امامت امامان در صحاح اهلسنت (مقاله)
امامت امامان در صحاح اهلسنت مورد بحث قرار گرفته و روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد. اعتقاد به امامت دوازده امام از معتقدات بنیانی شیعه امامیه است. قدمت این مسئله به عصر رسالت میرسد و سنگ بنای آن توسط شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نهاده شده است و گواه آن احادیث متعددی است که دراینباره از آن حضرت رسیده است. در صحاح اهلسنت حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که بر اساس آن حضرت تعداد خلفای خود را دوازده تن معرفی کرده و برای آنان اوصافی برشمرده است. هم این تعداد و هم اوصاف یاد شده برای آنان در حدیث مزبور با دوازده امام مورد اعتقاد شیعه تطبیق میکند.
اعتقاد به امامت امامان 12 گانه
اعتقاد به وجود دوازده امام به عنوان جانشینان پیامبر و رهبران امت اسلامی، مسئلهای است که قدمت آن به عصر رسالت میرسد و سنگ بنای این تفکر توسط شخص رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نهاده شده است. بنابراین، مسئله یاد شده حداقل از حیث نظر، مسئلهای اسلامی است نه مذهبی و آنچه را که شیعه در مورد حصر عدد امامان به دوازده تن معتقد است، مسئلهای متعلق به همه مذاهب اسلامی است.
امامت 12 امام در صحاح ششگانه
صاحبان صحاح اهلسنت در منابع خود حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند، که بر اساس آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تعداد خلفای پس از خود را دوازده تن ذکر نموده و برای آنان اوصافی برشمردهاند.
نمونههایی از الفاظ حدیث مورد نظر
صحیح بخاری
1. بخاری: حافظ بزرگ اهلسنت محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب صحیح خود از طریق صحابی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم «جابر بن سمره» از آن حضرت نقل کرده است که فرمود:
«یکون اثنا عشر أمیراً، فقال کلمة لم أسمعها فقال أبی انّه قال: «کلّهم من قریش» [۱] («پس از من) دوازده امیر خواهند بود» سپس پیامبر سخنی فرمود که آن را نشنیدم، پدرم گفت: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همه آنان از قریشاند».
بخاری، در اثر دیگر خود «التاریخ الکبیر» نیز حدیث مورد نظر را با سند دیگری آورده است. در این نقل آمده است:
«لا یزال الأمر قائماً حتّی یکون اثنا عشر أمیراً».[۲]
- همواره امر خلافت استوار و پا برجاست تا آن که دوازده امیر وجود داشته باشند.
بخاری در تاریخ خود حدیث فوق را از طریق صحابی دیگر پیامبر «ابوجحیفه» نیز از آن حضرت نقل کرده است. در این نقل آمده است:
«لا یزال أمر اُمّتی صالحاً حتّی یمضی اثنا عشر خلیفةً کلّهم من قریش».[۳]
- همواره امر خلافت وامامت در میان امّتم به نحو شایستهای ادامه دارد، تا آن که دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری شود، که همه آنان از قریشاند.
صحیح مسلم
2. مسلم: مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری نیز حدیث مورد نظر را با سندهای مختلف هشت بار در کتاب صحیح خود آورده است. در یکی از نقل های مسلم به نقل از جابر بن سمره آمده است:
در شامگاه روز جمعهای که «اَسلَمی» در آن روز رجم شد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة، أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».[۴] همواره دین خدا استوار و پابرجاست، تا آن که قیامت به پا شود، یا دوازده نفر خلیفه برای شما وجود داشته باشند که همگی آنان از قریشاند.
سنن ترمذی
3. ترمذی: وی نیز حدیث جابر بن سمره را در «سنن» خود از دو طریق نقل کرده است. در یکی از نقلهای ترمذی آمده است:
«یکون من بعدی اثنا عشر أمیراً، کلّهم من قریش».[۵] پس از من دوازده امیر وجود خواهند داشت، که همه آنان از قریشاند.
سنن ابی داوود
4. ابی داود سجستانی: وی حدیث یاد شده را از دو طریق نقل کرده است. وی از جابر بن سمره نقل میکند که گفت: از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:
«لا یزال هذا الدین قائماً حتّی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش».[۶]
مسند احمد بن حنبل
5. احمد بن حنبل: وی نیز حدیث یاد شده را در کتاب خود «مسند» با الفاظ و تعابیر مختلف سی و شش بار نقل کرده است.
در یکی از نقلهای احمد آمده است:
«یکون لهذه الاءُمّة اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش».[۷] برای این امت دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت که همه آنان از قریشاند.
