى رَبِّک الرُّجْعى» ؛[۱۳] برگشت مطلقاً به سوى خداى توست و میفرماید: «اَلا اِلَى اللّهِ تَصیرُ اْلاُمُورُ» ؛[۱۴] آگاه باشید همه امور به سوى خدا برمیگردد و میفرماید:«وَاْلاَمْرُ یوْمئِذٍ للّهِِ» ؛[۱۵] امروز امر یکسره از آن خداست.
«یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضیةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى» ؛[۱۶] این نفس که اطمینان و آرامش یافتهاى (با یاد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى که خشنودى و از تو خشنود شده، پس داخل شو در میان بندگان من و داخل شو در بهشت من.
و در حکایت خطابى که روز قیامت به بعضى از افراد بشر میشود میفرماید:«لَقَدْ کنْتَ فى غَفْلَةً مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدیدٌ» ؛[۱۷] تو از اینها که مشاهده میکنى در غفلت بودهاى اینک پرده را از پیش چشمت برداشتیم و در نتیجه چشم تو امروز تیزبین است.
در مورد تأویل قرآن کریم (حقایقى که قرآن کریم از آنها سرچشمه میگیرد) میفرماید: «هَلْ ینْظُرُونَ اِلاّ تَاءْویلَهُ یوم یاتی تاویلُهُ یقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَ الَّذى کنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یفْتَرُونَ» ؛[۱۸] آیا کسانى که قرآن را نمیپذیرند، جز تأویل آن چیزى را منتظرند روزى که تأویلش مشهود میشود، کسانى که قبلاً آن را فراموش کردهاند، خواهند گفت: پیغمبران خداى ما، به حق آمدند پس آیا براى ما نیز شفاعت کنندگانى هستند که براى ما شفاعت کنند یا این که برگردانده شویم (به دنیا) و عملى غیر از آن عمل که انجام میدادیم، انجام دهیم؟ اینان نفسهاى خود را زیان کردند و افترایى که میبستند گم نمودند».
و میفرماید: «یوْمَئِذٍ یوَفّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ هُوَالْحَقُّ الْمُبینُ؛ [۱۹] در چنین روزى خدا پاداش واقعى ایشان را میدهد و میدانند که خدا واقعیتى آشکار و بىپرده است و بس» و میفرماید: «یا اَیهَا اْلاَنْسانُ اِنَّک کادِحٌ اِلى رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیهِ» ؛[۲۰] اى انسان تو با رنج به سوى خداى خود در کوشش میباشى پس او را ملاقات خواهى کرد».
و میفرماید:«مَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَاللّهِ فَإ نَّ اَجَلَ اللّهِ لاََّتٍ» ؛[۲۱] هر که ملاقات خدا را امیدوار باشد موقعى را که خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد و میفرماید: «فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یشْرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحداً» ؛[۲۲] پس هر که به ملاقات خداى خود امیدوار باشد باید عمل صالح (کار سزاوار) بکند و در پرستش خداى خود کسى را شریک ننماید.
و میفرماید: «یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضیةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»[۲۳] و میفرماید: «فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْکبْرَى * یوْمَ یتَذَکرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یرَى * فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِی الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى» ؛[۲۴] وقتى که بزرگترین داهیه (روز رستاخیز) رسید روزى که انسان هر گونه تلاش و کوشش خود را به یاد میآورد و آتشى که براى عذاب روشن شده آشکار گردید، (مردم دو گروه میشوند) اما کسى که طغیان نموده و زندگى دنیا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جایگاه اوست و اما کسى که از مقام خداى خود ترسیده و نفس خود را از هواى دلخواه ناپسند نهى کرد، بهشت جایگاه اوست و بس.
و در بیان هویت جزاى اعمال میفرماید: «یا اَیهَا الَّذینَ کفَرُوا لاتَعْتذِروُا الْیوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ» ؛[۲۵] اى کسانى که کافر شدید اعتذار مجویید، امروز (روز رستاخیز) جزایى که به شما داده میشود همان خود اعمالى است که انجام میدادید. استمرار و توالى آفرینش
این جهان آفرینش که مشهود ماست، عمر بىپایان ندارد و روزى خواهد رسید که بساط این جهان و جهانیان برچیده شود چنان که قرآن همین معنا را تأیید میکند، خداى متعال میفرماید: «ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَینَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَاَجَلٍ مُسَمّىً» ؛[۲۶] نیافریدم آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست مگر به حق و اجل معین (براى مدت محدود و معینى که نام برده شده است).
و آیا پیش از پیدایش این جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان دیگرى آفریده شده و انسانى بوده است؟ آیا پس از برچیده شدن بساط جهان و جهانیان که قرآن کریم نیز از آن خبر میدهد، جهان دیگرى به وجود خواهد آمد و انسانى آفریده خواهد شد، پرسشهایى است که پاسخ صریح آنها را در قرآن کریم نمیتوان یافت، جز اشاراتى، ولى در روایاتى که از ائمه اهل بیت نقل شده به این پرسشها پاسخ مثبت داده شده است. [۲۷]
پانویس
سوره مومنون، آیه ۱۲-۱۴. سوره سجده، آیه ۱۱. سوره اسراء، آیه ۸۵. سوره یس، آیه ۸۳. بحار، ج۳، ص۱۶۱ از اعتقادات صدوق. بحار، ج۲، باب البرزخ. بحار، ج۲، باب البرزخ. سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۱. سوره مؤمنون، آیه ۹۹ و ۱۰۰. سوره ص، آیه۲۶. سوره دخان، آیه ۳۸. سوره جاثیه، آیه ۲۱ و ۲۲. سوره علق، آیه ۸. سوره شورى، آیه ۵۳. سوره انفطار، آیه ۱۹. سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰. سوره ق، آیه ۲۲. سوره اعراف، آیه ۵۳. سوره نور، آیه ۲۵. سوره انشقاق، آیه ۶. سوره عنکبوت، آیه ۵. سوره کهف، آیه ۱۱۰. سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰. سوره نازعات، آیه ۳۴-۴۱. سوره تحریم، آیه ۷. سوره احقاف، آیه ۳. بحار چاپ کمپانی، ج۱۴، ص۷۹.
منابع
شیعه در اسلام، علامه طباطبایی. اصول عقاید و دستورات دینی، علامه طباطبایی.
- ↑ منبع: دانشنامه ی اسلامی