حبط اعمال
حبط اعمال، یا «حبط عمل» نوشتاری است که بهمعنای حبط، چگونگی آن، آیات و اقوال مرتبط با حبط میپردازد. واژۀ حبط به معنای باطل شدن عمل، و از تاثیر افتادن آن است و در قرآن هم جز به عمل نسبت داده نشده، آنچه خدای تعالی دربارۀ اثر حبط بیان کرده، باطل شدن اعمال انسان هم در دنیا و هم در آخرت است، پس حبط ارتباطی با اعمال دارد، البته از جهت اثر آخرتی آنها.
آیات
خدای متعال در آیاتی از قرآن در مورد حبط اعمال این چنین میفرماید:
- ... لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ [زمر–65] ؛ «... اگر شرک بورزی بهطور مسلم عملت حبط میشود و از زیانکاران خواهی بود».
- نیز فرموده: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ [محمد–33] ؛ «و به زودی اعمالشان حبط میشود، ای کسانی که ایمان آوردهاید شما خدا و رسول را اطاعت کنید، و زنهار که اعمال خود را باطل نکنید».
و ذیل همین آیه که میفرماید: «زنهار مواظب باشید عملتان باطل نگردد، دلالت دارد بر اینکه حبط به معنای بطلان عمل است».
- همچنانکه از آیه: وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [هود–16] ؛ «آنچه در دنیا کردند بی نتیجه شد، و آنچه کردند باطل گشت».
- در جای دیگر میفرماید: وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا [فرقان–23] ؛ «و ما به آنچه کردند پرداختیم، و تمامی اعمالشان را به باد فنا دادیم».
چگونگی حبط عمل
مراد از اعمالی که حبط میشود، مطلق کارهایی است که انسان به منظور تامین سعادت زندگی خود انجام میدهد، نه خصوص اعمال عبادتی و کارهایی که نیت قربت لازم دارد و مرتد، آنها را در حال ایمان، و قبل از برگشتن به سوی کفر انجام داده است. اکنون به بررسی دلایل قرآنی این سخن میپردازیم:
- از آنجا که قلب کافر و دلش به امر ثابتی که همان خدای سبحان است بستگی ندارد، تا وقتی به نعمتی میرسد نعمت را از ناحیه او بداند و خرسند گردد و چون به مصیبتی میرسد آن را نیز از ناحیه خدا بداند و دلش تسلی یابد. و نیز در هنگام حاجت دست به درگاه او دراز کند، به خلاف مؤمن که در همۀ این مراحل زندگی دلش به جایی بستگی دارد. خدای تعالی در مقایسهای بین کافر و مؤمن، میفرماید: أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [انعام–122] .
- و مؤمن را در دنیا دارای نور و حیات خوانده و کافر را مرده و بینور خوانده است؛ نظیر آیۀ: وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ [ا طه–124] .
که از راه مقابله میفهمیم زندگی مؤمن و معیشتش فراخ و وسیع و قرین با سعادت است. و همۀ این مطالب و علت سعادت و شقاوت را در یک جملۀ کوتاه جمع کرده و فرموده: ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَىٰ لَهُمْ [ا محمد–11] .
- علاوه بر دلیل گذشته، دلیل دیگری که میرساند مراد از عمل، مطلق عمل است، نه تنها عبادت، این است که دیدید حبط را به کفار و منافقین هم نسبت داده، با اینکه کفار عبادتی ندارند، و در اینباره فرموده: ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ [محمد–9] .
و نیز میفرماید: أُولَٰئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ [آلعمران–22] . پس حاصل بحث این است که کفر و ارتداد باعث آن میشود که عمل از این اثر و خاصیت که در سعادت زندگی دخالتی داشته باشد میافتد، همچنانکه ایمان باعث، حیات و جان به اعمال آدمی است. حال اگر کسی باشد که بعد از کفر، ایمان بیاورد، باعث شده که به اعمالش که تاکنون حبط بوده، حیاتی ببخشد، و در نتیجه اعمالش در سعادت او اثر بگذارند، و اگر فرض شود که فردی بعد از ایمان مرتد شده باشد، تمامی اعمالش میمیرد و حبط میشود و دیگر در سعادت دنیا و آخرت وی اثر نمیگذارد؛ لکن هنوز امید آن هست که تا نمرده به اسلام برگردد و اما اگر با حال ارتداد مرد، حبط او حتمی شده و شقاوتش قطعی میگردد.
حبط عمل مرتد
- بعضی قائل شدهاند به اینکه اعمالی که مرتد قبل از ارتداد انجام داده، تا دم مرگش باقی است، اگر تا آن لحظه به ایمان خود برنگردد آن وقت حبط میشود، و به آیه: وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [بقره–۲۱۷] . استدلال کردهاند.
