قسم
قسم یا سوگند یکی از راهحلهای اثبات دعوی است که در روزگاران گذشته رواج داشت که در زبانهای اروپایی اوردال و در فارسی آزمایش ایزدی میگفتند. آزمایش ایزدی آنگاه به جای آورده میشد که دوطرف دعوی برای اثبات حقانیت خود، هیچگونه گواهی نداشتند، به ناچار به خداوند روی آورده از او خواستار بودند که درست را از نادرست بشناسند. در اینجا داوری با خداست، اوست که میتواند آنچه را که پوشیده و پنهان است هویدا کند. به ناچار باید دو طرف تن به آزمایش دهند، هر کدام که رستگار درآمد حق با اوست.
آزمایش ایزدی در ایران باستان ایجاد شد. این عقیده از ایرانیان به مردم دیگر جهان رسیده است و در همه جای دنیا رواج پیدا کرده است. یکی از داوریها سوگند بود و در ادبیات فارسی از سوگند همین مفهوم اراده میشود. واژه سوگند در فارسی به جای قسم عربی آورده میشود. سوگند از این نظر در زمان قدیم اعتبار پیدا کرده بود که در آن زمان اقوامی مانند ایرانیان وجود داشتند که برای آنان مفهوم احترام به راستگویی و وفاداری نسبت به سنن باستانی، نقش اصلی را در زندگی اجتماعی بازی میکرد و مانند جستجوی آسایش مادی و معنوی در زندگی انسان امروز، شایان توجه بود.
به این معنی وقتی که کسی با اتکا به اعتقادات مذهبی خویش، چیزی را بیان میکرد و خدا را به صحت گفتار خود گواه میگرفت، اظهارات او ارزش کاملاً خاصی پیدا میکرد و مورد احترام واقع میشد. سوگندی که او یاد میکرد مانند دلیل معتبر بود. البته حقوقدانان اشخاص سادهلوحی نبودند و تنها با فقدان ادله به اینگونه دلیل متوسل میشدند. احتمال سوگند دروغ هرگز نمیتواند به کلی رد شود، چه اشخاصی هستند که برای موفقیت در دعوی از دوزخ نیز ترس ندارند. سوگند آخرین وسیله اثبات دعوی بود. پیامیر اکرم (ص) در مراحل رسیدگی به پروندههای قضایی، مطابق ظاهر و برابر ادله ارائه شده توسط اصحاب دعوا عمل مینمود؛ حضرت به مناسبتی فرمود: انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان؛ همانا فقط با کمک دلیل و قسم در میانتان به دادرسی میپردازم. از همین رو، هرگاه بر کرسی قضاوت تکیه میزد و به داوری میپرداخت، مدعی را مکلف به اراثه دلیل و منکر را موظف به ادای قسم مینمود و میگفت: البینه علی المدعی و الیمین علی من ادعی علیه؛ بینه وظیفه مدعی و قسم تکلیفی است بر دوش مدعی علیه.
امروز نیز انسان به سبب تصوری که کسی را فریب نمیدهد به آن قسمت از اظهارات رسمی خود که مبتنی بر یک فرمول مقدسی (من به خداوند سوگند یاد میکنم…) میباشد، بیشتر از دیگر قسمتها ارزش قائل است. این امر اصولا باید پس از اعتقاد به برخی مفاهیم دینی انجام گیرد.