بجز افراد یاد شده، جمع کثیر دیگری از دانشمندان اهلسنت نیز حدیث فوق را با سند صحیح در آثار خود ثبت کردهاند. از آن جملهاند:
حاکم نیشابوری، سیوطی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، بیهقی، طبرانی، ابن حجر عسقلانی، البانی، و....[۸]
سند حدیث
حدیث یاد شده مورد اتفاق فریقین است؛ و در بررسیهایی که تاکنون داشتهایم، به موردی برنخوردهایم که کسی به هر دلیلی در تضعیف حدیث، سخنی گفته و یا مطلبی نوشته باشد. بلکه قاطبه محدثان و دیگر دانشمندان اهلسنت، حدیث یاد شده را در آثار خود نقل نموده و بر صحت آن تأکید کردهاند. بررسیهای صورت گرفته نشان میدهد که رجال سند حدیث، همگی، از محدثان و فقهای طراز اوّل عصر خویش محسوب میشوند. از باب نمونه ترمذی در صحیح خود پس از نقل حدیث میگوید:
«حدیث نیکو و صحیحی است».[۹] و ناصرالدین البانی مینویسد: «سند حدیث، سند نیکویی است و رجال آن مورد اعتماداند».[۱۰]
پیشینه حدیث
حدیث مورد نظر، سالیانی دراز پیش از آنکه غیبت صغری در سال 260ه آغاز شود، در السنه مردم رایج بوده و در کتب حدیث اهلسنت ثبت شده بوده است.
شاید هنوز حضرت صادق (ع) رحلت نفرموده بودند که «لیث بن سعد» محدث مصر(متوفّی175ه) این حدیث را در کتاب امالی خود ثبت کرده بود.[۱۱]
و هنوز قرن دوم به انتهاء نرسیده و تعداد ائمه طاهرین از هشت تجاوز نکرده بود که ابوداود طیالسی (متوفّی204ه) آن را در مسند خود و سپس نعیم بن حمّاد(متوفّی 228ه) در کتاب فتن و دیگران در آثار خود ثبت کرده بودند. به طور اجمال، در آثار دانشمندان شیعه که تا اواخر قرن سوم هجری به رشته تحریر درآمده، اثری از این حدیث دیده نمیشود. به همین دلیل، کسی نمیتواند ادعا کند که شیعیان این حدیث را در تأیید نظریه بعدی خود در عدد ائمه جعل کردهاند.
نکته دیگری که اهمیّت و قطعیت این حدیث را اثبات میکند، تأکید مکرر رسول خدا بر مسئله خلفای اثناعشر است. چنانکه آن حضرت در مواضع متعددی این بشارت را بیان داشته و به سمع و نظر مردم رساندهاند. به خصوص که رسول گرامی این موضوع را در اجتماع بزرگ صحابه در جریان حجةالوداع در عرفات و منی به مردم ابلاغ نمودهاند.[۱۲]
اصرار و پافشاری رسول خدا نشان میدهد که این مسئله، نه یک سخن معمولی، بلکه یک بشارت مهم الهی است.
ویژگیهای امامان در حدیث
در این حدیث، خلفای اثنا عشر دارای ویژگیهایی است که مجموع آن ویژگیها جز بر امامان اهل بیت پیامبر بر کس دیگری قابل تطبیق نیست. اهمّ ویژگیهای امامان در حدیث مورد نظر به قرار ذیل است:
1. عدد آنان دوازده نفر است. «... اثنا عشر خلیفة...».[۱۳]
2. همگیِ آنان از قریشاند. «... کلّهم من قریش».[۱۴]
3. این دوازده نفر خلفای کلّ امتاند، نه بخشی از امت. «یکون لهذه الاُمّة اثنا عشر خلیفة».[۱۵]
و در حدیث ابنمسعود آمده است: «انّه سئل کم یملک هذه الاُمّة من خلیفة؟ قال: اثنا عشر...».[۱۶] سوءال شد چند نفر خلیفه بر این امت خلافت خواهند کرد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دوازده نفر....
و در حدیث ابوجحیفه آمده است: «لا یزال أمر اُمّتی صالحاً حتّی یمضی اثنا عشر خلیفة...»[۱۷] همواره امر خلافت در میان امتم به شایستگی ادامه دارد تا دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری گردد...
در مجموعه روایات فوق یک تعبیر مهم به چشم میخورد و آن واژه «امّت» است که همه پیروان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از صدر اسلام تا قیامت شامل میشود، و به هیچ عنوان نمیتوان آن را به مسلمانان عصر خاصی اختصاص داد.
روایاتی که واژه فوق در آن به کار رفته گویای آن است که خلفای دوازده گانه خلفای کلّ امتاند. پس اینان، چنانکه دانشمندان اهلسنت پنداشتهاند خلفای امت اسلامی در قرن اوّل یا دوم هجری نیستند، تا آنکه دوران خلافتشان پس از گذشتِ زمانِ تعیین شده، سپری شده باشد، بلکه اینان چنانکه نصوص روایات فوق نشان میدهد خلفای کل امت اسلامیاند و تا امت باقی است، همواره یکی از اینان در میان امت باقی است تا امّت بدون پیشوا و سرپرست باقی نماند.
4. در شماری از تعابیر حدیث، قوام و استواریِ دین، دائر مدار وجود خلفای دوازدهگانه قرار داده شده است.
«لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة...».[۱۸] و «لا یزال هذا الدین قائماً ما کان اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».[۱۹]
به مفاد دو روایت فوق، اگر دوران خلافت خلفای دوازدهگانه سپری گردد، دین، قوام و استواریِ خود را از دست خواهد داد و چون دین استوار و پابرجاست، پس دوران خلافت اینان هنوز پایان نپذیرفته است.