و چه بسا آیه 23 از سورۀ فرقان _که سابق ذکر شد_ نیز آن را تایید کند، چون این آیه نیز حال کفار در هنگام مرگ را بیان میکند و نتیجۀ این نظریه آن است که اگر مرتد در دم مرگ به ایمان سابق خود برگردد، صاحب اعمال سابق خود نیز میشود، و دست خالی از دنیا نمیرود.
- بعضی دیگر قائل شدهاند به اینکه به محض ارتداد اعمال صالح آدمی باطل میشود، و دیگر بر نمیگردد، هر چند که بعد از ارتداد دوباره به ایمان برگردد، بله بعد از ایمان بار دومش میتواند تا دم مرگ اعمال صالحی انجام دهد، و آیۀ شریفه که قید مرگ را آورده منظورش بیان این جهت است، که تمامی اعمالی که تا دم مرگ انجام داده، حبط میشود. و البته اصلا جایی برای این بحث نیست، چون اگر در آنچه گفته شد دقت شود آیۀ شریفه در صدد بیان این معناست که تمامی اعمال و افعال مرتد از حیث تاثیر در سعادتش باطل میشود.
دیدگاه بزرگان فرقهای اسلامی
همۀ فرقههای اسلامی معتقدند که کفر و شرک موجب حبط اعمال است؛ اما درباره گناهان کبیره و صغیره، همرأی و همنظر نیستند. خوارج و بیشتر معتزله نه تنها کفر و شرک؛ بلکه دیگر گناهان را نیز موجب حبط عمل میدانند و بر این باورند که اگر گناهکار توبه نکند، سزاوار کیفر خداوند میشود. اشاعره و برخی از معتزله معتقدند که حبط عمل را نه نقل تأیید میکند و نه عقل. دانشمندان شیعه برآناند که تنها کفر و شرک، اعمال نیک را باطل میکند. هیچ گناهی جز این دو نمیتواند ثواب اعمال را از میان بَرَد. حتی ثوابی اندک نیز در کنار گناهان فراوان، بر جای میماند و پاداش میگیرد[۱]. در چگونگی این احباط ،علما نظرات مختلفی دارند از آن جمله:
بعضی از علما قائل به تباطل و تحابط اعمال شدهاند، و گفتهاند: اعمال یکدیگر را باطل میسازند، و آنگاه این علما در بین خود اختلاف کرده، بعضی گفتهاند: هر گناهی، حسنۀ قبل از خود را باطل میکند، و هر حسنهای سیئۀ قبل از خود را از بین میبرد. لازمه این حرف آن است که انسان یا تنها حسنه برایش مانده باشد، و یا تنها سیئه.
بعضی دیگر گفتهاند: میان حسنات و سیئات موازنه میشود، به این معنا که از حسنات و سیئات هر کدام بیشتر باشد، به مقدار آنکه کمتر است از آنکه بیشتر است کم میشود، تا بقیه بیشتر بدون منافی باقی بماند و لازمه این دو قول این است که برای هر انسانی از اعمال گذشتهاش بجز یک قسم نمانده باشد، یا حسنه به تنهایی، و یا سیئه به تنهایی و یا اینکه هر دو با هم مساوی بوده، و تساقط کردهاند، و هیچ چیز برایش نمانده باشد.
و این درست نیست؛ زیرا اولا: از ظاهرآیه: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [توبه–102] ، بر میآید که اعمال چه حسنات و چه سیئات، باقی میماند، و تنها با توبه، خدا سیئات را از بین میبرد، و تحابط به هر معنایی که تصورش کنند با این آیه نمی سازد.
ثانیا: خدای تعالی در مسأله تأثیر اعمال همان روشی را دارد که عقلا در اجتماع انسانی خود دارند و آن روش مجازات است، که کارهای نیک را جداگانه پاداش و کارهای زشت را جداگانه کیفر میدهند. مگر در بعضی از گناهان که باعث قطع رابطۀ مولویت و عبودیت از اصل میشود، که در این موارد تعبیر به حبط عمل میکنند، و آیات در اینکه روش خدا این است بسیار زیاد است، و حاجتی به آوردن آنها نیست.