قسم یا سوگند، پنجمین دلیل اثبات دعواست که در قانون مدنی پیشبینی گردیده است. همچنین در مبحث هفتم از فصل نهم قانون آیین دادرسی مدنی به سوگند اختصاص دارد. قسم و سوگند عبارت از این است که: شخص با یاد خدا خبر از وجود و یا سقوط حقی به نفع خود و به زیان طرف مقابل بدهد و یا سوگند عبارت از اعلام ارادهای است که به موجب آن شخص خدا را شاهد صداقت خود در اظهار و یا ادعای خود مبنی بر وجود حقی علیه دیگری و یا سقوط حق نمیگیرد.[۱]
پیشینه دینی قسم
فقهای شیعه در کتابهای فقهی مانند توضیح المسائل اقسام، شرایط و احکام «سوگند» را بیان کردهاند.[۲] همچنین در کتابهای روایی، در باب أیمان از سوگند بحث شده است.[۳]
در قرآن و روایات، قسم خوردن در امور شخصی به خداوند و به غیر خداوند مانند قسم به قرآن، پیامبر(ص)، و ائمه(ع)، نهی شده است؛ اما اگر جنبه شرک نداشته و یا برای امور تربیتی، هدایت، دفع ظلم و تعظیم امور مقدس باشد، مشکلی ندارد.[۴] چنانچه نمونههای گوناگونی از سوگند در قرآن و کلام معصومین(ع) دیده میشود.[۵] خداوند در قرآن به جان پیامبر، روز قیامت، جان و روح انسان، فرشتگان و همچنین موجودات با عظمتی مانند خورشید، ماه، شب و روز، شفق، صبحگاهان، مکه، انجیل، زیتون و مانند آن سوگند یاد کرده است.[۶] به گزارش برخی قسم در قرآن ۹۳ بار ذکر شده است.[۷]
شیطان جزو نخستین کسانی بود که سوگند به فریفتن انسان خورد.[۸] همچنین طبق آیه۲۱ سوره اعراف، شیطان برای اثبات خیرخواهی خود برای حضرت آدم و حوا قسم دروغ خورد.[۹] حضرت ابراهیم(ع) نیز در خطاب به بتپرستان برای شکستن بتها بدست خود، سوگند یاد کرده است.[۱۰] قسم خوردن در فرهنگها، ادیان، جوامع غربی و ایران باستان نیز رایج بوده است.[۱۱]
شرایط فقهی منعقد شدن قسم
فقها برای سوگند شرایطی بیان کردهاند که برخی از آن عبارتند از:
قسم خورنده
از شرایط سوگند این است که شخصی که قسم میخورد، بالغ، عاقل، داری اختیار و اراده باشد. قسم شخصی که دیوانه، نابالغ، عصبانی و مست است، مورد قبول نیست.[۱۲]
قسم به نام خدا
قسم به خداوند باید به نام «الله» یا یکی از نامها، اوصاف و افعال مختص به او باشد. مانند خدا، خالق، رازق. به عقیده برخی سوگند به غیر نام خداوند از جمله قرآن، ائمه معصومین و کعبه، شامل احکام فقهی قسم مانند کفاره و روزه نمیشود.[۱۳]
لزوم تلفظ قسم
قسم باید بر زبان جاری شده و اشخاصی که قادر به تَکلم نیستند، با نوشتن سوگندشان جاری میشود.[۱۴]
موافقت با شرع
به عقیده برخی قسم باید برای انجام واجب، مستحب، یا ترک مکروه و حرام و یا برای کاری که منفعت داشته باشد، جاری شده و در غیر این صورت شامل احکام قسم نمیشود. بهعنوان مثال شخصی که قسم یاد کند ترک صله رحم کند؛ سوگندش باطل است.[۱۵]
قدرت و توانایی
سوگند خورنده باید در هنگام قسم خوردن، توانایی و قدرت بر انجام مورد قسم را داشته باشد.[۱۶] آیتالله سیستانی معتقد است اگر بعدها قدرت انجام قسم را داشته باشد نیز، قسم صحیح است.[۱۷]
مخالف نبودن پدر یا شوهر
به عقیده برخی فقها جلوگیری شوهر از قسم خوردن همسر و یا پدر از فرزند موجب باطل شدن سوگند میشود.[۱۸]
حکم شکستن قسم
عمل نکردن به مفاد قسم یا به تعبیری شکستن قسم موجب لزوم کفاره بر عهده قسم خورنده میشود.
اطعام به ده مسکین و یا تهیه پوشاک برای آنان و یا آزاد کردن یک برده، کفاره شکستن سوگند است.
«لا یؤاخذکم الله باللغو فیایمـنکم ولـکن یؤاخذکم بما عقدتم الایمـن فکفـرته اطعام عشرة مسـکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم او کسوتهم او تحریر رقبة فمن لم یجد فصیام ثلـثة ایام ذلک کفـرةایمـنکم اذا حلفتم... ؛[۱۹] خداوند شما را بخاطر سوگندهای بیهوده (و خالی از اراده،) مؤاخذه نمیکند؛ ولی در برابر سوگندهایی که (از روی اراده) محکم کردهاید، مؤاخذه مینماید. کفاره اینگونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود میدهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه میگیرد؛ این، کفاره سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد میکنید (و مخالفت مینمایید). و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید!) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان میکند، شاید شکر او را بجا آورید!». ذیل جمله «من اوسط ما تطعمون» روایاتی وجود دارد که در برخی از آنها جمله مزبور را اشاره به کمیت و در برخی اشاره به کیفیت دانستهاند.[۲۰]
وجوب اطعام به مساکین
اطعام به مساکین در کفاره شکستن قسم به نحو متوسط و متعارف از خوراک خانواده واجب میباشد.