مفهوم فوق به هیچ روی با توجیهات دانشمندان اهلسنت در مورد حدیث سازش ندارد.
5. در شمار دیگری از نقلهای حدیث، عزّت دین دائر مدار وجود امامان دوازدهگانه قرار داده شده است. یعنی دین تا زمانی عزیز است که اینان باشند و اگر روزی فرا رسد که کسی از آنان باقی نباشد، اسلام عزّت خود را از دست خواهد داد.
«لا یزال هذا الدین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفة...».[۲۰]
از آنجا که نمیتوان پذیرفت اسلام عزّت خود را از دست داده باشد، پس باید بپذیریم که دوران خلافت خلفای دوازدهگانه هنوز پایان نیافته است.
6. در تعدادی از نقلهای حدیث آمده است:
«لا یضرّهم عداوة مَن عاداهم...»[۲۱] دشمنی دشمنان به آنان زیان نمیرساند. «لا یضرّهم مَن خذلهم...».[۲۲] تنها گذاشتن و خوار کردن آنان زیانی به آنها وارد نمیسازد.
تعابیر فوق نشان میدهد که خلافت خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم الزاماً به معنای حاکمیت و قدرت ظاهری نیست، چون اگر چنین باشد و با این وجود مردم آنان را تنها گذاشته و یا با ایشان به دشمنی بپردازند، واین امر به شکست ظاهریِ آنان منتهی گردد، زیان آشکاری به آنان وارد شده است.
از اینجا معلوم میشود که حاکمیت و سلطه ظاهری، در خلافت آنان نقشی ندارد، و خلافت آنان یک منصب الهی و استحقاقی است و حاکمیت و قدرت ظاهری یکی از شئون خلافت الهی است. اگر زمینه آن فراهم گردد، خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آن مبادرت خواهند نمود، و اگر زمینههای آن فراهم نگردید، زیانی به منصب خلافت الهی آنان وارد نخواهد شد.
7. در شماری از تعابیر حدیث آمده است:
«انّ هذا الأمر لا ینقضی حتّی یمضی فیهم اثنا عشر خلیفة...».[۲۳] امر خلافت پایان نمیپذیرد مگر آنکه دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری گردد که همگیِ آنان از قریشاند.
تعبیر فوق نشان میدهد که امر خلافت در میان امت اسلامی، دائر مدار وجود خلفایِ دوازدهگانه رسول خداست، و تا یکی از آنان باقی است، خلافت نیز باقی است و هرگاه دوران آنان سپری گردد، روزگار خلافت نیز به پایان خواهد رسید. بجز نقل فوق از حدیث جابر، دلایل دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد عُمر خلافت پایان نیافته، بلکه دوران خلافت خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ادامه دارد. صاحبان صحاح اهلسنت از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرمود:
«لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان».[۲۴] همواره امر خلافت در میان قریش است تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقی باشند.
به دلالت حدیث فوق همواره در همه زمانها خلیفهای از تبار قریش در میان امّت اسلامی وجود دارد تا جهان به پایان رسد.
حدیث فوق، حدیث امامان اثنا عشر را تکمیل میکند و نشان میدهد که هم اکنون خلیفه قرشی تباری در میان امّت اسلامی وجود دارد.
همچنین شماری از دانشمندان اهلسنت در شرح حدیث جابر بن سمره که موضوع بحث کنونی ماست، حضرت مهدی علیهالسلام را مصداق حدیث و او را یکی از خلفای دوازدهگانه رسول خدا دانستهاند. از آن جملهاند: ابی داود، سیوطی و ابن کثیر.[۲۵]
افزون بر این، شخص رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نیز بر اساس احادیث صحیحی که از ایشان در دست است حضرت مهدی علیهالسلام را یکی از خلفای امت اسلامی به شمار آوردهاند. شماری از حافظان حدیث از رسول خدا نقل کردهاند که فرمود:
«من خلفائکم خلیفة یحثو المال حثیاً لا یعدّه عدداً».[۲۶] یکی از خلفای شما خلیفهای است که اموال را میبخشد بدون آن که آن را بشمارد. دانشمندان مسلمان مصداق حدیث فوق را حضرت مهدی موعود(ع) دانستهاند.
و چنانکه میدانیم حداقل، حکومت ظاهری حضرت مهدی(ع) پس از این و در آخر الزمان خواهد بود. نتیجه این که خلافت خلفای دوازدهگانه، پایان نیافته بلکه خلافت الهی جانشینان رسول خدا ادامه دارد.
8. در شماری از تعابیر حدیث، مطالبی به چشم میخورد که نشان میدهد مسئله خلافت در دوران خلفای دوازدهگانه، در مسیر خیر و صلاح قرار خواهد داشت. در یکی از نقل های حدیث جابر آمده است:
«لا یزال هذا الأمر صالحاً حتّی یکون اثناعشر أمیراً کلّهم من قریش».[۲۷] همواره امر خلافت صالح و شایسته است تا دوازده نفر امیر وجود داشته باشند که همگیِ آنان از قریشاند.