بعضی دیگر گفتهاند: نوع اعمال محفوظند، و هر یک از اعمال اثر خود را دارد چه حسنه و چه سیئه. بله چه بسا میشود که حسنه، سیئه را از بین میبرد همچنانکه فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ ... [انفال–29] ؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از خدا بترسید خدای تعالی برایتان نیروی جداسازی حق از باطل قرار میدهد، و گناهانتان را تکفیر میکند». بلکه بعضی از اعمال گناه را تبدیل به حسنه میکند، همچنانکه فرمود: إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ [فرقان–70] ؛ «مگر کسی که توبه کند، و ایمان آورده عمل صالح انجام دهد، اینان همان کسانی هستند که خدا گناهانشان را مبدل به حسنات میکند».
بنابراین وقتی حسنهای از انسان صادر میشود، در ذاتش صورت معنویهای پیدا میشود، که مقتضی آن است که متصف به صفت ثواب شود، و چون گناهی از او سر میزند صورت معنویه دیگری در او پیدا میشود که صورت عقاب قائم بدان است، چیزی که هست ذات انسان از آنجایی که گفتیم متحول و از نظر حسنات و سیئاتی که از او سر میزند در تغیر است، لذا ممکن است صورتی که در حال حاضر به خود گرفته مبدل به صورتی مخالف آن شود، این است وضع نفس آدمی، و همواره در معرض این دگرگونی هست تا مرگش فرا رسد، یعنی نفس از بدن جدا گشته، از حرکت و تحول (حرکت از استعداد به فعلیت و تحول از صورتی به صورتی دیگر) بایستد. در این هنگام است که صورتی و آثاری ثابت دارد، ثابت یعنی اینکه دیگر تحول و دگرگونگی نمیپذیرد، مگر از ناحیه خدای تعالی، یا به آمرزش و یا شفاعت.
ما میبینیم عقلا به مجرد اینکه فعلی از فاعلش سرزد، اگر فعل خوبی باشد شروع میکنند به مدح او، و اگر بد باشد میپردازند به مذمت و ملامتش ولی این معنا را هم در نظر دارند که مدح و ذمشان دائمی نمیتواند باشد، چون ممکن است به خاطر عوض شدن فاعل عوض شود، آنکه فعلا مستحق مدح است در آینده مستحق مذمت و آنکه فعلا مستحق مذمت است در آینده مستحق مدح شود. پس عقلا هم هر چند مدح و ذم فاعل را به محض صدور فعل از فاعل بکار میزنند، و لیکن بقای آن دو را مشروط به این میدانند که فاعل عملی بر خلاف آنچه کرده بود نکند، و تنها کسی را مستحق مدح ابدی و یا مذمت همیشگی میدانند، که یقین کنند وضع او عوض نمیشود، و این یقین وقتی حاصل میشود که فاعل دستش از عمل کوتاه شود، یا به اینکه بمیرد و یا حداقل دیگر استعداد زنده ماندن نداشته باشد، چنین کسی را اگر فاعل عمل نیکی بوده مستحق ستایش دائمی، و اگر مرتکب جنایتی شده سزاوار مذمت دائمی میدانند. از اینجا معلوم شد که همه آن اقوالی که در مسایل نامبرده نقل کردیم، اقوالی باطل و منحرف از حق بود، برای اینکه بنای بحث را بر اساسی گذاشته بودند که اساسی و درست نبود.
فرجام سخن
از آنچه گفته شد معلوم شد که؛
اولا:انسان به مجرد اینکه عملی را انجام داد مستحق ثواب و یا عقاب میشود، و لیکن این استحقاقش دائمی نیست، ممکن است دستخوش دگرگونی بشود، و وقتی از معرض دگرگونی در میآید که دیگر عملی از او صادر نشود، یعنی بمیرد.
ثانیا: در مساله حبط شدن به وسیله کفر و امثال آن، حق این است که حبط هم نظیر استحقاق اجر است، که به مجرد ارتکاب گناه میآید، ولی همواره در معرض دگرگونی هست تا روزی که صاحبش بمیرد، آن وقت یک طرفی میشود.
ثالثا: حبط همانطور که در اعمال اخروی هست در اعمال دنیوی هم جریان مییابد.
رابعا: فرض تحابط یعنی حبط طرفینی در اعمال، و اینکه یک عمل عمل دیگر را حبط کند، و دومی هم اولی را حبط کند، فرضیهای است باطل، به خلاف تکفیر و امثال آن.
پانویس
- ↑ دائرة المعارف تشیع؛ ج 1، ص ۴۹۲.
منابع
- ر. ک: کتاب «فرهنگ شیعه»، نوشتۀ ابراهیم احمدیان و گروهی از نویسندگان.
- ر. ک: کتاب «دائرة المعارف تشیع»، نوشتۀ ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی و گروهی از نویسندگان.
- ر. ک: کتاب «تمهید الاصول»، نوشتۀ شیخ طوسی.