«لا یؤاخذکم الله باللغو فیایمـنکم ولـکن یؤاخذکم بما عقدتم الایمـن فکفـرته اطعام عشرة مسـکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم او کسوتهم او تحریر رقبة فمن لم یجد فصیام ثلـثة ایام ذلک کفـرةایمـنکم اذا حلفتم... ؛[۲۱] خداوند شما را بخاطر سوگندهای بیهوده (و خالی از اراده،) مؤاخذه نمیکند؛ ولی در برابر سوگندهایی که (از روی اراده) محکم کردهاید، مؤاخذه مینماید. کفاره اینگونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود میدهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه میگیرد؛ این، کفاره سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد میکنید (و مخالفت مینمایید). و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید!) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان میکند، شاید شکر او را بجا آورید!». (کفارهای که در آیه بیان شده، به یک اعتبار از متفرعات سوگند بوده و تقدیر آن شکستن سوگند است؛ چون کفاره مربوط به گناهی است که صورت گرفته (شکستن قسم)، نه خود آن که اگر خود "قسم" معصیت بود، معنا ندارد در آخر آیه، أمر به حفظ سوگند بکند (وَأحْفَظُوا أَیْمَانَکُم)؛ همچنانکه مؤاخذه در اول آیه، بر شکستن سوگند است نه خود آن (وَ لَکِنْ یؤَاخِذُکُمْ...).[۲۲]
لازم به ذکر است که فرد مخیّر در انجام اطعام یا پوشاندن ده مسکین یا آزاد کردن یک بنده است، هر چند تفاوت قیمت میان آن سه زیاد باشد؛ اما حکم چهارم منوط به عدم قدرت بر انجام موارد سهگانه میباشد.[۲۳]
سه روز روزه
سه روز روزه، کفاره شکستن سوگند، در صورت ناتوانی از اطعام مسکین یا تهیه پوشاک برای آنان و یا آزاد کردن برده است.
«لا یؤاخذکم الله باللغو فیایمـنکم ولـکن یؤاخذکم بما عقدتم الایمـن فکفـرته اطعام عشرة مسـکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم او کسوتهم او تحریر رقبة فمن لم یجد فصیام ثلـثة ایام ذلک کفـرةایمـنکم اذا حلفتم... ؛[۲۴] خداوند شما را بخاطر سوگندهای بیهوده (و خالی از اراده،) مؤاخذه نمیکند؛ ولی در برابر سوگندهایی که (از روی اراده) محکم کردهاید، مؤاخذه مینماید. کفاره اینگونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود میدهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه میگیرد؛ این، کفاره سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد میکنید (و مخالفت مینمایید). و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید!) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان میکند، شاید شکر او را بجا آورید!».
پانویس
- ↑ سایت موسسه حقوقی علی عبدی
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۰۹؛ خویی، توضیح المسائل، ۱۴۲۲ق، ص۴۸۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۷،ص ۴۳۹؛ شیخ صدوق، المقنع، ۱۴۱۵ق، ص۴۰۷؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۳۶۱.
- ↑ سبحانی، مرزهای توحید و شرک در قرآن، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۲۱۷؛ مکارم شیرازی، سوگندهای پربار قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۴۳.
- ↑ سبحانی، مرزهای توحید و شرک در قرآن، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۲۱۷؛ مکارم شیرازی، سوگندهای پربار قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۴۳.
- ↑ مکارم شیرازی، سوگندهای پربار قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۲۸.
- ↑ مکارم شیرازی، سوگندهای پربار قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۲۷.
- ↑ خرقانی، «در آمدی بر سوگندهای قرآنی»، ص۴۰.
- ↑ خرقانی، «در آمدی بر سوگندهای قرآنی»، ص۴۰.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۳، ص۴۳۱.
- ↑ امین، «سوگند در اسلام و ایران»، ص۱۰۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۹۱و۲۹۳؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۴۰۱؛ دینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۴ش، ص۵۰.
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۰۹؛ مدرسی، احکام معاملات، ۱۳۹۰ش، ج۱، ص۴۵۷.
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۰۹؛ مدرسی، احکام معاملات، ۱۳۹۰ش، ج۱، ص۴۵۸.
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۰۹؛ مدرسی، احکام معاملات، ۱۳۹۰ش، ج۱، ص۴۵۸.
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۰۹؛ مدرسی، احکام معاملات، ۱۳۹۰ش، ج۱، ص۴۵۹.
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۰۹ و۸۱۰؛ مدرسی، احکام معاملات، ۱۳۹۰ش، ج۱، ص۴۵۹.
- ↑ رساله توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۸۱۲.
- ↑ مدرسی، احکام معاملات، ۱۳۹۰ش، ج۱، ص۴۶۰؛ خویی، توضیح المسائل، ۱۴۲۲ق، ص۴۸۵.
- ↑ مائده/سوره۵، آیه۸۹.
- ↑ حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، ج۱، ص۶۶۷.
- ↑ مائده/سوره۵، آیه۸۹.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۶۶.
- ↑ مائده/سوره۵، آیه۸۹.