و در حدیث ابوجحیفه آمده است:
«لا یزال أمر اُمّتی صالحاً حتّی یمضی اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».[۲۸] و ما وقتی تاریخ خلافت اسلامی را نگاه میکنیم، سلسله ای را که خلافت آنان منطبق بر حدیثهای فوق باشد نمییابیم. سلسلهای که از دوازده نفر تشکیل شده باشند، خلفای کلّ امت اسلامی باشند، از دودمان قریش باشند و همگیِ آنان افرادی صالح و شایسته باشند. اینجاست که باید بپذیریم که مقصود از خلفای دوازدهگانه، امامان اهل بیت رسول خدایند، که همگیِ آنان افرادی هستند شایسته و از نسل خود رسول خدا، و خلافت آنان نیز منصبی الهی است. اینان اگر به عرصه حکومت ظاهری قدم نهند، حکومت آنان شایستهترین حکومت موجود خواهد بود، این واقعیتی است که جهان اسلام یک بار آن را در روزگار حکومت امیرموءمنان علی (ع) دیده است و پس از این، یک بار دیگر در روزگار حکومت جهانیِ فرزندش حضرت مهدی موعود(ع) خواهد دید.
9. در یکی از نقلهای حدیث آمده است:
«لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش».[۲۹] دین خدا همواره استوار و پا برجاست تا قیامت به پا شود، یا آن که دوازده نفر خلیفه بر شما خلافت کنند که همگیِ آنان از قریشاند. از حدیث فوق نیز به وضوح استفاده میشود که دوران خلافتِ خلفای دوازدهگانه پایان نیافته، بلکه تا قیامت استمرار دارد و این با نظر دانشمندان تشیع سازگار است، نه با نظر دانشمندان اهلسنت.
مصادیق خلفای 12 گانه پیامبر
چنانکه تاکنون دیدیم، در سند حدیث یاد شده جای هیچگونه گفتگویی وجود ندارد. به همین دلیل بحثهای عالمان مسلمان در مورد حدیث به دلالت آن معطوف شده و در مورد مصادیق خلفای دوازدهگانه میان آنان گفتگوهای فراوانی روی داده است.
مصادیق امامان نزد شیعیان
دانشمندان شیعه امامیه معتقدند، چنانکه نبوت پیامبر اسلام امری الهی است، تعیین جانشینان آن حضرت نیز امری است الهی و از حیطه اختیارات امت اسلامی خارج است. از این رو بر همین اساس و با توجه به روایات فراوانی که از طریق پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار دارند، به اتفاق آرا و بدون هیج اختلافی، مصادیق حدیث یاد شده را امامان دوازدهگانه اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند.
دانشمندان شیعه میگویند: تردیدی وجود ندارد که بشارت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آمدن دوازده خلیفه پس از ایشان، یک سخن عادی نبوده، بلکه بشارت و فرمانِ مهمّ الهی است که توسط رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ گردیده است. چرا که پیامبر هیچگاه از پیش خود سخن نمیگوید، بخصوص در مورد موضوع مهمّی مانند جانشینان خود و رهبران امّت اسلامی. «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْی یُوحی».[۳۰] و از سر هوای نفس نمیگوید، سخن او جز وحیی نیست که به او فرستاده میشود.
حال که بشارت، الهی است. و بشارت دهنده، بزرگترین پیامبر الهی است، باید مصادیق بشارت نیز الهی و از جانب خدا بوده و تعیین آنان توسط خدا و پیامبر صورت گیرد.
معنا ندارد که بشارتِ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بشارتی الهی باشد، بشارت دهنده پیامبر خدا باشد، امّا تعیین مصادیق بشارت، آن هم درباره چنین مسئله مهمّی، به عالمان دربار حاکمان اموی و عباسی واگذار شود، تا آنان بر اساس سلیقه و گرایشهای فکری خود، عدهای را به عنوان مصداق این بشارت معرفی کنند و حاصل انتخاب آنان این باشد که عدهای از عناصر شیطانی و اهریمنی از دودمان بنیامیه و بنیعباس به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعیین و معرفی شوند.
چگونه میتوان پذیرفت، اسلام که برای کوچکترین مسائل جامعه اسلامی، چارهاندیشی کرده و راهحلهای مناسب ارائه کرده، این مسئله مهم و اساسیِ جامعه اسلامی را نادیده گرفته و برای آن هیچ طرح و برنامهای ارائه نکرده باشد، بلکه این مسئله را به مسلمانان واگذار نموده باشد تا آنان بر اساس ذوق و سلیقه خود دراینباره تصمیم بگیرند. اگر حقیقت امر چنین باشد، این به معنای نقص اسلام است. در حالی که خداوند در قرآن کریم به صراحت، اسلام را دینی کامل معرفی کرده است. «اَلْیَوم اکْمَلْت لَکُمْ دینکُم...».[۳۱]
پس باید اسلام دارای نظام سیاسی روشن و مشخص باشد که توسط رسول خدا به امت تعلیم شده باشد و چنین نظامی جز نظام امامت نمیتواند باشد؛ یعنی همان چیزی که در حدیث خلفای اثناعشر آمده است.
