جنبش خلافت هند
جنبش هندی خلافت در قرن نوزدهم میلادی در پی مداخله استعمار انگلیس در هند و به پشتیبانی از ترکان عثمانی به وجود آمد. بنیانگذاران جنبش خلافت را عدهای از مسلمانان تندرو و بنیادگرای هندی تشکیل میدادند که خواهان اطاعت از خلیفه عثمانی بودند.
درباره جنبش خلافت هند
این جنبش که در سال 1840 به طور رسمی فعالیتهای خود را آغاز کرد، از سوی علمای دیوبند و ندوة العلماء و «سید جمال الدین» که خواهان اتحاد مسلمانان و پان اسلامیسم بود، پشتیبانی میشد.
در هنگامی که مبارزات جنبش خلافت با انگلیسی ها روز به روز اوج میگرفت، علمای دیوبندیه به دلیل پشتیبانی از آن شهرت بینالمللی پیدا کردند و جریان بنیادگرایی خلافت تحت تأثیر افکار و اندیشههای «سید جمال الدین» رشد چشمگیری نمود.
یکی از موفقیتهای جنبش آن بود که بعد از ده ها سال مبارزه توانست نظر هندوها و «گاندی» را جلب نماید. تا جایی که «گاندی» از اهداف جنبش خلافت پشتیبانی میکرد و هندوها در کنار مسلمانها می جنگیدند. رهبری این ائتلاف و وحدت ملی را که در قالب «فدراسیون مذاهب» تجسم یافته بود، «گاندی»، «ابوالکلام آزاد»، «محمد علی» و «شوکت علی» بر عهده داشتند.
بنابراین جنبش خلافت در مبارزات و قیام های سراسری (1920 ـ 1922) هندوستان نقش اصلی را بازی کرد و در جبهه داخلی پر قدرت به پیش میرفت.[۱]
خطری که جنبش خلافت را تهدید کرد
خطری که جنبش را تهدید میکرد، اتفاقات ترکیه عثمانی بود؛ زیرا برگزیده شدن «عبدالمجید»، از سوی «مجمع کبیر ترکیه» به خلافت ـ و نه سلطنت ـ در عمل به جدایی خلافت از سلطنت انجامید. این امر ضربه بزرگی بر جنبش خلافت وارد کرد و از نفوذ و اعتبار آن کاست و جنبش، موقعیت سیاسی، اجتماعی و مردمی خود را به طور کامل از دست داد و هندوها نیز از مسلمانان کناره گرفتند.
جنبش خلافت بعد از جدایی خلافت از سلطنت
جنبش نیز در درون خود دچار اختلاف گردید و «محمد علی» به عنوان رهبر جنبش خلافت، بعد از کنارهگیری علمای دیوبند از آن، در انزوا قرار گرفت.
با وجود این تحولات، «محمد علی» حرکتهای ضد خلافت در ترکیه و تشکیل نظام پادشاهی در عربستان را محکوم کرد و «ابن مسعود» را برای کنار نهادن نظام خلافت مورد انتقاد قرار داد. وی نهایت سعی خود را به کار برد تا ضمن رفع مشکلات مادی و معنوی مردم هند، جنبش خلافت را که تداوم بخش جنبش «شاه ولی اللّه» بود، به عنوان یک حزب سیاسی زنده نگه دارد.
سرانجام جنبشها در هند
جنبش خلافت اگرچه نتوانست دیگر اقتدار پیشین خود را به دست آورد؛ ولی حرکتهای استقلالطلبانه ناشی از آن که در گروههای «حزب کنگره»، «جمعیت علمای هند»، «حزب مسلم لیگ» و «جمعیت علمای اسلام» تبلور پیدا کرد، میراث مذهبی ـ سیاسی آن بود که ریشه در مکتب علمای دیوبند داشت.
سرانجام، این جنبشهای آزادی خواهی، استعمارگران بریتانیایی را مجبور به خروج از شبه قاره کرد و هند در 15/8/1947 استقلال خود را به دست آورد.