مصادیق امامان نزد اهلسنت
دانشمندان اهلسنت نظر شیعیان را در بحث حدیث، بلکه احادیث اثناعشر نپذیرفته و خلافت پیامبر را امری بشری میدانند و برخی از ایشان گروهی از حاکمان اموی و برخی حاکمان عباسی را به عنوان مصداق حدیث یاد شده، ذکر کردهاند.
ایشان در تفسیر احادیث مورد بحث، از دو روش استفاده کردهاند.
1. ترتیب.
2. گزینش.
1. در راه حل نخست، آنان با گرایش به دودمان اموی، پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از کسانی که دارای حاکمیت و سلطه بودهاند به ترتیب دوازده نفر را برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند. این دسته از عالمان اهلسنت کاری به این مسئله نداشتهاند که افرادی را که برمیگزینند واجد شرایط خلافت هستند یا نه. به همین دلیل، در این راه حل، یزید بن معاویه و مروان و فرزندانش جزء خلفای رسول خدا قرار گرفتهاند امّا حسن بن علی علیمها السلام نواده رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و یا عمر بن عبدالعزیز که به عقیده دانشمندان اهلسنت بهترین خلیفه و حاکم اموی است، از منصب خلافت بینصیب ماندهاند، زیرا عدد خلفای دوازدهگانه پیش از او کامل شده است.
2. گروهی دیگر از عالمان اهلسنت که راه حل نخست را خالی از نقیصه نمیدیدهاند، از آن رویگردانده و راه حل گزینشی را به جای آن برگزیدهاند. ایشان در میان حاکمان اموی و عباسی به جستجو پرداخته و از میان آنان تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بودهاند انتخاب نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر را برگزیده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار دادهاند.
نمونههایی از توجیهات ترتیبی
1. ابن حجر عسقلانی، در اثر خود«فتح الباری شرح صحیح البخاری»[۳۲] در شرح حدیث جابر بن سَمْرَه، نخست سخن قاضی عیاض را نقل میکند که گفته است: خلفای دوازده گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. ولید بن یزید بن عبدالملک.
ابن حجر سپس، سخن قاضی عیاض را تحسین نموده و آن را بر سایر احتمالات دانشمندان اهلسنت در توجیه حدیث، ترجیح داده و همان نظر قاضی عیاض را میپذیرد.
2. ابوحاتم میگوید: خلفای دوازدهگانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. معاویة بن یزید، 8. مروان بن حکم، 9. عبدالملک مروان، 10. ولید بن عبدالملک، 11. سلیمان بن عبدالملک، 120. عمر بن عبدالعزیز.[۳۳]
3. ابنتیمیه مینویسد: خلفای دوازده گانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. عمر بن عبدالعزیز.[۳۴]
نمونهای از توجیهات گزینشی
سیوطی دراینباره مینویسد: هشت تن از خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: 1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. حسن بن علی، 6. معاویة، 7.عبدالله بن زبیر، 8. عمر بن عبدالعزیز. وی آنگاه احتمال داده که دو نفر دیگر از خلفای دوازدهگانه «المهتدی» و «الظاهر» از حاکمان عباسی باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بودهاند! وی میافزاید: «و امّا دو نفر دیگر باقی ماندهاند که باید منتظر آنان بمانیم، یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت پیامبر است».[۳۵]
و نفر دوم را مسکوت گذاشته و از وی نام نمیبرد. و بدین سان دانشمند پر معلوماتی مانند سیوطی با همه تلاشهایی که به عمل آورده، تنها توانسته است به گمان خود، نام یازده نفر از خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را آن هم بر اساس حدس و گمان مشخص کند و از تعیین نفر دوازدهم عاجز مانده است! موارد یاد شده و توجیهاتی از این دست که تعداد آن در آثار عالمان اهلسنت به دهها مورد بالغ میگردد، به طور معمول ترکیبی است از خلفای راشدین و حاکمان اموی و عباسی.
نقد توجیهات اهلسنت
توجیهات یاد شده را به هیچ روی، نمیتوان به عنوان تفسیر و معنای واقعیِ حدیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت. برخی از دلایلی که نادرستیِ توجیهات یاد شده را به اثبات میرساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگیهای امامان در حدیث
الف: دانشمندان اهلسنت در توجیه حدیث خلفای اثناعشر به دو ویژگی از ویژگیهای حدیث توجه نموده و سایر ویژگیهای حدیث را که از اهمیت فراوانی نیز برخوردار میباشد، از نظر دور داشتهاند. اینان فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازدهگانه توجه کردهاند، و در توجیهات خود عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بودهاند؛ و از ویژگیهای مهم دیگرِ حدیث، از جمله این که اینان خلفای کل امت اسلامی میباشند، به عمد یا از سر غفلت، چشمپوشیدهاند. چنانکه گفتیم اینان خلفای همه امت اسلامیاند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است تا منصب خلافت و جانشینیِ رسول خدا را عهدهدار باشد. لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمیشود. به همین دلیل، محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اوّل و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثناعشر است.
نیز، در الفاظ حدیث عزت و استواریِ دین دائرمدار وجود خلفای دوازدهگانه معرفی شده، و تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اوّلاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازدهگانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او عزّت و استواری دین تأمین گردد.
ثانیاً: عزت و قوام دین در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و... قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند، گرچه فتوحات هم اگر برپایه موازین دینی انجام شود میتواند مایه عزّت باشد، امّا این عزت، نوعی عزت ظاهری است، و عزت واقعی در آن است که حکومت برپایه ارزش های دینی اداره شود و روح اسلام در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم کشی و فساد وشرابخواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و غارت بیتالمال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی اکثر خلفای اهلسنت که حاکمان اموی تشکیل میدهند، هیچ اثری از علم و اخلاق و معنویت و دین دیده نمیشود، و به جای آن، ظلم و ستم و فساد و قتل و غارت و تضییع حقوق مردم، و تبعیض و قدرت طلبی، وشهرتطلبی، و دنیاپرستی و... موج میزند. چنین افرادی چگونه میتوانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهلسنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازدهگانه، حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است. بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بیثبات شده باشد. آیا دانشمندان اهلسنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی میتواند بپذیرد که دین در عصر انسان فاسدی چون یزید عزیز بوده؟ یزیدی که فرزند پیغمبر خدا را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده پیامبر را به اسارت برده، و حرّمت شهر پیامبر را شکسته و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به ناموس آنان تجاوز نموده و خانههای آنان را بر سرشان خراب کرده و اموالشان را غارت کرده و از باقیمانده مردم مدینه بیعت گرفته که برده او باشند و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است و عمرش را با قماربازی و سگبازی و میمونبازی و شرابخواری و شهوترانی سپری میکرده، آیا کسی میتواند بگوید دین در عصر یزید عزیز بوده امّا در عصر مسلمانانِ عصرهای بعد و عصر حاضر ذلیل است؟! و آیا میتوان چنین عنصری را جانشین رسول خدا دانست؟!! نه، هرگز.
ب: در حدیث آمده است: «دشمنی دشمنان به آنها زیانی وارد نمیسازد». اگر مقصود از خلفای دوازدهگانه، حاکمان اموی و عباسی باشند چنانکه دانشمندان اهلسنت گفتهاند، با توجه به این که حاکمان اموی از دین و ایمان و علم واخلاق و معنویت، بهرهای نداشتهاند و همه هستی آنان همان حکومت ستمگرانه ظاهریِ آنان بوده است؛ اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برای شان چیزی باقی نمیماند، و ضرر قطعی به آنان وارد میشود، در حالی که حدیث میگوید: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمیسازد.
این ویزگی حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری، نمیتواند باشد، بلکه باید خلافت منصبی الهی باشد تا آن که دشمنی دشمنانِ ظاهری نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج: در حدیث آمده است که خلافت، دائرمدار وجود خلفای دوازدهگانه است. یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت. حال آن که مصادیق مورد نظر اهلسنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت، امّا خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت نشان میدهد که مصادیق خلفای اثناعشر کسانی نیستند که دانشمندان اهلسنت بیان کردهاند. آری، چنانکه دیدیم، ویژگیهای ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست، به همین دلیل اینان نمیتوانند مصداق خلفای دوازدهگانه باشند. این در حالی است که تمام ویژگیهای یاد شده به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل عیب دیگر کار دانشمندان اهلسنت در توجیه حدیث امامان اثناعشر آن است که هیچ یک از آنان برای اثبات مدعای خود دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کردهاند و از نظر عقلای عالم سخن بدون دلیل از هر کس که باشد پذیرفته نیست و چنانکه پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهلسنت نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگیِ آنان را نفی میکند.
3. فقدان شرایط خلافت دانشمندان اهلسنت برای امام وخلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شرایطی برشمردهاند که «عدالت» و «علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشتهاند، خلیفه باید عادل باشد و در دانشِ دین شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.[۳۶] چنانکه دیدیم و اکثر کسانی که نام آنان توسط دانشمندان اهلسنت در شمار خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آمده، حاکمان امویاند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بی سواد، فاسق و ستمگر بودهاند. نه بهره ای از عدالت داشتهاند و نه از شناخت دین. و اینان فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهلسنت برای خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ذکر کردهاند. بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است، لذا چگونه میتوان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داد؟! این در حالی است که در جانبِ مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان مورد قبول دانشمندان فریقین است، و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بودهاند، بلکه شرایطی بیش از آن را دارا میباشند.
4. ضرورت وحدت رویه خلفا هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثناعشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازدهگانه از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وعده ای الهی است. و این شخصیت های بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهنده راه رسول خدا باشند باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند، چون در زندگی مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد. وقتی به زندگیِ امامان اهل بیت و خلفای اهلسنت مراجعه میکنیم، امامان اهل بیت را مکمل و موءید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّه ای یکسان مییابیم. و راه و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده میکنیم.
امّا وقتی به زندگیِ خلفای اهلسنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه میکنیم، هر یک را مخالفِ دیگری، و زندگیِ همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مییابیم. این عملکرد آنان نشان روشنی است از این که اینان خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نبودهاند.
5. دو سلسله خلفا از احادیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهلسنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کردهاند به وضوح استفاده میشود که پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت. الف: خلفای حق. ب: حاکمان باطل.
خلفای حق: همان خلفای دوازدهگانه ای هستند که تاکنون پیرامون آنها سخن گفته ایم. و چنانکه دیدیم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعداد و خصوصیات آنان را بیان داشتهاند. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آغاز میشود: «یکون بعدی (من بعدی) اثنا عشر خلیفة...»[۳۷]: پس از من دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت....
حاکمان باطل: حافظان اهلسنت از طریق شماری از بزرگان صحابه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم احادیث صحیحی در آثار خود نقل کردهاند که بر اساس آن، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: به زودی پس از من فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر میاندازند، آن را از معنویت تهی ساخته و میمیرانند، «... ستکون علیکم أئمّة یمیتون الصلاة...»[۳۸]؛ از سنت پیامبر هدایت نمیجویند و به دستورات آن حضرت عمل نمیکنند. : «... امراء یکونون من بعدی لا یهتدون بهدیی ولا یستنّون بسنتی...».[۳۹] اینان افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی آنان را امام جماعت قرار دهد، لذا رسول خدا به اصحاب فرمودند: اگر با آنان نماز بخوانید نمازتان نافله محسوب میشود. یا فرمودند: نمازهای واجب تان را در خانه های خود بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید.
- «...فصلّوا الصلاة لوقتها، واجعلوا صلاتکم معهم نافلةً».[۴۰]
- «فصلّوا فی بیوتکم للوقت الذی تعرفون ثم صلّوا معهم، واجعلوها سبحة(أی نافلةً)».[۴۱]
وقتی سخن میگویند، مواعظ حکیمانه بر زبان میرانند، و در همان حال قلب های آنان بدبوتر از مُردار است. که نشان میدهد اینان گرفتار صفت «نفاق»اند: «...ستکون علیکم امراء من بعدی، یعظون بالحکمة علی منابر... وقلوبهم أنتن من الجیف».[۴۲]
اینان افرادی بدعت گذارند«...یوءخرون الصلاة عن مواقیتها، ویحدثون البدعة...».[۴۳]
ابن عباس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:«یکون علیکم امراء هم شرٌّ من المجوس».[۴۴]
و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند.
اگر به دقت و از سر انصاف در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به خصوص در صورتی که به واژهها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و «سیکون امراء من بعدی» و «امراء یکونون من بعدی» و «سیکون من بعد أئمّة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و... که در آغاز و لابلای تمامیِ روایات این باب به چشم میخورد، توجه کنیم خواهیم دید که این تعابیر، بر آینده نزدیک نسبت به عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دلالت میکند، و نشان میدهد که حداقل بخشی از مخاطبین این احادیث، صحابه رسول خدا میباشند، یعنی آنان حداقل شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند نمود.
به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دوری پس از درگذشت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به حکومت دست یافتند و چنین عملکرد ناصوابی داشتند؟!، آیا اینان کسانی غیر از حاکمان اموی بودند؟
«نووی» نیز در شرح صحیح مسلم مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.[۴۵] حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهلسنت آنها را به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم معرفی کردهاند! به راستی آیا کسانی که رسول خدا شدیداً آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کو بنده ای چون: میراننده و ضایع کننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموش کننده سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن[۴۶]، از آنان یاد کردهاند، شایستگی دارند که به عنوان خلفای پیامبر معرفی شوند؟! معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وجود داشته که دانشمندان اهلسنت بر اساس آن، نام آنها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کردهاند؟! و چرا اینان نکوهش های رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در مورد حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد بردهاند؟! در شماری از روایات این باب، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان برحذر داشتهاند: «انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم واعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی ولَستُ منهُ...».[۴۷] اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمیکردند، بلکه آن را لازم هم میشمردند. چنانکه پیروی از علی علیهالسلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایطی لازم، و ضامن سعادت جامعه اسلامیدانستهاند.
منابع
کلام اسلامی 1384 شماره 53 و 54
پانویس
- ↑ صحیح بخاری، کتاب احکام، باب 51؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج1، ص 153، مکتبة المعارف؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 90، 93، 95؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج6، ص 569، دار الکتب العلمیة؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 277، چاپ عراق.
- ↑ التاریخ الکبیر، ج3، ص 185 و ج8، ص 411، دار الفکر بیروت.
- ↑ التاریخ الکبیر، ج3، ص 185 و ج8، ص 411، دار الفکر بیروت.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1، حدیث 10.
- ↑ سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب46، ح 2223؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 214؛ مسند احمد، ج5، ص 99.
- ↑ سنن ابی داود، کتاب المهدی، ح1؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 18، دار القلم، بیروت.
- ↑ مسند احمد، ج5، ص 106، دار الفکر؛ کنز العمال، ج12، ص 33، چاپ الرسالة.
- ↑ مستدرک حاکم، ج3، ص 618، دار الکتاب؛ تاریخ الخلفاء، ص 10؛ تاریخ بغداد، ج14، ص 353 و ج6، ص 263؛ حلیة الأولیاء، ج4، ص 333؛ دلائل النبوة، ج6، ص 520، دار الکتب العلمیة؛ معجم کبیر، ج2، ص 195، احیاء التراث العربی؛ فتح الباری، ج 13، ص 211؛ سلسلة الصحیحة، ح 1075، المکتب الإسلامی.
- ↑ سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب 46؛ سلسلة الصحیحة، ج3، ص 63، ح 1075.
- ↑ سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب 46؛ سلسلة الصحیحة، ج3، ص 63، ح 1075.
- ↑ متشابه القرآن، ابن شهر آشوب(متوفّی 588ه) ج2، ص 56، انتشارات بیدار.
- ↑ مسند احمد، ج5، ص 90، 93، 96، 99؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 196 و 197.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 90، 93، 95، 106؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 277.
- ↑ صحیح بخاری، کتاب احکام، باب51؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج1، ص 153؛ دلائل النبوة، ج6، ص 561.
- ↑ مسند احمد، ج5، ص 106؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 198؛ کنز العمال، ج12، ص 33، الرسالة.
- ↑ مسند احمد، ج2، ص 55؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 501؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 344؛ فتح الباری، ج13، ص 212.
- ↑ مستدرک حاکم، ج3، ص 618؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 190، قدیم، کنز العمال، ح 33849؛ تاریخ بخاری، ج8، ص 411.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 1، سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج6، ص 520؛ فتح الباری، ج13، ص 212؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 376.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 1، سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج6، ص 520؛ فتح الباری، ج13، ص 212؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 376.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 90، 99، 100، 106؛ کنز العمال، ج12، ص 32؛ فتح الباری، ج13، ص 211؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 195.
- ↑ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 256، ح 2073؛ کنز العمال، ج12، ص 33، چاپ الرسالة.
- ↑ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 256، ح 2073؛ کنز العمال، ج12، ص 33، چاپ الرسالة.
- ↑ معجم کبیر طبرانی، ج 2، ص 285؛ فتح الباری، ج 13، ص 211.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 218 و ج 9، ص 78، دار الجیل؛ مسند احمد، ج2، ص 39، 93، 128.
- ↑ سنن ابی داود، کتاب المهدی، تاریخ الخلفاء، ص 10 12، دار القلم؛ النهایة فی الفتن، ج1، ص 9.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب فتن، ص 683؛ مسند احمد، ج3، ص 5، 37، 49، 60، 96، 317؛ در المنثور، ج 6، ص 58؛ مستدرک حاکم، ج4، ص 454؛ جامع الاُصول، ج 11، ص 84، ح 7891.
- ↑ مسند احمد، ج5، ص 97، 107، دار الفکر.
- ↑ مستدرک حاکم، ج 3، ص 618؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190؛ کنز العمال، ح 33849.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بیهفی، ج 6، ص 520؛ فتح الباری، ج 13، ص 212.
- ↑ سوره نجم، آیه 3و 4.
- ↑ سوره مائده، آیه3
- ↑ فتح الباری، ج13، ص 214، دار المعرفة.
- ↑ عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، محمد شمس الحق عظیم آبادی: 11/361.
- ↑ اصول مذهب شیعه:2/674 نقل از منهاج السنة:4/206.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص 10 12، دار القلم بیروت، 1406ه.
- ↑ ماوردی، احکام السلطانیه، ص 20؛ تفتازانی، شرح المقاصد:5/243.
- ↑ سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 46؛ مسند احمد:5/92، 94، 99، 108؛ معجم کبیر طبرانی:2/214، 216، 254، 255؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 1075.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ص 238؛ سنن بیهقی:3/177، دار الکتب العلمیة؛ مسند ابی عوانه:1/344، دار المعرفة؛ معجم کبیر طبرانی:2/151؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
- ↑ الترغیب والترهیب، منذری:3/194، احیاء التراث؛ مستدرک حاکم:1/79؛ دار الکتاب؛ مشکل الاعلیها السلام ثار، طحاوی:2/137؛ مجمع الزوائد:5/445.
- ↑ مجمع الزوائد:2/81؛ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 239؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
- ↑ دلائل النبوة بیهفی:6/396؛ دارالکتب العلمیه؛ سنن بیهقی:3/182.
- ↑ مجمع الزوائد:5/429، دارالفکر با تصریح به صحت سند حدیث؛ معجم کبیر طبرانی:19/160.
- ↑ سنن بیهقی:3/177، 183؛ مسند احمد:1/499.
- ↑ مجمع الزوائد:5/424 با سند صحیح.
- ↑ شرح صحیح مسلم:5/154، دار القلم بیروت1407ه.
- ↑ تمامی تعابیر فوق در روایات یاد شده آمده است.
- ↑ سنن ترمذی:3/358سلفیه؛ الترغیب والترهیب:3/195؛ تاریخ بغداد:5/362.